نقل شده است:

گروهی از بنی‌سعد هذیم پیش رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمدند و گفتند: ای رسول خدا؛ ما به حضور شما آمده‌ایم و اهل خود را کنار چاهی که از آن ماست گذاشته‌ایم، آب آن چاه اندک است و گرمای شدید را می‌بینی، می‌ترسیم که اگر به نقاط دیگر کوچ کنیم، راهزنان راه را بر ما ببندند؛ زیرا هنوز اسلام در اطراف ما رایج نشده استف‌از خداوند بخواه که آب چاه ما زیاد شود و با آن سیراب شویم و هیچ قومی عزیزتر از ما نباشد و مخالفان دین ما بر ما عبور نکنند.

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: چند سنگ‌ریز برای من بیاورید! سه عدد سنگ‌ریزه آورده و به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دادند. آن حضرت به آن‌ها دست کشید و فرمود: این سنگ‌ها را ببرید و یکی‌یکی در چاه خود بیندازید و نام خدا را بر زبان آورید. آن‌ها از پیش پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برگشتند و چنان کردند. چاه ایشان آکنده از آب شیرین شد و مشرکانی که نزدیک آن‌ها بودند از آن‌جا کوچیدند و رفتند و هنوز پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به مدینه نرسیده بود که کفّار از اطراف آن‌ها کوچیده و یا مسلمان شده بودند.[۱]

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج۱۰ 


[۱]ـ المغازی، ۳/۱۰۳۴٫