این مقاله به روش توصیفی ـ تحلیلی و با رویکردی تفسیری به بررسی قلمرو علوم برگزیدگان خداوند در قرآن میپردازد. اهمیت این پژوهش از آن جهت است که میتواند مبنایی برای باورهای شیعی در بحث قلمرو علوم ائمه علیهم السلام باشد. نتیجه پژوهش حاضر این است که خداوند به پیامبران خود، در قلمروهای مختلف علوم مانند علوم طبیعی، حوادث گذشته و آینده، ملکوت آسمانها و زمین، امور پنهان از حواس و… دانشهای ویژهای بر حسب مصلحت عطا کرده است. بخش دوم این پژوهش نشان می دهد که این علوم ویژه، اختصاص به پیامبران نداشته و غیر پیامبران مانند: لقمان، طالوت، ذوالقرنین، مریم و… نیز بر حسب اراده و مصلحت خداوند از علوم ویژه در قلمروهای یاد شده برخوردار بودهاند. بنابراین، باور به گستردگی قلمرو علوم برگزیدگان خداوند، غلوّ نیست و در صورتی که با دلایل معتبر چنین علومی برای امامان اهلبیت علیهم السلام اثبات شود، قابل پذیرش و دارای پشتوانه قرآنی است.
مقدمه :
قرآن کریم به عنوان کتاب خداوند متعال و معجزه جاوید پیامبر اعظم(، مهمترین منبع مشترک معارف میان مسلمانان است. مسلمانان علیرغم اختلاف در آرا و مذاهبشان، تلاش میکنند دیدگاههای خود را به آموزههای قرآنی مستند سازند تا اعتبار آن را برای مخالفان خود اثبات کنند. به نظر میرسد، این روش، اگر به صورت محققانه و صحیح انجام گیرد، کاری بزرگ است که میتواند افزون بر زمینه سازی وحدت میان مسلمانان، اندیشههای مورد اختلاف را تصحیح و به واقع نزدیک سازد.
این پژوهش به روش توصیفی ـ تحلیلی و با رویکردی تفسیری به بررسی قلمرو علوم برگزیدگان خداوند در آیات قرآن کریم میپردازد و هدف از آن پاسخ به این پرسشهاست: محدوده علوم بندگان برگزیده خداوند تا کجاست؟ آیا آنان میتوانند به باطن افراد، حوادث آینده، زبانهای مختلف و… آگاه شوند یا چنین باورهایی غلوّ آمیز است؟
اهمیت این پژوهش از آن روست که نتیجه آن با یکی از باورهای اساسی شیعه مرتبط است؛ چنانکه میدانیم، باور به علوم ویژه برای ائمه علیهم السلام یکی از ارکان باورهای شیعه درباره ویژگیهای ائمه علیهم السلام است. طبیعی است که مخالفان شیعه با چنین اعتقادی مخالفند و آن را نقد می کنند. این تحقیق با رویکرد قرآنی ـ که رویکردی مقبول در میان مذاهب گوناگون اسلامی می باشد ـ، گامی است در جهت گفتگوهای علمی در این موضوع.
مقصود از برگزیدگان خداوند در این مقاله، پیامبران و دیگر بندگان شایسته خداوند مانند آصف بن برخیا (وصی حضرت سلیمان)، مریم، مادر موسی، حواریان، طالوت و لقمان علیهم السلام است که اگرچه پیامبر نبودند، اما مورد عنایتهای ویژه خداوند قرار گرفتند و در قرآن کریم از آنان یاد شده است.
این مقاله در دو بخش تنظیم شده است؛ در بخش اول برخی قلمروهای علوم پیامبران مورد بررسی قرار میگیرد. این بخش نشان می دهد که خداوند برای پیامبران خود، چه قلمروهای ویژهای از علوم را گشوده است. بخش دوم به بررسی قلمرو علوم غیرپیامبران میپردازد و هدف آن این است که ضمن بحث از علوم ویژه برای غیر پیامبران، روشن شود که آیا غیرپیامبران میتوانند از اموری مانند باطن افراد، حوادث آینده و… خبر دهند یا خیر؟ با تکمیل این دو بخش، پرسشهای این پژوهش پاسخ داده خواهند شد.
چنانکه در ادامه روشن میشود، مفسران قرآن کریم، از قدیم در ذیل آیات مرتبط با این بحث به تحلیل و بررسی پرداختهاند. به طور طبیعی در برخی منابع غیر تفسیری نیز به طور پراکنده به مناسبتهای مرتبط، از برخی از این آیات سخن گفته شده است؛ اما نوشتهای که به طور ویژه به این موضوع بپردازد، یافت نشد.
۱ – قلمرو علوم پیامبران
مهمترین حوزههای قابل بررسی درباره علوم ویژه پیامبران را میتوان این گونه برشمرد: علم به دین، علم حوادث گذشته و آینده، علم به امور پنهان از حواس، علم به باطن افراد، علم به زبانهای مختلف، علم به صنایع و علم به اسرار آسمانها و زمین. در ادامه به بررسی آیات مرتبط با مباحث این گونه میپردازیم.
۱ – ۱ – علم به دین
درباره علم ویژه پیامبران نسبت به دین و معارف آن، جای تردید نیست؛ در واقع آنان از آن جهت پیامبر نامیده میشوند که پیام خداوند را در حوزه عقاید و اعمال بندگان به مردم ابلاغ میکنند. طبیعی است که همه مردم پیامبر نیستند و از این علوم ویژه برخوردار نیستند. با توجه به اهمیت این مقام، خداوند هرکس را شایسته این مسئولیت نمیداند۱ و با فراهم آوردن شرایط خاص، رسیدن صحیح پیام الهی به بندگانش را تضمین کرده است:
(داناى غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمىسازد، مگر رسولانى که آنان را برگزیده و مراقبینى از پیش رو و پشت سر براى آنها قرار مىدهد تا بداند پیامبرانش رسالت هاى پروردگارشان را ابلاغ کردهاند و او به آنچه نزد آنها است احاطه دارد و همه چیز را شمارش کرده است).۲
تعلیل موجود در آیه (لیعْلم أن قدْ أبْلغُواْ رِسالاتِ ربِّهِمْ) به خوبی تأکید می کند که خداوند میخواهد پیام الهی (دین) به صورت دقیق و صحیح به مردم برسد. به همین دلیل، خداوند بندگان برگزیدهاش را از انحرافات،۳ القائات شیاطین۴ و فتنههایی که دشمنان دین برای منحرف ساختن اندیشه آنان به کار میبندند،۵ مصون میدارد؛ به آنان فرقان۶ (بصیرتی که حق را از باطل تشخیص دهند)، فصل الخطاب۷ (برهانی که بر استدلالهای مخالفان غلبه کرده؛ طوری که در برابر آن، سخنی برای گفتن نداشته باشند) و تمام معارفی را که بشر برای هدایتش به آن نیازمند است،۸ عطا کرده است و به همین جهت نه تنها خود گرفتار خطا نمیشوند، بلکه مغلوب استدلالهای نادرست دیگران نیز نمیشوند. قرآن کریم در آیات مختلف کلام پیامبران را همراه با واژه «بینات» (دلایل آشکار) معرفی کرده است که افزون بر معجزات، تعالیم منطقی، روشن و مطابق با فطرت آنان، مصادیقی از این بینات است.
پس درباره این ارتباط ویژه که ثمره آن تعالیم دینی است، جای تردید نیست؛ آنچه بیشتر میخواهیم آشکار شود، علومی فراتر از معارف دینی است؛ مانند: خبر یافتن از حوادث گذشته و آینده، علم به باطن امور و… آیا در قرآن کریم آیاتی هستند که نشان دهند خداوند متعال افزون بر معارف دینی، چنین علومی را نیز در اختیار پیامبرانش قرار داده است؟ پاسخ این مطلب را ذیل دیگر عناوین بررسی میکنیم.
