ازجمله موضوعاتی که میان مفسران شیعه و شماری از مفسران اهل سنت، مورد اختلاف واقع شده، مصداق شناسی آیه <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکتَابِ> است. مفسران شیعه و شماری از عالمان اهل سنت مصداق این آیه را حضرت امیر علیه السلام میدانند؛ اما در برابر، برخی از مفسران اهل سنت، عبدالله بن سلام، عالمان یهود و نصارا و تمام مؤمنان را سه مصداق دیگر آیه دانستهاند. این مقاله با بررسی دیدگاههای مختلف مفسران فریقین و تحلیل آنها، تطبیق آیه بر مصادیقی غیر از حضرت امیر را موردنقد قرار داده و مدعای مفسران شیعه را مورد تأکید قرار داده است. وجود روایات اهلبیت علیهم السلام ، صحابه و تابعان که حضرت امیر را تنها مصداق آیه دانستهاند، گستردگی دانش امام و عدم سازگاری تطبیق آیه بر مصادیقی دیگر با اسناد تاریخی، ازجمله اشکالات وارد بر دیدگاه مفسران اهل سنت است.
دیباچه :
حضرت امیر علیه السلام در سایه تعلیم و تربیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و شایستگیهایی که از خود نشان داد، به چنان مراتبی از کمال و تعالی دستیافت که زبان و قلم از بیان و توصیف آن عاجز است؛ برتری از همه آدمیان و بسیاری از پیامبران از آدم تا خاتم، همراهی با رسول اکرم از اوان خُردسالی تا آخرین لحظه حیات آن حضرت، حمایت بیدریغ و فداکاری بیمثال در دشوارترین رخدادهای تاریخ اسلام همچون خوابیدن در بستر پیامبر، جانفشانی در جنگها همچون جنگ بدر، اُحد، حنین و احزاب، همسری سرور زنان عالمیان و پرورش حسنین علیهما السلام که سایر اوصیاء از دامن آنان ظهور یافتند، گوشههایی از فضائل آن حضرت است.
ازجمله فضائل منحصربهفرد حضرت امیر علیه السلام ، نزول آیات فراوانی از قرآن است که بر اساس قاعده سبب نزول، شأن نزول، جری و بطن، در تمجید و ستایش از ایشان نازل شدهاند. ازجمله این آیات، آیه آخر سوره مبارکه رعد است:
<وَیقُولُ الَّذِیـنَ کفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کفَی بِاللَّهِ شَهِیدًا بَینِــی وَبَینَکمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکتَابِ>[1] «و کسانی که کافر شدند میگویند: تو فرستاده نیستی. بگو: کافی است خدا و آنکس که نزد او علم کتاب است، میان من و شما گواه باشد».
بر اساس آنچه در تفاسیر شیعه آمده، مراد از فقره <وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکتَابِ> حضرت امیر علیه السلام است. این آیه از دو جهت جایگاه بلند و فرازمند امام را به تصویر کشیده است:
۱ – از حضرت امیر علیه السلام در کنار خداوند یاد شده است که بر حقانیت رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله گواهی میدهد و شگفت آنکه اعلام شده این دو گواهی برای اثبات مدعا کافی است! این آیه ازاینجهت شبیه آیه چهارم سوره تحریم است که از حضرت امیر با عنوان <صَالِحُ الْمُؤْمِنِیـنَ> و در کنار نام خداوند و جبرئیل یاد شده که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله در برابر توطئه دو همسر آن حضرت، حمایت و پشتیبانی میکنند.[۲] باری، امام از چه مقام و منزلتی برخوردار شده که خداوند از نام او در کنار نام خود یاد کرده است.
۲ – در این آیه، از حضرت امیر علیه السلام بهعنوان کسی یاد شده که علم کتاب به او ارزانی شده است و ازآنجاکه بر اساس قاعده بلاغی، اضافه اسم نکره به اسمِ محلّی به لام، افاده عموم میکند، از این آیه استفاده میشود که علمِ همه کتاب به آن حضرت ارزانی شده است. درباره آنکه مراد از علم در این آیه چیست، اختلافاتی در میان مفسران به چشم میخورد، بااینحال همه اذعان دارند که این علم از مقوله علوم ظاهری نیست، بلکه علمی است که آگاهی از اسرار عالم و توان تصرف در هستی، ازجمله شئون آن است.
اهمیت این آیه ازآنجهت است که در سوره مبارکه نمل، از وصیّ سلیمان نبی علیه السلام یعنی آصف بن برخیا، بهعنوان کسی یاد شده که دارای <عِلْمٌ مِنْ الْکتَابِ> است؛ یعنی به اقتضای «مِن تبعیضیه»، وی تنها دارای بخشی از دانش کتاب است ولی درعینحال توانست تخت بلقیس را از فاصلهای بس طولانی پیش از چشم برهم زدن سلیمان نبی علیه السلام نزد او حاضر سازد.[۳]
اهلبیت علیهم السلام بارها از مقایسه این دو آیه بر این نکته تأکید کردهاند که از یکسو، دانش آنان قابلمقایسه با دانش هیچکس نیست و از سوی دیگر نوع و ماهیت دانش آنان از مقولهای دیگر است که علم به غیب و توان تصرف در تکوینیات ازجمله ویژگی آن است.
در برابر چنین تحلیلی که میتوان برای آن از آیات و روایات دیگر شاهد آورد، شماری از مفسران اهل سنت که متأسفانه تمایلی به اثبات فضائل حضرت امیر علیه السلام ندارند، کوشیدهاند با ارائه دیدگاههای دیگر، برای آیه موردبحث مصادیق دیگری برشمارند.
بر این اساس، مفسران اهل سنت در تعیین مصداق <وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکتَابِ> سه دیدگاه ارائه کردهاند:
۱ – مراد از <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ>، همه مؤمنان است؛
۲ – مراد از <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ>، عالمان یهود و نصارا است؛
۳ – مراد از <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> عبدالله بن سلام است.
ما پس از نقد و بررسی این سه دیدگاه، نگرش مفسران شیعه که تنها مصداق آیه را حضرت امیر علیه السلام دانستهاند، مورد تأکید قرار میدهیم.
اینک به بررسی این دیدگاهها می پردازیم.
۱ – همه مؤمنان مصداق <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> :
برخی از مفسران اهل سنت همچون محمد بن عبدالله معروف به قاضی ابوبکر بن العربی، همه مؤمنان را مصداق <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> برمیشمرد. او دراینباره چنین آورده است:
اختلف فیمن عنده علم الکتاب بعد ذکر قول مجاهد على أربعه أقوال: الأول: أن المراد به مَن آمن مِن الیهود و النصارى. الثانی: أنه عبدالله بن سلام. الثالث: أنه علىّ بن أبى طالب. الرابع: المؤمنون کلّهم.[۴]
او پس ذکر اقوال چهارگانه، پس از انکار برتری حضرت امیر بر دیگران، سه دیدگاه نخست را تضعیف کرده و معتقد است که همه مؤمنان مصداق آیه هستند؛ گویا از دید او آنان از تمام ابعاد و وجوه اعجاز قرآن آگاهی دارند و جزو راسخان در علماند که تأویل متشابهات قرآن را میدانند![۵]
۲ – اهل کتاب مصداق <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> :
عموم مفسران اهل سنت، مصداق آیه <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> را عالمان یهود و نصارا دانستهاند. از جمله:
۱ – ابن مسعود بغوی ذیل آیه شریفه، کسانی از اهل کتاب که مسلمان شدهاند را مصداق آیه معرفی کرده است. او میگوید: «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ، یرید مؤمنی أهل الکتاب».[۶]
۲ – فخر رازی در تفسیر خود، چهار دیدگاه درباره مصداق آیه کریمه ذکر میکند و در این میان، تنها دیدگاهی را میپذیرد که مصداق آیه را عالمان اهل کتاب دانسته است. او مینویسد:
القول الثالث: و من عنده علم الکتاب المراد به: الذی حصل عنده علم التوراه و الإنجیل، یعنی: أن کل من کان عالما بهذین الکتابین علم اشتمالهما على البشاره بمقدم محمد صلّىالله علیه و سلم، فإذا أنصف ذلک العالم و لم یکذب کان شاهدا على أن محمدا صلّىالله علیه و سلم رسول حق من عندالله تعالى.[۷]
فخر رازی ادله کسانی را که عبدالله بن سلام را مصداق آیه محسوب می کردند، این گونه رد میکند:
القول الأول: أن المراد شهاده أهل الکتاب من الذین آمنوا برسولالله صلّىالله علیه و سلم و هم: عبدالله بن سلام و سلمان الفارسی و تمیم الداری. و یروی عن سعید بن جبیر: أنه کان یبطل هذا الوجه و یقول: السوره مکیه فلا یجوز أن یراد به ابن سلام و أصحابه، لأنهم آمنوا فی المدینه بعد الهجره. و أجیب عن هذا السؤال بأن قیل: هذه السوره و إن کانت مکیه إلا أن هذه الآیه مدنیه، و أیضا فإثبات النبوه بقول الواحد و الإثنین مع کونهما غیر معصومین عن الکذب لا یجوز، و هذا السؤال واقع.[۸]
۳ – شیخ اسماعیل حقی بروسوی از دیگر مفسران اهل سنت در اینباره میگوید:
و عن عبدالله بن سلام: ان هذه الآیه نزلت فىّ؛ فالمراد به التوراه. فان عبدالله بن سلام و أصحابه وجدوا نعته علیه السلام فى کتابهم فشهدوا بحقیه رسالته.[۹]
۴ – بیضاوی از دیگر مفسران اهل سنت نیز همین دیدگاه را ارائه کرده است.
