پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله به هنگام عزیمت به تبوک به وادی حجر که رسیدند با همان حالت سواره، سریع و بدون معطلی از آنجا عبور کردند تا خانههای ثمود را پشت سر گذاشتند و سپس فرود آمدند و دستور دادند کسی به این خانه ها وارد نشود و از آب آنجا نخورد و… در این نوشتار به نقل این ماجرا، معجزه پیامبر صلى الله علیه وآله در آمدن باران، استفاده پیامبر از این ماجرا و اشاره به تبعیت از علی علیه السلام می پردازیم.
از عبدالله بن عمر، جابر بن عبدالله انصاری، ابوکبشه انماری، محمّد بن شهاب زهری و ابوحمید ساعدی آمده است که گفتند:
چون رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به وادی حجر رسید، همانگونه که سوار بود، چهره خود را با لباسش پوشید، سریع و پا در رکاب رفت تا خانههای ثمود را پشت سر گذاشت. چون در آنجا فرود آمد، مردم به سرعت به سوی اهالی حجر رفتند و به خانههای آنان وارد شدند. مردم از چاههایی که ثمود از آن آب مینوشیدند. آب برداشتند، خمیر کردند و کاسههای گوشت را روی آتش گذاشتند.
چون این خبر به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید، فرمود تا منادی جا زد: الصلاه جامعه. همینکه مردم جمع شدند، به همراهان خود گفت: کسی به سرزمین این قوم عذاب شده وارد نشود مگر در حال گریه و اگر نمیتوانید گریه کنید، وارد آن نشوید که به شما هم همان بلا خواهد رسید.
سپس دستور حرکت داد به چاهی رسیدیم که ناقه صالح از آن آب میخورد. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: هیچگاه از پیامبر خود تقاضای معجزه مکنید! این قوم صالح از پیامبر خود معجزهای خواستند. خداوند متعال برایشان ماده شتری [از سنگ] برانگیخت. ناقه از این جوی آب مینوشید و روزی هم که میآمد و آب میآشامید به همان اندازه که از آب آشامیده بود، به آنها شیر میداد. او را پی کردند و فقط سه روز مهلت داده شدند و معلوم است که وعده الهی دروغ نیست و صدای آسمانی آنها را فرو گرفت. هیچکس از ایشان زیر پهنه آسمان باقی نماند مگر اینکه نابود شد، غیر از مردی که در حرم کعبه بود و حرم کعبه او را از عذاب الهی محفوظ داشت. گفتند: ای رسول خدا؛ او چه کسی بود؟ فرمود: ابورغال، که چون از حرم بیرون آمد، به همان عذاب قومش گرفتار شد. بر قومی وارد نمیشوید که خداوند بر آنان غضب کرد.
مردی از آن میان خطاب به حضرت، فریاد برآورد: آیا از آنان تعجّب میکنی؟
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: آیا شما را از شگفتتر از این خبر ندهم؟! مردی از خودتان که شما را از آنچه پیش از شما بوده و آنچه که پس از شما خواهد بود خبر میدهد، پس استقامت ورزید و به راه راست روید. همانا خداوند متعال از عذاب شما هیچ پروایی ندارد و قومی خواهد آورد که نمیتوانند هیچ چیزی از خود دور کنند.[۱] امشب باد شدیدی خواهد وزید، هیچکس بدون دوست و رفیق از جای خود تکان نخورد و هر کس شتر دارد، پایبندش را محکم ببندد.
گوید: طوفان شدیدی برخاست و هیچکس بدون همراهی و دوست خود بیرون نرفت مگر دو نفر از بنیساعده که یکی برای قضای حاجت و دیگری به تعقیب شترش رفته بود. آن کسی که برای قضای حاجت رفته بود در راه مجروح شده بود و در سینه و حلق خود احساس تنگی نفس میکرد و آن یکی که به تعقیب شترش رفته بود باد او را برده و به کوههای طی افتاده بود. چون این خبر به اطلاع رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید فرمود: مگر شما را نهی نکرده بودم که به تنهایی جایی بروید؟ سپس برای آنکه مجروح شده بود دعا کرده و او را پیش خود فراخواندند و او بهبود یافت. دیگری که در منطقه طی افتاده بود، در دست آن قبیله گرفتار بود تا هنگامی که به مدینه آمدند او را به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بخشیدند.
معجزه پیامبر و باران
گویند: چون به منطقه حجر رسیدند، منادی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعلان کرد: از آب این منطقه نیاشامند نه وضو بگیرند و نه چیزی با خود بردارند تا در منزلی دیگر فرود آمدند.
از بیآبی به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شکایت بردند؛ بهپاخاست و دو رکعت نماز گزارد. سپس دعا کرد. خداوند سبحان و متعال ابری فرستاد و آنقدر باران آمد که سیراب شدند و آب برداشتند.