۱ – ۲ – علم به حوادث گذشته و آینده
با مروری ساده بر آیات قرآن کریم میتوان به این نتیجه رسید که خداوند از طریق وحی، اخبار بسیاری را درباره گذشتگان در اختیار پیامبر اعظم( قرار داده است. فراوانی آیاتی که از سرگذشت پیامبرانی مانند آدم، نوح، ابراهیم، لوط، هود، صالح، موسی، یوسف، سلیمان، داود، عیسی علیهم السلام و اقوام آنان سخن میگویند، هرگونه تردید را درباره اینکه خداوند به پیامبر گرامی خود( از حوادث گذشته خبر داده است، برطرف میسازد. اطلاع از این خبرها تنها مخصوص پیامبر اسلام( نبوده است و ـ چنانکه برخی آیات قرآن نیز اشاره می کنند ـ پیامبران گذشته نیز از پیامبران پیش از خود یاد کردهاند.۹
اخبار آینده نیز از علومی است که در موارد خاص، خداوند به پیامبرانش عطا کرده است؛ نمونه بسیار روشن آن، خبر از سرگذشت انسانها پس از مرگ و حوادث جهان برزخ و قیامت است که آیات متعددی به این موضوع اشاره دارند و موضوع اصلی سورههایی مانند: واقعه، حاقه، معارج، قیامت، تکویر، انفطار، انشقاق، غاشیه، زلزال و قارعه نیز راجع به همین مسأله است. افزون بر این آیات و سورهها، موارد جزئیتر مانند خبر از پیروزی روم بعد از شکست آنان۱۰ از دیگر نمونههای روشن خبرهای وحیانی از آینده است. در آیه دیگری نیز خبر از حکومت صالحان در کتابهای پیامبران گذشته، گزارش شده است.۱۱
از نمونههای دیگر آگاهی از آینده، خبرهایی است که در داستان حضرت موسی و خضر علیهماالسلام آمده است. قرآن کریم در سوره کهف داستان ملاقات و همراهی حضرت موسی صلی الله علیه وآله وسلم با یکی از بندگان برگزیده خداوند را نقل میکند که خداوند متعال علوم خاصی را به او عنایت کرده بود. بیشتر مفسران معتقدند که آن شخص همان حضرت خضر صلی الله علیه وآله وسلم بوده است.۱۲ روایات منقول از اهل بیت علیهم السلام نیز این احتمال را تقویت میکنند که آن شخص حضرت خضر بوده است؛۱۳ هرچند در مورد اینکه او پیامبر بوده است یا خیر، دیدگاه مفسران مختلف است.۱۴ در برخی روایات، حضرت خضر صلی الله علیه وآله وسلم از پیامبران الهی معرفی شده است.۱۵
در این داستان آمده است که آن فرد (حضرت خضر صلی الله علیه وآله وسلم )، کشتی عدهای ماهی گیر را سوراخ کرد، نوجوانی را به قتل رساند و دیواری را که در حال فرو ریختن بود، تعمیر کرد. حضرت موسی صلی الله علیه وآله وسلم که از حکمت کارهای آن ولی خدا آگاه نبود، در مقابل کارهای به ظاهر نادرست او لب به اعتراض گشود؛ در حالی که قول داده بود تا زمانی که او، خود حکمت کارهایش را بیان نکند سکوت کند. این ملاقات پس از چند بار اعتراض حضرت موسی صلی الله علیه وآله وسلم به جدایی انجامید؛ اما پیش از جدایی، آن فرد، پرده از اسرار کارهای خود گشود و معلوم شد که ایشان برخلاف حضرت موسی صلی الله علیه وآله وسلم اسرار آن کارها را میدانسته و کارهای او مأموریتی از سوی خداوند متعال بوده است. در سخنان او برای توجیه کارهایش آمده است:
اما آن کشتى از آنِ گروهى از مستمندان بود که با آن در دریا کار مىکردند و من خواستم آن را معیوب کنم [زیرا] پشت سرشان پادشاهى [ستمگر] بود که هر کشتى [سالمى] را به زور میگرفت. اما آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند و بیم داشتیم که آنان را به طغیان و کفر وا دارد؛ از این رو، خواستیم که پروردگارشان به جاى او، فرزندى پاکتر و با محبتتر به آن دو بدهد. اما آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن، گنجى متعلق به آن دو وجود داشت و پدرشان مرد صالحى بود و پروردگار تو مىخواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند. این رحمتى از پروردگارت بود و من آن [کارها] را خودسرانه انجام ندادم. این بود راز کارهایى که نتوانستى در برابر آنها شکیبایى به خرج دهى.
یعنی حضرت خضر صلی الله علیه وآله وسلم علاوه بر باطن امور نسبت به آینده نیز آگاه بود؛ زیرا میدانست که به زودی مأموران حکومت برای تصرف کشتیها خواهند آمد؛ سرانجامِ آن پسربچه به کجا ختم میشود یا روزی آن دو نوجوان یتیم به سراغ گنج پنهانشان میآیند. پیداست که این آگاهی در دسترس عموم انسانها نیست و تنها برخی از بندگان برگزیده خداوند از چنین دانشی ـ به اذن الهی ـ برخوردارند. تعابیر (عبْدًا مِّنْ عِبادِنا)۱\، (ءاتیناهُ رحْمه مِّنْ عِندِنا) و (علّمْناهُ مِن لّدُنّا عِلْمًا)۱۶ که در این داستان در مورد حضرت خضر صلی الله علیه وآله وسلم آمده اند، نشان می دهند که این علم از عنایات خاص خداوند است و پیامبران نیز بدون لطف و عنایت خداوند از اینگونه دانشها آگاهی نداشتند؛ گویا اصطلاح «علم لدنّی» نیز از تعبیر قرآنی (علّمْناهُ مِن لّدُنّا عِلْمًا) اقتباس شده است ـ که اینجا در مورد دانش حضرت خضر صلی الله علیه وآله وسلم به کار رفته است ـ این آیه نشان میدهد که این علم، خاص و الهی بوده و با سایر علوم انسانی متفاوت است؛ اگر چه به لحاظ وابستگی تمام هستی به خداوند، تمام علوم با واسطههایی از خداوند هستند؛ اما این تعبیر نشان میدهد این علم، از علومی است که بیواسطه به خداوند منسوب است؛ یعنی علمی است که به دست آوردن آن مانند سایر علوم نیست. خداوند آن را در ظرف وجود هرکس که لیاقتش را داشته باشد و صلاح ببیند، قرار میدهد.۱۷
۱ – ۳ – علم به امور پنهان از حواس
انسانها در این جهان مادی، محدودیتهایی از جهت علمی دارند؛ مثلاً نمیتوانند حوادثی را که در مکان دیگر اتفاق میافتد ببینند و اگر کسی به آنان خبر ندهد، از آن بیخبر میمانند. این محدودیتها را همه ما در زندگیهای عادی خود لمس میکنیم. برخی از آیات قرآن کریم دلالت می کنند که خداوند متعال پیامبرانش را در صورت نیاز از این امور پنهان آگاه میسازد؛ نمونه روشن آن، خبر دادن حضرت عیسی صلی الله علیه وآله وسلم از درون خانههای مردم است: (و أُنبِّئُکُمْ بِما تأکُلُون و ما تدّخِرُون فی بُیوتِکُمْ)؛ (و از آنچه مىخورید و در خانههاى خود ذخیره مىکنید، به شما خبر مىدهم).
