دوران امامت امام سجاد علیه السلام را باید آغاز شکل گیری جریان عمومی برائت از شیخین دانست. این جریان، نتیجۀ مسئلۀ خلافت بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله و اختلاف هایی است که در پی داشت. شکافی که در پی این اختلاف میان شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام و جبهۀ مخالف ایجاد شد، تا زمان حادثۀ عاشورا به صورت تقابل گروهی و اجتماعی نمایان نشده بود. پس از واقعۀ کربلا، اندیشۀ برائت به گونه های مختلفی ظهور پیدا کرد و این مسئله اندک اندک جریان ساز شده و به طور مشخص شهر کوفه، مرکزی برای گسترش اندیشۀ برائت شد. البته حاکمیت بنی امیه نیز در این جریان سازی بی تأثیر نبود. بررسی اوضاع اجتماعی و سیاسی عصر امام سجاد علیه السلام و روایاتی که به آن حضرت نسبت داده شده است، نشان می دهد که امام علیه السلام به جریان ساز شدن این اندیشه رضایت داشت و در ضمنِ هدایت اصحاب در این زمینه، جوانب تقیه را هم در نظر می گرفت.
مقدمه
برائت یا تبرّی، از ریشۀ «برء»، نزد اهل لغت به دوری و مفارقت از چیزی که انسان نسبت به آن کراهت دارد معنا شده است.[۲] برائت از مشرکان در سورۀ توبه و برائت از بعضی اعمال در سورۀ یونس، از همین مصداق اند.[۳] بعضی از مفسران، «برائت» در سورۀ توبه را به مفارقت، دوری و خارج شدن تفسیر کرده اند.[۴] گفته شده منظور از برائت از مشرکین، قطع هرگونه ارتباط و اظهار محبت است؛[۵] چنان که سیاق آیات نخستین سورۀ توبه نیز نشان می دهد، هرگونه معاهده بین مشرکان و مسلمانان منتفی است، مگر معاهداتی که از قبل برقرار شده است و در ضمن، نقض عهدی هم صورت نگرفته باشد.
بنابراین آنچه از ظاهر آیات اولیۀ سورۀ برائت و نیز قول اهل لغت و تفسیر برمی آید این است که معنا و مفهوم برائت، چیزی جدای از محبت نداشتن و یا بغض داشتن است؛ بلکه برائت نوعی جدایی، قطع ارتباط و یاری نرساندن به شخصی خاص است که ممکن است همراه بغض و عداوت نیز باشد؛ ولی لزوماً از هر بغض و عداوتی، برائت برداشت نمی شود؛ بنابراین محبت نداشتن یا اظهار بغض، لعن و کینه می توانند از آثار برائت باشند ولی به خودی خود نشان گر برائت نیستند؛ گویی برائت و یا تبرّی، نوعی موضع گیری در مقابل شخص یا اشخاصی ویژه است و متبرَّی با هر نوع کنش یا واکنش، جبهه گیری خود را نشان می دهد. در سورۀ توبه، در ادامۀ آیۀ برائت و شرح حال مشرکان، از ایمان آورندگان خواسته شده که اگر پدر و مادر آن ها نیز بر شرک خود اصرار دارند، آن ها را به عنوان «ولیّ» خویش برنگزینند؛ و درصورتی که کسی ولایت آن ها را بپذیرد از ظالمان است. (توبه/۲۳) این آیه نشان می دهد که در برائت، به غیراز عدم اظهار محبت و عدم ارتباط اجتماعی، آنچه مهم بوده و رکن برائت محسوب می شود، «عدم ولاء» نسبت به افرادی است که به برائت از آن ها، دستور داده شده است؛ حتی اگر آن افراد، پدر، مادر، خویشان و بستگان باشند. ازاین جهت ادعا می شود که رکن برائت، عدم ولاء است؛ زیرا برابر با این آیۀ شریفه، بدون قطع ولاء، شخص ایمان آورنده از ظالمان به حساب می آید.
برائت _ بنا بر معنایی که بیان شد _ نسبت به شیخین، اگر نگوییم بیشترین و حساس ترین اختلاف های بین امامیه و عامّه را در پی داشته است، به حتم از مسائل و جریان های بسیار مهم است. اهمیت این امر، رابطه ای مستقیم با اساسی ترین اختلاف میان شیعه و اهل سنت، یعنی مسئلۀ امامت، دارد. گفته شده این مسئله اولین و مهم ترین اختلافی است که پس از پیامبر صلی الله علیه وآله بین مسلمانان اتفاق افتاده است.[۶] ازلحاظ تاریخی، این واقعیت که میان امیرالمؤمنین علیه السلام و سه خلیفۀ اول بر سر مسئلۀ جانشینی پیامبر صلی الله علیه وآله اختلافی آشکار بود، نیازی به اثبات ندارد و نزاع یا شکوه های اهل بیت علیهم السلام و همچنین اصحاب ایشان نسبت به شیخین تا قبل از واقعۀ عاشورا، به روشنی از منابع روایی و تاریخی برداشت می شود.[۷] پس از واقعۀ عاشورا و آغاز امامت امام سجاد علیه السلام ، استمرار اندیشۀ برائت، [۸] در سخنان و سیرۀ آن حضرت و اصحاب ایشان دیده می شود؛[۹] اما تفاوت بین این دوره و دورۀ اول (قبل از عاشورا)، آن است که در دورۀ نخستین، اندیشۀ برائت و یا همان مرزبندی اعتقادی و اجتماعی، به گونه ای فردی در جامعه پدید می آید نه به صورت گروهی و اجتماعی؛ هم چنین در جامعۀ مسلمانان و به ویژه در جامعۀ شیعه، این اندیشه به حد افشاگری نمی رسد. در منابع تاریخی یا روایی نیز شواهد یا قرائنی خلاف این ادعا دیده نشده است. اوج مخالفت با شیخین و اعتراض و طعن بر آن ها به صورت علنی، در همان ایام بیعت گیری برای خلیفۀ اول بوده است. در این دوران باوجود تلاش امیرالمؤمنین و صدیقۀ طاهره علیهما السلام ،[۱۰] اندیشۀ برائت به حد اظهار جمعی و افشاگری نرسید و امیرالمؤمنین علیه السلام به علت اندک بودن یاران خود، سکوت و صبر را بر هر کاری ترجیح داد.[۱۱] بعد از دوران حکومت دو خلیفۀ اول و با روی کار آمدن عثمان و معاویه نیز محور اصلی برنامه های امیرالمؤمنین و فرزندان ایشان علیهم السلام ، کنترل اوضاع جامعه و مقابله با برنامه های معاویه شد.[۱۲] پس از واقعۀ عاشورا و در دورۀ دوم، حوادث و رخدادهایی واقع شد که در دورۀ اول سابقه نداشت و اندیشۀ برائت از شیخین را از چارچوب کتمان و خفا خارج کرد. این حوادث و رخدادها که در متن این نوشتار بررسی شده است، بعد از عاشورا بر جامعۀ مسلمانان و شیعه، آن هم در منطقه ای خاص مثل کوفه سایه افکند. در این منطقه از عراق و در این دوران، برائت از شیخین ظهور اجتماعی پیدا کرده، به تدریج اندیشۀ برائت در جامعۀ مسلمانان، به ویژه در جامعۀ شیعه، جریان ساز می شود. این نوشتار در پی آن است تا با بررسی تاریخی و روایی، چگونگی بروز و ظهور این اندیشه و جریان ساز شدن آن را نشان دهد. در دست نبودن نوشتار یا اثری کارآمد در این موضوع، بر دشواری این پژوهش می افزاید. بااین حال با توجه به گزارش های منابع تاریخی دربارۀ وضعیت حاکمیت و جامعۀ مسلمانِ آن دوران و نیز روایاتی که از امام سجاد علیه السلام به واسطۀ اصحاب آن حضرت به ما رسیده است، می توان تا حدودی در مسیر هدف این نوشتار راه پیمود.
