۱ –  طرح مسئله


ازآنجاکه مفهوم ناصبی گری در تاریخ اسلام، ابتدا در متون شیعی به کاررفته است، برای بررسی آن، ابتدا باید متون شیعی مورد واکاوی قرار گیرد. در میان منابع شیعی، متون فقهی در تعریف و تشخیص مفهوم و مصداق ناصبی، از دقت بیشتری برخوردار است؛ ازاین رو در این مقاله برای مفهوم یابی ناصبی گری، بر این متون تأکید شده است.
سیر تحول تاریخی واژۀ نصب را می توان در سه مقطع بررسی کرد: مرحلۀ اول از آغاز تا قرن هفتم؛ مرحلۀ دوم از قرن هفتم تا قرن دهم؛ و بالاخره مرحلۀ سوم از قرن دهم تا زمان حاضر. در این تقسیم بندی، تعیین قرن هفتم هجری را به عنوان پایان مرحلۀ اول _ که موردبحث این مقاله است _ می توان در شواهد زیر جستجو کرد:
الف. برای اولین بار در قرن پنجم و ششم، چندین اثر با عنوان ناصب و نواصب نوشته شده است[۲] که تقریباً تا چند قرن بعد، از این نوع تألیفات خبری نیست.
ب. با بررسی آثار فقهی امامیه در قرن ششم، بی اعتنایی معناداری نسبت به بیان احکام و مسائل فقهی مربوط به ناصبی ملاحظه می شود. برای نمونه در آثار ابن زهره (۵۱۱_ ۵۸۵ ق.)، فقیه امامی ساکن حلب، اشاره ای به احکام ناصبی نشده است. دلیل این پدیده به درستی معلوم نیست؛ ولی شاید بتوان گفت که تسلط ایوبیان بر حلب و تشدید سخت گیری ها بر شیعیان در این کارِ ابن زهره بی تأثیر نبوده است. اگرچه شاید همگرایی ابن زهره با اهل سنت، دلیل نپرداختن وی به احکام نواصب بوده است.[۳] بی توجهی نسبت به بیان احکام فقهی مربوط به ناصبی پس از ابن زهره ادامه یافت تا آنکه محقق حلی (د. ۶۷۶ ق.) و علامۀ حلی (د. ۷۲۶ ق.)، در آثار فقهی خود بار دیگر به طرح این مباحث پرداختند.
ج. پس از قرن هفتم، در آثار شخصیت های برجستۀ اهل تسنن مانند ابن تیمیه، ابن حجر عسقلانی، ابن کثیر و ذهبی، به فراوانی از نصب، ناصبی گری، عثمانی گری و مفاهیم مرتبط با آن ها استفاده شده است و همین امر موجب شده تا آثار اهل سنت از قرن هفتم به بعد با آثار سده های پیش از خود که چنین واژگانی در آن ها یافت نمی شد، متمایز باشند.[۴]
 

 

۲ – نصب در لغت و اصطلاح


نَصْب دارای معانی فراوان و گوناگون است، اما در اصل به معنی برپا کردن و پابرجا نگه داشتن چیزی _ مثل نیزه _ است. لذا «نَصَبْتُ الشَّىْءَ» یعنی آن را برپا کردم، بالا بردم و به سویش فراخواندم.[۵] به سنگی که برای عبادت نَصْب می شد و نیز به سنگی که مقابل بت نصب و خون قربانی ها روی آن می ریخت، و هرچه جز خدا پرستش شود نُصُب (جمع آن انصاب) گفته می شد. همچنین به معنی رنج و سختی، نوعی آواز که صدا در آن بلند می شود و نیز دادن فتحه به کلمه است.[۶] معنی دیگری که برای نصب گفته شده _ به قرینۀ کلمه بعدازآن _ ، آشکار نمودن بدی، جنگ، دشمنی و مانند آن بر ضد کسی است.[۷] البته خود نصب بدون قرینه هم به معنی جنگ آمده است؛[۸] یعنی ناصبه همان ناصبه الحرب است. به عنوان شاهد این معنا از نصب، به شعر جَریر (۲۸_ ۱۱۰ ق.) استناد شده است:

وَإِذا بَنو أَسَدٍ عَلَیَّ تَحَدَّبوا           نَصَبَت بَنو أَسَدٍ لِمَن رادانی[۹]

و نیز به شعر کمیت[۱۰] (۶۰ _ ۱۲۶ ق.):

وَ احمل أحقاد الأقارب فیکم            ویُنْصَبُ لی فی الأبعدین وانصب[۱۱]


نصب به معنی اصطلاحی آن، یعنی دشمنی با علی علیه السلام  و یا اهل بیت علیهم السلام ، در متون شیعی در سده های نخستین کاربرد داشته است؛ اما در منابع لغوی قرون نخستین، به مفهوم اصطلاحی آن اشاره نشده است. تنها در قرون بعدی است که برخی لغت شناسان به معنی اصطلاحی اشاره کرده اند و با تعبیر ناصبیه، نواصب و اهل النصب، از معتقدان آن یاد کرده اند.[۱۲] این مفهوم اصطلاحی نصب، در منابع فقهی شیعه به دقت مترادف با کسی آمده است که نسبت به اهل بیت علیهم السلام  ابراز دشمنی می کند؛ ولی در سایر منابع شیعی، مانند روایات، به این معنی دقیق و مشخص، به کار نرفته است. با عنایت به روایتی از شیخ کلینی، به مفهومی نادر و غیر رایج از ناصبی برمی خوریم و آن این که ناصبیان کسانی هستند که رهبر و امامی غیر از امامان معصوم علیهم السلام  برمی گزینند.[۱۳]
 

 

۳ – تفکیک ناصبی به دو مفهوم خاص و عام


در متون شیعی، واژۀ ناصب بارها به کاررفته است؛ ولی در بررسی دقیق آن ها معلوم می شود که این واژه _ و دیگر ترکیب های آن _ همه جا به یک معنی استفاده نشده است. در متون فقهی _ روایی، قیودی مثل «معروفاً بالنصب»، [۱۴] «قد عرف نصبه و عداوته»، «المعروفه بذلک [یعنی بنصب]»، [۱۵] برای ناصب آورده شده است که مفهوم آن باید با توجه به این قیود موردتوجه قرار گیرد. گاهی مفهوم ناصبی بی آنکه از این واژه استفاده شود به کاررفته است، مانند: «المظاهره بعداوه آل الرسول»[۱۶] و «معلناً بعداوه آل محمد»[۱۷] که همگی تأکیدی است بر دشمنی آشکار با خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله . با این توضیح، ناصبی به کسی گفته می شود که آشکارا به اظهار دشمنی با اهل بیت علیهم السلام  بپردازد.
با بررسی منابع شیعی دو گونه از کاربرد نصب به چشم می خورد که می توان از آن ها با عنوان «ناصبی فقهی» یا مفهوم خاص و «ناصبی عرفی» یا مفهوم عام یاد کرد. قیدهایی که به برخی نمونه های آن در بالا اشاره شد، بیانگر معنی خاص نصب _ یعنی همان معنی فقهی _ هستند؛ اما اگر ناصبی و نصب بدون چنین قیودی بیایند، باید به محتوای مطلب و نوع منبع آن توجه کرد. در متون فقهی، ناصبی به وسیلۀ قیود دیگری نیز از غیر ناصبی جدا شده است و آن واژه هایی مثل مخالف، مستضعف و… است که آشکارا با بیان تفاوت میان اهل تسنن با ناصبیان، راهگشای محقق برای تفکیک ناصبی از غیر ناصبی است.
در غیر از متون فقهی _ حدیثی، هر جا واژۀ ناصبی به کاررفته، غالباً نه به مفهوم خاص ناصبی که در بالا ذکرشد، بلکه به معنی عرفی و عام آن یعنی مخالف، غیر عارف، شکاک و مستضعف است؛ معنایی که شایسته نیست با مفهوم خاص آن آمیخته شود.
 

