در پیشینه، اصل و جریان صدور این روایت، آمده است: رسول خدا(ص) بر مرگ فرزندش ابراهیم آهسته مى‏ گریست، ولی اسامه بن زید با صداى بلند و با فریاد گریه می کرد. در این هنگام پیامبر(ص) او را منع فرمود. اسامه عرض کرد: دیدم شما گریه می کنید. رسول اکرم(ص) فرمود: «البُکاءُ مِنَ‏ الرّحمه و الصُّراخُ مِنَ الشّیطان»؛ یعنی، هنگام مصیبت، گریه و اشک ریختن، از سر رحمت و مهربانى است، در حالی که فریاد و شیون، از کارهای شیطان است.

گریه و زاری ای که در روایات –مانند حدیث مزبور- مورد مذمّت و نکوهش قرار گرفته، گریه ای است که مایۀ رضایت و خوشنودی خداوند متعال نباشد و عزادار با انجام کارهایی؛ مانند فریاد زدن و گفتن سخنانی که در شأن یک بندۀ شایستۀ خداوند نیست، معترض به قضاى الاهى باشد، و چنین گریه و داد و فریاد زدن بیشتر جنبۀ نمایشی دارد تا ابراز حزن و اندوه واقعی. در روایات، چنین گریه ای از اعمال مردم عصر جاهلیّت و پیش از اسلام شمرده شده است. بنابراین، نمی توان با تمسّک به ظاهر این حدیث و احادیثی از این دست، به طور کلّی عزاداری مسلمانان در سوگ پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) را نکوهش دانست و رد نمود.

 

برای روشن شدن مقصود و منظور حدیث، بحث را به ترتیب زیر پی می گیریم:

الف. نگاهی به اصل حدیث

این روایت با این عبارت در پرسش در منابع روایی شیعه یافت نشد، بلکه در منابع اهل سنت وجود دارد و اگر در برخی از کتاب های حدیثی شیعه آمده، به نقل از اهل سنت است.

در پیشینه، اصل و جریان صدور این روایت، آمده است: رسول خدا(ص) بر مرگ فرزندش ابراهیم آهسته مى‏ گریست، ولی اسامه بن زید با صداى بلند و با فریاد گریه می کرد. در این هنگام پیامبر(ص) او را منع فرمود. اسامه عرض کرد: دیدم شما گریه می کنید. رسول اکرم(ص) فرمود: «البُکاءُ مِنَ‏ الرّحمه و الصُّراخُ مِنَ الشّیطان».[۱]

 

ب. ترجمه روایت

برای این که به ترجمۀ درست حدیث مزبور دست یابیم، دانستن مفهوم و معنای دو واژۀ کلیدی آن یعنی «بکاء» و «صراخ» لازم است.

«بُکاء» (به مدّ)، به معناى گریه و اشک ریختن همراه با حزن و اندوه همراه با صدای غمگین است.[۲]

«صراخ»؛ یعنی فریاد کردن و صدا و صیحه شدید زدن هنگام ترس یا مصیبت.[۳]

با توجّه به معنای لغوی دو واژۀ مزبور، مفهوم روایت چنین است: هنگام مصیبت، گریه و اشک ریختن، از سر رحمت و مهربانى است، در حالی که شیون و فریاد از کارهای شیطان است.

 

ج. کاوشی در فهم معنای حدیث

قلب انسان، کانون عواطف و احساسات است؛ به همین جهت، طبیعی و انسانی است که هر گاه عزیزی را از دست دهد، ناراحت شده و اشک هایش جاری ‏شود، امّا میان احساسات معقول و طبیعی با جزع و بی تابی و بی صبری و سخن به شکایت گشودن فرق است. با این بیان، در شرح حدیث مزبور و منظور از سخن پیامبر اکرم(ص) می گوییم:

یک. گریه و زاری ای که در روایات -مانند حدیث مورد بحث- مورد مذمّت و نکوهش قرار گرفته، گریه ای است که مایۀ رضایت و خوشنودی خداوند متعال نباشد و عزادار با انجام کارهایی؛ مانند فریاد زدن و گفتن سخنانی که در شأن یک بندۀ شایستۀ خداوند نیست، معترض به قضاى الاهى باشد، و چنین گریه و داد و فریاد زدن بیشتر جنبۀ نمایشی دارد تا ابراز حزن و اندوه واقعی. در روایات، چنین گریه ای از اعمال مردم عصر جاهلیّت و پیش از اسلام شمرده شده است.[۴]

 

