«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مردان مُقاومت عاشق شهادت بودند و هَراسی از مرگ نداشتند

«وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ مَا ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکَانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ[۲]»؛ شهادت جانگُداز بزرگ‌مردان میدانِ کارزار، مُجاهدینِ سرافراز، تاریخ‌ساز و در رأس آن‌ها سیّد مُقاومت، فرمانده‌ رشید حزب الله و اُلگو و اُسوه‌ی مُجاهدین فی‌الله، سیّد ما، عالِم بافضیلت ما، آقای «سیّد حسن نصرالله» و عَلمداران زیر لِوای ایشان و شهادت همه‌ی مَظلومینی که با بُمب‌های سنگرشکن آمریکایی به خاک و خون کشیده شدند، زیر آوارها جان به جان‌آفرین تسلیم کردند، به حضرت ولی‌الله الاعظم، مُنتقم از همه‌ی ظالمین و به همه‌ی دل‌های الهی و جمع حاضر تسلیت عرض می‌کنم و شهادت سیّد را که آرزوی ایشان بود. وجود مُقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وقتی ضَربت خوردند، فرمودند: «مِن المَوتِ وارِدٌ کَرِهتُهُ، و لا طالِعٌ أنکَرتُهُ، و ما کنتُ إلاّ کقارِبٍ وَرَدَ، و طالِبٍ وَجَدَ[۳]»؛ گُمشده‌ی من بود، حالا آن را یافتم. تشنه‌اش بودم، خداوند الآن سیرابم کرد. چیزِ جدیدی نبود. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دنبال آن بود. و الحقّ و الانصاف این سیّد رشید هم همین‌گونه بود. ما یک سفری که میهمان ایشان بودیم، حالا خودش که در رأس عُشّاق بود، دلشُده بود، بُلوغ داشت، گذشته بود، بی‌نیاز از این عالَم بود، پیمانه‌اش را از نور سرشار کرده بود؛ نیروهای استشهادی که تک‌تک تربیت می‌کردند، ما با برخی از این‌ها هم رفتیم و نشستیم و دلمان آب می‌شد. چه جوان‌هایی! جوان‌های کم سنّ و سال، ولی آماده بودند که داوطلب میدان‌های مین و غیرِ مین بشوند و این‌ها هم روحیه‌ی شهادت‌طلبی‌شان برای ما مایه‌ی خجالتی و شرمندگی بود و هم اَدب‌شان، تواضع‌شان، صمیمیّت‌شان، هوای یکدیگر را داشتن‌شان، مُسابقه‌ی در کارهای خیر که در میانشان رایج بود. همه حامی هم بودند، یَد واحده بودند. مجموعه‌شان یک پیکر بود. یک روح این مجموعه را به هم مُرتبط و مُسنجم کرده بود. به معنی واقعی کلمه اِعتصام به حَبل‌الله در میان این‌ها مَشهود و مَلموس بود. سِماحت و شجاعت دو تابلویی است که خداوند متعال زیبایی این دو تابلو را می‌پَسندد. «خَصْلَتانَ یُحِبَّهُمُا الله الشُجاعَه وَ السَخاوَه»؛ این‌ها هم واقعاً مرگ برایشان شیرین بود، کابوس نبود. مرگ برایشان ترسناک نبود؛ مرگ برایشان وصال بود. مرگ برایشان رسیدن به مَعشوق بود، مرگ نجات از سِجن عالَم ظُلمانی طبیعت بود؛ این را یافته بودند. ما هم حرف می‌زنیم، از نظر فکری هم باور داریم، ولی در وجودمان این نیست. ما دلمان برای مرگ پَر نمی‌زند، این آمادگی را نداریم؛ ولی آن‌ها آماده بودند. جوان‌های ۱۷ـ۱۶ ساله و به بالا که این‌ها تربیت شده بودند. در مَکتب سیّد اسلام در وجودشان مَشهود بود. اسلامِ شعاری برایشان نبود؛ آدم اسلام را در روحشان، در جانشان، در فکرشان، در احساس و عَواطف‌شان و در عمل‌شان می‌دید. چون مرگ برایشان حل شده بود، میدان‌رفتن مانند حجله‌ی زَفاف‌رفتن بود. پَر می‌زدند، بال‌بال می‌زدند که درگیری پیش بیاید و این‌ها جُزء داوطلب‌های صف اوّل باشند.

Sadighi-14030708-Heyat Moasseseh Alem-Thaqalain_IR (2)

برخی از ویژگی‌های بارز شهیدان راهِ مُقاومت

در رعایت حریم یک معمّم در این جهت آدم می‌یافت که برای همه‌شان یک فرهنگ است. مُعتقد بودند. هرچه مُعمّم دیدند، خوب دیدند، مؤمن دیدند. در رأس آن‌ها سیّد را دیدند. لذا واقعاً بین خودشان و یک عالِم فاصله می‌دیدند. آدم احساس می‌کرد که حَریم دارند. علاوه بر تواضع و اَدب، تَقدیس می‌کردند. این لباس و این مسیر را مسیرِ خدا می‌دیدند. ما را بَلدچی امام زمان (ارواحنا فداه) می‌دیدند. سؤال‌هایشان، برخورهایشان، خواسته و نخواسته‌هایشان پیدا بود که تشنه‌هایی هستند و فکر می‌کنند ما راهِ چشمه را بَلد هستیم و می‌توانیم این‌ها را به آن سو ببَریم. در زندگی شخصی باگذشت بودند، ولی در میهمان‌نَوازی در اُوج بودند. گاهی صبحانه‌هایی که ما را به جاهای مُختلفی بُردند، انواع پذیرایی‌هایشان، اِکرام ضیف را می‌دانید که عُنوان و موضوعیّت دارد؛ لذا وقتی با مسأله‌ی اسراف تعارض داشته باشند، آن مُقدّم است، اِکرام ضیف مُقدّم است. حضرت ابراهیم (علیه السلام) برای چند نفر «فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ[۴]»؛ این در سیره‌ی همه‌ی اولیای الهی همین‌جور بوده است. نسبت به میهمان نهایت اِکرام و احترام را داشتند. در این جهت ما هم به اصطلاح با بسیج‌شان که جوان‌های در مسیرِ تَعالی‌شان، هم با فرمانده‌هایشان، هم با مردم عادی حزب‌ الله برخورد داشتیم که همه این جاذبه‌ها را داشتند و این نبود، مَگر نَفَس سیّد. شُعاع نورانیّت سیّد لازم نبود، مُتعدّی بود، در همه‌ی این‌ها اَثر گذاشته بود. عبادت‌هایشان، نمازهایشان، حُضور قلب‌شان و علاقه‌شان به همه‌ی بزرگان خُصوصاً مرحوم «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف). از دور سیمِ دلشان به آن‌ها وصل بود و بیشترین درخواست‌شان از ما این بود که در مورد آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف)، سفارش‌هایشان، مُشاهدتان را در مورد آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) بیان کنید. خیلی با عَطش علاقه داشتند که از ایشان صحبت بشود.

Sadighi-14030708-Heyat Moasseseh Alem-Thaqalain_IR (1)

امام (رحمت الله علیه) و انقلاب اسلامی بازار شهادت را رونق بخشیدند

و این نبود، مَگر نَفَس امام (رضوان الله تعالی علیه) و خون مُطهّر شهدایی که امام (رضوان الله تعالی علیه) آن‌ها را بَدرقه کرد. واقعاً اگر انقلاب نبود، این گَنج شهادت مُشتری نداشت، این بازار تَعطیل بود؛ ولی یک مُجتهد، یک مَرجع، یک حکیم عارف، یک مؤمن مُتولی، یک انسانِ ذوب در خدا و اولیای خدا و دینِ خدا که خداوند متعال به او عظمت داده بود. امام (رضوان الله تعالی علیه) یک شخص نبود، امام (رضوان الله تعالی علیه) یک نَسل نبود، امام (رضوان الله تعالی علیه) برای یک مِصر و یک عَصر نبود؛ امام (رضوان الله تعالی علیه) شخصیّتی فرازمانی و فرامکانی بود. می‌دانید که در مراحل سِیر و سُلوک قَدم اوّل همین تَعبُّد است و عمل به دستورات خداوند متعال. همین چیزهایی که به صورت مُکرّر در جلسات با همدیگر صحبت می‌کنیم. تَعبیر وجود مبارک امام صادق‌مان (علیه السلام) که همیشه خیلی در ذهن بنده جَولان دارد که فرمودند: «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ[۵]»؛ تَقیُّد به این‌که نکند یک‌وقتی یک وظیفه‌ای در مَحضر خداوند متعال از من ضایع شده باشد، به آن عمل نکرده باشم. نکند یک گناهی کرده باشم؟!

