مقدمه
اصحاب حدیث به رغم اختلافاتی که در مبانی با امامیان دوران حضور داشتند و از این رو  آنان را اهل بدعت و خارج شدۀ از اجتماع مسلمانان می پنداشتند، با این حال درگیری آنان با امامیه به جز در مسئلۀ خلافت و امامت، در دیگر مؤلفه های عقیدتی و مبانی اعتقادی همچون توحید، ایمان و کفر، قضا و قدر، مسئلۀ خلق قرآن و غیره، آشکار نشد و به نزاع های اجتماعی منجر نگشت. این در حالی است که اصحاب حدیث در برابر دیگر فرقه های کلامی چون خوارج، مرجئه، قدریه، جهمیه و معتزله، در موضوعات و مسائل یادشده، تندترین و حماسی ترین موضع و عکس العمل را داشته اند.[۲] مناسبات اصحاب حدیث و امامیه در اواخر دوران حضور و اوایل دوران غیبت که همزمان است با دوران طلایی اهل حدیث (از متوکل تا آل بویه) و دوران فترت و رکود کلامی امامیه (حدود سال ۲۰۰ تا ۲۸۰)، نیز به همان منوال گذشت؛ البته در نیشابور، فضل بن شاذان و ابویحیی جرجانی، تک نگاشته هایی در ردّ بر اصحاب حدیث و جریان حشویه داشتند؛ [۳] یا در بغداد، نویسندۀ شیعی، عیسی بن مهران مستعطف (د حدود ۲۷۰)، کتابی در تکفیر صحابه و فسق آنان[۴] داشت![۵] از نویسندگان اهل حدیث نیز کسانی چون حسین بن علی کرابیسی (د ۲۴۵/۲۴۸)، ردیه ای بر امامیه در مسئلۀ امامت داشتند.[۶]
اما همزمان با تکاپوی نسبی متکلمان نوبختی و نیز رشد فعالیت های اجتماعی و سیاسی امامیان بغداد (آل فرات و آل نوبخت) در اواخر سدۀ سوم و اوایل سدۀ چهارم، نوع مواجهۀ اصحاب حدیث با امامیه تغییر کرد؛ به گونه ای که علاوه بر تأکید سابق بزرگان آنان بر اهل بدعت یا کافر بودن روافض، [۷] درگیری های اجتماعی و آشوب های آنان علیه امامیان گسترش یافت. سپس با روی کار آمدن آل بویه و تقویت نسبی شیعیان و نیز به حاشیه رفتن نسبی اهل حدیث در حکومت و علنی شدن شعائر و آیین های شیعی، روند درگیری های امامیه و اهل حدیث در بغداد رو به فزونی گذاشت. بار دیگر در اواخر سدۀ چهارم و اوایل سدۀ پنجم، همزمان با اوج فعالیت های علمی مدرسۀ بغداد، برخوردهای اجتماعی و درگیرهای عوام شیعه با گروه های مختلف اهل سنت و ازجمله با اهل حدیث، بیشتر شد.
در این درگیری ها، هرچند علمای امامیه به ردّیه های نظری و مناظرات علمی در راستای اثبات مبانی اعتقادی امامیه و ردّ مبانی فکری مخالفان ازجمله اصحاب حدیث پرداختند، اما نسبت به درگیری های اجتماعی و کشاندن آشوب ها به متن جامعه و در بین توده ها، نه تنها روی خوش نشان ندادند، بلکه بی واسطه یا باواسطه، مانع آشوب ها و آشوبگران می شدند. این در حالی بود که سردمداران اهل حدیث علاوه بر رهبری عقیدتی و مذهبی مخالفان امامیه و تهییج احساسات مذهبی عوام در برابر شیعیان و روافض، در بیشتر موارد، رهبری اجتماعی آشوبگران را نیز بر عهده داشتند؛ همان گونه که نقش واعظان، قصه سرایان و شعرا نیز در تحریک و تهییج احساسات مذهبی عوام بسی پررنگ بود.
در بغداد هرچند غیر از اصحاب حدیث و حنابله، فرقه های کلامی و فقهی دیگری نیز بودند، اما ازآنجاکه اولاً جمعیت اصلیِ غیر شیعی بغداد، حنبلی ها بودند؛[۸] ثانیاً بیشتر شافعی ها و مالکی ها بعد از ورود سلجوقیان به بغداد اشعری شده[۹] و ازاین رو در دوران آل بویه حدیث گرا بودند؛ ثالثاً در این دوران بیشتر حنفی ها در اصول، معتزلی بودند[۱۰] و معتزلی ها در دسته بندی های حدیث گویی، «اهل بدعت» به شمار می آمدند نه «اهل سنت»، [۱۱] معلوم می شود با آن که در بیشتر آشوب های سدۀ چهارم در بغداد، عنوان عام «اهل السنه» ذکر شده، ولی در اغلب موارد، منظور اصحاب حدیث بودند؛ یا دست کم اصحاب حدیث _ به ویژه حنبلی ها _  در این فتنه ها جلودار بودند.
مقالۀ پیش رو، درواقع تکمیل کنندۀ طرح جامع پژوهشی مناسبات امامیه و اهل حدیث در پنج قرن نخستین است که پس از بررسی جریان شناسی اهل حدیث و بررسی مقایسه ای، اصول فکری و عقیدتی اهل حدیث و امامیه در دوران حضور و نیز بررسی مناسبات و نوع روابط و برخوردهای آنان در دوران حضور، به بررسی مناسبات اهل حدیث با امامیان بغداد (مرکز خلافت عباسیان) در دوران غیبت می پردازد.
 

 

۱ –  مناسبات اهل حدیث و امامیه در بغداد، قبل از آل بویه (دوران طلایی اهل حدیث)