 

۴ – کاربرد لغوی نصب در احادیث


کاربرد لغوی نصب، به معنی ابراز دشمنی و جنگ، در متون قرون اولیه دیده می شود؛[۱۸] اما با فرض صحت انتساب، می توان احادیث منقول از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  را که شامل واژۀ نصب است، از اولین موارد کاربرد این مفهوم دانست.[۱۹] ازجملۀ آن ها، روایتی است که شیخ صدوق از انس بن مالک از رسول خدا صلی الله علیه وآله  نقل  می کند که: «مَن ناصَب عَلِیَّاً حَارَبَ الله … ».؛ [۲۰] و نیز حدیث مشابه دیگری که ابن مغازلی شافعی در مناقب الامام علی بن ابی طالب از قول رسول اکرم صلی الله علیه وآله  آورده است: «مَن ناصب عَلِیاً الخلافهَ بعدی فهو کافر و قد حارب اللهَ و رسولَه… ».[۲۱] و روایتی دیگر از پیامبر صلی الله علیه وآله : «صنفان من أمتی لا نصیب لهما فی الاسلام، الناصب لاهل بیتی حربا، وغالٍ فی الدین مارقٌ منه».[۲۲]
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  در یکی از خطبه های خود، ضمن بیان برتری علی علیه السلام ، به بحث دشمنی و مخالفت با آن حضرت نیز اشاره کرده و تأکید نمود که خداوند فرموده:
هرکه با علی دشمنی کند با من دشمنی کرده و هرکه از او پیروی کند مرا پیروی کرده و جنگ افروز بر او با من جنگ کرده (=من ناصبه ناصبنی) و مخالف او با من مخالفت نموده است … .[۲۳]
 آن حضرت در جای دیگر و خطاب به علی علیه السلام ، ضمن اشاره به اینکه خداوند، شفاعت اهل توحید را به رسولش سپرده است، تأکید می کند که این شفاعت به کسانی که نسبت به علی و فرزندانش ابراز دشمنی کنند (=ناصبک و ناصب ولدک)، نمی رسد.[۲۴]
در روایات، نصب دربارۀ دشمنان حسین بن علی علیهما السلام  نیز آمده است. برای نمونه، در روایتی از پیامبر صلی الله علیه وآله  نقل شده که خداوند فرموده است:
هرکس او [حسین علیه السلام ] را بکشد، و با او به نصب، خصومت و نزاع برخیزد (=من قتله وناصبه وناواه ونازعه)، لعن، خشم، عذاب، محنت و عقوبت الهی برای او خواهد بود.[۲۵]
 

برخی از نمونه هایی که واژۀ نصب در سخنان امام علی علیه السلام  گزارش شده از این قرار است:
وقتی ماجرای بنی ناجیه به اطلاع آن حضرت رسید، از خِرّیت بن راشد، رئیس بنی ناجیه، یاد کرد که دو بار به علی علیه السلام  دربارۀ برخی اطرافیانش هشدار داد؛ اما امام، دستگیری و مجازات افراد را بر اساس اتهام و گمان رد کرد. طبق نظر حضرت امیر علیه السلام ، جنگ با مخالف، آن هنگام رواست که بر ضد آن حضرت جنگ برپا کرده (ناصبنی) و آشکارا به دشمنی بپردازد (اظهر لی العداوه) و پس ازآن هم به دعوت امام برای بازگشت و توبه پاسخ ندهد.[۲۶]
به بیان امیرالمؤمنین علیه السلام ، بدترین نابینایی، ندیدن فضایل اهل بیت و ابراز دشمنی با آنان دانسته شده است:
أشد الناس عمی من عمی عن حبّنا و فضلنا و ناصبنا العداوه بلا ذنبٍ سبق منا إلیه إلّا إنا دعوناه إلی الحق و دعاه سوانا إلی الفتنه و الدنیا فآثروها و نصبوا العداوهَ لنا.[۲۷]
واژۀ نصب در روایات شیعه، بیشتر به معنای لغوی آن به کار  رفته است. وجود عباراتی چون: «نَصَبَ عداوهً»[۲۸]، «نَصَبَ حرباً»[۲۹] و «نَصَبَ لنا اهل البیت»[۳۰] و امثال آن، شاهدی بر این کاربرد است. درعین حال در بسیاری از روایات تنها لفظ ناصب آمده است.[۳۱] می توان حدس زد که در ابتدا، نصب به مفهوم لغوی آن مدنظر بوده و به تدریج معنای اصطلاحی آن، یعنی «نصب العداوه لاهل البیت»، شکل گرفته است.[۳۲]
 

 

۵ –  نصب در متون فقهی


از ویژگی های متون فقهی، تلاش برای ارائۀ دقیق مفاهیم و پاسخ واضح به پرسش های مطرح شده است. این نکته باعث شده که دقیق ترین مفهوم نصب از منابع فقهی به  دست آید.
در موضوع موردبحث این پژوهش، در متون فقهی شیعه، هرچه از دورۀ ائمه علیهم السلام  دور می شویم، تلاش برای ارائۀ مفهومی شفاف تر از واژۀ نصب، نمایان تر می شود. توضیح آنکه باوجود احادیث دربردارندۀ مباحث مربوط به ناصبیان در نگاشته های حدیثی نخستین، ابواب فقهی مربوط به عنوان ناصب، در قرن چهارم شکل گرفته است؛[۳۳] و در ادامه، ظاهراً اول بار در قرن ششم، کتابی مستقل باهدف ارائۀ مفهوم ناصبی، تألیف شده است.[۳۴] این روند استمرار یافت تا آنکه در قرن دوازدهم، منابع مرتبط با این مسئله، فراتر از حوزۀ فقهی به آن پرداختند.[۳۵]
 

 