۱ – ۴ – علم به زبانهای مختلف
در آیاتی از قرآن کریم از آگاهی برخی پیامبران درباره زبانهای حیوانات و جنیان خبر داده شده است. در سوره نمل، از زبان حضرت سلیمان صلی الله علیه وآله وسلم می خوانیم: (زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده و از هر چیز به ما عطا گردیده؛ این فضیلت آشکارى است).۱۸ در همین سوره از سخن گفتن آن حضرت با هدهد۱۹ و شنیدن و فهمیدن سخنان یک مورچه۲۰ گزارش شده است. همچنین در برخی از آیات، خدمت جنیان به آن حضرت۲۱ و سخن گفتن آن حضرت با آنان بیان شده است.۲۲
ظاهر سخنان و تعابیر رد و بدل شده بین آن حضرت و هدد یا شنیدن سخنان مورچه یا سخن گفتن با جنیان، همه رنگ واقعی دارند؛ هیچ قرینه و شاهدی در این آیات نمی بینیم که نشان دهد این تعابیر، استعاره و مجاز هستند. بنابراین در مجموع میتوان گفت که سخن گفتن آن حضرت با پرندگان، حیوانات و جنیان، حکایتهایی استعاری و مجازی نیستند، بلکه از رخدادهای حقیقی و واقع شده خبر میدهند.۲۳
اگرچه انسانها میتوانند در یک سطح ساده با حیوانات ارتباط برقرار کنند ـ مثلاً کسانی که با حیوانات خاصی مانند پرندگان، اسب و… سروکار دارند، بعد از مدتی میتوانند، تفاوت نوع صداها یا حرکات آنان را تشخیص بدهند و مثلاً بدانند که این صدا نشانه ترس یا گرسنگی آن حیوان است ـ اما این آشنایی با زبان حیوانات بسیار اندک و مبهم است؛ در حالی که سخن گفتن حضرت سلیمان صلی الله علیه وآله وسلم با پرندگان، اشاراتی مبهم نبوده ـ که گفته شود مراد، فهم برخی حالات کلی صداهای پرندگان مانند شادی، غم یا ترس بوده است ـ ؛ بلکه سخنان جزئی و دقیق بوده است؛ مثلاً سخنان حضرت سلیمان صلی الله علیه وآله وسلم با هدهد، درباره سرزمین سبا، یا شنیدن و فهمیدن سخن مورچه از امور دقیق و جزئی بوده است. آیات یادشده درباره گفت وگو با جنیان نیز بیانگر آن است که این گفت وگو روشن و مستقیم بوده است. همچنین ظاهر تعابیر قرآن نشان میدهد که آن حضرت مستقیماً با هدهد سخن گفته است و واسطهای مانند فرشته در میان نبوده است. خداوند به او توانایی خاصی عنایت کرده بود که بتواند با پرندگان سخن بگوید. پس این علوم، با واسطه وحی و الهام نبوده است؛ یعنی اینگونه نبوده که اول پرنده سخن بگوید و بعد معنای گفتارش، به آن حضرت وحی یا الهام شود؛ بلکه ایشان مستقیماً سخن پرندگان و حیوانات را فهمیده و با آنان سخن میگفتند. سخن گفتن با جنیان نیز اینگونه بوده است. خداوند به برخی از پیامبران خود، استعداد فراگیری زبان حیوانات و دیگر موجودات را عطا کرده است. به نظر میرسد، تنها زبان حیوانات یا جنیان موضوعیت ندارد و این موضوع شامل زبان های مختلف بشری نیز هست. پس چنانچه خداوند اراده کند، میتواند زبانهای مختلف را به هرکسی بیاموزد.
۱ – ۵ – علم به صنایع و امور طبیعی
در برخی از آیات قرآن کریم، از عنایات خاص خداوند به برخی از بندگان برگزیدهاش و عطاکردن برخی علوم یا تواناییهای شگرف و خارق العاده به آنان برای تصرف در طبیعت سخن به میان آمده است؛ مانند آموزش کشتی سازی به حضرت نوح صلی الله علیه وآله وسلم و زره بافی به حضرت داود صلی الله علیه وآله وسلم به تعلیم ویژه خداوند. در مورد حضرت نوح صلی الله علیه وآله وسلم آمده است: (و زیر نظر ما و [براساس] وحى ما، کشتى را بساز).۲۴در این آیه تصریح شده است که ساخت کشتی از طریق تعلیم وحیانی و عنایت ویژه خداوند بوده است. در آموزش زره بافی نیز این عنایت ویژه قابل مشاهده است: (و صنعت زره [سازى] را به خاطر شما به او [داود] آموزش دادیم).۲۵ آموزش این کار نیز به خداوند نسبت داده شده است. آیه دیگری نیز بر الهی بودن این دانش دلالت دارد: (و آهن را براى او نرم گردانیدیم).۲۶ نرم شدن آهن در دستان ایشان ـ چه به صورت اعجاز و چه در نتیجه دستیابی به دانش ذوب آهن ـ به تعلیم خداوند بوده است.
همچنین در قرآن آمده است که خداوند به حضرت سلیمان صلی الله علیه وآله وسلم حکومتی بینظیر عطا کرد؛۲۷ جن و انس و پرندگان فرمانبردار او بودند؛۲۸ باد در تسخیر آن حضرت بود و معدن مس برای ایشان روان شده بود.۲۹ چنین حکومتی نیازمند دانشی گسترده است. قدرت مدیریت اقتصادی حضرت یوسف صلی الله علیه وآله وسلم از دیگر موارد تعلیم علوم ویژه الهی است. ۳۰
۱ – ۶ – علم به تأویل رؤیا
خداوند متعال در آیات متعددی از عطا کردن این دانش به برخی از بندگان برگزیده خود مانند حضرت یوسف صلی الله علیه وآله وسلم خبر داده است.۳۱ این دانش نیز یکی از علوم ویژه است. در این آیات تعلیم این علم به خداوند نسبت داده شده است. اگرچه برخی قواعد کلی این علم را میتوان آموخت؛ اما تعبیر «رؤیا» امری دقیق است که تشخیص صادقانه، شیطانی یا پریشان بودن آن و سپس تطبیق درست و دقیق آن بر مورد خاص آن، امری نیست که همه افراد بدان آگاه باشند و لازمه آن عنایت الهی است.
۱ – ۷ – علم به باطن افراد
علم به باطن امور، مرتبهای دیگر از علم به حقایق پنهان است. در پس آنچه آشکار است، لایه یا لایههای دیگری قرار داد که ممکن است بسیار متفاوت از ظاهر آن باشد. علم به نیتهای افراد از علوم باطنی و پنهانی است که تنها محدودیت حسی در آن مطرح نیست؛ زیرا دانستن نیتها با حواس ممکن نیست. آیات متعددی درباره ویژگیهای منافقان و سخنان و نقشههای پنهان آنان نازل شده است.۳۲ در یکی از این آیات آمده است که آنان میترسیدند که سورهای بر پیامبر( نازل شود و از احوال درونی آنان خبر دهد.۳۳ این ترس نشان میدهد که آنان فی الجمله پذیرفته بودند که خداوند میتواند با خبرهای غیبی، پیامبرش را از احوال آنان آگاه سازد.
۱ – ۸ – علم به ملکوت آسمانها و زمین
علم به ملکوت آسمانها و زمین یکی دیگر از مصادیق علوم ویژه الهی است. خداوند متعال در قرآن کریم از نشان دادن ملکوت آسمانها و زمین به حضرت ابراهیم صلی الله علیه وآله وسلم سخن گفته است:
(و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا از اهل یقین گردد).۳۴ ملکوت از مصدر مُلک و به معنای سلطنت و فرمانروایی است.۳۵ برخی لغویان این واژه را مختص فرمانروایی و سلطنت خداوند دانستهاند.۳۶مراد از نشان دادن ملکوت آسمانها و زمین این است که خداوند عظمت و سلطنت خود را در آسمانها و زمین به حضرت ابراهیم صلی الله علیه وآله وسلم نشان داد. روشن است که عظمت و سلطنت الهی وجودی مستقل ندارد که مشاهده شود؛ بلکه مقصود نشان دادن اموری است که این عظمت و سلطنت را میرسانند. این آیه کریمه را میتوان یکی دیگر از آیاتی دانست که درباره قلمرو برخی از علوم اولیای خداوند سخن میگویند.
