بررسی محتوایی
از جمله حوادث مهم سال ششم یا هفتم، نامه هایی بود که رسول خدا صلّی الله علیه و آله پس از بازگشت از حدیبیه برای سران و پادشاهان کشورهای اطراف نوشتند. تعداد این نامه ها شش عدد بوده و ظاهراً همه در یک روز ارسال شده اند. یکی از این نامه ها نامه پیامبر صلّی الله علیه و آله به خسرو پرویز پادشاه ایران است. بررسی محتوای بی نظیر این نامه که در شرایط آن زمان پیامبر و مسلمانان نوشته شده است همه اندیشمندان را به فکر برده است.
در این نوشتار به تحلیل محتوای این نامه می پردازیم.
۱ – سرآغاز
میگویند: رسول خدا صلّی الله علیه و آله نامه زیر را به خسرو پرویز پادشاه ایران نوشت؛ چنانکه خواهیم دید، متون دیگری هم از این نامه روایت شده که قدری با همدیگر تفاوت دارد. نامه کامل و مشهور همین است که در پی میآید. ابتدا متن عربی و سپس ترجمه آن را خواهیم آورد.
۲ – متن نامه
[بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم]
من محمّد رسول الله الی کسری عظیم فارس
سلام علی من اتّبع الهدی، و آمن بالله و رسوله، و شهد ان لا اله الّا الله وحده لا شریک له، و انّ محمّداً عبده و رسوله.
و ادعوک بدعاء الله فانی انا رسول الله الی الناس کافه، لا نذر من کان حیّا و یحقّ القول علی الکافرین. فاسلم تسلم؛ فان ابیت فان اثم المجوس علیک.[۱]
ترجمه:
[به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر]
از محمد فرستاده خدا به خسروپرویز، بزرگ پارس؛
سلام و ایمنی از عذاب خدا بر کسی که پیرو هدایت شود؛ به خدا و فرستاده وی ایمان آورد و گواهی دهد که آفریدگاری جز خدای یگانه بیانباز، نیست و محمد بنده و فرستاده او است.
من تو را به سوی خدا فرا میخوانم؛ زیرا که من پیامبر خدا بر همه مردمانم؛ تا زنده دلان را هشدار دهم و «کلمه عذاب بر کافران مسلّم شود». از این رو، اسلام آور تا ایمن مانی؛ زیرا اگر اسلام نیاوری، بیگمان، گناه همه مجوسان بر گردن تو خواهد بود.
درباره این نامه به چند نکته توجه میدهیم:
تحلیل محتوا
۱ – شروع با «بسم الله الرحمن الرحیم»
الف) آنچه پیش از هر چیز در این نامه، توجه ما را به خود جلب میکند، آن است که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله نامه خود را با نام خداوند یکتا آغاز کرده نه نام خود. یعنی: میخواهد به کسرا بفهماند که این پیامبر، تسلیم و فرمانبردار خداوند یکتاست، خدایی که هیچ کس نه اشکالی در خضوع در مقابل او میبیند و نه دعوت به پذیرش، خضوع و رجوع به او را خفت و خواری میپندارد بلکه این کار را بیش از هر چیز مایه شرف، عزت، سروری و کرامت برای همه افراد بشر میشمرند.
ب) این اعتراف به منزله تعیین مرجعی است که برای احدی از افراد هیچگونه عیب و ایرادی وجود ندارد که به درگاه او رجوع کند، تسلیم اوامر و نواهی او باشد و سعی کند خشنودی و رضای او را کسب نماید. این مرجعیت از آن بشر نیست بلکه از آن خداوند یکتای غنی بالذات است که او را با احدی مصلحتی نباشد بلکه همه بشر نسبت به او یکسان هستند، با آنان به عدل رفتار میکند و احکام خود را در مورد همه آنان اجرا.
بنابراین دعوتی که به این پادشاه عرضه میشود، دعوت به شخص نیست که بخواهد از مال دنیا سود شخصی ببرد بلکه دعوت به خداوند سبحان و متعال است…
ج) این خداوند، نسبت به بندگان خود مهربان است و به آنان نزدیک. این رحمت الهی امری عارضی نباشد بلکه از تجلیات ذات حضرت حق و صفات باشکوه او است.