۶ – تفکیک مصادیق ناصبی از غیر ناصبی، از دیدگاه بزرگان امامیه


پیش از آنکه به بررسی موارد مربوط به نواصب در متون فقهی _ روایی اشاره شود، جا دارد چند نمونۀ روشن از تقسیم مصادیق ناصبی از سوی فقهای شیعه ارائه شود:
شیخ صدوق ذیل حدیثی دربارۀ منع ازدواج با ناصبی، تعریف کاملی از معنی ناصبی ارائه می دهد که بسیار مهم است: «ناصبی کسی است که لعن امیرالمؤمنین علیه السلام  و خروج بر مسلمانان را حلال می داند». وی، کسانی را که خیال می کنند هرکه مخالف باشد، لاجرم ناصبی است، نادان دانسته و سخن ایشان را مردود می شمارد.[۳۶]
یکی دیگر از صریح ترین تقسیم بندی های مصداق ناصبی را شیخ مفید ارائه داده است. او «ناصبه لآل محمد علیهم السلام » را به دو گروه تقسیم می کند: گروهی که ذبیحۀ آنان حلال است؛ اینان اگرچه به بسیاری از مقامات و منزلت های امامان جاهل اند اما به محبت امیرالمؤمنین و سایر ائمه علیهم السلام  معتقد هستند. گروه دوم که ذبیحۀ آنان همانند کفار حرام است، شامل خوارج و گروه های شبیه آنان می شود که ویژگی مشترکشان، دشمنی با امیرالمؤمنین و ائمۀ اطهار علیهم السلام  است. اینان ازنظر شیخ مفید مرتدند، چراکه با اولیای دین عناد می ورزند و مرتکب محرمات می شوند.[۳۷]
شیخ طوسی در تهذیب الاحکام پس از نقل دیدگاه شیخ مفید، به جای «ناصب»، «مخالف آل محمد» را به دو گروه تقسیم کرده است.[۳۸] از دید شیخ طوسی، این مخالف است که به دو گروه محب و دشمن تقسیم می شود و گروه دوم همان ناصبیان خواهند بود؛ درحالی که شیخ مفید، ناصبیان را به دو گروه تقسیم کرده و دشمنان را کافر شمرده است؛ اما درنهایت، به وضوح مشخص است که مفهوم اصلی هر دو  بیان، همان تأکید بر تفکیک مصادیق و در هم نیامیختن مخالف و ناصبی با هم است.
در پاسخ سؤالی در مورد ناصبیان، محقق حلی، ناصبی را تنها کسی معرفی کرده است که با ائمۀ دین دشمنی کند، مانند خوارج.[۳۹] وی همچنین توضیحی کامل از مفهوم ناصب ارائه داده است: کسی که نسبت به اهل بیت علیهم السلام  اظهار دشمنی و بدی می کند و به ایشان چیزهایی نسبت می دهد که موجب طعن در عدالتشان است، کسانی مثل خوارج و امثال آن ها.[۴۰]
 

 

۷ –  برخی از احکام ناصبی در فقه امامیه


اکنون برای روشن تر شدن دیدگاه فقهی امامیه دربارۀ مفهوم ناصبی گری و ناصبی، به اجمال برخی از احکام فقهی مربوط به ناصبی ذکر می شود. ذکر این موارد تنها برای ایضاح مفهوم و مصداق ناصبی در دیدگاه فقهی و تأکید بر جداسازی این مفهوم از مفهوم عام و عامیانۀ آن است.
 

۷_ ۱_ ازدواج
ازدواج با ناصبی حرام است؛[۴۱] البته در این میان، گاهی قیودی همراه ناصبی آمده است، مانند شناخته شده بودن فرد به نصب و دشمنی[۴۲] یا اظهار عداوت با آل رسول علیهم السلام ؛[۴۳] اما به طورمعمول، بدون قید و شرط آمده است.
با توجه به حرمت این ازدواج، اگر چنین ازدواجی بدون آگاهی از نصب فرد صورت گیرد، پس از آگاهی خودبه خود فسخ می شود.[۴۴] در روایات برای نشان دادن زشتی ازدواج با ناصبی، ازدواج با اهل کتاب بهتر از ازدواج با ناصبی دانسته شده است.[۴۵] گاهی در حرمت ازدواج، مواردی مثل مجوسیه، [۴۶] با ناصب همراه شده است. در روایتی، امام باقر علیه السلام ، ازدواج، خوردن ذبیحه و زندگی با آنان را نهی کرده اند.[۴۷] ازدواج با ناصبی حتی به صورت موقت هم جایز نیست.[۴۸] در این میان ابن حمزه، [۴۹] ازدواج موقت با زن ناصبی را فقط در موارد ضروری، جایز می داند.[۵۰]
 

۷_ ۲_ نماز بر جنازۀ ناصبی
در بابی از جلد سوم اصول کافی با عنوان «باب الصلاه علی الناصب»، هفت روایت به این موضوع اختصاص یافته است.[۵۱] به طورکلی در صورت نماز خواندن بر جنازۀ ناصبی، لازم است که نفرین شود.[۵۲] علمای شیعه، این نماز را جز در حالت تقیه، جایز نمی دانند.[۵۳] ابن برّاج، نماز بر ناصبی را در صورت عدم ضرورت تقیه جایز نمی داند.[۵۴] در این مورد هم قیودی دربارۀ علنی بودن و شناخته شدن به نصب، در کنار ناصبی به چشم می خورد[۵۵] که قبلاً دربارۀ آن توضیح داده شد.
 

۷_ ۳_ اقتدا به ناصبی در نماز
اقتدا به ناصبی و خارجی در نماز جایز نیست، [۵۶] مگر درصورتی که ترس آن باشد که موجب شهرت و انگشت نما شدن بشود.[۵۷] در این میان نظر شیخ طوسی قابل توجه است؛ وی علاوه بر رد اقتدا در نماز به ناصبی در حال اختیار، [۵۸] اقتدا به کسی که امیرالمؤمنین علیه السلام  را دوست دارد، ولی از دشمن او بیزاری نمی جوید را نیز جایز نمی داند.[۵۹] وی سایر فرقه های شیعۀ غیر اثناعشری را نیز مشمول این حکم دانسته است؛ البته جواز به شرط تقیه نیز موردقبول او است.[۶۰]
علی بن سعید بصری که در بصره، میان بنی عدی زندگی  می کرد، از امام صادق علیه السلام  درباره نماز پشت سر آن ها که عثمانی مذهب بودند، سؤال می کند. پاسخ امام، مبنی بر جواز نماز بر اساس تقیه بود و فضیل بن یسار به نقل از باقرین علیهما السلام  به او می گوید که نباید به ناصبی اقتدا کرد.[۶۱]
 