او میگوید:
وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ، عَلِمَ القرآن و ما ألف علیه من النظم المعجز، أو عَلِمَ التوراه و هو ابن سلام و أضرابه[۱۰]
۵ – سید محمود آلوسی هم مراد از <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> را عبدالله بن سلام
و امثال او میداند که صفات پیامبر خاتم را در کتب خود مشاهده کرده بودند.
او مینویسد:
وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ أی عَلِمَ القرآن و ما علیه من النظم المعجز و قیل: المراد «بالکتاب» التوراه و الإنجیل. و المراد بمن عنده علم ذلک الذین أسلموا من أهل الکتابین کعبدالله بن سلام و أضرابه؛ فإنهم یشهدون بنعته علیه الصلاه و السلام فی کتابهم و إلى هذا ذهب قتاده.[۱۱]
آلوسی در ادامه به بررسی روایات وارده در این زمینه پرداخته[۱۲] و اشکال ابن جبیر را یادآور میشود که میگوید سوره رعد، مکی است و عبدالله بن سلام در مدینه اسلام آورده است. او در پاسخ از این ایراد میگوید: آیه آخر این سوره استثناء بوده و در مدینه نازل شده است.
سپس اشکال دیگری را متعرض میشود که بر اساس آن، همه آیات سوره رعد، بدون استثناء در مکه نازل شدهاند. آنگاه در پاسخ میگوید:
أجیب بأن ذلک لا ینافی کون الآیه مکیه بأن یکون الکلام إخبارا عما سیشهد به و انه لا یلزم من کفایه من ذکر فی الشهاده أداؤها لم یضر کون الآیه مکیه و عدم إسلام عبدالله بن سلام حین نزولها بل و لا
عدم حضوره.[۱۳]
او بهمنظور تأیید نظر خود، مدعای برخی از دانشمندان اهل سنت مبنی بر اینکه تمام سوره رعد مدنی است را ذکر میکند؛ آنگاه روایاتی از محمد بن حنفیه و امام باقر علیه السلام را یادآور میشود که بر اساس آنها مراد از آیه شریفه، علی بن ابیطالب علیه السلام دانسته شده است. آلوسی هرچند حضرت امیر علیه السلام را دارای علم کامل به قرآن میداند، با سوگند خوردن به جان خود، این دست از روایات را رد میکند![۱۴]
۶- نصر بن محمد سمرقندی دراینباره چنین مینویسد:
قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ یقول: کفى باللّه شاهدا بینی و بینکم على مقالتکم وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ یعنی: و من آمن من أهل الکتاب مثل عبدالله بن سلام، و أصحابه شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ لأنهم وجدوا نعته و صفته فی کتبهم.[۱۵]
سمرقندی پس از ذکر اشکال عبدالله بن مسعود، آن را با روایتی که منسوب به ابن عباس است، پاسخ میدهد. ابن مسعود میگوید چگونه ممکن است که مراد از آیه شریفه، عبدالله بن سلام باشد و حال آنکه آیه مکی است و ابن سلام در مدینه اسلام آورده است:
قال عبدالله بن مسعود: هذه السوره مکیه، و عبدالله بن سلام أسلم بعد ذلک بمده، فکیف یجوز أن یکون المراد به عبدالله بن سلام و روى عن ابن عباس أنه کان یقول: هذه الآیه مدنیه.[۱۶]
۷ – ابن کثیر دمشقی نیز مصداق آیه را عالمان اهل کتاب میداند، نه صِرفاً عبدالله بن سلام؛ زیرا معتقد است که این آیه شریفه مکی است و مطابق اسناد موجود تاریخی، عبدالله بن سلام در مدینه اسلام آورده بود. سخن او چنین است:
و قوله: وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قیل: نزلت فی عبدالله بن سلام، قال مجاهد: و هذا القول غریب، لأن هذه الآیه مکیه، و عبدالله بن سلام إنما أسلم فی أول مقدم النبی صلىالله علیه و سلم المدینه، و الأظهر فی هذا ما قاله العوفی عن ابن عباس قال: هم من الیهود و النصارى و الصحیح فی هذا أنّ وَ مَنْ عِنْدَهُ اسم جنس یشمل علماء أهل الکتاب الذین یجدون صفه محمد صلىالله علیه و سلم و نعته فی کتبهم المتقدمه من بشارات.[۱۷]
۳ – عبدالله بن سلام مصداق <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ>
برخی از مفسران اهل سنت برای فقره مورد بحث، از میان عالمان اهل سنت تنها یک مصداق یعنی عبدالله بن سلام را ذکر کردهاند.
۱ – محمد بن جریر طبری، نخستین مفسر اهل سنت است که مصداق آیه <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> را عبدالله بن سلام دانسته است. او برای اثبات مدعای خود، ده روایت برشمرده است.[۱۸]
۲ – نجم الدین نسفى از دیگر مفسران اهل سنت دراینباره چنین میگوید:
<وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا> و مىگویند کافران که نهئى تو از رسل و انبیا، <قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ> بگوى که بسنده است خداى تعالى، گواه میان من و شما <وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> و آنک به نزد وى است علم تورات یعنى عبدالله بن سلام.[۱۹]
حضرت امیر علیه السلام تنها مصداق <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ>
در برابر سه دیدگاه پیشگفته، مفسران شیعه و برخی از اندیشمندان اهل سنت به استناد روایات موجود و قرائن درون قرآنی، مقصود از فقره <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> را حضرت امیر علیه السلام دانسته و معتقدند که تنها آن حضرت این شأنیت را داراست که آیه موردبحث، در عظمت و جایگاه رفیع ایشان نازل گردد.
برخی از این تفاسیر عبارتاند از: تفسیر علی بن ابراهیم قمی[۲۰]، کتاب
التفسیر عیاشی[۲۱]، تفسیر فرات کوفی[۲۲]، تفسیر ثابت بن دینار ابوحمزه ثمالى[۲۳]، التبیان فی تفسیر القرآن[۲۴]، کنز الدقائق و بحر الغرائب[۲۵]، منهج الصادقین فی إلزام المخالفین[۲۶]، نور الثقلین[۲۷]، دقائق التأویل و حقائق التنزیل[۲۸]، مجمع البیان فی علوم القرآن[۲۹]، تفسیر شریف لاهیجى[۳۰]، تفسیر الصافی[۳۱]، المیزان فی تفسیر القرآن[۳۲] و
تفسیر نمونه[۳۳].