مردی از انصار به یکی از متهمان قوم خود به نفاق، گفت: وای بر تو؛ دیدی که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دعا کرد و خداوند از آسمان برای ما باران فرستاد.
گفت: همانا از ابری چنین و چنان باران آمد.
خداوند نازل فرمود:
وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکمْ أَنَّکمْ تُکذِّبُونَ.[۲] و تنها نصیب خود را تکذیب [آن] قرار میدهید؟
عبدالله بی ابی حدرد گوید:
دیدم که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رو به قبله ایستاد و دعا فرمود ـ و به خدا سوگند در آسمان ابری ندیدم ـ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همچنان دعا میفرمود و من دیدم که ابرها از هر طرف جمع میشود و پیامبر هنوز از جای خود تکان نخورده بود که آسمان آب فراوانی بر ما فرو ریخت و گویی هم اکنون هم صدای تکبیر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در باران میشنوم. بعد هم آسمان روشن شد و تمام زمین آبگیرهای متصل به یکدیگر بود و مردم از اوّل تا آخر همگی آب نوشیدند و برداشتند و شنیدم که رسول خدا میفرمود: گواهی میدهم که فرستاده خدایم.
عبدالله بن محمّد بن عقیل بن ابیطالب گوید:
هنگامی که مسلمانان در گرمای بسیار سخت به سوی تبوک حرکت کردند؛ تشنگی چندان سخت شد که برخی شتر خود را کشتند و شکنبهاش را فشردند و آبی که بیرون آمد، آشامدیند. لشکر از لحاظ آب و هزینه و طهارت در کمال سختی و عسرت بود.[۳]
اشاره به عبرت از تاریخ
عبور رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از خانههای ثمود و اظهار ترس و خشیت در گذر از منازل ستمگران که اهالی آن صدها و بلکه هزاران سال قبل به عذاب، کیفر شدند، اشاره دارد که سنن الهی درباره طاغیان و عاصیان باطل نشده بلکه هنوز هم در میان خلایق نافرمان جاری و ساری است. بنابراین بر مردم است که از وقوع در مهلکههایی که اسلاف آنان در اثر نافرمانی و عصیانورزی در آن سقوط کردهاند، بپرهیزند و بار دیگر محاسبات خویش را بازنگری و در مواضع خود دقّت و در سرنوشت آنان و آینده خویش به نیکی تأمل کنند تا سرانجام پیشینیان در کمین آنان نباشد، بلکه بکوشند با عبرت از پایان کار اقوامی چون قوم ثمود، عاقبت خیر را برای خود تضمین کنند.
تجسم حادثه
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ماجرای قوم صالح را به گونهای برای آنان روایت نکرد که فقط به تشکیل نوعی تصورات و ایجاد انفعالات زودگذر و در معرض نابودی و فروپاشی در اذهان اصحاب کمک کند و همچون تصوراتی باشد که با شنیدن یک قصّه و خبر یک حادثه به وجود میآید و به فراموشی سپرده میشود، بلکه آن حضرت تصورات ذهنی را به امور عینی و واقعی پیوند زد که با شخصیّت مخاطبان تماس ملموس داشت. بدین ترتیب که آنان را رها کرد تا از چاههای ثمود آب بردارند و آرد خمیر کنند و کاسههای پر از اب و گوشت را روی آتش گذارند. سپس ندا زد: الصلاه جامعه. پس از آن، همه را از استفاده آب سراسر منطقه بازداشت و حتّی فرمود که خمیرها را به شتران خورانند.
یعنی رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به این بسنده نکرد که آنان را از استفاده آبی منع کند که برای آوردنش رنج و زحمت کشیده بودند بلکه همه موادی را که با آن آب مخلوط کردند و برای حمل و نقل آن محتمل زحمت شدند و شدیداً به آن محتاج هستند تا سدّ جوع کنند؛ مشمول حکم آب نمود.
این در حالی است که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی به مساکن ثمود رسید، میدانست که مردم خسته و کوفته که در آن هوای داغ، صحرای خشک و بیحاصل را زیر گام مینهادند، به این آب اشتیاق نشان خواهند داد و هم برای شرب برخواهند داشت و هم برای تهیه غذا و هم شستشو و طهارت و وضو، امّا آنان را از این آب نه بر حذر داشت و نه سختی در این سیاق فرمود، بلکه سکوت فرمود تا به جایی رسید که محط انظار شد و خواست دلها.
شاید اگر در ابتدای ورود به منطقه، اصحاب را از این آب منع و نهی میفرمود، کسانی در میان آنان پیدا میشدند که مخالفت با این دستور نبوی را حق خویش و جایز میدانستند. در این صورت وضعیّت آنان وضع طالوت با نیروهای وی میشد که به آنان گفت:
«فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَهً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ»[۴].
