لطفا در مورد معاویه توضیح دهید؟
یکی از برجسته ترین سردمداران جریانی که در صدر اسلام کمر به نابودی فرهنگ ناب اهل بیت علیهم اسلام بسته بود، معاویه بن ابىسفیان می باشد. شناخت معاویه از این جهت ضروری می نماید که پیروزی ظاهری او نه مرهون نبرد نظامی که از دستاوردهای نبرد فرهنگی است . در این نوشتار برآنیم تا شخصیت وی را به اختصار مورد مداقّعه قرار دهیم.
معاویه پسر ابىسفیان، پدر یزید، در زمامدارى عمربن الخطاب والى اردن شد. سپس عمر او را پس از مرگ برادرش یزیدبن ابىسفیان، به حکومت دمشق نصب کرد. و در زمان عثمان بن عفان همه شام به او واگذار شد.(۱)
در این مورد باید به این سؤال پاسخ داده شود که آن شخصیتى که معاویه پس از مرگ عثمان از خود نشان داد که براى تحقق بخشیدن به آرمان هاى سلطهگرى خود، از نقض هیچ اصل و قانونى باکى نداشت، به چه علت در دوران دو زمامدار گذشته، هیچ بروزى نکرد تا هویت شخصیت او را بشناسند؟! تنها جوابى که مىتواند تا حدودى قانع کننده باشد، همان است که ما در گذرگاه تاریخ از ماکیاولى صفتان دیدهایم که مىتواند براى رسیدن به آرمان هاى سلطهگرىِ خود، عمرى را بر خلاف آن چه شخصیتشان اقتضا مىکند، نمایش بدهند.
معاویه به اتفاق آراى مورخان، مکتب اسلام را که همه نژادها و جوامع و سرزمینها را بر مبناى وحدت انسانها متحد مىساخت، براى زمامدارىِ شخصىِ خود دستاویز قرار داد. او به منظور تبدیل حکومت اسلام به حاکمیت عرب و انتقال آن به نسل خویش، از تمسک به هر گونه وسیلهاى خوددارى نکرد، حتى دست بردن به شمشیر براى تثبیت زمامدارى پسرش که از پلیدترین جنایتکاران تاریخ بوده است. مورخان، این جمله را از عمربن خطاب نقل کردهاند که هر وقت به معاویه مىنگریست، مىگفت: این کسراى عرب است.(۲)
ابن خلدون صریحا مىنویسد:
سپس طبیعت ملک اقتضا کرد که معاویه در امر زمامدارى و عظمت و مقدم داشتن خود بر دیگران بکوشد و این زمامدارى و ادعاى عظمت و تقدیم خود بر دیگران در شأن معاویه نبود، ولى این یک امر طبیعى بود که تعصبش وادار به آن مىکرد و نژاد بنىامیه هم این عصبیت را دارا بودند.(۳)
معاویه به اتفاق آراى مورخان، مکتب اسلام را که همه نژادها و جوامع و سرزمینها را بر مبناى وحدت انسانها متحد مىساخت، براى زمامدارىِ شخصىِ خود دستاویز قرار داد. او به منظور تبدیل حکومت اسلام به حاکمیت عرب و انتقال آن به نسل خویش، از تمسک به هر گونه وسیلهاى خوددارى نکرد.
اتصاف معاویه و پیروانش به گروه ستمکار در کلام پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به قدرى معروف است که احتیاج به ذکر مأخذ ندارد. آن حضرت به عماربن یاسر فرموده است:
یا عمار تقتلک الفئه الباغیه؛ اى عمار! تو را گروه ستمکار خواهد کشت. (۴)
عمار از یاران على علیه السلام بود که در جنگهاى صفین به دست سپاهیان معاویه کشته شد.
مورخان نوشتهاند:
موقعى که عثمان در محاصره بود، از معاویه کمک خواست، اما کمکى براى او نفرستاد.(۵)
سپس این پیشتاز تفکرات ماکیاولى (۶) به خونخواهىِ عثمان، از امیرالمؤمنین علیه السلام برخاست، که نه تنها کمترین دخالتى در قتل او نداشت، بلکه از بروز چنین حادثهاى جلوگیرىِ جدى نیز به عمل مىآورد.
از آن جهت که تاکنون درباره مکر و حیله پردازىهاى معاویه و مبارزه او با حق و حامیان حق سخنان زیاد گفته شده است، ما از تکرار آنها خوددارى مىکنیم و فقط به یک سخن از جلالالدین سیوطى قناعت مىکنیم:
ابن ابى شیبه از سعیدبن جمهان نقل مىکند که به سفینه گفتم: بنىامیه گمان مىکنند که خلافت در قبیله آنان است. گفت: دروغ مىگویند، بلکه بنىامیه از خشنترین ملوک هستند و اولشان معاویه است.