به عنوان نمونه علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود روایتی را به نقل از ابن اُذَینَه از امام صادق علیه السلام منعکس کرده است که در آن نهتنها حضرت امیر علیه السلام تنها مصداق آیه <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> معرفی شده، بلکه علم اندک آصف بن برخیا که آیه <الَّذی عِنْدَهُ عِلْم مِنْ الْکِتابِ>[34] به آن ناظر است، در برابر دانش بیکران حضرت امیر، همانند آبی دانسته شده که بر بالهای یک پشه قرار میگیرد![۳۵]
امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان ذیل آیه شریفه، حضرت امیر علیه السلام را مراد از آن دانسته و برای تأیید این مدعا، روایاتی را از ابن کثیر، شعبی، عبدالرحمن سلمی و ابن مسعود نقل کرده که حضرت را آگاه به اسرار تمام قرآن و اعلم انسانها معرفی مینمایند.
سخن وی دراینباره چنین است:
منظور [از آیه <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ>] علی علیه السلام است … عبد اللَّه بن کثیر روایت کرده است که آن بزرگوار دست بر سینه گذاشت و فرمود: به خدا علم کتاب بهطور کامل پیش ماست. مؤید مدعا روایتی است از شعبی که گفت: بعد از پیامبر گرامى اسلام، احدی به کتاب خدا عالمتر از علی و اولاد صالحش نیستند. عاصم بن ابى النجود از ابى عبدالرحمن سلمی نقل کرده است که گفت: احدی را ندیدم که قرآن را بهتر از علی بن ابیطالب قرائت کند. ابو عبدالرحمن نیز از عبد اللَّه مسعود نقل کرده است که مىگفت: اگر کسی به قرآن عالمتر از من بود، به او مراجعه میکردم. گفتند: علی چطور؟ پاسخ داد: مگر من به علی مراجعه و از او استفاده نکردهام؟!»[۳۶]
علامه طباطبایی هم در تفسیر آیه موردبحث چنین آورده است:
وردت به الروایات من طرق أئمه أهل البیت علیهم السلام أن الآیه نزلت فی علیّ علیه السلام .[۳۷]
ایشان در ادامه سخن خود، روایاتی را که دال بر اثبات مدعا است، منعکس کرده و با اتکا به حدیث شریف ثقلین میگوید:
اگر قرار باشد آیه <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> به کسى از گروندگان به رسول خدا صلی الله علیه و آله منطبق گردد، قطعاً بر على علیه السلام منطبق خواهد شد؛ زیرا ایشان بود که به شهادت روایات صحیح و بسیار، از تمامى امت مسلمان داناتر به کتاب خدا بود و اگر هیچیک از آن روایات نبود جز روایت ثقلین[۳۸] که هم از طرق شیعه و هم از طرق سنى به ما رسیده است، برای اثبات این مدعا کافى بود.[۳۹]
افزون بر تفاسیر شیعه، در برخی از تفاسیر روایی اهل سنت، روایاتی نقل شده که نشان میدهد آنان نیز همصدا با تفاسیر شیعه، مراد از فقره <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> را علی بن ابیطالب علیه السلام میدانند.
بهعنوان نمونه ابواسحاق احمد بن محمد ثَعلَبی نیشابوری دراینباره روایت ذیل را از امام باقر علیه السلام ذکر کرده است:
ابن عطاء قال: کنت جالسا مع أبی جعفر فی المسجد فرأیت ابن عبدالله بن سلام جالسا فی ناحیه فقلت لأبی جعفر: زعموا أن الذی عنده علم الکتاب عبدالله بن سلام. فقال: إنما ذلک علی بن أبی طالب علیه السلام ، عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب.[۴۰]
حاکم حسکانی در شواهد التنزیل، روایات متعددی را پیرامون آیه موردبحث نقل کرده که در همگی آنها، مصداق آیه، حضرت امیر علیه السلام دانسته شده است[۴۱].
بهعنوان نمونه، از ابن عباس و محمد حنفیه، چنین نقل میکند:
عن ابن عباس فی قوله تعالى: <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> قال هو علی بن علی طالب. عن ابن الحنفیه فی قوله تعالى: <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> قال: هو علی بن أبی طالب.
او روایت دیگری را از حضرت علی بن جعفر علیهما السلام منعکس کرده است؛ حضرت میفرماید: مراد از <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> علی بن ابیطالب و ائمه هدی است.
و نیز برید بن معاویه از امام صادق علیه السلام نقل می کند:
مقصود از این آیه، ما اهلبیت هستیم که اول و افضل ما، بعد از پیامبر اکرم، امیرالمؤمنین است.[۴۲]
سلیمان قندوزی نیز از سعید خدری در تفسیر آیه موردبحث روایتی را نقل میکند که بر اساس آن مراد از این آیه، علی علیه السلام دانسته شده است.[۴۳]
نقد دیدگاه مفسران اهل سنت :
دیدگاه مفسران اهل سنت از جهات ذیل قابل مناقشه است:
۱ – شواهد درونمتنی :
نگریستن در محتوای آیه موردبحث و شواهد موجود در آن، اثبات میکند که مصداق آیه کسی دیگر غیر از حضرت امیر علیه السلام نمیتواند باشد. این شواهد بدین شرحاند:
۱ – چنانکه از ظاهر واژه «مَن» موصوله و کارکرد آن در فقره <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> پیداست، مصداق آن نمیتواند بیش از یکتن باشد؛ زیرا در این صورت
باید از الفاظی همچون «اللذان» یا «اللذین» استفاده میشد. بر این اساس،
دو دیدگاهی که مصداق آیه را همه مؤمنان یا عالمان اهل کتاب دانسته،
مردود است.
۲ – در آیه موردبحث از <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> در کنار نام خداوند یاد شده و گواهی آنان برای اثبات رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله کافی دانسته شده است. این امر بدان معناست که مصداق <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> باید از چنان درجهای از ایمان و عمل صالح برخوردار باشد که شایستگی قرار گرفتن نامش در کنار نام خداوند را داشته باشد. در حقیقت چنین فردی ناگزیر باید دارای مقام عصمت باشد؛ همانگونه که برای اثبات مقام عصمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به آیاتی که نام آن حضرت در کنار نام خداوند یاد شده، تمسّک میشود.[۴۴]
حال باید پرسید آیا همه مؤمنان با همه مراتب ایمانی یا همه عالمان اهل کتاب یا عبدالله بن سلام، از چنین جایگاه ایمانی و عمل صالح برخوردار بودند که یادکرد نام آنان در کنار نام خداوند را منطقی و قابل قبول در نظر آورد؟!
۳ – نام بردن از <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> در کنار خداوند و کفایت گواهی آنها برای اثبات رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، بدان معناست که این شخص باید از چنان پایه محکم و استواری در ایمان و خداباوری برخوردار بوده که شایسته چنین استنادی باشد.
آیا در برابر کافران معاندی که بهرغم مشاهده معجزات مختلف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله زیر بار پذیرش رسالت آن حضرت نرفتند، میتوان گواهی مؤمنانی را شاهد آورد که ایمان آنان به اذعان خود قرآن با دهها آفت و آسیب همچون شرک به خداوند آمیخته است؟!
آیا ایمان عالمان اهل کتاب یا یکی از آنان؛ یعنی عبدالله بن سلام که خود دارای پیشینه کفر بودند و چهبسا برخی از آنان پس از ایمان دچار کژیهایی شدند، میتواند گواه حقانیت رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قلمداد گردد؟!
در این صورت کافران میتوانند در برابر استدلال خداوند بگویند: چگونه گواهی امثال عبدالله بن سلام که خود سالها دچار ضلالت و گمراهی بودند میتواند سندی برای حقانیت رسالت پیامبر باشد؟!
۴ – همانگونه که اشاره شد، علم موردنظر در این آیه بسیار فراتر از علوم ظاهری است و بسان علمی که درباره آصف بن برخیا بکار رفته، شامل عرصههایی همچون احاطه به اسرار و بواطن امور و تصرف در امور تکوینی میشود که حاضر کردن تخت بلقیس از مسافتی بس طولانی در زمانی کمتر از چشم برهم زدن سلیمان نبی علیه السلام ، ازجمله ویژگیهای آن است.
