ترجمه و تفسیر به چه معنا است؟ و بین آنها چه فرقی وجود دارد؟
ترجمه و تفسیر به چه معنا است؟ و بین آنها چه فرقی وجود دارد؟
پاسخ اجمالی
«ترجمه»؛ در لغت به معناى روشن کردن و توضیح دادن است و در اصطلاح، برگرداندن کلامی از زبانى به زبان دیگر است. شیوه های ترجمه عبارت اند از: ترجمه تحت اللفظى یا همگام، ترجمه آزاد و ترجمه تفسیرى.
تفسیر در لغت به معناى روشنى و روشنگرى، پرده برداشتن، کشف کردن، توضیح دادن و آشکار کردن است. برای معنای اصطلاحی تفسیر، تعاریف متعددی ارائه شده است؛ مانند این که علامه طباطبایى در تعریف تفسیر می گوید: «تفسیر، عبارت است از روشن کردن معانى آیات قرآن و کشف مراد و مدلول آنها».
ترجمه هرچه باشد، تحت اللفظى یا آزاد، یا تفسیری با تفسیر متفاوت است؛ از جمله تفاوت ها این است:
۱ – هیئت ترجمه، هیئتى مستقل است که جانشین متن اصلى شده و ما را از آن بی نیاز می سازد.
۲ – در ترجمه نباید از موضوعى به موضوع دیگر رفت. اما این کار در تفسیر نه تنها جایز، بلکه گاهی لازم است؛ زیرا اصل در در ترجمه این است که، عبارت مترجم باید مطابق با متن اصل و حاکى از آن باشد.
بنابراین، شرط امانت آن است که به دقت و بی کم و کاست مساوى متن اصلى باشد. حتى اگر به فرض خطایى در متن اصل وجود داشت، لازم است که این خطا عیناً در ترجمه تکرار شود، و این برخلاف تفسیر است که در آن، اصل بر شرح و توضیح متن اصلى است. و این توضیح و روشنگرى ایجاب می کند که مفسّر براى شرح متن اصلى و یا تبیین موضوع براى مخاطب و به میزان حاجت و نیاز وى به ذکر مسائل مختلف بپردازد.
پاسخ تفصیلی
«ترجمه»؛ مصدر فعل رباعى و به معناى روشن کردن و توضیح دادن است؛[۱] از این رو، نوشته هایى که شرح حال رجال را بیان می کند، کتب تراجم می نامند و شرح حال هریک از رجال را ترجمه او می گویند.[۲] ترجمه در اصطلاح، به معنای برگرداندن کلامی از زبانى به زبان دیگر است؛[۳] مثلاً از عربى به فارسى.
شرط ترجمه صحیح آن است که کاملاً به اصل معنا وفادار باشد؛ یعنى ترجمه همان را افاده کند که اصل، آن را می رساند، حتى دقایق و ظرایف متن اصلى به متن مترجم منتقل شود. مثلاً، گاه سخن براى افاده اصل معنا نیست، بلکه براى افاده معناى تحسّر (اظهار حسرت) یا تحزّن (اظهار اندوه) و مانند آن آمده است. اگر چنین متنى ترجمه شود باید ترجمه هم همین معانى را افاده کند؛ یعنى به گونه اى ترجمه شود که معناى تحسّر و تحزن را منتقل کند، نه صرفاً به انتقال اصل معناى حقیقى یا مجازى لفظ بپردازد.[۴]
خلاصه باید ترجمه، آیینه تمام نماى اصل باشد تا در انتقال مفاهیم کمترین خللى حاصل نشود. البته هرگاه متن اصلى مانند متون مذهبى و کتاب هاى آسمانى از ویژگی هاى خاصى برخوردار باشد، ترجمه نیز به همان سان حساسیت بیشترى خواهد داشت؛ بنابراین، ترجمه قرآن به دلیل معجزه بودن آن نسبت به متون دیگر بسیار دقیق و مشکل است.