خداوند شما را به وسیله روخانهای خواهد آزمود. پس هر کس از آن بنوشد از [پیرامون] من نیست و هر کس از آن نخورد، قطعاً او از [پیروان] من است، مگر کسی که با دستش کفی برگیرد. پس [همگی] جز اندکی از آنها، از آن نوشیدند.
آثار خشم الهی
این قضیه آشکار ساخت که آثار خشم و سخط الهی در طول نسلها و گذر اعصار، هزاران سال تداوم یافت. از اینرو ملاحظه میشود که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در زمینی که قوم ثمود را در خود فرو برد، نماز مختار نخواند بلکه به سرعت از این منطقه عبور کرد. سپس نماز گزارد یا نمازهایی را که در حالت اضطرار ادا کرده بود، اعاده فرمود!
باز هم ملاحظه میکنیم که وقتی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از سرزمین حجر عبور میکرد، چهرهاش را با لباس خود پوشانید و سر شترش را پایین آورد تا اینکه خانههای ثمود را پشت سرگذاشت..
همینطور، صاحب را از ورود به خانههای ثمود نهی و همهی آنان را از نوشیدن آب آنجا و حتّی وضو و هرگونه استفاده دیگری منع کرد.
مساکن ثمود
نهی رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از ورود به خانههای ثمود و سخن روایت که میگوید: «تا اینکه خانههای ثمود را پشت سر گذاشت.» دلالت واضح دارد که هنوز مساکن قوم صالح به عیان، قابل رؤیت بود، به رغم گذشت هزاران سال و پس از نسلهای متمادی؛ در حالی که میبینیم بسیاری از آثاری که این همه قدمت دارند زیر تلّی از خاک پنهان شدهاند… این موضوع باورمان را بسی مورد تأکید قرار میدهد که تدبیر الهی در کار است تا این آثار به مثابه اسباب هدایت و اقامه حجّت برای آنان باشد که بیندیشند و تأمل ورزند و ملاحظه کنند و تدبیر.
مقصود، علی (علیه السّلام)
سیاق کلام منقول از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در منع اصحاب از ورد به خانههای ثمود، گویای آن است که مطمئن نبود: قومش به همان سرنوشتی دچار نشود که قوم ثمود گرفتار آمدند. از اینرو آنان را از ورود به خانههای این قوم نهی فرمود مگر اینکه گریان وارد شوند. البتّه به این عذاب دچار نخواهند شد مگر آنکه اعمالی چون کردار آنان انجام دهند. به همین دلیل به اصحاب فرمود: معجزه نخواهید که قوم صالح از پیامبرشان درخواست معجزه کردند… یعنی آنگونه که آنان انجام دادند، شما انجام ندهید. سپس بیان فرمود که کار اینان از قوم صالح شگفتتر است؛ زیرا مردی از خود اینان خواهد بود و از اخبار گذشته و آینده به آنان خبر خواهد داد.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به بیان همین نشانه از آن مرد، بسنده کرد امّا بیان نفرمود که آنان با وی چه خواهند کرد و حال اینان با او چگونه خواهد بود. فقط فرمان داد که استقامت ورزند و به راه راست و سداد روند…
شاید بدان سبب بود که به توهم جبر الهی در این کار دچار نشوند و راه توبه انابه و بازگشت را برایشان بازگذارد. در عین حال تبیین فرمود که اگر استقامت نورزند و بر سداد نباشند، به عذاب دچار خواهند شد، چنانکه وقتی قوم صالح، ناقه او را پی کردند، عذاب شدند… و باید بدانند که خداوند از عذاب آنان هیچ پروایی ندارد…
سپس درستی این سخن خود را با گفتار دیگری اثبات کرد به آنان خبر داد چه اتّفاقی در همان شب خواهد افتاد و جز خداوند متعال نمیتواند از آن خبر داشته باشد…
صدق گفتار پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در همان شب به اثبات رسید و آنچه توصیف فرموده بود، به وقوع پیوست! آیا کسی هست که عبرت گیرد؟!
چند نکته وجود دارد که باید مدّنظر باشد. به اختصار بیان میکنیم:
۱٫ سخن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از شخصی که از گذشته و آینده به آنان خبر میدهد، سخن از انسانی است که از علمی خاص برخوردار است و احدی از آنان را به این علم راهی نیست؛ او مردی است که با غیب ارتباط دارد و خداوند او را به چیزی اختصاص داده که به احدی جز رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نداده است.
این علم، همان است که علم امامت مینامیم و یکی از دو راه شناخت امام است. راه دیگر نص است…
تاریخ تصریح دارد، آن کس که مردم را از آنچه بوده و آنچه خواهد بود، خبر می داد، امیرالمومنین علی علیه السلام بود. اخبار حضرت در این باره آنقدر زیاد بود که او را متهم به دروغ می کردند.
