قریش و همفکرانشان برای انحراف خلافت و جانشینی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله از علی علیه السلام به قبیله خود یا هر قبیله ای به غیر از قبیله بنی هاشم و به ویژه علی علیه السلام، دست به هر کاری زدند؛ از ایجاد شک و شبهه، طرح توطئه و ایراد اتهامات تا حد اتهام در نزاهت، عدالت و حتّی عقل پیغمبر صلّی الله علیه و آله؛ در جریان غدیر در ابتدا تمام تلاش خود را کردند که این ابلاغ و اعلام صورت نپذیرد اما وقتی ناکام ماندند برنامه های دیگری را برای ممانعت خلافت علی علیه السلام پیاده کردند.
در این نوشتار به موضع قریش نسبت به برنامه پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در نصب علی علیه السلام اشاره می کنیم.
قریش و همفکرانشان برای انحراف خلافت از بنیهاشم و دقیقاً از امیرالمؤمنین علی علیه السّلام برنامهریزی و بدون هرگونه خستگی و درد و رنجی، حتّی از طریق ایجاد شک و شبهه، شایعهسازی؛ طرح توطئه و ایراد اتهامات تا حد اتهام در نزاهت، عدالت و حتّی عقل پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تا آنجا که آشکارا به زبان آوردند: پیغمبر هذیان میگوید؛ این موضوع را با همه جزئیات و تفاصیل موبهمو پیگیری میکردند. قریش مبارزهطلبی میکرد و با گفتار و کردار، مانع اجرای برنامههای تبلیغی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در اعلان امامت و ولایت علی علیه السّلام میشد؛ چنانکه آن حضرت را در منا و عرفات از اجرای فرمان خداوند بازداشتند.
قریشیان دیدند که پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در جاها و مناسبتهای مختلف، همواره از علی علیه السّلام نام میبرد و بر امامت او تأکید میکرد امّا از همه سختتر و تلختر، آن بود که امامت و ولایت علی علیه السّلام را در برابر آن همه جمعیّت انبوه وپرشمار اعلان کند که از همه شهرها و مناطق، برای انجام مناسک حج آمده بودند. از اینرو به آشوب روی آوردند و نظم مراسم را برهم زدند امّا چون در این برنامه شکست خوردند و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم اعلام کرد که امامان، دوازده نفرند، قریش بلافاصله پس از این موضع، عازم دیدار پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شد تا توضیح بخواهد که پس از این ائمّه چه خواهد بود؟
غرض قریشیان آن بود تا ببینند آیا در امر ولو پس از مدّتی آنان را نصیبی خواهد بود!؟
پاسخ این بود: سپس هرجومرج خواهد بود. در متن دیگری است که به روایت خزاز میگوید: فرج خواهد بود.[۱]
ظاهراً این پاسخ درست است.
پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دید که صرف اشاره به این موضوع آنان را تا این حد از زیادهروی در مبارزه با اراده خداوند سبحان و شخص آن حضرت وادار کرد و نه شرف مکان موجب شد که از این مخالفت دست بدارند و نه خصوصیت زمان و نه قداست، شأن و کرامت گوینده؛ چنانکه وقتی از آنان پرسید: چه شهری در حرمت، عظیمتر است و حرمت چه سرزمینی است و چه روزی است نظر حرمت، اعظم است،[۲] به همین موضوع اشاره داشت.
حال چگونه خواهد بود که به این مسئله تصریح کند و آشکارا در آن موقف مهم و باشکوه از علی علیه السّلام نام برد؟! مسلّم است که دست به اقدامی خواهند زد که هم تلختر و وحشتناکتر باشد و هم شرورانهتر و زشتتر و هم برای اسلام و مسلمانان خطرناکتر.
خداوند سبحان با این تدبیر، حقیقت درونی این متظاهران به غیر واقع، را در مقابل گروههایی از مردم رسوا کرد که برای انجام مناسک حج خود از هر گوشه و کناری به مکّه آمده بودند و به زودی با خاطراتی تلخ از این افراد بازخواهند گشت تا از این موضوع با خویشاوندان، دوستان و کسانی سخن گویند که به دیدار و ملاقات حاجیان میآیند. آن هم در زمانی که بازگشت از سفری چون حج و نجات از خطرها و مشقتهای آن، به مثابه تولّدی دوباره بود..