۷_ ۴_ ذبیحۀ ناصبی
شیخ طوسی بابی از استبصار به نام «باب ذبائح من نصب العداوه لآل محمد علیهم السلام » را به بررسی حکم ذبیحۀ ناصبان اهل بیت علیهم السلام ، اختصاص داده است.[۶۲] ایشان معتقد است ذبیحۀ ناصبی حرام و در حکم ذبیحۀ کفار و مرتدان است.[۶۳] ذبیحۀ خوارج هم _ به طور مستقل _ حرام دانسته شده است.[۶۴]
گاهی در منابع، خوردن ذبایح ناصب و یهودی و نصرانی، به شرطی که نام خداوند هنگام ذبح شنیده شود، جایز دانسته شده[۶۵] و گاهی حتی خوردن ذبایح مخالف هم منع شده است.[۶۶] البته به نظر می رسد که در این دو مورد _ همان گونه که شیخ طوسی اشاره می کند _ اضطرار و شرایط، موجب تعلیق حرمت شده است.[۶۷]
محقق حلی، ذبیحۀ تمام مسلمانان را حلال می داند و خوارج، غلات و مشبّهه را خارج از اسلام و درنتیجه ذبایح آن ها را حرام و نیز حکم ناصب حربی را مثل حکم خوارج می داند.[۶۸] خرید گوشت از ناصبی هم مشمول حکم حرمت می شود و آن گوشت بدتر از گوشت میته و خوک دانسته شده است.[۶۹]
 

۷_ ۵_ دادن کفاره به ناصبی
در اطعام کفاره، شیعه بودن فقیر از شروط است؛ اما در مواردی که شیعۀ نیازمند وجود نداشته باشد، اطعام مستضعفین از غیر شیعه (ممن خالفهم) جایز است؛ ولی درهرصورت، ناصبی نباید اطعام شود.[۷۰] گاهی نهی از هر نوع کمک ازجمله اطعام ناصب، به قدری شدید است که وعدۀ عذاب سختی برای روز قیامت در پی دارد[۷۱] و گاه مساوی با قتل یک شیعه انگاشته شده است؛[۷۲] اما در مقابل، دادن زکات فطره به همسایگان غیر عارف که ناصبی نیستند، اگر نیازمند باشند، جایز شمرده شده است.[۷۳]
 

۷_ ۶_ اموال ناصبی
ابن ادریس حلی، دو روایت را مبنی بر جواز استفاده از مال ناصبی [بدون اذن او] نقل می کند؛ ولی در توضیح خود تأکید می ورزد که ناصب در این دو روایت، کسی است که علیه مسلمین جنگ برپا می کنند (اهل الحرب)؛ وگرنه گرفتن مال مسلمان و ذمّی به هیچ وجه جایز نیست.[۷۴]
این گفتۀ ابن ادریس، تأکیدهای شیخ مفید و شیخ صدوق دربارۀ محدود و مشخص کردن مصادیق ناصبی را به یاد می آورد.[۷۵]
 

۷_ ۷_ نیابت حج از ناصبی
در فقه شیعه، نمی توان به نیابت از ناصبی به حج رفت.[۷۶] این مسئله یک استثناء دارد و آن در صورتی است که ناصبی، پدر فرد باشد.[۷۷] بابی از کافی با عنوان «الحج عن المخالف» به دو روایت دربارۀ این موضوع اختصاص پیداکرده است. تخصیص خوردن حکم نیابت از ناصبی، دربارۀ پدر، شبیه سایر احکام فقهی دربارۀ ناصب است که در مورد مخالف و مستضعف، تخصیص خورده است. به همین لحاظ در اینجا نیز ناصب می تواند به مفهوم خاص فقهی آمده باشد.
 

۷_ ۸_ شیعه شدن ناصبی
طبق فقه شیعه، اعمال ناصبی که در زمان گمراهی و اعتقاد به نصب انجام داده است، پس از شیعه شدن (= استبصار)، قبول می شود و نیاز به تکرار و قضای آن نیست. زکات[۷۸] و حج[۷۹] از این مورد مستثنا هستند؛ ولی عدم وجوب و درنتیجه استحباب قضای حج نیز در برخی منابع آمده است.[۸۰] شیخ طوسی بابی از الاستبصار را به روایات مربوط به حج مخالف و ناصبی ای که مستبصرشده اختصاص داده است.[۸۱] ازآنجاکه اگر «حروریه، مرجئه، عثمانیه و قدریه»
 نیز _ مثل ناصبی _ مستبصر شوند، همان حکم را دارند، [۸۲] می توان همسانی دیدگاه فقهای شیعه میان این واژه ها _ به ویژه عثمانیه و نواصب _ را موردتوجه قرارداد.
 

 

۸ –  تفکیک مفهومی واژۀ ناصبی از غیر ناصبی


در بخشی که نظر صریح فقهای امامیه راجع به ناصبی ذکر شد، به وضوح از تفکیکی سخن رفت که ایشان در میان غیر شیعیان قائل بوده و آن ها را به دو گروه تقسیم می کردند و تنها یکی را ناصبی و شامل احکام خاص آن می دانستند. در نمونۀ احکامی هم که برای ناصبیان ذکر شد، واژه هایی دیده می شوند که در کنار ناصبی آمده اند؛ اما به عنوان قید و استثنا و نه به همان معنای ناصبی. پرواضح است که کاربرد واژه های متفاوت، آن هم در احکام فقهی، بی دلیل و بدون دقت صورت نگرفته است. پس باید دید واژه هایی همچون: مخالف، غیر عارف، شکاک و مستضعف که در متون فقهی _ حدیثی کاملاً شناخته شده اند، به چه معنی به کاررفته اند. توجه به این معنی تأییدی است بر این نکته که از دیدگاه فقه شیعه، همۀ سنیان، ناصبی نیستند.
 از منظر فقهی، رابطۀ مخالف و ناصبی، عموم و خصوص مطلق است. به این معنی که هر ناصبی مخالف است، ولی هر مخالفی ناصبی نیست. در مسائل فقهی پیش گفته نیز بارها از مخالف _ و واژه های مستضعف، غیر عارف و شکاک _ استفاده شده است. شیخ صدوق در معانی الاخبار بابی را با عنوان «معنی المستضعف»، به احادیث مربوط به این مفهوم اختصاص داده است.[۸۳] یکی از معانی مستضعف در اصطلاح فقهی، هر اهل قبله ای است که ناصبی نباشد و اختلاف ها و حق و باطل را نشناسد؛[۸۴] این ها نه کافرند و نه مؤمن.[۸۵] در بسیاری از موارد فقهی که سخن از ناصبی و شرح حکمی دربارۀ اوست، معمولاً به مستضعف هم اشاره شده و حکمی غیر از حکم ناصبی برای آن مشخص می شود.[۸۶] در متون فقه شیعی، «مستضعف» و «غیر عارف»، [۸۷] به یک معنی آمده است. منظور از غیر عارف، مسلمانی است که مقام واقعی امامان را نمی شناسد. او و ناصبی گرچه در این مسئله با هم مشترک هستند، اما برخلاف ناصبی، غیر عارف، ابراز دشمنی نمی کند. همین نکته سبب تفاوت میان حکم فقهی این دو می شود. برای مثال، غیر عارف پس از معرفت به امر امامان و شیعه شدن_ برخلاف ناصبی _ لازم نیست حج خود را قضا کند؛[۸۸] همچنین با زن غیر عارف می توان ازدواج کرد.[۸۹]
شیخ کلینی رحمه الله در باب «مناکحه النصاب و الشکاک»[۹۰] نیز همین تفکیک مفهومی را انجام داده است و شکاک، مستضعف و بُله من النساء را در ردیف یکدیگر ذکر کرده است. شیخ طوسی رحمه الله در مقابل کسانی که به طور علنی دشمنی می ورزند، شکاک را به معنی مستضعف می داند.[۹۱] ازاین رو شیعه، ازدواج با زن شکاک را برخلاف ناصبی جایز می داند.[۹۲]
با دقت در مواردی که به ویژه دربارۀ حکم ازدواج، با وضوح بیشتری مطرح شده است، می توان گفت که مخالف، مستضعف، غیر عارف و شکاک، واژگانی هستند که بر غیر ناصبی اطلاق شده و به دلیل عدم دشمنی و عناد، حکمشان از ناصبیان جداست.
ذکر این نکته نیز ضروری است که مفهوم فقهی ناصبی، گاهی با واژه هایی چون «عدوّ الله» و «جاحداً للحق»، بیان شده است.[۹۳] در همۀ این موارد، به بغض نسبت به اهل بیت پیامبر علیهم السلام  اشاره شده و این بهترین دلیل برای همسانی آن ها با ناصبی است. از سوی دیگر، خوارج از متداول ترین مصداق های ناصبی گری بوده اند؛ زیرا به جنگ با علی علیه السلام  برخاستند و ازاین رو در موارد زیادی، صریحاً جزء ناصبیان معرفی شده و دیگرانی که جزء ناصبیان هستند نیز به خوارج تشبیه شده اند.[۹۴]
 