پس ازآنکه در اواخر سدۀ سوم و اوایل سدۀ چهارم، اوضاع اجتماعی و سیاسی امامیه در بغداد به دلیل اتخاذ سیاست نسبتاً معتدلی از سوی برخی از حاکمان عباسی چون معتضد (۲۷۹ _ ۲۸۹) و مقتدر (۲۹۵ _ ۳۲۰)، و نفوذ شیعیانی از آل فرات و آل نوبخت به دستگاه حکومتی، سامان و بهبود یافت، فعالیت های علمی و مذهبی امامیه نیز با نبوغ عالمانی از خاندان نوبخت چون ابو محمد و ابوسهل نوبختی رونق گرفت. هرچند رهبران مذهبی و اجتماعی امامیان سعی می کردند احساسات مذهبی اصحاب حدیث را آشفته نکنند _ چنان که حسین بن روح نوبختی (د ۳۲۶) هنگامی که شنید یکی از دربان هایش، معاویه را لعنت کرده او را سرزنش نمود و از خانه بیرون و از کار بر کنارش کرد!، [۱۲] یا در مواجهۀ با اصحاب حدیث قول آنان در تقدیم خلفا بر امام علی را از باب تقیه و مدارا تصدیق کرد![۱۳] _ بااین حال فعالیت های اجتماعی امامیان در بغداد و هم چنین تکاپوی علمی نوبختیان در طرح عقاید شیعی و در مواردی تعرض به مؤلفه های فکری اصحاب حدیث، [۱۴] باعث عکس العمل اصحاب حدیث بغداد _ به ویژه حنبلیان _ در قبال شیعیان و امامیه شد. آنان به زعم خود باانگیزۀ احیای سنت و مبارزه با بدعت، با امامیان درگیر و آشوب های متعددی را ایجاد کردند.
عالم مطرح حدیث گرای بغداد در این دوره، ابوبکر خلال (د ۳۱۱) از شاگردان باواسطۀ احمد بن حنبل و صاحب کتاب السنه است که نقش مؤثری در مناسبات عقیدتی و نظری اهل حدیث با امامیه دارد. او با آن که به پیروی از احمد بن حنبل، مسئلۀ تربیع و مشروعیت خلافت امام علی علیه السلام  را رسماً پذیرفته و روایات خلافت مشروع حضرت را ذکر می کند، [۱۵] بااین حال بر اساس شیوۀ احمد بن حنبل، در انکار گرایش شیعی (تفضیل امام علی بر عثمان یا بر شیخین) و جدی تر از آن در انکار اندیشۀ رفض (انکار شیخین)، در اثبات کفر روافض و کسانی که طعن بر اصحاب دارند، تلاش می کند.[۱۶] و [۱۷] دیگر عالم حدیث گرای حنبلی و تأثیرگذار در بغداد که رهبری دینی و اجتماعی اهل حدیث را بر عهده داشت، حسین بن قاسم بن عبیدالله بربهاری و بعد از او و مهم تر از وی، ابو محمد حسن بن علی بن خلف بربهاری (د ۳۲۹)[۱۸] است. ابو محمد بربهاری علاوه بر رهبری علمی اصحاب حدیث در مخالفت با مبانی و عقاید امامیه، رهبری اجتماعی اصحاب حدیث را در آشوب ها و درگیری های با امامیه بر عهده داشت.
 او موقعیت ممتازی در بغداد داشت و جایگاه اجتماعی او در بین توده های  اهل سنت بسیار رفیع بود؛[۱۹] تا جایی که وقتی در جلسه ای نزد خلیفه الراضی (۳۲۲_ ۳۲۹)، عطسه می کند، ابراز محبت توده ها و طلب عافیت برای او،به قدری زیاد بود که حتی خلیفه را هم از زیادی طرفدارانش به تعجب و وحشت می اندازد![۲۰]
بربهاری در نقش رهبر فکری اصحاب حدیث، با نگارش کتاب شرح السنه، ضمن تأکید بر آراء اسلاف اصحاب حدیث و تبعیت از سنن، مهم ترین مصداق پیروی از سنت را فرمان بری از جماعت معرفی کرد و خارج شدۀ از آن را ضال و مضل برشمرد.[۲۱] وی مخالفت با اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله  در امور مربوط به دین را آشکارا کفر دانست.[۲۲] ازجمله مؤلفه های عقیدتی که بربهاری نسبت به آن حساس بود، تقدیم ابوبکر و عمر و عثمان بر همۀ صحابه است؛ امری که در مخالفت آشکار با عقیدۀ روافض و شیعیان بود.[۲۳] نیز از مهم ترین مخالفت های او با امامیه آن است که تصریح می کند اندیشۀ رجعت، بدعتی عظیم و کفر است و معتقد به آن بی شک کافر است. همچنین باور داشت اعتقاد امامیه به آگاهی ائمه از غیب نیز از مصادیق کفر است.[۲۴] تکفیر شیعیان توسط بربهاری و پیروانش و نیز بدعت خواندن زیارت قبور امامان شیعه و تعرض به آنان، به قدری نمود اجتماعی داشت که خلیفه الراضی، علیه امامیه اعلامیۀ تندی صادر کرد[۲۵] و با هرگونه عزاداری برای امام حسین علیه السلام  و رفتن به زیارت ایشان، مخالفت نمود. ازاین رو شیعیان از بیم آزار بربهاریان حنبلی، مخفیانه به سوگواری می پرداختند. ابو محمد حتی به قتل زنی که گاه بر مصائب واقعۀ کربلا مرثیه سرایی می کرد، فتوا داد.[۲۶]
بربهاریان علاوه بر شیعیان و امامیان، با دیگر گروه های اهل سنت (شافعیان و حنفیان) نیز درگیری داشتند؛ به طور مثال آنان بر سر اختلاف در تفسیر آیۀ شریفۀ <عَسـی أن یبعَثک ربُّک مَقاماً محموداً>، [۲۷] فتنه ای خونین به پا کردند[۲۸] و در تعقیب و آزار «طبری» مورخ و مفسر قرآن، دست داشتند؛ به حدی که جنازۀ طبری از ترس آنان شبانه در بغداد دفن شد![۲۹] حتی ابوالحسن اشعری که به آراء سلف از اصحاب حدیث و شخص احمد بن حنبل متعهد بود، ولی معتقدات آنان را با بیانی جدید در کتاب الابانه مطرح کرده بود، هنگامی که برای تأیید محتوای آن کتاب، نزد ابو محمد بربهاری، رئیس اهل حدیث بغداد، رفت، با خشم او و پیروانش مواجه شد؛ تا جایی که از ترس جانش مجبور به فرار از بغداد شد![۳۰]
آشوب ها و فتنه های مذهبی و اجتماعی بربهاریان در بغداد به قدری فزونی یافت که سرانجام علی بن یلبق/یلیق و حسن بن هارون که به ترتیب، حاجب و کاتب قاهر عباسی (۳۲۰ _۳۲۲) بودند، دستور دادند جهت تضعیف آنان، معاویه و یزید بر فراز منابر لعن شوند. بربهاریان از این اقدام برآشفتند و به مقابله برخاسته و آشوب به پا کردند. ازاین رو پیشنهاد داده شد برای جلوگیری از آشوب، شخص بربهاری دستگیر شود؛ ولی او گریخت و مخفی شد. ابن یلبق عده ای از یاران بربهاری را دستگیر و به بصره تبعید کرد.[۳۱] وی تا پایان خلافت قاهر، در اختفا به سر برد تا اینکه در دوران الراضی (۳۲۲ _ ۳۲۹) بربهاری از اختفا بیرون آمد و شوکتش بیشتر شد.[۳۲] بار دیگر آشوب اصحاب حدیث و بربهاریان در زمان زمامداری بجکم، امیر الامرای الراضی، بالا گرفت؛ چراکه او در پاسخ به تقاضای شیعیان، مسجد براثا را که در عهد مقتدر عباسی به اتهام سبّ صحابه توسط شیعیان در آنجا، ویران شده و به فتوای بربهاری به گورستان تبدیل شده بود، [۳۳] مرمت و تجهیز کرد و اجازه داد شیعیان مجدداً در آن نماز به پا کنند.[۳۴]
سرانجام بعد از آن که خلیفه المتقی (۳۲۹ _ ۳۳۳) به خلافت رسید، دستور داد بسیاری از بربهاریان را دستگیر کنند. بربهاری و طرفدارانش در اعتراض به دستگیری برخی از یاران، آشوب به راه انداختند؛ دکان ها را غارت کرده و به آتش کشاندند و سپس بربهاری گریخت. او تا آخر عمر همواره مخفیانه زندگی کرد و سرانجام خواهر توزون (امیرالامرای المتقی) او را در خانۀ خود مخفی کرد و عاقبت در همان جا مرد و در همان جا نیز دفن شد.[۳۵] آشوب ها و فتنه های او در بغداد به قدری زیاد بود که مسلمانان از مرگ او ابراز خرسندی کردند.[۳۶]
فعالیت شیعیان پس از درگذشت بربهاری (۳۲۹) و فروکش کردن غائلۀ بربهاریان، به طور چشم گیری فزونی یافت. مثلاً ابن عُقده[۳۷] در جامع براثا حدیث می خواند و آشکارا مثالب خلفا و حتی شیخین را روایت می کرد![۳۸] دو سال بعد از بربهاری (۳۳۱) فعالیت های شیعیان به قدری علنی شده بود که المتقی، حاکم عباسی، صریحاً اخطار داد که خلیفه، ذمّۀ خود را از هر کس که از صحابه به بدی یاد کند، برداشته است![۳۹]
 

 