دخالت الهی و تهدید مخالفان
سپس نوبت به تهدید الهی رسید و اینجا بود که کار به پایان رسید و موضوع امضا شد و برای آنان اشکار گشت که از وقوف در مقابل اراده خداوند متعال، ناتوان و عاجز هستند.
قریشیان دریافتند که نمیتوانند در برابر اراده خداوند سبحان به مخالفت بایستند و اراده پروردگار، حکم میکرد که باید مطابق خواست و رضایت خداوند بر همه مردم اقامه حجّت شود. آنان درک کردند که اگر بخواهند به مواجهه آشکار ادامه دهند، این موضع، آنها را به جنگی حقیقی، علنی و نمایان با خداوند و رسول او خواهد کشاند. از اینرو چارهای نداشتند جز اینکه ظاهراً کوتاه آیند و تسلیم شوند، خصوصاً پس از آنکه خداوند سبحان به آنان تفهیم کرد: عدم تبلیغ این امر را به مثابه عدم ابلاغ اصل دین و اساس رسالت میداند و مخالفت با این ابلاغ، آنان را در شمار کفّار و محاربانی قرار میدهد که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نیازمند آن است که خداوند او را در مقابل آنان حفظ و در پناه خود گیرد. آیهی کریمهای که سیاست الهی را در قبال آنان ترسیم میکند، مشتمل بر همین سه نکته است.
این آیه میفرماید:
«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ».[۳]
ای پیامبر؛ آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنی پیامش را نرساندهای و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه میدارد.
آری، خدا گروه کافران را هدایت نمیکند.
تمرکز بر این امور سهگانه، بدان معنی است که تصمیم خداوند آن است که عدم ابلاغ علنی امامت و ولایت را به مثابه بازگشت به نقطه صفر و فرورفتن در جنگهایی در سطح بدر، احد، خندق و دیگر نبردهایی میداندی که مسلمانان برای تثبیت و ابلاغ اساس دین با مشرکان داشتند.
واضح است که چنین جنگهایی هم به شکست و رسوایی آنان خواهد انجامید و هم به تباهی فرصتها و فروپاشی همه آمال و آرزوهای قریش در کسب امتیاز قبال ذکر!
بدین ترتیب فاجعهای در انتظار آنان است؛ بلایی کوبنده و هلاکت و نابودی حتمی. از اینرو ترجیح داند که بهطور موقتی در مقابل واقعیّت کوتاه آیند و از مقاومت در برابر طوفان سهمگین، به سیاست مکّر و فریب روی آورند..
حجّت بر آنان اقامه شد و همه را ملزم کرد با علی علیه السّلام بیعت کنند. رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم خود را از آنان برای امام و جانشین خود بیعت گرفت. با این بیعت بود که حجّت بر همه امّت هم تمام شد؛ مطلوب از این نبود. میدانیم که این جریان هفتاد روز قبل از شهادت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به وقوع پیوست: در غدیر خم در نزدیکی جحفه.
سیاستهای رسوای مخالفان
در عین حال این موضوع مانع نشد که ادعا کنند: از آنچه کردهاند، پشیمان شده، به درگاه خداوند تبه آوردهاند؛ چنانکه مدعی شدند: پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از آنان راضی شد و از خطایشان درگذشت. ادّعای دیگرشان این بود که پس از آنف حوادثی به وقوع پیوست که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را وادار ساخت از این موضوع عدول کند. در نتیجه از امامت و جانشینی علی علیه السّلام صرفنظر فرمود.
شاید بدان سبب که متوجّه شد هرگز مردم عرب به این کار رضایت نخواهد داد؛ زیرا علی علیه السّلام را از آنان خونهای فراوانی است که در جنگهای اسلامی با مشرکان و در راه خدا و رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم کشته است. شاید دلایل دیگری هم در میان باشد.
۱٫ قضیّه تجهیز سپاه اسامه پیش آمد و نافرمانی آنان در قبال فرامین پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که خود را از پیوستن به سپاه کنار کشیدند و بهرغم اصرار رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم مبنی بر تجهیز و حرکت سپاه تا آنجا که متخلفان را به صراحت لعن و نفرین کرد، هر چه تلاش ورزیدند تا سپاه اسامه عازم مقصد نشود..
