«مجسّمیه» ظاهرگرایان و حس گرایانی هستند که برای خداوند اعضا و جوارح قائل‌اند!! در حالی که بی تردید یکی از بزرگ‌ترین رهاورد بعثت پیامبران الهی، شناخت درست، دقیق و عمیق از توحید بوده است و انسان ها بدون آموزه های وحیانی، از دست یابی به حقیقت توحید عاجز و ناتوان بوده اند. خداشناسی و توحید از مهم ترین شناخت ها و با ارزش ترین آن ها به شمار می‏ رود و در طول تاریخ بشریت این شناخت مبنای دعوت پیامبران الهی بوده است و شناخت الهی و بندگی خالصانه آن و تسلیم محض خداوند بودن از سویی و پرهیز از شرک و بت پرستی و تن دادن به خدایان و خدانمایان از سوی دیگر مهم ترین دعوت پیامبران الهی بوده است.

 «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ…»[۱]

 

اگر انسانی راه شناخت خداوند را در بعد توحید نظری با شناخت دقیق عقلی و نقلی و فطری بیاموزد و به کار بندد اندیشه توحیدی وی به درستی شکل یافته است و اگر آن چه که آموخته است را در بعد عبادی و دعایی به کار بندد در بعد عملی به توحید رسیده است.

شناخت و معرفت توحیدی که برآمده از آموزه های وحیانی بوده باشد بی تردید راه را بر انحراف و کجروی خواهد بست، از جمله عقاید و باورهای انحرافی که در میان برخی مسلمانان وجود داشت و در زمان امام هادی(علیه السلام) موجب اختلاف و دودستگی شده بود، باور به جسم بودن خدا و یا باور به این که خداوند قابل رؤیت می‏ باشد!! این گروه می‏ پنداشتند خداوند جسم است. آنان برداشت هایی بسیار سطحی و ابتدایی از دین داشتند و از درک مجرّدات و چیزهایی که از سیطره جسم و ماده خارج است، بسیار ناتوان بودند. ازاین رو، همواره بسیاری از حقایق هستی را که خارج از دایره ماده بود، انکار می‏ کردند یا آن را تا عالم مادّه پایین می‏ کشیدند. این خبر به امام هادی(علیه السلام) رسید و شیعیان از امام کسب تکلیف کردند.

 

«ابراهیم بن همدانی» در نامه ای، عقاید منحرف آنان را به عرض امام رساند و از ایشان راهنمایی خواست. او به امام نوشت که افرادی پیدا شده اند که تحت تأثیر این عقاید پوچ قرار گرفته اند و می‏ پندارند که خداوند جسم است. امام در پاسخ او برای روشن شدن پیام مکتب ناب اهل بیت(علیهم السلام) در این زمینه نگاشت:

«پاک و منزه است آن خدایی که هیچ حد و مرزی ندارد! هرگز این گونه توصیف نمی شود، هیچ مثل و مانندی ندارد و او شنوای داناست»[۲]

از آنجا که فرهنگ و آموزه های شیعه به لحاظ این که سرچشمه ای زلال و پاک دارد، همیشه به دور از هرگونه کژی بوده، محتوای آن موجب فخر و مباهات هر شیعی می‏ باشد؛ ولی گاه، بعضی باورها غلط به میان شیعیان نیز رسوخ کرده است که موجب افترا و تهمت به اصل شیعه شده است؛ لذا ائمه ما و به تبع آن، بزرگان ما همیشه با باورهای انحرافی به مبارزه برخاسته اند تا هر نوع غبار را از چهره شیعه اصیل بزدایند.

مرحوم صدوق در ابتدای کتاب توحید خود می‏ گوید: «آنچه باعث شد که من دست به تألیف چنین کتابی بزنم نسبت‌های ناروایی بود که بعضی مخالفین به شیعه می‏ دادند که اینان قائل به تشبیه و جبر می‏ باشند…؛ لذا با تقرّب جستن به خداوند متعال، دست به تألیف این کتاب در راستای توحید و نفی تشبیه و جبر زدم.»[۳]

 

از امام هادی(علیه السلام) در مورد توحید سؤال می‏ کند، حضرت می‏ فرماید:

«إنَّهُ لَیسَ مِنّا مَنْ زَعَمَ أنَّ اللّه َ عَزَّوَجَلَّ جِسْمٌ وَنَحْنُ مِنْهُ بَراءٌ فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ، یابْنَ [أبی] دُلَفِ إنَّ الْجِسْمَ مُحْدَثٌ واللّه مُحدِثُهُ وَمُجَسِّمُهُ»؛[۴] «کسی که گمان کند که خداوند جسم است، از ما نیست. ما در دنیا و آخرت از او بیزار هستیم. ای پسر ابی دلف، جسم حادث است و خداوند آن را به وجود آورده و به آن جسمیت داده است».

و نیز سهل بن زیاد از ابراهیم بن محمد همدانی نقل می‏ کند که به امام هادی(علیه السلام) چنین نوشتم که دوستان شما در این شهر در توحید اختلاف دارند. بعضی می‏ گویند که خداوند، جسم است و بعضی دیگر می‏ گویند که او صورت است. حضرت در جواب به خط خود نوشت:

«سُبْحانَ مَنْ لاَ یحَدُّ وَلا یوصَفُ، لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیم»؛[۵] «منزه است آن که محدود نیست و به وصف در نیاید، چیزی مانند او نیست و او شنوا و دانا است.»