۲ –  مناسبات اهل حدیث و امامیه در بغداد، بعد از آل بویه


اصحاب حدیث در دوران آل بویه، به دلیل شیعی بودن بویهیان[۴۰] و گرایش به اعتزال، [۴۱] به حاشیه رفتند؛ بااین حال در بدنۀ جامعه و بین توده ها، هنوز نفوذ قابل توجهی داشتند و برخوردها و چالش های اجتماعی آنان با شیعیان بسی پررنگ تر و بیشتر شد.
در دورۀ آل بویه، عالمان مطرحی از اصحاب حدیث چون ابوبکر آجرّی (د ۳۶۰) صاحب کتاب الشریعه، ابن منده حنبلی اصفهانی (د ۳۹۵) صاحب کتاب الایمان و ابوالقاسم لالکایی (د ۴۱۸) صاحب کتاب شرح اعتقادات اهل السنه و الجماعه وجود داشتند که چون در خارج از بغداد فعالیت داشتند، در محدودۀ بررسی مقالۀ حاضر نیستند. در محیط بغداد اندیشمندان تأثیرگذار اهل حدیث، ابن بَطه عُکبری (د ۳۸۷) و ابن سمعون واعظ بغدادی (د ۳۸۷) بودند. آنان هر دو از پیروان احمد بن حنبل و از شاگردان و ادامه دهندگان راه و روش ابو محمد بربهاری هستند که بسان بربهاری، رهبری اعتقادی و اجتماعی اهل حدیث و حنابلۀ بغداد را در نیمۀ دوم سدۀ چهارم بر عهده داشتند.
ابن بطه چون جامعه را _ به زعم خویش _ در سرازیری انحراف و شیوع بدعت ها دید،[۴۲] با نگارش کتاب های اعتقادی چون الابانۀ کبیر و الابانۀ صغیر، درراه مبارزه با اهل بدعت، راه استادش، بربهاری، را در پیش گرفت. دربارۀ نقش او در رهبری فکری و مذهبی اصحاب حدیث در برابر امامیه، اشاره به این نکته حائز اهمیت است که وی هنگامی که روافض را در عداد اهل بدعت (خوارج، مرجئه، قدریه، جهمیه) ذکر می کند، به ارتداد ایشان، جایز نبودن نکاح با آنان و نیز جایز نبودن اکل ذبیحۀ آنان حکم می کند.[۴۳] از نظر او، شتم کنندگان به اصحاب پیامبر (= روافض) سهمی از اسلام نبرده و کافرند؛ حتی اگر نماز بخوانند و روزه بگیرند.[۴۴] ابن بطه با تعابیر تند و تحریک کننده ای از روافض[۴۵] یاد می کند.[۴۶] وی با نقل روایاتی از اهل بیت علیهم السلام  می کوشد شیعیان را مخالف حضرات نشان دهد.[۴۷]
او در بخشی از کتابش، بعد از آن که نوحه و عزاداری را مکروه و بدعت می خواند، تصریح می کند: ندبه و نوحه خوانی برای حسین بن علی [ علیهما السلام ] هم بدعت است.[۴۸] این در حالی است که بنا بر گزارش های تاریخی، نوحه و عزاداری بر امام حسین علیه السلام  _ به ویژه در محرم و صفر _ در بین شیعیان بغداد مرسوم شده بود. از دیدگاه او، ریشۀ این بدعت ها کوفه است و اهل آن شهر، هرساله بدعتی جدید در دین وارد می کنند.[۴۹] ابن بطه همانند استادش بربهاری، درواقع رهبری فکری و اجتماعی اهل حدیثِ بغداد را در مخالفت با آیین عزاداری شیعیان به دست می گیرد و نقش مؤثری در برخوردهای حنبلی و شیعی ایفا می کند. احتمالاً به همین جهت بود که از طرف حکومت آل بویه، تحت تعقیب قرار گرفت. او نیز مانند بربهاری، در اواخر عمر، مجبور به انزوا در عکبرا شد.[۵۰]
در بغداد البته به غیراز ابن بطه، ابن سمعون حنبلی نیز نفوذ فراوانی در بین اصحاب حدیث و حنابله و تحرکات اجتماعی آنان داشت. او به سبب توانایی اش در خطابه و وعظ نه تنها بین توده های حنبلی بغداد نفوذ داشت، بلکه مورداحترام دیگر مذاهب فقهی اهل سنت و حتی موردتکریم علمای بغداد ازجمله ابوبکر باقلانی اشعری بود.[۵۱] هنگامی که عضدالدوله دیلمی برای پایان دادن به درگیری های فرقه ای در بغداد، واعظان و سخنرانان را از رفتن به منبر منع کرد، او بدون توجه به این دستور، در روز جمعه و در مسجد جامع منصور بر فراز منبر رفت و به خطابه و وعظ پرداخت.[۵۲]


رهبری فکری و اجتماعی ابن بطه و ابن سمعون در بغداد نیمۀ دوم سدۀ چهارم، و تأکید آنان بر بدعت بودن عزاداری و نوحه سرایی بر امام حسین علیه السلام  و نیز کافر و مهدورالدم بودن روافض از سویی، و علنی شدن شعائر و آیین های شیعی و محدود شدن نسبی اهل حدیث در دوران آل بویه از سوی دیگر، موجب رشد چشم گیر آشوب ها و درگیری های اجتماعی اهل حدیث، به ویژه حنبلیان، و شیعیان بغداد شد. به عنوان نمونه، در سال ۳۵۱، لعن اشخاص و گروه هایی چون معاویه، کسانی که فدک را از فاطمۀ زهرا علیها السلام  غصب کرده بودند، آن هایی که مانع دفن امام حسن مجتبی علیه السلام  در کنار قبر مطهر جدش شدند، آنانی که عباس را از شورا اخراج کرده بودند و افرادی که ابوذر غفاری را انکار کرده بودند، از سوی شیعیان علنی شد.[۵۳] در مقابل، جنبش دفاع از ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه پدید آمد که ابن بطه یکی از سران آن بود. او از نخستین کسانی است که معاویه را «خال المومنین» نام نهادند.[۵۴] وی مردم را حتی از تحقیق در وقایعی نظیر جنگ جمل و صفین نهی می کرد![۵۵]
آیین های شیعی در سال های بعد، علنی تر شد؛ چنان که در روز عاشورای سال ۳۵۳، شیعیان در حرکتی هماهنگ، بازارها را تعطیل کرده، خریدوفروش را رها کردند و به عزاداری امام حسین علیه السلام  پرداختند. در غدیر همان سال نیز محله ها چراغانی شد و شیعیان به جشن و شادی مشغول شدند.[۵۶] در سال ۳۵۴ نیز همین رویه ادامه داشت و افزون بر آن، در این سال، دیلمیان ذکر فضائل صحابه را که از سوی عالمان اهل حدیث تبلیغ و حمایت می شد، در بغداد ممنوع اعلام کرده و لعن صحابه را در مساجد، مکتوب ساختند! در مقابل، اهل سنت و حدیث گرایی چون محمد بن عبدالله (معروف به شافعی)، [۵۷] فضائل صحابه را در مسجد جامع و در باب الشام منقوش می کردند.[۵۸] برگزاری آیین های مذهبی از سوی شیعیان، در سال های بعد هم ادامه پیدا کرد؛ امری که موجب تحریک اهل سنت شد. گزارش های تاریخی، درگیری های اهل سنت و شیعیان را از سال ۳۵۴ به بعد، در مراسم عزاداری امام حسین در محرم و عاشورا و نیز در جشن مراسم غدیر خم، نشان می دهد.[۵۹]

 


در سال ۳۶۲، پس ازآنکه یکی از زندانبان ها، مردی عامی را به قتل رساند، گروهی از عامه و ترکان بغداد علیه او به پا خاستند. قاتل از ترس، پا به فرار گذاشت و در خانه ای در محلۀ شیعه نشین کرخ پناه گرفت؛ اما شورشیانِ خشمگین او را بیرون کشیده، به قتل رساندند و جسدش را در آتش سوزاندند! سپس ابوالفضل شیرازی (وزیر الطائع بالله و سنی متعصب) حاجبش را به کرخ فرستاد. او نیز به همین بهانه دستور داد کرخ را به آتش کشاندند! در گزارش های به احتمال اغراق آمیز این آشوب، آتش گرفتنِ ۳۰۰ دکان، ۳۳ مسجد و ۱۷ هزار انسان، ذکر شده است![۶۰]
در سال ۳۶۳، فتنۀ عجیبی بین دو گروه برخاست. افراطیان از اهل سنت، به شبیه سازی جنگ جمل اقدام نموده و زنی را به عنوان عایشه سوار بر شتر کردند و دو مرد را نیز طلحه و زبیر نامیدند و معرکه ای برپا کرده و اظهار نمودند در حال جنگ با اصحاب علی علیه السلام  هستند! در این آشوب، از هر دو گروه تعداد زیادی به قتل رسیدند.[۶۱] به سال ۳۸۰، فتنه و درگیری شدیدی بین اهالی محلۀ کرخ با اهالی باب البصره صورت گرفت که در آن، عده ای کشته و محله ها به آتش کشیده شد.[۶۲]

