امامت پیشوایان معصوم علیه السلام از دو محور قابل اثبات است: قرآن و روایات معتبر.
آیه مودت و روایاتى که در ذیل تفسیر این آیه آمده به روشنى امامت و ولایت عامه اهل بیت علیهم السلام را ثابت می کند. این نوشتار با توجه به این آیه و روایاتى که از طریق اهل سنت نقل شده، مباحث خود را در چهار محور؛ ۱ـ ذوى القربى کیانند؟ ۲ـ بررسى روایات مربوطه؛ ۳ـ رد شبهه های مخالفان؛ ۴ـ دلالت آیه بر امامت؛ ارائه می کند و به پژوهش در تفسیر آیه مودت بر اساس منابع اهل سنت می پردازد.
مقدمه
آیات بسیارى بر امامت و ولایت عامه اهل بیت علیهم السلام پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دلالت دارند. یکى از این آیات، آیه «مودّت» است که خداوند متعال می فرماید:
{قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْنًا إِنَّ اللهَ غَفُورٌ شَکُورٌ}؛(۱)
{بگو: من هیچ گونه اجر و پاداشى از شما بر این دعوت درخواست نمى کنم جز دوست داشتن نزدیکانم}.
در این نوشتار به تفسیر این آیه شریفه و بیان دلالت آن بر امامت و ولایت عامّه اهل بیت علیهم السلام پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله بر اساس کتاب ها و منابع اهل سنّت می پردازیم.
پژوهش ما در این نوشتار در چهار محور سامان یافته است :
۱ـ ذوى القربى چه کسانى هستند؟
۲ـ بررسى و تصحیح سند هاى روایات آیه مودت؛
۳ـ رد شبهه هاى مخالفان؛
۴ـ دلالت آیه بر امامت و سرپرستى.
۱ـ ذوى القربى چه کسانى هستند؟
آن گاه که ما پیرو کتاب و سنّت باشیم و به راستى بخواهیم از نظر اعتقادى و عملى به آن چه در کلام خداى عزیز و رسول گرامى صلی الله علیه و آله آمده، عمل کنیم، لازم است که به شخص پیامبر صلی الله علیه و آله
مراجعه کرده و آن حضرت را در اختلاف هاى خود به داورى بپذیریم، آن سان که خداوند سبحان امر فرموده است:
{فَلا وَرَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلیًما}؛(۲)
{به پروردگارت سوگند که آنها ایمان نخواهند آورد مگر این که در اختلاف هاى خود تو را به داورى طلبند و پس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نکنند و به طور کامل تسلیم باشند}.
و یکی از مواردى که در معناى آن اختلاف شده، آیه «مودّت» است. خداى متعال می فرماید:
{ذلِکَ الَّذی یُبَشِّرُ اللهُ عِبادَهُ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْنًا إِنَّ اللهَ غَفُورٌ شَکُورٌ}؛(۳)
{این همان چیزى است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند به آن نوید می دهد. بگو: من هیچ گونه اجر و پاداشى از شما بر این دعوت درخواست نمى کنم جز دوست داشتن نزدیکانم. و هر کس کار نیکى انجام دهد بر نیکى اش می افزاییم؛ چرا که خداوند آمرزنده و قدردان است}.
بنابر روایت های شیعه و سنّى، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله معناى «قربى» را بیان کرده و مراد از آن را خویشاوندان خویش؛ یعنى حضرت على، فاطمه زهرا و دو فرزند آنها علیهم السلام معرفی کرده است؛ پس، چرا باید سخن آن حضرت پذیرفته نشود و اختلاف هم چنان باقى بماند؟!
۱ـ۱ـ راویان حدیث قربى
عدّه بسیارى از صحابه و بزرگان تابعان از جمله امیر مؤمنان على علیه السلام، امام حسن مجتبى علیه السلام، امام حسین علیه السلام؛ امام سجاد علیه السلام، امام باقر علیه السلام، امام صادق علیه السلام، عبدالله بن عباس، عبدالله بن مسعود، جابر بن عبدالله انصارى، و سعید بن جبیر، حدیث «قربی» را در تفسیر آیه «مودّت» از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده اند و آن را پیشوایان مشهور اهل سنّت در کتاب های خود نقل نموده اند؛ از جمله سعید بن منصور (درگذشته ۲۲۷ق)، احمد بن حنبل شیبانى (درگذشته ۲۴۱ق)، عبد بن حُمید (درگذشته ۲۴۹ق)، محمّد بن اسماعیل بخارى (درگذشته ۲۵۶ق)، مسلم بن حجّاج نیشابورى۴ (درگذشته ۲۶۱ق)، محمّد بن عیسى ترمذى (درگذشته ۲۷۹ق)، ابوبشر دولابى،۵ ابن عساکر،(۶) ابن کثیر،(۷) هیثمى،(۸) محمّد بن جریر طبرى (درگذشته ۳۱۰ق) و جلال الدین سیوطی. (۹) حتی امام شافعى این روایت را به صورت قضیه اى مسلّم گرفته و براى آن شعرى سروده که معروف است.
حدیث مودّت با متن های متفاوت و با سندهاى گوناگون در کتاب های معتبر (صحیح ها، مسندها، معجم ها و منابع دیگر) اهل سنّت نقل شده است. براى نمونه، از برخی از کتاب های علمای اهل سنت نقل می کنیم:
۱ـ۱ـ۱ـ روایت بخارى و مسلم
محمد بن اسماعیل بخارى در ذیل آیه مودّت چنین می نویسد:
محمّد بن بشّار، از محمّد بن جعفر، از شعبه نقل می کند که عبدالملک بن میسره گوید: از طاوس شنیدم که می گفت: از ابن عباس درباره این آیه پرسیدند. سعید بن جبیر با عجله گفت: منظور از قربى، آل محمّد علیهم السلام هستند.
ابن عباس گفت: در پاسخ شتاب کردى! به راستى تیره اى از قریش نبود مگر این که براى رسول خدا صلی الله علیه و آله در آنها پیوند خویشاوندى بود که آن حضرت فرمود: «مگر این که خویشاوندى میان من و خودتان را حفظ کنید».(۱۰)
این روایت را مسلم بن حجاج نیشابورى نیز، آن سان که حاکم نیشابورى و ذهبى تصریح کرده اند، روایت کرده است.
۲ـ۱ـ۱ـ روایت احمد بن حنبل
احمد بن حنبل شیبانى در دو کتاب خود حدیث مودت را نقل کرده است. او در مسند خود نظیر روایت بخارى را نقل می کند.(۱۱) اما در کتاب المناقب خود چنین نوشته است:
از مواردى که محمّد بن عبدالله سلیمان حضرمى براى ما نوشته، این که حرب بن حسن طحّان از حسین اشقر، از قیس، از اعمش، از سعید بن جبیر چنین نقل کرد که ابن عباس گوید: هنگامى که آیه مودّت نازل شد گفتند: اى رسول خدا! خویشاوندان تو که مودّت آنان بر ما واجب است چه کسانى هستند؟
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «علیٌّ وفاطمه وابناها»؛(۱۲) «على، فاطمه و دو فرزند فاطمه علیهم السلام».
۳ـ۱ـ۱ـ روایت ترمذى
ترمذى نیز بعد از نقل این روایت می نویسد: «این حدیث حسن و صحیح است».(۱۳)
۴ـ۱ـ۱ـ روایت طبرى(۱۴)
محمّد بن عماره از اسماعیل بن ابان، از صباح بن یحیى مرى، از سدّى، از ابودیلم نقل می کند:
هنگامى که على بن الحسین علیه السلام به اسارت وارد دمشق شد، در ورودى شهر مردى از شامیان برخاست و گفت: سپاس خدایى را که شما را کشت، ریشه شما را برکند و دو شاخ فتنه را برید!
امام على بن الحسین علیه السلام به او فرمود: «أقرأت القرآن»؛ «آیا قرآن خوانده اى»؟ پاسخ داد: آرى!
فرمود: «أَفَقَرأتَ «آل حم»؟ آیا «آل حم» را خوانده اى»؟
عرضه داشت: خوانده ام؛ ولى «آل حم» را نخوانده ام.
حضرت فرمود: آیا این آیه را نخوانده اى که می فرماید: { قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْنًا إِنَّ اللهَ غَفُورٌ شَکُورٌ}؛ {بگو: من هیچ گونه اجر و پاداشى از شما بر این دعوت درخواست نمى کنم جز دوست داشتن نزدیکانم.}
گفت: به راستى شما همان «قربى» هستید؟! حضرت فرمود: «آرى»!(۱۵)
۲ـ۱ـ دلایل و شواهد دیگری درباره آیه مودت
روشن شد که نزول آیه مبارکه مودّت در مورد اهل بیت علیهم السلام افزون بر منابع حدیثی و تفسیری شیعی ـ به دلایل استوار و متینى در کتاب های اهل سنّت تکیه دارد. علاوه بر شواهدی که از کتاب های اهل سنت اشاره شد دلایل و شواهد دیگرى بر نظریه نزول آیه در مورد اهل بیت علیهم السلام آمده و در منابع اهل سنت نقل شده که برخی عبارتند از :
۱ـ۲ـ۱ـ جارالله زمخشرى این نظریه را ذکر نموده و روایتى نیز درباره آن آورده است.(۱۶)
۲ـ۲ـ۱ـ فخر رازى درباره نزول آیه مودّت گوید :
کلبى از ابن عباس چنین روایت کرده است: هنگامى که پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه آمدند، مشکلات و گرفتارى های مالى فراوانى داشتند و هیچ گونه دارایى در دست نداشتند. انصار گفتند: خداوند شما را به وسیله این مرد به راه راست هدایت و ارشاد نمود و او پسر خواهر از قبیله و همسایه شما در شهرتان می باشد، پس بخشى از دارایى خود را براى او گرد آورید! آنان چنین کردند و بخشى از دارایى خود را خدمت پیامبر آوردند. حضرت آنهارا باز گرداند و این آیه مبارکه نازل شد: {قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا… }.
پس آنهارا بر دوستى با خاندان خود برانگیخت.
سپس روایت زمخشرى را به طور کامل آورده و گفته است: }
من می گویم: خاندان محمّد، همان کسانى هستند که تمامى کارهایشان با محمّد در ارتباط است. پس هر کس ارتباطش با آن حضرت کامل تر و بیشتر باشد، خاندان او به شمار می اید و بى تردید فاطمه، على، حسن و حسین بیشترین و شدیدترین ارتباط را داشتند که بر همگان به صورت تواتر روشن است. پس آنهابه طور مسلّم همان خاندان هستند.
فخر رازى در ادامه می افزاید:
مردم در معناى کلمه «آل = خاندان» اختلاف نظر دارند، و گفته شده: منظور نزدیکان پیامبر هستند، و بعضى دیگر گفته اند: منظور امّت پیامبر هستند.