اگرچه درباره اینکه مقصود از ملکوت آسمانها و زمین چیست، تفسیرهای متفاوتی بیان شده است؛ اما تفسیری که دقیقتر به نظر میرسد این است که خداوند حقایق پنهان آسمانها و زمین را به حضرت ابراهیم صلی الله علیه وآله وسلم نشان داد؛ حقایقی که از دسترس معرفت و مشاهده عادی خارج است.۳۷ شواهد روایی نیز این امر (مشاهده حقایق پنهان آسمانها و زمین) را امری غیر عادی معرفی میکنند. در روایاتی آمده است که خداوند پرده را از برابر دیدگان حضرت ابراهیم صلی الله علیه وآله وسلم برداشت و آن حضرت آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه را مشاهده کرد.۳۸
شواهد تفسیری موجود در خود این آیه نیز همین برداشت را تأیید میکند. در این آیه کریمه، سخن از نشان دادن ملکوت آسمانها و زمین است؛ نه دیدن آنها. این کار (نشان دادن) به خداوند نسبت داده شده است؛ در حالی که دیدن کار حضرت ابراهیم صلی الله علیه وآله وسلم است. این تعبیر به این نکته اشاره دارد که این امر، عنایت خاص خداوند به ایشان بوده و با مشاهده عادی خود حضرت ابراهیم صلی الله علیه وآله وسلم انجام نشده است؛ چنانکه تفسیر این ماجرا به مشاهده آیات مشهود خداوند و تدبر در آنها، نیز با عنایت ویژه خداوند به حضرت ابراهیم صلی الله علیه وآله وسلم هماهنگی ندارد.
علاوه بر آنچه گفته شد، در تعبیر قرآن از ملکوت «آسمانها» و زمین سخن گفته شده است. اگر این مشاهده از نوع مشاهده و تدبر در پدیدههای آشکار جهان میبود؛ تعبیر «آسمانها» جا نداشت؛ زیرا انسان با تدبر و تعمق نمیتواند به آسمانهای هفتگانه راه یابد. حداکثر میتواند حقایقی را از آسمان اول بشناسد. ظهور آیات قرآنی دلالت بر آن دارد که تمام ستارهها و سیارات و آنچه برای انسان قابل مشاهده است، مربوط به آسمان اول است.۳۹ بنابراین، این مشاهده، مربوط به حقایقی بوده است که همه یا بخشی از آنها از دسترس مشاهده عادی انسانها خارج است.
ناگفته نماند که خداوند در آیهای به کفار خطاب کرده و از آنان میپرسد که آیا به ملکوت آسمانها و زمین و آن چه خداوند خلق کرده است، نگاه نکردهاند تا حقایق برای آنان روشن شود.۴۰ آیا این آیه بدان معنا نیست که این دانش همگانی و عادی است؟
با دقت در این آیه میتوان گفت: این آیه بیانگر آن است که آنان اگر حقایق آسمانها و زمین را میدیدند، کفر نمیورزیدند؛ اما بدین معنا نیست که مشاهده ملکوت آسمانها و زمین، امری عادی و در دسترس همگان است. البته از این تعبیر آیه «آیا نگاه نکردهاند …» میتوان دریافت که چنین کاری برای آنان و سایر انسانها مقدور و ممکن است. چنان که در مورد حضرت ابراهیم صلی الله علیه وآله وسلم محقق شد؛ اما بدین معنا نیست که چنین کاری امری عادی و در دسترس همگان است. بسیاری از امور ممکن، نیازمند فراهم آمدن شرایط خاص میباشند. همه انسانها امکان پیامبری را دارند؛ اما عده اندکی چنین منزلتی را مییابند. محتوای این آیه مانند آن است که گفته شود «اگر مردم حقیقت گناه را میدیدند، مرتکب آن نمیشدند.» چنین سخنی به این معنا نیست که همه انسانها خودشان و به طور عادی میتوانند از این حقیقت باخبر شوند؛ بلکه حداکثر نشان میدهد، چنین کاری ممکن است و افرادی که شرایط لازم برای کسب چنین دانشی را داشته باشند، به آن دست مییابند. بنابراین، این آیه نمیرساند که علم به ملکوت آسمانها و زمین از طریق تدبر و تفکر به دست آمده است. در آیه پیشین شواهد کافی وجود داشت که نشان میداد مشاهده حضرت ابراهیم، علمی الهی و خاص بوده است. بنابراین در مجموع اختصاصی بودن این علم به ملکوت را میتوان تأیید کرد.
میتوان علومی را که به رسول خدا( در شب معراج عطا شده است، مصداقی دیگر از علوم ملکوتی دانست. قرآن کریم، در سوره «إسراء» به این نکته تصریح میکند که خداوند آن حضرت را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی برد تا آیاتی از عظمت خود را به او نشان دهد.۴۱ در آیهای دیگر تصریح شده است که آن آیات، حقایقی عظیم و بزرگ بوده است: (لقدْ رأی مِنْ آیاتِ ربِّهِ الْکُبْری)؛۴۲ او پارهاى از آیات و نشانههاى بزرگ پروردگارش را دید. قرآن کریم در سوره مبارکه نجم نیز از مشاهده حقایق عظیم و متعالی جهان توسط پیامبر اعظم( خبر داده است.۴۳ ظاهر برخی از این آیات۴۴ و تصریح برخی روایات۴۵ نشان میدهد که معراج دو بار رخ داده است و خداوند در این دو بار، به آن حضرت حقایق پنهان و عظیم جهان مانند آسمانهای هفتگانه، بهشت و جهنم، عرش و سدره المنتهی را نشان داده است و آن حضرت با برخی انبیاء، فرشتگان و مردم سخن گفته است.۴۶ بنابراین علم به ملکوت آسمانها و زمین، دانشی شریف است که از دید عموم مردم پنهان بوده و برخی از پیامبران خداوند به آن آگاه شدهاند.
۱ – ۹ – علم به اسماء و صفات خداوند متعال
علم به اسماء و صفات الهی، یکی دیگر از دانشهای ارزشمند است که به برخی از برگزیدگان خداوند عطا شده است. خداوند در چند آیه سوره بقره، از حادثه مهم آفرینش حضرت آدم صلی الله علیه وآله وسلم سخن میگوید.۴۷ خداوند متعال پیش از آفرینش حضرت آدم صلی الله علیه وآله وسلم ، موضوع آفرینش او را به عنوان جانشین خود در زمین با فرشتگان در میان گذاشت. فرشتگان از خلقت چنین موجودی تعجب کردند؛ زیرا معتقد بودند که با وجود آنان نیازی به وجود موجودی نیست که در زمین فساد کرده و خونریزی به پا میکند. خداوند متعال به آنان فرمود که حقایقی را میداند که آنان نمیدانند.
خداوند سبحان، حضرت آدم صلی الله علیه وآله وسلم را آفرید. سپس به او «علم الأسماء» را به طور کامل آموخت: (و علّم ءادم الْأسمْاء کُلّها) مسمای آن اسماء را بر فرشتگان عرضه کرد و از آنان خواست که از نامهایشان خبر دهند. فرشتگان اظهار عجز کردند. خداوند متعال از آدم صلی الله علیه وآله وسلم خواست که از اسامی آنان به فرشتگان خبر دهد و او فرشتگان را از نامهای آنان آگاه ساخت.