Sadighi-14030708-Heyat Moasseseh Alem-Thaqalain_IR (3)

ویژگی‌های مُنحصر به فردِ مرحوم «شیخ عبّاس قُمی» (رضوان الله علیه)

می‌گویند مرحوم «مُحدّث قُمی[۶]» (اعلی الله مقامه الشریف) انصافاً جُزء اُعجوبه‌هاست! خداوند به ایشان نظر کرده بود. هم دارای کرامات بود، هم اهل مَعنا بود. یک کسی از عُلما که خداوند رحمتش کند، گفته بود: من در مسیری در کوچه‌های شهر نجف می‌آمدم. مُقابلم دیدم یک نوری مُدام روشن و خاموش می‌شود. آن وقت هم چراغ برق و این وسایل نبود، تاریکیِ مَحض بود. خیلی تَعجُّب کردم و شاید هم می‌ترسیدم که این چه چیزی است. وقتی رسیدم دیدم آقای شیخ عبّاس قُمی (اعلی الله مقامه الشریف) هستند. وقتی ایشان ذکر می‌گوید و لب‌هایش تکان می‌خورد نور است. یک حقیقت است. مَعنویّت و عینیّتِ بندگیِ خدا بود. و این بزرگوار در اَثر همین بندگی و بی‌توجّهی به خودش در این کتاب «فَوائد الرَضویّه[۷]» که ایشان حالات برخی از عُلما را نوشته‌اند، آن‌جا وقتی به «عبّاس» می‌رسد، می‌گوید: من خودم را در عِداد عُلما نمی‌دانم تا مثلاً برای خودم هم ترجمه‌ی زندگی ارائه کنم؛ ولی آثارم را می‌نویسم. این کتاب‌ها را نوشتند. ایشان کتاب «منازل الآخره[۸]» را که نوشته بود، پدرش در مسجدی که می‌رفتند و در نماز جماعت شرکت می‌کردند، امام جماعت آن‌جا از این کتاب منازل الآخره می‌خوانده است و مُستعمین هم خیلی مَحظوظ بودند. یک روز این پدر می‌آید و به آقای شیخ عبّاس طَعنه می‌زند؛ مثلاً تو هم درس خواندی، خبر نداری یک کتابی نوشته‌اند که این امام جماعت ما آن را می‌خواند و واقعاً آدم تکان می‌خورد. چه می‌شد شما هم از این کارها می‌کردید؟ آقای شیخ عبّاس (اعلی الله مقامه الشریف) همان‌جا هم به پدرشان نگفته بودند که این کتاب را من نوشته‌ام. اصلاً به روی خودش نیاورده بود. این بزرگوار در این روزهای آخر عُمر که می‌دانید نه از مِنبرش پول می‌گرفته است و نه از تألیفاتش؛ فقط با شهریه زندگی می‌کرده است. برخلاف برخی از عُلما که نسبت به شهریه خیلی احتیاط می‌کنند و مایل نیستند با شهریه زندگی کنند، اما ایشان می‌گفتند: من عَمَله‌ی امام زمان (ارواحنا فداه) هستم، برای او کار می‌کنم، ریزه‌خوارِ سُفره‌ی خودشان هم هستم. این روزهای آخر عُمر چند روزی که دیگر مُنجر به وفات‌شان شده بود، خیلی گریه می‌کرده است. وضع ایشان رِقّت‌بار بوده است. به ایشان گفته بودند: شما که یک زندگی به تمام مَعنا فقیرانه و زاهدانه دارید، دیگر کسی از شما گِله‌ای ندارید، ظُلمی به کسی ندارید، مُنازعی با کسی نداشتید؛ در عبادات موفّق بودید و این همه آثار دارید؛ چرا این‌جور اشک می‌ریزید و می‌سوزید؟ مَگر چه شده است؟ ایشان گفته بودند: در عُمرم نگران دو چیز هستم؛ یکی این‌که در عُمرم یک دروغ گفتم و حالا که دارم به آن عالَم می‌روم، جوابی ندارم. یکی هم این‌که من از شهریه زندگی می‌کنم، کار می‌کردم و از امام زمان (ارواحنا فداه) مَواجب می‌گرفتم و زندگی می‌کردم؛ اما الآن نمی‌توانم کار کنم؛ این‌که مُزد می‌گیرم و کار نمی‌کنم نگران هستم، جوابی ندارم. این‌ها واقعاً برای ما مایه‌ی عبرت، اُلگو و سازنده هستند. یک دروغ گفته است، آن هم دروغی که به نظر ما نه تنها چوب ندارد، بلکه جای تَحسین است. گفته بود: من به خانه‌ی امامُ الحَرمین در مَکّه رفته بودم و گفتم: من مُحدّث هستم، اَحادیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اوصیای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را جمع می‌کنم، از عُلمای زیادی اجازه‌ی روایت دارم. آمدم از شما هم اجازه بگیرم. او گفت: ما به شما اجازه نمی‌دهیم. گفتم: چرا؟ گفت: شما به بزرگان ما لَعن می‌کنید، سَبّ می‌کنید. من در آن‌جا این جمله را گفتم که ما نمی‌کنیم، عَوام ما این کار را می‌کنند. این شخص خیلی خوشحال شد. چهره باز شد و یک اجازه‌ی بلندبالایی برای من نوشت و داد. همین که من از منزل او بیرون آمدم، تَنبُّهی برایم پیش آمد. چرا برای کَسب اجازه این جمله را گفتی؟ دروغ ایشان این بوده است؛ ولی آن‌چنان وحشت داشته که با یک خلاف دارد نزد خداوند می‌رود، جواب این خلاف را چگونه باید بدهد؟!

Sadighi-14030708-Heyat Moasseseh Alem-Thaqalain_IR (4)

حضرت امام (رحمت الله علیه) آنچه را که به آن بُلوغ داشتند، به دیگران سِرایت می‌دادند

تأثیر حضرت امام ـ که رضوان خداوند بر او باد ـ برای مَرجعیّت‌شان نبود، برای فقاهت‌شان نبود؛ برای آن نورانیّت بود که امام (رضوان الله تعالی علیه) مُتعبّد به معنی واقعی کلمه بود، عینیّت دین بود. اسلام در زندگی‌اش بود، اسلام در رفتارش بود، اسلام در اَقوالش بود، اسلام در افکارش بود، اسلام در اَذهانش بود. همه‌ی اُمورش را دَربست با فِلش تَقرُّب به خدا انجام می‌داد. این اظهار نظر یک کارشناس عالَم دنیا و آخرت یعنی آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) است. ایشان رحلت امام (رضوان الله تعالی علیه) را که توصیف می‌کنند، می‌گویند: هنگام عُروج روح بزرگش هم خیلی زیبا بود و هم خیلی شاد بود. این را که نَقل کرده بود، گفته بود: چرا این‌جور نباشد؟ کسی که در تمام عُمرش حتی یک کار برای غیرِ خدا نمی‌کرد. این می‌شود. این‌ها برای ما حُجّت هستند؛ شده است. در تمام عُمرش یک کار برای غیرِ خدا نکرد. و این آقای شیخ عبّاس قُمی (رحمت الله علیه) گرچه نیّتش خدا بوده، یک کار به نظرش خلاف بوده است؛ چگونه ایشان را شکسته است، ذوب کرده است، مُتوحّش کرده است. تأثیر حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) تأثیر مقام نورانیّتش است. مقام عُروج و تَقرُّبش به خداوند که وجود یک وجودِ دیگری بود. حقیقت خدا، رنگ خدا داشت. لذا خواستی جُز خواست خداوند نداشت. این بود که بُرد ایشان بُرد جهانی بود. امام (رضوان الله تعالی علیه) فوق زمان خودش برای آیندگان هم کلیددار بهشت شد و این شهادت را اگر امام (رضوان الله تعالی علیه) قیام نکرده بود، شهادتی که فوق ندارد، «فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بَرٌّ حَتَّى یُقْتَلَ اَلرَّجُلُ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ[۹]»؛ ما دیگر بالاتر از قَتل فی سبیل الله چیزی نداریم. قَرن‌ها بود که کسی به این گَنج راه نداشت؛ اما امام (رضوان الله تعالی علیه) آمد، دَرب شهادت را باز کرد و فوج فوج این جوان‌هایی که امام (رضوان الله تعالی علیه) که ۷۰ سال عبادت کردند توصیه می‌کنند، ولی وصیّت این شهدا را بخوانند. وصیّت‌نامه‌هایشان را بخوانند. خیلی تفاوت است بین آن‌هایی که با علم حرف می‌زنند با آن‌هایی که به حقیقت رسیده‌اند و حرف می‌زنند؛ خیلی تفاوت است. لذا امام (رضوان الله تعالی علیه) در حرکتش رسیده بود و در آنچه که خودش بُلوغ داشت، به دیگران سِرایت داد و چون عِندالله بود، فوق زمان و فوق مکان بود.