پس در صورتى که «آل» را بر نزدیکان معنا کنیم، پس آنان خاندان پیامبر خواهند بود، و اگر به معناى امّت او بگیریم که دعوت او را پذیرفتند؛ باز هم آنان خاندان پیامبر خواهند بود. پس ثابت شد که در همه حالات آنان، خاندان پیامبر هستند.
اما آیا غیر آنان از خاندان، کسى دیگر نیز شامل کلمه «آل» می شود، در این باره اختلاف نظر وجود دارد. زمخشرى صاحب الکشّاف نقل کرده است:
هنگامى که این آیه بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شد، پرسیدند: نزدیکان شما که دوستى و مهرورزى به آنان بر ما لازم شد، چه کسانى هستند؟ فرمودند: «علیٌّ وفاطمه وأبناهما».
پس روشن می شود که این چهار نفر نزدیکان پیامبر هستند. و هر گاه این مطلب ثابت شد، آنها به این احترام و بزرگداشت، اختصاص پیدا می کنند که چند دلیل بر آن قابل عرضه است:
یکم، حرف استثنای «إلاّ» در آیه، که نحوه استدلال به آن گذشت.
دوم، بدون تردید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، فاطمه علیهم السلام را دوست می داشت و در حق ایشان فرموده اند: «فاطمه بضعه منّی یؤذینی ما یؤذیها»؛
و هم چنین به روایت متواتر از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ثابت شده است که آن بزرگوار، على، حسن و حسین علیهم السلام را دوست می داشت و وقتى دوستى پیامبر به ایشان ثابت شود، این دوستى و محبّت بر تمامى امت اسلامى نیز لازم می اید؛ چرا که خداوند متعال می فرماید: {وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ}؛(۱۷)
در آیه دیگر می فرماید:
{لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ}؛(۱۸)
سوم، به راستى که دعا براى خاندان، مقام و مرتبه بزرگى را ثابت می نماید و به همین منظور این ادعا در انتهاى تشهّد نماز قرار گرفته که: «اللهم صلّ على محمّد وآل محمّد وترحّم على محمّد وآل محمّد»؛
این بزرگداشت در مورد شخص دیگرى غیر از خاندان پیامبر وارد نشده است.
آن گاه در این زمینه سروده شافعى را نقل می کند.(۱۹)
۲ـ بررسى سندهاى روایات
روایت های که درباره آیه مودت نقل شد از مهم ترین و مشهورترین کتاب های حدیثى و تفسیرى اهل سنّت، آوردیم. همه بیانگر این بود که تمامى عالمان شیعه و اهل سنّت به طور اتفاق، نزول آیه مبارکه مودّت را درباره اهل بیت علیهم السلام می انند. در ادامه به بررسی راویان این روایات می پردازیم:
۱ـ۲ـ روایت طاوس
در روایت طاوس آمده است که سعید بن جبیر به طور قطعى گفته است: منظور از «القربى» فقط اهل بیت علیهم السلام هستند. این روایت را محمّد بن اسماعیل بخارى، مسلم بن حجّاج نیشابورى، احمد بن حنبل شیبانى، ترمذى و دیگران نقل کرده اند.
ما در سند این روایت ایرادى ندیدیم، گرچه ما در این باره دیدگاه خاصى داریم که در آینده بیان خواهد شد.
۲ـ۲ـ روایت احمد بن حنبل
این روایت را قطیعى (ابوبکر ابن جعفر حنبلى درگذشته ۳۶۸ق) در بخش زیادات المناقب احمد بن حنبل آورده است..
قطیعى روایت گر کتاب های المسند، الزهد و المناقب احمد بن حنبل است. افرادى همچون دارقطنى، حاکم نیشابورى، ابن رزقویه، ابن شاهین، برقانى، ابونعیم اصفهانى از او روایت نقل کرده اند.
دارقطنى وی را معتبر دانسته و گوید: «قطیعى، فرد مورد اعتماد و زاهد است. شنیده ام که وى مستجاب الدعوه بوده است».
۳ـ۲ـ روایت طبرى
روایاتى که ابن جریر طبرى به عنوان دلیل بر شأن نزول آیه مودّت درباره اهل بیت علیهم السلام نقل کرده، چهار روایت است که جز روایت دوم، اشکالى از دیگر روایات گرفته نشده است.
۴ـ۲ـ جایگاه راویان حدیث مودّت
روایت هایی که بیان گر گفتار حق هستند و در کتاب های اهل سنّت روایت شده اند، بنا بر آراء و دیدگاه رجالى آنها به سه قسمت تقسیم می شود:
۱ـ روایت هایی که به صحّت آنها اتفاق نظر دارند؛ مثل حدیث طاوس، از سعید بن جبیر، از ابن عباس.
۲ـ روایت هایی که در این باب محدّثان نقل کرده اند و درباره سند آن اظهار نظر نکرده اند و حتى درباره آن هیچ سخنى به میان نیاورده اند؛ می توان فهمید که گریزى جز اعتراف به اعتبار این روایت ها نیافته اند؛ مانند روایت هایى که در آنها مطرح شده که عدّه اى از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در قبال دعوتش درخواست اجر کردند… . سخنان امام سجاد علیه السلام در شام و مواردى دیگر از این قبیل.
۳ـ روایت هایی که در این زمینه مطرح شده و درباره سند آنها اظهار نظر شده است.
در بررسى این سه دسته از روایت ها می گوییم:
ما درباره دسته نخست دیدگاهى داریم که در ادامه خواهد آمد.
درباره دسته دوم از روایات به بیان صحت آنها نیازى نیست؛ زیرا اهل سنّت خود به این امر اعتراف و اقرار کرده اند.
آن چه که در صدد بررسى و بحث پیرامون آن هستیم روایت های دسته سوم است. ما در شرح حال راویانى که در این روایت ها تضعیف شده اند با تکیه بر سخنان بزرگان جرح و تعدیل اهل سنّت، سخن خواهیم گفت تا روشن شود که همه ادعاهاى آنان بى اعتبار و مردود است.
۱ـ ۴ـ۲ـ یزید بن ابى زیاد
یزید بن ابى زیاد قرشى هاشمى کوفى، مولاى عبدالله بن حارث بن نوفل و از راویان کتاب های شش گانه صحیح اهل سنّت است. مزّى درباره او می نویسد :
بخارى در کتاب صحیح در بخش «لباس» پس از حدیث عاصم بن کلیب از ابوبرده روایتى را از على علیه السلام نقل می کند.
بخارى در دو بخش از صحیح خود روایتى را از یزید بن ابى زیاد، نقل کرده است. مسلم نیشابورى نیز روایتى را به همراه راوى دیگرى از یزید بن ابى زیاد نقل کرده است و دیگر محدّثان به روایت وى استدلال کرده اند.(۲۰)
گروه بسیارى از پیشوایان بزرگ اهل سنّت هم چون سفیان ثورى، سفیان بن عیینه، شریک بن عبدالله، شعبه بن حجّاج، عبدالله بن نمیر و مانند ایشان از وى روایت، نقل کرده اند.(۲۱)
ذهبى در سیر اعلام النبلاء می نویسد: «شعبه با همه مهارت و خبرگى که در نقد راویان دارد، از یزید بن ابى زیاد، حدیث نقل می کند».(۲۲)
گفتنى است که در اعتماد بر یزید بن ابى زیاد و صحّت استدلال به حدیث او همین کافى است که نویسندگان کتاب های شش گانه صحیح و پیشوایان بزرگ اهل سنّت از او روایت نقل کرده اند. افزون بر این که مسلم بن حجّاج نیشابورى در مقدمه کتاب خود می نویسد :
راویانى مانند عطاء بن سائب، یزید بن ابى زیاد، لیث بن ابى سلیم و مانند آنها کسانى هستند که داراى خوبى، راست گویى و دریافت علم و دانش اند.
عده اى از پیشوایان رجالى و راوى شناسِ اهل سنّت نیز یزید بن ابى زیاد را توثیق کرده اند… .(۲۳)
با این همه، بر وی اشکال می کنند که: «وى از بزرگان شیعه بوده است».(۲۴)
می پرسیم: منظور از شیعه چه کسانى هستند و از کجا دانسته می شود که یزید بن ابى زیاد از بزرگان شیعه است؟
در پاسخ می گویند :
احادیثى که او نقل کرده بیان گر این معناست و اهل سنّت این احادیث را در زمره احادیث ساختگى نقل کرده اند؛ از جمله آن احادیث: وى از سلیمان بن عمرو بن احوص نقل می کند که ابوبرزه گوید: معاویه و عمرو بن عاص آوازه خوانى می کردند و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله
درباره آن دو فرمود: «اللهم ارکسهما فی الفتنه رکساً ودعّهما فی النار دعّاً»؛(۲۵) «خدایا! آنها را گرفتار فتنه کن و در آن واژگون نما و به سختى به سوى آتش دوزخ بینداز».
بنابر دیدگاه علماى اهل تسنّن این حدیث ساختگى است! و یا حدیثى غریب و منکر است؛(۲۶) زیرا در این حدیث، معاویه سرکرده گروه ستم پیشه «فئه باغیه» و عمرو بن عاص سرکرده نفاق، سرزنش شده اند؛ از این رو راوى این حدیث از بزرگان شیعه خواهد بود! حتى اگر از راویان صحاح و کتاب های دیگر باشد.
راوى شناسان اهل سنّت در دفاع از معاویه و عمرو بن عاص به اتّهام ساختگى بودن این حدیث و شیعه بودن راوى آن، بسنده نکرده اند؛ بلکه به تحریف متن حدیث نیز روى آورده و واژه «فلان» و «فلان» را به جاى آن دو نام، قرار داده اند؛ از این نمونه می توان احمد بن حنبل در مسند را نام برد.(۲۷)
پژوهشگر با انصاف با دقت در آن چه که آوردیم ملاحظه خواهد کرد که چگونه حدیثى را که اهل سنّت از شخصى که صاحبان کتاب های شش گانه صحیح از او روایت کرده و بر او اعتماد نموده اند، رد می کنند؛ چرا که این حدیث در سرزنش پسر هند و پسر نابغه می باشد و آنان پیروان آن دو هستند.
از طرفى، این حدیث را در برابر حدیثى قرار می دهند که درباره راوى آن اتفاق نظر کرده اند که اعتبار ندارد و او را به جعل حدیث و زندیق بودن متّهم کرده اند. بنگرید که چگونه با دین و سنّت رسول رب العالمین بازى می کنند.
گمان نکنید که این گونه بازى با دین و سنّت را فقط در بخش های فضائل و مثالب (عیب ها و ایرادها) به کار می برند؛ بلکه این روش را در اصول اعتقادى، اصول فقه و فقه نیز به کار برده اند.