حال باید پرسید کسانی که همه مؤمنان، عالمان اهل کتاب یا عبدالله بن
سلام را مصداق آیه موردبحث دانستهاند، آیا حاضرند دانش و آگاهی آنان را چنان گسترده دانسته که عرصههایی همچون علوم غیبی و تصرف در امور
تکوینی را در برگیرد؟! حال آنکه بسیاری از افراد در میان مؤمنان حتی از سواد
خواندن و نوشتن برخوردار نبودند یا عالمان اهل کتاب و حتی عالمی برجسته
در میان آنان همچون عبدالله بن سلام، از بسیاری علوم و معارف ظاهری اسلام
ناآگاه بودند چه رسد به آگاهی از عرصههایی همچون علوم غیبی و تصرف در
امور تکوینی!
باری، افلاکیان را نرسد که خود را جای عرشیان نشانند؛ کار نیکان را قیاس از خود گیرند؛ غیر حیدر را میر و مهتر بدانند و دیو را بر مسند قاضی بیبدیل بنشانند که چه خوش گفتهاند:
کار نیکان را قیاس از خود نگیر گرچه باشد در نوشتن شیر شیر
و چه خوش سرود سنایی:
چون همی دانی که شه علم را حیدر در است خوب نبود جز که حیدر میر و مهتر داشتن
کی روا باشد به ناموس و حیل در راه دین دیو را بر مسند قاضی اکبر داشتن
من چه گویم چون تو دانی مختصر عقلی بود قدر خاک افزونتر از گوگرد احمر داشتن
از تو خود چون میپسندد عقل نابینای تو پارگین را قابل تسنیم و کوثر داشتن
۲ – انحصار گستردگی بی کران علم الکتاب به حضرت امیر علیه السلام :
در آیه مورد بحث، واژه «علم» که نکره است به «الکتاب» یعنی واژه مُحَلَّی به لام، اضافه شده است که دلالت بر عمومیت علم دارد. بر این اساس، معنای آیه آن است که در کنار خداوند، کسی به صدق رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله گواهی میدهد که از همه علوم کتاب برخوردار است.
از سویی دیگر، از مقایسه آیه موردبحث با آیهای که درباره آصف بن برخیا نازل شده است، میتوان گستردگی دامنه علم موردنظر در این آیه را دانست.
قرآن کریم، جریان حاضر نمودن تخت بلقیس نزد حضرت سلیمان علیه السلام ، به دست آصف بن برخیا را اینگونه شرح میدهد:
< قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنْ الْکتَابِ أَنَا آتِیک بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیک طَرْفُک فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنِی أَأَشْکرُ أَمْ أَکفُرُ وَمَنْ شَکرَ فَإِنَّمَا یشْکرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِی کرِیمٌ>[45]
کسی که نزد او دانشی از کتاب [الهی] بود، گفت: «من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنی برایت میآورم». پس چون [سلیمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر دید، گفت: این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسی میکنم. و هر کس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس میگزارد و هر کس ناسپاسی کند، بیگمان پروردگارم بینیاز و کریم است.
به استناد این آیه و با کمک روایاتی که در این زمینه وجود دارد، عموم مفسران معتقدند که آصف بن برخیا با داشتن بخشی از علم کتاب، توانست تخت بلقیس را از صدها فرسنگ دورتر و پیش از آنکه سلیمان نبی علیه السلام پلک بر هم گذارد، نزد وی حاضر سازد.
این مدعا ازآنجا ناشی میشود که مفسران اذعان کردهاند که مراد از «مِن» در فقره «عِلْمٌ مِنْ الْکتَابِ» «من تبعیضیه» است. پس اگر آصف بن برخیا با داشتن بخشی از دانش توانست تخت بلقیس را از آن راه دور حاضر نماید، مصداق <وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکتَابِ> در آیه آخر سوره رعد باید کسی باشد که از علم و توانی بهمراتب افزونتر برخوردار باشد.[۴۶]
امام صادق علیه السلام بر اساس همین استدلال، بر آگاهی اهلبیت علیهم السلام از علوم غیبی تأکید فرمودهاند. گفتار امام دراینباره خطاب به سدیر صیرفی چنین است:
یا سدیر! … أفمَن عنده علم الکتاب کله أفهم أم مَن عنده علم الکتاب بعضه؟ قلت: لا، بل من عنده علم الکتاب کله، قال: فأومأ بیده إلى صدره وقال: علم الکتاب والله کله عندنا، علم الکتاب والله کله عندنا.[۴۷]
از سویی دیگر، نگریستن در روایاتِ ناظر به علم حضرت امیر علیه السلام بهویژه روایاتی که در نهجالبلاغه و از زبان خود ایشان به دست ما رسیده است، بهخوبی بر گستردگی دانش بسیار ایشان و فراتر از مرزهای متعارف، دلالت دارند. این واقعیت گویای آن است که مصداقی غیر از حضرت امیر علیه السلام برای آیه موردبحث وجود ندارد.
بهعنوان نمونه امام در جایی، از برخورداری خود از علمى مکنون خبر میدهد که اگر آن را فاش سازد، مردم بسان ریسمان بلندى در چاه به خود خواهند لرزید:
بل اندمجت مکنون علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب الارشیه فى الطوى البعیده.
بلکه دانش نهان چنان سراچه دلم را لبریز کرده است که اگر آن راز را با شما در میان گذارم بسان ریسمان در چاه ژرف بر خویشتن خواهید لرزید.[۴۸]
و در جاى دیگر دراینباره فرموده است:
لو تعلمون ما أعلم مما طوى عنکم علمه، اذاً لخرجتم الى الصعدات تبکون على أعمالکم و تلتدمون على أنفسکم.[۴۹]
اگر آنچه من میدانم و غیب آن بر شما پوشیده است، میدانستید، سر به بیابانها میگذاشتید و بر کردههای خویش میگریستید و بر سر و سینه میزدید.
چنان که در جایی دیگر از این که مردم نسبت به ایشان دچار غلوّ و گزافه گویى شده و امام را برتر از پیامبر اکرم بدانند، اظهار نگرانى کرده و بدین جهت اعلام کرد که این اسرار را با خواص خود در میان مى گذارد:
والله لو شئت أن أخبر کل رجل منکم بمخرجه و مولجه و جمیع شأنه لفعلت و لکن أخاف أن تکفروا فىّ برسول الله، ألا و انّى مفضیه الى الخاصه ممّن یؤمن ذلک منه.[۵۰]
سوگند به خدا اگر بخواهم هر یک از شما را خبر دهم که از کجا آمده و به کجا میرود و چندوچون تمام امورش چگونه است، میتوانم. اما میترسم دربارهام به راه جلو روید و مرا به رسول خدا برترى نهید. هان! من این رازها را با خاصگان که از بیم غلو گویى در اماناند، در میان میگذارم.
حضرت امیر علیه السلام در خطبهای دیگر تصریح میکند که از همه رخدادها تا روز رستاخیز باخبر است:
فاسألونی قبل أن تفقدونی. فوالذی نفسی بیده لا تسألونی عن شئ فیما بینکم وبین الساعه، ولا عن فئه تهدی مائه وتضل مائه إلا أنبأتکم بناعقها وقائدها وسائقها، ومناخ رکابها ومحط رحالها، ومن یقتل من أهلها قتلاو یموت منهم موتا.[۵۱]
از من بپرسید، پیش از آنکه مرا نیابید. بدان کس که جانم به دست اوست، نمیپرسید از چیزى که میان شما تا روز قیامت است و نه از گروهى که صد تن را به راه راست میخواند و صد را گمراه
میسازد، جز آنکه شما را از آن آگاه کنم: از آنکه مردم را بدان فرامیخواند، و آنکه رهبریشان میکند، و آنکه آنان را میراند، و آنجا که فرود آیند، و آنجا که بار گشایند، و آنکه کشته شود از آنان، و آنکه بمیرد از ایشان.