Sadighi-14030708-Heyat Moasseseh Alem-Thaqalain_IR (5)

شهید «سیّد حسن نصرالله» جلوه‌ی امام (رضوان الله علیه) بود

آقای سیّد حسن نصرالله جلوه‌ی امام (رضوان الله تعالی علیه) بود. الحقّ و الانصاف جلوه‌ی امام (رضوان الله تعالی علیه) بود. در تمام رفتار و گفتارش آدم احساس می‌کرد خداست. حرفش حرفِ خداست، کارش کارِ خداست. و این تأثیر بین‌المللی و این تأثیر تربیتی در وجودِ افراد حزب الله در کشورهای مُختلف برای آن اخلاص، برای آن توحید، برای آن فَنا و از خود گذشتگی، برای آن تواضع و بی‌پیرایگی و فَضائلی بود که خداوند متعال در وجود او سرشار قرار داده بود. سیّد چشمه‌ی فَضائل بود. ما هم باید در این حوادثی که پیش می‌آید، «إنَّ فِی السَفْری ‌‌ذ مَذُوا أعلی»؛ (۲۶:۳۷ روایت در منبع یافت نشد) بالاخره ما هم مسافریم و می‌رسیم. هم دعا کنیم که ما هم در بِستر نمیریم. ان‌شاءالله خداوند آن عطشی را که به سیّد داده بود، به ما هم آن عَطش را بدهند. ما هم مرگ خونین می‌خواهیم، مرگ نورانی می‌خواهیم. خداوند پاک‌مان بکند کافی نیست؛ خداوند پاک‌کننده‌مان بکند، مُطهّرمان بکند. «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ[۱۰]»؛ این‌ است که خواهران ما و خودِ عزیزان ما و این نَفْس ضعیف ما از هرجا شروع کنیم، مسلمان زندگی کنیم، اخلاقی زندگی کنیم، خداپَسند‌ زندگی کنیم، از غفلت بترسیم، لحظه‌ای که خدا را به یاد نداشته باشیم، آن لحظه را برای خودمان نِکبت و سُقوط بدانیم، استغفار بکنیم، حال حُضورمان را مُستمر کنیم.

Sadighi-14030708-Heyat Moasseseh Alem-Thaqalain_IR (6)

سُلوک میرزای نائینی (رحمت الله علیه) در کلام آیت الله بهجت (رضوان الله علیه)

مرحوم آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) می‌فرمودند: ـ که برایتان گفته‌ام، ولی تکرار آن هم نورانی است؛ این‌ها چیزهایی است که خودشان یافته بودند و نَقل آن هم خوب است ـ آقای طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) به آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) گفته بودند: ـ ایشان با همین تَعبیر گفتند ـ آقای طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) برای من گفت: «میرزای نائینی[۱۱]» (رحمت الله علیه) فرمودند: من در سِیر مَراتب توحیدی هیچ‌کسی را به مَرتبه‌ی این سه نفر نمی‌شناسم؛ یکی «سیّد بن طاووس» (اعلی الله مقامه الشریف)، دوّمین نفر «سیّد بَحرالعُلوم[۱۲]» (اعلی الله مقامه الشریف) و سوّمین نفر هم این بزرگواری که اُستاد میرزای شیرازی (رحمت الله علیه) در مسائل باطنی بود، مرحوم «سلطان آبادی[۱۳]» (اعلی الله مقامه الشریف). آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) گفتند: ـ بنده از شخص خودشان نَقل می‌کنم ـ من به آقای طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) گفتم که میرزای نائینی (رحمت الله علیه) خودش چهارمین نفر بود؛ ولی آن جَنبه‌ی علمی‌اش غَلبه داشت، شُهرت علمی‌اش بیشتر است که این هم برای کِتمان ایشان بود. گفت: گاهی در حَرم بعضی‌ها که او را می‌‌دیدند، می‌گفتند او حَواس‌پَرتی دارد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در اوصاف مُتّقین می‌گویند: وقتی مردم این‌ها را می‌بینند، «لَقَدْ خُولِطُوا[۱۴]»، می‌گویند دیوانه است. نه، دیوانه نیستند؛ «لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ[۱۵]»؛ عظمت این‌ها را مَبهوت کرده است؛ «لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ». گفت: گاهی اشخاص میرزای نائینی (رحمت الله علیه) را در حَرم مُطهّر حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) که می‌دیدند، فکر می‌کردند او حَواس‌پَرتی دارد. و در هنگام درس که آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) هم درس ایشان را دَرک کرده بودند، در موقع درس می‌گفتند که یک‌مرتبه سکوت می‌کرد. ما مُتوجّه بودیم که یک لحظه می‌آید که ذهن‌شان غافل باشد، درس را باید در مَحضر خداوند بگوید و بداند که خداوند در حال تماشای اوست، برای رضای او دارد حرف می‌زند؛ می‌گفت: سکوت می‌کرد، خودش را در مَحضر خدا بازمی‌یافت و ادامه می‌داد؛ «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ[۱۶]».

Sadighi-14030708-Heyat Moasseseh Alem-Thaqalain_IR (7)

پَناهگاه انسان در شرایط سخت اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) هستند

لذا خواهران ما در خانه‌داری‌شان زیر سایه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشند. بی‌بیِ ما وقتی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از قول جبرئیل (علیه السلام) خبر دادند که خداوند متعال خَزائن خودش را در اختیار شما قرار داده است، هرچه بخواهی خداوند به تو می‌دهد. بی‌بی جواب داد: من هیچ احتیاجی غیر از «النَّظر اِلی وَجْهِهِ الْکَریم[۱۷]» ندارم، جُز این‌که او من را مَحجوب نکند. چشم دلم او را ببیند. غیر از نگاه به وَجه کریم خداوند متعال من هیچ‌چیزی از دنیا و آخرت نمی‌خواهم. نه دنیا می‌خواهم، نه آخرت می‌خواهم؛ خودش را می‌خواهم. و این جلوه‌ی خداوند می‌شود، نُقطه‌ی عَطف در تاریخ می‌‌شود، تَحوُّل در پَهنه‌ی جهان و تاریخ به وجود می‌آورد و خداوند هم در مُعلّم‌بودن و مُزکّی‌بودن تا روز قیامت ماندگارش می‌کند. امام حسین (علیه السلام) که برای روز عاشورا نبود؛ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) همیشه دلبَر است، همیشه اِکسیر است، همیشه مِغناطیس است و تا روز قیامت امام حسین (علیه السلام) کشتی نجات است. هرکسی می‌خواهد از نَفْس خودش خَلاص بشود، جُز این‌که دامان امام حسین (علیه السلام) را هم بگیرد و بگوید: آقا! دست ما را هم بگیر. به ما هم از آن نگاه‌هایی که به «زُهیر» کردی، از آن نگاه‌هایی که به «حُرّ» کردی، به ما هم بینداز؛ ما هم مُحتاجیم. سیّد حسن نصرالله از این قُماش بود، مانند حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) بود. خودِ مقام مُعظم رهبری (اطال الله عُمره الشریف) را دیدید که چه شَرح صَدری دارند! چه آرامشی دارند! والله این عادی نیست. خودش نیست، پَناه بُرده است و پَناهش داده‌اند. از پَناهگاه هم بیرون نمی‌آید. «کلمه لا اله الّا الله» حِصن است، ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) حِصن است؛ هرکسی در این حِصن نیست حَواسش پَرت می‌شود. در این حوادث بزرگ آدم اِنفعال پیدا می‌کند، آدم از خط خارج می‌شود، آدم مَواضعش تغییر می‌کند؛ اما «یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ فِی الْآخِرَهِ[۱۸]».

