اهلسنت به چه معنا است؟ و زمان پیدایش و فرقههای مذهبی آنان چگونه است؟
اهلسنت:
واژه اهلسنت از دو کلمه اهل و سنت ترکیب یافته است. «اهل» در لغت به معنای گروهی است که در امری از امور با هم شریک باشند[۱] و «سنّت» در لغت به معنای طریقه و روش است[۲] که این واژه از دیرباز و قبل از اسلام در اشعار جاهلیت نیز به کار رفته است.[۳]
سنت در اصطلاح در معانی متعددی همچون: استحباب؛ عمل مطابق با عمل صاحب شرع؛ آثار رسیده از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، صحابه و تابعین؛ قول، فعل و تقریر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، به کار میرود.[۴]
سنّت در اصطلاح کلامی، معمولاً همراه با کلمه «اهل»، یعنی «اهل السنّه» و یا به اضافه واژه «الجماعه»، یعنی «اهل السنّه و الجماعه» میآید[۵] که نام مذهبی از مذاهب اسلام است.
تاریخ پیدایش:
تاریخ و نحوه پیدایش اصطلاح اهلسنت چندان روشن نیست و در این باره اقوالی ذکر شده است:
۱ – از کلمات برخی از اهل حدیث و اشاعره استفاده میشود که به نظر آنان این اصطلاح در عصر صحابه معروف بوده است، ولی هیچ گونه شاهدی از حدیث یا تاریخ آن را تأیید نمی کند.[۶]
۲ – برخی هم گفتهاند که تاریخ پیدایش اهل سنّت به عهد خلفای عباسی بر میگردد، صاحب کتاب اعیان الشیعه از ابوحاتم رازی نقل میکند که: «در عصر معاویه گروهی از مسلمانان که هواخواه عثمان بودند «عثمانیه» نامیده میشدند و دوستداران علی(علیه السلام) «علویه» خوانده میشدند و آنان پیش از آن به شیعه معروف بودند، آن گاه در عهد حکومت عباسیان نام «علویه و عثمانیه» نسخ و «علویه» به نام پیشین خود یعنی «شیعه» معروف شدند و دیگران نیز «اهلسنّت» نامیده شدند و این دو نام پس از آن ادامه یافت.[۷]
۳ – قول دیگر این است که تاریخ این اصطلاح، به اواخر قرن اول یا اوایل قرن دوم هجری باز میگردد.[۸]چنان که در رساله ای که عمر بن عبدالعزیز (متوفای ۱۰۱ هـ.) در ابطال نظریه قدر نوشته است، اصطلاح (اهلسنت) به کار رفته است، آن چه از ظاهر کلام عمر بن عبدالعزیز استفاده میشود، اهلسنت به معنای اصطلاحی آن نیست، بلکه مقصود محدثان و ناقلان و عاملان به سنت نبوی است، چنان که گفته است: تحقیقاً شما دانستید که اهلسنت میگفتند: چنگ زدن به سنت راه نجات است.[۹]با در نظر داشتن این مطلب که قول اول را هیچ گونه شاهدی از حدیث و تاریخ تأیید نمی کند، و در قول سوم این احتمال وجود دارد که، مراد از اهلسنت، اهلسنت به معنای اصطلاحی نبوده، بلکه مقصود محدثان و ناقلان و عاملان به سنت نبوی بوده است، پس قول دوم به واقعیت نزدیکتر است، بنابر این تاریخ پیدایش اصطلاح اهلسنت در زمان خلفای عباسی بوده است.
مذاهب کلامی و فقهی اهلسنت:
اهلسنت از نظر کلامی فرقههای متعددی دارند که مهمترین آنها فرقههای ذیل میباشند:
۱ – ماتُریدیه
ماتریدیه یکی از مذاهب کلامی معروف و مورد قبول در میان اهلسنت است که در اوایل قرن چهارم هجری پدید آمد، مؤسس این مذهب کلامی، ابومنصور ماتریدی(م ۳۳۳ ق) است.
عقلگرائی در ماتریدیه بر ظاهرگرائی غالب است.[۱۰] از این لحاظ ماتریدیه در خط میان معتزله و اشاعره قرار دارند.[۱۱]
به عقیده برخی، امروزه ماتریدیه بزرگترین مذهب کلامی اهلسنت است و بیش از نیمی از اهلسنت جهان بر این مذهب هستند.