نتیجه
واژۀ نصب در یک سیر طبیعی، از معنای لغوی «برپا کردن» و نیز «جنگ و دشمنی»، به معنی اصطلاحی «دشمنی با علی و اهل بیت علیهم السلام » تحول یافته است. اصطلاح نصب و ناصبی، ابتدا در فرهنگ شیعی کاربرد داشته و سپس به احتمال زیاد از قرن هفتم به بعد به متون اهل سنت راه یافته است.
مفهوم واژۀ نصب و ناصبی در متون شیعی گاه به هم آمیخته و ابهام آلود می نماید؛ به گونه ای که برخی از عالمان شیعی برای پرهیز از درهم آمیختگی مفهوم ناصبی، به تألیف آثاری مستقل همت گماشتند.[۹۵] برای ایضاح دقیق مفهوم ناصبی می توان آن را به مفهوم عام و خاص تقسیم کرد. در مفهوم عام، ناصبی مترادف با مخالف، شکاک و مستضعف است که نمی توان آن را مفهومی دقیق و رسا و قابل قبول از سوی عالمان بزرگ امامیه دانست؛ بلکه این مفهوم بیشتر به تلقی عامیانه در فضای منازعات فرقه ای و سیاسی شباهت دارد. مفهوم خاص و فقهی ناصبی که به ابراز خصومت و برپایی جنگ بر ضد امامان معصوم علیهم السلام  تعبیر می شود، به دقت از سوی عالمان و نویسندگان بزرگ شیعی به کاررفته است و از میان ایشان، فقیهان امامیه بیشترین کوشش را برای تشخیص مفهوم و مصداق ناصبی کرده اند.
در متون فقهی شیعه، هرچه از دورۀ ائمه علیهم السلام  دور می شویم، کوشش برای ارائۀ مفهومی شفاف تر، بیشتر نمایان می شود. شاید نیاز جامعه به شرح و بسط مسائل از دلایل این کوشش باشد. احادیثی شامل مباحث مربوط به ناصبیان، در قرن چهارم در ابواب فقهی مربوط به ناصبی تدوین شده است و به ظاهر اول بار در قرن ششم هجری کتابی مستقل باهدف ارائۀ مفهوم دقیقی از ناصبی، تألیف شده است.
نگاهی به عناوین احکام فقهی مطرح شده دربارۀ ناصبیان، نشان می دهد که همۀ آن ها جزء مسائلی هستند که شیعیان ممکن بود هرروزه با آن برخورد داشته باشند و بیانگر حضور افرادی با رویکرد ناصبی گری در جامعه و نیز نشانگر نوع تعامل جامعۀ شیعیان با این پدیده است. به همین دلیل در چندین مورد در کنار حکم اصلی، شرط تقیه و یا اضطرار نیز دراین باره ذکر شده است.
 

فهرست منابع :