 


صاحب منصبان سنی، برای جلوگیری از درگیری شیعیان و اهل سنت، سعی می کردند مانع انجام مراسم عزاداری برای امام حسین و جشن عید غدیر شوند. در سال ۳۸۲، ابوالحسن علی بن محمد کوکبی معروف به ابن معلم، در عهد بهاء الدولۀ دیلمی، برای جلوگیری از آشوب، فرمان ممنوعیت مراسم عاشورا را صادر نمود.[۶۳] در سال ۳۸۹ اما اتفاق عجیبی از سوی اهل سنت رخ داد. آنان در اقدامی مشابه، بسان شیعیان به سنت عزاداری و جشن روی آوردند و هشت روز پس از عاشورا، در سال روز قتل مصعب بن زبیر، به شیون پرداخته و به زیارت قبرش شتافتند! هم چنین هشت روز پس از روز غدیر، با عنوان «یوم الغار» به جشن و پای کوبی مشغول شدند![۶۴] این آیین در بین اهل سنت ادامه یافت تا آنکه در سال ۳۹۲، عمیدالجیوش، ابوعلی هرمز، به دلیل فزونی آشوب ها و فتنه ها، شیعه و سنی را از اظهار مذهب و اجرای شعائر مذهبی منع کرد و حتی شیخ مفید، رئیس شیعیان وقت را از بغداد تبعید نمود.[۶۵]
به رغم ممنوعیت حکام از اجرای آیین های مذهبی، نه تنها درگیری های میان اهل حدیث و شیعیان پایان نپذیرفت؛ بلکه آشوب ها به دیگر فرقه های کلامی نیز سرایت کرد. مثلاً در سال ۳۹۸، برخی از اهالی باب البصره نزد شیخ مفید در مسجد باب الرباح آمدند و به او جسارت کردند! اطرافیان شیخ مفید به خشم آمده و در اقدامی مشابه، همراه با اهالی کرخ به خانۀ قاضی ابن اکفانی[۶۶] و ابوحامد اسفراینی شافعی رفتند و در آنجا درگیری شدیدی درگرفت. در ادامه به منزل اسفراینی حمله شد و او مجبور شد خانه اش را ترک کند. چون اخبار این غائله به گوش خلیفه رسید، دستیارانش را به حمایت از اهل سنت به میدان فرستاد. عمیدالجیوش، مأمور سرکوب آشوبگران شد. او شیخ مفید را بار دیگر از بغداد اخراج کرد[۶۷] و اسفراینی را به منزلش برگرداند![۶۸]
آیین عزاداری امام حسین با ورود وزیر جدید، ابی غالب بن خلف (فخر الملک) و اجازۀ او بر اقامۀ عزاداری امام حسین علیه السلام ، در محرم سال ۴۰۲ دوباره از سر گرفته شد؛[۶۹] اما دیگر از آیین عزاداری اهل سنت بر مصعب بن زبیر خبری نبود! سال ۴۰۶ دوباره فتنه و آشوب و درگیری شدیدی میان برخی از سنیان و شیعیان ایجاد شد و به سبب آن فخرالملک (وزیر القادر بالله) خشمگین شد و دیگر اجازۀ اجرای آیین عزاداری بر امام حسین علیه السلام  را نداد.[۷۰] در سال ۴۰۷ و ۴۰۸ درگیری میان اهل سنت و شیعیان، موجب غارت، چپاول و به آتش کشیده شدن محله های شیعیان شد.[۷۱] بغداد از سال ۴۰۸ تا سال ۴۴۸، آبستن حوادث و فتنه های متعددی بین شیعیان محلۀ کرخ و اهل سنت بود.[۷۲] این حوادث بیشتر در ایام ذی الحجه و محرم و صفر به وقوع می پیوست که شیعیان به برگزاری مراسم جشن غدیر و عزاداری شهیدان کربلا مشغول بودند.
برخی از این حوادث ناگوار، قبل از زعامت شیخ مفید اتفاق افتاد. پیش از وی، اندیشه ورانی چون ابن جنید اسکافی (د بعد از ۳۵۰)، ابوالقاسم کوفی (علی بن احمد علوی د ۳۵۶)، [۷۳] ناشی اصغر (علی بن عبدالله بن وصیف د ۳۶۶)[۷۴] و ابوالجیش بلخی (د ۳۶۷)[۷۵] در بغداد حضور داشتند.
تکاپوی علمی امامیان در بغداد، در دوران زعامت شیخ مفید (د ۴۱۳)[۷۶] و شاگردانش سید مرتضی (د ۴۳۲) و شیخ طوسی (د ۴۶۰) به اوج رسید. مخالفت مفید با اصحاب حدیث به طور خاص و با دیگر سنیان به طور عام، پررنگ تر و ملموس تر بود. شاهد این ادعا، مناظرات او با برخی از اصحاب حدیث بغداد[۷۷] و آثار متعدد او در رد بر اصحاب حدیث و مناظرات اوست؛ کتاب هایی چون الرد علی الکرابیسی[۷۸] فی الامامه؛ الرد علی القتیبی[۷۹] فی الحکایه و المحکی؛ الرد علی ابن کلاب[۸۰] فی الصفات؛ الرد علی الخالدی[۸۱] فی الامامه.[۸۲] و [۸۳]
به رغم فعالیت های علمی و مذهبی متکلمان یادشده و برخی از محدثان بغداد همچون حسن بن محمد بن اشناس (د ۴۳۹) _ از مشایخ شیخ طوسی که مثالب صحابه را برای شیعیان قرائت می کرد[۸۴] _ نه تنها از رهبری اجتماعی آنان در آشوب ها و فتنه ها گزارشی نیست، بلکه برعکس، در منابع تاریخی از تلاش و همت آنان در آرام کردن عوام و ختم شورش ها سخن گفته شده است. به عنوان نمونه، در دوران زعامت شیخ مفید، امور اجتماعی شیعیان و سادات علوی، به بزرگانی چون ابواحمد موسوی و دو پسرش سیدرضی و سیدمرتضی محول شده بود که در فروکش کردن آشوب ها، نقش مؤثری داشتند. در سال ۳۸۰ که درگیری عظیمی بین سنیان باب البصره و شیعیان کرخ درگرفت، با وساطت ابواحمد، غائله پایان یافت.[۸۵] در محرم سال ۴۰۶ و در درگیری شدیدی بین شیعیان و اهل سنت در بغداد نیز، سید مرتضی مأمور حل و فصل منازعه گردید و با تدبیر او، آتش فتنه خاموش شد.[۸۶] همچنین در سال ۴۱۶، آشوبی در بغداد پدید آمد که حتی خانۀ سید مرتضی به آتش کشیده شد؛[۸۷] بااین حال نه تنها او طرفدارانش را تهییج نکرد، بلکه در آشوب سال بعد هنگامی که کرخ در معرض نابودی بود، به دربار رفت و از ادامۀ درگیری ها ممانعت نمود.[۸۸]

 