پیشگویی امام در مواردی همچون مسلط شدن معاویه و فرمان او نسبت به دشنام و برائت از امام[۵۲]، فتنه و حوادث تلخ حکومت بنیامیه[۵۳]، انقراض حکومت بنیامیه در فرجام کار و ظهور حکومت عباسیان[۵۴]، ظهور حجّاج بن یوسف ثقفى[۵۵]، طغیان صاحب الزنج از قرامطه[۵۶] و هجوم مغولان و کشتار وسیع آنان[۵۷]، * از نمونههای دیگری است که بر گستردگی دانش امام حکایت دارد.**
از سوی دیگر، جامعیت علمی حضرت امیر علیه السلام و تطبیق آیه موردبحث بر ایشان، مورد تأیید مفسران از صحابه و تابعان نیز قرار گرفته است؛ چنانکه پیشازاین نقل کردیم، کسانی مانند عبدالله بن عباس و محمد بن حنفیه، مصداق <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> را حضرت امیر علیه السلام دانستهاند.
همچنین بسیاری از عالمان اهل سنت نیز این امر را مورد تأکید قرار دادهاند. بهعنوان نمونه ابن کثیر دانش حضرت امیر را شامل موضوعات فرا طبیعی همچون آگاهی از چیستی بیت المعمور میداند.[۵۸]
چنانکه روایت «انا مدینه العلم و عَلیّ بابها» که از حضرت رسول صلی الله علیه و آله صادر شده است، تأییدی دیگر بر وسعت دانش حضرت امیر است.
حاکم نیشابوری در مستدرک مینویسد:
حدثنا أبو العباس محمد بن یعقوب ثنا محمد بن عبد الرحیم الهروی بالرمله ثنا أبو الصلت عبد السلام بن صالح ثنا أبو معاویه عن الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس رضیالله عنهما قال، قال رسول الله صلی الله علیه و آله انا مدینه العلم وعلی بابها فمن أراد المدینه فلیأت الباب.[۵۹] ***
او تأیید میکند که سند این حدیث شریف صحیح است: «هذا حدیث صحیح الاسناد»[۶۰]. وی جهت تأکید بر صحت این حدیث، روایتی دیگری را با همین مضمون از سفیان ثوری نقل کرده است.[۶۱]
همچنین، روایاتی که بر گستره بیکران دانش حضرت امیر علیه السلام اشاره دارند، از سوی بسیاری از اندیش وران اهل سنت منعکس شده است؛ بهعنوان نمونه هیثمی در مجمع الزوائد[۶۲]، طبرانی در المعجم الکبیر[۶۳]، ابن عبد البر در الاستیعاب[۶۴]، زمخشری در الفایق فی غریب الحدیث[۶۵]، ابن ابی الحدید در شرح نهجالبلاغه[۶۶]، زرندی در نظم درر السمطین[۶۷]، سیوطی در جامع الصغیر[۶۸]، متقی هندی در کنز العمال[۶۹]، راغب اصفهانی در مفردات[۷۰]، حاکم حسکانی در شواهد التنزیل[۷۱]، خطیب بغدادی در تاریخ بغداد[۷۲]، ابن عساکر در تاریخ دمشق[۷۳]، ابن اثیر در اسد الغابه[۷۴]، ذهبی در تذکره الحفاظ[۷۵] و ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب[۷۶]، بخشی از این روایات را ذکر کردهاند.
حال باید پرسید: آیا سایر مؤمنان، عالمان اهل کتاب یا عبدالله بن سلام، از چنین دانش گستردهای سهمی هرچند اندک دارند؟!
۳ – عدم تناسب حمل آیه بر عبدالله بن سلام با اسناد تاریخی :
از سویی دیگر، حمل آیه بر عبدالله بن سلام یا شماری از عالمان اهل کتاب، با حقایق تاریخی نیز ناسازگار است؛ زیرا آیه موردبحث آخرین آیه از سوره مبارکه رعد است که در مکه نازل شد؛ درحالیکه اسلام آوردن عالمان اهل کتاب، در مدینه
تحقق یافت.
باری، همانگونه که شماری از مفسران اهل سنت یادآور شدهاند، عبداللَّه بن سلام بن حارث اسرائیلی[۷۷]، از یهودیانی است که برخی مورّخان، اسلام آوردن او را در سال اوّل هجرت دانستهاند[۷۸] و برخى دیگر همچون علامه سید جعفر مرتضی عاملی، اسلام آوردن وی را دو سال پیش از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله ، یعنی سال هشتم هجرى، میدانند[۷۹]. بر اساس آن چه گفته شد، ادعای ناظر بودن شأن نزول آیه مورد بحث در باره عبدالله بن سلام دچار یک اشکال اساسی است و آن این که سوره رعد جزو سورههای مکی است، در حالی که عبدالله بن سلام در مدینه و در سال هشتم هجرت ایمان آورد.
بنا بر این در این که مصداق آیه <وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکتَابِ> حضرت امیر علیه السلام است، نمی توان تردید کرد؛ ولی باید متأسف بود که چگونه شماری از مفسران اهل سنت باوجود برخورداری حضرت امیر از جایگاه رفیع علمی و معنوی، حاضر شدهاند شماری از یهودیان تازهمسلمان را مصداق آیه دانسته و مدال بیبدیل آیه را بر گردن آنان افکنند؟!
نتیجهگیری
از آنچه در این مقاله آمده، نتایج ذیل قابل دستیابی است:
۱ – ازجمله آیاتی که فضیلت و جایگاه رفیع علمی حضرت امیر علیه السلام را اثبات میکند، آیه <وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکتَابِ> است؛ بهویژه آنکه در این آیه از نام امام در کنار خداوند یاد شده و اضافه علم به کتاب، از گستردگی دانش امام حکایت دارد.
۲ – همه مفسران شیعه و برخی از مفسران اهل سنت با استناد به روایات موجود و گستردگی دانش حضرت امیر علیه السلام که در آیات و روایات مختلف مورد تأکید قرارگرفته، تنها مصداق آیه موردبحث را آن حضرت دانستهاند.
۳ – شماری از مفسران اهل سنت مراد از <مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> را همه مؤمنان یا عالمان یهود و نصارا و یا عبدالله بن سلام دانستهاند.
۴ – مفسران شیعه با استناد به شواهد درونمتنی و اسناد تاریخی، حمل آیه بر مصادیقی غیر از حضرت امیر علیه السلام را مردود دانسته اند.
پی نوشتها :
* ابن ابى الحدید دراینباره چنین آورده است:
بدان! این غیبى که امیر مؤمنان علیه السلام از آن خبر داد، ما با چشم خود دیدیم و در زمان ما واقع شد و مردم از اوایل اسلام انتظار آن را میکشیدند، تا اینکه قضا و قدر این حادثه خونین را به دوران ما کشید، و آنان از قوم تاتار بودند که از خاور دور خروج کردند و سپاهیانشان وارد شدند و با سلاطین خُطار، ققجاق و شهرهاى ماوراءالنهر و خراسان و دیگر شهرهاى ایران، کارى کردند که از خلقت آدم علیه السلام تا عصر ما هیچ تاریخى نظیر آن را ندیده است.[۸۰]
** در عصر کنونی تحقیقات بسیاری در زمینه علم امام صورت گرفته است که مهم ترین آنها عبارتاند از:
۱٫ کتب: اوجاقی، ناصر الدین، علم امام از دیدگاه کلام امامیه (قرن اول تا پایان قرن هفتم)؛ مظفر، محمدحسین، پژوهشی در باب علم امام، مقدمه، ترجمه و تعلیقه علی شیروانی ؛ سبحانی، جعفر، آگاهی سوم یا علم غیب؛ عاشور، علی، حقیقه علم آل محمد و جهاته؛ نادم، محمد حسن، علم امام ( مجموعه مقالات ) گزینش و تصحیح؛ یثربی، یحی، فلسفه امامت؛ مظفر، محمدحسین، علم الامام.
۲٫ پایان نامه ها: شاکر، محمد تقی، منابع علم امام علیه السلام و پاسخ گوئی به شبهات پیرامون آن؛ بیننده، نرگس السادات، صفات الهی امام از منظر امام رضا؛ شفیعی، نصر الله، تحلیل علم غیب پیامبر و امام از دیدگاه قرآن و عترت؛ بهادری، آتنا، تحلیل انتقادی شبهه ورود اخبار غیبی در نهجالبلاغه؛ نصیری، محمدحسین، گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات.
