معنای «غلو» در لغت زیاده‌روی، اغراق، افراط، گزافه‌گویی است. اما باید توجه داشت که غلو گاهی برآمده از محبت شدید است و گاهی برخاسته از کینه و نفرت عمیق است که در هر دو مورد جریان فرهنگی اجتماعی خاصی را پدید آورده و موجب دوری از حقیقت می‌شود.

در تاریخ اسلام شاید شکل‌گیری جریان غلوکنندگان (غالیان) از دهه‌های نخست صدر اسلام رخ نمایی کرده باشد و مقابله امام علی (علیه السّلام) با آنان نشان‌گر آن است که امامان معصوم (علیهم السّلام) از همان آغاز با این جریان نادرست و باطل مبارزه کرده‌اند.

متأسفانه در سال‌های اخیر مشاهده می‌شود برخی افراد در مقام مداحی و ثناخوانی خود را علی اللهی، حسین اللهی و… معرفی می‌کنند و در مجالس و محافل عمومی این شعارها را به صورت رسمی و علنی مطرح می‌سازند و انگیزه اصلی آنان، تحریک احساسات، اشک گرفتن از مردم و امثال آن است و گمان می‌کنند که این کار خدمت به اهل بیت عصمت و طهارت است. این افراد باید توجه داشته باشند که این کارها:

اوّلاً، بهانه به دست دشمنان و مغرضان می‌دهد و زمینه سوء استفاده آن‌ها می‌شود و در نتیجه نه تنها خدمت به اهل بیت نیست بلکه خیانت به آن پیشوایان و خیانت به مردم و مذهب آنان است.

ثانیا، این قبیل کارها اساساً با شیوه و مرام اهل بیت در تضاد است.[۱]

از امام سجاد روایت شده است که فرمودند:

«أَحِبُّونَا حُبَّ‏ الْإِسْلَامِ فَوَاللهِ ما زالَ بِنا ما تَقُولونَ حَتّی بَغَّضتُمُونا إلَی النَّاسِ»[۲]؛

«ما از آن‌چنان دوست بدارید که اسلام گفته است. سوگند به خدا! پیوسته چیزهایی را در مورد ما می‌گویید که در نتیجه آن، دشمنی مردم را متوجه ما می‌سازید.»

خلفای اموی و عباسی از یک سو، برای ایجاد اختلاف در میان شیعه و از سوی دیگر، برای بدبین کردن توده‌ها به مذهب اهل بیت ع، به باورهای غلات و پراکنده کردن خرافات در میان شیعه دامن می‌زدند و این خود، کار ائمه اطهار (علیه السّلام) را در مبارزه با غلات دشوارتر می‌ساخت. دوره امام هادی (علیه السّلام) نیز یکی از مشکلات اعتقادی و فرهنگی جامعه اسلامی، غالیان کج‌اندیش بودند که از سوی خلفای عباسی حمایت می‌شدند.

برخی از سران این فرقه ضاله و مضله در عصر امام هادی (علیه السّلام) عبارت بودند از: «علی بن حسکه قمی»؛ «فارس بن حاتم»؛ «حسن بن محمد مشهور به ابن بابا قمی»؛ «قاسم یقطینی یا قاسم بن یقطین» و «محمد بن نصیر نمیری یا فهری[۳] که هر کدام از این افراد، به گونه‌ای در تشریعات این گروه سهیم بودند.

به عنوان نمونه:

علی بن حسکه قمی، امام هادی (علیه السّلام) را پروردگار جهانیان می‌دانست و خود را از سوی ایشان پیامبر هدایت انسان‌ها معرفی کرده بود. او تمامی واجبات و فروع دینی، مانند زکات، حج، روزه و… را به شدت زیر سؤال برد.