کوتاه سخن این که یزید بن ابى زیاد در نزد اهل سنّت، مورد اعتماد و از راویان کتاب های شش گانه صحیح بوده و او هیچ ایرادى ندارد جز این که درباره برخى از زشتى های پیشوایان آنان روایت نقل کرده است؛ از این رو، او را از بزرگان شیعه شمرده اند؛ در صورتى که شیعه، بلکه رافضى بودنِ راوى ـ طبق اصطلاح اهل سنّت ـ به وثاقت و مورد اعتماد بودنِ او ضررى نمى رساند. همان گونه که در جاى خود نوشته اند و در موارد بسیارى بر همین مبنا عمل کرده اند.(۲۸)
پس روایت یزید بن ابى زیاد درباره نزول آیه مودّت در خصوص اهل بیت علیهم السلام صحیح است.
۲ـ ۴ـ۲ـ حسین اشقر
ابوعبد الله حسین بن حسن اشقر فزارى کوفى از راویان نسائى در کتاب صحیح اوست و عالمان رجالى اهل سنّت گفته اند که شرط هایى را که نسائى در صحیح خود براى پذیرش روایات برگزیده، از شرایط بخارى و مسلم نیشابورى سخت تر است.(۲۹)
از طرفى، پیشوایان بزرگ اهل سنّت مانند احمد بن حنبل شیبانى، ابن معین، فلاّس، ابن سعد و … از حسین اشقر روایت کرده اند.
حافظ ابن حجر عسقلانى در شرح حال حسین اشقر از عقیلى این گونه حکایت کرده است:
احمد بن محمّد بن هانى گوید: به احمد بن حنبل گفتم: آیا از حسین اشقر حدیث نقل می کنى؟ گفت: به نظر من او دروغ گو نیست. و آن گاه احمد بن حنبل اشاره به شیعه بودن وى نمود.
عباس بن عبدالعظیم به احمد بن حنبل گفت: او درباره ابوبکر و عمر حدیث نقل می کند… .(۳۰)
روشن است که همین عمل حسین اشقر در نوشتن کتابى در معایب ابوبکر و عمر باعث شده جز احمد بن حنبل او را تضعیف کنند.(۳۱)
بنابراین، حسین اشقر در نزد احمد بن حنبل، نسائى، یحیى بن معین، ابن حبّان فردى ثقه و راستگو است. تنها گناه او شیعه بودن اوست که خود اهل سنّت تصریح کرده اند که شیعه بودن، هیچ ضررى بر مورد اعتماد بودن راوى ندارد.
همین بس که حافظ ابن حجر عسقلانى وی را به صداقت می ستاید:
حسین بن حسن اشقر فزارى کوفى، راوى راستگویى است که نسبت به مذهب شیعه متعصّب بود و غلو می کرد. وى در طبقه های رجالى در طبقه دهم قرار دارد و در سال ۲۰۸ هجرى وفات کرد.(۳۲)
۳ـ ۴ـ۲ـ قیس بن ربیع
ابومحمّد قیس بن ربیع اسدى کوفى از راویان ابوداود، ترمذى و ابن ماجه است.(۳۳)
عدّه بسیارى از پیشوایان حدیث، در کتاب های شش گانه صحیح و منابع دیگر، مانند سفیان ثورى، شعبه بن حجّاج، عبدالرزّاق بن همام، ابونعیم فضل بن دکین، ابوداود طیالسى، معاذ بن معاذ و دیگران از او روایت کرده اند.(۳۴)
ابوداود طیالسى از شعبه نقل می کند که از ابوحصین شنیدم که قیس بن ربیع را مدح و تمجید می کرد. وى می گوید: شعبه به ما گفت: قیس را پیش از آن که بمیرد دریابید.
عفّان گوید: به یحیى بن سعید گفتم: آیا او را به دروغ گویى متهم می کنید؟ گفت: نه! عفّان گوید: قیس، فردى ثقه و مورد اعتماد بود که ثورى و شعبه او را توثیق می کردند.
درباره قیس، حاتم بن لیث از ابوالولید طیالسى چنین نقل می کند: «قیس بن ربیع فردى ثقه و مورد اعتماد بود و احادیث معتبرى داشت…».
ابن عدى گوید: همه روایات قیس، معتبر است و سخن درباره او همان است که شعبه گفته است.
بنا بر آن چه گفته شد، چند نکته را می توان مطرح نمود :
۱ـ فرمانداری قیس؛ وی از جانب منصور فرماندار مدائن بود و مردم به علّت بدرفتارى او با آنان، از وى متنفر شدند.
۲ـ شیعه بودن او؛ این مطلب را ذهبى از احمد بن حنبل نقل کرده است.(۳۵)
۳ـ وجود حدیث های منکر در نزد او. حرب بن اسماعیل گوید: به احمد بن حنبل گفتم: چه چیزى باعث تضعیف قیس بن ربیع شده است؟ گفت: وى حدیث های منکرى نقل کرده است؛ ولى گفته اند: هنگامى که قیس به کهن سالى رسید، فرزندش این احادیث را در احادیث او وارد کرد و او نیز این احادیث را نقل کرد.(۳۶)
ذهبى می گوید: «قیس، ذاتاً فرد راستگویى است؛ ولى حافظه خوبى نداشت».(۳۷)
۴ـ ۴ـ۲ـ حرب بن حسن طحّان
درباره حرب بن حسن سخنى از عالمان رجالى نقل نشده و مورد تضعیف قرار نگرفته است؛ جز از جانب هیثمى، با این حال او به مورد اعتماد بودن حرب، تصریح کرده و به تضعیف کننده، اشاره اى نکرده و دلیل تضعیف را نیز بیان ننموده است.
ابن ابى حاتم گوید: «از پدرم درباره حرب بن حسن طحّان پرسیدم، در پاسخ گفت: او استاد حدیث است…».(۳۸)
۳ـ شبهه های مخالفان
۱ـ۳ـ ابن تیمیّه و شبهه در آیه مودّت
علی رغم تأیید صحّت حدیث هایی که درباره نزول آیه مبارکه مودّت درباره اهل بیت علیهم السلام نقل شده، از منابع اهل سنت، افراد متعصبی چون ابن تیمیه به ایجاد شبهه درباره این احادیث پرداخته اند. وى در کتاب منهاج السنّه چنین می نویسد: «در صحیح بخارى از سعید بن جبیر این گونه آمده است: از ابن عباس درباره آیه مودّت سؤال شد که منظور از مودّت قربى و نزدیکان، چه کسانى هستند»؟
پس از نقل این حدیث می نویسد:
ابن عباس از بزرگان اهل بیت و داناترین آنها به تفسیر قرآن بوده است و این تفسیر نیز از او درباره این آیه شریفه ثابت شده است. به این دلیل که ابن عباس نگفت: «إلاّ الموده لذوى القربى»؛ بلکه گفت: «إلاّ المودّه فی القربى»؛ مگر نمى دانى آن گاه که خداوند متعال سخن از خویشاوندان پیامبر خدا به میان می اورد می فرماید: {وَاعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْء فَأَنَّ لِلهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبى}؟(۳۹) در این باره گفته نمى شود: «إلاّ المودّه فی ذوى القربى»؛ بلکه گفته می شود: «المودّه لذوى القربى»؛ بنابراین، چگونه می شود که خداوند متعال فرموده است: «إلاّ المودّه فی القربى».
در توضیح این سخن می گوییم: اساساً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اجر و پاداشى از مردم نمى خواهد؛ چرا که پاداش او به عهده خداست و آن چه به عهده مسلمانان است موالات و دوستى اهل بیت است؛ ولى این دوستى با دلیل های دیگرى جز این آیه، ثابت می شود و موالات ما به اهل بیت علیهم السلام چیزى از پاداش پیامبر را در بر نمى گیرد.
از طرفى این آیه، از آیات مکّى است و در آن موقع، على با فاطمه ازدواج نکرده بود و هنوز وى، فرزندى نداشت.(۴۰)
وی در جایى دیگر می نویسد:
این که گفته می شود آیه مودّت درباره اهل بیت نازل شده، دروغ آشکارى است؛ زیرا این آیه، در سوره شورا آمده و بدون تردید سوره شورا مکّى است و پیش از ازدواج على با فاطمه نازل شده است… ما پیش تر درباره این آیه سخن گفتیم که منظور از این آیه، همان است که ابن عباس توضیح داده است… . این روایت را بخارى و دیگران نیز نقل کرده اند.
از طرفى، گروهى از نگارندگان سنّى و شیعه از یاران احمد بن حنبل و دیگران حدیثى را از پیامبر صلی الله علیه و آله
این گونه نقل کرده اند: هنگامى که این آیه نازل شد، مردم گفتند: اى رسول خدا! اینان چه کسانى هستند؟ پیامبر فرمود: «علیٌّ وفاطمه وابناهما».
این حدیث به اتّفاقِ نظر اهل معرفت دروغ است!(۴۱)
ابن تیمیّه در جاى جاى کتاب منهاج السنّه تکرار می کند که این حدیث دروغ است و این آیه در سوره شورا آمده، که این سوره مکّى است و على در مدینه با فاطمه ازدواج کرده است و آن تفسیرى که در صحیح بخارى و مسلم آمده با این حدیث تناقض دارد.
۲ـ۳ـ عالمان دیگر سنّى و شبهه در آیه مودّت
به جز ابن تیمیه برخی از عالمان اهل سنّت نیز اشکال هایی درباره حدیث مودت مطرح کرده اند:
۱ـ۲ـ۳ـ ابن حجر عسقلانى در کتاب الکاف الشاف فی تخریج أحادیث الکشّاف گفته که این حدیث معارض دارد.
وى می نویسد: «این حدیث با روایتى که از جهت اعتبار برتر است، معارضه دارد؛ همان حدیثى که در صحیح بخارى آمده است…».