وقتی اعشی همدان در جوانی سخن علی علیه السلام را شنید، آن را سخن گزافه دانست.[۵]
ابن ابی الحدید از این موضوع سخن می گوید که گروهی از سپاهیان علی علیه السلام وقتی از زبان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم درباره ملاحم فتن به آنان خبر می داد، او را به دروغ گویی متهم می کردند. جماعتی از آنان در سخنان علی علیه السلام تردید داشتند. برخی از آنان با شک و تهمت، به مقابله او رفتند.[۶]
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از مردی غایب سخن میگوید و همه حاضران را از عاقبت خروج از جاده استقامت و سداد به موجب مخالفت با آن مرد بر حذر میدارد و به صراحت میگوید: عاقبت این مخالفت، عذاب آنان ست و خداوند اهمیّتی به آنان نخواهد داد.. امّت به واسطه مخالفت با احدی میدانیم که عذاب نمیشود مگر آنکه پیامبر باشد یا وصی پیامبر.
از سوی دیگر ملاحظه میکنیم، کسی که در این غزوه به اجازه (و بلکه به فرمان و دستور اکید) رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) غایب است؛ امیر المؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السّلام) است. دیگر مأذونان افراد ناتوان، زنان، کودکان و آنانکه مرکب سواری پیدا نکردند، بودند. منافقان هم تخلف ورزیدند.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فقط به یکی از اینان که هم اجازه و فرمان داشت بماند و هم منصوب و جانشین حضرت در مدینه بود؛ چنین فرمود که منزلت و مقام او نسبت به حضرت همان مقام و منزلت هارون است نسبت به موسی، جز اینکه پس از او پیامبری نباشد.
یک تلمیح همچون تصریح
حدیث ناقه و پیکردن آن و داستان صالح و قوم ثمود… سپس تحذیر رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قوم خود را از سرنوشت قوم صالح، سپس یاد کرد مردی از آنان، که از گذشته و آینده خبر میدهد و اینکه اگر رفتار اینان با او بر طریق استقامت و سداد نباشد، خداوند متعال آنان را عذاب خواهد کرد و از این عذاب، هیچ پروایی ندارد.. صرف تلویح نبود بلکه در نهایت به تصریح انجامید و البتّه برای آنانکه به حافظه خویش مراجعه کنند و سخنان پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را دوباره به یادآورند قاتل علی (علیه السّلام) را به فردی قیاس فرمود که ناقه صالح را پی کرد.[۷]
منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج۱۰
[۱]ـ سبل الهدی و الرشاد، ۵/۴۴۶ـ ۴۴۷؛ صحیح بخاری، ۸/۱۲۵؛ صحیح مسلم، ۴/۲۲۸؛ مسند احمد، ۲/۹؛ ۵۸، ۷۲ـ ۱۱۳، ۱۳۷؛ دلائل النوبه، بیهقی، ۵/۲۳۳؛ السنن الکبری، ۲/۴۵۱؛ المعجم الکبیر، ۱۲/۴۵۷؛ الدر المنثور، ۴/۱۰۴٫ ر. ک: بحار الانوار، ۱۱/۳۹۳؛ العرائس، ۴۳؛ مجمع البیان، ۴/۴۴۱ـ ۴۴۳٫
[۲]ـ واقعه: ۸۲٫
[۳]ـ سبل الهدی و الرشاد، ۵/۴۴۸؛ الدر المنثور، ۶/۲۶۳؛ المغازی، ۳/۱۰۰۹؛ المحلّی؛ ۱۱/۲۲۲؛ تاریخ المم و الملوک، ۲/۳۷۰؛ الکامل فی التاریخ، ۲/۲۷۹؛ امتاع الاسماع، ۵/۱۱۶؛ سیره ابن هشام، ۴/۹۴۹؛ سبل الهدی و الرشاد، ۵/۴۴۷؛ دلائل النبوه، بیهقی، ۵/۲۲۷٫
[۴]ـ بقره: ۲۴۹٫
[۵] – شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید۲/۲۸۹٫ بحارالانوار۳۴/۲۹۹٫
[۶] – شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید ۲/۲۸۶٫
[۷]ـ ر. ک: العقد الفرید، ۲/۲۱۰؛ سیره ابن هشام، ۱/۵۹۱؛ ملحقات احقاق الحق، ۴/۳۳۲؛ مقاصد الطالب، ۱۱؛ البدء و التاریخ، ۵/۶۱؛ نهایه الادب، ۲/۱۹۰؛ مجمع الزوائد، ۹/۱۳۷؛ المستدرک علی الصحیحین، ۳/۱۱۳؛ اسد الغابه، ۴/۳۳؛ تلخیص المستدرک، ۳/۱۳؛ نظم درر السمطین، ۱۲۶؛ الفصول المهمه، ۱۱۳؛ نور الابصار، ۹۸٫
پاسخ دهید