آقا بزرگ تهرانی، محمد محسن، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت: دارالاضواء، ۱۴۰۳ ق.
آمدی، عبدالواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی و حسین درایتی، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، ۱۳۷۸٫
افندی، عبدالله، ریاض العلماء وحیاض الفضلاء، محقق: سید احمدحسینی، باهتمام سید محمود مرعشی، قم: مطبعه خیام، ۱۴۰۱ ق.
ابن ادریس، محمد بن احمد، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، المحقق: لجنه التحقیق قم: مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین، ۱۴۱۰ ق.
_ _ _  _ _ _ _   _ _ _ ، مستطرفات السرائر، تحقیق: لجنه التحقیق، قم: مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین، ۱۴۱۱ ق.
ابن بابویه، علی بن حسین، الفقه المنسوب للإمام الرضا علیه السلام  المشتهر بفقه الرضا، تحقیق: مؤسسه آل البیت علیهم السلام  لإحیاء التراث_ قم؛ مشهد: المؤتمر العالمی للإمام الرضا علیه السلام ، ۱۴۰۶ ق.
ابن برّاج، عبدالعزیز بن نحیر، المهذب، إعداد: مؤسسه سید الشهداء العلمیه، إشراف: جعفر السبحانی، قم: مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین، ۱۴۰۶ ق.
ابن حمزه، محمد بن علی، الوسیله الی نیل الفضیله، تحقیق: الشیخ محمد الحسون، إشراف: السید محمود المرعشی؛ قم: منشورات مکتبه آیه الله العظمی المرعشی النجفی، ۱۴۰۸ ق.
ابن زهره، حمزه بن علی، غنیه النزوع الی علمی الاصول و الفروع، تحقیق شیخ إبراهیم البهادری، إشراف: جعفر السبحانی، قم: مؤسسه الإمام الصادق علیه السلام ، ۱۴۱۷ ق.
ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، تحقیق: عبد السلام محمد هارون، بیروت: دار الجیل، ۱۴۲۰ ق./۱۹۹۹ م.
ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، تحقیق: الشیخ جواد القیومی، لجنه التحقیق؛ قم: مؤسسه نشر الفقاهه، ۱۴۱۷ ق.
ابن مغازلی، علی بن محمد، مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام ، مصحح: محمدباقر بهبودی؛ بیروت: دارالاضواء، ۱۳۹۴ ق.
ابوحاتم رازی، احمد بن حمدان، کتاب الزینه فی الکلمات الاسلامیه العربیه، القسم الثالث، تحقیق عبدالله سلوم السامرایی، (ملحق بکتاب الغلو والفرق الغالیه فی الحضاره الاسلامیه)، بغداد: دارالواسط للنشر، ۱۹۸۸ م.
_ _ _  _ _ _ _   _ _ _ ، گرایش ها و مذاهب اسلامی در سه قرن نخست هجری، ترجمۀ علی آقانوری، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب؛ ۱۳۸۲٫
ازهری، محمد بن أحمد، تهذیب اللغه، تحقیق: محمد عوض مرعب، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۲۰۰۱ م.
اشعری قمی، أحمد بن محمد، النوادر، تحقیق: مؤسسه الإمام المهدی علیه السلام . قم: مؤسسه الإمام المهدی علیه السلام ، ۱۴۰۸ ق.
ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، مصحح: سید جلال الدین محدث ارموی؛ تهران: انجمن آثار ملی، (۲۵۳۵)۱۳۹۵ ق./۱۳۵۴ ش.
جوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، تحقیق: أحمد عبد الغفور العطار، بیروت: دار العلم للملایین ۱۴۰۷ _ ۱۹۸۷ م.
حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، شواهد التنزیل، تحقیق محمد باقر محمودی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مؤسسه چاپ و نشر، ۱۴۱۱ ق.
حمیری، عبد الله، قرب الإسناد، تحقیق: مؤسسه آل البیت علیهم السلام  لإحیاء التراث، قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام  لإحیاء التراث، ۱۴۱۳ ق.
رازی، محمد بن حسین، تبصرهالعوام فی معرفه مقالات الانام، تصحیح: عباس اقبال آشتیانی، طهران: مطبعه مجلس، ۱۳۱۳٫
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: محمد سید گیلانی، بیروت: دارالمعرفه، بی تا.
زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۱۴ ق./۱۹۹۴ م.
زمخشری، محمود بن عمر، أساس البلاغه، بیروت: دار الفکر، ۱۳۹۹ ق./۱۹۷۹ م.
صدوق، محمد بن علی، الأمالی، تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیه _ مؤسسه البعثه، قم: مؤسسه البعثه، ۱۴۱۷ ق.
_ _ _  _ _ _ _   _ _ _ ، الخصال، صححه وعلق علیه: علی أکبر الغفاری، قم: مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین، ۱۴۰۳ ق./۱۳۶۲ ش.
_ _ _  _ _ _ _   _ _ _ ، علل الشرائع، تقدیم: السید محمد صادق بحر العلوم، نجف: منشورات المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۵ ق./۱۹۶۶ م.
_ _ _  _ _ _ _   _ _ _ ، عیون أخبار الرضا علیه السلام ، صححه وقدم له وعلق علیه: حسین الأعلمی، بیروت: منشورات مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۴ ق./۱۹۸۴ م.
_ _ _  _ _ _ _   _ _ _ ، معانی الأخبار، تصحیح وتعلیق: علی أکبر الغفاری، قم: مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین، ۱۳۶۱ ش.
_ _ _  _ _ _ _   _ _ _ ، المقنع، تحقیق: لجنه التحقیق التابعه لمؤسسه الإمام الهادی علیه السلام ، قم: مؤسسه الإمام الهادی علیه السلام ، ۱۴۰۵ ق.
_ _ _  _ _ _ _   _ _ _ ، من لا یحضره الفقیه، تصحیح وتعلیق: علی أکبر الغفاری، قم: مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین، بی تا.
_ _ _  _ _ _ _   _ _ _ ، الهدایه (فی الاصول و الفروع)، تحقیق: مؤسسه الإمام الهادی علیه السلام ، قم: مؤسسه الإمام الهادی علیه السلام ، ۱۴۱۸ ق.
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث، ۱۳۸۷ ق./۱۹۶۷ م.
طریحی، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، تحقیق: السید أحمد الحسینی، تهران: مکتب النشر الثقافه الإسلامیه، ۱۴۰۸ ق./۱۳۶۷ ش.
طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار فیما اختلف من الاخبار، حققه وعلق علیه: السید حسن الموسوی الخرسان، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۹۰ ق.
_ _ _  _ _ _ _   _ _ _ ، الأمالی، تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیه _ مؤسسه البعثه، قم: دار الثقافه، ۱۴۱۴ ق.
_ _ _  _ _ _ _   _ _ _ ، تهذیب الأحکام فی شرح المقنعه للشیخ المفید رضوان الله علیه، حققه وعلق علیه: السید حسن الموسوی الخرسان، تهران: دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵٫
_ _ _  _ _ _ _   _ _ _ ، الغیبه، تحقیق: الشیخ عباد الله الطهرانی، الشیخ علی أحمد ناصح، قم: مؤسسه المعارف الإسلامیه، ۱۴۱۱ ق.
_ _ _  _ _ _ _   _ _ _ ، المبسوط فی فقه الإمامیه، تصحیح وتعلیق: السید محمد تقی الکشفی، تهران: المکتبه المرتضویه لإحیاء آثار الجعفریه، ۱۳۸۷ ق.
_ _ _  _ _ _ _   _ _ _ ، النهایه فی مجرد الفقه والفتاوی، قم: قدس محمدی، بی تا.
_ _ _  _ _ _ _   _ _ _ ، مصباح المتهجد، بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، ۱۴۱۱ ق./۱۹۹۱ م.
علم الهدی، علی بن حسین، رسائل شریف المرتضی، تحقیق: السید مهدی الرجائی، باشراف سید احمد الحسینی الاشکوری، قم: دارالقرآن الکریم، ۱۴۰۵ ق.
فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، تحقیق: الدکتور مهدی المخزومی والدکتور إبراهیم السامرائی، قم: مؤسسه دار الهجره، ۱۴۱۰ ق.
فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت: مؤسسه الرساله، بی تا.
قاضی نعمان، دعائم الاسلام وذکر الحلال والحرام، والقضایا والأحکام عن اهل بیت رسول الله علیه وعلیهم أفضل السلام، تحقیق: آصف بن علی أصغر فیضی، قاهره: دار المعارف ۱۳۸۳ ق./۱۹۶۳ م.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، صححه وعلق علیه: علی أکبر الغفاری، تهران: دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵٫
لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم والمواعظ، تحقیق: الشیخ حسین الحسینی البیرجندی، قم: دارالحدیث.
محقق حلی، جعفر بن حسن، المعتبر فی شرح المختصر، حققه وصححه عده من الأفاضل، تحت إشراف آیه الله ناصر مکارم الشیرازی، قم: مؤسسه سید الشهداء علیه السلام ، بی تا.
_ _ _  _ _ _ _   _ _ _ ، الرسائل التسع، تحقیق: رضا الاستادی، قم: مکتبه آیه الله العظمی المرعشی، ۱۴۱۳ ق./۱۳۷۱٫
محمودی، محمد باقر، نهج السعاده، نجف: مطبعه النعمان، ۱۳۸۵ ق./۱۹۶۵ م.
مفید، محمد بن محمد، الامالی، تحقیق: حسین الأستاد ولی، علی أکبر الغفاری، بیروت: دارالمفید للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۱۴ ق./۱۹۹۳ م.
_ _ _  _ _ _ _   _ _ _ ، المقنعه، تحقیق: مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین، قم: مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین، ۱۴۱۰ ق.
نرسی، زید، کتاب زید النرسی فی الأصول السته عشر لنخبه من الرواه، تحقیق: حسن المصطفوی، قم: دار الشبستری للمطبوعات، ۱۴۰۵ ق./۱۳۶۳ ش. روایه هارون بن موسی بن أحمد التلعکبری عن أبی العباس أحمد بن محمد بن سعید الهمدانی.
Heffening، W.، “mut‘a” in Encyclopedia of Islam (Second edition)، VII:765a.