و در فتح البارى می افزاید: «مؤیّد دیدگاه ما این است که این سوره در مکه نازل شده است».(۴۲)
۲ـ۲ـ۳ـ ابن کثیر نیز در این باره نوشته است:
این که بگوییم این آیه در مدینه نازل شده، بعید است؛ زیرا این سوره مکّى است و در آن زمان فاطمه سلام الله علیها فرزندى نداشته است؛ چرا که با على علیه السلام ازدواج نکرده بود؛ بلکه ازدواج آنها در سال دوم هجرى پس از جنگ بدر انجام شد. حقیقت این است که تفسیر این آیه همان گونه است که حبر امت (ابن عباس) تفسیر کرده است… .(۴۳)
۳ـ۲ـ۳ـ قسطلانى نیز به مکّى بودن آیه استدلال کرده و در ادامه می نویسد: «تفسیر آیه به همان تفسیرى که حبر امت و ترجمان قرآن؛ یعنى ابن عباس گفته، صحیح تر و شایسته تر است».(۴۴)
۴ـ۲ـ۳ـ شوکانى در این مورد فقط به معارضه بسنده کرده و حدیث طاوس از ابن عباس را ترجیح داده است.(۴۵)
۵ـ۲ـ۳ـ ابن روزبهان نیز در این باره اظهار نظر کرده و گفته است: «ظاهر آیه با توجه به این معنا شامل تمامى خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه و آله می شود».(۴۶)
۶ـ۲ـ۳ـ عبدالعزیز دهلوى توضیح بیشترى در این باره داده که حاصل کلام وى چنین است:
گرچه این حدیث را احمد بن حنبل و طبرانى از ابن عباس نقل کرده اند؛ ولى بیشتر محدّثان آن را تضعیف کرده اند؛ چرا که تمامى سوره شورا در مکه نازل شده است و در آن موقع حسن و حسین متولد نشده بودند و على پس از آن با فاطمه ازدواج کرده است… از طرفى برخى از راویانِ حدیث، از شیعیان غالى هستند؛ گرچه محدّثان آنان را به راستگویى توصیف کرده اند. گمان قوى این است که راوى دروغ نگفته؛ بلکه فقط حدیث را نقل به معنا کرده است؛ چرا که در متن حدیث «اهل بیتى» آمده است. از این رو شیعیان آنان را به چهار نفر مخصوص کرده اند… . این معنایى که ذکر شده، مناسب شأن و مقام نبوّت نیست؛ بلکه از شأن اهل دنیا است. هم چنین این روایت با آیات بسیارى منافات دارد، آن جا که می فرماید: { قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْر فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاّ عَلَی اللهِ}؛(۴۷)
بنابراین، اگر خاتم پیامبران خواهان اجر و پاداش بود، لازم می آمد که جایگاه وى از دیگر پیامبران پایین تر باشد و این بر خلاف اجماع مسلمانان است.(۴۸)
۳ـ۳ـ پاسخ به شبهه هایی درباره حدیث مودت
برخی از شبهاتی که از طرف بزرگان اهل سنت در این باره مطرح شده بود را نقل کردیم و به ترتیب به هر یک پاسخ می دهیم:
۱ـ۳ـ۳ـ مکى بودن سوره شورا و نبود حسنین علیهما السلام
ظاهراً مهم ترین و اساسى ترین شبهه، مکی بودن سوره شورا و عدم تولد حسنین علیهما السلام در زمان نزول آیه است. از همین رو درباره این شبهه در دو محور بحث می کنیم:
۱ـ۱ـ۳ـ۳ـ آیه مودت از دیدگاه روایات
با توجه به روایت های مختلفى که درباره آیه مبارکه وارد شده ـ چه روایت هایی که آیه را به اهل بیت علیهم السلام تفسیر کرده اند، و چه روایت هایی که گفته اند این آیه به جهت گفتار انصار نازل شده ـ آیه مودت، مدنى است.
قرطبى در این باره گوید:
بنابر نظر حسن، عکرمه، عطاء و جابر، سوره شورا مکّى است. ابن عباس و قتاده می گویند: این سوره مکّى است جز چهار آیه از آن، که در مدینه نازل شده است و آیه مودّت در زمره این آیه های چهارگانه است.(۴۹)
ابوحیّان (۵۰) و شوکانى و آلوسى نیز همین گونه نوشته اند.(۵۱)
مقاتل نیز گوید:
در این سوره آیاتى مدنى است؛ آیه اى که خداوند متعال می فرماید:
{ذلِکَ الَّذی یُبَشِّرُ اللهُ عِبادَهُ}؛ و برخى از مفسّران آیه {أَمْ یَقُولُونَ افْتَری} را استثناء کرده اند؛ البته جایز است به اعتبار اغلب، اطلاق آورده شود.(۵۲)
شایان ذکر است که وجود آیه های مدنى در سوره های مکّى و یا عکس آن بسیار است و در این باره هیچ فردی، اشکالى ندارد؛ از این رو، این شبهه به روشنى دفع می شود.
۲ـ۱ـ۳ـ۳ـ آیه مبارکه با قطع نظر از روایات
آیه مودّت بر لزوم «مودّت قربى»؛ یعنى خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه و آله دلالت دارد و مخاطب آیه، مسلمانان هستند نه دیگران. این لزوم از آیه به ذهن متبادر است که بسیارى از پیشوایان اهل سنّت به این تبادر اذعان و اعتراف کرده اند؛ از جمله کرمانى نگارنده الکواکب الدرارى فى شرح صحیح بخارى و عینى نویسنده عمده القارى فى شرح صحیح البخارى. وى در شرح حدیث طاوس می نویسد: «چکیده سخن ابن عباس این است که همه قریش خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه و آله
هستند و منظور آیه، بنى هاشم و نظیر آنان نیست؛ آن سان که ذهن انسان از سخن سعید بن جبیر چنین مطالبى را برداشت می کند».
اما این که گفتیم مخاطب این آیه مسلمانان هستند، از چند جهت می توان اثبات کرد، از جمله سیاق آیات است؛ چرا که خداى سبحان می فرماید:
{تَرَی الظّالِمینَ مُشْفِقینَ مِمّا کَسَبُوا وَهُوَ واقِعٌ بِهِمْ وَالَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ فی رَوْضاتِ الْجَنّاتِ لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبیرُ * ذلِکَ الَّذی یُبَشِّرُ اللهُ عِبادَهُ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْنًا إِنَّ اللهَ غَفُورٌ شَکُورٌ * أَمْ یَقُولُونَ افْتَری عَلَی اللهِ کَذِبًا فَإِنْ یَشَإِ اللهُ یَخْتِمْ عَلی قَلْبِکَ وَیَمْحُ اللهُ الْباطِلَ وَیُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ * وَهُوَ الَّذی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِهِ وَیَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ وَیَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ * وَیَسْتَجیبُ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ وَیَزیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَالْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ}؛(۵۳)
همان گونه که ملاحظه می شود، آیه مودّت پس از {ذلِکَ الَّذی یُبَشِّرُ اللهُ عِبادَهُ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ} آمده است.
شاید کسى بگوید: پس از آیه مودّت، این گونه آمده است: {أَمْ یَقُولُونَ افْتَری عَلَی اللهِ کَذِبًاً}.
در پاسخ می گوییم: منظور از این افراد، مشرکان نیستند، بلکه منظور کسانى هستند که به ظاهر مسلمان و در باطن منافق هستند. بیان گر این معنا گفتار بعدى خداوند متعال است که می فرماید: {وَهُوَ الَّذی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِهِ وَیَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ وَیَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ}.
بنابراین، مخاطب آیه مشرکان نیستند؛ زیرا واژه «توبه» در قرآن کریم جز درباره مسلمانان معصیت کار، به کار نرفته است.
اگر کسى بپرسد که آیا در مکه منافقان نیز در شمار مسلمانان بوده اند؟
در پاسخ می گوییم: آرى! در این زمینه به گفتار پژوهش گران درباره سوره مدّثر رجوع کنید و آن را با گفتار مفسران بسنجید.
بنابر آن چه گفته شد، بر تمامى مسلمانان واجب است که به اقربا و خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه و آله مهر بورزند و مودّت داشته باشند… .
به راستى آیا به دوست داشتن و مودّت عموها و عموزادگان پیامبر امر شده ایم؟!
به طور قطع درباره مشرکانِ آنها چنین امرى نرسیده است، اما درباره مؤمنانِ از خویشاوندان پیامبر، به هنگام نزول آیه یا پس از آن؛ براى آنان در آن زمان، در مکّه جایگاهى مشخص نبود؛ از این رو، منظور از خویشاوندان، على علیه السلام است؛ چرا که شرک ورزان همواره بغض و کینه آن حضرت را در دل داشتند و با او به ستیز برمى خاستند. منافقان به او حسد می ورزیدند و عناد می کردند و مؤمنان، او را دوست می داشتند و به او مهر می ورزیدند.
ناگفته نماند که دو واژه «مودّت» و «یقترف» نشان گر همین معنا است.
پس از همه این مطالب، آن گاه که در مدینه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درباره معناى واژه «قربى» در آیه مبارکه پرسیدند، حضرت فرمود: «علی وفاطمه والحسن والحسین».
۲ـ۳ـ۳ـ پیامبر درخواست اجر نکرد
هیچ یک از پیامبران در برابر تبلیغ و رسالت خویش، پاداشى از مردم درخواست نکردند. حضرت نوح به قوم خود گفت:
{إِنّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ * فَاتَّقُوا اللهَ وَأَطیعُونِ * وَما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْر إِنْ أَجْرِیَ إِلاّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ}؛(۵۴)
{به راستى من براى شما پیامبرى امین هستم. پس تقواى خدا پیشه کنید و از من اطاعت نمایید. من براى این دعوت، هیچ پاداشى نمى خواهم؛ پاداش من تنها بر پروردگار جهانیان است}.
صالح پیامبر نیز به قوم خود چنین گفت:(۵۵) حضرت هود نیز می گوید: {یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِیَ إِلاّ عَلَی الَّذی فَطَرَنی أَ فَلا تَعْقِلُونَ}؛(۵۶) {اى قوم من! من براى رسالت خویش از شما پاداشى نمى خواهم؛ پاداش من، تنها بر کسى است که مرا آفرید، آیا نمىاندیشید؟! }
رسول خدا نیز همین گونه بودند و در ازاى تبلیغ رسالت خویش از مردم اجر و پاداش درخواست نکردند؛ آن سان که در آیات متعددى به این مطلب اشاره شده است. آن جا که می فرماید:
{قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْر فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاّ عَلَی اللهِ وَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْء شَهیدٌ}؛(۵۷)
{بگو: هر پاداشى از شما خواسته ام براى خود شماست؛ پاداش من فقط بر خداوند است و او بر همه چیز گواه است}.
در آیه دیگرى نیز آمده است: {قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْر إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبیلاً}؛(۵۸) {بگو: من براى رسالت خویش از شما هیچ پاداشى نمى خواهم؛ مگر کسى که بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگزیند}.
شبهه اى که درباره این آیات مطرح است، همان استثناء است که مفسّران شیعه و سنى درباره آن بحث کرده اند؛ برخی آن را استثناء منقطع دانسته اند و برخى دیگر مانند زمخشرى، جایز دانسته اند که استثناء، هم می تواند متصل و هم منقطع باشد. در دو تفسیر خازن و خطیب شربینى هم به دو وجه از آن پاسخ داده شده است.
اگر این آیات با دقت بررسى گردد، روشن می شود که آیه هایی که درباره پیامبرصلی الله علیه و آله آمده بر چهار گونه است:
۱ـ آیاتى که به عدم درخواست اجر مربوط می شود؛
۲ـ آیاتى که شامل درخواست اجر می شود، ولى با واژه «لکم».
۳ـ آیاتى که شامل عدم درخواست اجر می شود و از طرفى درخواست «گزینش راهى به سوى خدا» از روى اختیار می شود.
۴ـ آیاتى که شامل درخواست اجر است و آن همان مودّت و مهرورزى به خویشاوندان است.
می پرسیم: به راستى اى انسان های منصف! چه تنافى میان این آیه ها وجود دارد؟
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در قبال تبلیغ رسالت خویش از مردم اجر و پاداشى درخواست نکرد و فقط به آنها فرمود: «در این باره راهى به سوى خدا برگزینید» و آن «وظیفه شماست» و این وظیفه جز با مودّت و مهرورزى به اهل بیت علیهم السلام محقق نمى شود؛ از این رو در روایتى از اهل بیت علیهم السلام آمده است که فرمودند: «نحن السبیل»؛(۵۹) «ما همان راه برگزیده شده هستیم».