شیوه های ترجمه
ترجمه ممکن است سه گونه انجام شود:
۱ – ترجمه تحت اللفظى یا همگام: در این ترجمه؛ مترجم بجاى هر کلمه از زبان مبدأ، کلمه اى از زبان مقصد را جایگزین می کند. جمله ها و ترکیب بندی هاى کلام را، یک به یک، کلمه به کلمه، تعویض و تبدیل می کند و تا پایان همین گونه ادامه می دهد؛ مانند این که جمله «اعوذ باللّه من الشیطان الرّجیم» بدین صورت ترجمه می شود: پناه می برم به خدا از شیطان رانده شده، یا «بسم الله الرحمان الرحیم»؛ یعنی به نام خداى بخشاینده مهربان. این گونه ترجمه بسیار دشوار است؛ زیرا یافتن کلمات همانند، با همان خصوصیّات، در دو زبان مبدأ و مقصد کار آسانى نیست. به علاوه در بیشتر موارد این چنین ترجمه ها نمی تواند کاملاً اصل معنا را افاده کند و این، معلول نارسایى برخى کلمات در زبان مقصد است که به طور کامل نمی تواند معناى کلمات زبان مبدأ را ایفاء کند. بگذریم از این که ترجمه همگام زیبایى سخن و جذابى آن را نمی تواند منتقل کند. لذا می توان ترجمه همگام را نارساترین اسلوب ترجمه دانست و مورد پسند محققین، مخصوصاً درباره کتب علمى نیست.[۵]
همچنین این گونه ترجمه ها، در جمله هاى کوتاه امکان پذیر است؛ ولى اگر مطلب علمى باشد و سخن به درازا کشیده شود هرگز نمی تواند اصل مباحث و مسائل را بازگو کند. ترجمه همگام در کلامى مانند قرآن، که بیشتر تعابیر وارده در آن، با انواع استعاره ها و تشبیه ها و کنایه ها ایفاء شده است، یا اصلاً امکان پذیر نیست و یا به صورت زشتى نمودار می گردد؛ زیرا تشبیه و استعاره هر لغت مخصوص همان لغت است و نمی توان عین آن را در لغت دیگر به کار برد.[۶]
۲ – ترجمه آزاد: در این روش مترجم سعى می کند معنایى را از قالبى به قالب دیگر بریزد تا معناى مقصود کاملاً ادا شود؛ یعنى بی کم و کاست مراد متکلم برگردانده شود و حتى المقدور الفاظ و کلمات متن اصلى و ترجمه مطابق هم و جایگزین هم باشد و در صورتى که امکان نداشته باشد، دست به تقدیم و تأخیر و کم و زیاد کردن برخى عبارات می زند. چه بسا یک یا چند کلمه بر عبارت می افزاید- نه چندان زیاد- تا معنا به خوبى روشن شود. این گونه ترجمه را ترجمه معنوى نیز گویند؛ زیرا بیشتر سعى بر انتقال کامل مفاهیم است نه تطابق لفظى؛ بنابراین در این ترجمه، تا زمانى که معنا آسیب نبیند، مترجم به نظم و ترتیب اصل التزامى ندارد.[۷] در ترجمه بیشتر کتاب هاى علمى، این سبک و اسلوب رعایت شده است؛ این اسلوب پسندیده ترین اسلوب هاى ترجمه است و حق امانت را کاملاً رعایت کرده است؛ زیرا مقصود صاحب کتاب همان معانى و مطالبى است که براى استفاده کنندگان بیان داشته، خواه به زبان خود کتاب باشد یا زبان دیگر.
۳ – ترجمه تفسیرى: مترجم به شرح و بسط مطالب می پردازد، منتهى به زبان دیگر غیر از زبان اصل؛ مانند تفاسیر فارسى یا دیگر زبان ها نسبت به قرآن کریم. ترجمه تفسیرى محض نیز، که از حدّ ترجمه بیرون است، ترجمه خوبى تلقى نمی شود.[۸]
معنای تفسیر در لغت و اصطلاح
واژه «تفسیر» در لغت عرب یا از «فسر» گرفته شده و یا به اشتقاق و قلب از «سفر». بیشتر لغویان معناى آن را با «ابانه، تبیین، کشف و تفصیل» مترادف دانسته اند.[۹] بنابر این، تفسیر در لغت به معناى روشنى و روشنگرى، پرده برداشتن، کشف کردن، توضیح دادن و آشکار کردن است.