پیداست که آگاهی از آن نامها بسیار مهم بوده است. از گفت و گوهای آمده در آیات یاد شده میتوان این گونه استنباط کرد که در حقیقت دلیل و توجیه خلقت حضرت آدم صلی الله علیه وآله وسلم به عنوان خلیفه خداوند در زمین به جای فرشتگان، فرا گرفتن علم الاسماء بوده است؛ زیرا خداوند در مقابل سؤال فرشتگان از دلیل خلقت آدم به عنوان خلیفهاش در زمین، علم او به أسماء را به رخ فرشتگان کشید و آنان نیز پس از آگاهی از این توانایی و مقام، قانع شدند و به دستور خداوند بر حضرت آدم سجده کردند.۴۸
تفاسیر متعددی در توجیه «علم الأسماء» ارائه شده است. تفسیری که به نظر میرسد با شواهد موجود در این آیات، هماهنگی بیشتر دارد و دقیقتر آن است که علم الأسماء، علم به اسماء حسنای خداوند است؛ زیرا اسماء حسنای الهی، حقایقی متعالی و منشأ تمام کمالات جهان میباشند. تمام کمالات جهان از خداوند متعال و اسماء و صفات کمالی او سرچشمه میگیرند. این اسماء به طور تکوینی بر مسمای خود یعنی ذات خداوند دلالت میکنند و شناخت حضوری آنها ملاک فضیلت و سبقت در شناخت آنان، معیار برتری و خلافت است. چنین دانشی توجیه کننده خلافت حضرت آدم صلی الله علیه وآله وسلم است؛ زیرا جانشین خداوند، باید نزدیکترین فرد به خداوند و شبیهترین فرد به جهت تواناییها و کمالات باشد. فراگیری حضوری اسماء حسنای الهی بود که به حضرت آدم صلی الله علیه وآله وسلم توان و لیاقت جانشینی خداوند را عطا کرد. این اسماء و صفات، از مصادیق غیب آسمانها و زمین به شمار میآیند؛ زیرا شناخت کامل اسماء و صفات خداوند برای اکثر افراد و حتی فرشتگان میسر نیست. شاهد دیگر آن که در قرآن کریم واژه «الأسماء» در چهار آیه آمده است که در تمام موارد، به نامهای نیکوتر خداوند یعنی اسماء حسنی اختصاص یافته است.۴۹
شناخت امور جهان مادی مانند کوهها، درهها، درختان و… اگر چه برای زندگی انسان در دنیا مفید است؛ اما به تنهایی فضیلتی نیست که معیار و ملاک برتری حضرت آدم صلی الله علیه وآله وسلم بر فرشتگان باشد و خداوند به وسیله آن بر حضرت آدم صلی الله علیه وآله وسلم منت گذاشته و شایستگی او را برای خلافتش در زمین اثبات کند.۵۰ افزون بر آن، فرشتگان مقرب نیازی ندارند که از الفاظ و عبارات عالم ماده آگاه باشند؛ آنان بدون این الفاظ از انگیزهها، گفتار و کردار بشر آگاه میشوند.۵۱ مأموریتهای الهی را در عالم ماده انجام میدهند۵۲ و تدبیر کننده جهان مادی هستند.۵۳ بنابراین از این گونه علوم در صورت نیاز آگاه بوده و در نتیجه نمیتوان علم الاسماء را به این دانشها تفسیر کرد. مراد از این اسماء، صرف دستیابی به لوح محفوظ یا سرچشمههای علوم هستی نیز نمیتواند باشد؛۵۴ زیرا اگر چه تمام حقایق در لوح محفوظ موجود است؛۵۵ اما این علم به تنهایی، برتری انسان بر فرشتگان و مسجود فرشتگان شدن حضرت آدم صلی الله علیه وآله وسلم را توجیه نمیکند.
به هر حال علم الاسماء، یکی دیگر از مصادیق علوم ویژه و پنهانی است که خداوند به حضرت آدم صلی الله علیه وآله وسلم آموخت.
بررسی و نتیجه گیری :
بنابراین از مجموع نکات پیشین به دست میآید که خداوند به پیامبرانش علومی ویژه عطا کرده است که محدودیت دانشهای عادی بشری را ندارد. این علوم میتواند خبرهایی از گذشته یا آینده، باطن افراد، ملکوت آسمانها و زمین، تأویل رؤیا، زبانی خاص، صنعت یا دانشی طبیعی یا حقایق متعالی معنوی مانند اسماء و صفات الهی باشد. موارد یاد شده مصادیقی از علوم ویژه است که نشان میدهد پیامبران الهی میتوانند به اذن خداوند از تمام حوزههای امور مادی و معنوی آگاه شوند.
ناگفته نماند این گونه نیست که آگاهی پیامبران از این امور مطلق و بدون ضابطه باشد.۵۶ علوم و توانمندیهای پیامبران تابع وحی و لطف الهی بوده است. خود آنان نیز تأکید میکردند که از نزد خود، توان ارائه معجزه یا بیان حکمی را ندارند.۵۷ این که پیامبری مانند حضرت سلیمان صلی الله علیه وآله وسلم از زبان حیوانات آگاه شده و به پیامبری مانند حضرت ابراهیم صلی الله علیه وآله وسلم ، ملکوت آسمانها و زمین نشان داده شده است، در همین راستا قابل توجیه است.
خالی از لطف نیست اگر بدانیم که حتی سن کودکی مانعی برای برخورداری از علوم ویژه الهی نیست. چنان که قرآن کریم به صراحت از عطا شدن علم و حکمت به حضرت یحیی صلی الله علیه وآله وسلم ۵۸و حضرت عیسی۵۹ صلی الله علیه وآله وسلم در کودکی آنان سخن گفته است.
۲ – قلمرو علوم غیر پیامبران
در این بخش به بررسی قلمرو علوم غیر پیامبران میپردازیم تا روشن شود که آیا غیر پیامبران نیز میتوانند از علومی ویژه مانند پیامبران بهرهمند شوند یا خیر؟ در قرآن کریم به افرادی مانند وصی حضرت سلیمان، طالوت، ذوالقرنین، لقمان، حواریون حضرت عیسی، مریم و مادر موسی علیهم السلام اشاره شده است که اگر چه از پیامبران نبودند؛ اما خداوند دانشهایی ویژه به آنان عطا کرده بود. همچنین از افراد دیگری با عناوینی کلی مانند راسخان در علم، صاحبان حکمت سخن گفته شده است که دارای علوم ویژه هستند. این عناوین اختصاص به پیامبران ندارد.
۲ – ۱ – علم به دین
در آیات قرآن از گروهی به عنوان راسخان در علم یاد شده که این افراد دانش ویژهای به تفسیر قرآن دارند. همچنین صاحبان حکمت افرادی دارای درایت و فهم ویژه میباشند که بخشی از دانش آنان مرتبط با علوم دینی است.
راسخان در علم، کسانی هستند که در برابر شبهات گرفتار تردید در باورهای خود نمیشوند.۶۰ در آیهای که به مدح آنان اشاره شده، آیات قرآن به دو دسته تقسیم شده است: آیات محکم که مرجع و اساس برای فهم آیات قرآن است و آیات متشابه که باید با توجه به محکمات تفسیر شوند.۶۱ در ادامه این آیه آمده است که عدهای از افراد که در قلبهای آنان انحرافاتی است، به آیات متشابه تمسک میکنند تا فتنه انگیزی کرده و تأویلهایی مطابق خواست خود از آیات ارائه کنند. در فراز پایانی این آیه آمده است که تأویل آیات را جز خدا و ـ بنابر برخی تفاسیر ـ راسخان در علم نمیدانند.
تأویل مصدر باب تفعیل از ماده «أول» است. مشهورترین معنا برای این ماده، «رجوع» است که وقتى به باب تفعیل مىرود معناى «بازگرداندن» را میرساند. مطابق این ریشه، تأویل به معنای بازگرداندن یک چیز به مقصود و غایت آن است.۶۲ اگر چه معانی اصطلاحی مختلفی برای تأویل بیان شده است. به نظر میرسد معنای جامعتر و دقیقتر همان است که با معنای لغوی آن تناسب دارد: «تأویل بازگرداندن یک چیز به غایت مقصود از آن است».۶۳ با توجه به همین معنا است که قرآن کریم مراجعه به حکم خداوند و پیامبرش را به هنگام اختلاف، بهترین تأویل معرفی میکند.۶۴ یعنی این کار (مراجعه به هنگام اختلاف به حکم خدا و پیامبرش) مراجعه به هدف و غایت مطلوب است. تأویل آیات متشابه نیز به معنای بازگردان آنها به معنایی است که مقصود بوده است. تأویل رؤیا، به معنای بازگرداندن آن به هدف مقصود از آن است و تأویل یک فعل، تحقق هدف و غایت مطلوب و مقصود از آن است.