آرى، آنان همان راه ها به سوى خدا هستند؛ به ویژه «آن گاه که دنیا را هرج و مرج فرا گیرد، فتنه ها آشکار شوند و راه ها بسته شود»؛(۶۰) در این هنگام اهل بیت علیهم السلام همان راه هستند.
معناى آیه کریمه در قرآن کریم همین است که گفتیم و لازمه های این دلیل بر کسى مخفى نیست. پس اى پژوهش گر حقایق! خوب این مطلب را بگیر و غنیمت بشمار و با حکمت و موعظه نیکو به سوى راه پروردگارت فرا خوان و با آنان به نیکوترین روش استدلال و مناظره کن…} (۶۱) و خداوند براى ما کافى است و او بهترین وکیل و حامى ماست.
۳ـ۳ـ۳ـ چرا آیه نفرمود : «إلاّ المودّه للقربى»؟
این شبهه را دهلوى و ابن تیمیّه مطرح کرده اند. چنین شبهه اى از شخصى هم چون دهلوى بعید نیست؛ ولى از ابن تیمیّه که ادّعاى فهم زبان عربى دارد، عجیب و شگفت آور است و اى کاش او در این باره به سخنان متخصّصان در فن زبان عربى مراجعه می کرد.
زمخشرى در الکشّاف می نویسد:
در این آیه جایز است که استثنا متصل باشد؛ به این معنا که «لا اسألکم أجراً إلاّ هذا وهو أن تودّوا أهل قرابتی؛ من در مقابل رسالت خویش هیچ پاداشى از شما نمى خواهم مگر این که خویشان مرا دوست بدارید».
در واقع این اجر و پاداشى نیست، زیرا خویشان او همان خویشان مردم نیز هستند؛ از این رو صله و مهرورزى به آنها در مروّت و جوان مردى لازم است.
از طرفى، استثنا می تواند منقطع هم باشد؛ به این معنا که «لا أسألکم أجراً قطّ ولکنّنی أسألکم أن تودّوا قرابتی الّذین هم قرابتکم ولا تؤذوهم؛ من از شما درخواست هیچ اجر و پاداشى نمى کنم، ولى از شما می خواهم خویشان مرا که خویشان شما نیز هستند، دوست بدارید و آنها را آزار ندهید».
زمخشرى در ادامه با طرح یک پرسش می نویسد:
شاید کسى بپرسد: چرا گفته نشد: «إلاّ مودّه القربى» یا «إلاّ المودّه للقربى» و معناى «إلاّ المودّه فی القربى» چیست؟
در پاسخ او می گویم: منظور این است که براى مودّت و مهرورزى مکان و جایگاهى قرار داده شده است؛ مثل این که بگویى: «لی فی آل فلان مودّه ولی فیهم هوى وحبّ شدید»؛ من فلان خاندان را دوست دارم و آنان، جایگاه و محل مهرورزى من هستند.
در این جا حرف «فی» صله براى مودّت نیست، همان گونه که «لام» در «إلاّ الموده للقربى» صله است، بلکه حرف «فی» به واژه محذوفى متعلّق است که ظرف بدان متعلّق شده؛ مانند «المال فی الکیس؛ مال در کیسه است». آن چه که در جمله در تقدیر قرار گرفته، چنین است: مگر مودّتى که ثابت در قربى و متمکّن در آن هاست.
از طرفى، واژه «قربى» همانند واژه های «زلفى» و «بشرى» مصدر و به معناى قرابت است و منظور از آن، اهل قربى و خویشاوندان است.
در روایتى آمده است: آن گاه که این آیه نازل شد، گفته شد: اى رسول خدا! خویشان شما که مهرورزى به آنها براى ما لازم است چه کسانى هستند؟ فرمود: «علی وفاطمه وابناهما»؛
روایتى که از على علیه السلام نقل شده بیان گر همین معناست. آن جا که گوید: روزى به پیامبر شکوه کردم، که اى رسول خدا! مردم به من حسادت می کنند، پیامبر فرمود:
«أما ترضى أن تکون رابع أربعه: أوّل من یدخل الجنّه أنا وأنت والحسن والحسین وأزواجنا عن أیماننا وشمائلنا وذرّیتنا خلف أزواجنا؛»(۶۲)
« آیا راضى و خشنود نیستى که چهارمین نفر از این چهار نفر باشى؟ نخستین کسى که وارد بهشت می شود، من، تو، حسن، حسین علیهم السلام، همسران ما سمت راست و چپ ما هستند و فرزندان و ذریه ما پشت سر همسران ما وارد بهشت می شوند.»
فخر رازى(۶۳)، ابوحیان،(۶۴) نیشابورى،(۶۵) و ابوالسعود(۶۶) نیز به این مطلب پرداخته اند.
۴ـ۳ـ۳ـ تعارض
آخرین شبهه اى که براى این آیه ارائه کرده اند، تعارض است. این شبهه به روایتى که احمد و دیگران از ابن عباس نقل کرده اند بستگى دارد که ما در پاسخ این شبهه که در برابر نظریه مورد قبول است و مودّت را در آن بزرگواران منحصر نمى کند، می گوییم:
۱ـ معناى «القربى» نزدیکى و خویشاوندى بین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و قریش است که موجب قرابت می شود. از این روست که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «إلاّ أن تصلوا ما بینی وبینکم من القرابه»؛ « مگر این که بین من و خویشانم همواره دوستى را حفظ کنید.»
۲ـ منظور از «قربى» نزدیکى و ارتباط با خداوند است. پس در واقع معناى آیه این گونه می شود: مگر این که با کارهاى شایسته به خداوند مهرورزى نمایید.
۳ـ منظور از «قربى» خویشان و نزدیکان می باشد؛ ولى نه خویشان پیامبر صلی الله علیه و آله بلکه با کسانى از خویشان خود مهرورزى داشته باشید که با شما ارتباط و دوستى دارند.
۴ـ آیه مودّت به آیه {قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْر فَهُوَ لَکُمْ}؛(۶۷) «اى پیامبر! بگو: هر آن چه از شما مزد و اجر خواستم پس براى شماست»، نسخ شده و حکم آن از بین رفته است.
نظریه چهارم را همه دانشمندان رد کرده اند، تا جایى که برخى از علما بر زشتى آن به روشنى سخن رانده اند. البته بین دو آیه هیچ منافاتى نیست، بلکه یکى از آن دو آیه تأکیدى بر آیه دیگر است.
امّا نظریه سوم، شایسته بحث و بررسى نیست؛ چرا که هیچ گونه دلیلى ندارد و ارزش بحث ندارد، به همین جهت صاحبان تفسیر به آن نپرداخته اند.
نظریه دوم که منظور از «قربى» تقرّب و نزدیکى به خداوند است؛ از حسن بصرى نقل شده است،(۶۸) و از ظهور گفتار عینى حنفى معلوم می شود که آن را پذیرفته است.(۶۹) ابن حجر عسقلانى در کتاب فتح البارى به روایت احمد از مجاهد از ابن عباس به آن استدلال کرده است، که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
{قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا} على ما جئتکم به من البیّنات والهدى إلاّ أن تقرّبوا إلى الله بطاعته؛
{بگو: هیچ گونه اجر و مزدى} براى هدایت و خواندن آیات الهى «نمىخواهم» مگر این که با فرمان بردارى از خداوند به او نزدیک شوید.
ولى ابن حجر گفته است: در سند این روایت، ضعف و سستى است.(۷۰)
این نظریه نیز به طور کامل مردود است؛ زیرا از طرفى بر خلاف معناى متبادر از آیه می باشد و از طرف دیگر، با روایات صریح مخالفت دارد و نیز با ذوق سالم و صحیح ناسازگار است.
۱ـ ۴ـ۳ـ۳ـ بررسى سند روایت متعارض
ابن تیمیّه فقط همین نظر را یادآور شده و دیگر نظریات را نقل نکرده است. ابن حجر آن را برگزیده و شوکانى آن را بر بقیه نظریات برترى داده است. اینان دلیل آن را روایت احمد، بخارى و مسلم از طاوس، از سعید بن جبیر، از ابن عباس قرار داده اند که در ابتداى نقل روایت ها گذشت، ولى به این روایت از دو جهت مهم (سند روایت، و معنای دقیق حدیث) ایرادهایى وارد است. ابتدا به بررسی سند حدیث می پردازیم:
۱ـ شعبه بن حجّاج
شعبه بن حجّاج ـ راوى اصلى این روایت ـ دروغ گو بوده و درباره اهل بیت علیهم السلام بسیار دروغ پردازی کرده است.
شریف مرتضى ـ رحمه الله ـ می گوید: «این شخص از جعفر بن محمّد (امام صادق علیه السلام) روایت کرده است که حضرتش ابوبکر و عمر را دوست داشته»!(۷۱)
کسى که چنین دروغى را بسازد، هیچ بعید نیست که روایتى را از ابن عباس درباره نزول این آیه نیز بسازد.
۲ـ یحیى بن عباد ضبعى بصرى
خطیب بغدادى گوید: یحیى در بغداد ساکن شد و از شعبه روایت کرد… احمد بن حنبل از او روایت می کند… .(۷۲)
ابن حجر عسقلانى او را از رجال «بخارى» که مورد بحث و بررسى قرار داده اند، آورده و از ساجى نقل کرده است که او، در نقل روایت ضعیف و سست می باشد. از ابن معین نیز نقل شده است که او قابل اعتماد نیست، اگرچه او را راستگو دانسته است.(۷۳)
۳ـ محمّد بن جعفر
ابن حجر و ذهبى، محمّد بن جعفر غندر را، در بخش کسانى که مورد اختلاف نظر هستند، آورده اند و قول آن دو برگرفته از گفتار ابوحاتم است.(۷۴)
۴ـ محمّد بن بشار
بیشتر بزرگان اهل سنّت درباره محمّد بن بشار، حرف دارند. ابن حجر اسم او را در بخش موارد اختلافى آورده و تضعیف او را در نقل روایت از ابن فلاّس نقل کرده است. ابن حجر در میزان الاعتدال گوید: فلاّس او را دروغ پرداز دانسته و از دورقى نقل کرده که «نزد ابن معین بودیم، سخن از بندار به میان آمد، دیدم که یحیى به حدیث های او ارزشى نمى نهد و او را ضعیف می داند».
یحیى بن معین نیز او را ضعیف می دانسته است.(۷۵)
آن چه بررسى شد وضع و حال بیشتر سندهاى روایت طاوس از ابن عباس بود و انصاف این است که این روایت حجیّت ندارد تا چه رسد به این که با روایت های صحیح و درست معارضه کند.