در هند، بنگلادش، پاکستان، افغانستان، چین، ترکیه، کشورهای جنوب شرق آسیا و برخی بلاد عربی خاورمیانه و شمال آفریقا (و مناطق شرقی ایران) تقریباً عموم اهلسنت ماتریدی هستند.[۱۲] از سوی دیگر اکثر قریب به اتفاق حنفیان که حدود ۵۳ درصد اهلسنت جهان را تشکیل میدهند ماتریدی هستند.[۱۳]
۲ – معتزله
گروهی که به عقل، بیش از حد بها دادهاند و در موارد زیادی به دلیل تصادم نصوص با عقل، به تأویل آنها میپرداختند.
این گروه پنج مسأله را از اصول اعتزال میشمارند: توحید؛ عدل؛ وعده و وعید؛ امر به معروف و نهی از منکر، و منزله بین المنزلتین.
پایهگذار این مکتب کلامی «واصل بن عطاء» شاگرد «حسن بصری» بود است که در یک جریان از حوزه درس او جدا شد و حوزه مستقلی تشکیل داد و بدین مناسبت حسن گفت «اعتزل عنّا» یعنی از ما جدا شد. به همین مناسبت بود که پیروان واصل «معتزله» نامیده شدند.[۱۴]
معتزلیان تا قرن هشتم هجری وجود داشتند اما عملاً در قرن هشتم هجری نابود شدند.[۱۵] با این حال در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی جهان اسلام شاهد یک رویکرد عقلگرایانه نوینی بود که برخی از آن با عنوان معتزله جدید یاد کردهاند که خاستگاه آن هند و پاکستان میباشد.[۱۶]
۳ – اشاعره
این گروه عقاید اهل حدیث را با تعدیل خاصی پذیرفتهاند. پایهگذار این مکتب ابو الحسن اشعری میباشد. وی در سال ۲۶۰هجری در بصره متولد شده و در سال ۳۲۴هجری در بغداد درگذشت.[۱۷] وی قبل از پایهگذاری این مکتب بر مکتب معتزله بود، او در قرن چهارم هجری به دفاع از عقاید اهل حدیث و مخالفت با آرای معتزله قیام کرد و مکتب جدیدی به وجود آورد که در جهان تسنن شهرت بسزائی یافت.[۱۸]
اکثر شافعیها و مالکیها پیرو مکتب اشاعره هستند و بعد از ماتریدیه بزرگترین مکتب کلامی اهلسنت به حساب میآید. هر چند برخی این مکتب را بزرگترین مکتب کلامی اهلسنت میدانند.
۴ – خوارج
گروهی که نسبت به دو خلیفه نخست، مهر ورزیده و از خلیفه سوم و چهارم تبری میجویند. این گروه در اصول و فروع برای خود آرایی دارند. این فرقه در سال ۳۷ هجری در جریان جنگ صفین و مسألهی حکمیت پدید آمد.
خوارج را «مارقه» یا «مارقین» نیز مینامند، در سخنان امام علی(علیه السلام) از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره فردی به نام «ذی الخویصره» روایت شده که فرمود:
«از نژاد این مرد، قومی پدید خواهد آمد که چنان از دین خارج میشوند که تیر از کمان خارج میگردد»[۱۹]
از میان گروههای خوارج تنها فرقه اباضیه که فرقه ای معتدل از خوارج است باقی ماندهاند که هم اکنون پایگاه اصلی آنان کشور عمان است و مذهب رسمی این کشور نیز اباضیه است. البته آنان در بخشهایی از لیبی و جنوب الجزایر نیز وجود دارند.[۲۰]
۵ – اهل حدیث
این شاخه کسانی هستند که در اصول و فروع، به کتاب و سنت مراجعه میکنند و عقل را در این قلمروها دخالت نمیدهند، امروزه از این گروه به عنوان «سلفیه» یاد میکنند و در گذشته «حشویه» و یا «حنابله» نامیده میشدند.[۲۱] اکثریت حنبلیها پیرو مکتب اهل حدیث میباشند.
۶ – وهابیّت
مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند «عبدالوهاب» نجدی است، وی در سال ۱۱۱۵ هجری قمری در نجد تولد یافت. این گروه خود را «سلفیه» مینامند و مسائلی را بر اصول «سلفیه» افزودند که بیشتر مربوط به توحید و شرک است.