۱ – واقعۀ عاشورا و نقش آن در اندیشۀ برائت
در طول تاریخ اسلام، واقعۀ کربلا، حساس ترین و مهم ترین تقابل میان اهل بیت علیهم السلام و شیعیان ایشان با دشمنان و مخالفان بوده است. در این تقابل، به طور آشکار مسیر اهل بیت علیهم السلام و شیعیانشان از مسیر مخالفان و حاکمیت جامعه جدا شد. حتی برخی از تاریخ نگاران بر این باورند که شیعه بعد از شهادت امام حسین علیه السلام تشخص پیدا کرد.[۱۳]
آنچه برای شیعیان در آن دوران حائز اهمیت بود، صلاحیت نداشتن هر حاکمیتی غیر از حاکمیت اهل بیت علیهم السلام است. اهل بیت علیهم السلام نیز مخالفت خود را با حاکمیت بنی امیه از همان آغاز و به گونه های مختلفی نشان دادند. از طرفی این نکته برای اهل بیت علیهم السلام و شیعیان روشن بود که به قدرت رسیدن بنی امیه از دوران خلفای نخست شروع شد[۱۴] و بااینکه حادثۀ عاشورا در ظاهر، رویارویی اهل بیت علیهم السلام و شیعیان با بنی امیه بود، ولی معلوم بود که فتنۀ عاشورا از همان دوران خلافت خلفا سرچشمه می گیرد. خلیفۀ دوم، معاویه را کسرای عرب خواند[۱۵] و او را بر تمام شامات مسلط کرد[۱۶] و نسبت به عملکرد او هیچ گونه اعتراضی نداشت.[۱۷] خود معاویه چنین اعتراف می کند:
سوگند به خداوند! من با جایگاه و شأنی که در نزد عمر داشتم توانستم این چنین بر مردم تسلط پیدا کنم.[۱۸]
از دوران حکومت معاویه، خلافت و حاکمیت جامعه اسلامی، موروثی شد و خاندان بنی امیه یکی پس از دیگری قدرت را به دست گرفتند. باوجود استقبال نکردن مردم از ولایت عهدی یزید، معاویه کوشید تا موقعیت او را تثبیت کند و با ترفندهایی مردم را راضی نگه دارد و به هر ترتیبی که بود قدرت را به دست یزید بسپارد.[۱۹]
بنی امیه که پس از عاشورا نیز رسوایی بیشتری به بار آورده بودند، به دنبال راه چاره ای می گشتند تا پایۀ حکومتشان را محکم نگه داشتند و ظلم و فساد خود را توجیه کنند. به همین علت با ادعاهای جبرگرایانه سعی کردند بر عملکرد سیاه خود سرپوش گذارند. یزید با همین رویکرد، در برخورد با اسیران کربلا، خطاب به امام سجاد علیه السلام گفت: «سپاس خداوندی را که پدر شما را کشت (!)»[۲۰] این نوع جبرنگری، در سیره و گفتار معاویه[۲۱] و همچنین خلیفۀ دوم نیز دیده می شد.[۲۲]
درواقع باید گفت عاشورا زمینه ای برای رسوایی خلافت و حکومت غاصبان شد و در این معرکه بود که پیروان واقعی اهل بیت علیهم السلام از دیگران بازشناخته شدند.
درست است که شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام از همان دوران امامت ایشان تا حدودی شناخته شده بودند، ولی واقعیت این است که می توان عاشورا را آغاز تفکیک و مرزبندی اجتماعی شیعیان خاص اهل بیت علیهم السلام از مخالفان دانست. از کودتای سقیفه تا واقعۀ عاشورا، چنین اتفاق بزرگی پیش نیامده بود که کسی از اهل بیت علیهم السلام برای بیعت نکردن با خلیفۀ غاصب و نیز بازپس گیری حق الهیِ خلافت و برپایی حکومتی علوی، در معرکه ای غیرقابل وصف تا سرحد شهادت پیش رود. بیعت نکردن امام شیعیان، راه را برای ایشان باز نمود و ازاین پس، شیعیان، مشروعیتی برای خلافت شیخین و هر شخصی غیر از اهل بیت علیهم السلام قائل نبودند. از آن زمان، ایشان آشکارا اعتقاد به نص در امامت امیرالمؤمنین علیه السلام و فرزندان آن حضرت و انکار خلافت فردی غیر از اهل بیت علیهم السلام را در سیره و رفتار علنی و اجتماعی خود نشان می دادند. اصحاب امام حسین علیه السلام در کربلا آشکارا خود را بر دین امیرالمؤمنین علیه السلام معرفی نمودند. در سروده های حجاج بن مسروق چنین آمده است:
ثم اباک ذی الندی علیّا ذالک الذی نعرفه وصیّا[۲۳]
یا از هلال بن نافع چنین نقل شده است:
انـا الغـــلام التممـــی البجلیّ دینی عَلَی دین حسین و عَلِیّ[۲۴]
تقابل سپاه امام حسین علیه السلام با سپاه یزید، درواقع تقابل میان دو گروه بود؛ کسانی که فقط امامت و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام را مشروع می دانستند، با کسانی که یا دشمن امیرالمؤمنین علیه السلام بوده و یا به مشروعیت هر خلیفه ای که قدرت را به دست گیرد، باور داشتند. این واقعیت در رجزخوانی های کربلا به خوبی مشهود بود؛ نافع بن هلال از سپاه امام حسین علیه السلام ندا می داد: «انا الجملی انا عَلَی دین عَلِیّ». در مقابل، از سپاه یزید جواب می آمد: «انا عَلَی دین عثمان».[۲۵]
اسیران اهل بیت امام حسین علیهم السلام نیز بعد از عاشورا در هیچ یک از مجالسِ اسارت خود، سخنی که نشان از اعتبار شیخین یا محبت و ولاء نسبت به آن دو نفر باشد به میان نیاوردند و فقط از عظمت خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله سخن گفتند تا جایی که عدۀ زیادی از اهل شام را منقلب کردند.[۲۶]
بنابراین باوجوداینکه نقش خلفا در واقعۀ عاشورا به روشنی گزارش نشده است، ولی ریشه یابی آن برای شیعیان، در آن دوران مخفی نبود؛ البته فرمایشی صریح از امام حسین علیه السلام به نقل از خوارزمی سنی مذهب، ردپای شیخین را در حادثۀ عاشورا بیشتر ترسیم می کند. او چنین نقل کرده که وقتی امام حسین علیه السلام ، محاسن مبارک خود را به خون خود آغشته کرد فرمود:
در همین حال خواهم بود تا اینکه خداوند و جدم رسول خدا صلی الله علیه وآله را ملاقات کنم؛ درحالی که به خون خضاب شده ام و خواهم گفت یا رسول الله! «فلان و فلان» مرا کشتند.[۲۷]
بی تردید این سخن امام اشاره به این حقیقت دارد که آنچه در روز عاشورا اتفاق افتاده است، حاصل کج روی های آن دو نفر و به انحراف کشاندن مردم از مسیر الهی امامت و خلافت است.[۲۸]
بنابراین رفتار امام حسین علیه السلام و اهل بیت و اصحاب ایشان، نوعی موضع گیری در مقابل سیاست های غلط خلفا بود که به گونه های مختلفی خود را نشان می داد. ازاین رو با توجه به معنا و تفسیری که از مفهوم برائت بیان شد، می توان گفت حادثۀ عاشورا، به نوعی هم برائت از شیخین را در برداشت و هم زمینه ساز جریانی جدید در جامعۀ اسلامی به نام جریان برائت شد. برائت از شیخین در بعضی مناطق، مثل کوفه، به طور علنی و گروهی مطرح می شد. به عنوان نمونه در ایامی که مختار ثقفی بر کوفه مسلط شده بود، شیعیان و حامیان مختار که شور و شعور خاصی از انتقام گیری به خود گرفته بودند، جرئت بیشتری در ابراز برائت از خلفا پیدا کردند و در مواقعی برائت خود را با اظهار بیزاری از شیخین نشان می دادند؛ تا جایی که اشراف حامی آل زبیر و بنی امیه به مختار ایراد می گرفتند که چرا شیعیان از اسلاف صالحۀ ما بیزاری می جویند.[۲۹] در همان ایام، رفته رفته شیعیان و علویان از دیگر گروه ها جدا شدند و به سمت مختار رفتند؛ جبهۀ مقابل را نیز بنی امیه و حامیان آل زبیر _ معتقدان به خلافت شیخین _ تشکیل دادند و به همین جهت در قیام مختار علاوه بر بحث امامت اهل بیت علیهم السلام بحث «برائت» نیز مطرح بود.[۳۰]
۲ – کوفه و مسئلۀ برائت، بعد از واقعۀ عاشورا
از منابع تاریخی چنین برداشت می شود که بعد از حادثۀ عاشورا، کوفه به عنوان پایگاهی برای شیعه، محل کشمکش هایی درزمینۀ برائت از شیخین و رفض آن دو نفر شد؛ یعنی در کنار انکار و طرد شیخین از ناحیۀ شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام ، مسئلۀ مرزبندی و اعلام موضع در مقابل شیخین و پیروان آن دو نیز مطرح بود. قرائن نشان می دهد که اکثر این کشمکش ها در کوفه بود و شیعیان زیادی به خاطر رفض (طرد) شیخین به «رافضه» مشهور شدند. فان اس در کتاب کلام و جامعه، اظهار می دارد که مسئلۀ رفض، یک پدیدۀ کاملاً کوفی بود.[۳۱] البته طبیعی بود که اندیشۀ برائت از شیخین از میان شیعیان برخاست؛ چراکه حامیان شیخین یا کسانی که ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را انکار می کردند، هدف و انگیزه ای برای برائت از شیخین نداشتند. شیعیان در آن زمان بیش از هر کجای دیگر، در شهر کوفه از انسجام و اقتدار برخوردار بودند در مورد وجه تسمیۀ رافضه نیز اقوال، متفاوت است، ولی شهرت این لقب در مورد کسانی است که به نوعی شیخین را طرد و انکار می کردند.[۳۲] این طرد و انکار صرفاً برای اظهار بغض نسبت به شیخین نبود؛ بلکه مهم، اعلان موضع در مقابل کسانی بود که نص در امامت و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام و فرزندان او را قبول نداشتند و تا حد عداوت و جنگ با اهل بیت علیهم السلام پیش می رفتند. از همان دوران نخستین بود که شیعۀ امامیه با اعتقاد به نص بر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام و انکار خلافت شیخین، مرز خود را از دیگر فرقه ها و گروه ها جدا می ساخت. در کوفه، این مرزبندی نمود بیشتری داشت و رفض شیخین، یکی از آثار اندیشۀ برائت بود که فراگیر شد.