۲ـ ۴ـ۳ـ۳ـ بررسى عمیق در فهم حدیث
در این باره بیان چند نکته لازم است:
اول، معقول نیست که خداوند و فرستاده اش مشرکان را مورد خطاب قرار داده و از آنان پاداش و اجر و مزد رسالت بخواهند؛ زیرا مشرکان، کفر ورزیده اند و اصل این رسالت را تکذیب کرده اند. پس چگونه می شود از آنان اجر و مزد خواست؟
دوم، این آیه در مدینه نازل شده است.
سوم، همان گونه که گذشت در صورتى که این آیه را مکّى بدانیم، روى سخن با مسلمانان خواهد بود، نه مشرکان.
بعد از همه این اشکالات، اگر سند و معناى این حدیث را که در مسند احمد و صحیح بخارى و مسلم از طاوس از ابن عباس آمده، بپذیریم؛ شکى نیست که در همین روایت، سعید بن جبیر به قول حق معتقد بوده است. اما با نظر ابن عباس متعارض است و تعارض در دو حدیث به سقوط و بى ارزشى هر دو می آنجامد.
بنابراین، دلیلى بر این که، مراد از خویشاوندى بین پیامبر و قریش است، نخواهد ماند؛ زیرا فرض بر این است که تنها دلیل، همین روایت بود.
ولى سخن درست این است که ابن عباس از پیروان و شاگردان مدرسه اهل بیت علیهم السلام است و هیچ گاه با گفتار و نظر آنها مخالفت نمى نماید. نیز پیش تر ثابت شد که امیر مؤمنان على، و امام سجاد علیهما السلام به صراحت و روشنى فرمودند که آیه درباره خودشان نازل شده و هیچ کس در سند این دو روایت خدشه نکرده است.
هم چنین دو سبط و نواده پیامبر و دو امام راستگو؛ یعنى امام باقر و صادق علیهما السلام نیز بر این معنا تصریح دارند. پس چگونه ابن عباس در رأى با آنها مخالفت می نماید؟!
هرگز، این گونه نبوده است؛ بلکه برخى از این گروه در جانب گرایى و تقلّب، زیاده روى کردند و بر زبان ابن عباس مطالبى قرار دادند و به او ناسازگارى و مخالفت با امیر مؤمنان على علیه السلام را مانند قضیّه ازدواج موقّت نسبت دادند!(۷۶)
منظور این است که وقتى این گروه متعصّب و جانب گرا، دیدند بیشتر صحابه و یاران پیامبر با سندهاى محکم و معتبر نزول آیه درباره اهل بیت علیهم السلام را روایت می نمایند و امامان اهل بیت علیهم السلام بر این نظریه اتّفاق کاملى دارند؛ ابتدا تلاش کردند که احادیث را سست و بى پایه جلوه دهند، سپس در مقابل آن، حدیثى را از قول عالمى که خود پیرو اهل بیت است، جعل و تزویر نمایند تا بین آنها تعارض ایجاد کنند و به پندار خودشان بین آنان اختلاف بیندازند.
آن گاه در آینده کسانى مانند ابن تیمیّه و پیروانش پا به عرصه وجود بگذارند و به همین حدیث جعلى، استدلال کنند و حدیث صحیح مورد اتفاق تمامى مسلمانان را دروغ بدانند.
کوتاه سخن این که معناى این آیه بر لزوم مهرورزى اهل بیت علیهم السلام کاملاً روشن است.
شیخ مفید بغدادی ـ رحمه الله ـ با توجه به این که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هیچ گاه مزد و پاداشى براى رساندن وحى و پیامبرى نمى خواهد، می نویسد :
این نظریه که خداوند مزد پیامبرش را دوستى اهل بیت او علیهم السلام قرار داده، درست نیست و هم چنین مزد خود ایشان نیز نمى تواند باشد؛ زیرا مزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همان پاداش همیشگى است که در هم جوارى و نزدیکى با خداوند است.
از سوى دیگر، به خاطر این که دادگسترى و بخشندگى خداوند بر عهده خود اوست و سزاوار نیست که بندگان وظیفه اى در برابر این گونه کارها قرار دهند؛ زیرا باید تمامى کارها خالص براى خداوند باشد و هر کارى بر او باشد، مزد ایشان نیز بر عهده خود خداوند است، نه دیگران.
افزون بر این همان طور که گذشت خداوند متعال از زبان حضرت هود، می فرماید : {یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِیَ إِلاّ عَلَی الَّذی فَطَرَنی}؛ {اى قبیله من! هیچ پاداشى از شما نمى خواهم، پاداش من فقط بر عهده کسى است که مرا آفرید}.
بنابراین، اگر شخصى از معناى آیه مودّت سؤال کند که مگر خداوند از آنها در برابر انجام وظیفه الهى پاداش نخواسته است؟ پاسخ می دهیم : مطلب این گونه نیست؛ زیرا به دلیل عقلى روشن و آیات شریفه قرآن توضیح دادیم و استثنا در این آیه از معناى جمله قبل از «إلاّ» نیست؛ بلکه استثنا منقطع و خارج از جمله است. پس معنا بدین گونه می شود: «بگو از شما پاداشى نمى خواهم، ولى دوستى و مهرورزى خاندان خود را لازم می دانم و شما را نسبت به آن بازخواست می کنم».
از این رو، جمله اول آیه کاملاً معناى جداگانه دارد و استثناء {إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى} جمله دیگرى است که فائده آن، لزوم مهرورزى در خویشاوندان مخصوص پیامبر است.
این گفتار، همانند آیه دیگرى از قرآن است که می فرماید: {فَسَجَدَ الْمَلائِکَهُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلاّ إِبْلیسَ}. در این آیه «إلا ابلیس» به معناى ولیکن ابلیس است، و از جمله قبلى خود استثنا نشده است.
نیز مانند آیه دیگرى است که می فرماید: {فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لی إِلاّ رَبَّ الْعالَمینَ}. معناى آن، چنین است که پروردگار جهانیان دشمن من نیست.
هم چنین مانند گفتار شاعر است که می گوید : «وبلده لیس لها انیس / إلاّ الیعافیر وإلاّ العیس»؛(۷۷) و چه بسیارند شهرهایى که هیچ دوست و مونسى ندارد؛ مگر آهوى وحشى و شتران بیابانگرد.
۳ . و چه استثنا متّصل باشد که بعضى از علماى اهل سنّت هم چون زمخشرى، نسفى و دیگران آن را پذیرفته اند.(۷۸)
البته از بزرگان مذهب ما نظیر شیخ طوسى رحمه الله نیز آن را جایز دانسته است. وى در تفسیر تبیان می نویسد:
در این استثنا دو دیدگاه وجود دارد :
نخست این که استثنا منقطع است؛ زیرا مهرورزى به خاندان از پاداش و مزد مالى نمى باشد که در این حدیث معنا این گونه می شود: «شما را به دوستى نزدیکان پند و موعظه می نمایم».
دوم این که استثنا متّصل و واقعى باشد که معنا در این صورت این گونه می شود: «مزد من دوستى اهل بیت و خاندانم هست» البته گویا که مزد من است، اگر چه واقعاً اجر و مزد نیست.(۷۹)
شیخ طبرسى رحمه الله هم این دیدگاه را جایز دانسته است.(۸۰)
البته در کتب ادبی ثابت شده که هر گاه شک داشتیم که استثنا متصل است یا منقطع، اصل در این جا، به اتصال استثنا حکم می کند و تا آن جا که ممکن باشد باید به همان معنا حمل شود، به همین جهت برخى از علماى اهل سنّت مانند بیضاوى از نظریه متصل بودن استثنا متصل طرفدارى کرده و استثنا منقطع را به عنوان قولى، مطرح کرده اند؛ بلکه بعضى از بزرگان ما هم چون، شهید شوشترى رحمه الله استثنا منقطع را نپذیرفته اند.(۸۱)
۴ـ دلالت آیه بر امامت و سرپرستى
بنابر آن چه گذشت، این آیه مبارکه هر گونه که معنا بشود بر امامت و سرپرستى امیر مؤمنان على و خاندان پیامبر اکرم علیهم السلام، از چند جهت دلالت دارد:
۱ـ ۴ـ خویشاوندى خاندانى و امامت
اگر براى نسبت خویشاوندى ارزشى در ایجاد سرپرستى و امامت نباشد، بدون شک امیرمؤمنان على علیه السلام، از همه جهات دیگر به نحو کامل، برترین فرد موجود بوده اند که استحقاق امامت را داشته اند؛ لکن با این حال، عنوان خویشاوندى در این جا دخل و ارزشى پیدا کرده است؛ همان طور که بیان خواهیم کرد.
سید ابن طاوس حلّى ـ رحمه الله ـ در ردّ رساله عثمانیه جاحظ، می گوید:
فرقه عثمانیه باور دارند که هیچ گاه شخصى به ریاست و سرپرستى دین نمى رسد مگر با دین.
آنها در ادامه مطلب با عبارت های بسیار طولانى و بى پایه، کتاب خود را پر نموده و سخنانى نظم گونه و کلماتى درست و نادرست را دستاویز خود قرار داده اند.
سید بن طاوس در بیان این باور می افزاید:
نظر شیعه این نیست که شایستگى سرپرستى و ریاست فقط به خویشاوندى منحصر است؛ بلکه شیعه می گوید: اگر خویشاوندى دلیلى براى شایستگى باشد، بنى هاشم سزاوارترند و از میان بنى هاشم، على علیه السلام نیز از همه آنان سزاوارتر است. اگر به پیوند سببى باشد، باز على علیه السلام برتر است؛ زیرا او تنها داماد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است… .
آن گاه سید بن طاوس حلّى ـ رحمه الله ـ می گوید:
به راستى خویشاوندى تأثیر محکمى در امامت و رهبرى دارد، به این دلیل که هر گاه شخصى بر شرافتمندان خاندانى از غیر خودشان، پیشى بگیرد و کسى که در شکوه به آنها نمى رسد و شباهت به آنها ندارد بر آنان ریاست کند؛ آنان از او گریزان خواهند بود و او را به کنارى می نهند و این باعث خرابى دین و دنیا می شود و گاهى به صورت اتفاقى صورت می پذیرد؛ ولى روش معمول همان است که به آن اشاره نمودیم و به تحقق آن، کارها پیش می رود.
آن گاه سید بن طاوس ـ رحمه الله ـ به دلالت آیه مودّت اشاره می کند و می گوید:
به راستى که قرآن مجید به دوستى و توجّه به نزدیکان خاندان پیامبر خدا علیهم السلام فرمان داده است، همین دلیل باعث مقدّم بودن ایشان بر دیگران است، با این که آنان شایستگى های دیگرى دارند که افراد دیگرى نمى توانند بر آنها برترى پیدا کنند. پس چگونه کسى بر آنها پیشى بگیرد که نسبتى ندارد و آن شایستگى ها و فضیلت ها را دارا نیست؟!
