چه تفاسیری از واژگان «فقر» را میتوان در «مصباح الشریعه» امام صادق(ع) یافت؟
واژگان «فقر» در مصباح الشریعه[۱] چندین بار مورد استفاده قرار گرفته و با نگاههای مختلف به این موضوع پرداخته میشود.
۱ – نیازمندی مؤمن به فقر
«خوشا به حال کسى که آشکار و نهانش یکى باشد و او در این حال به ده چیز نیازمند میباشد: … دوست داشتن فقر …».[۲]
مقصود از این روایت را به ناچار باید به؛ فقر و فرودستیای حمل کرد که بر رفاهطلبی ترجیح داده میشود. و گرنه روایات دیگری وجود دارند که توسعه اقتصادى را ارجمند میشمرند و شکوفایى معیشتى را گرانمایه، بابرکت، و از آثار برنامه وعده داده شده توسعه اقتصادى در اسلام مینامند و خطرهاى فقر و پیامدهاى فاجعهبار واپس ماندگى اقتصادى را گوشزد میکنند. البته دانشمندان مسلمان و کارشناسان علم حدیث، براى سازگارى بخشیدن به مفهوم فقر در احادیث ستایشگر با مفهوم فقر در روایات سرزنشگرِ آن، راههاى مختلفى را پیمودهاند، و آنها را متمایز شمردهاند.[۳] که بحث از آن از فرصت این پاسخ خارج است.
با این حال، به نظر میرسد که آیات و روایات این مبحث چنان چینش شدهاند که پژوهشگر به سادگى میتواند از رهگذر تأمّل در آن، دیدگاه اسلام را در باب توسعه اقتصادى دریابد و بدینسان، به مفهوم روایات ستاینده فقر، با فرض درستىِ اسناد آنها، پى برد. با ملاحظه مجموع مباحث مطرح شده، جاى هیچ تردیدى در این نکته باقى نمیماند که اسلام هرگز به فقر گرایش ندارد و به سوى آن جهتگیرى نمیکند، بلکه توسعه اقتصادى، به شکلى برجسته، از اهداف مهمّ این دین به شمار میرود.
به بیان دیگر؛ جهتگیرى و مبارزه اسلام در رویارویى با فقر و برنامهریزیهایش در مسیر توسعه اقتصادى، از اصول مسلّم اسلامى است. بر این پایه، هرگاه روایاتى به چشم خورند که ظاهراً مردم را به سوى فقر دعوت میکنند، -مانند این حدیث در مصباح الشریعه- پس از قطعى شدن انتساب آنها به پیشوایان دین، چارهاى جز آن نیست که مقصود روایات مزبور را در ظاهر آنها نجوییم.
۲ – فقر نفس و جان
«به ناتوانى و کوتاهى و تقصیر و نیز به فقر خود در پیشگاه خدا، اعتراف کن؛ زیرا تو به بندگى او و انس یافتن با وى، روى آوردهاى».[۴]
حضرت عیسى(ع) در جواب «چگونه صبح کردى؟»، فرمود: «به آنچه امید دارم، نرسیدهام و از آنچه میترسم، حذر نتوانم. به طاعت مأمور گشتهام و از معصیت نهى شدهام. بنابراین، فقیرى نیازمندتر از خود نمیبینم».[۵]
چنانکه در قرآن کریم میخوانیم: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللهِ وَ اللهُ هُوَ الْغَنِیُّ ا لحمید»؛[۶] «اى مردم! شما همگى نیازمند به خدایید؛ تنها خداوند است که بینیاز و ستوده است».
آرى بینیاز حقیقى و قائم بالذات در تمام عالم هستى یکى است، و او خدا است، همه انسانها بلکه همه موجودات سر تا پا فقیر، وابسته و نیازمند به آن وجود مستقل میباشند که اگر لحظهاى ارتباطشان با او قطع شود هیچاند و پوچ. همانگونه که او بینیاز مطلق است انسانها فقر مطلقاند، و همانگونه که او قائم به ذات است مخلوقات همه قائم به او هستند، چرا که او وجودى است بینهایت از هر نظر، و واجب الوجود در ذات و صفات.
توجه به این واقعیت، دو اثر مثبت در انسانهاى مؤمن میگذارد، از یک سو آنها را از مَرکب غرور و خودخواهى و طغیان پیاده میکند، و به آنها هشدار میدهد که چیزى از خود ندارند که به آن ببالند، هر چه هست امانتهاى پروردگار نزد آنها است. از سوى دیگر دست نیاز به درگاه غیر او دراز نکنند، و طوق عبودیت غیر الله را بر گردن ننهند، از رنگ همه تعلقات آزاد باشند تا همگان غلام همتشان گردند.
بنابراین، انسانها نیازمند به خدای متعال هستند و نه غیر او، و لذا هرگز نباید سر تعظیم و تسلیم بر آستان غیر او بگذارند، و رفع نیازمندى خود را از غیر او طلب کنند که آنها نیز همه مانند خودش نیازمند و محتاجاند، حتى بزرگداشت پیامبران الهى و پیشوایان حق به خاطر آن است که فرستادگان و نمایندگان اویند، نه اینکه از خود استقلال دارند.
۳ – نگرانى دادن از فقر
«آنچه در ایام زندگى نزد تو و به دست تو میباشد از اموال منقول و غیر منقول، نفعى به حال تو نخواهد داشت، مگر آنکه از جهت این دارایى و ثروت ظاهرى حالت غرور و خودبینى پیدا کنى. پس تا کى و چقدر براى دنیا کوشش و سعى میکنى؟ و چقدر دنیا را براى خود میخوانى؟ آیا میخواهى که خود را فقیر و نیازمند کرده، و دیگران را با اموال خود مالدار کنى؟».[۷]
منبع: اسلام کوئست
[۱]. ر. ک: «مصباح الشریعه و ویژگیهای آن»، سؤال ۳۳۵۳۵.
[۲]. منسوب به جعفر بن محمد(ع) (امام ششم)، مصباح الشریعه، ص ۹۹، بیروت، اعلمی، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.
[۳]. ر. ک: فیض کاشانى، محمد بن شاه مرتضى، المحجه البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج ۷، ص ۳۱۹ – ۳۳۰، قم، مؤسسه نشر اسلامى، چاپ چهارم، ۱۳۷۶ش؛ نراقى، احمد بن محمد مهدى، معراج السعاده، ص ۳۵۱ – ۳۶۲، قم، هجرت، چاپ ششم، ۱۳۷۸ش؛ مشکینى اردبیلى، على، مسلکنا فى العقائد و الأخلاق و العمل، ص ۱۸۲ – ۱۸۳، قم، دار الحدیث، چاپ اول، ۱۴۳۴ق؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۱۶، ص ۱۷۴ – ۱۷۶، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
[۴]. مصباح الشریعه، ص ۱۳۰ – ۱۳۱٫
[۵]. همان، ص ۱۶۸٫
[۶]. فاطر، ۱۵٫
[۷]. مصباح الشریعه، ص ۸۴٫
پاسخ دهید