۳٫ مقالات: محمد مهدی شمس الدین، آگاهی از غیب در نهجالبلاغه، نشریه علوم قرآن و حدیث، زمستان ۱۳۸۳، شماره ۱۱ و ۱۲، ص ۳۲؛ عبدالرضا حمادی، گستره علم امام از منظر کلینی و صفار، فصلنامه امامت پژوهی، زمستان ۱۳۹۰، شماره ۴، ص ۵۷؛ محمد امینی، علم امام از دیدگاه احادیث، علوم قرآن و حدیث، اردیبهشت ۱۳۷۹، شماره ۲؛ علی هاشمی، قلمرو علوم برگزیدگان خداوند در قرآن، امامت پژوهی، تابستان ۱۳۹۱، شماره ۶، ص ۱۰۹؛ لیندا جى. کلارک، علم امامان علمی که شب و روز به امام می رسد، ابوالفضل حقیری قزوینی، همان، ص ۱۸۷؛ محمد حسن نادم، علم غیب پیامبر و امام از نگاه متکلمین و فلاسفه، همان، ص ۱۴۷؛ علی هاشمی، علم و عصمت امام از دیدگاه اصحاب امیرالمؤمنین، فصلنامه معرفت کلامی، تابستان ۱۳۸۹، شماره ۲، ص ۱۴۳؛ محمدحسین طباطبایی، علم امام و نهضت سید الشهدا، تدوین هادی خسرو شاهی، نشریه علوم قرآن و حدیث، بهار ۱۳۸۴، شماره ۶۱، ص ۲۳؛ اسدالله شکریان، علم انسان کامل، همان، ص ۴؛ علی اکبر بابایی، امام علی علیه السلام دومین مفسر آگاه به همه معانی قرآن، فصلنامه اندیشه نوین دینی، بهار ۱۳۸۹، شماره ۲۰، ص ۹؛ محمدحسین شرفی نیا، باب علم النبی، نشریه درسهایی از مکتب اسلام، شهریور ۱۳۵۵، شماره ۹، ص ۵۰؛ محمود قیوم زاده، محمد تقی شاکر، علم امام علیه السلام به قرآن و چگونگی آن، آموزه های قرآنی، پاییز و زمستان ۱۳۹۱، شماره ۱۶، ص ۱۵۱؛ محمد تقی شاکر، رضا برنجکار، کتاب الجامعه و نقش آن در فرایند تبیین آموزههای شیعی، پژوهش های قرآن و حدیث، پاییز و زمستان ۱۳۹۱، شماره ۷، ص ۸۹؛ محمد زمان رستمی، بررسی دیدگاه های تفسیری عرفانی درباره علم امام، اندیشه نوین دینی، بهار ۸۹، شماره ۲۰، ص ۹؛ محمد مشکی، بررسی علم امام از دیدگاه شیخ مفید، پژوهش های فلسفی کلامی، پاییز و زمستان ۸۹، شماره ۴۵، ص ۳۰۱؛ علی نصیری، استواران در علم و تأویل قرآن، بینات، زمستان ۱۳۷۷، شماره ۲۰، ص ۵۶؛ علی نصیری، تجلی قرآن در نهجالبلاغه، بینات، شماره ۲۸، ص ۱۹۱٫
*** در برخی از کتب اهل سنت، بسیار سعی شده تا سند این روایت مخدوش جلوه داده شود. اینان، اباصلت هروی، یکی از راویان حدیث و خادم راستین حضرت رضا علیه السلام را در زمره مجروحین و ضعفا نام برده اند. اما مزی در تهذیب الکمال، او را ادیب، فقیه و عالم معرفی کرده و از قول یحیی بن معین میگوید: «ثقه صدوق إلا أنه یتشیع»[۸۱]
پی نوشت ها :
[۱]. رعد/۴۳٫
[۲]. < إِنْ تَتُوبَا إِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَیـــهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُـــــوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلَائِکهُ بَعْدَ ذَلِک ظَهِیرٌ> ؛ «اگر [شما دو زن] به درگاه خدا توبه کنید [بهتر است]، واقعاً دلهایتان انحراف پیدا کرده است و اگر علیه او به یکدیگر کمک کنید، در حقیقت، خدا خود سرپرست اوست و جبرئیل و صالح مؤمنان [نیز یاور اویند] و گذشته از این، فرشتگان [هم ]پشتیبان [او] خواهند بود». (تحریم/۴)
[۳]. <قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنْ الْکتَابِ أَنَا آتِیک بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیک طَرْفُک فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنِی أَأَشْکرُ أَمْ أَکفُرُ وَمَنْ شَکرَ فَإِنَّمَا یشْکرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِی کرِیمٌ> «کسی که نزد او دانشی از کتاب [الهی] بود، گفت: «من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنی برایت میآورم». پس چون [سلیمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر دید، گفت: «این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسی میکنم. و هر کس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس میگزارد، و هر کس ناسپاسی کند، بیگمان پروردگارم بینیاز و کریم است». (نمل/۴۰)
[۴]. ابن عربی، محمد بن عبدالله بن ابوبکر، احکام القرآن،۳/۱۱۱۳ و ۱۱۱۴٫
[۵]. همان.
[۶]. بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ۳/۲۹٫
[۷]. فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ۱۹/۵۵٫
[۸]. همان.
[۹]. همان.
[۱۰]. بیضاوی، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ۳/۱۹۱٫
[۱۱]. آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ۷/۱۶۵_۱۶۷٫
[۱۲]. همان.
[۱۳]. همان، ۱۶۷٫
[۱۴]. همان.
[۱۵]. سمرقندی، نصر بن محمد بن احمد، بحرالعلوم، ۲/۲۳۳٫
[۱۶]. همان.
[۱۷]. ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ۴/۴۰۷٫
[۱۸]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ۱۳/۱۱۸و ۱۱۹٫
[۱۹]. نسفی، محمد، تفسیر نسفی، ۱/۴۸۱٫
[۲۰]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ۱/ ۳۶۷٫
[۲۱]. عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر، ۲۲۰٫
[۲۲]. کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، ۱۲۴٫
[۲۳]. ابوحمزه ثمالی، ثابت بن دینار، تفسیر القرآن الکریم، ۲۲۱٫
[۲۴]. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ۶/۲۶۸٫
[۲۵]. مشهدی، محمد بن محمدرضا، کنز الدقائق و بحر الغرائب، ۶/۴۸۰_۴۸۵٫
[۲۶]. کاشانی، فتح الله، منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، ۵/۱۲۰٫
[۲۷]. عروسی حویزی، عبد على بن جمعه، نور الثقلین، ۱/۷۲۳ و۲/۵۲۱ _ ۵۲۴٫
[۲۸]. حسنی، محمود بن محمد، دقائق التأویل و حقائق التنزیل، ۳۳۸و ۳۳۹٫
[۲۹]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۶/۴۶۲٫
[۳۰]. شریف لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، ۲/۶۱۵٫
[۳۱]. فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیر الصافی، ۳/۷۷و ۷۸٫
[۳۲]. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۰/ ۱۹۵و ۱۹۶ و۱۱/۳۸۴_ ۳۸۹٫
[۳۳]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ۹/۵۵٫
[۳۴]. نمل/۴۰٫
[۳۵]. «حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّه علیه السلام قَالَ: الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِین علیه السلام وَ سُئِلَ عَنِ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَعْلَمُ أَمِ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ فَقَالَ مَا کَانَ عِلْمُ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ عِنْدَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ إِلَّا بِقَدْرِ مَا تَأْخُذُ الْبَعُوضَهُ بِجَنَاحِهَا مِنْ مَاءِ الْبَحْرِ، فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَلَا إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِی هَبَطَ بِهِ آدَمُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ جَمِیعَ مَا فُضِّلَتْ بِهِ النَّبِیُّونَ إِلَى خَاتَمِ النَّبِیِّینَ فِی عِتْرَهِ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ صلی الله علیه و آله » قمی، علی بن ابراهیم، همان، ۱/۳۶۷٫
[۳۶]. « إن المراد به علی بن أبی طالب و… و روى عنه عبدالله بن کثیر أنه وضع یده على صدره ثم قال عندنا والله علم الکتاب کملا و یؤید ذلک ما روی عن الشعبی أنه قال ما أحد أعلم بکتابالله بعد النبی من علی بن أبی طالب علیه السلام و من الصالحین من أولاده و روی عن عاصم بن أبی النجود عن أبی عبدالرحمن السلمی قال ما رأیت أحدا أقرأ من علی بن أبی طالب علیه السلام للقرآن و روى أبو عبدالرحمن أیضا عن عبدالله بن مسعود قال لو کنت أعلم أن أحدا أعلم بکتابالله منی لأتیته قال فقلت له فعلی و قال أ و لم آته». طبرسی، فضل بن حسن، همان،۶/۴۶۲٫
[۳۷]. طباطبایی، محمدحسین، همان، ۱۱/۳۸۷٫
[۳۸]. «انى تارک فیکم الثقلین، کتاب اللَّه و عترتى، اهل بیتى لن یفترقا حتى یردا على الحوض ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا» برای آگاهی از منابع این روایت ر.ک: صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ۴۳۳؛ صدوق، محمد بن علی، امالی، ۵۰۰؛ مفید، محمد بن نعمان، الافصاح فی الامامه امیرالمؤمنین، ۲۲۴؛ ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ۳/۱۴؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ۵/۳۲۸؛ نسائی، احمد بن شعیب، سنن الکبری، ۵/۴۵؛ نسائی، احمد بن شعیب، فضائل الصحابه، ۱۵؛ حاکم نیشابوری، ابو عبدالله، مستدرک الصحیحین، ۳/۱۰۹؛ بیهقی، احمد بن الحسین، سنن الکبری، ۱۰/۱۱۴؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، معجم الاوسط، ۳/۳۷۴٫
[۳۹]. «فلو انطبق قوله: <وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ> على أحد ممن آمن بالنبی صلی الله علیه و آله یومئذ لکان هو، فقد کان أعلم الأمه بکتابالله و تکاثرت الروایات الصحیحه على ذلک و لو لم یرد فیه إلا قوله صلی الله علیه و آله فی حدیث الثقلین المتواتر من طرق الفریق: «لن یفترقا حتى یردا علی الحوض» لکان فیه کفایه» طباطبایی، محمدحسین، همان.