ثعلبى بعد از آن که در ذیل آیه مودّت سخنى نقل می کند، می گوید: حسین بن محمّد، از برهان بن على صوفى، از حرب بن الحسن طحّان، از حسین اشقر، از قیس، از اعمش، از سعید بن جبیر براى من این گونه نقل کرد که ابن عباس گفت:
هنگامى که این آیه فرود آمد، مردم گفتند: اى پیامبر خدا! چه کسانى خویشان شما هستند که دوستى آنان را بر ما لازم دانستى؟…(۸۲)
بدون تردید خویشاوندى و نزدیکى نسبى تأثیرگذار است و به راستى توجّه و خواست الهى به نزدیکان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یعنى على و زهرا و فرزندانشان علیهم السلام، دلیل و حکمتى دارد که در احادیث پیامبر شواهد زیادى دارد از جمله:
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله
فرمود:
«همانا خداوند متعال هنگامى که تمام هستى را آفرید، مرا از بهترین آفریدگانش قرار داد. سپس هنگام آفرینش تمام گروه ها و قبیله ها، مرا از بهترین آنان قرار داد و هنگام آفرینش جانها مرا از بهترین و والاترین جانها قرار داد، سپس هنگامى که خاندانها را می افرید، مرا از بهترین و پاک ترین خاندانها آفرید. پس من بهترین آنان از جهت پدر و از جهت جان، هستم».(۸۳)
بنابراین، بین آیه مودّت و آیه تطهیر و روایت های«برگزیدگى آنان» و روایت های «بهترین آفریده خداوند بودن» وابستگى کاملى برقرار است.
بدیهى است که هیچ عاقلى در شرافت و بلندى مرتبه على علیه السلام بر تمامى مهاجر و انصار، هیچ گونه تردیدى نمى نماید. پس واجب و بایسته است که همو امام و رهبر باشد.
گفتنى است که در این زمینه مطالب دیگرى نیز وجود دارد که به جهت اختصار به همین مقدار بسنده می نماییم.
۲ـ ۴ـ لزوم مهرورزى سبب لزوم پیروى و اطاعت
معناى مودّت در این جا فقط دوستى صرف نیست، به خصوص در این آیه که می فرماید:
{ذلِکَ الَّذی یُبَشِّرُ اللهُ عِبادَهُ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً…}؛
این همان پاداشى است که خداوند بندگان خود را که باور دارند و کارهاى شایسته کرده اند بدان مژده داده است، بگو: به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نیستم مگر دوستى درباره خویشاوندان، و هر کس نیکى به جاى آورد و طاعتى اندوزد براى او در ثواب آن خواهیم افزود… .
پس در این آیه بنابر آن که استثنا متصل باشد مودّت و مهرورزى پاداش و بهاى رسالت و پیامبرى قرار گرفته است. روشن است که اگر تناسب و برابرى بین چیزى و مقابل آن، نباشد، عنوان پاداش بر آن صدق نمى کند. در این صورت اگر به بزرگى رسالت محمّدى در پیشگاه خداوند و نزد مردمان بنگریم به عظمت و مرتبه بزرگ این پاداش دست خواهیم یافت که همان مهرورزى به نزدیکان خواهد بود.
هم چنین است اگر استثنا منقطع باشد؛ زیرا در روایت ها آمده است که مسلمانان می خواستند به پیامبر دارایى های زیادى را در عوض اجر پیامبرى بپردازند تا ایشان در راحتى و آسایش باشند، پس ایشان ـ بنابر این نظریه ـ نپذیرفتند و هیچ پاداشى را از آنها نخواستند، سپس فرمودند: «ولى مهرورزى خاندان خود را بر شما واجب می دانم و آن را از شما می خواهم».
پس واجب نمودن مهرورزى ـ در جایى که امکان داشت پیامبر از آنها چیز دیگرى هم بخواهد نشان دهنده این است که این کار ـ از همه چیزها نزد خدا و پیامبرش مهم تر بوده است.
کوتاه سخن این که آن چه خواسته شده مهرورزى و دوستى به تنهایى نیست، بلکه دوستى و مهرورزیى است که اطاعت و پیروى را در پى دارد. خداوند متعال می فرماید: {قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللهُ}؛(۸۴)
پیروى یعنى فرمان بردارى از دستورات الهى؛ همان طور که در آیه مبارکه آمده است: {وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونی وَأَطیعُوا أَمْری}.(۸۵) بنابراین، پیروى، گردن نهادن کامل و فرمان بردارى مطلق، همان معناى امامت و ولایت است.
علامه حلىـ رحمه الله ـ در بحث امامت على علیه السلام از دیدگاه قرآن با بیان آیه مودت می نویسد: «وجوب مهرورزى با ایشان مستلزم وجوب اطاعت از ایشان است».(۸۶)
۳ـ ۴ـ لزوم دوستى مطلق (همه جانبه) باعث پاکدامنى
دستور مهرورزى مطلق به ایشان ـ که بر اطاعت مطلق دلالت دارد ـ دلیل بر پاکدامنى و ناآلودگى کامل آنان است. در این باره رازى در تفسیر آیه: {أَطیعُوا اللهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ} می نویسد:
خداوند بلند مرتبه، در این آیه به پیروى از صاحبان امر به صورت قطعى و حتمى فرمان داده است و هر کس خداوند به صورت قطعى به پیروى او فرمان داده است، ناگزیر باید از هر گونه اشتباه و خطایى پاک باشد؛ زیرا اگر از اشتباه نگه داشته نباشد، در صورت اشتباه و کار ناشایسته، خداوند فرمان به پیروى او داده بود. پس همان فرمان خداوند به انجام اشتباه خواهد بود در حالى که اشتباه همواره مورد منع و بازداشت می باشد، پس به اجتماع امر و نهى در یک مطلب و در یک جهت منجر می شود که ناممکن است.
پس روشن شد که خداوند به پیروى از صاحبان امر به صورت قطعى و حتمى فرمان داده است و استوار گشت که هر کس خداوند به صورت قطعى به پیروى از او فرمان داده است باید پاک و ناآلوده از هر گونه اشتباه باشد و استوار گشت که صاحبان امر در این آیه به صورت قطعى معصوم (ناآلوده و پاک) هستند.(۸۷)
کوتاه سخن این که لزوم پیروى و فرمان بردارى مطلق (همه جانبه) که از لزوم مهرورزى مطلق (همه جانبه) به دست می اید باعث پاکى و ناآلودگى کامل می شود و به این جهت بیشتر بزرگان و دانشمندان دینى ما به آن اشاره نموده اند. سید شبّر ـ رحمه الله ـ در این باره می نویسد:
لزوم مهرورزى باعث لزوم پیروى و فرمان بردارى است؛ زیرا مهرورزى فقط با پاکدامنى و ناآلودگى همه جانبه لازم می اید؛ زیرا در صورت اشتباه از جانب آنان، از مهرورزى به آنان باید دورى شود. همان گونه که خداوند متعال می فرماید: {لا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ اْلأخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ}؛(۸۸) {هیچ گاه گروهى را که به خداوند و روز قیامت باور دارند، نمی یابى که با دشمنان خداوند و پیامبرش دوستى داشته باشند}.
و همگان می گویند که هیچ کس غیر از خاندان پیامبر معصوم نیست، پس على و دو فرزندش مهتران و سروران هستند.(۸۹)
۵ـ دلالت آیه مودّت و بررسى و نقد شبهه ها
در این قسمت، به بررسى و نقد دو دیدگاه که خواسته اند در دلالت آیه مودت بر امامت شبهه بیفکنند می پردازیم:
۱ـ ۵ـ دیدگاه فضل بن روزبهان و پاسخ به او
فضل بن روزبهان گوید:
ما می گوییم: مهرورزى بر على علیه السلام بر هر مسلمانى لازم است؛ و مهرورزى هم با پیروى و فرمان بردارى همراه است، ولى هر کسى که مورد اطاعت قرار می گیرد، لازم نیست داراى رهبرى و امامت کبرا باشد.
سید شهید شوشترى ـ رحمه الله ـ در پاسخ می گوید:
گفته او که «آیه بر خلافت حضرت على علیه السلام دلالت ندارد»، از روى نادانى کامل یا نادانى نمایى خالص است؛ زیرا دلالت آیه بر لزوم مهرورزى به امیر مؤمنان على علیه السلام به طور کامل روشن و واضح است، چنان که خداوند پاداش پیامبرى را که باید همیشگى باشد، مهرورزى به نزدیکان و خاندان قرار داده است و این فقط با عصمت مطلق آنان سازگار است؛ زیرا در صورت اشتباه از جانب آنان، مهرورزى به ایشان ناروا می گردد؛ همان گونه که می فرماید:
{لا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ اْلأخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ}؛(۹۰) پس فقط امیر مؤمنان على علیه السلام به نظر همگان پاک و داراى عصمت مطلق می باشد، پس به اثبات رسید که همو امام و مهتر است… .(۹۱)
۲ـ ۵ـ دیدگاه ابن تیمیه و پاسخ به او
ابن تیمیّه می گوید:
ما قبول داریم که دوستى و مهرورزى و موالات على علیه السلام بدون دلیل آوردن از آیه لازم است؛ ولى در این لزوم موالات و دوستى دلیلى که باعث اختصاص امامت و رهبرى به او شود، نیست.
و اما این که بگوییم: دوستى آن سه نفر واجب و لازم نیست، پس این کلام ممنوع است؛ بلکه دوستى و موالات آنها نیز واجب است؛ زیرا ثابت شده است که خداوند آنان را دوست می داشت و هر کس را خداوند دوست بدارد بر ما واجب است او را دوست بداریم. پس دوستى و دشمنى براى خدا، لازم و این محکم ترین دستاویز ایمان است و آنها نیز از بزرگان دوستان خداوند و پرهیزگاران بودند و خداوند موالات آنان را لازم کرده؛ بلکه به تصریح قرآن ثابت شده است که خداوند از آنان راضى و آنان نیز از خداوند راضى و خشنود گشتند و هر کس خداوند از او خشنود گردد او را دوست می دارد و خداوند پرهیزگاران، نیکوکاران، دادگران و صبرکنندگان را دوست می دارد…».(۹۲)
به راستى که ابن تیمیّه خود را محکوم نموده است؛ زیرا به لزوم دوستى پرهیزگاران، نیکوکاران، دادگران و صبرکنندگان…، بلکه تمام مؤمنان اعتراف نموده است؛ چرا که هیچ کس این مطالب را انکار نمی کند. چه کسى می گوید که مؤمن اگر حقیقتاً باایمان باشد، لازم نیست او را دوست بداریم؛ به خصوص اگر اهل پرهیزگارى و نیکوکارى و صبر باشد؟!
ولى سخن در دوستى مطلق (همه جانبه) است و محبوب ترین نزد خداوند و پیامبرش می باشد که باعث برترى و پاکى و عصمت و لزوم پیروى و فرمان بردارى می شود… این همان ویژگى هایی است که در غیر از امیرمؤمنان على علیه السلام یافت نمى شود؛ به خصوص پاکى و عصمت؛ زیرا اتفاق همگان بر این است که در دیگران یافت نمى شود.