این قضیه دلیل دیگری بود بر اینکه هنوز همان سیاستهای گذشته را در قبال رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به مورد اجرا میگذاشتند و همواره درصدد عصیان و نافرمانی بودند. در حالیکه آن حضرت به شدّت از آنان و این موضع قوم، در خشم و غضب بود… آنان را معذور میدارند که، محبت اصحاب به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و ترس از اینکه مبادا در غیاب آنان اتّفاقی برای حضرت بیفتد، موجب این عصیان شد.
بنابراین نه عصیان تمرد است و نه ناشی از سوءنیّت بلکه دلالت دارد آنان در منتهای درجات حسن و صلاح بودند. سپس اشکارا به زبان آوردند که لعن اصحاب متخلف از سپاه اسامه، موجب زیادت مراتب صلاح آنان بود؛ زیرا راویان ـ به دروغ و بهتان ـ از پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کردهاند که فرمود:
به خدا قسم؛ من انسان هستم، خشنود میشوم و خشم میگیرم؛ همانگونه که دیگر افراد بشر خشم میگیرند. خداوندا؛ هر کس را من ناسزا گفتهام و لعنت کردهام، آن را موجب تزکیه و رحمت او قرار ده![۴]
- سپس موضوع نماز ابوبکر در بیماری پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم پیش آمد که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم او را از ادامه نماز عزل کرد تا این فرصت را نیز از آنان بگیرد که مدعی نشوند، شایستگی مقامی پایینتر از مقام امامت امّت و خلافت نبّوت را دارند؛ زیرا عدم اهلیت حتّی برای امامت در نماز که جز به صحت قرائت و عدالت (البتّه فقط از دیدگاه مذهب اهل بیت) محتاج نباشد، کاشف از عدم صلاحیت فرد برای مقام امامت امّت است که به دانش گسترده، عدالت، شجاعت و دیگر صفات ممتاز محتاج است. لیکن هواداران مکتب خلافت از این هم عذر میآورند و مدعیاند که عدالت در امام جماعت شرط نباشد. در این مورد هم به دروغ و بهتان از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کنند که فرمود: «پشت سر هر نیکوکار و فاسقی نماز گزارید!»
فقهای این مکتب بر همین مبنا فتوا میدهند و حتّی ادعا میکنند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم هم پشت سر ابوبکر نماز خواند. همانگونه که به زعم فاسد و رأی کاسد اینان، پشت سر عبدالرحمن بن عوف نماز گزارد؛ و ادعاهای دیگری از این قبیل!
- در مرحله بعد، موضوع کتابت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پیش آمد که میخواست مطلی بنویسد که هرگز پس از آن حضرت گمراه نشوند. این موضوع نشان داد که تا چه پایه حتّی از اتهام پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و ایراد در عقل و خرد آن گرامی، پروا ندارند؛ چنانکه گوینده قوم با جرئت و جسارت به مقام شامخ نبوت، به زیان آورد: «پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هذیان میگوید!!» یا سخنی گفت که معنای آن چنین بود: «درد بر او غالب آمده است!!».
این در حالی است که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم نفرمود قصد دارد جانشین خود را در این نوشته معین کند بلکه فرمود: «نوشتهای برای شما بنویسم که هرگز پس از من گمراه نشوید!» حاضران قوم با آن خشونت و شقاوت به مقابله رفتند. حال اگر قدری واضحتر و صریحتر موضوع را مطرح میکرد، چه میشد؟! آیا احتمال نمیدهید حتّی اقدام به قتل او میکردند؟!
از این موضوع هم عذر آورند که فردی که نسبت به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم جرئت کرد و با این سخن به مقابله حضرت رفت، یعنی عمر به خطاب، از کار خود پشیمان شد و توبه کرد. آنان مدعیاند که از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم معذرت خواست و حضرت عذر او را پذیرفت و از وی درگذشت!!
حتّی گفتهاند: اقدام عمر در بازداشت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از آن نوشته، هم درستتر بود و هم به صواب و صلاح نزدیکتر! اگر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آن را مینوشت، موجب اختلاف مسلمانان میشد و آنگاه بود که مصیبت اعظم پیش میآمد. در اینباره سخن خواهیم گفت.
- پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ماجرای حضرت زهرا (س) پیش آمد تا هر چه تأکید کند که تا چه پایه بر مخالفت و مبارزه خود با اهداف پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم اصرار دارند و معلوم دارد که از تجاوز به حریم و دشمنی با یگانه دختر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم هم پروایی ندارد تا آنجا که جنین وی را سقط کردند، پهلویش را شکستند و آنقدر زدند که همان سبب شهادت بانوی عالمیان شد!!
و این پس از آن بود که هزاران جنگنده مسلح خصوصاً از قبیله اسلم در مدینه گرد آورند. این قبیله در نزدیکی مدینه چونان دیگر اعراب بادیهنشین زندگی میکرد و خداوند متعال در مورد آنان فرمود:
«وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَهِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظیمٍ».[۵]
و برخی از بادیهنشینانی که پیرامون شما هستند منافقند و از ساکنانِ مدینه [نیز عدّهای] بر نفاق خو گرفتهاند. تو آنان را نمیشناسی، ما آنان را میشناسیم. به زودی آنان را دوبار عذاب میکنیم؛ سپس به عذابی بزرگ بازگردانیده میشوند.
از این هم عذر میاورند و به مردم میگویند: خداوند شیطان را لعنت کند که لحظه خشم و شتاب بود. ما قصد نداشتیم با دختر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بدرفتاری کنیم و به سختی از آنچه در قبال او مرتکب شدیم، توبه کردیم. در حالیکه ما را رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم اسوه و الگو است. هرگاه پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خشم و غضب میکرد، کارهایی از او سر میزد که با مقام رسالت و نبوت سازگار نبود؛ چنانکه خود نیز میگفت:
به خدا قسم؛ من انسان هستم، خشنود میشوم و خشم میگیرم؛ همانگونه که دیگر افراد بشر خشم میگیرند. خداوندا؛ هر کس را من ناسزا گفتهام و لعنت کردهام، آن را موجب تزکیه و رحمت او قرار ده![۶]
حال چگونه توان دیگران از از چنین اقداماتی پیراسته دانست؟! این بدان معنی باشد که آنچه این قوم انجام دادهاند، ضرورتاً به معنای آن نباشد که برای مقام امامت و خلافت صلاحیت ندارند، خصوصاً که آنچه در قبال فاطمه زهرا (س) انجام دادهاند در لحظات سخت و سرشار از انفعال و آشوب بود و آنان مدعیاند که در چنین اوقاتی تلاش میکردند پیش از انتشار آشوب و تباهی تدبیر، اسلام را از خطر حفظ کنند…
- سپس نوبت به قضیه فدک رسید تا به صراحت بیان کند که این قوم در ادعای خود صادق نباشند، بلکه فاقد حداقل شرایط لازم برای جانشینی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هستند. آنان در حفظ خون مردم ایمن نباشند؛ چنانکه در برخورد با حضرت زهرا (س) نشان دادند. آنان بر عرض و آبروی مردم، مورد اعتماد نباشند؛ چنانکه حرمت خانه فاطمه (س) را شکستند که میگفت: «برای زن بهتر آن است که نه او مردی ببیند و نه مردی او را»؛ بر اموال مردم نیز ایمن نباشند، چنانکه مواضع آنان در فدک نشان داد.
آنانکه اموال، دماء و عرض و آبروی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را مراعات نمیکنند، چگونه عرض، دماء و اموال مردمان عادی وضعیف جامعه را حفظ خواهند کرد؟! آنانکه حکم ارث را نمیدانند و حضرت زهرا (س) به آنان آموخت و هم یادآوری کرد؛ در عینحال بر دیدگاه خود پافشاری کردند. این اصرار بر باطل دلالت دارد که کمترین مراتب عدالت و امانت را واجد نبودند. آیا پس از این، میتوان ادعا کرد که قصد اقامه عدالت دارند و حفظ خون و آبرو و اموال مردم و آموزش دین و تربیت و گسترش فضایل اخلاقی در میان افراد و …؟!
