اگر گویی: پس چرا آدمی با آنکه دارای نفس ناطقهی مجرّد است، از لذّات حیوانی به لذّات عقلی، اغلب نپردازد و پیوسته فریفتهی لذّات حسّی است؟!
جواب دهیم که: نفس انسان، مادامی که به شواغل عالم حس مشغول باشد، مَثل او مَثل شخص مریض است که در اثر عوارض امتلا [پُری معده] و وجود عفنه در مزاج، از غذاهای لذیذ و بلکه از مطلق لذّت حسّی حتّی صور بهیّه و حسنه و مناظر زیبا و لذّت سمعی نغمات و ترانههای نشاطانگیز نیز لذّت نبرد؛ و این به واسطهی وجود عائق است، نه آنکه صلاحیت لذّت یافتن از این امور در شخص مریض نباشد!
همچنین تا انسان در جهان طبیعت است، در اثر موانع تعقّل و عدم توجّه به لذّات عقلی، اغلب از آن لذّت محروم است؛ مگر آنکه به مجاهدات و ریاضت، مرغ روان را از قفس علائق طبیعت آزاد ساخته، آنگاه به سیاحت دیار روحانی و گلزار معقولات و مجرّدات پردازد، تا لذّت فوق لذّات حیوانی بر او حاصل آید؛ چنانچه از درک یک مسألهی علمی، بانگ: أین المُلُوکاش به گوش سروش رسد؛ تا چه رسد به آنکه مستغرق بحار عقلیات شود تا به مقام: و وَصلُکَ مُنْی نَفسی [«وصال تو آرزوی جان من است!»] رسد؛ و به کلّی از آلایش حیوانی و کدورت خودی بیاساید؛ آنگاه شراشر وجود او لذّت و سعادت شود و هیچ حالت انتظاری برای نیل به خوشی از ورای عالَم روح و حقیقت ذات و شهود معشوق خود ندارد؛ بلکه دار وجود او، خود بهشتی باشد مشحون از انواع نعم و لذّات؛ و در آن شهود، نفس را هر گونه نشاط که برتر از حد ادراک است (لا عینٌ رأتْ و اُذُنٌ سَمِعَت [«نه هیچ چشمی دیده و نه گوشی شنیده»]) مهیّا باشد.
منبع: کتاب پندهای آسمانی، صص ۸۷-۸۸
پاسخ دهید