د) خداوند متعال، مالک همه چیز است و از همه بندگان بینیاز. بنابراین نه به کسرا محتاج است و نه به پادشاهی دیگر. از این رو از وی نخواست که به نفع خدا کنار برود بلکه فقط از او خواست در مقابل اوامر و نواهی خدا تسلیم شود و رضای او را فراهم کند نه رضایت احدی از افراد بشر را؛ خضوع در مقابل اوامر خداوند متعال نه به پادشاهی حق میافزاید و نه عظمت، قدرت و مجد به او میبخشد بلکه نفع آن فقط و فقط به خود کسرا باز میگردد، که برای وی هم کرامت است و هم شرافت.
بنابراین شایسته نباشد که از پادشاهی خود بیم داشته باشد و یا به پروردگار خویش استکبار ورزد.
۲ – خطاب: عظیم فارس
رسول اکرم صلّی الله علیه و آله در صدر نامه خود خطاب به پادشاه ایران، روم، حبشه، مصر، بحرین از عبارتهای عظیم فرس، عظیم بحرین و در برخی نامهها: صاحب فلان استفاده کرد. بدین ترتیب:
الف) او را با القابی خطاب کرده که میپسندد و در عین حال واقعی است. لذا نمیتواند کدورتی از آن به دل گیرد. همچنان که دلیلی وجود ندارد که بخواهد به موجب آن اظهار خشم و عصبانیت کند و مدعی شود که به وی اهانت نشده یا حقش را نادیده گرفته است. بدین ترتیب که خطاب شایسته یا مناسب مقام پادشاهی او نیست و در نتیجه، برایش پسندیده آید که با دعوت مخالفت کند و کسانی هم بیابد که او را معذور دارند و در هر گونه مواضع منفی در مقابل دعوت و دعوت کننده، با وی همدردی و همراهی کنند.
ب) از سوی دیگر به پادشاهی آنان اقرار نکرده است خصوصاً که رسول خداست و خاتم پیامبران. او نمیخواهد چیزی ثبت کند که دنیاطلبان به آن تسمک جویند و دستاویزی باشد که مدعیِ حقانیت شوند و استناد آورند که به سلطنت و حاکمیت آنان اعتراف کرده است و از این راه، امور پیچیده شود و مردمان عادی توان مناقشه در این میدان را از دست بدهند. بدین ترتیب رسول خدا صلّی الله علیه و آله توانست مدعیان را در مقابل مقتضیات احکام دین و شرایع الهی به خضوع وادارد که حکم میکند: برای کافر، نه پادشاهی است ونه سلطنت بلکه سلطنت و شاهی از آن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و کسانی است که او به این مقام میگمارد یا تأیید میکند. این حکم مطابق فرموده خداوند است:
إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ.[۲]
زمین از آنِ خداست؛ آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد میدهد؛ و فرجام [نیک] برای پرهیزکاران است.
با این کار، مردم در برابر سیئات آنان محفوظ و مصون میشوند و بسیاری از آنان به ادعاهای واهی طمعورزان گوش نخواهند داد بلکه مجال گستردهای فراروی خود خواهند دید که به مناقشه قوی در دلالت عظیم فرس بپردازند. مردم به شاهان مدعی خواهند گفت: این واژه، صرف اشاره به موقعیت فعلی او است که در اختیار دارد، اگرچه از راه تجاوزگری، ظلم و ستم در اختیار گرفته باشد و هیچگونه دلالتی ندارد که آن حضرت راضی بود، وی در این موقعیت بماند یا برود.
این نظیر واژهای است که امام حسن (علیه السّلام) در سند صلح با معاویه به کار برد. آن حضرت به جای خلافت، امامت، پادشاهی و امثال آن، از واژه «امر» استفاده کرد و نوشت: «سلمه الامر: کار را به او تسلیم کرد.»
۳ – هدایت، خواسته پیامبر
رسول خدا صلّی الله علیه و آله از جانب پروردگار یکتا به پادشاه ایران ابلاغ میکند که دعوت او بر پایه صلح و سلامت است نه جنگ و نبرد و بر پایه رضایت و خشنودی حرکت میکند نه سخط و خشم و با رأفت است نه جبروت. آن حضرت به مخاطبان غیرمسلمان مینوشت: «سلام علی من اتبع الهدی» اما به مسلمانان مینوشت: «سلام علیک یا سلام انت.»
عبارت: «سلام علی من اتبع الهدی»، انشاء است برای التزام به سلامت، مشروط به آنکه از هدایت پیروی شود و به تلویح متضمن تشویق و ترغیب به انتخاب و پیروی از این راه است.
همچنین اشاره دارد که آنچه از او میخواهد، فقط پیروی هدایت است و بس؛ چه خواسته بس آسانی و چه دعوت رضایتمندی!! زیرا احدی نمیتواند هدایت را انکار و یا با دعوتگران هدایت به عداوت پردازد.