همین مقدار از بحث در این زمینه براى دل و جان بى دغل درمان و براى ادّعاى حق، کافى است.
درود و صلوات الهى بر سرور و آقاى ما محمّد و خاندان بزرگوار و پاکیزه و پاکش باد.
پی نوشت ها :
۱٫ شورا/ ۲۳٫
۲٫ نساء / ۶۵٫
۳٫ شورا / ۲۳٫
۴٫ المستدرک على الصحیحین، ۲/۴۴۴٫
۵٫ الذریه الطاهره، ۱۰۹ ـ ۱۱۱٫
۶٫ أسد الغابه فى معرفه الصحابه، ۵ / ۳۶۷٫
۷٫ تفسیر القرآن العظیم، ۴ / ۱۰۰٫
۸٫ همان، ۹ / ۱۴۶٫
۹٫ الدر المنثور، ۶ / ۶ و ۷٫
۱۰٫ صحیح بخارى، ۳ / ۵۰۲، کتاب تفسیر.
۱۱٫ مسند احمد، ۱ / ۲۲۹٫
۱۲٫ مناقب على بن ابى طالب علیه السلام، حدیث ۲۶۳٫
۱۳٫ صحیح ترمذى، ۵/۳۵۱، کتاب تفسیر.
۱۴٫ ابن جریر طبرى این روایت را به چهار سند نقل کرده است، اما فقط یک سند آن را آوردیم.
۱۵٫ این روایت را ابوحیّان با سندى قوى و قطعى نقل کرده است، ر.ک: البحر المحیط، ۷ / ۵۱۶٫
۱۶٫ الکشّاف، ۴ / ۲۲۰ ـ ۲۲۱٫
۱۷٫ اعراف / ۱۵۸٫
۱۸٫ احزاب / ۲۱٫
۱۹٫ التفسیر الکبیر، ۲۷/۱۶۶٫
۲۰٫ تهذیب الکمال، ۳۲ / ۱۴۰٫
۲۱٫ همان، ۳۲ / ۱۳۷، سیر اعلام النبلاء، ۶ / ۱۲۹، تهذیب التهذیب، ۱۱ / ۲۸۷، شماره ۵۳۱٫
۲۲٫ سیر اعلام النبلاء، ۶ / ۱۳۰٫
۲۳٫ ر.ک: تهذیب التهذیب، ۶ / ۲۸۸ و ۲۸۹ و منابع دیگر.
۲۴٫ الکامل، ۷ / ۲۷۲۹، تهذیب الکمال، ۳۲ / ۱۳۸، تهذیب التهذیب، ۱۱/ ۲۸۸٫
۲۵٫ این حدیث را احمد بن حنبل در مسند، ۴/ ۴۲۱، طبرانى و بزّار؛ آن سان که در مجمع الزوائد، ۸ / ۱۲۱ آورده، نقل کرده اند.
۲۶٫ ر.ک: میزان الاعتدال، ۴ / ۴۲۴٫
۲۷٫ ر.ک: اللألى المصنوعه، ۱/۴۲۷٫
۲۸٫ مقدمه فتح البارى شرح صحیح بخارى، ۳۹۸٫
۲۹٫ تذکره الحفّاظ، ۲/۷۰۰٫
۳۰٫ تهذیب التهذیب، ۲/ ۲۹۱ ـ ۲۹۲٫
۳۱٫ ن.ک: همان.
۳۲٫ تقریب التهذیب، ۱/ ۱۷۵٫
۳۳٫ ر.ک: تهذیب الکمال، ۲۴ / ۲۵؛ تهذیب التهذیب، ۸ / ۳۵۰ و منابع دیگر.
۳۴٫ تهذیب الکمال، ۲۴ / ۲۷٫
۳۵٫ میزان الاعتدال، ۳ / ۳۹۳٫
۳۶٫ تاریخ بغداد، ۱۲ / ۴۵۶ ـ ۴۶۲؛ تهذیب الکمال، ۲۴ / ۲۵ ـ ۳۷؛ سیر اعلام النبلاء، ۸ / ۴۱ ـ ۴۴؛ تهذیب التهذیب، ۸ / ۳۵۰ ـ ۳۵۳
۳۷٫ میزان الاعتدال، ۳ / ۳۹۳٫
۳۸٫ الجرح والتعدیل، ۳ / ۲۵۲٫
۳۹٫ انفال/۴۱٫
۴۰٫ منهاج السنّه، ۴ / ۲۵ ـ ۲۷٫
۴۱٫ همان، ۴/۵۶۲ و ۵۶۳٫
۴۲٫ فتح البارى، ۸ / ۴۵۸٫
۴۳٫ تفسیر القرآن العظیم، ۴ / ۱۰۱٫
۴۴٫ ارشاد السارى، ۷ / ۳۳۱٫
۴۵٫ فتح الغدیر، ۴ / ۵۳۷٫
۴۶٫ ابطال الباطل چاپ شده به همراه احقاق الحق، ۳ / ۲۰٫
۴۷٫ سبأ / ۴۷٫
۴۸٫ تحفه اثنا عشریه، ۲۰۵٫
۴۹٫ تفسیر قرطبى، ۱۶ / ۱٫
۵۰٫ البحر المحیط، ۷ / ۵۰۷٫
۵۱٫ فتح القدیر، ۴ / ۵۲۵٫
۵۲٫ روح المعانى، ۲۵ / ۱۰٫
۵۳٫ شورا / ۲۲ ـ ۲۶٫
۵۴٫ شعراء/ ۱۰۷ ـ ۱۰۹٫
۵۵٫ همان، آیه هاى ۱۴۳ ـ ۱۴۵٫
۵۶٫ هود/۵۱٫
۵۷٫ سبأ / ۴۷٫
۵۸٫ فرقان/ ۵۷٫
۵۹٫ ینابیع الموده، ۲۲ به نقل از فرائد السمطین.
۶۰٫ مجمع الزوائد، ۹/ ۱۶۵٫
۶۱٫ نحل / ۱۲۵٫
۶۲٫ الکشّاف، ۴/ ۲۱۹ ـ ۲۲۰٫
۶۳٫ التفسیر الکبیر، ۲۷/ ۱۶۷٫
۶۴٫ البحر المحیط، ۷ / ۵۱۶٫
۶۵٫ تفسیر نیشابورى: چاپ شده در حاشیه تفسیر طبرى، ۲۵ / ۳۳٫
۶۶٫ تفسیر ابى السعود، ۸ / ۳۰٫ براى آگاهى بیشتر در این زمینه مى توان به تفسیرهاى بیضاوى، نسفى، شربینى و دیگر تفسیرهاى اهل سنت مراجعه کرد.
۶۷٫ سوره سبأ / ۴۷٫
۶۸٫ تفسیر رازى، ۲۷/ ۱۶۵، فتح البارى، ۸/ ۴۵۸ و دیگر منابع.
۶۹٫ عمده القارى، ۱۹/ ۱۵۷٫
۷۰٫ فتح البارى شرح صحیح بخارى، ۸ / ۴۵۸٫
۷۱٫ الشافی فی الامامه، ۴ / ۱۱۶٫
۷۲٫ تاریخ بغداد، ۱۴/ ۱۴۴٫
۷۳٫ مقدمه فتح البارى، ۴۵۲٫
۷۴٫ مقدمه فتح البارى، ۴۳۷، میزان الاعتدال، ۳/ ۵۰۲٫
۷۵٫ مقدمه فتح البارى، ۴۳۷٫
۷۶٫ براى آگاهى بیشتر در این زمینه ر.ک تحریم دو حکم حلال از سلسله پژوهش هاى اعتقادى، شماره ۲۶٫
۷۷٫ تصحیح الاعتقاد ـ شیخ مفید ـ ، ۱۴۰ ـ ۱۴۲٫
۷۸٫ الکشّاف، ۴ / ۲۲۱، تفسیر نسفى (که در حاشیه الخازن چاپ شده)، ۴ / ۹۴٫
۷۹٫ تبیان فى تفسیر القرآن، ۹ / ۱۵۸٫
۸۰٫ مجمع البیان، ۹ / ۲۹٫
۸۱٫ احقاق الحق وازهاق الباطل، ۳ / ۲۱ و ۲۲٫
۸۲٫ بناء المقاله الفاطمیه فی نقض رساله العثمانیه، ۳۸۷ ـ ۳۹۱٫
۸۳٫ دلائل النبوه، ۶۶ / ۱۶٫
۸۴٫ نساء/ ۲۱ و به تفاسیر دیگر مانند تفسیر رازى، ۸/۱۷ رجوع کنید.
۸۵٫ نور/ ۵۴٫
۸۶٫ نهج الحق، ۱۷۵٫
۸۷٫ تفسیر رازى، ۱۰ / ۱۴۴٫
۸۸٫ مجادله/ ۵۸ / ۲۲٫
۸۹٫ حق الیقین فی معرفه اصول الدین، ۱ / ۲۷۰٫
۹۰٫ مجادله/۲۲٫
۹۱٫ احقاق الحق فی الردّ على ابن روزبهان، ۳ / ۲۳٫
۹۲٫ منهاج السنه، ۷ / ۱۰۳ و ۱۰۴٫
فهرست منابع
ابن الأثیر، علی بن ابی الکرم شیبانی، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، بیروت، دارالکتاب، بی تا.
ـــــــــــــــــ ، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۶ق.
ابن تیمیه ، منهاج السنه.
ابن حجر، احمد بن علی عسقلانی، فتح الباری، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.
ـــــــــــــــــ ، تهذیب التهذیب، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۴ق.
ابن طاووس، احمد بن موسی، بناء المقاله، فی نقض رساله العثمانیه، تحقیق سید علی عدنانی، قم ، موسسه آل البیت، ۱۴۱۱ق.
ابن کثیر، اسماعیل قرشی، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق یوسف عبدالرحمان، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۲ ق.
ابوحیان اندلسی، تفسیر البحرالمحیط، تحقیق شیخ عادل احمد عبدالموجود و …، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۲ق.
بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح للبخاری، استانبول، ۱۴۰۱ق.
ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، تحقیق حسین اسد، بیروت، موسسه الرساله، ۱۴۱۳ق.
ــــــــــــــــــ ، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، تحقیق علی محمد بجاوی، بیروت، دارالمعرفه، ۱۳۸۲ق.
رازی، عبدالرحمان بن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ۱۳۷۱ق.
زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، مصر، ۱۳۸۵ق.
سیوطی، جلال الدین عبدالرحمان، الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.
علم الهدی ، سید مرتضی، علی بن حسین، الشافی فی الامامه، قم، اسماعیلیان، ۱۴۱۰ق.
عمادی، محمد بن محمد، تفسیر ابی السعود، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
مزی، جمال الدین یوسف، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، تحقیق بشار عواد معروف، بیروت، موسسه الرساله، ۱۴۰۶ق.
مفید، محمد بن نعمان، تصحیح اعتقادات الإمامیه، تحقیق حسین درگاهی ، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ق.
پاسخ دهید