تفسیر در علوم عقلى و تجربى و همچنین علوم نقلى داراى معناى خاص است؛ در علوم عقلى و تجربى به معناى شرح و گزارش کتاب هاى علمى و فلسفى، شرح کتاب هاى یونانى، گزارش ترجمه هاى عربى کتاب هاى ارسطو و دیگر فلاسفه و نیز شرح کتاب هاى طبى آمده است؛ و در میان علوم نقلى منحصراً در شرح و کشف معانى قرآن، و گزارش لغات و تعابیر آن استفاده می شود.[۱۰]
این که آیا می توان تفسیر قرآن کریم را تعریف کرد و یا نه، نظریات مختلفى وجود دارد،[۱۱] عده اى بر این باورند که نمی توان تعریف دقیق علمى و حتى غیر دقیق از تفسیر ارائه نمود؛ زیرا قواعد و چهار چوب علمى تخصصى بر قرآن کریم سارى و جارى نیست، بنابراین، فقط می توان گفت: تفسیر، بیان سخن خدا و روشن کردن مفهوم آن است. و گروهى دیگر بر این عقیده اند که تفسیر، مانند دیگر علوم قابل تعریف است و هر کس بنا بر قرائنى که از تفسیر داشته به تعریف آن پرداخته است.[۱۲]
بیشتر اندیشمندان اسلامى و پژوهشگران علوم قرآنى تفسیر قرآن کریم را تعریف نموده اند. براى نمونه به بعضى از آنها اشاره مىکنیم:
زرکشى می گوید: «تفسیر، علمى است که به وسیله آن کتاب خداوند که بر پیامبرش(ص) نازل شده است، فهمیده می شود و معانى قرآن را بیان می نماید و حکمت هاى آن را استنباط می کند. تفسیر براى رسیدن به مطلوبش از علم لغت، نحو، صرف، بیان، اصول فقه و علم قرائت کمک می گیرد و به شناخت علل و اسباب نزول و ناسخ و منسوخ نیاز دارد».[۱۳]
تعریف زرقانی از تفسیر چنین است: «علم یبحث فیه عن القرآن من حیث دلالته على مراد اللّه تعالى بقدر الطّاقه البشریه»؛ تفسیر، علمی است که در آن به قدر توان بشرى از احوال قرآن از آن جهت که بر مراد خداوند متعال دلالت دارد، بحث مىشود.[۱۴]
آیت اللّه خویى می نویسد: «تفسیر، روشن ساختن مفهوم آیات قرآن مجید و واضح کردن منظور پروردگار از آن آیات است».[۱۵]
تعریف علامه طباطبایى –صاحب تفسیر المیزان – چنین است: «تفسیر، عبارت است از روشن کردن معانى آیات قرآن و کشف مراد و مدلول آنها».[۱۶]
آیت اللّه جوادى آملى: «تفسیر، عبارت است از روشن کردن و پرده بردارى از چهره قرآن کریم که بر اساس قانون محاوره و فرهنگ مفاهمه ایراد شده است».[۱۷]
سید مصطفى خمینى: «تفسیر، عبارت از آگاهى یافتن از مراد و منظور خداوند متعال است که در آیه پنهان می باشد، به اندازه توان بشر؛ و احاطه به تمام معانى و منظور خداوند به طور مطلق براى هیچ کس امکان پذیر نیست، حتى کسى که قرآن بر او نازل شده است».[۱۸]
از مطالب بیان شده چنین استفاده می شود که تعاریف مختلف به عمل آمده از تفسیر، در مطالب زیر با یکدیگر اشتراک دارند:
۱ – تفسیر به مجموعه آگاهی هایى اطلاق می شود که مربوط به مفهوم و معناى آیات قرآن کریم، و توضیح و تشریح و کشف معانى مفردات و جمله هاى قرآنى است.
۲ – تمام مطالبى که در تفسیر قرآن کریم مورد توجّه قرار گرفتهاند به این مهم اشاره دارند که تفسیر باید از سنخ مدلولهاى لفظى باشد و اختلاف در تفسیر، صرفا به چگونگى کشف و بیان مدلول و مفاهیم لفظى آیات بر مىگردد.
۳ – تطابق و توافق بین لفظ و معنا باید همیشه محفوظ باقى بماند چه در غیر این صورت، نسبت دادن هر چیز به قرآن کریم ممکن می نماید.
