ابتدا باید دید منظور از نظریه قرائت پذیرى دین یا قرائتهاى مختلف از دین چیست؟ رویکرد رایج این نظریه بر آن است که:

۱ – نصوص دینى قابل فهمها و تفسیرهاى متعدد و چه بسا بىنهایت مىباشد.

۲ – همه فهمها از اعتبار یکسانى برخوردار است و ترجیحى براى یک فهم نسبت به دیگرى نیست. پس نمىتوان هیچ گونه فهم رسمى، ثابت، صائب و مطلق از دین داشت که بر همگان حجت باشد.

۳ – متون دینى فاقد معنا است و معنا جامهاى است که ما بر تن آن مىپوشانیم و به آن مىدهیم.

این گمانه که در نهایت به انکار ارزش معرفت دینى مىانجامد از جهاتى چند مخدوش است، از جمله:

یکم. نه تنها نصوص دینى، بلکه هیچ سخن و گفتارى هر تفسیرى را برنمىتابد. از همین رو است که فهم بهتر و دقیقتر یک متن توصیه مىشود. از اینجا  روشن مىشود که فهمها با یکدیگر متناظر و همسطح نیستند. برخى به واقعیت و حقیقت نزدیکتر و برخى دورترند؛ در حالى که اگر همه فهمها برابر باشد، چنین توصیه و تلاشى لغو و بىمعنا خواهد بود.

دوم. براى سنجش میزان صحّت و سقم یک نظریه و یا تفسیر یک متن، معیارهایى وجود دارد. هر اندازه شخص نسبت به آن معیارها و متدلوژى تفسیر و برداشت از یک متن، آشناتر باشد، از فهم بهترى برخوردار خواهد بود؛ در غیر این صورت گرفتار خطاهاى زیادى خواهد شد. در مَثَل قرآن مجید، تفسیر «متشابهات» را به «محکمات» ارجاع مىدهد. بنابراین کسى که متشابهات قرآن مجید را در پرتو محکمات مورد مطالعه قرار مىدهد و بر اساس آنها تفسیر مىکند، سخنش پذیرفته است. برعکس کسى که بدون توجه به محکمات، به تفسیر و تأویل متشابهات دست مىزند، گرفتار خطا در فهم است.

اکنون سؤال مىشود:

آیا مىتوان هر یک از دو گونه یاد شده در تفسیر قرآن را به عنوان دو قرائت از یک متن به یکسان معتبر دانست؟ و آیا مىتوان فهم عالمانه از دین را با تأویلهاى نامبتنى بر اصول فهم دین برابر انگاشت و برداشتهاى امثال علامه طباطبایى و شهید مطهرىها را بر گمانههاى ناآشنایان با منابع و متدلوژى فهم دین مساوى دانست؟

سوم. گاهى پرسیده مىشود: از کجا معلوم مىشود؛ اسلام حقیقتا همین را مىگوید که مثلاً در میان عالمان دینى اشتهار یافته است؟

در پاسخ مىتوان گفت: اسلام منابع بسیارى دارد که براى یافتن حکم آن، هیچ عالمى نمىتواند، پیش از بررسى روشمند دلایل تفصیلى آن، حکمى را صادر کند؛ بنابراین هر حکمى، باید مستند به منابع اولیه دینى باشد و اعتبار آن،  وابسته به استنادپذیرى آن، به ادله تفصیلى دینى است. از طرف دیگر مسائل دینى دوگونه است:

الف. امور قطعى و ضرورى؛ در این گونه امور هیچ تردیدى روا نیست و آنها از قطعیات دین (عقاید و احکام ) مىباشند، مانند: یگانگى خدا، رسالت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، قیامت، لزوم خواندن نماز، گرفتن روزه، رعایت حجاب، انجام امر به معروف و نهى از منکر، جهاد در برابر دشمنان و… این گونه امور هرگز قرائتهاى معارض را برنمىتابند و اختلاف قرائت در این امور بىمعناست.

ب. امور ظنى؛ این امور، بر دو قسم است:

۱ – بروندادهاى ظنون معتبر؛ این امور، از طریق دلایل ظنى معتبر در شریعت به دست ما رسیده است؛ مانند روایتى که شخص عادل و داراى حافظه قوى، از امام معصوم: شنیده و نقل کرده است. اینگونه امور در صورتى که با دیگر دلایل شرعى در تعارض نباشد معتبر است و باید بر اساس آن عمل شود. از جمله ظنون معتبر در اسلام، فتواى مجتهد عادل است؛ یعنى، وقتى عالم دینشناس با جست و جوى وسیع در نصوص و منابع دینى و بررسى دلایل یک مسئله، به نتیجهاى رسید، اجتهاد و استنباط او معتبر است و خود او و مقلّدانش، باید بر اساس آن عمل کنند؛ هر چند از جهت نظرى احتمال خلاف در آن وجود دارد. البته اعتبار دیدگاه عالم دینشناس و متخصص مسائل دینى، نه تنها از نظر دینى معتبر است؛ بلکه یک اصل عقلایى است؛ زیرا تمام عقلاى عالم، سخن متخصص را معتبر مىشمارند بدون آن که به لحاظ نظرى احتمال خلاف در آن منتفى باشد. بلى در زمانى که متخصص همپایه یا برتر، در همان رشته به معارضه برآید، مسئله مورد تردید واقع مىشود. در این موارد، اسلام بهترین راه حل عملى را ارایه کرده است تا افراد گرفتار مشکل در عمل نشوند و آن لزوم اطاعت از اعلم است.  حتى اگر رأى چند نفر – که همه اعلم و هم سطح هستند – معارض یکدیگر شد، به هر کدام مىتوان عمل کرد. در واقع اینجا سخنان داراى ارزش عملى مساوى مىشود. البته در همین موارد هم از جهت نظرى، یکى از این اقوال درست و بقیه نادرست است؛ ولى شارع به جهت سهولت در عمل، به همه، اعتبار عملى مساوى بخشیده است. به هر روى ارایه راه حلى براى عمل در این موارد با آنچه تحت عنوان قرائتهاى مختلف بیان مىشود تفاوت اساسى وجود دارد.

در نگره قرائت ارزش نظرى دیدگاهها از بین مىرود و فهم عالمان متخصص با برداشتهاى سطحى غیرمتخصصان همسطح و یکسان انگاشته مىشود.

۲ – ظنون نامعتبر؛ امور ظنى غیر معتبر، مانند قیاس اصولى (تمثیل منطقى )، در دین و فهم دینى و استنباط احکام از آن، هیچ اعتبارى ندارد؛ و فهم حاصل از آن نه ارزش نظرى دارد و نه ارزش عملى و لاجرم از گستره معرفت معتبر دینى خارج مىشود.

 

نتیجـه :

۱ – نمىتوان همه دیدگاهها در فهم دین را همسطح انگاشت.

۲ – در امور قطعى و ضرورى دین، هرگز نمىتوان تردید روا داشت و آنها را قرائتپذیر دانست.

۳ – در امور ظنى دین، راه عملى دیگرى غیر از پیروى از عالمترین دانشمندان دینى نیست. این اصلى عقلایى است که تشکیک در آن منطقى نمىباشد. چنین چیزى لزوما به معناى آن نیست که هر چه عالم دینشناس مىگوید، عین دین است؛ لیکن چون از راههاى معتبر شرعى به دست آمده، از نظر شرع حجیت و اعتبار دارد؛ و حتى اگر غلط و اشتباه باشد، عامل به آن، مأجور است و معذور.