پس از درگذشت سیدمرتضی و در دوران زعامت شیخ طوسی، حوادثِ ناگوار، بسیار تشدید شد. هرچند با دخالت سران اقوام و وساطت نقیبان عباسی و علوی و سفارش شخص خلیفۀ عباسی، تا حدودی جلوی آشوب گرفته می شد و در مواردی اخلال گران تنبیه می شدند، اما آشوب فتنه نه تنها کم نشد، بلکه روزبه روز بر وخامت اوضاع افزوده گشت؛ تا آن که در سال ۴۴۳، درگیری شیعه و سنی به بالاترین حد رسید. شیعیان طبق آیین های گذشته، بر درودیوار برخی از محله ها، کتیبه هایی با عبارت «محمد و علی خیر البشر» را نگاشتند. مخالفین اعتراض کرده و ادعا نمودند منظور شیعیان، «محمد و علی خیر البشر، فمن أبی فقد کفر» است! اهالی کرخ ادعای آنان را نپذیرفتند. صدق گفتار شیعیان با گواهی نقیب عباسیان و علویان نزد خلیفه القائم بامرالله اثبات شد و وی فرمان توقف آشوب ها را صادر کرد؛[۸۹] اما گروهی از حدیث گویان حنبلی به جلوداری ابوعلی ابن المذهب واعظ[۹۰] و زهیری، بر شیپور فتنه دمیدند.[۹۱] آنان جلوی نهری را که از دجله به کرخ آب می رساند، بستند! شیعیان با آن که عبارت «خیرالبشر» را از کتیبه های یادشده محو کردند و عبارت «علیهماالسلام» را جایگزین کردند، بااین حال حنابله کوتاه نیامدند و به آشوب ها ادامه دادند! تا آن که یکی از اهل سنت در آشوب ها کشته شد. جنازۀ او را در محله های اهل سنت گرداندند و پس از تدفین او، به کاظمین یورش بردند و در سه روز متوالی نه تنها درودیوار مشهد کاظمین را خراب کردند، بلکه اموال و موقوفات آن را غارت نموده و ضریح و قبّۀ حرمین شریفین و قبور مجاور را به آتش کشیدند! در روز سوم، قصد نبش قبر مطهر امام کاظم و امام جواد علیهما السلام  و انتقال اجساد مطهر ایشان به جوار قبر احمد بن حنبل(!) را داشتند که با وساطت نقیب عباسیان و برخی از اهل سنت و مقاومت شیعیان، موفق به این کار نشدند.[۹۲]
علاوه بر محدثان و واعظان، شاعران و قصه سرایان نیز در تشدید آشوب ها نقش بسزایی داشتند. ازجمله مهم ترین شاعران امامی مذهب بغداد، ابوعبدالله حسین بن احمد بن حجاج بغدادی (د ۳۹۱) است[۹۳] که به تعبیر ذهبی، غالی در تشیع بود.[۹۴] در مقابل، شعرای اهل سنت در نقض اشعار شاعران شیعی و در مدح صحابه و مذمت و رد روافض اشعاری می سرودند و احساسات طرف مقابل را برمی انگیختند؛ ازجمله شاعران شناخته شدۀ اهل سنت در بغداد، علی بن عیسی بغدادی (د ۴۱۳) است که اشعارش در مدح صحابه و ذم روافض بوده است.[۹۵]
 

۳ –  سقوط آل بویه و ورود سنیان سلجوقی به بغداد


سرانجام به سبب ضعف روزافزون آل بویه و تندروی های برخی از شیعیان در بغداد، آشوب ها بیشتر شد و سرانجام منجر به سقوط آل بویه گردید. این رخداد ازآنجا نشأت گرفت که در اثر ترس خلیفۀ عباسی از قدرت یافتن ارسلان ترکی معروف به «بساسیری» که مردم را به اطاعت خلفای فاطمی مصر تشویق می کرد، وی مخفیانه طغرل بیک _ حکمران سلجوقی در شرق جهان اسلام _ را به اشغال بغداد و جلوگیری از قدرت یابی بساسیری و پایان قدرت آل بویه نمود. تشویق طغرل بیک در اثر اختلاف های داخلی حکومت آل بویه توانست در سال ۴۴۷ وارد بغداد شده و خلیفه را نجات دهد. در پی آن بساسیری فرار کرد و سلسلۀ آل بویه در بغداد به کلی منقرض گردید.[۹۶]
با ورود طغرل بیک سلجوقی به بغداد، حنابله (اهل حدیث) قوت مضاعف یافتند و نه تنها درگیری های آنان با روافض افزایش یافت، بلکه با اشاعره نیز درگیر شدند و آنان را در مضیقه قرار دادند.[۹۷] سخت گیری و اذیت طغرل بیک نسبت به شیعیان بسیار زیاد بود؛[۹۸] با دستور او، شیعیان کرخ نه تنها از گفتن «حی علی خیر العمل» در اذان منع شدند، بلکه موظف شدند به جای آن به شیوۀ اهل سنت عمل کنند! به علاوه تمام شعارها و کتیبه های شیعیان بر دیوارها و دروازه های کرخ چون «محمدٌ و علی خیر البشر» محو گشت[۹۹] و افراطیون اهل سنت وارد محلۀ کرخ شده و با صدای بلند، در مدح صحابه شعر خواندند![۱۰۰] در اثر این اتفاقات و سخت گیری ها که روزبه روز بیشتر می شد، منزل رئیس شیعیان، شیخ الطائفۀ طوسی، موردحمله قرار گرفت و او مجبور شد برای حفظ جانش مدتی پنهان شود.[۱۰۱] سپس از بغداد به نجف هجرت کرد و منزلش ویران گشت و ابی عبدالله بن جلاب رافضی (رییس بزازین) در باب الطاق بغداد و در مقابل دکانش به دار آویخته شد.[۱۰۲]
بساسیری پس از فرار، دوباره تحت حمایت فاطمیان مصر قدرت یافت و در غیاب طغرل بیک به بغداد حمله کرد و رئیس الوزرا را به دار آویخت و شخص خلیفه را در یکی از قُرای اطراف بغداد محصور کرد و دوباره شعارهای شیعی را احیا نمود و بر سنیان سخت گرفت؛ اما دیری نپایید که طغرل بیک مجدداً به بغداد بازگشت؛ خلیفۀ عباسی آزاد شد و بساسیری فرار کرد و سرانجام توسط نیروهای طغرل کشتۀ شد.[۱۰۳] بغداد به تصرف کامل طرفداران خلافت عباسی درآمد و حملۀ عمومی به محلۀ شیعه نشین کرخ و فشارهای مضاعف بر شیعیان از سر گرفته شد. بسیاری از خانه ها و اماکن به تاراج رفت و دود آتش از هر سوی کرخ برخاست. کتابخانۀ شاهپور بن اردشیر، وزیر بهاءالدوله، که از نفیس ترین کتابخانه های آن روزگار بود طعمۀ آتش شد. خانه و کتابخانۀ شیخ طوسی به غارت رفت و به آتش کشیده شد و کرسی تدریس او در آتش غضب سوخت![۱۰۴]
 