نتیجه آنکه:
این قوم بر انحراف امر امامت و ولایت از امام علی علیه السّلام اصرار ورزیدند و بیعت شکستند و مردم را به زور وادار کردند با آنان بیعت کنند! چنانکه برای نیل به اهداف خویش از قدرت اسلحه نیز کمک گرفتند. از اینرو هزاران نفر از نیروهای جنگی بنیاسلم را تجهیز و مسلح کردند.
بیعت با خلیفه را بر مردم تحمیل و در این راه بر آنان اهانت کردند؛ چنانکه افراد را از خانهها بیرون کشیدند و به قهر و غلبه وادار ساختند، با ابوبکر بیعت کنند. این تصریح اخبار و گزارشهای تاریخی است که در متون مختلف آمده است. افرادی جستوجو و نیروهای مسلح را به خانههایی راهنمایی میکردند که برخی اشخاص به منظور فرار از بیعت در آنجا مخفی شده بودند. نیروهای نظامی، دو نفر، سه نفر، از خانهها بیرون میکشیدند و با توهین و تحقیر به مسجد میآوردند تا با ابوبکر به خلافت بیعت کنند!!
وقتی که کوچههای مدینه از افراد مسلح بنیاسلم و دیگران به تنگ آمد، اگر افرادی قصد یاری و نصرت امام علی علیه السّلام را داشتند، چگونه میتوانستند خود را به حضرت برسانند؟! در حالیکه مردان حکومت، زمین و آسمان را زیر پوشش نگاههای خویش قرار داده بودند!!
آنچه اتّفاق افتاد به معنای دقیق کلمه یک کودتای نظامی بود که مردمانی پس از درگذشت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و آنگاه که احساس امنیت و قدرت کردند، انجام دادند!
«فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلى نَفْسِهِ».[۷]
پس هر که پیمانشکنی کند، تنها به زیان خود پیمان میشکند.
« وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ».[۸]
و قطعاً بارهای گران خودشان و بارهای گران [دیگر] را با بارهای گران خود برخواهند گرفت و مسلّماً روز قیامت از آنچه به دروغ برمیبستند پرسیده خواهند شد.
چرایی مخالفت آن همه اصحاب حاضر در غدیر با برنامه پیامبر صلّی الله علیه و آله
یک سوال مهم:
شاید این پرسش به ذهن برخی خطور کند که چگونه ممکن است تصدیق کنیم که دهها هزار نفر از اصحاب با برنامه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در موضوع خلافت و امامت و مخالفت کنند؛ در حالیکه پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آنان را بر پایه تقوا و ورع پرورش داده بود و خداوند عزّوجل، آنان را در قرآن ستوده و فضایلشان را برشمرده است و هم آنان بودند که در راه دین فداکاری کردند و با جان و مال جهاد نمودند؟!
در پاسخ باید بگوییم:
آنچه دربارهی صحابه میگویند، قدری مبالغهآمیز است؛ زیرا هر چند اصحابی که در حجه الوداع حضور داشتند، به دهها هزار نفر بالغ میشد، امّا همهی آنان ساکن مدینه نبودند و آنقدر با رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم زندگی نکردند که فرصت یابد آنان را تربیت و تزکیه کند و احکام و مفاهیم دین را به آنان بیاموزد؛ بلکه آنان از سرزمینهای دور و نزدیک مدینه آمده بودند و برای نخستین و آخرین بار به افتخار دیدار پیامبر نایل میآمدند.
البتّه در میان حاجیان بودند یارانی که هم قبل از این پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را ملاقات کرده بودند و هم پس از حجهالوداع سعادت دیدار نصیبشان شد و چهبسا این دیدارها گذارا بود!
