معانی مختلف کلمه «لباس» و مشتقات همریشه آن در قرآن چیست؟
کلمه «لباس» چند بار در قرآن ذکر شده و با چه مفاهیمی؟
پاسخ اجمالی
کلمه «لباس» و نیز مشتقات هم ریشه آن در چندین آیه قرآن و با معانی مختلف اما مرتبط مشاهده می شود:
۱ – در برخی آیات، لباس در معنای مصطلح خود استفاده شده و همان معنای حقیقی لباس اراده شده است:
«… لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ»؛[۱] و «یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِم».[۲] این کلمه به صورت فعل نیز در قرآن به کار رفته که در برخی موارد به همین معنای لباس حقیقی است: «یَلْبَسُونَ ثِیاباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَق»[۳].
۲ – در بیشتر آیات قرآن، از کلمه لباس، معنای مجازی و استعاره ای قصد شده است. در این آیات اگرچه معنای حقیقی اراده نشده اما وجه تشبیهی میان معنای حقیقی لباس و معنای مقصود از این آیات وجود دارد و در کل می توان این استعمال ها را استعاره ای دانست. این استعاره ها به چند نحو بوده که در ذیل، به بررسی مختصر آن خواهیم پرداخت:
الف. «یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّه …».[۴]
تشبیه تقوا و پرهیزکارى به لباس، تشبیه بسیار رسا و گویایى است؛ زیرا لباس هم بدن انسان را از سرما و گرما حفظ می کند، هم سپرى است در برابر بسیارى از خطرها، هم عیوب جسمانى را می پوشاند و هم زینتى است براى انسان، همان گونه روحیه تقوا و پرهیزکارى نیز علاوه بر پوشانیدن بشر از زشتى گناهان و حفظ از بسیارى از خطرات فردى و اجتماعى، زینت بسیار بزرگى براى او محسوب می شود. زینتى است چشمگیر که بر شخصیت او می افزاید.[۵]
بر همین وجه است آیه «… هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ …»[۶] که در آن به همین وجه، از کلمه لباس استفاده شده است؛ به این معنا که زن و شوهر پنهان کننده عیوب یکدیگر بوده و جمال و اخلاق حسنه هر یک از آن دو، مایه مباهات و افتخار دیگری می باشد.
ب. «… فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ …».[۷]
در این جا اثر ترس و گرسنگى را لباس نامیده است؛ زیرا اثر گرسنگى و لاغرى مانند لباس، بر بدن انسان ظاهر می شود.[۸] به بیان دیگر؛ همان طور که لباس بر روی تمام اعضای بدن می باشد؛ اثر گرسنگی و ترس نیز بر تمام اعضا و جوارح اینان نمایان بوده به حدی که هیچ یک از اعضای بدن از اثر این دو خالی نیست و این شمول در بدن، سبب شده از آن، تعبیر به لباس شود.[۹]
ج. در برخی آیات قرآن از شب، توصیف به لباس شده است: «وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً».[۱۰] و «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً».[۱۱] برخی معتقدند که شب در تاریکی خود، می تواند هر چیزی را پنهان دارد همان گونه که یک لباس، پوشنده خود را پنهان می کند؛[۱۲] یعنی تاریکی شب مانند لباسی است که اشیاء را پنهان می کند.[۱۳]
د. در برخی آیات نیز در مورد پوشاندن یک سخن حق با سخنی باطل و یا اساساً هر نوع به اشتباه انداختن دیگران، افعالی با ریشه «لبس» مورد استفاده قرار گرفته اند: «وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون».[۱۴]
منبع:اسلام کوئست
پی نوشت:
[۱]. حج، ۲۳؛ فاطر، ۳۳: «و لباسشان در آن جا حریر است».
[۲]. اعراف، ۲۷: «لباسشان را از اندامشان بر می کشید تا شرمگاهشان را به آنان بنمایاند…».
[۳]. کهف، ۳۱: «جامه هایى سبز از دیباى نازک و سِتبر می پوشند». و نیز دخان، ۵۳٫
[۴]. اعراف، ۲۶: «اى فرزندان آدم! ما لباسى که شرمگاهتان را می پوشاند، و لباسى فاخر و گران که مایه زینت و جمال است، براى شما نازل کردیم و لباس تقوا [که انسان را از آلودگی هاى ظاهر و باطن بازمی دارد] بهتر است، و این [لباس که با استفاده از آن انسان به سعادت ابدى می رسد] از نشانه هاى خداست…».
[۵]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۶، ص ۱۳۲، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
[۶]. بقره، ۱۸۷: «آنان براى شما لباسند و شما براى آنان لباسید».
[۷]. نحل، ۱۱۲: «امّا به نعمت هاى خدا ناسپاسى کردند و خداوند لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشانید…».
[۸]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج ۶، ص ۶۰۰، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
[۹]. نخجوانی، نعمت الله بن محمود، الفواتح الالهیه و المفاتح الغیبیه، ج ۱، ص ۴۴۰، مصر، دار رکابی للنشر، چاپ اول، ۱۹۹۹م.
[۱۰].فرقان، ۴۷: «و اوست که شب را براى شما پوشش، و خواب را مایه استراحت و آرامش، و روز را [زمان] پراکنده شدن [جهت فعالیت و کوشش] قرار داد».
[۱۱]. نبأ، ۱۰: «و شب را لباس و پوشش گردانیدیم».
[۱۲]. بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، تحقیق، المهدی، عبدالرزاق، ج ۳، ص ۴۴۸، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
[۱۳]. فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق، اعلمی، حسین، ج ۴، ص ۱۸، تهران، انتشارات الصدر، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق؛ شبر، سید عبد الله، تفسیر القرآن الکریم، ص ۳۵۱، بیروت، دار البلاغه للطباعه و النشر، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
[۱۴]. بقره، ۴۲٫
پاسخ دهید