Sadighi-14030708-Heyat Moasseseh Alem-Thaqalain_IR (8)Sadighi-14030708-Heyat Moasseseh Alem-Thaqalain_IR (10)

ولایت‌مَداری بی‌نظیرِ شهید «سیّد حسن نصرالله»

از امتیازات سیّد مُقاومت اُلگوی جهاد فی‌ سبیل الله در اَبعاد مُختلف در جهاد اَکبر و اصغر دَرک واقعی ایشان از ولایت بود. ولایت‌الله را ساری و جاری می‌دید و در غیبت امام زمان (ارواحنا فداه) ولی‌فقیه را دارای ولایت خدا می‌دید. لذا در مسیرش دَغدغه داشت که نکند یک کاری بکند که خلاف نظر مقام مُعظم رهبری (اطال الله عُمره الشریف) باشد. این «مُرسی» (علیه ما علیه) که به ایران هم آمد و آن چَموشی و آن ظُلمت و آن بدبختی را داشت، وقتی دستگیر شد و انقلاب مصر به یَغما رفت، آقای سیّد حسن گفته بود: ما خوشحالی کردیم. یکی دو روز بعد خبر آمد که مقام مُعظم رهبری (حفظه الله) ناراحت شدند. پُرسیدند: آقا! او که با خودِ شما هم بداخلاقی داشت، با شیعیان در مصر خیلی تَضادّ نشان می‌داد. ایشان فرموده بودند: خیر؛ اگر این پیروز می‌شد یک قَدم شکست آمریکا بود و اُفول آمریکا برای ما مهم‌تر از اُفول مُرسی است. آقای سیّد حسن گفته بودند: من یک شب با اَندوه استغفار می‌کردم که چرا در دل من چیزی بود و در دل مقام مُعظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) چیز دیگری بود؟! این دَرک ولایت‌الله این است. ولایت فقیه ولایت شخص که نیست، ولایت امام زمان (ارواحنا فداه) است؛ ولایت امام زمان (ارواحنا فداه) ولایت شخص که نیست، ولایت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۱۹]»؛ هم در تَکوین و هم در تَشریع؛ خواستِ او مُقدّم بر خواستِ من در مالِ من، در زندگیِ من و در شُئونِ من است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همان اختیار خداوند در وجودش هست. و امام هم «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا[۲۰]»؛ حضرت علی (علیه السلام) و بعد ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) همه این را دارند. در غیبت کُبری هم ولایت فقیه همان است. یک سِلسله است؛ مُنتها آن دریاست و این قطره است. این یک نَمی از آن یَم است و در این جهت اگر نگوییم سیّد بی‌نظیر بود، کم‌نظیر بود. تَعبُّد مَحض به ولایت فقیه داشت. و این هم برای ما درس است. والله قَسم آن‌ها بُرده‌اند و ما ضَرر می‌کنیم. این همه چون و چرا که می‌خواهیم به همه طَعنه بزنیم و خودمان را خیلی عاقل و مُزّکی و کامل می‌دانیم، به دنبال ایرادِ این و آن می‌گردیم، بعد هم گاهی بعضی از مسائل را هَضم نمی‌کنیم، به خودِ مقام مُعظم رهبری (اطال الله عُمره الشریف) هم انتقاد می‌کنیم. این آدم را به شهادت نائل نمی‌کند. این خط، خطّ شیطان است. آخرش آدم مُنزوی می‌شود و یا این‌که یک شکافی در دلش با حقیقت پیدا می‌کند و می‌رود و به جاهای دیگر می‌رسد. کما این‌که خیلی‌ها اوّل انقلاب بودند و بعد هم مُنحرف شدند. گاهی از این آقا «مجتبی ملکیان» (حفظه الله) بپُرسید. در وضعیّت بعضی از آخوندهایی که خیلی در انقلاب بزرگ شدند و بعد هم کسی در خواب دیده بود که روی یک مِنبر بلند یک اَریکه‌ای گذاشته است و روی آن نشسته است و وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و از این پِلّه‌ها بالا رفتند و از همان‌جا یک سیلی زدند و او را به پایین انداختند. یک آدمی که خیلی برای انقلاب زحمت کشیده بود و به نظر می‌رسید که خیلی به امام (رضوان الله تعالی علیه) نزدیک است، ولی نشد. چرا؟ برای این‌که آن ولایت را دَرک نکرده بود. علمی بحث می‌کند، ولی در وجودش نیست؛ در وجودش می‌خواهد خودش صاحب اختیار باشد. این‌ها خطر است. خطرِ آخوندی همین است. مرحوم آقای «حُجّت» (اعلی الله مقامه الشریف) که در میان مَراجع جُزء مَراجع خاصّ هستند. این «سرّ دلبران» که مرحوم «حاج آقا مرتضی حائری» (رحمت الله علیه) نوشته‌اند، آن‌جا وفات پدرِ همسر آقای حُجّت (اعلی الله مقامه الشریف) بود و مرحوم حاج آقا مرتضی (رحمت الله علیه) نسبت به ایشان خیلی حالتِ ارادت داشتند؛ مُرید بود. هم پدرِ همسر ایشان بود، هم مُرادش بود. این بزرگوار گفته بود: من کسانی را که غیبتم را کرده‌اند حَلال می‌کنم، ولی طلبه را حَلال نمی‌کنم. چون طلبه اجتهاد می‌کند؛ ابتدا تَفسیق می‌کند، جایز الغیبه می‌کند و بعد غیبت می‌کند. ظُلمت آن خیلی مُتفاوت با ظُلمت جاهای دیگر است. خطّ امام (رضوان الله تعالی علیه)، خطّ امامِ فعلی‌مان، خطّ شُعاع امامت است. «وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا[۲۱]»؛ الحقّ و الانصاف آقای سیّد حسن در جایگاه خودش امام است، اُلگو هست. اگر ما در تفکّر و در عمل به ایشان تأسّی کنیم، ان‌شاءالله ما هم به مقام شهادت می‌رسیم، خداوند ترس از مرگ را از ما می‌گیرد، مرگ را برایمان شیرین می‌کند، مشکلات دنیا برایمان مشکل نیست. می‌گوییم این هم می‌گذرد. دو روز است، خوب و بدش می‌گذرد. این جمله از حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) است که فرمودند: «إنَّ اَلدُّنیا حُلْوها و مُرُّها حُلُمٌ[۲۲]»؛ شیرینی و تَلخی‌اش یک خواب است؛ تمام می‌شود.