از سوی دیگر به تأکید آنان پس از فتح مکّه و در سال نهم هجرت، سال معروف به سنهالوفود مسلمان شده بودند و از اینرو شناخت دقیق و کاملی از تعالیم، احکام و شرایع اسلام نداشتند مگر در حدود برخی اعمال ظاهری و بس قلیل. این مردمان بلافاصله پس از حادثه غدیر پراکنده شدند و هر یک به سرزمین و نزد خانوادهی خود رفتند. از آن همه جمعیّت جز عدّهای اندک همراه پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نماندند که بسا چند صد نفر از ساکنان مدینه بودند. در میان این گروه هم شماری از خدمتکاران، بردگان و پیروان افراد بودند و عدّهای از منافقان مدینه و مناطق اطراف که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم شناخت تفصیلی از نفاق آنان نداشت، بلکه خداوند سبحان بود که همه چیز را در مورد آنان میدانست. البتّه این موضوع حسب ظاهر و مطابق وسایل علم عادی بود، امّا بر مبنای علم شهودی، آن حضرت اعمال خلایق را میدید.. خداوند متعال فرمود:
«وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَهِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظیمٍ».[۹]
و برخی از بادیهنشینانی که پیرامون شما هستند منافقند و از ساکنانِ مدینه [نیز عدّهای] بر نفاق خو گرفتهاند. تو آنان را نمیشناسی، ما آنان را میشناسیم. به زودی آنان را دوبار عذاب میکنیم؛ سپس به عذابی بزرگ بازگردانیده میشوند.
در کنار این، گروههایی از مردم مدینه بودند که درک و فهم چندانی از دین، احکام، مفاهیم و سیاستهای آن نداشتند، بلکه سرگرم زندگی شخصی، زراعت، تجارت و لذّتهای خود بودند و هرگاه تجارت یا سرگرمی دیگری میدیدند، به سوی آن میشتافتند و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را در حال قیام رها میکردند! شماری از آنان مورد تهدید پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم قرار گرفتند که چون نماز جماعت را ترک میکردند، خانههایشان را به آتش خواهد کشید.
همچنانکه گروهی از آنان مسجدی برای خود ساختند تا در آنجا گرد هم آیند و در جماعت مسلمانان حاضر نشوند و این همان مسجد ضرار است که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به فرمان خداوند متعال، پس از بازگشت از تبوک، درهم کوبید و داستان آن را در بخشهای قبلی بیان کردیم.
نتیجه آن میشود، کسانی که در صحنه مبارزه و فعّالیّت سیاسی مدینه بودند، صاحبان طمع و غرضورزان و افراد ذینفوذ قریش بودند که در سراسر منطقه عربی قدرت و نفوذ داشتند و شمار اندک و معدودی نیز از دیگر قبایل غیر قریش!
همین گروه بودند که اوضاع را مدیریت میکردند و در جهت مصالح و منافع و تحکیم و تقویت قدرت و سلطه خویش هدایت مینمودند. آنان تودههای مردم را به شیوههای متنوع حرکت میدادند؛ چنانکه مطمئن بودن میتوانند از آنان استفاده کنند. مردان قریش این روشها را بر پایه تجربههای طولانی سیاسی خود انجام میدادند. از اینرو از نقاط ضعف فراوان افراد صاف و ساده و دیگر کسانی بهره میبردند که هنوز ایمان در دلهای آنان مستحکم نشده بود بلکه روح قبیلهای، آنان را به حرکت میآورد و مف اهیم و رسوبات جاهلی بر روح و خرد اینان هیمنه داشت! آنانکه اسلام مردانشان را کشته بود یا بسیاری از امتیازات ظالمانه و ناروایشان را از بین برده بود، خیلی زود به هر اقدامی که موافق بود با کینههای آنان و سازگار با احساسات و عواطف ضدّ حق و خیر و دین و مسلمانان، پاسخ میدادند.
این همان است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در تعبیری به آن اشاره فرمود؛ آنجا که گفت: تأخیر وی در ابلاغ امر امامت به سبب ترس از قوم او است که نسبت به دوره جاهلی عهدشان تازه است و به اجبار و قهر مسلمان شدهاند و هنوز هم بسیاری از آنان بر پایه مفاهیم و ارزشهای جاهلی زندگی میکنند و آداب و روسم مردمان جاهلی بر اینان هیمنه دارد.
بدین ترتیب روشن میشود که آگاهان و نیکان خیراندیش اصحاب، بسی اندک بودند و اگر هم از جمعیّتی قابل برخوردار بودند، دیگران با ساماندهی اوضاع و احوال، جریان امور را در مدینه به مثابه قریه کوچکی رهبری میکردند که شمار ساکنان به چند هزار نفر هم نمیرسید. برخی از حالتهای این مردم را در مباحث سابق شناختیم.