۴ – هیچ کس نمی تواند مدعى تفسیرى شود که در بر دارنده تمام معانى آیات قرآنى است، بلکه هر کس به اندازه توان خویش قادر است پرده هایى از چهره قرآن کریم بردارد.
۵ – بعضى از مفسران در محدوده شرح لفظ و بیان معانى لغوى آیات قرآن و سوره هاى آن به تفسیر پرداخته اند، و گروهى دیگر بیان معانى الفاظ را مقدمه توضیح و روشنگرى آموزش هاى قرآنى قرار داده و به بیان اهداف هدایتى قرآن کریم پرداخته اند.[۱۹]
ناگفته نماند که معصومین(ع) چون با حقیقت قرآن کریم در ارتباط بوده اند، تفسیر آنها تفسیر حقیقى قرآن کریم می باشد، حضرت امام على(ع) در این باره فرموده است: «آن – کتاب خداست- قرآن، از آن بخواهید تا سخن گوید، و هرگز سخن نگوید. اما من شما را از آن خبر می دهم. بدانید که در قرآن علم آینده است و حدیث گذشته. درد شما را درمان است، و راه سامان دادن کارتان در آن است».[۲۰]
تفاوت هاى ترجمه و تفسیر
ترجمه هرچه باشد، تحت اللفظى یا آزاد، یا تفسیری با تفسیر، اعم از آن که در زبان اصلى صورت پذیرد یا به زبانى دیگر، متفاوت است. اما ترجمه تفسیرى همان تفسیر متن اصلى به زبان دیگر نیست؛ برای روشن شدن این مطلب، تفاوت هاى میان ترجمه و تفسیر را برمی شماریم.
۱ – هیئت ترجمه، هیئتى مستقل است که جانشین متن اصلى شده و ما را از آن بی نیاز می سازد.
۲ – در ترجمه نباید از موضوعى به موضوع دیگر رفت. اما این کار در تفسیر نه تنها جایز، بلکه گاهی لازم است؛ زیرا اصل در در ترجمه این است که، عبارت مترجم باید مطابق با متن اصل و حاکى از آن باشد. بنابراین، شرط امانت آن است که به دقت و بی کم و کاست مساوى متن اصلى باشد. حتى اگر به فرض خطایى در متن اصل وجود داشت، لازم است که این خطا عیناً در ترجمه تکرار شود، و این برخلاف تفسیر است که در آن، اصل بر شرح و توضیح متن اصلى است. و این توضیح و روشنگرى ایجاب می کند که مفسّر براى شرح متن اصلى و یا تبیین موضوع براى مخاطب و به میزان حاجت و نیاز وى به ذکر مسائل مختلف بپردازد. این ویژگى تفسیر در شرح واژه ها، به خصوص اگر در معنایى غیر از معناى اصلى به کار رفته باشند، به روشنی مشاهده می شود. همچنین، در موضوع هایى که فهم و یا قانع ساختن بدان ها مشروط به ذکر اصطلاحات و یا ارائه دلایل و شرح حکمت ها است ویژگى مذکور را می توان ملاحظه کرد. رمز این که بیشتر تفاسیر قرآن کریم مشتمل بر مسائل متنوع علوم ادبى و عقاید و فقه و اصول و اسباب نزول و ناسخ منسوخ و دانش هاى تجربى و علوم انسانى و … می باشد، همین است. از جمله موارد طرح مسائل مختلف در تفسیر، توجه دادن خواننده به خطایى است که در متن اصلى (البته اگر خطایى وجود داشته باشد) صورت گرفته است. همچنانکه این مورد را در شروحى که بر کتاب هاى علمى نوشته اند مشاهده می کنیم.
۳ – در ترجمه وفادارى به همه معانى و مقاصد متن، یک اصل است. اما تفسیر چنین نیست؛ زیرا تفسیر، مبتنى بر روشنگرى کامل است، اعم از آن که به موجب شرایطى که مفسر و مخاطب در آن قرار دارند مفصل یا مجمل باشد و همه معانى و مقاصد متن را در برگرفته و یا صرفاً به بخشى از آنها محدود باشد.