کوفه به آن اندازه شخصیت های منسوب به رافضه را در خود دید که از دوران امام سجاد علیه السلام به بعد، به عنوان پایگاهی برای رافضیان شهرت یافت و باوجود دشمنان و مخالفان اهل بیت علیهم السلام در آنجا، [۳۳] به مرکزی برای رشد و نمو شیعه و اندیشۀ رفض شیخین تبدیل شد.[۳۴] به عنوان نمونه، در مورد جابر بن یزید جعفی کوفی گفته شده: «رافضیٌ یشتم اصحاب النبی صلی الله علیه وآله ».[۳۵] و یا آمده است: «من الرافضه الغالیه».[۳۶]
در مورد عمرو بن شمر کوفی نیز گفته شده: «رافضیٌ یشتم الصحابه».[۳۷] خاندان اعین، اغلب به رافضه منسوب شده اند.[۳۸] عدی بن ثابت که تابعی کوفی است، «رافضی غال»[۳۹] معرفی شده است. در مورد ابوحمزۀ ثمالی _ از یاران نزدیک امام سجاد علیه السلام _ نیز گفته شده که او رافضی است.[۴۰] وی چندین روایت در طعن شیخین نقل نموده است.[۴۱]
دیگر اصحاب ائمه نیز از راه های دیگری سعی می کردند مسیر مخالفان، دشمنان و منکران اهل بیت علیهم السلام را از دیگر مسیرها جدا نشان دهند و از این طریق، اندیشۀ برائت را در بین شیعیان امامیه نهادینه کنند. ابان بن تغلب که از راویان امام سجاد، امام باقر و امام صادق علیهم السلام و از شخصیت های مشهور کوفه است، [۴۲] خطبۀ معروف شقشقیه را نقل می کرد[۴۳] و از طریق عکرمه و ابن عباس احادیثی را از پیامبر صلی الله علیه وآله با این درون مایه که دشمن امیرالمؤمنین علیه السلام ، دشمن پیامبر صلی الله علیه وآله است،[۴۴] روایت می نمود. می دانیم که کتاب مشهور سلیم بن قیس هلالی که دارای مضامینی صریح در مذمت شیخین و گزارش غصب خلافت است، در این زمان در کوفه نشر پیدا کرد.[۴۵]
دیگر شواهد نیز گویای این مطلب است که اندیشۀ برائت در این عصر، به صورت یک جریان، فراگیر شده بود و در اندیشۀ دیگر شیعیان کوفه، چون کیسانی ها نیز، نفوذ پیدا کرده بود. اشعری در مقالات الاسلامیین، فرقۀ کیسانیه را ذیل روافض ذکر می کند؛ اما زیدیه را که قائل به برائت نبودند، قسیم روافض می آورد.[۴۶] «کُثَیّر عزّه» که از شاعران معروف عصر امام سجاد علیه السلام و کیسانی مذهب بود، برائت خود از خلفا را ظاهر می کرد. او در یکی از اشعار خود چنین می سراید:
برئت الی الاله من ابن اروی و من دین الخوارج اجمعینا
و من عمر برئت و من عتیق غداه دعی امیرالمؤمنینا[۴۷]
مجموع این شواهد گویای این واقعیت است که بعد از حادثۀ عاشورا، کوفه مرکزی برای اندیشۀ برائت از شیخین شد؛ درحالی که تا قبل از عاشورا چنین موجی در بین شیعیان کوفه مشاهده نشده بود و مخالفت ها به صورت پراکنده در مدینه و کوفه و سایر شهرها دیده می شد.
۳ – حاکمیتِ غیر اهل بیت علیهم السلام ، عامل زمینه ساز جریان برائت
در سطور پیش و در تحلیل واقعۀ عاشورا گفته شد که حاکمیت بنی امیه از همان آغاز موروثی شد. ظلم و فشاری که بنی امیه نسبت به اهل بیت علیهم السلام اِعمال می کردند، اختصاص به واقعۀ عاشورا نداشت. آن ها اهل بیت علیهم السلام و حتی ذکر فضائل ایشان را برای خود خطری جدی حس می کردند و مردم را به مذمت گویی امیرالمؤمنین علیه السلام و ذکر فضائل خلفای سه گانه تشویق می نمودند.[۴۸] آن ها با این تفکر که اگر جایگاه اهل بیت علیهم السلام را در جامعۀ مسلمانان به پایین ترین درجۀ ممکن برسانند، می توانند بر دوام حکومت خود بیفزایند، از هیچ ظلمی دراین باره دریغ نکردند. مروان بن حکم در محضر امام سجاد علیه السلام اقرار کرد که هیچ کس از صحابۀ پیامبر صلی الله علیه وآله بهتر از صاحب شما (امیرالمؤمنین علیه السلام ) از صاحب ما (عثمان) دفاع نکرد؛ اما وقتی امام از او سؤال کرد پس چرا شما او را بر فراز منبرها سبّ و لعن می کنید، در جواب گفت: «پایۀ حکومت ما بدون ناسزاگویی و لعن بر علی مستحکم نمی شود (!)»[۴۹]
بنی امیه از طرفی دیگر به خاطر این که جایگاه خود را بین عامۀ مردم محکم کنند و عواقب ذلت بار ظلم خود بر اهل بیت علیهم السلام و شیعیان را کمرنگ تر نمایند، از خلفا تمجید می کردند و مخالفان آن ها را به شدت مورد آزار و اذیت قرار می دادند. آن ها اصحاب اهل بیت علیهم السلام را احضار کرده و از آن ها می خواستند نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام ابراز برائت کنند[۵۰] و یا در مورد خلفای سه گانه سؤال می کردند تا در صورت اظهار برائت، آن ها را از میان بردارند. سعید بن جبیر در مناظره ای با حجّاج در عین رعایت تقیه، در مورد دوستی با خلفا، خواستۀ حجاج را اجابت نکرد و بعد از مدتی حجاج دستور داد که او را به دار بیاویزند.[۵۱] سعید بن جبیر با اینکه در ظاهر سبّ و طعنی نسبت به شیخین ابراز نکرد، ولی عدم ولاء و تمایل او به شیخین، برای اثبات برائت او کافی بود. این نوع عملکرد از ناحیۀ حکومت، حساسیت بیشتر شیعیان را در پی داشت؛ چراکه از عاشورا به بعد، دروازۀ شورش و ابراز دشمنی علیه حاکم جور بر روی آن ها باز شده و روحیۀ مقابله به مثل را در آن ها تقویت کرده بود.
یحیی بن ام طویل که فرزند دایۀ امام سجاد علیه السلام بود،[۵۲] به طور علنی مردم را از برائت نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام نهی می کرد و از طرفی دیگر، برائت شدید خود را با مخالفان آن حضرت اعلام می داشت. وی پایۀ اندیشۀ برائت را بر الهی بودن آن معرفی می کرد. او در میدان بزرگ کوفه با شهامت می ایستاد و فریاد می زد:
ای دوستان خدا! ما از هر چه شما می شنوید برائت داریم! لعنت خدا بر کسانی باد که به امیرالمؤمنین علیه السلام سبّ و ناسزا گویند. ما از خاندان مروان و از هر چه که غیر الهی است بیزاری می جوییم.[۵۳]
این نوع سخنانِ اصحاب، اگرچه تصریح به برائت از شیخین نبود، ولی برای جامعۀ مسلمانان و شیعیان روشن بود که حاکمیت از چه کسانی حمایت می کند و به بهانۀ هواداری از چه کسانی، شیعیان را تحت فشار قرار می دهد.
بنابراین تحلیل، حاکمیت بنی امیه را نیز می توان از عوامل زمینه ساز جریان برائت از شیخین دانست.
۴ – امام سجاد علیه السلام و مسئلۀ برائت
سیره و رفتار امام سجاد علیه السلام نیز نشان می دهد که آن حضرت شیعیان خود را به سمتی هدایت می کرد که حاصل آن، تفکیک و مرزبندی آن ها نسبت به دیگر گروه ها و نحله هاست. تأکید بر جایگاه والای اهل بیت پیامبر علیهم السلام و شأن و منزلتی که خداوند برای آن ها قرار داده است و نیز حق الهی امامت که به آن ها اختصاص دارد، شیعیان را بر این عقیده استوار می داشت که امامت و خلافت هیچ کسی غیر از اهل بیت علیهم السلام را نپذیرند و نسبت به دشمنان آن ها اعلان موضع کنند.
