چه پیوندى میان حضور قلب در نماز و معرفت و شناخت ما از خدا وجود دارد؟
حضور قلب، ارتباط مستقیمى با شناخت انسان نسبت به خداوند دارد؛ هر چه انسان، خدا را با عظمت بیشتر بشناسد و غیر خدا در نظرش کوچک تر و بى ارزش تر شود؛ به هنگام نماز غیرخدا نمى تواند در قلب او جاى گیرد و ذهنش را مشغول سازد و فکرش را به خود جلب کند.
حضرت على (علیه السلام) در «خطبه پرهیزگاران» مى فرماید: «عظم الخالق فى أنفسهم فصغر مادونه فى أعینهم»؛[۱] «پرهیزگاران کسانى اند که خدا را با عظمت شناخته اند و [به همین جهت] غیر خدا در نظر آنها کوچک است».
کسى که خدا را با عظمت شناخت و غیر خدا در نظرش کوچک شد، به هنگام نماز نظر و فکرش به غیر او جلب و جذب نمى شود. برخى، در حالى که معرفتشان نسبت به خدا در حد پایین و علاقه شان به دنیا در حدّ بالاست، مى خواهند در موقع نماز حضور قلب کامل داشته باشند! این، امکان ندارد!
بنابراین شرط اول تحصیل حضور قلب، بالا بردن میزان معرفت و پایین آوردن عشق به دنیاست تا توجّه انسان به این سو و آن سو جلب نشود و این منوط است به آنکه انسان، سعى و تلاش کند خود را بسازد و با نفس خود مبارزه کند و در مسیر معرفت خداوند گام بردارد. براى وصول به این مقصود، مطالعه حالات انبیا و اولیاءاللّه ـ مخصوصاً در حال عبادت ـ بسیار مؤثر است.
محمد بن مسلم مى گوید: روزى ابوحنیفه (رهبر یکى از مذاهب چهارگانه اهل تسنن) به حضور امام صادق (علیه السلام) آمد و عرض کرد: پسرت موسى را دیدم نماز مى خواند و مردم از جلویش رد مى شوند و او آنها را نهى نمى کند (که چرا از مقابل او رد مى شوند)؛ مگر در او (موسى بن جعفر) چیزى هست (که باعث بى توجهى به مردم شده است)؟! امام صادق (علیه السلام) فرمود: «موسى (علیه السلام) را به حضور آورند وقتى که ایشان به حضور پدر آمد، امام صادق (علیه السلام) ، به او فرمود: ابوحنیفه مى گوید: تو نماز مى خوانى، مردم از جلوى تو رد مى شوند و آنها را نهى نمى کنى». حضرت کاظم (علیه السلام) در پاسخ عرض کرد: «اى پدر! آن کسى که من برایش نماز مى خوانم، از مردم به نزدیک تر است، خداوند مى فرماید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»؛[۲] «و ما از رگ گردن به انسان نزدیک تریم».
امام صادق (علیه السلام) از پاسخ جالب پسرش آن چنان مسرور شد که او را در آغوش گرفت و فرمود: «پدر و مادرم به فدایت! اى کسى که اسرار و نهانى ها در قلب تو به ودیعت گذاشته شده است».[۳]
البته براى گام نهادن در مسیر امامان (علیهم السلام) و اولیاى الهى لازم است مراحلى طى شود که مهم ترین آنها عبارت است از:
۱ – ایمان به خداوند و قبول این معنا که انسان با روابط گسترده با خداوند، به کمال و سعادت خود مى رسد و بدون او، زندگى و دنیا و آخرت انسان تباه مى شود.
۲ – حاکم ساختن اراده خداوند، بر اراده خود و عبودیت کامل او در دو مرحله قرب فرایض و نوافل؛ چنان که حضرت على (علیه السلام) مى فرماید: «اگر خدا را دوست مى دارید، محبت دنیا را از قلب هایتان خارج کنید».[۴]
۳ – تخلّق به صفات الهى و آراسته شدن به فضایل اخلاقى؛ در این راستا اصلاح صفات شخصیتى و پاکسازى دل و درون از رذایل اخلاقى، از طریق راهکارهاى علم اخلاق و تمرین آنها در معاشرت با مردم و رعایت اخلاق اجتماعى، یکى از مراحل وسیع و پراهمیت خودسازى محسوب مى شود.
۴ – پاکسازى و تهذیب نفس از عادت هاى بد و دلبستگى ها و وابستگى ها و امورى که مانع کمال و سیر و سلوک انسان، به سوى خدا تلقى مى شود.
۵ – انجام وظایف واجب عبادى و عمل به احکام الهى و ترک گناهان که باعث تحصیل صفت تقوا در انسان مى گردد.
۶ – تقویت ارتباط عاشقانه با خداوند و اولیاى معصوم و مؤمنان اهل ولایت و محبت، از طریق انجام مستحبات و زیارت و مانند آن.
منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:رحیم کارگر/پرسش وپاسخ دانشجویی
[۱] – نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳٫
[۲] – ق ۵۰، آیه ۱۶٫
[۳] – ابن شهر آشوب، مناقب، ج ۴، ص ۳۱۱٫
[۴] – میزان الحکمه، ج ۲، ص ۲۸۸، ح۳۱۶۷٫
پاسخ دهید