نتیجه
در بررسی روند مناسبات و روابط اهل حدیث و امامیه در دوران غیبت، این مطلب به دست آمد که گرچه تکاپوی علمی امامیان و رد و انکار آنان نسبت به مبانی اعتقادی و مؤلفه های فکری اصحاب حدیث، در مقایسه با دوران حضور بیشتر شد؛ اما علت اصلی فزونی چالش های اجتماعی و آشوب های مذهبی در بغداد، پویایی سیاسی، اجتماعی و مذهبی امامیان و علنی شدن آیین ها و شعائر شیعی بوده است. اصحاب حدیث به اقتضای کثرت جمعیت و برخورداری از حمایت توده ها و نیز ادعای راست کیشی و پاسبانی از سنت و مبارزه با بدعت ها، نه تنها شورمندانه با شیعیان و امامیان، برخوردی انکارآمیز و تندوتیز داشتند، بلکه با دیگر پیروان خلفا و منتسبین به اهل سنت نیز همین گونه تعامل داشتند.
موضع بزرگان امامیه و اهل حدیث در برابر آشوب های مذهبی آن دوران، متفاوت بود. بزرگان امامیه گرچه در مقام بحث و نظر علمی در ردّ و انکار مبانی و مبادی اهل حدیث کوشا بودند، اما به لحاظ اجتماعی در جلوداری درگیری ها نقشی نداشتند؛ ازاین رو در هیچ کدام از درگیری ها از رهبری اجتماعی نواب خاص که جانشین امام بوده و هدایت امامیه را بر عهده داشتند، یا متکلمانی چون ابو محمد و ابوسهل نوبختی و یا بزرگانی چون ابن جنید اسکافی (د بعد از ۳۵۰)، ابوالقاسم کوفی 
(د ۳۵۶)، ناشی اصغر (د ۳۶۶)، ابوالجیش بلخی (د ۳۶۷)، شیخ مفید (د ۴۱۳)، سید مرتضی (د ۴۳۲) و شیخ طوسی (د ۴۶۰)، گزارشی در دسترس نیست؛ بلکه در مواردی، گزارش هایی برخلاف آن موجود است. افرادی چون حسین بن روح نوبختی، سید احمد موسوی و سید مرتضی، نقش مؤثری در آرام کردن عوام و جلوگیری از آشوب ها داشتند. این در حالی است که بزرگ ترین انگیزه دهندگان عوام اهل سنت در مبارزۀ اجتماعی و ایجاد آشوب ها، محدثان و واعظان شهیر اهل حدیث _ به ویژه از حنابله _ بودند؛ کسانی چون حسین بن قاسم بربهاری، ابو محمد حسن بن علی بربهاری (د ۳۲۹)، ابوبکر محمد بن عبدالله محدث شافعی (د ۳۵۴)، ابن بطه حنبلی (د ۳۸۷)، ابن سمعون واعظ و محدث حنبلی (د ۳۸۷)، ابوعلی ابن المذهب واعظ و محدث (د ۴۴۴).
ابن ابی یعلی، محمد، طبقات الحنابله، بیروت، دار المعرفه، بی تا.

ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت دار صادر _ دار بیروت، ۱۳۸۵ ق.
ابن بطه، عبدالله بن محمد، الشرح و الابانه علی اصول السنه و الدیانه، ریاض، دارالامر، ۱۴۲۳ ق.
ابن جوزی، أبوالفرج عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعه الاولی، ۱۴۱۲ ق.
ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، بیروت، دار الاعلمی للمطبوعات، الطبعه الثانیه، ۱۳۹۰ ق.
ابن عساکر، علی بن حسن، تبیین کذب المفتری فیما نسب الی الامام ابی الحسن الاشعری، تحقیق احمد حجاز السقا، بیروت، دار الجیل، الطبعه الاولی، ۱۴۱۶ ق.
ابن عماد، شهاب الدین عبد الحی بن احمد (۱۹۸۶)، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، تحقیق الأرناؤوط، دمش _ بیروت، دار ابن کثیر، طبعه الأولی، ۱۹۸۶ م.
ابن کثیر، أبوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷ ق.
ابن ندیم، محمد بن اسحاق، فهرست ابن ندیم، تحقیق رضا تجدد، بی جا، بی تا.
بربهاری، ابو محمد حسن بن علی بن خلف، شرح السنه، تحقیق و تعلیق عبدالرحمن بن احمد الجمیزی، ریاض، مکتبه دار المنهاج، الطبعه الاولی، ۱۴۲۶ ق.
تهرانی، شیخ آقا بزرگ، الذریعه، بیروت، دار الاضواء، چاپ سوم، ۱۴۰۳ ق.
تنوخی، محسن بن علی بن محمد، نشوار المحاضره و اخبار المداکره، بیروت، ۱۳۹۱ ق.
جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، قم، انصاریان، چاپ اول، ۱۳۸۵ ش.
حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم الادباء، بیروت، دارالغرب الاسلامی، ۱۴۱۴ ق.
خطیب بغدادی، ابی بکر احمد بن ثابت، تاریخ بغداد، دراسه وتحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعه الأولی، ۱۴۱۷ ق.
خلال، ابوبکر احمد بن هارون بن یزید، السنه، تحقیق عطیه بن عتیق بن عبدالله الزهرانی، ریاض، دار الرایه، الطبعه الاولی، ۱۴۱۵ ق.
ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفی ات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعه الثانیه، ۱۴۱۳ ق.
_ _ _  _ _ _ _   _ _ _ ، سیر اعلام النبلاء، تحقیق حسین اسد، بیروت، مؤسسه الرساله، الطبعه التاسعه، ۱۴۱۳ ق.
_ _ _  _ _ _ _   _ _ _ ، میزان الاعتدال، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار المعرفه للطباعه و النشر، ۱۳۸۲ ق.
سجادی، صادق، مدخل آل بویه در دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج اول، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۴ ش.
سمعانی، الانساب، تحقیق عبدالله عمر البارودی، بیروت، دار الجنان للطبع و النشر و التوزیع، الطبعه الاولی، ۱۴۰۸ ق.
شریف رضی، محمد بن حسین، حقائق التأویل، تحقیق محمدرضا آل کاشف الغطاء، قم، دار الکتب الاسلامیه، بی تا.
صولی، محمد بن یحیی، الاوراق، به کوشش ج. هیورث. دن، قاهره، شرکه الامل للطباعه و النشر، ۲۰۰۴ م.
طوسی، محمد بن حسن، الامالی، تحقیق مؤسسه البعثه، قم، دار الثقافه، الطبعه الاولی، ۱۴۱۴ ق.
_ _ _  _ _ _ _   _ _ _ ، الغیبه، تحقیق عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، قم، دار المعارف الاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۱۱ ق.
عجلی، احمد بن عبدالله بن الصالح، معرفه الثقات، تحقیق عبدالعلی ام عبدالعظیم البستوی، المدینه المنوره، مکتبه الدار، الطبعه الاولی، ۱۴۰۵ ق.
فیروزمندی، جعفر و زهره نریمانی، بررسی شخصیت رجالی ابن عقده و واکاوی مذهب او در کتب تاریخی، تهران، فصلنامۀ علمی_ تخصصی مطالعات قرآن و حدیث، سال سوم، شماره اول، پیاپی ۵، ۱۳۸۸ ش.
کرمر، جوئل ل، احیای فرهنگی در عهد آل بویه انسان گرایی در عصر رنسانس اسلامی، ترجمۀ محمدسعید حنایی کاشانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، ۱۳۷۵ ش.
لالکایی، ابوالقاسم هبه الله بن الحسن بن منصور الطبری، شرح اصول اعتقاد اهل السنه و الجماعه من الکتاب و السنه و اجماع الصحابه و التابعین من بعدهم، تحقیق احمد سعد حمدان، ریاض، دار طیبه للنشر و التوزیع، الطبعه الثانیه، ۱۴۱۱ ق.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الفصول المختاره، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، الطبعه الاولی، ۱۴۱۳ ق.
مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، قاهره، مکتبه مدبولی، الطبه الثالثه، ۱۴۱۱ ق.
نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی، رجال، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، الطبعه السابعه، ۱۴۲۴ ق.
 


پی نوشت ها :

[۱] دانشجوی دکترای مذاهب کلامی دانشگاه ادیان و مذاهب؛ پژوهشگر پژوهشگاه قرآن و حدیث Alia1198@yahoo.com

[2]. مناسبات اهل حدیث و امامیه در دوران حضور، موضوع مقالۀ نگارنده است که به زودی منتشر خواهد شد.

[۳]. نجاشی، احمد بن علی، رجال، ۳۰۷ و ۴۵۴٫

[۴]. کتاب او حداقل تا قرن ششم موجود بوده و سمعانی آن را دیده است. تعبیر او چنین است: «وقع إلیّ کتاب من تصنیفه فی الطعن على الصحابه و تضلیلهم و إکفارهم و تفسیقهم، فو الله! لقد قف شعرى عند نظری فیه..». (سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ۵/۲۸۵)‌. عیسی بن مهران کتاب‌های متعددی از جمله مقتل عثمان، الرفق بین الآل و الامه، کتاب الفضائل و … داشته است (نجاشی، احمد بن علی، همان، ۲۹۷).