گمان نمىرود کسى بهطور دقیق و همه جانبه، مکتب اسلام را با آن فلسفه و اخلاق و حقوقِ الهىاش بشناسد و از منظور پیامبرش که به وجود آوردن انسانهاى ملکوتى بود با خبر شود، سپس به شخصیت و حکومت معاویه و کارهایش مراجعه کند و به این نتیجه نرسد که معاویه، خود مکتب اسلام را دگرگون کرد و مواد خام نظریات ماکیاولى را در جوامع اسلامى پیاده کرد.
این حیلهگر که بهار اسلام را به خزان مبدل کرده بود، یزید فرزند خود را که هیچ مورخى در فسق و فجور او تردید نکرده است (۷)، با انواع ترفندها، از حیلهها و تهدیدها گرفته تا لبه شمشیر بران، به سرپرستى جوامع اسلامى نصب مىکند. عبدالرحمانبن ابىبکر در یک جمله مختصر مىگوید: این است سنت و قانون هرقل و قیصر.(۸)
به اتفاق همه تاریخ نویسان، معاویه تمام عهدهایى را که با امام حسن مجتبى علیه السلام بسته بود، با کمال بى اعتنایى به آن اصول و قواعد اسلامى که فریاد مىزنند به عهدهایى که مىبندید وفادار باشید، زیر پا گذاشت.
ابن ابى الحدید مىگوید:
اعمش از عمروبن مره از سعیدبن سوید نقل مىکند که معاویه در روز جمعه در نخلیه با ما نماز خواند و در خطبه نماز گفت: سوگند به خدا، من با شما براى آن نجنگیدم که نماز بگزارید و روزه بگیرید و به حج بروید و زکات بدهید. شما این اعمال را به جاى مىآورید و جز این نیست که جنگ من با شما، براى سلطه و حکمفرمایى بر شما مىباشد.(۹)
معاویه در این جملات که در خطبه رسمى گفته است، پرده از روى حقیقت خویش برداشته است. او اعتراف می کند که براى تثبیت و ترویج و ادامه دین اسلام نجنگیده است. معاویه در میان این جمع، یزید را تعظیم و تمجید مىکند و مىگوید:
شما سابقه یزید را به خوبى مىدانید و امر او را تجویز کردهاید! خداوند مىداند که مقصود من از زمامدار نمودن یزید، پر کردن شکافها به وسیله اوست… (۱۰)
معاویه سلطنت یزید را به خدا و به مردم نسبت داده است. این نسبت، سفسطه بازى معاویه را با کمال وضوح اثبات مىکند. تضاد و سفسطه این سخن، نیازى به توضیح ندارد.
معاویه پس از پیروزی نظامی علیه حکومت عراق و اهل بیت علیهم السلام، تهاجمی را برای نابودی فرهنگ رسالت و امامت امامان راستین شیعه آغاز کرد. او به بدعت گذاری عظیمی در دین پرداخت و بسیاری از احکام را عملا تغییر داد و حدود الهی را تعطیل کرد. به عنوان نمونه:
معاویه معاملات ربوی را به صورت گسترده ای تجویز کرد (۱۱)، در ایام خلافتش چهل روز در نماز جمعه، صلوات و درود بر رسول خدا صلی الله علیه و آله را ترک کرد (۱۲)، او در هنگام احرام بر خود عطر می زد (۱۳)، لباس حریر (که بر مردان حرام است) بر تن می کرد و آب را در ظرف طلا و نقره می نوشید و در آن ها غذا می خورد (۱۴)، در نماز عید فطر و قربان اذان و اقامه اضافه کرد و خطبه های نماز عید فطر را قبل از نماز خواند (۱۵).
همچنین معاویه برای کاستن از عظمت اهل بیت علیهم السلام و زدودن محبت آن ها از دل مردم، دستور داد، جاعلان حدیث در مدح و منقبت او و عثمان و … احادیثی بسازند تا بدین وسیله زمینه کم رنگ شدن جلوه احادیث نبوی در مورد اهل بیت، به ویژه علی بن ابی طالب علیهم السلام ایجاد گردد.(۱۶) گویندگان و نویسندگان با نوشتن احادیث گوناگون درباره او و عثمان، به اموال فراوانی از سوی معاویه دست یافتند و در پی این امر، احادیث جعلی همه جا فراگیر شد.
در آخر اگرچه معاویه با تطمیع و تهدید مردم، پسرش یزید را به جاى خود نشاند و روزگار عمرش به سر آمد و راهىِ پیشگاه عدل الهى شد و اعمالش به دنبالش، اما دیرى نپایید که وجدانِ حساس تاریخ، دست به کار شد و هویت واقعی وی را در نمایشگاه حقایق خود در کنار فرعون ها و ابوجهل ها به نمایش گذاشت و با ارائه جنایتهاى او و فرزندش یزید، فریاد زد: این است معاویه.
