پروردگارا، بر محمد و خاندانِ او درود فرست و ما را از آرزوهای دور و دراز نگاهدار و آرزوها را با راستیِ کردار بر ما کوتاه کن، تا در این آرزو نباشیم که ساعتی را پس از ساعتی دیگر زنده باشیم و روزی را به روز دیگر رسانیم و نَفَسی را به نَفَسی دیگر بپیوندیم و گامی را پس از گامی برداریم. ما را از قریب آرزوها بپای و از شرّ آن در امان دار.
بار خدا، به لطف خود نیّتم را بحد کمال رسان و آن را خالص و بی شایبه گردان.
تعیینم را بدانگونه که تو دانی راست آور و تباهیِ کار مرا به قدرت خود اصلاح فرمای.
و گره هر اندیشه که مرا به خود مشغول گرداند بگشای و مرا به کاری گمار که مرا از آن خواهی پرسید. و اوقات مرا برای کاری فراغت بخش که از پی آنم آفریده ای.
الهی ما را به سوی توبه که محبوب توست راهنما کن و از چیزی که آن را نمی پسندی و آن پافشاری در گناه است، دور کن. الهی هنگامی که در وضعی قرار می گیرم که ناگزیر یا دین ما کاستی می گیرد یا دنیای ما، چنان کن که آنچه زودگذر است بکاهد و به آنچه پایدارتر است روی آوریم
الهی! آوازهای نهانی دل ما، جنبش عضوهای ما، و نگرشهای پنهانی چشم ما را بر آن دار که مایه ثواب تو باشد تا کار نیک را که به آن شایسته پاداش تو می شویم از کف ندهیم و از ما کاری زشت سرنزند که مستوجب عقوبت تو گردیم.
بارخدایا! ای کاربرآورِ ناتوانان و ای سنگر حوادث هولناک، اینک تنها من مانده ام و بار گناهان و یار و یاروی با من نیست و طاقت خشمِ تو ندارم و پشتیبانم نیست. در معرض خوفِ لقای تو مانده ام و هراسم را آرام بخشی نیست. اگر تو مرا بیم دهی کیست که مرا ایمن دهد و اگر تو مرا تنها واگذاری، کیست که مرا یاری کند و اگر تو ناتوانم سازی کیست که توانم بخشد؟
بارخدایا! از تو که به سببِ علمِ خود بر همه چیز آگاهی، طلبِ خیر می کنم. پس بر محمد و خاندانِ او درود فرست و کار مرا به خیر پایان ده و در دلِ ما انداز که وجْهِ حکمت و مصلحتِ آن را بدانیم که به قضا رضا دهیم. تا این امر در آنچه به سرنوشت ما رقم زده ای مایه خرسندی ما گردد و به آنچه بر سر ما می رانی گردن نهیم. پس زنگار شک از دلِ ما بزدای و ما را به یقینِ دل آگاهانِ مخلص نیرو ده.
بارالها! سپاس تو را زیبد که می دانی و می پوشانی و به باطنِ امور آگاهی و در می گذری چه، هر یک از ما به عیبی آلوده است و تو او را به زشتی آن شهره نساخته ای و به گفتارها و کردارهای بس ناپسند دست زده است و تو او را رسوا نکرده ای. بسا کارها که ارتکاب آن را نهی فرموده ای امّا آن را بجای می آوریم و بسا فرمانها که ما را به آن آگاهی داده ای و ما از آن تجاوز کرده ایم.
بارخدایا! شُکرگزار هنوز شکر تو را به نهایت نرسانده، احسانِ تو شکری دیگر بر او واجب می گرداند و هر اندازه، در فرمانبرداری تو بکوشند باز به سبب احسانِ بی اندازه تو، به فروتر از سزاواریِ احسانت دست می یابنند. پس شکرگزارترین بنده تو از شکرِ تو ناتوان است و پرستنده ترین بنده در فرمانبرداری تو تقصیرکار.
الهی یارای تحمّل بار مشقّت و طاقتِ شکیبایی در بلا و بُردباری در تنگدستی را ندارم. پس روزی ام را گشاده کن و نیازم را برآور و گره از کارم بگشای تا منّت پذیر خَلْقَت نباشم.
نیز به خویشم وامگذار که نَفسم مرا به اسارت خواهد کشانید و آن کن که صلاح و فلاح من در آن است.
پروردگارا: کرامت و درود از آنِ توست و بر هر که خواهی عطا می کنی. چنان کن که پدر و مادر ما نیز به این کرامتها و درودها مخصوص گردند. آنان حق بزرگی بر گردنِ ما دارند در دلم انداز تا آنچه از حقوقشان بر عهده دارم بشناسم و دانستنِ این امور را به کمال، در دلم فراهم آور. آن گاه مرا به آن کار وا دار که به من الهام می کنی و آن بینشی ده که از انجام آن بخوبی برآیم.
الهی! بر من منّت گذار و فرزندانم را در پناهِ خود نگاهدار و در صالحْ کردنشان و برخورداریِ من از آنان متنعّم فرمای. بر کامیابی شان بیافزای، تندرستی شان بخش و دینشان را موافق حق و اخلاقشان را نیکو فرمای. آنان را نیکوکارانی پرهیزکار و صاحبان بینش و پندپذیران و سر به راهانِ راه خود قرار ده که دوستداران تو را دوست و دشمنانت را دشمن باشند.
الهی از همه گسسته و به تو پیوسته ام، با همه وجود به تو روی آورده ام و از همه غیر از تو روی برتافته ام. دست از انعام غیر تو فرو شسته ام، زیرا دانستم که حاجت خواستنِ نیازمندی چون من از نیازمندی دیگران، عین سبک رأیی و آشفتگی است. پس نیازم را تنها به بی نیازی چون تو وا می گویم.
الهی چه بسیار مردمان دیده ام که از جز تو عزّت خواستند و خوار گشتند و از جز تو ثروت طلبیدند و تهیدست شدند. در طلب بلندی و رتبه برآمدند و پست و زبون گردیدند و در این میان دوراندیشان از دیدنِ ایشان هشیار گردند و پندآموزند.
پروردگارا: به درگاهت چنان زاری کنم که پلک چشمانم بر هم اوفتد و چندان های های بگریم که بانگم در گلو بشکند و چندان در درگاه تو بر پای ایستم که پایم آماس کند و آنچنان در درگاهت به رکوع روم که استخوانهای پشتم از جای برآید و چندان سجده کنم که چشمانم از چشمخانه در آید.
بارخدایا به نیروی پرستشت، شیطان را از ساحت ما بران و به سبب کوشش ما در راه محبت تو روی او از ما بگردان و خاکسارش کن. میان ما و او پرده ای بیاویز که آن را دریدن نتواند و حجابی استوار بیفکن که آن را شکافتن نداند… او را به دشمنانت سرگرم ساز و ما را به حُسن رعایتِ خود از او حفظ فرمای، و از نیرنگش کفایت کن و چنان کن که به ما پشت کند و از ما بگریزد.
منبع: سخن تاریخ
پاسخ دهید