مفسران در این که چه کسانی به علم تأویل دسترسی دارند، اختلاف دارند. برخی این علم را مختص خداوند میدانند و برخی دانش تأویل را علاوه بر خداوند متعال، در اختیار راسخان در علم میدانند. علت این اختلاف به اختلاف در تفسیر این بخش از آیه یاد شده باز میگردد:
(و ما یعْلمُ تأْویلهُ إِلاّ اللهُ و الرّاسِخُون فِی الْعِلْمِ یقُولُون آمنّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ ربِّنا و ما یذّکّرُ إلاّ أُولُوا الْألْباب).۶۵
برخی از مفسران «الرّاسِخُون» را عطف به «الله» دانسته و چنین معنا کردهاند: «کسی تأویل آن را نمیداند، مگر خداوند و راسخان در علم که میگویند …».۶۶ بنابراین تفسیر، راسخان در علم به تأویل آیات متشابه آگاهند. در مقابل عدهای از مفسران معتقدند که این دو جمله از هم جدا بوده و علم به تأویل مختص خداوند است.۶۷ بنابراین دیدگاه، «و» در جمله «و الرّاسِخُون فِی الْعِلْمِ…» علامت عطف نیست؛ بلکه ابتدای جملهای مستقل است که در آن سخن راسخان در علم نقل شده است که با آن که از تأویل این آیات آگاه نیستند، میگویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم همه از طرف پروردگارِ ماست».
منحصر دانستن تأویل قرآن به خداوند متعال قابل پذیرش نیست؛۶۸ زیرا:
الف) بسیار بعید به نظر مىرسد که در قرآن آیاتى باشد که اسرار آن را جز خدا نداند. اگر این آیات براى تربیت و هدایت مردم نازل شده است چگونه ممکن است حتى پیامبرى که قرآن بر او نازل شده از معنى و تأویل آن بىخبر باشد؟! این درست به آن مىماند که شخصى کتابى بنویسد که مفهوم بعضى از جملههاى آن را جز خودش هیچکس نداند!
ب) همانطور که مرحوم طبرسى در مجمع البیان فرموده است: صحابه و تابعین در تفسیر هیچ آیهای توقف نکردهاند و نگفتهاند که این آیه از متشابهات قرآن است و تفسیر آن را فقط خداوند میداند؛ بلکه به تفسیر همه آیات قرآن همت گماشتهاند.۶۹
ج) اگر منظور این باشد که راسخان در علم در برابر آنچه نمىدانند، تسلیم هستند مناسبتر این بود که گفته شود: راسخون در ایمان چنین هستند، زیرا راسخ در علم بودن متناسب با دانستن تاویل قرآن است نه با ندانستن و تسلیم بودن.
د) روایات فراوانى که در تفسیر آیه اول، نقل شده است، همگى تأیید مىکند که راسخون در علم، تأویل آیات قرآن را مىدانند و این دانش فقط از آن خداوند متعال نیست.۷۰
بنابراین چنان که مفسران بسیاری معتقدند، جمله «و الرّاسِخُون فِی الْعِلْمِ یقُولُون …» به کلمه «الله» عطف شده است و معنای آن این است که خداوند و راسخان در علم از تأویل آیات متشابه آگاهند. ادامه این آیه نیز بیان حال راسخان در علم است که آنان به دلیل راسخ بودن در علم، میگویند: «ما به همه آن [قرآن] ایمان آوردیم همه از طرف پروردگارِ ماست».
این دانش، دانشی گرانبها است که حقایق و معارف عمیق قرآن را در اختیار صاحبان آن میگذارد. به خوبی از لحن آیه پیدا است که علم تأویل دانشی، ویژه است. کسی که چنین دانشی نسبت به قرآن داشته باشد، به طور طبیعی علم ویژهای به معارف دینی دارد؛ زیرا مهمترین منبع معارف دینی، قرآن کریم است. در آیه یاد شده، راسخان در علم، معرفی نشدهاند. چنان که تعبیر راسخان در علم نشان میدهد، این دانش اختصاص به پیامبر اکرم( ندارد. افرادی مانند عبدالله بن عباس نیز ادعا کردهاند که از راسخان در علم میباشند.۷۱ اشاره شد که در روایات متعددی نیز ائمه اهلبیت علیهم السلام مصداق کاملتر صاحبان این دانش معرفی شدهاند.
یکی دیگر از شواهدی را که میتوان مؤید فهم ویژه برخی از غیر پیامبران از معارف دینی دانست، آراسته بودن آنان به حکمت است. این علم ارتباط نزدیکی با عقل دارد یا به عبارت دیگر با تعقل به دست میآید.۷۲ از امیرالمؤمنین، علی بن ابیطالب صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است که با عقل اعماق حکمت، استخراج میشود و با حکمت اعماق عقل استخراج میشود.۷۳ این حدیث شریف توضیحی درباره رابطه عقل و حکمت است. با کمک عقل، گوهرهای حکمت استخراج میشود و سیر و تدبر در علوم حکیمانه، موجب رشد قوه عقل میشود. افزون بر عقلی بودن روش این دانش، حکمت به علم صحیح و مطابق با واقع گفته میشود که عمل به مقتضای آن انسان را از خطا و لغزش باز میدارد.۷۴
خداوند در صریحترین آیهای که درباره حکمت است، میفرماید: [خدا] حکمت را به هر کس بخواهد [و شایسته بداند] مىدهد و به هر کس حکمت داده شود، خیر فراوانى داده شده است و جز خردمندان، [این حقیقت را] متذکر نمىگردند.۷۵ در آیه دیگر خداوند خبر داده است که به حضرت لقمان صلی الله علیه وآله وسلم که بنابر قول مشهور پیامبر نبوده است،۷۶ حکمت عطا کرده است: (و لقدْ آتینا لُقْمان الْحِکْمه).۷۷
این دانش گرانبها که خداوند دادن آن را در دو آیه یاد شده به خود نسبت داده و آن را خیر فراوان معرفی کرده است، مصادیق متعددی دارد که فهم دقیق و عمیق معارف دینی یکی از مصادیق آن است. به همین جهت در برخی آیات قرآن، ضمن معرفی برخی دستورات دینی مانند عبادت نکردن غیر خداوند، احسان به پدر و مادر و تواضع در برابر آنان، دوری از زنا، پرهیز از کشتن افراد بدون مجوز شرعی، و…، آن تعالیم به عنوان حکمت معرفی شدهاند.۷۸
نمونههای یاد شده نشان میدهند که خداوند به برخی از غیر پیامبران نیز علم دقیق و فهم ویژه نسبت به دین عطا کرده است.
۲ – ۲ – علم به دانشهای پنهان
برخی از آیات قرآن کریم، اشاره به علومی ویژه برای غیر پیامبران دارند. نمونه این علوم ویژه، دانش جناب آصف بن برخیا است که وصی حضرت سلیمان صلی الله علیه وآله وسلم بوده است. داستان هدهد، ملکه سبا و ایمان آوردن او به خداوند و پیامبرش حضرت سلیمان، بخشهایی از داستان حضرت سلیمان صلی الله علیه وآله وسلم است که در قرآن کریم به آن اشاره شده است. در این داستان آمده است که سلیمان نبی صلی الله علیه وآله وسلم در جمع بزرگان دربار خود فرمود:
«اى بزرگان! کدام یک از شما تخت او (بلقیس، ملکه سرزمین سبا) را براى من مىآورد پیش از آنکه به حال تسلیم نزد من آیند؟».۷۹
یکی از قدرتمندترین جنّیان گفت: «من آن را نزد تو مىآورم پیش از آنکه از مجلست برخیزى و من نسبت به این امر، توانا و امینم».۸۰ در این هنگام فردی که دانشی از کتاب نزد او بود گفت: «پیش از آنکه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد» و حضرت سلیمان صلی الله علیه وآله وسلم در همان لحظه آن تخت را مقابل خود مشاهده کرد.۸۱
بیتردید آن فرد از قدرت و توان شگرفی برخوردار بوده که توانسته است تخت بزرگ بلقیس را از سرزمین سبا در چشم بر هم زدنی جابجا کرده و نزد آن حضرت حاضر کند. روشن است که این قدرت و توان، جسمانی نبوده است؛ زیرا ایشان برای این کار حرکت نکرد و تخت را خود بدانجا حمل نکرد؛ علاوه بر آن که حمل چنان تختی کار یک نفر و یک لحظه نبود؛ بلکه به تعدادی افراد قوی، وسایل و زمانی طولانی نیاز داشت.
