دولت حسنعلی منصور لایحهای را به مجلس شواری ملی برد، مبنی بر اینکه چنانچه مستشاران آمریکایی مقیم ایران جرمی مرتکب شدند، دستگاه قضایی ایران حق محاکمهشان را ندارند و میبایستی در دادگاههای خود آمریکا محاکمه شوند. اسم این لایحه کاپیتولاسیون بود.
این خیلی آبروریزی بود. حتی در مجلس با این لایحه مخالفت شده بود. البته در جلسهی خصوصیشان. این خبر را نفوذیمان آورد. صورت مذاکرات و ریز مسائل مجلس را برامان میآورد و ما هم تماماش را میبردیم خدمت امام میدادیم. مدارک را آن بار با آقای مولایی بردیم قم. امام خیلی ناراحت بودند.
گفتند «ما باید عزت اسلام را زنده کنیم. این ماجرای کاپیتولاسیون دیگر قصهی رأی زنها نیست که بخواهند به ما وصلهی ارتجاع بچسبانند. یا قصهی تقسیم اراضی نیست که بخواهند بگویند ما طرفدار مالکیت هستیم. ما میخواهیم یک ملت مستقل باشیم، نه زیر یوغ استعمار آمریکا که مستشاران بتوانند هر جنایتی را انجام بدهند و هیچ دادگاهی هم حق نداشته باشد دستگیرشان کند.»
امام آن روز یک سخنرانی مهم کردند که در تاریخ ثبت شده. بعد هم رفتند به اتاقشان و ما را که دیدند گفتند «حالا دیگر راحت شدم.»
معلوم بود که از نظر جسمی خسته شدهاند، اما در صداشان و نور چشمهاشان فقط امید را میشد تشخیص داد.
گفتند «من تکلیفام را انجام دادم. حالا دیگر هر چه میخواهد پیش بیاید بیاید. آن چیزی که مهم است، انجام وظیفه است و عمل به تکلیف شرعی، که من هر دوش را انجام دادم.»
به نقل از شهید فضلالله محلاتی، قاصد خندهرو، ص ۸۱ و ۸۲٫
پاسخ دهید