دو. نمی توان با تمسّک به ظاهر این حدیث و احادیثی از این دست، به طور کلّی عزاداری مسلمانان در سوگ پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) را نکوهش کرده و رد نمود؛ زیرا اولاً: اگر به جریان صدور این حدیث توجه شود، معلوم است که چه نوع عزاداری از کارهای شیطانی است. ثانیاً: در دین اسلام علاوه بر این که به عزادارى و سوگواری برای پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) سفارش شده و دارای ثواب است، روش ها و الگوهایی نیز از سوی ائمه اطهار(ع) برای عزاداری و حزن و اندوه به شیوۀ صحیح وجود دارد که سرمشقی برای همۀ عزاداران و گریه کنان واقعی خواهد بود.[۵]

 

سه. روایات زیر، منظور و معنای درست از حدیث مورد بحث را بهتر روشن می کنند:

۱ – پیامبر اسلام(ص) هنگام مرگ فرزند دلبندش ابراهیم مى ‏گریست و فرمود: «چشم، گریان است و دل اندوهگین، ولى آنچه خدا را به خشم آورد بر زبان نمى‏آوریم…».[۶]

۲ – امام باقر(ع) فرمود: «سخت ‏ترین جزع و بیتابى، فریاد کشیدن به واویلا و ناله کشیدن، و لطمه به صورت زدن و به سینه کوبیدن و موى کندن است».[۷]

۳ – امام صادق(ع) می فرماید: «صلاح نیست که انسان در مرگ عزیزانش، افغان و شیون کند، کار شایسته‏اى هم نیست، اما مردم وظیفه خود را نمى‏ شناسند. صبر و استقامت در برابر مصائب خیر (و بهترین شیوه‏ ها) است».[۸]

چهار. بنابراین، منظور از حدیث، این است که نباید گریه و حزن و اندوه را با کارهای ناشایست و باطل مانند داد و فریاد زدن همراه کرد؛ زیرا در این صورت، این حزن و اندوه از وسوسه ها و کارهای شیطانی است، اما اگر گریه و غمگین بودن به صورت سالم و با متانت باشد و رضایت خدا در آن لحاظ شود، رحمت و اظهار عطوفت درونی است.

 

 

منبع: اسلام کوئست


پی نوشت ها

[۱]. ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع،  الطبقات الکبرى، تحقیق: عطا، محمد عبد القادر، ج۱، ص ۱۱۰، دار الکتب العلمیه، بیروت،  چاپ اول، ۱۴۱۰ق؛ حلبى شافعى، ابو الفرج، السیره الحلبیه(إنسان العیون فی سیره الأمین المأمون)، ج ۳، ص ۴۳۵، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۲۷ق؛ عاملی، جعفر مرتضى‏، الصحیح من سیره النبی الأعظم‏، ج ۲۶، ص ۳۸، دارالحدیث، قم، چاپ اول، ۱۴۲۶ق. البته، در رابطه با ذیل این حدیث، سخنان دیگری نیز از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که از جهت مفهوم و محتوا با یکدیگر فرقی ندارند، که یکی از سخنان آن حضرت همان است که آورده شده است. ر.ک: الطبقات الکبرى، ج ۱، ص ۱۱۰؛ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۷۹، ص ۹۰، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.

[۲]. فیومى، أحمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج ۲، ص ۵۹، مؤسسه دار الهجره، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق؛ جوهرى، اسماعیل بن حماد، الصحاح – تاج اللغه و صحاح العربیه، محقق و مصحح: عطار، احمد عبد الغفور، ج ۶، ص ۲۲۸۴، ‌دار العلم للملایین، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۰ق؛ راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: داودی، صفوان عدنان، ص ۱۴۱، دارالعلم‏، الدار الشامیه، دمشق، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

[۳]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۳، ص ۳۳، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق؛ قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج ۴، ۱۲۰، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ ششم، ۱۴۱۲ق؛ الصحاح – تاج اللغه و صحاح العربیه، ج ۱، ص ۴۲۶٫

[۴]. پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «النِّیَاحَهُ عَمَلُ‏ الْجَاهِلِیَّه»؛ نوحه گری به باطل و دروغ،  از اعمال جاهلیّت است؛ شیخ صدوق، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، ج ۴، ص ۳۷۶، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.

[۵]. ر.ک: نمایه های «عزاداری امام حسین(ع)، مایه حیات جامعه»، سؤال ۳۴۸ (سایت: ۳۵۲)؛ «نقش عزاداری امام حسین(ع)»، سؤال ۲۳۰۲ (سایت: ۲۵۱۸)؛ «جواز عزاداری امام حسین و روایات»، سؤال ۷۱۸۴ (سایت: ۷۴۴۳).

[۶]. بحار الأنوار، ج ۷۹، ص ۹۰؛ ابن اثیر، أبو الحسن على بن محمد الجزری، أسد الغابه فى معرفه الصحابه، ج ۱، ص ۵۰، دار الفکر، بیروت، ۱۴۰۹ق.

[۷]. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج ۳، ص ۲۲۲، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.

[۸].  همان، ص ۲۲۶٫