چنین بود که این گروه توانستند خلافت و امامت پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را از صاحبان حقیقی آن بگیرند و به مردمان دیگری واگذارند که هیچ شایستگی و لیاقت آن را نداشتند. این مباحث در کتب تاریخی و حدیث، به تفصیل مذکور و مسطور است.
توطئه قتل رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم
این نکته هم در نوشتارهای گذشته بیان شده است که مطابق برخی متون و روایات، اقدام اصحاب عقبه برای رم دادن شتر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم تا حضرت را به آن دره بس عمیق فرواندازد، پس از حجهالوداع بود و پس از آنکه در غدیر خم برای علی علیه السّلام به امامت و ولایت و جانشینی پس از خود، بیعت گرفت.[۱۰]
شاید بتوان این سخن را به موجب اعتبارات مختلفی که گوشهای از آن بیان گردید، ترجیح داد!
خلاصه
پس از آنچه گذشت، واضح و روشن شود که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با طوفانی از مبارزهجویی و مخالفت و صرار برای شکست برنامههای خداوند، به هر قیمتی و با هر وسیلهای، مواجه بود. دخالت الهی و تهدید قرآنی متوجه عناصری بود که این طوفان را برانگیخته بودند تا به آنان تفهیم شود که اصرار بر این مبارزهجویی در خطرناکی و ابطال نتایج آن برابر است با ایستادگی در مقابل اساس دعوت الهی. این دخالت، آشوب قریش را درهم کوبید و جریان امور را به کنتر درآورد، خصوصاً که قرآن به کفر کسانی تصریح کرد که مخالفت ورزنده و مبارزهطلبی کنند و نیز تعهد کرد که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را حفظ و در حمایت خویش گرفته است:
«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ».[۱۱]
حال که خداوند سبحان با هر معاند و منکر طرف است، واضح باشد که هیچکس نمیتواند در مقابل اراده خداوند بایستد و همه باید از میدان مبارزهجویی عقب کشند تا خداوند متعال حجّت خویش اقامه کند و رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم دین و رسالت خود را ابلاغ نماید. باشد که به گناه مکر و بغی، گرفتار آیند و بار خیانت و پیمانشکنی را بر دوش کشند!
منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج۱۱، علامه سید جعفر مرتضی عاملی.
[۱]ـ ر. ک: کفایه الاثر، ۵۲؛ و آن را با روایت احقاق الحق (ملحقات) و الغیبه نعمانی و دیگر کتابها مقایسه کنید که تصریح دارند: این قریش بود که نزد او آمدند.
[۲]ـ این بخش ها را در خطبه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حجه الوداع در منابع زیر ببیند: مسند احمد، ۳/۳۱۳؛ ۳۷۱؛ کنز العمّال، ۵/۲۸۶ـ ۲۸۷؛ المصنّف،ابن ابیشیبه، ۸/۴۰۰؛ الکافی، ۷/۲۷۳ـ ۲۸۵؛ دعائم الاسلام، ۲/۴۸۴؛ المجموع، ۸/۴۶۶؛ ۱۴/۲۳۱؛ المحلّی، ۷/۲۸۸؛ وسائل الشیعه، ۲۹/۱۰؛ التفسیر الصافی، ۲/۶۷؛ نور الثقلین، ۱/۶۵۵؛ تفسیر قمی، ۱/۱۷۱؛ مستدرک الوسائل، ۱۷/۸۷؛ بحار الانوار، ۲۷۱۱۳؛ امتاع الاسماع، ۱۰/۳۴۳؛ سیره ابن کثیر، ۴/۳۹۱؛ جامع احادیث الشیعه، ۲۶/۱۰۰؛ البدایه و النهایه، ۵/۲۵۱؛ مستدرک سفینه البحار؛ و منابع دیگری که گذشت.