امام سجاد علیه السلام بخشی از این هدف خود را در قالب دعا با مفاهیمی اعتقادی و سیاسی به مردم القا می نمود. برخی از این ادعیه حتی در میان اهل سنت هم رواج داشت.[۵۴] نمونه هایی از آن چنین است:
_ رب صل علی أطائب اهل بیته الذین اخترتهم لامرک و جعلتهم خزنه علمک و حفظه دینک و خلفائک فی أرضک و حججک علی عبادک و… .[۵۵]
اختیار کردن اهل بیت علیهم السلام در امر امامت، خلیفه قراردادن آنها در زمین و حجت الهی بودن آنها بر مردم، از نکته های اساسی در این فراز هستند.
_ اللهم إن هذا المقام لخلفائک وأصفیائک و موضع أمنائک فی الدرجه الرفیعه التی اختصصتهم بها قد ابتزوها… حتی عاد صفوتک و خلفائک مغلوبین مقهورین مبتزّین… .[۵۶]
در این فراز نیز امام علیه السلام به روشنی بیان می کند که مقام خلافت به کسانی اختصاص دارد که خلیفۀ خدا و برگزیدگان او هستند؛ولی دیگران، این مقام را از آن ها گرفتند.
_ اللهم فصل علی محمد و آل محمد… اللهم العن اعدائهم من الاولین و الاخرین و من رَضِیَ بفعالهم و اشیاعهم و اتباعهم.[۵۷]
امام علیه السلام در این دعا، علاوه بر لعن دشمنان اهل بیت علیهم السلام ، پیروان آن ها و رضایت دهندگان به رفتار آن ها را نیز مورد لعن قرار می دهند. این که امام در دعاهای خود، لعن دشمنان را نیز به عنوان جزئی از عبادت خدا قرار می دهند، باعث می شود که نزد هر شیعه یا دوست دار اهل بیت علیهم السلام ، اندیشۀ بیزاری از دشمنان و اظهار آن، به عنوان امری مقدس و معنوی انگاشته شود. با این روش، لعن دشمنان اهل بیت علیهم السلام نه تنها موضع سیاسی هر شیعۀ امامیه را مشخص می کند، بلکه به عنوان امری اعتقادی، بر استحکام این باور می افزاید. به تفسیری دیگر، این اعلان موضع از ناحیۀ امام شیعیان که در کنار نشان دادن هویت فکری و اعتقادی تشیع در مسئلۀ امامت، دشمنان آن ها را نیز طرد می کند، نوعی جداسازی و تفکیک هویت فکری، اعتقادی و اجتماعی است که از آن به برائت تعبیر می شود.
اما اثبات این مطلب که پایه گذاری اندیشۀ برائت نسبت به دشمنان اهل بیت علیهم السلام و نیز در ذیل آن، برائت از شیخین، به دست امام سجاد علیه السلام صورت گرفت یا خیر، نیازمند بررسی شواهد و قرائن تاریخی و روایی دیگر است.
گزارش ها و شواهد تاریخی نشان می دهد که سیاست حاکمان بنی امیه در دوران امام سجاد علیه السلام چنین بود که با پیش کشیدن مسئلۀ برائت از شیخین، بهانه ای برای مقابله با اهل بیت علیهم السلام پیدا کنند. وقتی به مواضع امام سجاد علیه السلام در مقابل حکومت وقت نگاه می کنیم، خواهیم دید که آن حضرت نیز در مقابل سیاست و عملکرد حکومت، مواضع خنثی کننده ای را اتخاذ کردند تا هرگونه بهانه و فرصتی را از حاکمیت سلب کنند. بدین جهت، بعضی از سخنانی که در مورد مدح شیخین به حضرت منسوب شده است، یا از موضع تقیه کاملاً قابل توجیه است و یا قابل برداشتی دوسویه است. به عنوان نمونه، وقتی از آن حضرت در کنار مرقد پیامبر صلی الله علیه وآله در مورد شیخین و جایگاه آن دو نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله سؤال کردند، اشاره به مرقد پیامبر صلی الله علیه وآله نموده و فرمودند: «چنین جایگاهی دارند که تا امروز در کنار پیامبر صلی الله علیه وآله هستند».[۵۸]
امام علیه السلام در اینجا، پاسخ روشنی به سؤال کننده نمی دهند و از طرفی جوابی دوسویه بیان می کنند که هم می تواند به معنای نزدیکی محل دفن آن دو به پیامبر صلی الله علیه وآله باشد و هم به معنای نزدیکی مقام و منزلت آن دو به پیامبر؛ و برای سؤال کننده همین کفایت می کند که تصور کند امام علیه السلام معنای دوم را اراده کرده است.
بعضی از گزارش های منابع اهل سنت چنین نشان می دهند که امام سجاد علیه السلام با برائت از خلفا و اظهار سبّ و طعن، مخالف است. از امام باقر علیه السلام نقل کرده اند که روزی در مدینه، عده ای از اهل عراق، ابوبکر و عمر را سبّ و ناسزا می گفتند و بعد سخن را در مورد عثمان شروع کردند. امام سجاد علیه السلام آن ها را نهی کرد و فرمود:
شما هم از مهاجرین و هم از انصار برائت می جویید. بروید و از من فاصله بگیرید! خداوند شما را به هم نزدیک نسازد که شما فقط ظاهری از اسلام دارید، ولی مسلمان نیستید.[۵۹]
افزون بر این، بعضی دیگر از گزارش ها در منابع اهل سنت نشان می دهند که حتی امام علیه السلام از بعضی شیعیان یا دوست داران خود درخواست می کنند که شیخین را دوست داشته باشند. آن حضرت به سؤال کننده ای که در مورد ابوبکر پرسش کرده بود، سفارش می کنند که شیخین را دوست داشته باشد و به او می فرمایند: «اگر در این کار گناهی باشد، من به گردن می گیرم».[۶۰]
با فرض صحت چنین روایتی، می توان گفت گویا در نظر سؤال کننده، دوستی و یا ابراز دوستی نسبت به خلفای سه گانه، گناه محسوب می شود؛ ازاین رو حضرت بدون درخواست توضیحی از سؤال کننده، گناه نبودن این امر را در چنان موقعیت اجتماعی _ سیاسی، اعلام می دارند.[۶۱]
موقعیت شناسی، یکی از شاخصه های مهم در رفتار و سیرۀ امام سجاد علیه السلام است. از یک طرف دیده شد که مضامین بعضی از ادعیه به مشروعیت نداشتن امامت غیر اهل بیت علیهم السلام اشاره داشته و لعن دشمنان را امری مقدس و لازم نشان می دهد؛ بدون این که در آن ها اشاره ای صریح به افرادی خاص شود. از طرفی دیگر به بعضی از شیعیان یا محبان خود دستور می دهند نسبت به خلفا ابراز دوستی کنند. همچنین در مواردی، شبهۀ عدم برائت از شیخین را از ذهن بعضی اصحاب، مثل قاسم بن مسلم، می زدایند و از ایشان توقع دارند که نه تنها از دشمنان شیخین برائت نجویند، بلکه جهت برائت را به سمت آن دو متمایل کنند.[۶۲] گاهی برای اصحاب خاصی چون ابوحمزه، از حقیقت شخصیت آن دو نفر پرده برمی دارند.[۶۳] نمونه هایی نیز در گزارش های تاریخی وجود دارد که شخص سؤال کننده، با اصرار از امام سجاد علیه السلام در مورد آن دو نفر جواب می گیرد؛ مانند ملاقات شخصی از طائف که ظاهراً در موسم حج با امام سجاد علیه السلام دیدار می کند و در ابتدای امر وقتی از ابوبکر و عمر شِکوه می کند، امام علیه السلام او را به تقوا سفارش می نمایند؛ سپس او امام را به کعبه قسم می دهد تا بداند آیا شیخین بر جنازۀ حضرت زهرا علیها السلام نماز خواندند؟ که امام پاسخ منفی می دهند.[۶۴]
شواهد، گویای این واقعیت هستند که آنچه امام سجاد علیه السلام در جامعۀ مسلمانان آن روز مراعات می کنند، تصریح نکردن به نام خلفا در اظهار برائت یا اظهار طعن، با توجه به عواقب اظهار آن، است. حکیم بن جبیر از آن حضرت نقل می کند که فرمود:
شما از شصت سال پیش به خاطر عثمان کشته می شوید؛ اگر می خواستید از صَنَمَی قریش [= دو بت قریش] برائت بجویید، چگونه بودید؟[۶۵]
اما وقتی حکیم بن جبیر می خواهد موضع خود را در برابر شیخین بازنگری کند، امام سجاد علیه السلام _ با توجه به شناختی که از او دارند _ با استدلالی قرآنی، اساس ولایت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام را برای او اثبات کرده و منزلت فرضی شیخین را انکار می کنند.[۶۶]
این نوع مصلحت اندیشی از ناحیۀ امام سجاد علیه السلام تنها برنامۀ آن حضرت نبود. بعضی از روایات و رفتارها نشان می دهد که آن حضرت برنامه ای ویژه برای زنده نگاه داشتن دین جدش و جلوگیری از انحرافی که در مسیر برنامۀ هدایت الهی پیش آمده، داشتند. برای این کار آن حضرت رفتار و سخنان خود را مستند به اجداد خود، به ویژه رسول خدا صلی الله علیه وآله ، کرده و در ادعیۀ مشهور خود، فراوان به عظمت و جلالت خاندان رسول خدا علیهم السلام اشاره می کنند. از طرفی در هیچ کتاب روایی یا تاریخی دیده نشده که آن حضرت به روایتی از شیخین یا رفتار و سیره ای از آن ها استناد کند. حتی در نگاشته های اهل سنت که خواسته اند امام را از حامیان شیخین معرفی نمایند، گزارش یا روایت معتبری دیده نمی شود که آن حضرت به قول یا فعلی از شیخین استناد کرده باشد. گویا امام علیه السلام نه فقط به عنوان خلیفه یا صحابی پیامبر صلی الله علیه وآله ، حتی به عنوان یک راوی نیز ارزشی برای این دو قائل نیست؛ بلکه بنا بر بعضی گزارش ها، هدف آن حضرت تخریب شخصیت شیخین و معرفی هویت واقعی آن دو نفر، ولی نه به صورت علنی، بوده است. یادآوری جریان غصب خلافت که نتیجه اش انحراف مسیر هدایت الهی و مشروعیت نداشتن خلافت خلفا بود و نیز تذکر به حق الهی امام، روش و برنامه ای بود که امام سجاد علیه السلام در پیش گرفتند. به عنوان نمونه می توان به خطبۀ فدکیۀ حضرت زهرا علیها السلام اشاره کرد. یکی از طرق روایی این خطبه، زید، فرزند امام سجاد علیه السلام ، است. در این خطبه، حضرت زهرا علیها السلام در اعتراض و واکنش نسبت به رفتارهای شیخین بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وآله ، به روشنی از حق امامت امیرالمؤمنین علیه السلام دفاع و پایۀ خلافت ابوبکر را غیر الهی معرفی می کنند. در ادامۀ این خطبه نیز از زید بن علی علیه السلام نقل شده که در جواب به شبهۀ ساختگی بودن این خطبه در ادعای ابوالعینا می گوید:
من دیدم مشایخ آل ابی طالب، آن را از پدرانشان نقل می کنند و به فرزندانشان آموزش می دهند و پدر من نیز از اجدادم تا برسد به فاطمه ( علیها السلام ) برای من این کلام را نقل کرده است و مشایخ شیعه آن را تدریس می نمودند، قبل از این که جد تو [= ابوالعینا] پیدا شود![۶۷]
این گزارش که در منابع اهل سنت نقل شده، حاکی از آن است که این خطبه در بین شیعیان آن قدر مهم بود که اهل بیت علیهم السلام ، به ویژه امام سجاد علیه السلام ، بر نشر آن اهتمام داشتند.