در این که آن فرد چه کسی بوده است، سخنان مختلفی نقل شده است. برخی او را از جنیان دانسته؛ برخی او را خود حضرت سلیمان صلی الله علیه وآله وسلم و برخی حضرت خضر دانستهاند و…؛ اما مشهور آن است که آن فرد، جناب آصف بن برخیا، وصی و جانشین حضرت سلیمان صلی الله علیه وآله وسلم بوده است.۸۲ روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام نیز این قول را تأیید میکنند.۸۳
قرآن کریم آصف بن برخیا را فردی معرفی میکند که دانشی از کتاب را داشت: (الّذی عِنْدهُ عِلْمٌ مِن الْکِتابِ). این توصیف قرآن از ایشان و به دنبال آن نقل توانایی او در جابجایی تخت بلقیس نشان دهنده آن است که این صفت علت توانمندی او بر این کار بوده است.۸۴ اینک جای این پرسش است که علم الکتاب چه دانشی است که دانستن بخشی از آن: «عِلْمٌ مِن الْکِتاب» چنین توانایی شگرفی را به جناب آصف داده بود؟
کتاب، در لغت در اصل، مصدر و به معنای نوشتن است؛ اما به مرور در معنای اسم مفعول آن یعنی «نوشته» به کار گرفته شده است.۸۵ بنابراین جناب آصف به نوشتهای خاص آگاهی داشته است که آن دانش، موجب توانایی ویژه او شده بود. کاربردهای قرآنی «الکتاب» مختلف است. بیشترین کاربرد این واژه در قرآن برای اشاره به کتابهای آسمانی است. در دهها آیه مراد از «الکتاب» کتابهای آسمانی است.۸۶ اما در مواردی قرآن از «لوح محفوظ»؛۸۷ «کتاب مکنون»،۸۸ « إمام مبین»۸۹ یا «أم الکتاب»۹۰ نیز سخن گفته است که به منبع یا منابعی از علم الهی اشاره دارند. در شش آیه از قرآن کریم بر این نکته تأکید شده است که هیچ امری در عالم وجود ندارد و محقق نمیشود، مگر آن که در «کتاب مبین» ثبت شده است.۹۱ به عبارت دیگر منبع علمی تمام علوم و حوادث جهان، کتاب مبین است.
کدام یک از معانی یاد شده، مورد نظر آیه کریمه مورد بحث است؟ دیدگاههای متعددی از سوی مفسران درباره دانش علم الکتاب که جناب آصف به گوشهای از آن دست یافته بود، ابراز شده است. بعضی این دانش را آگاهی از اسم اعظم الهی دانستهاند و حتی مصادیقی برای اسم اعظم بیان کردهاند.۹۲ البته برخی از مفسران فرمودهاند، اسم اعظم تنها چند یا چند کلمه نیست؛ بلکه منظور آن است که فرد از نظر کمالات وجودی به درجهای برسد که مظهری برای بزرگترین نامهای خداوند باشد. او در این حالت به اذن الهی توان تصرف در جهان را دارد.۹۳ حتی اگر اسم اعظم را از سنخ حروف یا کلمات بدانیم، باز این معنا، با معنای کتاب تطبیق نمیکند؛ زیرا به یک یا چند کلمه، کتاب گفته نمیشود؛ مگر آن که اسم اعظم را بخشی از حقایق و معارف کتاب بدانیم که در این صورت ابهام اصلی که شناخت حقیقت آن کتاب است، باقی میماند.
برخی دیگر از مفسران، کتاب را به کتابهای پیامبران تفسیر کرده و علم الکتاب را آگاهی از کتابهای پیامبران دانستهاند.۹۴ اگر مراد از چنین دانشی، علم عادی به محتوای این کتابها باشد، انسانهای بسیاری چنین دانشی را کسب کردند. مفسران بسیاری در علوم قرآن یا دیگر کتابهای آسمانی تتبع کردهاند؛ اما تواناییهای ویژهای مانند قدرت آصف را نداشتهاند؛ بنابراین مراد از علم الکتاب، چنین دانشی نمیتواند باشد؛ مگر آن که مراد از علم به کتابهای آسمانی را آگاهی خاص از باطن این کتابها بدانیم که ملازم با رسیدن به درجات بالای کمال است. چنین معنایی از کتاب قابل قبول است.
احتمال دیگر آن است که مراد از علم الکتاب، علم به کتاب مبین باشد.۹۵ گفته شد که هیچ امری در عالم وجود ندارد و محقق نمیشود، مگر آن که در «کتاب مبین» ثبت شده است.۹۶ کسی که به این منبع علمی دست یابد، در حقیقت به تمام اسرار و حقایق عالم دست یافته است و میتواند به اذن الهی از علومی که برای دیگران ناشناخته است، بهره برده و در جهان تصرفاتی انجام دهد. به نظر میرسد نامهای مختلف «لوح محفوظ»؛۹۷ «کتاب مکنون»،۹۸ « إمام مبین»۹۹ یا «أم الکتاب»۱۰۰ به ویژگیهای مختلف یک حقیقت اشاره دارند. مثلا آن حقیقت علمی گویا از آن جا که منبع و منشأ کتابهای آسمانی است، أم الکتاب و از آن جهت که علوم آن گرفتار تغییر، تحریف و سوء استفاده نااهلان نمیشود، لوح محفوظ و به جهت آن که حقایق آن روشن و دقیق است، کتاب مبین و بدان جهت که مقتدای همه است، امام مبین نامیده شده است.۱۰۱
قرآن کریم و کتابهای پیامبران از حقایق لوح محفوظ یا کتاب مبین سرچشمه گرفتهاند. به همین جهت در شش آیه، قرآن کریم به عنوان کتاب مبین معرفی شده است.۱۰۲ قرآن از یک سو ظاهری آسان دارد که هر کس میتواند به مراتبی از معارف آن دست یابد۱۰۳ و از سوی دیگر منشأیی الهی نزد خداوند دارد. قرآن کریم خود از آن بعد پنهانی که نزد خداوند است، به «أم الکتاب»۱۰۴ یا «کتاب مکنون»۱۰۵ تعبیر کرده است. در آیه دیگر به صراحت بیشتری بیان شده است که حقایق باطنی قرآن در لوح محفوظ سرچشمه دارد.۱۰۶ بنابراین علم به حقایق و باطن کتابهای آسمانی با علم به لوح محفوظ یا همان کتاب مبین تطبیق میکند. با این تبیین، تفسیر دوم و سوم که علم الکتاب را بر علم به کتابهای آسمانی و علم به کتاب مبین تفسیر میکردند، قابل جمع است.