محمد بن عبدالوهاب با مطالعه کتابهای ابن تیمیه، گرایش خاصی به احیای اندیشههای او پیدا کرد، در این رابطه زیارت پیامبر، تبرک به آثار او، توسل به وی و بنای گنبد و بارگاه بر قبور را شرک دانست و دیگر طوایف مسلمین را متهم به شرک و خروج از دین کرد و تنها مذهب وهابیت را اهل نجات دانست.[۲۲]
وهابیون خود را منتسب به حنبلیها میدانند بدین معنی که بسیاری از اعتقادات خود را از احمد بن حنبل و آراء و عقاید وی گرفتهاند. با این حال بسیاری از علمای حنبلی، وهابیت را فرقه ای جدا از خود قلمداد کرده و از آن خود را مبرا کردهاند.
مرکز وهابیت کشور عربستان است که به طور گستردهای برای گسترش این مذهب تلاش میکند.
اهلسنت در مسائل فقهی به چهار مذهب تقسیم میشود:
در واقع از چهار تن از فقهای اهلسنت پیروی کرده و میکنند. این چهار نفر، هیچ کدام از صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نبودند و در هیچ حدیثی حتّی در کتابهای خود اهلسنت پیروی از هیچ کدام توصیه نشده است، این مذاهب عبارتند از:
۱ – حنفی
این مذهب که بزرگترین مذهب فقهی اهلسنت به شمار میرود منسوب به ابوحنیفه نعمان بن ثابت است، وی در سال ۸۰ هجری به دنیا آمده و در سال ۱۵۰ هجری قمری درگذشته است.
امروزه، در عراق، ترکیه، قفقاز، کشورهای حوزه بالکان، افغانستان، هند، چین، پاکستان، برزیل و بسیاری از کشورهای آسیای مرکزی بیشتر اهلسنت، حنفی مذهب هستند. در مصر، جمعیت زیادی حنفیاند و هر چند اکثریت با آنان نیست ولی مذهب رسمی مصر مذهب حنفی است. در منطقه شام، جز در فلسطین، بیش از نیمی از جمعیت حنفیاند.
البته عده حنفیان در مغرب، الجزایر، تونس، لیبی و نیز در حجاز و یمن و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس اندک است.
تخمین زده میشود که بیش از یک سوم اهلسنت جهان حنفی باشند.[۲۳]
در ایران حنفیها اکثراً در استانهای گلستان، خراسان جنوبی، فارس، هرمزگان، سیستان و بلوچستان حضور دارند.
۲ – مالکی
منسوب به مالک بن انس، وی در سال ۹۳ هجری در مدینه به دنیا آمد و در سال ۱۷۹ هجری در همین شهر چشم از جهان فرو بست.[۲۴] تکیه بر سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و تا حدود زیادی پرهیز از رأی و قیاس از ویژگیهای فقه اوست.[۲۵]
او هم چنین مدتی از محضر امام صادق(علیه السلام) بهره گرفت و پیوسته آن حضرت را به کثرت عبادت میستود.[۲۶]
مذهب او در شمال آفریقا، قطر، بحرین و کویت طرفدارنی دارد.[۲۷]
۳ – شافعی
منسوب به محمد بن ادریس شافعی، وی در سال ۱۵۰ هـ.، در غزه به دنیا آمد و در سال ۲۰۴ هـ.، در مصر از دنیا رفت. شافعی زمانی که به سن جوانی رسید، به شهرهای مختلف از جمله مکه، بغداد، مصر و یمن مسافرت نمود و با مشاهده مسلکهای گوناگون، مذهب جدیدی پدید آورد که از اختلاط دو مذهب حنفی و مالکی بود. شافعی همچون دیگر اهلسنت؛ کتاب، سنت، اجماع و قیاس را حجت میداند.[۲۸]
مذهب شافعى به دست شاگردانش در بسیارى از بلاد اسلامى گسترش یافت و در مصر و عراق و خراسان و ماوراء النهر نفوذ کرد و رقیب نزدیک مذهب حنفی به شمار مى رفت.[۲۹] و امروزه در مصر، اردن، سوریه، لبنان، عراق، هند و اندونزى مذهب شافعى پیروان فراوانى دارد.[۳۰]
در ایران عمدتاً شافعیها در استانهای کردستان، آذربایجان شرقی و غربی و بخشی از فارس حضور دارند.