[۵]. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ۲۰/۱۴۸٫

[۶]. در دوره‌های بعدی، متکلمان امامی چون ابوعبدالله مصری، کتاب الامامه فی الرد علی الکرابیسی (نجاشی، احمد بن علی، همان، ۶۶) و شیخ مفید، الرد علی الکرابیسی فی الامامه (همان، ۴۰۱) را نگاشته‌اند.

[۷]. ر.ک: خلال، احمد بن هارون، السنه، ۴۹۳؛ بربهاری، حسن بن علی، شرح السنه، ۱۳۰٫

[۸]. مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ۱۲۶٫

[۹]. ابن عساکر، علی بن حسن، تبیین کذب المفتری، ۱۰۶٫

[۱۰]. ر.ک: کرمر، جوئلل، احیای فرهنگی در عهد آل بویه انسان گرایی در عصر رنسانس اسلامی، ۱۲۰٫

[۱۱]. بربهاری، حسن بن علی، همان، ۱۲۰٫

[۱۲]. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ۳۸۶٫

[۱۳]. همان، ۳۸۵٫

[۱۴]. برای نمونه، کتاب الرد علی من قال بالرؤیه للباری و کتاب الرد علی المجسمه ابومحمد نوبختی (نجاشی، احمد بن علی، همان، ۶۳) و نیز کتاب‌های الرد علی المجبره فی المخلوق، فی استحاله رؤیه القدیم و الرد علی اصحاب الصفات ابوسهل (همان، ۳۱).

[۱۵]. خلال، احمد بن هارون، همان، ۲۴۱ و ۴۱۱٫

[۱۶]. همان، ۳۷۸ و ۳۷۴ و ۴۸۹ _۵۱۶٫

[۱۷]. خلال اما در مباحث توحید و عدل و صفات و ایمان و کفر، به ردّ دیدگاه‌های اهل البدع (خوارج، مرجئه، قدریه و جهمیه) پرداخته است و با امامیه نزاعی ندارد.

[۱۸]. بربهاری متولد ۲۳۳ یا ۲۵۳ بوده است؛ بنابراین ۹۶ سال (ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ۱۴/۱۵) و یا ۷۶ سال (ابن اثیر، علی بن ابی الکرام، الکامل فی التاریخ، ۸/۳۷۸) زندگی کرده است. ظاهراً اشتباه از جانب نساخ بوده و سبعون و تسعون خلط شده است. از مهم‌ترین استادان او، ابوبکر مروزی (مروذی) درگذشتۀ ۲۷۵ است که از نزدیک‌ترین شاگردان و همراهان احمد بن حنبل بوده است. (ابن ابی یعلی، محمد، طبقات الحنابله، ۱/۵۶). از مهم‌ترین شاگردان او می‌توان از ابن بطه عکبری (د ۳۸۷)، ابن سمعون واعظ (د ۳۸۷) و ابوعلی نجاد (د ۳۵۸) را یاد کرد.

[۱۹]. به عنوان نمونه در سال ۲۹۶، هنگامی که عده‌ای با ابن معتز (به جای مقتدر عباسی) بیعت کردند و سپس از اطراف او پراکنده شدند و او تنها ماند، برای اینکه حمایت و پشتیبانی اهل حدیث و حنابله را جلب کند، خود را به بربهاری منتسب کرد و رو به مردم گفت: «مردم! خلیفۀ سنی و بربهاری خود را پناه دهید!» (ابن اثیر، علی بن ابی الکرام، همان، ۸/۱۶). اینکه شخصی چون ابن معتز برای جلب اهل حدیث و حنابله، خود را به بربهاری منتسب می‌کند، حکایت از موقعیت ممتاز و نفوذ او در بغداد دارد.

[۲۰]. ابن ابی یعلی، محمد، همان، ۲/۴۴٫

[۲۱]. بربهاری، حسن بن علی، همان، ۳۵٫

[۲۲]. همان، ۳۷٫

[۲۳]. همان، ۱۲۹٫

[۲۴]. همان، ۱۳۰٫

[۲۵]. ابن اثیر، علی بن ابی الکرام، همان، ۸/۳۰۸٫

[۲۶]. تنوخی، محسن بن علی، نشوار المناظره، ۲/۲۳۳٫

[۲۷]. اسراء/۷۹٫

[۲۸]. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ۱۱/۱۶۲٫

[۲۹]. همان، ۱۱/۱۴۵ _۱۴۷٫

[۳۰]. ابن ابی یعلی، محمد، همان، ۲/۱۸٫

[۳۱]. ابن اثیر، علی بن ابی الکرام، همان، ۱۱/۱۷۲؛ ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ۱۳/۳۱۶٫

[۳۲]. او در این دوران، امام اهل سنت و اهل حدیث در بغداد شد؛ مثلاً هنگامی که ابوعبدالله نفطویه از دنیا رفت، نماز جنازۀ او را بربهاری اقامه کرد (ابن ابی یعلی، محمد، همان، ۲/۴۴؛ خطیب بغدادی، احمد بن ثابت، تاریخ بغداد، ۶/۱۶۰).

[۳۳]. صولی، محمد بن یحیی، الاوراق، ۲/۱۳۶٫

[۳۴]. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، همان، ۱۴/۴ و ۵٫

[۳۵]. ابن ابی یعلی، محمد، همان، ۲/۴۵٫

[۳۶]. صولی، محمد بن یحیی، همان، ۲/۲۱۲٫

[۳۷]. احمد بن محمد بن سعید بن عقده، محدث مطرح شیعی در کوفه که سه بار به بغداد سفر کرده است. آخرین سفر او در سال ۳۳۰ است که در جامع براثا سخنرانی کرد (طوسی، محمد بن حسن، امالی، ۲۷۰). منابع رجالی، او را زیدی جارودی دانسته‌اند (نجاشی، احمد بن علی، همان، ۱/۹۴)؛ برخی نیز کوشیده‌اند اثبات کنند او امامی است (فیروزمندی، جعفر و زهره نریمانی، بررسی شخصیت رجالی ابن عقده و واکاوی مذهب او در کتب تاریخی، فصلنامۀ مطالعات قرآن و حدیث، سال سوم، شماره اول، ۱۲۵_ ۱۴۸).

[۳۸]. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، همان، ۱۴/۳۷٫

[۳۹]. همان، ۱۴/۲۷٫

[۴۰]. در تشیع خاندان آل بویه هیچ‌گونه شکی نیست؛ اما این‌که آنان زیدی بودند یا امامی و یا این‌که در ابتدا زیدی بودند و سپس امامی شدند، بین محققان اختلاف‌هایی وجود دارد (ر.ک: سجادی، صادق، دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل آل بویه، ۱/۶۴۰).

[۴۱]. ر.ک: کرمرجوئل ل، همان، ۱۱۷٫

[۴۲]. ابن بطه، عبدالله بن محمد، الشرح و البانه علی اصول السنه و الدیانه، مقدمه.

[۴۳]. همان، ۱۰۱٫

 

[۴۴]. همان، ۱۰۳٫

[۴۵]. البته دانسته‌های او از روافض، ناقص و در موارد متعددی غلط است. برای نمونه، وی، هشام فوطی و صالح قبه را در کنار ابومالک حضرمی از بزرگان رافضه می‌خواند! (همان، ۲۸۷)

[۴۶]. همان، ۱۰۵٫

[۴۷]. ر.ک: همان، ۱۰۹_ ۱۱۵٫ مثلاً از حسن بن حسن نقل می‌کند که او قتل رافضی را قربت می‌دانست! (همان، ۱۱۰).

[۴۸]. همان، ۲۵۷٫

[۴۹]. همان.