چنانکه او را به ضلالت هم متهم نمیسازد بلکه از او میخواهد که از هدایت تبعیت کند. اتهام به ضلالت از مواردی است که عادتاً انسان رد میکند، اما این را رد نمیکنند که به آنان نسبت داده شود در پیروی تقصیر دارند.
چقدر صلح و سلام زیباست؛ و چقدر هدایت دوست داشتنی! چقدر زندگی در سایه صلح دلنشین است و در بهرهمندی از هدایت دلپذیر!
از این رو اوّلین کلمهای که رسول خدا صلّی الله علیه و آله به خسرو پرویز نوشت، این عبارت بود: «سلام علی من اتبع الهدی.»
این سلام ایجاب میکند که پاسخ هم مثل آن باشد و میدان را برای اظهار تمایل طرف برای شناخت این هدایت و پیروی از آن پس از انجام تحقیق، گسترده میکند.
۴ – محمد، بنده و رسول
رسول اکرم صلّی الله علیه و آله از خسرو پرویز و همه مردم میخواهد که گواهی دهند: پیامبران، در موقعیت بندگی خدا باقی میمانند و رسول بودن آنان، نه عنصر الهی به خود میگیرد و نه آنان را به درجهای از استقلال حقیقی در همه تصرفات بالا میبرد بلکه همچنان در این زمینه وابسته محض به ذات لایزال الهیاند.
درجات فضل و مقامات و کرامات پیامبران، به موجب مراتب تدریجی آنان در مقامات بندگی و عبودیت حق و معرفت ذات سبحان و اطاعت و خضوع در بارگاه احدیت است.
این درگاه عبودیت در مقابل همه مخلوقات خداوند باز است، هر کس از آن وارد شود ایمن باشد و به اندازه توان خود و مقدار تحقق عبودیت، به برکات و فیوضات، کرامات و مقامات نایل میآید.
باید که همه بشر این موضوع را به گونه حقیقی بشناسند و به آن گواهی دهند… و صرف اینکه در یک آیه قرآنی بیاید یا در یک خبر نبوی، کفایت نمیکند.
این نکته که میرساند چرا رسول اکرم صلّی الله علیه و آله از خسرو پرویز خواست، گواهی دهد: ان محمّداً عبده و رسوله.
۵ – دعوت خداوندی
رسول اکرم صلّی الله علیه و آله در آغاز دعوت خسروپرویز، نوشت: ادعوک بدعایه الله.
بنابراین کسرا با تهدیدی از جانب یک انسان مثل خود مواجه نیست که احساس عزت او را به مقابله کشاند یا از تواضع در مقابل او سر باز زند بلکه با درخواست پروردگار همه هستی مواجه است، قدرتی که همه باید به قدرت، احاطه، مالکیت و هیمنه او اعتراف کنند.
باید به این دعوت پاسخ داد: زیرا پاسخ به آن نه زیانی به مصالح و منافع وی میزند و نه از هیبت و نفوذش میکاهد؛ نه ثروتش را کم میکند و نه پادشاهیاش را کاهش میدهد بلکه هم به عزت، شوکت و نفوذش میافزاید و هم به روزی و سلطنتش وسعت میدهد…
این دعوت خداوند از او است برای رستگاری و رهایی و هدایت و سعادت و استقامت در جاده هدایت الهی نه دعوت برای ذلت و بردگی اشخاص بلکه از او میخواهد: فقط بنده خداوند یکتا باشد.
۶ – رسول خدا
اینکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله واژه «انا»: من، را در این عبارت: فانی انا رسول الله، افزوده و در حالی که میتوانست آن را نیاورد و بگوید: فانی رسول الله؛ شاید سبب آن باشد که قصد داشت به همگان یادآوری کند: او پیامبر موعود و منتظری است که همه ادیان آسمانی ظهور او را بشارت دادهاند.
آن حضرت با این تذکر نیازی به اقناع مردم در ضرورت ارسال رسول ندارد. به تعبیر دیگر، امکان ارسال رسل و بعثت انبیاء تا حدی مسلم و قطعی است که فقط شخص پیامبر معین و معرفی شود.
بدین ترتیب که گفته شود: این شخص، همان کسی است که خداوند او را به رسالت برانگیخته است و او پیامبر موعود است.