۴ – حنبلی
منسوب به احمد بن حنبل، وی در سال ۱۶۵ هجری به دنیا آمد و در سال ۲۴۱هجری در گذشت.[۳۱]
وی نیز مانند استادش محمد بن ادریس شافعی کوشید تا با الهام از دو مذهبِ حنفی و مالکی راه میانهای را بگشاید ولی رفته رفته مذهب چهارمی را با گرایشی متمایز و مبتنی بر التزام شدید به نص قرآن و حدیث پایه گذاری کرد.[۳۲]
در میان مذاهب اهلسنت، مذهب حنبلی کمترین طرفدار را دارد. اکنون مذهب رایج و رسمی عربستان حنبلی است و در برخی از شهرهای عراق و شام نیز پیروانی دارد.[۳۳]
تعداد کمی از حنبلیان نیز در قطر، بحرین و افغانستان هستند.[۳۴]
پی نوشت ها
[۱] – مفردات راغب، ماده اهل.
[۲] – النهایه، ابن اثیر، قم،ج ۲، ص ۴۰۹.
[۳] – معلقات سبع، معلقه لبید، بیت ۸۳؛ مجله هفت آسمان، شماره ۱۷، ص ۲۵۷٫
[۴] – آشنایی با فرق تسنن، ص ۳۵؛ رک: دایره المعارف فارسی، مصاحب، ذیل مدخل سنت.
[۵] – شرح العقاید النسفیه، محمدعمر نسفی، ص ۱۱۵ – ۱۱۶.
[۶] – فرق و مذاهب کلامی، ربانی گلپایگانی، ص۱۷۳٫
[۷] – اعیان الشیعه، سید محسن الامین، ج۱، ص۱۸، ۱۹٫
[۸] – سبحانی جعفر، بحوث فی الملل و النحل، قم، لجته اداره الحوزه العلمیه، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص ۳۴۳٫
[۹] – اصفهانی ابو نعیم احمد بن عبدالله، حلیه الاولیاء، مصر، ج۵، ص ۳۴۶٫
[۱۰] – درآمدی بر علم کلام، ص ۲۹۶٫
[۱۱] – سبحانی، بحوث فی ملل و نحل، ج۳، ص ۲۰٫
[۱۲] – تاریخ و عقائد ماتریدیه، سید لطف الله جلالی، ص ۶۵ و ۱۳۰ به بعد.
[۱۳] – همان، ص ۱۳۰٫
[۱۴] – مجموعه آثار، مرتضی مطهری، ج ۳، ص ۸۵٫
[۱۵] – تاریخ معتزله، جعفری لنگرودی، ص ۱۵۷-۱۵۸؛ تاریخ فرق اسلامی،حسین صابری، ج ۱،ص ۱۴۵٫
[۱۶] – (پاورقی نداشت)
[۱۷] – تاریخ فرق اسلامی، حسین صابری، ج۱، ص۲۲۹٫
[۱۸] – فرق و مذاهب کلامی، ربانی گلپایگانی، ص ۲۰۱٫
[۱۹] – شهرستانی، ملل و نحل، ج ۱، ص ۱۱۵٫
[۲۰] – تاریخ فرق اسلامی، حسین صابری، ص ۳۷۷٫
[۲۱] – فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، جعفر سبحانی، ص ۱۴٫
[۲۲] – آئین وهابیت، جعفر سبحانی، ص ۲۹٫
[۲۳] – المذهب الحنفی، محمد وفاریشی، ج۱، ص ۳۴۱.
[۲۴] – تاریخ الاسلام، ج ۱۱، ص ۳۱۸.
[۲۵] – حلیه الاولیاء، ج ۶، ص ۳۲۴ – ۳۲۶.
[۲۶] – امالی صدوق، ص ۱۳۴؛ الخصال، ج ۱، ص ۱۶۷٫
[۲۷] – الاعلام؛ زرکلى، ج ۲، ص ۱۲۶؛ تاریخ التشریع الاسلامى، ج ۲، ص ۹۹ به بعد.
[۲۸] – موسوعه الفرق الاسلامیه، محمد جواد مشکور، ص ۳۰۰ – ۳۰۱٫
[۲۹] – تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۸۰۴.
[۳۰] – تاریخ الفقه الاسلامى، ص ۱۴۳.
[۳۱] – تاریخ فقه و فقها، ابوالقاسم گرجی، ص ۸۴٫
[۳۲] – خاستگاههای اختلاف در فقه مذاهب، مصطفی ابراهیم زلمی، ترجمه حسین صابری ص۴۵ به بعد.
[۳۳] – عبدالفتاح کبّاره، التشریع الاسلامی، نشأته و مصادره و تاریخه، ص۱۷۲.
[۳۴] – عبدالمجید محمود مطلوب، المدخل الیالفقه الاسلامی، ص۱۳۸.
پاسخ دهید