محمد بن نصیری نمیری، بر بدعت‌های علی بن حسکه، جواز ازدواج با محارم (مادر، خواهر، دختر)، حلّیت لواط و اعتقاد به تناسخ را افزود.[۴]

امام با موضعی صریح و جدی، ضمن برائت و دوری جستن از آنان، حتی دستور قتل یکی از آنان را صادر کرد. ایشان برای نمایاندن چهره کریه آنان، در پاسخ شیعیانی که از عقاید منحرف علی بن حسکه پرسیده بودند، چنین نگاشت:

«ابن حسکه که نفرین خدا بر او باد دروغ‌گویی بیش نیست و من او را در شمار دوستان و شیعیان خود نمی‌پندارم. خدا او را لعنت کند. به خدا سوگند پروردگار جهانیان، محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و پیامبران پیشین او را مگر به آیین یکتاپرستی و دستور به بر پا داشتن نماز و پرداخت زکات و انجام حج و دوستی و ولایت بر خلق نفرستاد. او نیز مردم را جز به سوی پرستش خداوند دعوت نکرده است. ما جانشینان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و بندگان خدا هستیم که هرگز به او شرک نخواهیم ورزید. اگر اطاعتش کنیم، رحمت او شامل حالمان شده و اگر از فرمان او سرپیچی کنیم، گرفتار عذاب دردناک او خواهیم شد. ما نمی‌توانیم برای خدا نشانه‌ای بیاوریم، ولی خدا برای ما و همه آفریدگانش، نشانه و دلیل فرو فرستاده است.

من از کسی که چنین سخنانی می‌گوید، بیزاری می‌جویم و از چنین گفته‌هایی به خدا پناه می‌برم. شما نیز از آنان برائت و بیزاری جویید و آنان را در فشار قرار دهید.» در ادامه، امام، دستور قتل آنان را صادر می‌کند.[۵]

گفتنی است امام به قتل فارس بن حاتم که از سران غلات بود نیز فرمان داد.[۶] که بعد از صدور این فرمان یکی از شیعیان امام، حکم امام را اجرا و او را به قتل رساند.

یکی دیگر از افراد منحرف و فرصت‌طلب و بیمار دلی از غالیان محمد بن نصیر نمیری است وی ادعا می‌کرد پیامبر خدا است و علی بن محمد الهادی او را به رسالت فرستاده است و از سویی دیگر او معتقد به تناسخ بود و ازدواج با محارم را روا می‌شمرد. پس از درگذشت محمد بن نصیر، پیروان او که به نصیریه مشهور بودند، به چند گروه تقسیم شدند و ابوالعباس طبرانی و ابوعبدالله کندی مشهور به شاه رئیس، از سردمداران غلات آن دوره بودند.[۷]

علی بن حسکه وعده دیگر از غالیان در میان مردم این عقیده را منتشر می‌کردند که هر چیزی، ظاهری و باطنی دارد و به ظواهر آیات قرآن نباید اعتنا کرد و اصل، باطن آن است و شناخت باطن آیات هم از فهم مردم بیرون است. آنان باطن آیات را به دلخواه خود چنان تفسیر می‌کردند که مروّج اباحی‌گری بود و راه را بر عشرت‌جویان و عافیت‌طلبان هموار می‌کرد. امام هادی (علیه السّلام) و شاگردان واقعی او برای مقابله با این جریان خطرناک، با همه وجود تلاش می‌کردند و با تبیین درست آموزه‌های توحیدی، شبهات را از ذهن شیعیان می‌زدودند. آن حضرت می‌فرمود: ائمه بندگان خداوند و مرگ و زندگی و روزی آنان به دست خداوند است و آنان هم مانند مردم دیگر مکلف‌اند که نماز و روزه به جای آورند. اگر کسی قائل به ربوبیّت ائمه گردد، غالی و مشرک است و باید اصلاح گردد، وگرنه از جامعه اسلامی طرد شود.

گروهی از شیعیان به امام هادی (علیه السّلام) نوشتند: «برخی افراد سخنانی می‌گویند و روایت‌هایی را به شما و پدرانتان نسبت می‌دهند که دل‌ها از شنیدن آن منزجر می‌شود؛ ولی چون این احادیث را به پدرانتان نسبت می‌دهند، نمی‌توانیم آن‌ها را ردّ کنیم و از طرف دیگر نمی‌توانیم آن‌ها را بپذیریم. این افراد می‌گویند مراد از نماز در آیه «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»[۸]یک فرد معین است، نه رکوع و سجود و نیز مقصود از زکات، دادن درهم و دینار نیست. این کسان، برخی از واجبات و سنن و گناهان را به همین رویه تأویل می‌کنند. اگر مصلحت می‌دانید، امر را بر ما روشن کنید و بر پیروانتان منت نهاده، آن‌ها را از گرداب هلاکت (تأویل) رهایی بخشید، و کسانی که چنین سخنانی می‌گویند، ادعا می‌کنند که پیروان شمایند. علی بن حسکه و قاسم یقطین از همین افرادند. وظیفه ما در برابر سخنان آنان چیست؟» امام فرمود: «این تأویلات از دین ما نیست، از آن دوری جویید»[۹].