Sadighi-14030708-Heyat Moasseseh Alem-Thaqalain_IR (9)Sadighi-14030708-Heyat Moasseseh Alem-Thaqalain_IR (11)

روضه و توسّل به حضرت زهرا (سلام الله علیها)

بنده امشب می‌خواهم این مجلس برای سیّد هدیه بشود و همین‌جور که داریم به سوی فاطمیّه می‌رویم، احساس بنده این است که دختر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه‌ی علی (علیه السلام) در حال آب شدن است، چیزی از او نمانده است. «ما زالَتْ بَعْدَ اَبیها صلی الله علیه و آله مُعَصَّبَهَ الرَّأْسِ … باکِیَهَ الْعَیْنِ مُحْتَرَقَهَ الْقَلْبِ[۲۳]»؛ بمیرم برایت مادر! «ناحِلَهَ الْجِسْمِ … یُغْشى عَلَیْها ساعَهً بَعْدَ ساعَهٍ[۲۴]»؛ چند مُصیبت در این جُملات امام صادق (علیه السلام) برجسته شده است. یکی «مُعَصَّبَهَ الرَّأْسِ» است. بی‌بیِ ما بعد از پدر دیگر اسیر دردها بود. دستمال بیماری به سرش می‌بَست. تَحلیل روضه‌خوانی بنده این است که سر حضرت زهرا (سلام الله علیها) درد می‌کرد. فرمودند: «صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا     *****     صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا[۲۵]»؛

یکی نبود؛ «اگر دَردُم یکی بودی چه بودی[۲۶]». اوّلین آسیبی که وارد شد، اُستخوان‌های دَنده‌اش شکسته شد. لذا می‌گویند مُجرّب است خداوند را به ضلع مَکسوره قَسم بدهید، به پَهلوی شکسته قَسم بدهید، خداوند جواب می‌دهد. آسیب دوّم بین دَرب و دیوار بود.

«وَ لَسْتُ أدْرِى خَبَرَ المِسْمَارِ     *****     سَلْ صَدْرَهَا خِزَانَه الأسْرَارِ[۲۷]».

مُصیب سوّم «وَ جَاوَزَ الحَدَّ بِلَطْمِ الخَدِّ     *****     سَلَّتْ یدُ الطُّغْیانِ وَ التَّعْدِى[۲۸]»؛

نامَرد خیلی بی‌هوا زد. گویا همان‌جا بَنایش بر این بود که با همان ضَربه بی‌بی را بکُشد؛ لذا این سیلی، سیلیِ عادی نبود. بی‌بی زمین خورده است، چادرش خاکی شده است، گوشواره‌ها از گوشش اُفتاده است. ولی ضَربه‌ی قاتلش آنچه که از امام صادق (علیه السلام) رسیده است، این است که فرمودند: غلاف شمشیری بود که به پَهلویش می‌زدند. این‌جور می‌فَهمیم که این پَهلو با ضَربت دَرب شکسته شد، ولی این بی‌رَحم روی همان شکستگی غلاف شمشیر می‌زد که هم جانِ فاطمه (سلام الله علیها) را گرفت و هم جانِ مُحسنش را گرفت. «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۲۹]»؛ حُسینِ من! حُسینِ من! حُسینِ من! مُحسنش شهید شد، ولی ضَربه‌ی مُستقیم نبود، مُحسن را ندیدند، نادیده شهید شد؛ اما امام حسین (علیه السلام) شش‌ماهه‌اش را بر روی دستش گرفت. «اما ترونه کیف یتلظی»؛ همه را مُتوجّه تَلظّی این طفل کرد که دارد از تشنگی بال‌بال می‌زند. عَجب آبی دادند! «فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ[۳۰]» ، «فَذُبِحَ الطِّفْلُ مِنَ الْوَریدِ اِلَی الْوَریدِ اَوْ مِنَ الْاُذُنِ اِلَی الْاُذُن[۳۱]»…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) با عنایت امام زمان (ارواحنا فداه) ضَربه‌ی مُهلکی که عِبرت باشد و اسرائیل و چرخ جنگی‌اش را از کار بیندازد، در همین روزها مُقدّر و مُحقّق بفرما.

خدایا! قُلوب مَجروح ما را با نابودی این غُدّه‌ی سرطانی و اَربابش تَرمیم بفرما.

خدایا! حاجات این جمع و حَوائج مورد نظر را برآورده بفرما.

خدایا! به تَقرُّب حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) خطر نُفوذی‌ها را هم در جبهه‌ی مُقاومت و هم در مملکت ما از انقلاب ما دور بگردان.

خدایا! نفوذی‌ها را رُسوا و دست‌شان را کوتاه بگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم سایه‌ی نایب امام زمان‌مان (اروحنا فداه)، ولیِ زمان‌مان را تا ظُهور با اقتدار و عزّت مُستدام بدار.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۴۶٫

[۳] نهج البلاغه، بخشی از نامه ۲۳؛ وصیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هنگام شهادت.

«و من کلام له (علیه السلام) قاله قبل مَوته على سبیل الوصیه لما ضربه ابن ملجم لعنه الله: وَصِیَّتِی لَکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِاللَّهِ شَیْئاً، وَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه وآله) فَلَا تُضَیِّعُوا سُنَّتَهُ، أَقِیمُوا هَذَیْنِ الْعَمُودَیْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَیْنِ الْمِصْبَاحَیْنِ، وَ خَلَاکُمْ ذَمٌّ. أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُکُمْ وَ الْیَوْمَ عِبْرَهٌ لَکُمْ وَ غَداً مُفَارِقُکُمْ؛ إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِیُّ دَمِی وَ إِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِیعَادِی، وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِی قُرْبَهٌ وَ هُوَ لَکُمْ حَسَنَهٌ؛ فَاعْفُوا، أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ. وَ اللَّهِ مَا فَجَأَنِی مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ کَرِهْتُهُ وَ لَا طَالِعٌ أَنْکَرْتُهُ، وَ مَا کُنْتُ إِلَّا کَقَارِبٍ وَرَدَ وَ طَالِبٍ وَجَدَ، وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ».

[۴] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۲۶٫

«فَرَاغَ إِلَىٰ أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ».

[۵] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۶] عباس بن محمدرضا قُمی (۱۲۹۴-۱۳۵۹ق) مشهور به شیخ عباس قمی و محدّث قمی عالم شیعه در قرن چهارده هجری قمری است. او محدّث، مورخ و خطیب بود و تحصیلات و کارهای علمی خویش را در سه حوزه قم، مشهد و نجف گذراند و کتاب‌های پرشماری نگاشت. مفاتیح الجنان، سفینه البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از مشهورترین تألیفات شیخ عباس قمی به‌شمار می‌رود. محدث قمی در سال ۱۳۵۹ق در نجف درگذشت و در حرم علی بن ابیطالب (علیه السلام) دفن شد. شیخ عباس در سال ۱۲۹۴ق در قم به دنیا آمد. پدرش محمدرضا قمی فردی متدین و مرجع مردم برای آگاهی از وظایف شرعی بود. مادر شیخ عباس به نام «بانو زینت» نیز از زنان متدین و پارسا بود. شیخ عباس قمی درباره وی می‌گوید: من هر موفقیتی که دارم از برکت مادرم است؛ زیرا ایشان سعی داشت همیشه مرا با طهارت کامل شیر دهد. شیخ عباس در بازگشت از نجف به قم ازدواج کرد. وی دختر سید زکریا قزوینی از علمای قم را به همسری برگزید؛ اما این وصلت پس از چندی به جدایی انجامید. محدث قمی هنگامی که در مشهد اقامت داشت، با دختر آیت‌الله سید احمد طباطبایی (۱۲۷۰-۱۳۳۴ق) ازدواج کرد. محدث قمی در شب سه شنبه ۲۲ ذی‌الحجه ۱۳۵۹ق برابر با ۱ بهمن ۱۳۱۹ در ۶۵ سالگی در نجف درگذشت. سید ابوالحسن اصفهانی در حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر او نماز خواند و پیکرش در کنار استادش محدث نوری در حرم دفن گردید. بنا بر نقل سید محسن امین سه مجلس بزرگداشت برای وی در نجف، کربلا و کاظمین برگزار شد. محدث قمی پس از درگذشت محدث نوری در سال ۱۳۲۲ق نجف را ترک کرد و به ایران بازگشت. وی در مدت اقامت در ایران، چندبار به زیارت عتبات عالیات رفت و مجددا به حج مشرف شد. شیخ عباس قمی جمعه ۱ ربیع‌الثانی ۱۳۳۲ق به قصد اقامت وارد مشهد شد. علت اقامت وی در مشهد به تقاضای آقا حسین قمی بود و تا سال ۱۳۵۴ق در آن جا سکونت داشت. وی در مقدمه کتاب الفوائد الرضویه می‌نویسد: به جهت شدت ابتلا و گرفتاری و کثرت هموم و غموم که بر این داعی روی داد و شرح آن طولانی است به خاطرم رسید که پناه برم به امام اتقیا و پناه غربا حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام). شیخ عباس قمی پس از واقعه مسجد گوهرشاد و قتل عام مردم و تبعید آقا حسین قمی در سال ۱۳۵۴ق به نجف بازگشت و تا پایان عمر در آن جا ماند. مفاتیح الجنان، سفینه البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از جمله آثار مشهور شیخ عباس قمی است که مورد اقبال بسیاری از شیعیان قرار گرفت.