۷ – مبعوث برای همه مردم
در ادامه رسول اکرم صلّی الله علیه و آله تبیین میکند که فقط برای مردم عرب یا امت خاصی مبعوث نشده است؛ چنانکه موسی و عیسی (علیه السّلام) و دیگر انبیای بنیاسرائیل را خداوند برای این قوم به رسالت انگیخت بلکه او برای همه بشریت مبعوث شده است؛ چنانکه خداوند میفرماید:
وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ.[۳]
و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.
نَذیراً لِلْبَشَرِ.[۴]
بشر را هشدار دهنده است.
۸ – مجازات کافران
بر این اساس، اگر احدی راه انکار پیش گیرد و به ندای خداوند سبحان پاسخ ندهد، خداوند متعال سنتهای خود را در مورد او به اجرا میگذارد و او را عقوبت میکند. بنابراین خصومت او با خداوند تبارک و تعالی است نه هیچ کس دیگر و اگر احدی از مردمان در قبال وی موضع منفی دارد، باید بداند که این موضعی است که خداوند متعال از آنان خواسته است.
در این تعبیر که میگوید: «یحق القول» به حتمی بودن عقوبت کافر اشاره میکند و اینکه تصمیم الهی است و تصمیم الهی، لا محاله اجرا خواهد شد.
۹ – اسلم تسلم
این فرموده رسول اکرم صلّی الله علیه و آله به مثابه نتیجه طبیعی همه مقدماتی است که مقرر میداشت: مقصود این دعوت، حفظ همه انسانهاست.
یا بگو: حفظ همه زندگان از مهالک و بدبختیها، مصائب و بلایا و آن کس که راه کفر میگزیند، او را نجات است و نه سلامت مگر در پیروی از هدایت، اسلام و تسلیم محض در قبال خداوند سبحان و متعال و امتثال اوامر الهی و اجتناب از نواهی حضرت حق.
بنابراین، تعبیر فوق نه تهدید خسرو پرویز به جنگ است و نه اجبار او به پذیرش اسلام تا اگر مخالفت کرد، عقوبتش، شمشیر باشد.
موارد زیر نیز به همین حقیقت اشاره دارد:
الف: گناه مجوس
این عبارت: «فان ابیت فعلیک اثم المجوس»، دلالت دارد که سخن از سلامت آخرت و نجات از مهالک آن است؛ زیرا اگر سخن بالا (اسلم تسلم) تهدید کسرا به قتل بود، در صورتی که اسلام نمیآورد، مناسبتر آن بود که به او بگوید: «فان ابیت، فالسیف بیننا و بینک».
اما چنین نفرمود بلکه گناه انسانی را به عهده او گذاشت که خود گمراه میشود و موجب گمراهی دیگران است. آثار این گناه فقط در آخرت معلوم میشود اما کیفر دنیا، حتی اگر قتل باشد، کمتر از جرمی است که مرتکب شده است. جز اینکه این عقوبت نه انسان را به هدایت باز میگرداند و نه مفسده گمراهی آنان را دفع میکند خصوصاً که چنین گناهی، یک ملت بزرگ همچون ملت ایران را در بر گیرد که تحت فرمانروایی خسرو پرویز زندگی میکردند.
ب: گناه دیگران
از جهت دیگر، صحیح است که ایمان و کفر در اختیار انسان قرار دارد و نیز درست است:
لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ.[۵]
در دین هیچ اجباری نیست.
وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى.[۶]
و هیچ باربرداری بار [گناه] دیگری را برنمیدارد.
لیکن این هم صحیح باشد که: هر کس در گمراهی مردم و مخفی ماندن هدایت از آنان سهیم است و تلاش میکند همچنان در شک و تردید و شبهات بمانند یا دست کم روزنههای هدایت را بر روی آنان میبندد و دیگران را از فرصت شناخت حق و نیل به آن محروم میسازد… بیتردید از بزرگترین گناهان است و موجب عقوبت پروردگار آگاه و توانا.
حال اگر خسروپرویز یا قیصر نور هدایت را از مجوس و دهقانان، یا روستائیان و کشاورزان گرفته و آنان را به استضعاف کشانده و از تلاش برای رسیدن به حق بازداشته یا انسانهای مخلص را از وصول به حق منع کرده و اجازه نداده نهفتههای عقول خویش را با براهین ساطعه و دلایل قاطعه آشکار سازند؛ هم او گناه کفر و ضلالت، و فساد و تباهی آنان را بر دوش میکشد.
خداوند فرمود:
وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ.[۷]
و قطعاً بارهای گران خودشان و بارهای گران [دیگر] را با بارهای گران خود برخواهند گرفت و مسلّماً روز قیامت از آنچه به دروغ برمیبستند پرسیده خواهند شد.
لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَهً یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ.[۸]
تا روز قیامت بار گناهان خود را تمام بردارند و [نیز] بخشی از بار گناهان کسانی را که ندانسته آنان را گمراه میکنند. آگاه باشید، چه بد باری میکشند.
منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج ۶، علامه سید جعفر مرتضی عاملی.
[۱]– مکاتیب الرسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ۲/۳۱۶؛ از منابع زیر:
سیره حلبی، ۳/۲۷۷؛ سیره دحلان، ۳/۶۵؛ تاریخ یعقوبی، ۲/۶۶؛ الکامل فی التاریخ، ۲/۲۱۳؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/۶۵۴؛ اعیان الشیعه، ۲/۱۴۴؛ دلائل النبوه، ابو نعیم، ۲۹۲ – ۲۹۳؛ اعلام السائلین، ۹، جمهره رسائل العرب، ۱/۳۵؛ اعجاز القرآن، ۱۱۲؛ المواهب اللدنیه، ۳/۳۴۰؛ العبر و دیوان المبتدأ و الخبر، ۲/۲/۳۷؛ رسالت نبویه، ۲۵۰، حیاه الصحابه، ۱/۱۱۵؛ نشأه الدوله الاسلامیه، ۳۰۶؛ فقه السیره، ۳۸۸؛ زاد المعاد، ۳/۶۰؛ تاریخ الخمیس، ۲/۳۴؛ نصب الرأیه، ۴/۴۲۰؛ مدینه البلاغه، ۲/۲۴۴؛ بحار الانوار، ۲۰/۳۸۹؛ المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ۳/۲۸۲؛ مجموعه الوثائق السیاسیه، ۱۳۹؛ تاریخ گزیده، ۱۴۷؛ الوفاء باخبار دار المصطفی (ص، ۷۳۲غ البدایه و النهایه، ۴/۲۶۹؛ ۶/۳۰۶؛ صحیح بخاری، ۱/۲۵؛ ۴/۵۴؛ ۶/۱۰؛ ۹/۱۱۱؛ فتح الباری، ۱/۱۴۳؛ ۶/۷۸؛ ۹/۹۶؛ ۱۳/۲۰۵؛ عمده القاری، ۲/۲۷؛ ۱۴/۲۱۰؛ ۱۸/۵۷؛ ۲۵/۲۰؛ صحیح مسلم، ۳/۱۳۹۷؛ مسند احمد، ۳/۱۳۳؛ ۴/۷۵؛ الجامع الصحیح، ۵/۶۸؛ الطبقات الکبری، ۱/۲/۱۶؛ ۴/۱/۱۳۹؛ صبح الاعشی فی صناعه الانشاء، ۱/۹۱؛ ۶/۳۵۸-۳۵۹؛ کنزل العمّال، ۱/۲۳۹؛ ۴/۲۷۴؛ ۱۰/۴۱۸؛ مشکل الآثار، ۱/۲۱۵؛ تهذیب تاریخ مدینه دمشق، ۱/۱۱۴؛ ۷/۳۵۵ – ۳۵۶؛ الاموال، ابو عبید، ۳۳؛ السنن الکبری، بیهقی، ۹/۱۷۷-۱۷۹؛ التنبیه و الاشراف، ۲۵۵؛ احکام القرآن، ۳/۲۴۱؛ بحار الانوار، ۴/۱۰۰؛ ۱۷/۲۰۶؛ الجامع، قیروانی، ۲۸۸؛ سیره ابن هشام، ۴/۲۵۴؛ الروض الانف، ۳/۳۰۴؛ الثقات، ۲/۶؛ اقبال الاعمال، ۴۹۶؛ الاستیعاب، ۲/۲۸۳؛ دلائل النبوه، بیهقی، ۴/۳۸۸؛ مجمع الزوائد، ۸/۲۳۷؛ مرقاه المفاتیح، ۴/۲۲۱؛ مشکاه المصابیح، ۲۲۱؛ الأم، ۴/۱۷۱؛ حیاه محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ۳۵۳؛ الاموال، ابن زنجویه، ۱/۱۲۱، اسد الغابه، ۳/۱۴۳؛ المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ۵/۳۲٫
[۲]. اعراف: ۱۲۸٫
[۳]– انبیاء: ۱۰۷٫
[۴]– مدثر: ۳۶٫
[۵]. بقره: ۲۵۶٫
[۶]. انعام: ۱۶۴٫
[۷]. عنکبوت: ۱۳٫
[۸]– نحل: ۲۵٫
پاسخ دهید