[۳]ـ مائده: ۶۷٫
[۴]ـ ر. ک: مسند احمد، ۲/۲۴۳؛ ۴۳۹؛ ۶/۵۲؛ صحیح مسلم، ۸/۲۶ـ ۲۷؛ شرح صحیح مسلم، نووی، ۱۶/۱۵۱؛ مجمع الزوائد، ۸/۲۶۶؛ فتح الباری، ۱۱/۱۴۷؛ ابوهریره، ۴۳/۹۱؛ قاموس الرجال، ۱۰/۱۲۵؛ التاریخ الکبیر، ۴/۱۰۹؛ تاریخ مدینه دمشق، ۶۷/۳۲۶؛ اسد الغابه، ۴/۳۸۶؛ البدایه و النهایه، ۸/۱۱۳؛ امتاع الاسماع، ۱/۲۶۷؛ ۲/۲۵۱ـ ۲۵۲؛ سبل الهدی و الرشاد، ۱۰/۴۳۳؛ عمده القاری، ۲۲/۳۱۰؛ عون المعبود، ۱۲/۲۷۰ـ ۲۷۱؛ مسند ابن راهویه، ۱/۲۷۵؛ ۲/۵۴۳؛ الآحاد و المثانی، ۲/۲۰۰؛ صحیح ابن حبان، ۱۴/۴۴۴؛ الاستذکار، ۲/۷۵؛ تخریج الاحادیث و الآثار، ۲/۲۶۱؛ اللمع فی اسباب ورود الحدیث، ۸۲؛ کنز العمّال، ۳/۶۰۹ـ ۶۱۳؛ الفتح السماوی، ۲/۷۶۸؛ تفسیر سمعانی، ۲/۳۶؛ ۳/۲۲۳؛ احکام القرآن، ۳/۴۳۱؛ تفسیر آلوسی، ۱۵/۲۴ـ ۲۵؛ مکاتیب الرسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ۱/۵۸۷ـ ۵۸۹؛ الغدیر، ۲۵۱ـ ۲۵۲٫
[۵]ـ توبه: ۱۰۱٫
[۶]ـ ر.ک: مسند احمد، ۲/۲۴۳؛ ۴۳۹؛ ۶/۵۲؛ صحیح مسلم، ۸/۲۶ـ ۲۷؛ شرح صحیح مسلم، نووی، ۱۶/۱۵۱؛ مجمع الزوائد، ۸/۲۶۶؛ فتح الباری، ۱۱/۱۴۷؛ ابوهریره، ۴۳/۹۱؛ قاموس الرجال، ۱۰/۱۲۵؛ التاریخ الکبیر، ۴/۱۰۹؛ تاریخ دمشق، ۶۷/۳۲۶؛ اسد الغابه، ۴/۳۸۶؛ البدایه و النایه، ۸/۱۱۳؛ امتاع الاسماع، ۱/۲۶۷؛ ۲/۲۵۱ـ ۲۵۲؛ سبل الهدی و الرشاد، ۱۰/۴۳۳؛ عمده القاری، ۲۲/۳۱۰؛ عون المعبود، ۱۲/۲۷۰ـ ۲۷۱؛ مسند ابن راهویه، ۱/۲۷۵؛ ۲/۵۴۳؛ الآحاد و المثانی، ۲/۲۰۰؛ صحیح ابن حبان، ۱۴/۴۴۴؛ الاستذکار، ۲/۷۵؛ تخریج الاحادیث و الآثار، ۲/۲۶۱؛ اللمع فی اسباب ورود الحدیث، ۸۲؛ کنز العمّال، ۳/۶۰۹ـ ۶۱۳، الفتح السماوی، ۲/۷۶۸؛ تفسیر سمعانی، ۲/۳۶؛ ۳/۲۲۳؛ احکام القرآن، ۳/۴۳۱؛ تفسیر آلوسی، ۱۵/۲۴ـ ۲۵؛ مکاتیب الرسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ۱/۵۸۷ـ ۵۸۹؛ الغدیر، ۲۵۱ـ ۲۵۲٫
[۷]ـ فتح :۱۰٫
[۸]ـ عنکبوت: ۱۳٫
[۹]ـ توبه: ۱۰۱٫
[۱۰]ـ بحار الانوار، ۲۸/۹۹، ۱۲۸؛ ارشاد القلوب، ۳۳۱؛ کتاب سلیم بن قیس، ۲۷۲؛ القعد النضید و الدر الفرید، ۱۱۴؛ المحتضر، ۱۰۹٫
[۱۱]ـ مائده: ۶۷٫
پاسخ دهید