قرائن نشان می‌دهد یکی از انگیزه‌های غلات در پراکنده کردن سخنان غلوآمیز درباره خود ائمه، دنیاطلبی بود. آنان خود را باب و واسطه امام هادی (علیه السّلام) معرفی می‌کردند و به ائمه نسبت‌های غلوآمیز می‌دادند و سپس با فریب دادن افراد ساده لوح و زودباور، از آنان هدایایی دریافت می‌کردند.

یکی از افرادی که از صراط مستقیم امامت منحرف شده و راه غلو در اعتقادات را پیموده، فارس بن حاتم قزوینی است.

این نکته قابل تذکر است که وکالت امام، دلیلی بر آن نیست که فرد دچار اشتباه و گمراهی نشود و اگر کسی برهه‌ای از عمر خویش را به علت رفتار و باورهای درست در کنار امام (علیه السّلام) حضور داشته باشد دلیلی نیست که او تا پایان عمر در راه حق و حقیقت و تبیین درست دین گام بردارد.

وی مدتی وکیل امام بود و مردم پرسش‌های دینی خود را توسط او از امام می‌پرسیدند و سهم امام را از طریق او برای امام می‌فرستادند. بعدها فارس، گمراه شد و به خداوند و ائمه نسبت‌های ناروا و شرک‌آمیز می‌داد و ساده لوحان را می‌فریفت. امام هادی (علیه السّلام) او را از مسئولیت خود برکنار کرد و به افراد گوناگون سفارش می‌فرمود سخنان دروغ او را نپذیرند و از او دوری کنند و او را سبک شمرند. ولی فتنه‌گری‌های فارس به پایان نرسید و او همچنان به گمراه‌گری مشغول بود. گفته‌های فارس باعث شد تا میان مردم اختلاف افتد. امام با تأکید بیشتر، او را خیانت کار خواند و او را لعنت کرد و فرمود:

«او به نام ما، به خدا نسبت‌های ناروا می‌دهد. هر کس که او را از میان ببرد، جایگاه او بهشت خواهد بود». سرانجام یکی از دلیر مردان به نام جنید، فارس را به سزای فتنه‌اندازی‌های خود رساند.[۱۰]

محمد بن عیسی می‌گوید: امام هادی (علیه السّلام) نامه‌ای به من نوشت که شروع آن چنین بود:

«لَعَنَ‏ اللَّهُ‏ الْقَاسِمَ‏ الْیَقْطِینِیَ‏ وَ لَعَنَ اللَّهُ عَلِیَّ بْنَ حَسَکَهَ الْقُمِّیَّ إِنَّ شَیْطَاناً تَرَاءَى لِلْقَاسِمِ فَیُوحِی إِلَیْهِ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً»؛[۱۱] خداوند قاسم یقطینی و علی بن حسکه قمی را لعنت کند! شیطانی در برابر قاسم نمایان می‌گردد و با القای سخنان باطل به طاهر آراسته او را می‌فریبد.»

بنابر آنچه گفته شد ائمه اطهار (علیهم السّلام) از معرفی غلوآلود خود هیچ‌گاه استقبال نکردند و نیز هیچ وقت در مقابل ادعاهای غالیان سکوت نکردند بلکه در مقابل این سخنان ناروا قاطعانه و صریح مبارزه کردند.

 

منبع: پرسشها و پاسخهای دانشجویی امام هادی علیه السلام؛ دفتر نشر معارف – تدوین و تألیف: محمدهادی یدالله پور


[۱]. جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج ۱، ص ۷۸، اسراء، چاپ چهارم، ۱۳۸۵٫

[۲]. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۱۴٫

[۳]. باقر شریف القرشی، حیاه الامام الهادی، ص ۴۶۸٫

[۴]. همان، ص ۴۶٫

[۵]. حر العاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۵۵۵٫

[۶].  رجال کشی، ص ۵۱۸٫

[۷]. رجال کشی، ۵۲۱٫

[۸]. عنکبوت، آیه ۴۵٫

[۹]. رجال کشی، ۴۳۵٫

[۱۰]. همان، ص ۴۴۱٫

[۱۱]. همان، صص ۵۱۶ ۵۱۸٫