 


پی نوشت ها:
[۱] استادیار دانشگاه فردوسی مشهد mmojtahedi@um.ac.ir.

[2]. ر.ک: آقا بزرگ تهرانی، محمد محسن، الذریعه، ۲/۴۹۴، ۳/۱۳۰، ۴/۱۹۴، ۱۱/۲۲۹، ۱۹/۷۶؛ حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، شواهد التنزیل، ۲/۱۲۳؛ افندی، عبدالله، ریاض العلماء، ۵/۳۳٫

[۳]. ابن زهره، حمزه بن علی، غنیه النزوع، ۲۸٫

[۴]. به استثنای معدودی سنّی معتزلی و اهل رأی مثل جاحظ، اسکافی، ناشیءاکبر و زمخشری.

[۵]. ابوحاتم رازی، احمد بن حمدان، کتاب الزینه، ‌۳/۲۵۸٫

[۶]. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ۵/۴۳۴٫

[۷]. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ۲/۱۳۶؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ۱۲/۱۴۸؛ جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ۲/۲۲۵؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات، ۴۹۴٫

[۸]. فراهیدی، خلیل بن احمد، همان.

[۹]. آن هنگام که بنی اسد به من محبت می‌ورزند، با آن کس که دشمن من است جنگ می‌کنند.زمخشری بیت را اینگونه آورده است:

وإذا بنو أسدٍ علیّ تحزَّبوا         نصبت بنو أسد لمن رامانی

 زمخشری، محمود بن عمر، اساس البلاغه، ۱/۶۳۵٫

[۱۰]. ابوحاتم رازی، احمد بن حمدان، همان.

[۱۱]. در میانتان کینه‌های نزدیکان را به دوش می‌کشم، اما در میان دیگرانی که از نزدیکانم نیستند نسبت به من دشمنی می‌شود و من نیز دشمنی می‌ورزم. ابوحاتم رازی، احمد بن حمدان (ترجمه)، پاورقی ص ۶۷٫

[۱۲]. زمخشری، محمود بن عمر، همان؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ۱/۱۳۳؛ طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، ۴/۳۱۶؛ زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس، ۲/۴۳۶

[۱۳]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۸/۵۰؛ رازی، محمد بن حسین، تبصره العوام، ۲۸٫

[۱۴]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۷/۳۷۴٫

[۱۵]. همان، ۵/۳۴۸ و ۳۴۹٫

[۱۶]. مفید، محمد بن محمد، المقنعه، ۵۰۰٫

[۱۷]. طوسی، محمد بن حسن، النهایه، ۵۲٫

[۱۸]. مانند ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ۱/۲۷۵؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ۲/۳۳۶، ۵/۹۹، ۶/۴۲۵، ۷/۴۶۱ و ۵۰۹، ۸/۴۰۶، ۴۴۷ و ۴۸۱٫

[۱۹]. در این نمونه‌ها، نصب (دشمنی و یا جنگ)، نسبت به علی علیه‌السلام  و اهل‌بیت علیهم‌السلام  مطرح شده است. در این احادیث به‌صراحت لفظ نصب آمده است؛ ولی در شمار زیادی از احادیث منقول از پیامبر صلی‌الله‌علیه وآله _ بدون ذکر لفظ نصب _ به مضمون نصب که همان دشمنی با امیرالمؤمنین علیه‌السلام  است نیز، اشاره شده است.

[۲۰]. صدوق، محمد بن علی، امالی، ۷۷۱٫

[۲۱]. ابن‌مغازلی، علی بن محمد، مناقب علی بن ابی طالب علیه‌السلام ، ۹۳، ح ۶۸٫

[۲۲]. صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ۳/۴۰۸٫

[۲۳]. مفید، محمد بن محمد، امالی، ۷۷ و ۳۴۶؛ طوسی، محمد بن حسن، امالی، ۱۱۸٫

[۲۴]. همان، ۴۵۵٫

[۲۵]. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ۱۴۸٫

[۲۶]. ثقفی، ابراهیم بن محمد، همان، ۱/۳۷۲؛ طبری، محمد بن جریر، همان، ۵/۱۳۱٫

[۲۷]. صدوق، محمد بن علی، خصال، ۶۳۳؛ لیثی، علی بن محمد، عیون المواعظ، ۱۲۴؛ آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ۱۱۷، ش ۲۰۳۵٫

[۲۸]. صدوق، محمد بن علی، همان، ۶۳۳؛ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ۱۷۰٫

[۲۹]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۲/۲۲۳٫

[۳۰]. همان، ۶/۴۹۸ و ۸/۱۰۱؛ طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد، ۷۸۱٫

[۳۱]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۳/۱۴ و ۶/۵۰۳؛ صدوق، محمد بن علی، امالی، ۷۲۶ و منابع دیگر.

[۳۲]. البته مفهوم لغوی آن، همچنان به کار می‌رفت ر.ک: صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا علیه‌السلام ، ۲/۱۰۳؛ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ۶۴ و منابع دیگر.

[۳۳]. ر.ک: در بخش احکام فقهی، ابواب خاص در آثار کلینی، صدوق و طوسی.

[۳۴]. رساله فی معنی الناصب، ظاهراً اثری در مفهوم شناسی ناصبی بوده است. افندی این رساله را از آن ابن ادریس حلی دانسته است (ریاض العلماء، ۵/۳۳). اطلاعی از نسخۀ خطی این رساله در دست نیست.

[۳۵]. برای نمونه ر.ک: الشهاب الثاقب فی بیان معنی الناصب از شیخ یوسف بحرانی، صاحب الحدائق الناضره.