منابع امامیه، این برنامۀ امام علیه السلام را پررنگ تر نشان می دهند. امام سجاد علیه السلام در روایاتی صریح، غصب حق حضرت زهرا علیها السلام و ممنوعیت ایشان از ارث را برای بعضی از اصحاب بازگو می کنند؛[۶۸] گرچه در این روایات به روشنی از خلفا، نامی به میان نیامده است، ولی برای کسانی چون ابوحمزۀ ثمالی که مخاطب چنین روایاتی هستند، روشن است که امام علیه السلام در مورد چه کسانی سخن می گویند. او درجایی دیگر از امام سجاد علیه السلام نقل می کند که فرمود:
سه دسته هستند که روز قیامت به آن ها نظر نمی شود: کسانی که از طرف خداوند ادعای امامت کنند درحالی که اهل آن نیستند؛ و کسانی که امام از ناحیۀ خداوند را انکار کنند؛ و کسانی که معتقد باشند فلان و فلان از اسلام بهره ای دارند.[۶۹]
درجایی دیگر به او می فرمایند:
آن دو نفر اولین کسانی هستند که به حق ما ظلم کردند و میراث ما را گرفتند و درجایی نشستند که ما نسبت به آن سزاوارتر بودیم؛ خداوند آن ها را نبخشد و بر آن ها رحم نکند.[۷۰]
ابوعلی خراسانی، از غلام امام سجاد علیه السلام نقل می کند که همراه امام علیه السلام در بعضی از اوقات خلوتش بودم. یک بار به آن حضرت عرض کردم: «برای من بر شما حقی است؛ آیا مرا از این دو مرد با خبر نمی کنی؟» حضرت فرمود: «آن دو کافر بودند! هر کس هم که نسبت به آن ها محبت داشته باشد کافر است».[۷۱]
در کنار چنین اظهار موضعی، امام علیه السلام بعضی از سنت هایی را که در زمان شیخین تغییر یافته است، اصلاح کرده و روش اجرای درست آن را به شیعیان می آموزند. به عنوان نمونه، آن حضرت «حی علی خیر العمل» را به اذان اضافه کرد و وقتی دراین باره از ایشان پرسش شد، در جواب فرمودند: «هو اذان الاول».[۷۲]
نمونۀ دیگری که امام سجاد علیه السلام با واکنش خود باعث تحولی دیگر در جامعۀ شیعه می شوند، تأیید محتوای کتاب سلیم بن قیس هلالی است. البته سند کتاب موجود کنونی، محل نزاع است. بررسی سند این کتاب و نیز وثاقت ابان بن ابی عیاش، تنها واسطۀ سلیم بن قیس و این که آیا این کتاب، همان کتاب سلیم بن قیس است یا خیر، مجالی دیگر می طلبد و بهتر است خوانندۀ محترم را به نوشتارهای دیگری که در این زمینه ارائه شده است ارجاع دهیم.[۷۳] اما بنا بر کثرت راویان در طبقات سند این کتاب تا طبقۀ سوم آن، اصل این ادعا ثابت است که محتوای آن، باوجود خفقان سیاسی، در زمان امام سجاد علیه السلام ارائه شده و سرآغاز حکایاتی صریح در ذم و طعن شیخین بین شیعیان می شود. نمونۀ نشر چنین کتابی _ که اصل نشر آن از ناحیۀ اهل بیت علیهم السلام به قرینۀ نقل روایاتی از کلینی، صدوق، نعمانی، کشّی[۷۴] و شیخ طوسی[۷۵] تأیید شده است _ در عصر اهل بیت علیهم السلام چه تا دوران امام سجاد علیه السلام و چه بعد از آن حضرت، سابقه ندارد؛ به ویژه نقل کشّی که نشان می دهد تمام محتوای کتابی که در عصر امام سجاد علیه السلام توسط سلیم نوشته شده، مورد تأیید آن حضرت قرار گرفته است. ازاین رو، مضامین این کتاب در آن دوران و به ویژه در کوفه، محل نشر این کتاب، می توانسته دیدگاه شیعیان و حتی مسلمانان را نسبت به خلفا و شیخین دگرگون سازد.[۷۶]
همۀ رویدادهای پیش گفته، از یک جریان اجتماعی فراگیر خبر می دهد که رفته رفته، ذهن و فکر همۀ مسلمانان را به سوی خود جلب کرد؛ و این همان مسئلۀ برائت از شیخین است که امام سجاد علیه السلام به شیوه های متفاوتی آن را مدیریت کردند.
نتیجه
بنا بر اقوال و شواهدی که گذشت، روشن می شود که جریان برائت از شیخین در جامعۀ اسلامی عصر امام سجاد علیه السلام ، تنها از یک عامل یا از یک ناحیه نشأت نگرفته است؛ یک عامل، حادثۀ عاشورا است که گویی جرقه ای است برای شعله ور کردن اندیشۀ برائت از شیخین؛ این حادثه که احساسات شیعیان را به شدت برانگیخته بود، نقشی مؤثر دراین باره داشته است. از طرفی دیگر بایسته است که بگوییم نوع عملکرد و سیاست حکومت بنی امیه و دیگر مخالفان اهل بیت علیهم السلام به گونه ای بود که زمینه ساز تقابلی آشکار از سوی شیعه شد. از نتایج این تقابل، پدیدار شدن موج برائت از شیخین بود. حال با توجه به این دو زمینه، با نگاهی کلی به دوران امامت امام سجاد علیه السلام می بینیم که اوایل دوران امامت آن حضرت با اواخر آن، شرایطی متفاوت دارد. امام سجاد علیه السلام در حالی جایگاه امامت را با تقیه و در خفا عهده دار می شود[۷۷] که در ابتدای امامت خود، با کمی پیروان مواجه است.[۷۸] آن حضرت با شناخت کامل نسبت به اوضاع آشفتۀ شیعیان و سیاست حاکمیت می بایست پایۀ امامت الهی را در بین شیعیان مستحکم نگاه داشته و اهل بیت پیامبر علیهم السلام را با توجه به جایگاه واقعی آن ها، معرفی نماید. در این راستا برای معرفی و تذکری دوباره در مورد شأن و منزلت اهل بیت علیهم السلام و از طرفی معرفی عاملان اصلی جنایاتی که بر شیعیان وارد شده بود، لازم می آمد که هر دو امر از برنامه های منسجم امام سجاد علیه السلام قرار گیرد. امام علیه السلام با بهره گیری از عوامل مؤثر و زمینه سازی که موردبحث قرار گرفت و نیز زمینه هایی که خود آن حضرت فراهم آورد، تشیع را در آن وضعیت بحرانی مدیریت کرده و اصحاب خاص خود را در مورد شخصیت و رفتار آن دو نفر آگاهی بخشید. از رفتارهای محتاطانۀ امام سجاد علیه السلام و نوع پاسخ هایی که از آن حضرت نقل شده می توان دریافت که امام، با نشر اندیشۀ برائت از شیخین موافق بود و در مواردی خود چنین می کرد؛ ولی درعین حال، به صورت علنی به نام شیخین تصریح نمی کرد. بنا بر همین منش امام است که در هیچ کدام از اقوال نقل شده از امام یا اصحاب خاص آن حضرت، در هنگام طعن و مذمت، به صراحت نامی از خلفا دیده نمی شود و حتی در تصور اهل سنت، امام علیه السلام مخالف با برائت معرفی شده است.[۷۹] روی هم رفته در این دوران برائت از شیخین و مرزبندی نسبت به آن دو و حامیان شان به صورت جریانی در کوفه، مرکز تشیّع، تبدیل شد.