[۷] اَلْفَوائدُ الرّضَویّه فی اَحْوالِ عُلَماء الْمَذْهَبِ الْجَعْفَریّه کتابی به زبان فارسی ـ عربی در مورد سرگذشت علمای شیعه امامیه، تألیف شیخ عباس قمی. محدث قمی در این کتاب دو جلدی که در سال ۱۳۳۳ق در مشهد به اتمام رسانده، نام ۱۲۰۱تن از علمای مشهور شیعه را آورده است. این اثر، نخستین بار در ۱۳۶۷ق به چاپ رسید و پس از آن دارای چاپ‌های متعدد گردید. محدث قمی می‌نویسد که از ابتدا قصد داشته تا کتابی رجالی درباره زندگی‌نامه عالمان و فقیهان بنویسد، تا اینکه کتاب تحفه الأحباب فی نوادر آثار الأصحاب را که در معرفی بخشی از صحابه پیامبر، اصحاب ائمه (علیهم السلام) و عالمان زمان غیبت صغری بود نگاشت و پس از آن برخی مسائل مانع شد تا تکمیل کند. او تأکید می‌کند که در این مسیر مأیوس نشده و در سال ۱۳۳۳ق در مشهد به انجام این کار موفق شدم. او درباره نام کتاب هم می‌نویسد که چون در جوار حرم امام رضا (علیه السلام) و به برکت آن امام به این توفیق دست یافته، شایسته است که نام آن را «برکات الحضره الرضویه فی تواریخ مروّجی الشریعه النبویه» و یا «الفوائد الرضویه فی احوال علماء المذهب الجعفریه» انتخاب کند.

[۸] مَنازِلُ الْآخِرَه کتابی است به زبان فارسی درباره مرگ و حوادث پس از آن، نوشته شیخ عباس قمی. نویسنده ضمن برشمردن اهمیت و خطرات هر یک از منزل‌گاه‌های پس از مرگ، ابزاری برای نجات از هراس و وحشت هر کدام و وسیله‌ای برای دستیابی به سلامت و مصونیت در هر مقام را ارائه دهد. مرگ، قبر، برزخ، قیامت، بیرون آمدن از قبر، میزان، حسابرسی، پرونده، صراط و عذاب جهنم از موضوعات مورد بحث در این کتاب است. شیخ عباس قمی در مقدمه کتاب، حدیث (تجهزوا رحمکم الله فقد نودی فیکم الرحیل) از امام علی (علیه السلام) را نقل می‌کند و بر اساس آن تلاش می‌کند در این کتاب به عقبه‌های سخت و منزلگاه‌های هولناک اشاره کند چراکه از نظر شیخ عباس قمی این مطالب می‌تواند برای خواننده مفید باشد. وی معتقد است در عصری که او این کتاب را می‌نویسد، کمتر کسانی با جدیت به مسأله مرگ و قیامت توجه می‌کنند. از این رو وی تأکید می‌کند که با حال یاس آلودی این کتاب را می‌نویسد.

[۹] الکافی، جلد ۲، صفحه ۳۴۸٫

«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اَلنَّوْفَلِیِّ عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بَرٌّ حَتَّى یُقْتَلَ اَلرَّجُلُ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ فَلَیْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ وَ إِنَّ فَوْقَ کُلِّ عُقُوقٍ عُقُوقاً حَتَّى یَقْتُلَ اَلرَّجُلُ أَحَدَ وَالِدَیْهِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ فَلَیْسَ فَوْقَهُ عُقُوقٌ».

[۱۰] مصباح‏ المتهجد،شیخ طوسی، ص ۷۱۸؛ إقبال‏الأعمال، سید بن طاووس، ص ۳۳۴ نحوه؛ البلدالأمین، ابراهیم بن على عاملى کفعمى‏، ص ۲۸۹ نحوه؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی ج ۹۸، ص ۲۰۱.

«السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ وَ أَحِبَّاءَهُ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَصْفِیَاءَ اللَّهِ وَ أَوِدَّاءَهُ السَّلَامُ‏ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ دِینِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ فَاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَلِیِّ النَّاصِحِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ وَ فُزْتُمْ فَوْزاً عَظِیماً فَیَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوزَ مَعَکُم‏».

[۱۱] محمدحسین غروی نایینی(۱۲۷۶-۱۳۵۵ق/۱۲۳۹-۱۳۱۵ش)، از مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم و از طرفداران نهضت مشروطه. نائینی دانش‎‌آموخته حوزه‎‌های علمیه اصفهان، سامرا و نجف بود و نزد جهانگیرخان قشقایی، میرزای شیرازی، آخوند خراسانی شاگردی کرد. وی پس از محمدتقی شیرازی، به همراه سید ابوالحسن اصفهانی عهده‎‌دار مرجعیت شیعه شد. شهرت علمی نایینی بیشتر به خاطر اصول فقه است. او از شارحان مکتب شیخ انصاری است و سید ابوالقاسم خویی شاگردش بود. همراهی با میرزای شیرازی در نهضت تنباکو، همکاری با آخوند خراسانی در نهضت مشروطه، و اعلام جهاد علیه انگلیس در عراق از فعالیت‌های سیاسی میرزای نایینی است. او کتاب معروف تنبیه الامه و تنزیه المله را در دفاع از مشروطه و نفی استبداد نوشت.

محمدحسین تحصیل را از کودکی، در زادگاهش آغاز کرد و پس از فراگیری مقدمات، در هفده سالگی راهی اصفهان شد. پدرش با هدف تعلیم و تربیت وی، او را به شیخ محمدباقر اصفهانی سپرد. نائینی، هم در حوزه درس اصفهانی حاضر می‌شد و هم در خانه او و تحت سرپرستی‌اش زندگی می‌کرد. افزون بر آن، وی در اصفهان نزد میرزا ابوالمعالی کلباسی، میرزا محمدحسن هزارجریبی و جهانگیرخان قشقایی، در رشته‌های مختلف علمی مانند فقه، اصول، کلام و حکمت، تحصیلاتش را دنبال کرد. همچنین با ادبیات فارسی و عربی و ریاضی نیز آشنا شد. میرزای نائینی در سال ۱۳۰۳ راهی عراق شد و به حوزه سامرا رفت. او در درس میرزا محمدحسن شیرازی، رهبر نهضت تنباکو حاضر می‌شد، در اواخر عمر میرزای شیرازی، کاتب و محرر او نیز بود و در امور سیاسی و اجتماعی نیز طرف مشورت استاد قرار می‌گرفت. پس از وفات میرزای شیرازی، در سال ۱۳۱۲ق، مدتی نزد سید محمد فشارکی شاگردی کرد؛ اما با پراکندگی حوزه سامرا، او مدتی در کربلا اقامت کرد سپس در سال ۱۳۱۴ راهی نجف شد و در درس آخوند خراسانی، حاضر و از خواص و اصحاب مجلس استفتای او گشت. محمدحسین نایینی ۲۶ جمادی‌الاول ۱۳۵۵ق در ۸۲ سالگی در نجف درگذشت و در حرم امام علی (علیه السلام) د