[۵۰]. ابن ابی یعلی، محمد، همان، ۲/۱۴۶٫

[۵۱]. ابن عساکر، علی بن حسن، تبیین کذب المفتری، ۲۰۱٫

[۵۲]. ابن ابی یعلی، محمد، همان، ۲/۱۵۸ و ۱۵۹٫

[۵۳]. همان، ۱۴۰٫

[۵۴]. ابن بطه، عبدالله بن محمد، همان، ۶۵٫

[۵۵]. همان، ۶۴٫

[۵۶]. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، همان، ۱۴/۱۵۰٫

[۵۷]. ابوبکر محمد بن عبدالله بن ابراهیم بن عبدویه بن موسی، معروف به شافعی، درگذشتۀ ۳۵۴ (ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، همان، ۱۴/۱۷۳).

[۵۸]. همان.

[۵۹]. همان، ۱۴/۱۵۵٫

[۶۰]. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، همان، ۱۱/۲۷۳؛ ابن اثیر، علی بن ابی الکرام، همان، ۸/۶۲۸٫ در المنتظم ابن جوزی، آمار به گونۀ دیگری ثبت شده است؛ در آن‌جا «فکان سبعه عشر ألف و ثلاثمائه دکان، و ثلاثمائه و عشرین دارا» ذکر شده که احتمالاً بعد از عدد سبعه عشر الف، «انساناً» جا افتاده است. (ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، همان، ۱۴/۲۱۵).

[۶۱]. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، همان، ۱۱/۲۷۵٫

[۶۲]. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، همان، ۱۴/۳۴۴٫

[۶۳]. همان، ۱۴/۳۶۱٫

[۶۴]. همان، ۱۵/۱۴٫

[۶۵]. همان، ۱۵/۳۳٫

[۶۶]. ابومحمد عبدالله بن محمد اسدی اکفانی شافعی (د ۴۰۵) از اساتید سید رضی، مؤلف نهج البلاغه. شریف رضی نزد او فقه خوانده است (شریف رضی، محمد بن حسین، حقائق التأویل، ۳۴۶).

[۶۷]. شیخ مفید سه بار از بغداد اخراج شد: یک بار در ۳۹۲، بار دوم در ۳۹۸ و سرانجام در ۴۰۹ (ر.ک: ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، همان، ۱۵/۳۳ و ۵۹).

[۶۸]. همان، ۱۵/۵۸ و ۵۹٫

[۶۹]. همان، ۱۵/۸۲٫

[۷۰]. همان، ۱۵/۱۱۱٫

[۷۱]. همان، ۱۵/۱۲۰ و ۱۲۵٫

[۷۲]. همان، ۹/۲۰۰ _ ۳۸۵٫

[۷۳]. صاحب کتاب الامامه و کتاب التبدیل و التحریف (نجاشی، احمد بن علی، همان، ۲۶۵) که در رد بر اهل حدیث و حشویه بوده است (آقا بزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعه، ۳/۳۱۱).

[۷۴]. از متکلمان مشهور و از شاگردان ابوسهل نوبختی که علاوه بر دفاع از آموزه‌های شیعی، با علمای عامه نیز مناظره داشته است (حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم الادباء، ۵/۱۶۴ و ۱۶۶).

[۷۵]. از شاگردان ابوسهل نوبختی، صاحب کتاب مجالس مع المخالفین و کتاب نقض ما روی من مناقب الرجال (طوسی، محمد بن حسن، فهرست، ۲۵۱؛ نجاشی، احمد بن علی، همان، ۴۲۲) که گویا در آن، مناقب ادعایی اهل سنت_ به ویژه اصحاب حدیث_ دربارۀ صحابه و خلفا را رد کرده است.

[۷۶]. ابن ندیم در الفهرست که به سال ۳۷۷ به اتمام رسیده است، شیخ مفید را در اصول و فروع، بزرگ امامیه می‌خواند (ابن ندیم، محمد بن اسحاق، فهرست، ۲۲۶)؛ بنابراین، مفید عملاً زعامت امامیه را پس از استادش ابوالجیش بلخی (د ۳۶۷) به دست گرفته است.

[۷۷]. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الفصول المختاره، ۱/۵۳٫

[۷۸]. ابوعلی الحسین بن علی بن زید الکرابیسی البغدادی (ر.ک: ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ۱/۵۴۴).

[۷۹]. عبدالله بن مسلم بن قتیبۀ دینوری از مشاهیر اصحاب حدیث و از شاگردان اسحاق بن راهویه بوده است (ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، ۱۳/۲۹۶).

[۸۰]. ابومحمد عبدالله بن سعید بن کلاب القطان بصری، از حدیث‌گرایان متمایل به کلام که بعدها کسانی چون ابوالحسن اشعری آراء و روش وی را دنبال کردند. (ر.ک: همان، ۱۱/۱۷۴).

[۸۱]. محمد بن احمد الخالدی نیشابوری (د ۳۱۷) از اصحاب حدیث و از شاگردان ابن خزیمۀ نیشابوری بوده است (ر.ک: سمعانی، عبدالکریم بن محمد، همان، ۲/۳۱۲).

[۸۲]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۳۹۹ _ ۴۰۲٫

[۸۳]. اندیشوران امامی در بغداد البته علاوه بر اصحاب حدیث و حنابله، با عقل‌گرایان معتزلی و زیدی نیز مناظره و ردیه‌های علمی داشتند. از این‌رو گاهی از سوی آنان متهم به حنبلی‌گری (ظاهرگرایی) می‌شدند! مانند اتهامی که شیخ زیدی در مناظره‌ای، مفید و امامیه را به جهت اعتماد بر منامات، معجزات، زیارت قبور و اعتکاف نزد قبور بزرگان، حنبلی خواند (!) و از سوی شیخ مفید پاسخ دریافت کرد (مفید، محمد بن محمد، الفصول المختاره، ۱۲۸).

[۸۴]. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ۱/۵۲۱٫

[۸۵]. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، همان، ۱۴/۳۴۴٫

[۸۶]. همان، ۱۵/۱۱۱٫

[۸۷]. ابن عماد، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب، ۵/۸۱٫

[۸۸]. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، همان، ۱۵/۱۷۵٫

[۸۹]. ابن اثیر، علی بن ابی الکرام، الکامل فی التاریخ، ۹/۵۷۶٫

[۹۰]. ابوعلی، الحسن بن علی بن محمد بن المذهب قاضی، از محدثان و واعظان حنبلی بغداد، درگذشتۀ ۴۴۴ (ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، ۱۷/۶۴۰) و راوی مسند احمد بن حنبل است (ابن اثیر، علی بن ابی الکرام، همان، ۹/۵۹۲).

[۹۱]. همان.

[۹۲]. همان.

[۹۳]. حموی، یاقوت بن عبدالله، همان، ۳/۱۰۴۸٫

[۹۴]. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ۲۷/۲۵۲_ ۲۵۴٫

[۹۵]. خطیب بغدادی، احمد بن ثابت، همان، ۱۲‌/۱۷٫

[۹۶]. ابن اثیر، علی بن ابی الکرام، همان، ۹/۶۰۹ و ۶۱۰٫

[۹۷]. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، همان، ۱۲/۶۶٫

[۹۸]. همان، ۶۸٫

[۹۹]. همان.

[۱۰۰]. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، همان، ۱۶/۷٫

[۱۰۱]. ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، ۱۸/۲۳۵؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ۵/۱۳۵٫ برخی از تراجم نگاران اهل سنت، توجیه این فشار و خشونت بر شیخ را به دلیل ایراد و نسبت نقص وی بر سلف ذکر کرده‌اند! (ذهبی، محمد بن احمد، همان؛ این حجر عسقلانی، احمد بن علی، همان).

[۱۰۲]. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، همان، ۱۶/۸٫

[۱۰۳]. ابن اثیر، علی بن ابی الکرام، همان، ۹/۶۴۹٫

[۱۰۴]. همان، ۶/۱۹۳؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، همان، ۱۲/۹۰٫