مناسب است پژوهش هایی دربارۀ روند این جریان در دوره های بعد از امامت امام سجاد علیه السلام و سیر تطور اندیشۀ برائت از خلفا در عصر حضور اهل بیت علیهم السلام و بعد از آن انجام پذیرد.
منابع :
قرآن کریم، ترجمۀ الهی قمشه ای.
نهج البلاغه، ترجمۀ سید محمد مهدی جعفری، تهران، موسسه نشر و تحقیقات ذکر، ۱۳۸۶ ش.
صحیفۀ سجادیه، تحقیق محمد باقر موحد ابطحی، قم، نشر موسسه الامام المهدی علیه السلام ، ۱۴۱۱ ق.
ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، محقق: محمد ابوفاضل ابراهیم، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ ق.
ابن اعثم، محمد بن علی، الفتوح، هند، ۱۳۹۳ ق.
ابن خلکان، احمد بن محمد، وفی ات الاعیان، تحقیق احسمان عباس، لبنان، دارالثقافه، بی تا.
ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، بیروت، نشر دار صادر، ۱۹۶۸ م.
ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، قم، علامه، ۱۳۷۹ ق.
ابن ابی طاهر، احمد، بلاغات النساء، قم، مکتبه بصیرتی، بی تا.
ابن عبدربه، احمد، العقدالفرید، بیروت، دار الکتب العربی، ۱۴۰۲ ق.
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ ق.
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، بی جا، بی تا.
ابن منظور، محمد بن مکرم، مختصرتاریخ دمشق، تحقیق: محمود الأرناووط و یاسین محمود خطیب، بیروت، دار الفکر، ۱۹۸۹ م.
اشعری قمی، سعدبن عبدالله، المقالات و الفرق، قم: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، بی تا.
اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، تصحیح هلموت ریتر، آلمان، دارالنشر فرانز شتاینر، ۱۴۰۰ ق.
اصفهانی، علی بن الحسین، الاغانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
اعتصامی، عبدالمجید، اندیشه های کلامی زید بن علی علیه السلام ، قم، پایان نامۀ ارشد دانشگاه قرآن و حدیث، ۱۳۸۹ ش. (این اثر به صورت کتاب با تحقیق و تصحیح نهایی و زیر نظر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در دست چاپ است.)
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، اندیشۀ ارجاء در روایات اهل بیت علیهم السلام ، مجلۀ نقد و نظر، ۶۷، قم، ۱۳۹۲ ش.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، خاستگاه اندیشۀ رفض و نسبت آن با واژه رافضه، مجلۀ کلام اهل بیت علیهم السلام ، شماره ۱، پژوهشکده کلام اهل بیت علیهم السلام ، قم، در دست چاپ.
بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیه موسسه البعثه، قم، موسسه بعثت، ۱۳۷۴ ش.
برقی، احمد بن محمد، رجال، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۸۳ ش.
تهرانی، ابوالفضل، شفاء الصدور فی شرح زیاره العاشور، تهران، مرتضوی، ۱۳۷۶ ش.
ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقیق سید جلال الدین حسینی، تهران، نشر بهمن، بی تا.
جعفری، سید حسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمۀ سید محمد تقی آیت اللهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۲ ش.
جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، تهران، نشر علم، ۱۳۸۸ ش.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، تاریخ خلفا، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۴ ش.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیه السلام ، قم، انصاریان، ۱۳۸۰ ش.
جوهری، اسماعیل بن حماد، صحاح اللغه، تبریز، بی جا، ۱۲۷۰ ق.
حلبی، ابوالصلاح، تقریب المعارف، محقق: فارس تبریزیان (الحسون)، قم، الهادی، ۱۴۰۴ ق.
حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، قم، موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، ۱۴۱۳ ق.
خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایه الکبری، بیروت، موسسه البلاغ، ۱۴۱۱ ق.
خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه السلام ، قم، انوارالهدی، ۱۴۲۳ ق.
خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، تحقیق سهیل زکار، بیروت، دارالفکر، بی تا.
دینوری، ابن قتیبه، المعارف، مصر، دارالمعارف، ۱۹۶۹ م.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، الامامه والسیاسه، مصر، ۱۹۸۵ م.
ذهبی، شمس الدین محمد، سیراعلام النبلاء، تحقیق حسین اسد، بیروت، موسسه الرساله، ۱۴۱۳ ق.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، المغنی فی الضعفاء، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۸ ق.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دارالقلم، بی تا.
راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، محقق موسسه الامام المهدی علیه السلام ، قم، موسسه امام مهدی علیه السلام ، ۱۴۰۹ ق.
سبحانی، محمد تقی، گامی دیگر در شناسایی و احیای کتاب سلیم بن قیس هلالی، دوماهنامه آینۀ پژوهش، شماره ۳۷، ۱۳۷۵ ش.
سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، تحقیق محمدباقر انصاری، قم، دلیل ما، ۱۴۲۸ ق.
سیداهل، عبدالعزیز، زین العابدین علی بن الحسین علیهما السلام ، تهران، نشر کتابفروشی محمدی، سال نشر ۱۳۳۵ ش.
شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، تحقیق: محمد بدران، قم، نشر الشریف الرضی، بی تا.
شیبی، کامل مصطفی، الصله بین التصوف و التشیع، بیروت، دار الانس، ۱۹۸۲ م.
صدوق، محمد بن علی، خصال، محقق علی اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۶۲ ش.
صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، نجف الاشرف، المکتبه الحدریه، ۱۳۸۵ ق.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، معانی الاخبار، قم، موسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین، ۱۳۷۹ ق.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، امالی، مرکز الطباعه و النشر فی موسسه البعثه، ۱۴۱۷ ق.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، کمال الدین و تمام النعمه، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۵ ق
صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد علیهم السلام ، تحقیق و مصحح محسن کوچه باغی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ ق.
طباطبایی، سید محمد کاظم، تاریخ حدیث شیعه، تهران، دانشکده علوم حدیث، ۱۳۸۸ ش.
طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، مشهد، نشر مرتضی، ۱۴۰۳ ق.
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت، موسسه اعلمی، ۱۴۰۳ ق.
طبسی، محمدجعفر، رجال الشیعه فی اسانید السنه، قم، موسسه معارف اسلامیه، ۱۴۲۰ ق.
طقوش، محمدسهیل، دولت امویان، ترجمۀ حجت الله جودکی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۷ ش.
طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القران، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، رجال، قم، موسسه آل البیت علیهم السلام ، ۱۴۰۴ ق.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، اختیار معرفه الرجال (رجال کشی)، محقق حسن مصطفوی، مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۴۰۹ ق.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، امالی، قم، دارالثقافه، ۱۴۱۴ ق.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، الغیبه، قم، دارالمعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱ ق.
طیب، عبدالحسین، اطیب البیان، تهران، بنیاد فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۶ ش.
عسقلانی، ابن حجر، تقریب التهذیب، بیروت، دارالکتب العلیمه، ۱۴۱۵ ق.
عقیلی، محمد بن عمرو، ضعفاء العقیلی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۸ ق.
عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، محقق هاشم رسولی محلاتی، تهران، المطبعه العلمیه، ۱۳۸۰ ق.
فان اس، ژوزف، کلام و جامعه، ترجمه محمدرضا بهشتی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ۱۳۸۹ ش.
فراهیدی، خلیل، العین، قم، دارالهجره، ۱۴۰۹ ق.
قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، تحقیق سید طیب موسوی جزایری، قم، موسسه دارالکتاب للطباعه و النشر، ۱۴۰۴ ق.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ ق.
کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام ، تحقیق محمد باقر محمودی، قم، مجمع احیاء الثقات الاسلامیه، ۱۴۱۲ ق.
مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، موسسه الوفا، ۱۴۰۳ ق.
مزی، یوسف، تهذیب الکمال، بیروت، موسسه الرساله، ۱۴۰۶ ق.
مسعودی، ابوالحسن، اثبات الوصیه، قم، انصاریان، بی تا.
مسعودی، ابوالحسن، التنبیه والاشراف، بیروت، دار صعب، بی تا.