همچنین از سخنان برخی افراد چنین برمی آید که عقیده داشتند خداوند قابل رؤیت می‏ باشد و با دیدگان می‏ توان او را دید. ائمه(علیهم السلام) با این طرز تفکر نیز به مقابله پرداختند.

احمدبن اسحاق نامه ای به حضرت هادی(علیه السلام) می‏ نویسد و از آن حضرت در مورد رؤیت خدا و اختلاف مردم در این باره سؤال می‏ کند که حضرت به صورتی مستدلّ و منطقی، رؤیت الهی را مردود دانسته، قائل شدن به دیدن خداوند با چشمان را قول به تشبیه می‏ داند.[۶]

 

اگر چه از گذشته برخی از سنّیان معروف به اهل الحدیث، با استناد به ظواهر عباراتی مانند: «یدالله، عین الله، اِن الله علی العرش استوی»؛ برای خداوند دست و پا و مکان و زمان قائل بودند و می‏ گفتند خداوند دیده می‏ شود و با استناد به برخی روایات[۷] خداوند را از جهاتی شبیه بندگان می‏ دانستند. ولی امامان شیعه این باور غلط را مردود می‏ شمردند و می‏ فرمودند خداوند به وهم و توصیف نیاید و هیچ گونه شباهتی میان او و مخلوقات وجود ندارد و نیز مقصود از یدالله قدرت خداوند، و عرش و کرسی نیز کنایه از سیطره خداوند به همه هستی است.[۸]

 

در روزگار امام هادی، وجود برخی از روایات که موهم تجسم و شبیه بود، گفتگوهایی در این باره در میان شیعیان برانگیخت و در مواردی به ایجاد اختلاف و جبهه گیری فکری انجامید، به ویژه برخی از سخنان مبهم منسوب به هشام بن حکم و هشام بن سالم درباره صفات خداوند، به این اختلافات دامن می‏ زد. برخی از افراد دیگر فرق اسلامی نیز همین سخنان دو پهلو و متشابه هشام بن حکم را دستاویز قرار می‏ دادند و شیعیان را متهم می‏ کردند که آنان قائل به تجسم و یا تشبیه خداوندند.

افراد گوناگونی از وکلای امام در این باره از امام هادی می‏ پرسیدند که نشان دهنده وجود بگو مگو های جدّی در میان مسلمانان درباره صفات خداست؛ از جمله احمد بن اسحاق قمی، ابراهیم بن محمد همدانی، محمد بن علی کاشانی، بشر نیشابوری به امام نامه نوشتند و از سخنان منسوب به هشام بن حکم درباره خداوند توضیح خواستند.[۹] امام هادی به طور گسترده درباره خداوند و صفات او سخن راند و فرمود: خداوند در وهم و خیال نگنجد و از هرگونه شباهت و زمان و مکان به دور است.[۱۰]

 

شیعیان درباره باور های گروه قائل به رؤیت خداوند در قیامت، به امام نامه نوشته و توضیح خواستند. امام در پاسخ نوشت:

«پای بندی به این نظریه به هیچ وجه جایز نیست. مگر نه این است که باید بین چشم شما و شیء انعکاسی صورت گیرد که حامل نور باشد و دیدن صورت پذیرد؟ حال اگر انعکاسی و نوری در میان نباشد و این ارتباط برقرار نشود، چگونه امکان دیدن آن شیء وجود دارد؟ در این نظریه اشتباهی بزرگ وجود دارد؛ زیرا بیننده چیزی را می‏ تواند با چشم خود ببیند که در جسم بودن، با خود او مساوی باشد و در صورت دیده شدن، هر دو بسان هم [جسم] خواهند بود و لازمه آن، جسم دانستن خداست؛ چرا که علت ها با معلول های خود رابطه ای جدایی ناپذیر دارند».[۱۱]

امام هادی(علیه السلام) با تلاش فراوان، راه درست اندیشیدن را بیان داشته شیعیان را همواره از درافتادن به گمراهی ها حفظ نموده اند.

 

 

پی نوشت ها


[۱] – نحل، آیه ۳۶٫

[۲] – صدوق، التوحید، ص۱۰۰٫

[۳] – همان، صص ۱۷-۱۸٫

[۴] – همان، ص ۱۰۴، ح ۲۰٫

[۵] – کلینی، کافی، ج۱ ص ۱۵۶، ح ۵٫

[۶] – همان، ص ۱۰۹، ح ۷٫

[۷] – کنز العمال، ج۱ ص ۲۳۴٫

[۸] – عروسی الحویزی، نورالثقلین، ج۲، ص ۳۹٫

[۹] – عطاردی، مسند الامام الهادی، ص ۹۲٫

[۱۰] – صدوق، التوحید، ص۶۶٫

[۱۱] – طبرسی، الاحتجاج، ج۲ ص ۴۸۶٫