[۳۶]. صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ۳/۴۰۸٫

[۳۷]. مفید، محمد بن محمد، المقنعه، ۵۷۹٫

[۳۸]. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ۹/۷۱٫

[۳۹]. حلی، جعفر بن حسن، الرسائل التسع، ۲۷۷ و ۲۷۸٫

[۴۰]. همو، المعتبر، ۲/۷۶۶٫

[۴۱]. اشعری، احمد بن محمد، النوادر، ۱۳۰؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۵/۳۵۰؛ صدوق، محمد بن علی، المقنع، ۳۰۷؛ مفید، محمد بن محمد، مقنعه، ۵۰۰؛ ابن‌حمزه، محمد بن علی، الوسیله، ۲۹۰

[۴۲]. اشعری، احمد بن محمد، همان؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۵/۳۴۸ و ۳۴۹؛ طوسی، محمد بن حسن، النهایه، ۴۵۸؛ ابن برّاج، عبدالعزیز بن نحیر، مهذّب، ۲/۱۸۸٫

[۴۳]. مفید، محمد بن محمد، المقنعه، ۵۰۰؛ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب، ۷/۳۰۲٫

[۴۴]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۵/۳۵۱؛ طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار، ۳/۱۸۳٫

[۴۵]. مثلاً ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب.

[۴۶]. صدوق، محمد بن علی، الهدایه، ۲۵۹٫

[۴۷]. طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار، ۳/۱۸۴؛ همو، تهذیب، ۷/۳۰۳٫

[۴۸]. مفید، محمد بن محمد، المقنعه، ۵۴۵٫

[۴۹]. ابن حمزه، محمد بن علی، الوسیله، ۳۱۰٫

[۵۰]. تنها جایی که در دائره‌المعارف اسلام، از نواصب ذکری به میان آمده است، ذیل مدخل متعه است. نویسندۀ مقاله ضمن توضیح نظر امامیه، به منع ازدواج موقت با کافران و نیز نواصب اشاره نموده است و نواصب را خوارج افراطی معنی کرده است. بنگرید به:

Heffening، W، (Mut‘a) in Encyclopaedia of Islam (New edition). VII:765a

[51]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۳/۱۸۸_ ۱۹۰٫

[۵۲]. قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ۱/۲۳۶؛ صدوق، محمد بن علی، الهدایه، ۱۱۴؛ مفید، محمد بن محمد، المقنعه، ۲۲۹؛ ابن برّاج، عبدالعزیز بن نحیر، همان، ۱/۱۳۱٫

[۵۳]. مفید، محمد بن محمد، همان، ۲۲۹٫

[۵۴]. ابن برّاج، عبدالعزیز بن نحیر، همان، ۱/۱۲۹٫

[۵۵]. طوسی، محمد بن حسن، النهایه، ۱۴۵٫

[۵۶]. اشعری، احمد بن محمد، همان، ۱۳۰؛ قاضی نعمان، همان، ۱/۱۵۱٫

[۵۷]. همان، ۱/۱۵۲٫ قاضی نعمان در پی هر دو روایتی که دربارۀ منع نماز_ جز در حال تقیه_ پشت سر ناصبی و خارجی آورده، اشاره می‌کند که به حمدالله ترس و تقیه رفع شده و امر خدا آشکارشده است و واجب نیست پشت سر آن‌ها نماز خواند. منظور او از امر خدا همان اعلان دعوت و قدرت یافتن خلفای فاطمی است.

[۵۸]. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب، ۳/۲۷٫

[۵۹]. همو، مبسوط، ۱/۱۵۵٫ واضح است که مورد دوم، به معنی ناصبی نیامده و نیست.

[۶۰]. همو، النهایه، ۱۱۲٫

[۶۱]. همو، تهذیب، ۳/۲۷ و ۲۸٫

[۶۲]. همو، استبصار، ۴/۸۷٫

[۶۳]. مفید، محمد بن محمد، المقنعه، ۵۷۹؛ ابن حمزه، محمد بن علی، الوسیله، ۳۶۱٫

[۶۴]. طوسی، محمد بن حسن، همان، ۴/۸۷٫

[۶۵]. همان.

[۶۶]. همان، ۴/۸۶٫

[۶۷]. همان، ۴/۸۶ و ۸۸٫

[۶۸]. حلی، جعفر بن حسن، همان، ۲۷۷٫

[۶۹]. طوسی، محمد بن حسن، همان، ۴/۸۷٫

[۷۰]. همو، النهایه، ‌۵۷۰؛ ابن برّاج، عبدالعزیز بن نحیر، همان، ۲/۴۱۵٫

[۷۱]. نرسی، زید، کتاب زید النرسی، ۵۲٫

[۷۲]. صدوق، محمد بن علی، معانی‌الاخبار، ۳۶۵: «من أشبع عدوّاً لنا فقد قتل ولیاً لنا».

[۷۳]. همو، من لایحضره الفقیه، ۲/۱۸۲٫

[۷۴]. ابن ادریس، محمد بن احمد، مستطرفات‌السرائر، ۶۰۷٫

[۷۵]. ر.ک: ابتدای همین مقاله.

[۷۶]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۴/۳۰۹؛ صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ۲/۴۲۲؛ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب، ۵/۴۱۴٫

[۷۷]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان؛ صدوق، محمد بن علی، همان؛ طوسی، محمد بن حسن، همان.

[۷۸]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۳/۵۴۶؛ طوسی، محمد بن حسن، همان، ۵/۹٫

[۷۹]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۴/۲۷۴؛ صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ۲/۴۲۲؛ طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار، ۲/۱۴۶٫

[۸۰]. همو، تهذیب، ۵/۹ و ۱۰٫

[۸۱]. همو، الاستبصار، ۲/۱۴۵ به بعد.

[۸۲]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۳/۵۴۵؛ صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، ۲/۳۷۴؛ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب، ۴/۵۴٫

[۸۳]. ص ۲۰۰ به بعد.

[۸۴]. همان، ۲۰۱٫

[۸۵]. همان، ۲۰۲٫

[۸۶]. برای مثال ر.ک: ابن‌بابویه، علی بن حسین، فقه الرضا، ۱۸۸؛ ابن حمزه، محمد بن علی، همان، ۱۱۹ و ۳۶۱؛ مفید، محمد بن محمد، مقنعه، ۵۰۰؛ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب، ۷/۳۰۳؛ همو، النهایه، ‌۵۷۰٫

[۸۷]. برای مثال ر.ک: مفید، محمد بن محمد، مقنعه، ۵۰۰٫

[۸۸]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان.

[۸۹]. همو، ۵/۳۵۰؛ طوسی، محمد بن حسن، همان.

[۹۰]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۵/۳۴۸٫

[۹۱]. طوسی، محمد بن حسن، همان.

[۹۲]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان؛ صدوق، محمد بن علی، المقنع، ۳۰۷؛ همو، من لا یحضره الفقیه، ۳/۴۰۸؛ طوسی، محمد بن حسن، همان.

[۹۳]. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۳/۱۸۹ به بعد، باب الصلاه علی الناصب؛ صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ۱/۱۶۸٫

[۹۴]. برای نمونه ر.ک: مفید، محمد بن محمد، المقنعه، ۵۷۹؛ حلی، جعفر بن حسن، همان ۲۷۸٫

[۹۵]. برای نمونه ر.ک: آقا بزرگ تهرانی، محمد محسن، همان، ۱۹/۲۷: «مال الناصب و انه لیس کل مخالف ناصبا».