[۴۰]. ثعلبی نیشابوری، احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ۵/۳۰۳٫
[۴۱]. حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ۱/۴۰۲٫
[۴۲]. همان.
[۴۳]. قندوزی، سلیمان، ینابیع الموده، ۱/۳۰۷٫
[۴۴]. نظیر آیه < مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّی فَمَا أَرْسَلْنَاک عَلَیهِمْ حَفِیظًا> «هر کس از پیامبر فرمان بَرد، در حقیقت، خدا را فرمان برده و هر کس رویگردان شود، ما تو را بر ایشان نگهبان نفرستادهایم». (نساء/۸۰)
[۴۵]. نمل/۴۰٫
[۴۶]. برای تفصیل بیشتر ر.ک: طوسی، محمد بن حسن، همان، ۸/۹۸؛ طبرسی، فضل بن حسن، همان، ۷/۳۷۵٫
[۴۷]. همان، ۲۵۷ و ۲۵۸٫
[۴۸]. شریف رضی، محمد بن حسین، نهجالبلاغه، خطبه ۵٫
[۴۹]. همان، خطبه ۱۱۶٫
[۵۰]. همان، خطبه ۱۷۵٫
[۵۱]. همان، خطبه ۹۳٫
[۵۲]. همان، خطبه ۵۷٫
[۵۳]. همان، خطبه ۹۳ و ۱۵۱٫
[۵۴]. همان، خطبه ۱۰۵ و ۱۵۸٫
[۵۵]. همان، خطبه ۱۱۶٫
[۵۶]. همان، خطبه ۱۲۸٫
[۵۷]. همان، خطبه ۱۲۸٫
[۵۸]. ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، ۱/۴۳٫
[۵۹]. حاکم نیشابوری، ابوعبداللّه، همان، ۳/۱۲۶٫
[۶۰]. همان.
[۶۱]. همان، ۱۲۷٫
[۶۲]. هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد، ۹/۱۱۴٫
[۶۳]. طبرانی، سلیمان بن احمد، معجم الکبیر، ۱۱/۵۵٫
[۶۴]. ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فى معرفه الأصحاب، ۲/۱۱۰۲_۱۱۰۵٫
[۶۵]. زمخشری، محمود بن عمر، الفایق فی غریب الحدیث، ۲/۱۹٫
[۶۶]. معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ۷/۲۱۹ و ۹/۱۶۵٫
[۶۷]. زرندی، محمد بن یوسف، نظم درر السمطین، ۱۱۳٫
[۶۸]. سیوطی، عبدالرحمن بن أبی بکر، جامع الصغیر، ۱/۴۱۴و ۴۱۵٫
[۶۹]. متقی هندی، علی بن حسان الدین، کنز العمال، ۱۳/۱۴۷و ۱۴۸٫
[۷۰]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ۶۴٫
[۷۱]. حسکانی، عبیدالله بن احمد، همان، ۱/۱۰۴و ۱۰۵ و ۴۳۲٫
[۷۲]. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ۳/۱۸۱ و ۵/۱۱۰٫
[۷۳]. ابن عساکر، علی بن الحسن، تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۳۷۸_۳۸۰٫
[۷۴]. ابن اثیر، محمد بن محمد، أسد الغابه فى معرفه الصحابه، ۴/۲۲و ۲۳٫
[۷۵]. ذهبی، محمد بن احمد، تذکره الحفاظ،۴/۱۲۳۱٫
[۷۶]. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تهذیب التهذیب، ۷/۲۹۶٫
[۷۷]. ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، همان، ۳/۹۲۱٫
[۷۸]. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، الإصابه فى تمییز الصحابه، ۴/ ۱۰۳؛ عصفری، خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه، ۱۹٫
[۷۹]. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی الأعظم، ۴/ ۳۹۶٫ او را از نوادگان یوسف بن یعقوب دانستهاند. به گفته مورخین اهل سنت نام او در روزگار جاهلیّت «حصین» بود که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله پس از اسلام آوردن او را عبدالله نامید. کنیه اش أبویوسف و از بزرگان یهود بنی قینقاع محسوب میشد. برای آگاهی بیشتر دراینباره ر.ک: ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، همان؛ ابن اثیر، محمد بن محمد، همان، ۳/۱۶۰٫
[۸۰]. معتزلی، ابن ابی الحدید، همان، ۸/۲۱۵٫
[۸۱]. مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ۱۸/۷۳_۷۷٫
منابع :
ابن اثیر، محمد بن محمد بن عبد الکریم، أسد الغابه فى معرفه الصحابه، تهران، انتشارات اسماعیلیان، بی تا.
ابن حنبل، احمد، مسند احمد، بیروت، دار صادر، بی تا.
ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله بن محمد، الاستیعاب فى معرفه الأصحاب، بی جا، بی تا.
ابن عربی، محمد بن عبدالله بن ابوبکر، احکام القرآن، بیروت، دارالفکر، ۱۳۸۳ ش.
ابن عساکر، علی بن الحسن بن هبهالله بن عبدالله، تاریخ مدینه الدمشق، بیروت، دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۱۵٫
ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۸٫
ابنکثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بیتا.
ابوحمزه ثمالی، ثابت بن دینار، تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دار المفید، ۱۴۲۰٫
اوجاقی، ناصر الدین، علم امام از دیدگاه کلام امامیه (قرن اول تا پایان قرن هفتم)، قم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۸ ش.
آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالفکر، بی تا.
بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۲۰٫
بیضاوی، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۸٫
بیهقی، احمد بن الحسین، سنن الکبری، بی جا، بی تا.
ترمذی، محمد بن عیسی بن سوره، سنن ترمذی، بیروت، دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۰۳٫
ثعلبی نیشابوری، احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۲۲٫
حاکم حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تهران، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامی، ۱۴۱۱٫
حاکم نیشابوری، ابوعبداللّه، المستدرک على الصحیحین، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۶٫
حسنی، محمود بن محمد، دقائق التأویل و حقائق التنزیل، تهران، نشر میراث مکتوب، ۱۳۸۱ ش.
خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷٫
ذهبی، محمدحسین، تذکره الحفاظ، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی تا.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالعلم، ۱۴۱۲٫
زرندی، محمد بن یوسف، نظم درر السمطین، بی جا، بی تا.
زمخشری، محمود بن عمر، الفایق فی غریب الحدیث، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۷٫
سمرقندی، نصر بن محمد بن احمد، بحرالعلوم، بیروت، دار الفکر، بی تا.
سیوطی، عبدالرحمن بن أبی بکر، جامع الصغیر، بیروت، دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۰۱٫
شریف رضی، محمد بن حسین، نهجالبلاغه، صبحی صالح، هجرت، قم، ۱۴۱۴٫
شریف لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، تهران، دفتر نشر داد، ۱۳۷۲ ش.
صدوق، محمد بن علی، امالی، قم، مرکز الطباعه والنشر فی مؤسسه البعثه، ۱۴۱۷٫
طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات جامعه مدرسین، بیتا.
طباطبایی، محمدحسین، مظفر، محمدحسین، پژوهشی در باب علم امام، مقدمه، ترجمه و تعلیقه علی شیروانی، قم، دار الفکر، ۱۳۸۶ ش.
طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، مکه، دار الحرمین للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۱۵٫
_________________ ، المعجم الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۷۲ ش.
طبری، محمد بن جری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۲٫
طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۴۱۳٫
عاشور، علی، حقیقه علم آل محمد و جهاته؛ بی جا، بی تا.
عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی الأعظم، قم، دار الحدیث للطباعه والنشر، ۱۳۸۵ ش.
عروسی حویزی، عبد على بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، قم، انتشارات اسماعیلیان، ۱۴۱۵٫
عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تهذیب التهذیب، بیروت، دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۰۴٫
عسقلانی، أحمد بن علی بن حجر، الإصابه فى تمییز الصحابه، بیروت، دارالکتب، ۱۴۱۵٫
عصفری، خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه، بیروت، دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، بی تا.
عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر، تهران، چاپخانه علمیه، ۱۳۸۰ ش.
فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰٫
فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیر الصافی، تهران، انتشارات الصدر، ۱۴۱۵٫
قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، دار الکتاب، ۱۳۶۳ ش.
قندوزی، سلیمان، ینابیع الموده، تهران، دار الأسوه للطباعه والنشر، ۱۴۱۶٫
کوفی، ابوالقاسم فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، تهران، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلام،۱۴۱۰٫
کاشانی، فتح الله، تفسیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، تهران، کتابفروشی محمد حسن علمی، ۱۳۳۶ ش.
متقی هندی، علی بن حسان الدین، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۹٫
مزی، یوسف، تهذیب الکمال، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۰۶٫
مشهدی، محمد بن محمدرضا، کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۸ ش.
مظفر، محمدحسین، علم الإمام، بیروت، دار الزهراء للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۰۲٫
معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه، بی تا.
مفید، محمد بن نعمان، الافصاح فی الامامه امیر المؤمنین، بیروت، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۱۴٫
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۷ ش.
نادم، محمد حسن، علم امام ( مجموعه مقالات ) گزینش و تصحیح، قم، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی، ۱۳۸۸ ش.
نسائی، احمد بن شعیب، سنن الکبری، بیروت، دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۳۴۸٫
_________________ ، فضائل الصحابه، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا.
نسفی، محمد، تفسیر نسفی، تهران، سروش، ۱۳۶۷ ش.
هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸٫
یثربی، یحیی، فلسفه امامت؛ تهران، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی، ۱۳۸۳ ش.
مقالات
امینی، محمد، علم امام از دیدگاه احادیث، علوم قرآن و حدیث، اردیبهشت ۱۳۷۹، شماره ۲٫
بابایی، علی اکبر، امام علی علیه السلام دومین مفسر آگاه به همه معانی قرآن، فصلنامه اندیشه نوین دینی، بهار ۱۳۸۹، شماره ۲۰، ص ۹٫
جی. کلارک، لیندا، علم امامان علمی که شب و روز به امام می رسد، ابوالفضل حقیری قزوینی، امامت پژوهی، تابستان ۱۳۹۱، شماره ۶، ص ۱۸۷٫
حمادی، عبدالرضا، گستره علم امام از منظر کلینی و صفار، فصلنامه امامت پژوهی، زمستان ۱۳۹۰، شماره ۴، ص ۵۷٫
رستمی، محمد زمان، بررسی دیدگاه های تفسیری عرفانی درباره علم امام، اندیشه نوین دینی، بهار ۸۹، شماره ۲۰، ص ۹٫
شاکر، محمد تقی، برنجکار، رضا، کتاب الجامعه و نقش آن در فرایند تبیین آموزه های شیعی، پژوهشهای قرآن و حدیث، پاییز و زمستان ۱۳۹۱، شماره ۷، ص ۸۹٫
شرفی نیا، محمدحسین، باب علم النبی، نشریه درسهایی از مکتب اسلام، شهریور ۱۳۵۵، شماره ۹، ص ۵۰٫
شکریان، اسد الله، علم انسان کامل، فصلنامه فلسفه و کلام، زمستان ۱۳۸۶، شماره ۸، ص ۱۲۳٫
شمس الدین، محمد مهدی، آگاهی از غیب در نهجالبلاغه، محمود عابدی، نشریه علوم قرآن و حدیث، زمستان ۱۳۸۳، شماره ۱۱ و ۱۲، ص ۳۲٫
طباطبایی، محمدحسین، علم امام و نهضت سید الشهدا، تدوین هادی خسرو شاهی، نشریه علوم قرآن و حدیث، بهار ۱۳۸۴، شماره ۶۱، ص ۲۳٫
قیوم زاده، محمود، شاکر، محمد تقی، علم امام علیه السلام به قرآن و چگونگی آن، آموزه های قرآنی، پاییز و زمستان ۱۳۹۱، شماره ۱۶، ص ۱۵۱٫
مشکی، محمد، بررسی علم امام از دیدگاه شیخ مفید، پژوهش های فلسفی کلامی، پاییز و زمستان ۸۹، شماره ۴۵، ص ۳۰۱٫
نادم، محمد حسن، علم غیب پیامبر و امام از نگاه متکلمین و فلاسفه، امامت پژوهی، تابستان ۱۳۹۱، شماره ۶، ص ۱۴۷٫
نصیری، علی، استواران در علم و تأویل قرآن، بینات، زمستان ۱۳۷۷، شماره ۲۰، ص ۵۶٫
_________________ ، تجلی قرآن در نهجالبلاغه، بینات، شماره ۲۸، ص ۱۹۱٫
هاشمی، علی، قلمرو علوم برگزیدگان خداوند در قرآن، امامت پژوهی، تابستان ۱۳۹۱،
شماره ۶، ص ۱۰۹٫
_________________ ، علم و عصمت امام از دیدگاه اصحاب امیرالمؤمنین، فصلنامه معرفت کلامی، تابستان ۱۳۸۹، شماره ۲، ص ۱۴۳٫
پایان نامهها
بهادری، آتنا، تحلیل انتقادی شبهه ورود اخبار غیبی در نهجالبلاغه؛ دکتری، دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس، ۱۳۹۲٫
بیننده، نرگس السادات، صفات الهی امام از منظر امام رضا؛ کارشناسی ارشد، دانشکده حدیث قم، ۱۳۸۹٫
شاکر، محمد تقی، منابع علم امام علیه السلام و پاسخ گوئی به شبهات پیرامون آن؛ کارشناسی ارشد، دانشکده علوم حدیث قم، ۱۳۹۰٫
شفیعی، نصر الله، تحلیل علم غیب پیامبر و امام از دیدگاه قرآن و عترت؛ کارشناسی ارشد، دانشگاه قم، ۱۳۷۷٫
نصیری، محمدحسین، گستره علم امام ازدیدگاه آیات و روایات. کارشناسی ارشد، دانشگاه معارف اسلامی قم، ۱۳۹۲٫
پاسخ دهید