[۱۲] سید محمدمهدی‌ طباطبایی بحرالعلوم (۱۲۱۲-۱۱۵۵ ق)، عالم ربانی، فقیه، محدث، حکیم، ادیب، رئیس حوزه علمیه نجف و مرجع شیعیان در قرن ۱۳ هجری و از شاگردان وحید بهبهانی بود. «الفوائد الرجالیه» و «الدره النجفیه» (منظومه‌ای در فقه) از آثار علمی ارزشمند اوست. سید بحرالعلوم صاحب کرامات متعدد بوده و از جمله علمای شیعه است که به محضر مبارک امام زمان (علیه السلام) مشرف شده است. عالمان بزرگی چون شیخ جعفر کاشف الغطاء و ملا احمد نراقی از شاگردان او هستند. سید محمدمهدی طباطبائی بحرالعلوم، در عید فطر سال ۱۱۵۵ هـ.ق در کربلا چشم به دنیا گشود. پدر ارجمندش سید مرتضی طباطبائی، می‌‌گوید: در آن شب که ولادت فرزندم مهدی بود، در عالم رؤیا امام هشتم علیه السلام را دیدم که شمع بزرگی را به شاگردش محمد بن اسماعیل بن بزیع می‌‌دهد. محمد آن شمع را بر فراز بام منزل ما برده و روشن می‌‌کند، ناگهان نور آن شمع تا آسمان بالا رفته و دنیا را فرامی‌‌گیرد. سید مرتضی طباطبائی بروجردی که از علما و مراجع کربلا بود، دارای دو فرزند می‌‌باشد. یکی سید جواد که جد مرحوم آیت الله العظمی ‌‌بروجردی است و دیگری، سید محمدمهدی بحرالعلوم هر دو از بزرگان فقها و علمای اسلامی ‌‌می‌‌باشند.

سید محمدمهدی بحرالعلوم مقدمات نحو و صرف و ادبیات و منطق و فقه و اصول را نزد پدر خود (سید مرتضی) و سایر فضلا و دانشمندان، در مدتی کمتر از چهار سال فراگرفت. در اوایل بلوغ به درس خارج پدر خود و همچنین درس استاد کل، وحید بهبهانی و نیز درس شیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق راه یافت و از محضر آن بزرگان استفاده شایانی برد و پس از پنج سال درس و بحث عمیق و طی مرحله سطح به درجه اجتهاد نائل آمد و هر سه استاد بزرگ اجتهاد او را امضا کردند. همچنین مورخین نقل کرده‌اند که سید محمدمهدی به عنوان دانشجو برای استفاده از محضر درس فیلسوف بزرگ، میرزا سید محمدمهدی خراسانی به خراسان سفر کرد. مدت ۶ سال در آنجا اقامت گزید و بالاترین بهره‌ها را از استاد خود گرفت. میرزای اصفهانی که از هوش سرشار شاگردش شگفت زده شده بود، روزی در اثنای درس خطاب به او گفت: «انما انت بحرالعلوم؛ به راستی تو دریای دانشی»؛ و از آن لحظه سید به لقب «بحرالعلوم» مشهور شد. پس از آن از کربلا به نجف مهاجرت کرد و در مرکز بزرگ دانش‌های اسلامی به بحث و تحقیق پرداخت و در مدتی کم که هنوز سنش از ۳۰ سال تجاوز نکرده بود، به تدریس و تألیف اشتغال می‌‌ورزید. مرحوم سید محمدمهدی بحرالعلوم، سرانجام در ماه رجب سال ۱۲۱۲ هـ.ق در سن ۵۷ سالگی، جهان فانی را وداع و ندای حق را لبیک گفت. پیکر مطهر او را کنار قبر شیخ طوسی در مسجد طوسی نجف اشرف به خاک سپردند که امروزه این مقبره به اسم مقبره الطوسی و بحرالعلوم معروف است.

[۱۳] ملا فتح علی سلطان آبادی، شیخ عالم جلیل، و مفسر بی بدیل، عالم ربانی و ابوذر ثانی، مجمع تقوی و ورع وایقان و مخزن اخبار و تفسیر آیات قرآن، صاحب کرامات باهره حشره الله مع العتره الطاهره، شیخ شیخ محدث ما نورالله مرقده است و جلالت شان، رفعت مقامش زیاده از آن است که ذکر شود. (۱۲۴۰ ۱۳۱۸هـ. ق.) آخوند مولی فتحعلی فرزند حسن سلطان آبادی در سال ۱۲۴۰هـ. ق. در سلطان آباد اراک به دنیا آمد. دروس مقدماتی را در ایران فراگرفت و برای تکمیل دانش به نجف مهاجرت کرد. نخست به محضر صاحب جواهر شتافت و بعد از وفات وی از حضور شیخ مرتضی انصاری و حاج ملاعلی رازی استفاده کرد. در ادامه با میرزای شیرازی آشنا شد و اندوخته‌های علمی اش را کامل کرد. هنگامی که میرزای شیرازی در سال ۱۲۸۸هـ. ق همراه با عده‌ای از شاگردان ممتازش از نجف اشرف به سامراء هجرت کرد ازجمله شاگردان همراه وی می‌توان سید اسماعیل حسینی شیرازی، سید اسماعیل صدر موسوی، سید محمد حسینی فشارکی، سید کاظم طباطبائی یزدی، سید حسن صدر موسوی عاملی، سید عبدالمجید حسینی گروسی، سید ابراهیم دامغانی، میرزا محمدتقی شیرازی، ملامحمد کاظم خراسانی، آقارضا همدانی، میرزا حسین نوری ، شهید شیخ فضل الله نوری، ملافتحعلی سلطان آبادی، میرزا حسین نائینی و را نام برد. میرزای شیرازی دو درس می‌گفت و یارانش همراه او بودند. ملافتحعلی در سامرا اقامت گزید و خیلی مورد توجه استاد قرار گرفت تا جایی که به نیابت از وی اقامه جماعت می‌کرد و بارها استادش به او اقتداء می‌نمود. بعداز رحلت میرزای شیرازی، ملافتحعلی به کربلا آمد و تا آخر عمر در آنجا ماندگار شد. سید محمد سلطان آبادی: از علمای عارف و اساتید عرفان و اخلاق بود. خاطره‌ای که در اواخر این نوشتار خواهد آمد، شاهدی بر جلالت و عظمت اوست. آخوند از این استاد اخلاق و عرفان همواره ستایش می‌کرد و از اندوخته‌های ارزشمندی که نزد آن اسوه فضیلت فراگرفته بود، سخن می‌گفت.

آخوند ملافتحعلی سلطان آبادی بعد از عمری تلاش در راه احیای معارف قرآن و اهل بیت علیهم‌السّلام و پرورش و هدایت ده‌ها تن از شیفتگان فرهنگ اهل بیت علیهم‌السّلام در چهارم ربیع الاول سال ۱۳۱۸ چشم از این جهان فروبست. محدث قمی می‌نویسد: «چند سال قبل از وفات شیخ مرحوم (میرزا حسین نوری صاحب مستدرک الوسائل) آن جناب در کربلای معلا به رحمت ایزدی پیوست. جنازه شریفش را به نجف اشرف حمل کردند و در روز ورود من در خدمت استادم محدث نوری به استقبال آن پیکر شریف رفتیم و جنازه آن بزرگوار را با شکوه و جلال تمام تشییع کرده و در حجره‌ای در زاویه غربی صحن مقدس امیرمؤمنان علیه‌السّلام متصل به باب سلطانی بخاک سپردند.» «استادم محدث نوری صبح‌ها قبل از طلوع آفتاب به کنار مقبره ایشان آمده و برایش قرآن تلاوت می‌کرد.» آقا میرزا محمدعلی معین الشریعه نقل می‌کند: «در شبی که خبر وفات عالم جلیل و زاهد مرحوم حاج ملافتحعلی به اصفهان رسید، من تعداد زیادی صلوات بر محمد و آل او فرستادم و ثوابش را به روح آن مرحوم هدیه کردم. در عالم خواب مشاهده نمودم که به همراه ثقه الاسلام به زیارت قبر او رفته‌ایم. آقای آخوند فرمود: آنچه خواندی ثوابش به من رسید. بعدا اجازه برگشتن خواس

[۱۴] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۱۹۳؛ معروف به خطبه متقین.

