ابلیس که دشمن بیرونى انسان است و از بیرون حمله مىکند، تا پایگاه درونى نداشته باشد و عدهاى از درون او را حمایت نکنند، هرگز در انسان اثر نمىگذارد.

شیطان کارش صادر کردن سم و وارد کردن آن به درون انسان است. مثل این که کسى بخواهد با سم دیگرى را از پاى در آورد. اگر سم را در جیب او بگذاد، بدیهى است اثر نمىکند. اگر سم را به او بخوراند و او بالا بیاورد و تحویل نگیرد، باز هم اثر نمىکند. باید دستگاه گوارش سم را بپذیرد و آن را جذب کند و پس از ورود به خون اثر زیان آور خود را بگذارد. وسوسهها هم چنین است.

هوا و هوس و شهوترانىهاى گوناگون که رقیقترین و سبک ترینش در جوانها است و سنگین ترینش در سالمندان به صورت «حب جاه و مقام» دیده مىشود، نشانه تأثیر آن سم است. فرمود: «آخَرُمَا یَخُرُجُ مِنْ قُلُوب الصِّدِّیقینِ حُبُّ الْجَاهِ؛ واپسین عقبهاى که بزرگان سیر و سلوک مىتوانند از آن نجات پیدا کنند «مقام خواهى» است؛یعنى همین بازى هایى که بسیارى به آن گرفتارند.

اگر کسى از تعریف کردنها و القابى که به او مىدهند لذت ببرد، معلوم مىشود سم در درون بدنش اثر کرده است. اگر از این حرفها لذت نبرد، باید شاکر باشد که دستگاهش این سم را قبول نمىکند.

وجود مبارک امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در عهدنامهاى که به مالک اشتر نوشت، فرمود: شیطان همیشه در صدد حمله کردن است، اما آن وقتى که از تو تعریف مىکنند خط مقدم آتش شیطان است و باید مواظب بود.

اگر کسى آبروى کسى را برد، شب خوابش نمىبرد؛ چرا؟ زیرا او از درون آتش گرفته است نه از بیرون. او هر چه قرص خواب مىخورد خوابش نمىبرد، هر چه بستر نرم فراهم مىکند خوابش نمىبرد. یک وقت انسان روى تشک نرم خوابیده است، یک وقت این تشک پر از تیغ است؛ او به هر پهلو بغلتد تیغ مىخورد. تیغى که از درون انسان بر مىخیزد با قرص خواب برطرف نمىشود.

 چه آساید به هر پهلو بغلتد

 کسى کز خار سازد او نهالى

نهال یعنى تشک. اگر کسى تشکى تهیه کرد و به جاى پنبه آن را از تیغ پر کرد، به هر پهلو بغلتد تیغ مىخورد. اگر خداى نکرده کسى حسود بود، لجوج بود، بد خواه بود، کینه توز بود، به هر پهلو بغلتد تیغ مىخورد.

پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمود:هیچ کس به اندازه نفس تان دشمن شما نیست: «اَعْدَى عَدُوِکَ نَفْسُکَ الَّتى بَیْنَ جَنْبَیْکَ».[۱] مگر دشمن بیرون چه مىکند؟ هیتلر و صدام چه مىکنند؟ غیر از این که خانه را بسوزانند و آدم را بکشند کارى نمىتوانند بکنند. بالاخره همه اینها در محدوده جسم است. بعد آدم شهید و راحت است. شهید که اصلاً آسیب نمىبیند. مرحوم استاد علامه طباطبایى(ره) مىفرمود: شهیدى که در میان جنگ تیر مىخورد و در خون خودش دست و پا مىزند، دیگران خیال مىکنند دارد جان مىکَند در حالى که او مثل آدم گرمازدهاى است که وارد استخر زلال شده است. اگر او مىتوانست حرف بزند مىگفت: روح و ریحان است. این جان کندن نیست. جان کندن یعنى انسان از دنیا وارد برزخ شود. مرگ انتقال از دنیا به برزخ است.

اگر انسان بخواهد از دنیا به برزخ منتقل شود با سختى همراه است؛ چرا؟ براى این که اولاً، به همه مسائل دنیا دل بسته است. ثانیا، مرگ عبارت از آن است که امور مورد علاقه را از او مىگیرند. ثالثا، تعلق و وابستگى مىماند؛ و رابعا، درد فراغ شروع مىشود. چرا وقتى آدم معتاد به زندان مىآید دردش شروع مىشود؛ زیرا اولاً، به مواد مخدر دل بسته است. ثانیا، وقتى که دستگیر شد این مواد از او گرفته مىشود. ثالثا، اعتیاد و وابستگى او به مواد همچنان باقى است؛ و رابعا، اگر تعلق باشد و متعلَّق نباشد، درد شروع مىشود. کسى که مىمیرد چنین است؛ یعنى اولاً، به امور دنیا وابسته است؛ ثانیا، هنگام مرگ این امور را از او مىگیرند؛ ثالثا، تعلق و وابستگى مىماند؛ و رابعا، حفظ تعلق با فقدان متعلق دردآور است.

بهتر است انسان به چیزى دل ببندد که او را رها نکند. به چیزى علاقهمند باشد که با او بماند و از او جدا نشود. بدین سبب، وجود مبارک پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) از طرف خداوند پیام آورد که مهمترین مزد رسالت من ولایت اهل بیت است؛ یعنى شما دوست اولیا باشید و وابستگىتان به این سمت باشد که اینها از شما گرفته نمىشود؛ هم تعلق محفوظ است هم متعلق.

البته وقتى انسان زنده است از این تعلق چندان استفاده نمىکند؛ چون مشاغل او را سرگرم مىسازد. وقتى مىمیرد، آن مشاغل رخت بر مىبندد، و این تعلق لذتبار انسان را شیرین کام مىکند و فشار مرگ و انتقال از دنیا به بزرخ را از میان بر مىدارد.

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:آیت اللّه عبداللّه جواد آملی/پرسش وپاسخ دانشجویی


[۱] – بحارالأنوار، ج ۶۷، ص ۶۴٫