در عشق، اقوال بسیاری است. یکی آنکه: «عشق، استعداد حبّ و محبّت کامل به محبوب است»
نیست فرقی در میان حُبّ و عشق: چون حبّ، در اثر شدّت تسلّط فکرت در حُسن و زیباییهای معشوق و تکرّر مشاهدهی جهات حُسن، به حدّی رسد که شخص چیزی جز محبوب نخواهد بلکه نداند بلکه نبیند؛ آن حالت محبّت شدید، عشق است…
افلاطون حکیم، عشق را «جنون الهی» دانسته که نفوس قدسی و ارواح عالی به این جنون مبتلا میشوند. و علاجش جز فنا و مستغرق در معشوق شدن، و بقاء به شهود وصال یافتن، نخواهد بود…
حُسن، خلّاق عشق است نه [اینکه] عشق، موجِد حُسن! منتهای امر، عشق کامل، حسن کامل را تواند دید و چشم غیر عاشق، از مشاهدهی حُسن کامل و جمال حق -که حُسن کُلّ و کُلّ الحُسن است- بربستهاند. و حقیر در این معنی گفتهام:
هر دل که به راه عشق پویا نیست سرگشته چو عاشقان شیدا نیست
گر دیدهی پاک عشق بگشایی نقشی نه که در سرشت زیبا نیست
زیبایی این جهان کجا بیند چشمی که به نور عشق بینا نیست
جانسوزی و دلفروزی است اینجا عشقست حساب سود و سودا نیست
در عشق نه هر دلی چو پروانه است کز سوختنش ز شوق پروا نیست
شب تا به سحر چو شمع باید سوخت
روشن دلی ای پسر به دعوا نیست
منبع: کتاب پندهای آسمانی، ص ۷۹
پاسخ دهید