مقصود از «مبدأ» به طور اجمال:
جهان را خدایی است که هستیش معلوم بدیهی و فطری است (گرچه کُنهش نامعلوم ابدی). هر کس به هوش فطری خود رجوع کند، این حقیقت را بالضّروره تصدیق کند که جهان را آفرینندهای است با کمال شعور و قدرت و حکمت و اراده. و هرچه در عرصهی جهان آفرینش است همه به ایجاد او وجود یافته است. آن همه خصوصیات که در طبایع موجودات عالم مییابیم و آن همه خواص که در مادّه و صورت جهان میبینیم، به دست قوّهی عدیم الشّعورِ طبیعت به وجود نیامده و بخت و اتّفاقِ موهوم، سبب نبوده بلکه جهان، باغی است که باغبانی بصیر، این همه گلهای رنگارنگ جواهر و اعراض در او پرورده و نقشهای گوناگون ماهیّات و طبایع را دست اختیارِ نقّاشی، بدین زیبایی آراسته. و هرچه در صفحهی هستی بنگریم، مانند حروف در دفتر آفرینش و کلمات در کتاب عالَم است که قلم قدرت، نگاشته. و عقل و هوش از هر یک از بسائط و مرکّبات -که حروف و کلمات این کتابند- به معانی و اسرار آن پی تواند برد. و به غیر این نقش ظاهر حسی، حقایقی نامحسوس و جواهری نامرئی به چشم عقل، در پردهی همین محسوسات میبینیم.
و باز اگر به دیدهی فکرت در جهان نظر کنیم، از مشاهدهی نقوش آسمانی و کرات نورانیِ انجم و نظم گردش و قوانین ثابت اختران و کیفیّت ترتیب عناصر و نبات و حیوان، خصوص خلقت حیرتانگیز نفس ناطقهی انسان که محسوساتش محدود و اندک، و تعقّل و اندیشهاش نامتناهی است، حقیقتاً از تفکّر در این امور، به خوبی روشن گردد که عقیدهی الهیّین عالَم که جهان را خدایی است، حقّ و حقیقت است.
منبع: کتاب پندهای آسمانی، ص ۸۵
پاسخ دهید