۴ – ترجمه، عرفاً متضمن این ادعاى اطمینان بخش است که مترجم همه معانى و مقاصد متن اصلی را به زبان دیگر منتقل کرده و متن مترجم مدلول متن اصلی و حاوى مقصود گوینده آن است. اما تفسیر چنین نیست، بلکه مفسّر گاه که همه دلایل را در اختیار داشته باشد، می تواند چنین ادعاى اطمینان بخشى کند. و گاهى نیز به دلیل عدم دسترسى به دلایل نمی تواند مدعى آن باشد. علاوه بر این، او بعضاً با ذکر احتمالات و ترجیح برخى از احتمالات بر برخى دیگر، بر محتمل بودن بیان خود تصریح می کند و در برخى موارد حتى از ترجیح یک نظر و یا تصریح به رجحان یک احتمال خوددارى می کند و پیچیدگى موضوع در نظر وى به جایى می رسد که ناتوانى خود را از فهم کلمه و جمله مورد تفسیر آشکار ساخته می گوید خداوند به مراد و مقصود خود آگاه تر است. نظیر این اعتراف را در تفاسیر بسیارى از مفسران آن جا که به تفسیر متشابهات قرآن و یا فواتح سور پرداختهاند مشاهده می کنیم.[۲۱]
منبع:اسلام کوئست
پی نوشت:
[۱]. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق: حسینی، سید احمد، ج ۶، ص ۲۱، کتابفروشی مرتضوی، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش؛ فیومى، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج ۲، ص ۷۴، مؤسسه دار الهجره، قم، چاپ دوم.
[۲]. حیدرى، محمد، معجم الأفعال المتداوله، ص ۷۹ – ۸۰، المرکز العالمی للدراسات الاسلامیه، قم، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
[۳]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دار صادر، ج ۱۲، ص ۶۶، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق؛ بستانی، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی-فارسی، ص ۲۲۲، اسلامی، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
[۴]. معرفت، محمد هادى، تاریخ قرآن، ص ۱۸۳، سمت، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۸۲ش.
[۵]. همان، ص ۱۸۴.
[۶]. همان.
[۷]. همان، ص ۱۸۵.
[۸]. همان.
[۹]. ر.ک: فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، محقق و مصحح: مخزومى، مهدى، سامرائى، ابراهیم، ج ۷، ص ۲۴۷، هجرت، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق؛ واسطی زبیدی، محب الدین سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق و مصحح: شیری، علی، ج ۷، ص ۳۴۹، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
[۱۰]. مروتی، سهراب، پژوهشى پیرامون تاریخ تفسیر قرآن، ص ۱۸، نشر رمز، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
[۱۱]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى علوم القرآن، ج ۱، ص ۶۰، دار المعرفه، بیروت ۱۴۰۸ق.
[۱۲]. امین خولى، واژه تفسیر، دائره المعارف الاسلامیه، ج ۵، ص ۳۴۸؛ پژوهشى پیرامون تاریخ تفسیر قرآن، ص ۱۸ – ۱۹.
[۱۳]. زرکشی، محمد بن عبد الله، البرهان فی علوم القرآن، ج ۱، ص ۱۰۴ – ۱۰۵، دار المعرفه، بیروت، چاپ اوّل، ۱۴۱۰ق.
[۱۴]. الزرقانى، محمد عبد العظیم، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج ۱، ص ۴۷۱، دار احیاء التراث العربى، بىجا، بىتا.
[۱۵]. خویی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، ص ۳۹۷، مؤسسه احیاء آثار الامام الخوئی، قم، بی تا.
[۱۶]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۴، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
[۱۷]. جوادى آملى، عبد اللّه، تسنیم (تفسیر قرآن کریم)، ج ۱، ص ۵۲ (با اندکی تصرف)، مرکز نشر اسراء، ۱۳۷۸ش.
[۱۸]. خمینی، سید مصطفی، تفسیر القرآن الکریم، ج ۱، ص ۴، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
[۱۹]. پژوهشى پیرامون تاریخ تفسیر قرآن، ص ۲۰.
[۲۰]. سید رضی، محمد، نهج البلاغه، محقق و مصحح: عطاردی، عزیز الله، خطبه ۱۵۷، ص ۱۸۲، مؤسسه نهج البلاغه، قم، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
[۲۱]. زرقانى، محمد عبد العظیم، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج ۲، ص ۱۰ – ۱۱، دار احیاء التراث العربى، بی جا، بی تا.
پاسخ دهید