«…أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلًا یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ یَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ. وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ یَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ لَا یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ وَ لَا یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ فَیَقُولُ أَنَا أعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا یَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِی مَا لَا یَعْلَمُونَ…».

[۱۵] همان.

[۱۶] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۹۱٫

[۱۷] زندگانى حضرت زهرا علیها السلام (ترجمه جلد ۴۳ بحار الأنوار) ترجمه روحانى، ص ۹۲۳٫

«شَغَلَنی عَنْ مَسأَلته لَذَّه خِدْمَته، لا حاجَه لی غیر النَّظر اِلی وَجْهِهِ الْکَریم».

[۱۸] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۷٫

«یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ فِی الْآخِرَهِ ۖ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ ۚ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ».

[۱۹] سوره مبارکه احزاب، آیه ۶٫

«النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ۗ وَ أُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَىٰ بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَىٰ أَوْلِیَائِکُمْ مَعْرُوفًا ۚ کَانَ ذَٰلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا».

[۲۰] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۵٫

«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ».

[۲۱] سوره مبارکه فرقان، آیه ۷۴٫

«وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا».

[۲۲] موسوعه کلمات الامام الحسین، ص ۳۹۸٫

«إن الدنیا حُلْوها و مُرُّها حُلُمٌ و الانتباه فی الاخره و الفائز مَنْ فاز فیها و الشَقِیُّ مَنْ شَقی فیها».

[۲۳] مناقب ج ۳، ص ۳۶۲.

«ما زالَتْ بَعْدَ اَبیها صلی الله علیه و آله مُعَصَّبَهَ الرَّأْسِ ناحِلَهَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّهَ الرُّکْنِ باکِیَهَ الْعَیْنِ مُحْتَرَقَهَ الْقَلْبِ یُغْشى عَلَیْها ساعَهً بَعْدَ ساعَهٍ».

[۲۴] همان.

[۲۵] شهید ثانی، زین الدین بن علی‏، مسکن الفؤاد عند فقد الأحبّه و الأولاد، ص ۱۱۲، قم، بصیرتی‏، بی‌تا.

«از انس‌بن مالک روایت شده: زمانى که از دفن پیامبر فارغ شدیم، حضرت فاطمه علیها السلام به‌سوى من آمد و گفت: “چگونه جان و روان شما همراهى کرد بر چهره پیامبر خدا خاک فرو ریزید؟!”، سپس گریست و فرمود: «یَا أَبَتَاهْ أَجَابَ رَبّاً دَعَاهُ یَا أَبَتَاهْ مِن رَبِّهِ مَا أَدْنَاهُ»؛

مَا ذَا عَلَى الْمُشْتَمِّ تُرْبَهَ أَحْمَدَ   ***   أَنْ لایَشَمَّ مَدَى الزَّمَانِ غَوَالِیَا

صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا   ***   صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا

قُلْ لِلْمُغَیَّبِ تَحْتَ أَطْبَاقِ الثَّرَى   ***   إِنْ کُنْتَ تَسْمَعُ صَرْخَتِی وَ نِدَائِیَا

صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا   ***   صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا

قَدْ کُنْتُ ذَاتَ حِمًى بِظِلِّ مُحَمَّدٍ   ***   لاأَخْشَ مِنْ ضَیْمٍ وَ کَانَ حِمَیً لِیَا

فَالْیَوْمَ أَخْضَعُ لِلذَّلِیلِ وَ  أَتَّقِی   ***   ضَیْمِی وَ أَدْفَعُ ظَالِمِی بِرِدَائِیَا

فَإِذَا بَکَتْ قُمْرِیَّهٌ فِی لَیْلِهَا   ***   شَجَنا عَلَى غُصْنٍ بَکَیْتُ صَبَاحِیَا

فَلَأَجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَکَ مُونِسِی   ***   وَ لَأَجْعَلَنَّ الدَّمْعَ فِیکَ وِشَاحِیَا».

[۲۶] باباطاهر، دوبیتی‌ها، دوبیتی شماره ۳۲۶٫

[۲۷]   کتاب «وفاه الصّدیقه الزَّهرا» علیهما السّلام تألیف سید عبد الرزّاق موسوى مقرّم ص ۳۶ و ص ۳۷ و این ابیات را بجهت وفات حضرت صدیقه علیهما السّلام در این موضع انتخاب کرده است ولیکن تمام قصیده را که مُصَدَّر به بیت: جوهره القدس من الکنز الحنفى، بَدَت فأبدت عالیات الأحرف مى‏باشد و شامل ۱۰۹ بیت است؛ در همین کتاب از ص ۱۲۶ تا ص ۱۳۱ آورده است.

«…وَ لِلسِّباطِ رَنَّه صَدَاهَا   ***   فِى مَسْمَعِ الدَّهْرِ فَمَا أشْجَاهَا

وَ الأثَرُ البَاقِى کَمِثْلِ الدُّمْلُجِ   ***   فِى عَضُدِ الزَّهْرَآء أقوَى الحُجَج

وَ مِن سَوادِ مَتْنِهَا اسْوَدَّ الْفَضَا   ***   یا سَاعَدَ اللهُ الْإمام المُرتَضَى

وَ لَسْتُ أدْرِى خَبَرَ المِسْمَارِ   ***   سَلْ صَدْرَهَا خِزَانَه الأسْرَارِ

وَ فِى جَنِینِ المَجْدِ مَا یدْمِى الحَشَا   ***   وَ هَلْ لَهُمْ إخْفَاءُ أمر قَدْ فَشَا

وَ البَابُ وَ الْجِدَارُ وَ الدِّمَاءُ   ***   شُهُودُ صِدْقِ مَا بِهِ خِفَاءُ

لَقَدْ جَنَى الجَانِى عَلَى جَنِینِهَا   ***   فَانْدَکَّتِ الجِبَالُ مِنْ حَنِینِها

وَ رَضَّ تِلْکَ الْأضْلُعَ الزَّکّیه   ***   رِزِّیه مَا مِثْلُهَا رَزِّیه

وَ جَاوَزَ الحَدَّ بِلَطْمِ الخَدِّ   ***   سَلَّتْ یدُ الطُّغْیانِ وَ التَّعْدِى

فَاحْمَرَّتِ العَینُ وَ عَینُ المَعْرِفَه   ***   تُذْرِفُ بِالدَّمْعِ عَلَى تِلْکَ الصَّفَه

وَ لَا یزِیلُ حَمْزَه العَینِ سِوَى   ***   بِیضِ السُّیوفِ یوْمَ ینشَرُ اللِّوَى

فَإنَّ کَسْرَ الضِّلعِ لَیسَ ینجَبِر   ***   إلّا بِصَمصَامٍ عَزِیزٍ مُقْتَدِر

أهَکَذَا یصْنَعُ بِابْنَه النَّبِى   ***   حِرْصاً عَلَى المُلْکِ فَیا لَلْعَجبِ…».

[۲۸] همان.

[۲۹] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».

[۳۰] السید ابن طاووس، الحسینی، علی بن موسی متوفای ۶۶۴ ق، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص ۶۹، ناشر انوار الهدی، قم، ایران، چاپخانه مهر، چاپ الاولی، سال چاپ ۱۴۱۷.

«وَ لَمَّا رَاَی الْحُسَیْنُ (علیه‌السّلام) مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ اَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَی لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَی هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا؟ هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِاِغَاثَتِنَا؟ هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی اِعَانَتِنَا؟ فَارْتَفَعَتْ اَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ فَتَقَدَّمَ اِلَی الْخَیْمَهِ وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّی اُوَدِّعَهُ فَاَخَذَهُ وَ اَوْمَاَ اِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ الْکَاهِلِ الْاَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَی بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ ثُمَّ تَلَقَّی الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَاَتَا رَمَی بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی اَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ».

[۳۱] معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین (علَیهِما السَّلام)، ص ۲۵۹٫