منبع:پرسمان
پی نوشت:
۱) الاعلام، زرکلى، ج ۸، ص ۱۷۲.
۲) همان مأخذ ص ۱۷۳ – تاریخالخلفا، سیوطى، ص ۱۹۵ – البدایه، ج ۸، ص ۱۴۳، نقل از مقتل الحسین، عبدالرزاق مقرم، ص ۱۲۱.
۳) مقدمه تاریخ، ابن خلدون، ص ۲۰۵.
۴) بخارى در صحیح خود از عکرمه، و مسلم و طبرانى و ترمذى و حاکم و احمد در مسند خود، روایت مذکور را نقل نموده است. حافظ جلالالدین سیوطى، روایت مزبور را از اخبار متواتر محسوب نموده است. نقل از النصائح الکافیه لمن یتولى معاویه، السید محمدالعوى الحسینى، صص ۲۲ و ۲۳ – سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۱۱۴- السیره الحلبیه، ج ۲، ص ۷۶.
۵) انصاب الاشراف، البلاذرى، به نقل از النصائح الکافیه، صص ۲۵ و ۲۶.
۶) این که گفتیم: معاویه، پیشتاز مکتب ماکیاولى، براى آن است که پیش از آن که کتاب شهریار ماکیاولى نوشته شود، اندرز او را به کار بسته بود که مىگوید: اگر سیاستمدار طالب انجام دادن کارهاى عظیم است، نباید در سیاست پایبند عهد خویش باشد و به قول خود وفا کند. (به اتفاق همه تاریخ نویسان، معاویه تمام عهدهایى را که با امام حسن مجتبى علیه السلام بسته بود، با کمال بى اعتنایى به آن اصول و قواعد اسلامى که فریاد مىزنند به عهدهایى که مىبندید وفادار باشید، زیر پا گذاشت)، بلکه واجب است خصلت روباه و درندهخویىِ شیر را در خود فراهم آورد.
معاویه با این که به چند نفر از باتقواترین و باعظمتترین شخصیتهاى اسلامى (حجربن عدى، شریکبن شداد حضرمى، صیفىبن فسیل شیبانى، قبیصهبن ضبیعه عبسى، محرزبن شهاب منقرى، کدامبن حیان عنزى و عبدالرحمنابن حسان عنزى) محکمترین امان را داده بود که ضررى به آنان نرساند، همه آنان را به فجیعترین شکل به قتل رسانید ]النصائح الکافیه، ص ۷۱، نقل از تواریخ معتبر[
۷) مقدمه ابن خلدون، ص ۲۱۶ – تاریخ یعقوبى، احمدبن ابى یعقوب، ج ۲، ص ۲۲۰.
۸) همان مأخذ، ص ۲۴۱٫؛ تاریخالخلفاء، سیوطى، ص ۲۰۳.
۹) شرح نهجالبلاغه، ابنابىالحدید، ج ۱۶، ص ۴۶.
۱۰) الامامه و السیاسه (الخلفاءالراشدون)، ابنقتیبه دینورى، ج ۱، صص ۱۹۵ و ۱۹۶٫ ارتکاب یزید به فسق و فجور و لاابالى گرىهایش در تمامى منابع معتبر اسلامى و در همان مأخذ و تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۲۲۰ ثبت شده است.
۱۱) النصائح الکافیه ابن عقیل، ص ۹۴.
۱۲) همان، ص ۹۷.
۱۳) همان، ص ۱۰۰.
۱۴) شرح نهجالبلاغه ابنابی الحدید، ج ۱، ص ۴۶۳.
۱۵) همان، ج ۳، ص ۴۷۰.
۱۶) «ان الحدیث فی عثمان قد کثر و فشا فی کل مصر و فی کل وجه و ناحیه فاذا جاءکم کتابی هذا فادعوا الناس الی الروایه فی فضائل الصحابه و الخلفاء الاولین و لا تترکوا خبرا یرویه أحد من المسلمین فی أبیتراب الا و آتونی بمناقض له فی الصحابه مفتعله فان هذا أحب الی و أقر لعینی و أدحض لحجه أبیتراب و شیعته…»، نهجالبلاغه، ابنابیالحدید، ج ۳، ص ۱۶؛ همچنین ر ک: أسد الغابه، ج ۳، ص ۲۱۵ ، منتخب کنزالعمال (حاشیه مسند احمد بن حنبل)، ج ۵، ص ۲؛ سلیم بن قیس، صص ۶۹ – ۶۸.
پاسخ دهید