مسعودی، ابوالحسن، مروج الذهب، قم، دارالهجره، ۱۴۰۴ ق.
مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد، ۱۳۷۴ ش.
مفید، محمد بن محمد، الإختصاص، محقق علی اکبر غفاری و محمود محرمی، قم: المؤتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، ۱۴۱۳ ق.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، امالی، قم، کنگرۀ شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ ق.
ملطی، ابن عبد الرحمن، التنبیه و الرد علی اهل الاهواء والبدع، قاهره، مکتبه مربوبی، ۱۹۹۳ م.
نجاشی، احمد بن علی، رجال، قم، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجامعه المدرسین، ۱۳۶۵ ش.
نشار، سامی، نشأه الفکر الفلسفی فی الاسلام، قاهره، دار سلام، ۱۴۲۹ ق.
نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، نشر صدوق، تهران، ۱۳۹۷ ق.
حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، مستدرک، تحقیق یوسف عبدالرحمن، بیروت، دارالمعارف، بی تا.
پی نوشت ها:
[۲]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات، ۱۲۱؛ فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ۸/۲۸۹؛ جوهری، اسماعیل بن حمّاد، صحاح، ۱/۳۶؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ۱/۳۲٫
[۳]. توبه/۱_۳؛ یونس/۴۱٫
[۴]. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ۵/۱۶۸؛ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ۱/۲۳۹٫
[۵]. طیب، عبدالحسین، اطیب البیان، ۶/۱۷۲؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ۴/۹۰٫
[۶]. اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات السلامیین، ۲۱؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ۱/۲۴٫
[۷]. از آن جمله می توان به این موارد اشاره کرد: نهج البلاغه، خطبۀ ۳ (خطبۀ شقشقیه) که حاکی از اختلاف امیرالمؤمنین علیه السلام با خلفا در مسئلۀ امامت و اعتراض و بیزاری آن حضرت از آن هاست؛ و شبیه آن در: صدوق، علی بن حسین، علل الشرائع، ۱/۱۴۷؛ خطبۀ فاطمۀ زهرا علیها السلام : ابن ابی طاهر، احمد، بلاغات النساء، ۱۲ (در ادامه پیرامون این خطبه بحث خواهد شد)؛ انزجار امام حسن علیه السلام از معاویه و سه خلیفۀ قبل از او: طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ۲/۲۸۷؛ مناظرۀ عبدالله بن عباس با عمر: ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، ۳/۱۱۵؛ بیعت نکردن بعضی صحابه با ابوبکر تا قبل از بیعت امیرالمؤمنین علیه السلام : طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ۲/۴۴۳؛ لعن دو خلیفۀ نخستین از سوی ام سلمه: حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، ۶۰؛ لعن جابر بن عبدالله بر آن دو نفر: خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایه الکبری، ۴۵٫
[۸]. در این نوشتار، اندیشۀ برائت از شیخین قبل از واقعۀ عاشورا، مفروض انگاشته شده و نویسنده إن شاء الله در این زمینه نیز مقالۀ دیگری ارائه خواهد داد.
[۹]. شواهد این ادعا در متن نوشتار به تفصیل خواهد آمد.
[۱۰]. ر.ک: حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، مستدرک، ۳/۱۶۲؛ ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، ۸/۲۹؛ مسعودی، علی بن حسین، التنبیه والاشراف، ۲۵۰٫
[۱۱]. نهج البلاغه، خطبۀ ۳ و ۲۱۷٫
[۱۲]. ر.ک: جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ۶۲ _ ۶۶ و ۹۲٫
[۱۳]. ر.ک: شیبی، کامل مصطفی، الصله بین التصوف والتشیع، ۱/۲۷؛ جعفری، سید حسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، ۲۵۰٫
[۱۴]. ر.ک: جعفریان، رسول، تاریخ خلفا، ۸۱٫
[۱۵]. ابن عبدربه، العقد الفرید، ۳/۳۶۵٫
[۱۶]. خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، ۱/۱۵۷٫
[۱۷]. طبری، محمد بن جریر، همان، ۶/۱۸۴٫
[۱۸]. ابن منظور، محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، ۹/۱۶۱٫
[۱۹]. ر.ک: دینوری، ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، ۱/۱۸۲ و ۱۹۲٫
[۲۰]. طبرسی، احمد بن علی، همان، ۲/۳۱۰٫
[۲۱]. ر.ک: جعفریان، رسول، همان، ۴۱۳٫
[۲۲]. در ادعایی از خلیفۀ دوم چنین نقل شده است: «به خلاف خواستۀ پیامبر، خداوند نخواست که علی علیه السلام بعد از او به خلافت برسد (!)» (ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، همان، ۱۲/۷۸).
[۲۳]. ابن اعثم، محمد بن علی، الفتوح، ۵/۱۹۹٫
[۲۴]. همان، ۲۰۱٫
[۲۵]. طبری، محمد بن جریر، همان، ۴/۳۳۱ و ۳۳۶٫
[۲۶]. ابن عبد ربه، همان، ۵/۱۳۱٫
[۲۷]. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه السلام ، ۲/۳۴٫ متن روایت چنین است: «إنی هکذا أکون حتی ألقی جدی رسول الله و أنا مخضوب بدمی و أقول: یا رسول الله! قتلنی فلان و فلان».
[۲۸]. روایاتی نیز با این مضمون که گناه حاکمان بنی امیه بر دوش دو خلیفۀ اول است، از اهل بیت علیهم السلام نقل شده است. برای نمونه ر.ک: طبرسی، احمد بن علی، همان، ۲/۲۸۵٫
[۲۹]. طبری، محمد بن جریر، همان، ۴/۵۱۸٫
[۳۰]. ر.ک: جعفریان، رسول، همان، ۵۹۷٫
[۳۱]. فان اس، ژوزف، کلام و جامعه، ۳۰۹٫
[۳۲]. ر.ک: اعتصامی، عبدالمجید، خاستگاه اندیشۀ رفض و نسبت آن با واژۀ رافضه، مجلۀ کلام اهل بیت علیهم السلام ، شمارۀ ۱٫
[۳۳]. ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ۲/۵۵۸٫
[۳۴]. ر.ک: جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ۱۰۶٫
[۳۵]. عقیلی، محمد بن عمرو، ضعفاء عقیلی، ۱/۱۹۳٫
[۳۶]. دینوری، ابن قتیبه، المعارف، ۴۸۰٫
[۳۷]. ذهبی، محمد بن احمد، المغنی فی الضعفاء، ۲/۵۴٫
[۳۸]. مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ۱۸/۲۸۳٫
[۳۹]. ذهبی، محمد بن احمد، همان.
[۴۰]. عسقلانی، ابن حجر، تقریب التهذیب، ۱/۱۴۶٫
[۴۱]. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ۲۹۰؛ عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ۱/۱۷۸، ح ۶۵٫
[۴۲]. نجاشی، احمد بن علی، رجال، ۱۰٫
[۴۳]. صدوق، علی بن حسین، معانی الأخبار، ۳۶۱٫
[۴۴]. همو، أمالی، ۳۵۲٫
[۴۵]. در مورد کتاب سلیم در همین نوشتار به طور مختصر بحث خواهد شد.
[۴۶]. اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات السلامیین، ۳۳٫
[۴۷]. ابن عبدربه، همان، ۲/۲۴۶؛ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ۷/۲۷۶؛ در این کتاب، به جای مصرع بیت اول، چنین آمده: «و من فعل برئت و من فعیل» که به عمر و ابوبکر تفسیر شده است. ترجمه: من به سوی خداوند از عثمان و دین خوارج بیزاری می جویم؛ هم چنین از عمر و ابوبکر، زمانی که او را امیرالمؤمنین خواندند.
[۴۸]. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، همان، ۴/۵۶ و ۵۸٫
[۴۹]. همان، ۱۳/۲۲۰٫
[۵۰]. به عنوان نمونه، رشید هجری در کوفه به جرم عدم برائت از امیرالمؤمنین علیه السلام ، مورد آزار و شکنجه عبیدالله بن زیاد قرار گرفت و دست وپا و زبانش قطع شد! (مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ۷۷).
[۵۱]. همان؛ کشی، محمد بن عمر، رجال، ۱/۳۳۵٫
[۵۲]. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیه، ۱۷۶٫
[۵۳]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ۲/۳۷۹ و ۳۸۰٫
[۵۴]. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، همان، ۱۱/۱۹۲؛ ۶/۱۷۸ و ۵/۱۱۳٫
[۵۵]. صحیفۀ سجادیه، دعای ۴۷، فقرۀ ۵۶٫
[۵۶]. همان، دعای ۴۸، فقرۀ ۹ و ۱۰٫
[۵۷]. همان.
[۵۸]. ذهبی، محمد بن احمد، سیراعلام النبلاء، ۴/۳۹۴؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ۴۱/۳۸۸٫
[۵۹]. همان، ۳۹۰٫
[۶۰]. همان، ۳۸۹؛ مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ۲۰/۳۹۴٫
[۶۱]. برابر با این روایت، سؤال کننده در ابتدا از موضع امام سجاد علیه السلام تعجب می کند؛ چراکه آن حضرت لقب صدیق را برای ابوبکر به کار می برد. آن فرد خطاب به امام می گوید: «خدا شما را رحمت کند! آیا خودتان چنین اسمی را برای او گذاشته اید؟!» امام با ناراحتی نسبت به این سؤال، این انتساب را به رسول خدا صلی الله علیه وآله نسبت می دهد. با توجه به دیگر شواهد تاریخی، ظاهر این کلام نیز نشان می دهد که امام علیه السلام در این گفتگو نیز با رعایت تقیه، از کلامی دوسویه و قابل توجیه از جانب شیعیان و درعین حال قابل پذیرش از ناحیۀ مخالفین استفاده می کند. مؤید این ادعا، روایتی از امام صادق علیه السلام است که در آن، وجه تسمیۀ ابوبکر به صدیق توسط پیامبر صلی الله علیه وآله چنین بیان شده است که در گفتگویی، ابوبکر به پیامبر صلی الله علیه وآله جسارت کرده و می گوید: «صدقتَ؛ انّکَ ساحر!» پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز در جواب او می فرمایند: «الصدیق انتَ!» (مجلسی، محمد باقر، همان، ۳۰/۱۹۴).
[۶۲]. وقتی قاسم بن مسلم از امام سجاد علیه السلام سؤال می کند که شما در مورد این دو مرد چه می فرمایید؟ آیا من از دشمنانشان برائت بجویم؟! حضرت ناراحت می شود و دستش را به دست قاسم می زند و سپس می فرماید: «وای بر تو ای قاسم! آن دو نفر از اولین کسانی بودند که به پدران ما کینه ورزیدند و راه ما را کج کردند و مردم را بر گُردۀ ما سوار کردند و بر جای ما تکیه زدند».
[۶۳]. یکی از کسانی که امام سجاد علیه السلام درزمینۀ معرفی شیخین، به او توجه خاص دارد، ابوحمزۀ ثمالی است. روایات نقل شده از او نشان می دهد که خود وی نیز مشتاق شناخت بیشتر دربارۀ شخصیت آن دو نفر بود. امام در حالی که به رازداری ابوحمزه اطمینان دارد، ولی با رعایت جانب تقیه، از دو خلیفۀ اول به «فلان و فلان» تعبیر می کند. ابوحمزه در روایتی از امام علیه السلام در مورد خلیفۀ اول و دوم [با ذکر فلان و فلان] سؤال می کند؛ آن حضرت در جواب می فرماید: «لعنت خداوند به تمامی لعناتش بر آن دو باد! آن دو در حالی مردند که کافر و مشرک به خدای بزرگ بودند». (صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ۲۹۰؛ قطب راوندی، سعید بن هبه الله، الخرائج و الجرائح، ۲/۵۸۳). در روایتی دیگر، ابوحمزه اثرات معنوی لعن بر «جبت و طاغوت» را از امام سجاد علیه السلام نقل می کند و با نقل همان حدیث در محضر امام باقر و امام صادق علیهما السلام در دو مجلس متفاوت، آن دو امام نیز ضمن تأیید روایت، بر آن تأکید می کنند. (ر.ک: تهرانی، ابوالفضل بن ابی القاسم، شفاءالصدور فی شرح زیارهالعاشور، ۲/۳۷۸). در روایتی دیگر به نقل از ابوحمزه، امام سجاد علیه السلام دربارۀ آن دو نفر می فرمایند: «در مورد این دو نفر چه می توانم بگویم! خداوند بر آن دو نفر رحم نکند و آن دو نفر را نبخشاید!» (ابوالصلاح حلبی، تقی بن نجم، تقریب المعارف، ۲۴).
[۶۴]. مجلسی، محمد باقر، همان، ۲۹/۱۵۸٫
[۶۵]. ابوالصلاح حلبی، تقی بن نجم، تقریب المعارف، ۲۴۵٫ متن روایت چنین است: «أَنتم تُقتلون فی عثمانَ منذ ستّین سنهً، فکیف لو تَبرَّأتُمْ من صنمَی قریش؟!»
[۶۶]. حکیم بن جبیر از آن حضرت سؤال می کند که آیا شما می فرمایید علی علیه السلام فرموده: «بهترین مردم در امت من بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله ابوبکر و بعد از آن عمر است و اگر بخواهی نام سومی را هم می برم»؟ امام علیه السلام در جواب فرمود: «چه کنم با حدیثی که سعید بن مسیب از سعد بن مالک برای من نقل کرده است؟» در آن حدیث پیامبر صلی الله علیه وآله وقتی از غزوۀ تبوک بیرون آمد و علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود گذاشت، هنگامی که علی علیه السلام از آن حضرت سؤال کرد: «آیا مرا جانشین خود قرار می دهی؟» پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «آیا نمی خواهی که برای من همانند هارون برای موسی باشی، جز این که بعد از من پیامبری نیست؟» امام سجاد علیه السلام بعدازاین مطلب، با دست خود چنان بر پای حکیم می کوبد که پای او به درد می آید و می فرماید: «این شخصی که نسبت به پیامبر صلی الله علیه وآله همچون هارون برای موسی است، کیست؟» (کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام ، ۱/۵۲۱) جواب امام سجاد علیه السلام قابل تأمل است. این که امام دست خود را محکم بر پای حکیم می زند، می تواند نشان از این واقعیت داشته باشد که آن حضرت از او توقع دارد که در آن آشفته بازار تقیه و مصلحت اندیشی، راه را از بیراهه تشخیص دهد و اگر هم از امام یا به نقل از امام، با روایتی رویارو می شود که محتوایی خلاف مبانی شیعه دارد، آن را به گونه ای صحیح، توجیه نماید.
[۶۷]. ابن ابی طاهر، احمد، همان، ۱۲؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، همان، ۱۶/۲۵۲٫
[۶۸]. مفید، محمد بن محمد، امالی، ۲۸۱؛ طوسی، محمد بن حسن، امالی، ۱۵۵٫
[۶۹]. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ۱/۶۵ و ۱۷۸؛ بحرانی، هاشم بن سلیمان، تفسیر البرهان، ۱/۲۹۳ و ۳/۶۰۵٫
[۷۰]. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ۳/۳۷۰٫
[۷۱]. ابو الصلاح حلبی، تقی بن نجم، همان، ۲۴۴٫ به عنوان نمونه ای دیگر، هنگامی که از امام سجاد علیه السلام سؤال شد چرا قریش نسبت به علی علیه السلام عداوت دارند، حضرت در پاسخ فرمود: «به خاطر این که آن حضرت، اولین از آن ها (ابوبکر) را وارد آتش می کند». (ابن شهرآشوب، محمد بن علی، همان، ۳/۲۲۰).
[۷۲]. ابن ابی شیبه، المصنف، ۱/۲۱۵٫
[۷۳]. ر.ک: سبحانی، محمد تقی، گامی دیگر در شناسایی و احیای کتاب سلیم بن قیس هلالی، مجلۀ آینۀ پژوهش، شمارۀ ۳۷؛ طباطبایی، سید محمد کاظم، تاریخ حدیث شیعه، ۱/۱۰۶٫
[۷۴]. کشّی، محمد بن عمر، رجال، ۱/۳۲۱٫
[۷۵]. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ۱۹۴٫ از دیگر أعلام، در پاورقی بعد نقل روایت می شود.
[۷۶]. برای آشنایی بیشتر با محتوای این کتاب، به مضامین روایاتی اشاره می کنیم که به روشنی بر مذمت خلفای سه گانه دلالت می کنند و این روایات به واسطۀ منابع روایی متقدم، از کتاب سلیم نقل شده است و ارتباطی با سند کتاب سلیم بن قیس که اکنون در دسترس است، ندارد:
_ غاصبانه بودن خلافت خلیفۀ اول و بیعت شیطان با او بر فراز منبر به عنوان اولین بیعت کننده. (کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۸/۳۴۳)
_ مخالفت خلیفۀ دوم با بسیاری از احکامی که سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله بود. (همان، ۶۰)
_ سخنان صریح پیامبر صلی الله علیه وآله در امامت و جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام و ناراحتی خلیفۀ دوم از این امر. (صدوق، علی بن حسین، کمال الدین و تمام النعمه، ۱/۲۷۹؛ نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ۶۸).
_ صبر امیرالمؤمنین علیه السلام در مقابل ظلم های شیخین. (صدوق، علی بن حسین، همان، ۱/۲۶۲).
_ نسبت هذیان به رسول خدا صلی الله علیه وآله از سوی عمر بن خطاب و غضبناک شدن آن حضرت از او. (نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ۸۱).
_ گمراهی دو خلیفۀ اول و بر دوش کشیدن بار همۀ گناهان دیگر خلفای بنی امیه توسط آن دو نفر. (طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ۲/۲۸۵).
[۷۷]. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیه، ۱۶۷٫
[۷۸]. ر.ک: جعفریان، رسول، تاریخ خلفا، ۵۶۶ و ۵۹۷٫
[۷۹]. ر.ک: ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، همان، ۱۵/۲۷۴؛ سیداهل، عبدالعزیز، زین العابدین علی بن الحسین علیهما السلام ، ۴۳٫
پاسخ دهید