البته کتابهای انبیاء سطوح معرفتی مختلفی دارند و تردیدی نیست که قرآن جامع ترین و کاملترین کتاب الهی است. به همین جهت است که قرآن کریم بر کتاب مبین و لوح محفوظ تطبیق شده است؛۱۰۷ اما میتوان مدعی شد که کتابهای سایر پیامبران بخشی از حقایق هستی و «علم الکتاب» بوده است. به همین جهت دقیقتر به نظر میرسد اگر مراد از کتاب را، همان کتاب مبین یا لوح محفوظ بدانیم که بندگان برگزیدهای مانند جناب آصف بن برخیا به بخشی از علم آن از طریق آگاهی از کتابهای الهی دست یافته بودند که تعبیر «علم من الکتاب» بیانگر این حقیقت است؛ البته میتوان احتمال داد که جناب آصف به حقیقت همان کتابهای آسمانی در دسترسشان آگاهی کامل نداشته و این تعبیر درباره او نشانه ضعف آگاهی او نسبت به حقایق آن کتاب یا کتابهای الهی است؛ اما با توجه به نکته یاد شده درباره جامع و کامل نبودن کتابهای انبیای گذشته احتمال پیشین نیز صحیح به نظر میرسد. به هر حال تعبیر «علم من الکتاب» نشانه کامل نبودن دانش جناب آصف بن برخیا است؛ اما همین دانش اندک از علم الکتاب، چنان شریف و عظیم بود که به ایشان توانایی جابجایی تخت بزرگ بلقیس را در چشم بر هم زدنی عنایت کرد.
جالب است که در آیهای دیگر از قرآن کریم فردی به عنوان صاحب «عِلْمُ الْکِتاب» معرفی شده است. در این آیه کریمه در مقابل سخنان کفار که نبوت پیامبر گرامی ( را انکار میکردند، خداوند به پیامبرش میفرماید: «به آنان بگو: کافى است که خداوند و کسى که علم کتاب نزد اوست، میان من و شما گواه باشند».۱۰۸
در این آیه کریمه «علم الکتاب» با شهادت بر نبوت پیامبر خدا ( گره خورده است. اگر چه در تفسیر این آیه نیز احتمالاتی مطرح شده است؛۱۰۹ اما به نظر میرسد، تفسیر صحیح همان تفسیری است که در آیه پیشین بیان شد؛ یعنی مراد از «الکتاب» گویا لوح محفوظ، قرآن کریم و کتابهای پیامبران گذشته باشد؛ زیرا چنان که گفته شد، قرآن و کتاب مبین (لوح محفوظ) قابل تطبیق بر هم هستند. معارف کتابهای پیامبران الهی نیز به عنوان بخشی از حقایق عالم، در علم الکتاب ریشه دارند. بنابراین کسی که از تمام حقایق قرآن آگاه است، به علم الکتاب نیز دسترسی دارد. البته تأکید میشود که علم الکتاب تنها علم به ظواهر قرآن و کتابهای آسمانی نیست؛ بلکه کسی که علم الکتاب نزد او است، به باطن و معارف عمیق الهی آنها نیز آگاهی کامل دارد. چنین فردی که مقامی بسیار بالا دارد، شاهدی بر درستی نبوت پیامبر اکرم( است.
بیان این گونه شهادتها در واقع تذکر و هشداری به کفار و اتمام حجت بر آنان است که متوجه باشند که اگر چه در این دنیا، بر اساس امور دنیوی و ظاهری میتوانند معجزات و دلایل روشن پیامبری آن حضرت را نپذیرند؛ اما بدانند که خداوند و کسانی که بر حقایق جهان، آگاهند، گواه راستی نبوت ایشان بوده و در قیامت علیه آنان شهادت خواهند داد. بنابراین، این گونه شهادتها، در واقع هشداری به کفار و تأییدی برای پیامبر( است تا از انکارهای آنان، ملول نشده و با دلی آرام به رسالت خود ادامه دهند.
این آیه خطاب به پیامبر اکرم( است. بنابراین صاحب علم الکتاب را باید در میان مسلمانان جستجو کرد. چه کس یا کسانی به تمام حقایق ظاهر و باطن قرآن و لوح محفوظ دسترسی دارند؟
در میان پیشوایان اهل سنت نمیتوان چنین فردی را یافت. البته آنان این تفسیر را برای آیه کریمه نمیپذیرند و عموماً آن را بر علمای اهل کتاب تطبیق میکنند؛ اما چنین معنایی درست نیست؛ زیرا این سوره و آیه مکی است و در مکه هیچ یک از علمای اهل کتاب به آن حضرت ایمان نیاورده بودند تا بر درستی نبوت پیامبر خدا( گواهی بدهند. علاوه بر آن، علمای اهل کتاب، احاطه کامل بر ظاهر و باطن کتابهای آسمانی ندارند؛ بلکه حداکثر میتوان آنان را دارای علمی به کتاب دانست: «علم من الکتاب»؛ در حالی که اطلاق علم الکتاب، تمام علوم کتاب مورد نظر را میرساند.
بنابراین تبیین صحیح همان است که روایات امامان اهل بیت علیهم السلام نیز مؤید آن است. در روایات تفسیری متعددی امیرالمؤمنین، امام علی صلی الله علیه وآله وسلم به عنوان کسی که دارای علم الکتاب بوده و شاهد راستی نبوت ایشان است، معرفی شده است.۱۱۰ چنان که در روایات تفسیری ذیل آیه کریمه (أ فمنْ کان علی بینه مِنْ ربِّهِ و یتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْه) ۱۱۱ نیز از آن حضرت به عنوان شاهد بر رسالت پیامبر اکرم( یاد شده است.۱۱۲ در منابع شیعه و اهل سنت، نیز آن حضرت به عنوان اعلم اصحاب به قرآن کریم و آگاه به ظاهر و باطن قرآن، معرفی شده است.۱۱۳
البته این عنوان منحصر به ایشان نیست؛ بلکه امیرالمؤمنین صلی الله علیه وآله وسلم ، افضل صاحبان علم الکتاب در میان امامان معصوم علیهم السلام است و سایر ائمه علیهم السلام نیز مصادیق دیگری از صاحبان علم الکتاب میباشند. در روایات امامان اهل بیت علیهم السلام این مطلب به صراحت بیان شده است.۱۱۴
اشاره شد آیات قرآن بیان میکنند که هیچ امری نیست، مگر آن که در کتاب مبین یا همان لوح محفوظ باشد. بنابراین کسی که علم الکتاب نزد اوست، به تمام حقایق پیدا و پنهان جهان آگاه است. البته در برخی روایات برخی علوم مختص خداوند متعال معرفی شده است.۱۱۵ غیر از این گونه موارد خاص، که با دلایلی از قلمرو این علم خارج میشوند، تمام معارف و اسرار هستی در قلمرو علم الکتاب جای میگیرد. البته مسأله ماهیت و چگونگی این دانش و ارتباط آن با معارف وحیانی نکتهای مهم است که در بحث از ویژگیهای علوم ویژه بندگان برگزیده خداوند قابل طرح است.
۲ – ۳ – علم به باطن افراد
در قرآن کریم، افزون بر خداوند متعال و پیامبر اکرم( برخی از مؤمنان نیز شاهد بر اعمال انسانها معرفی شدهاند.
«بگو: عمل کنید! خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را مىبینند و به زودی، به سوی داناى نهان و آشکار، بازگردانده مىشوید و شما را به آنچه عمل مىکردید، خبر مىدهد».۱۱۶
در این آیه کریمه از این حقیقت خبر داده شده است که خداوند، پیامبرش و مؤمنان اعمال مردم را مشاهده میکنند. یکی از نکات مهم در این مورد این است که آیا این مشاهده در آخرت رخ میدهد، یعنی اعمال مردم به آنان عرضه میشود و آنان از کارهای انسانها با خبر میشوند یا آن که این مشاهده مربوط به دنیا است و آنان در دنیا نیز از کردار دیگران با خبرند؟
برخی از مفسران این مشاهده را مربوط به آخرت دانستهاند؛۱۱۷ اما به نظر میرسد تفسیر صحیح آن است که این مشاهده مربوط به دنیا است؛۱۱۸ در آیه کریمه ابتدا از علم خداوند و پیامبرش و مؤمنان از اعمال مردم خبر داده شده و در ادامه آمده است که سپس به جهان آخرت منتقل میشوند و خداوند آنان را از حقیقت کارهایشان آگاه میسازد. با توجه به این بخش از آیه کریمه، قسمت اول نمیتواند مربوط به آخرت باشد؛ زیرا اگر بخش اول را در مورد علم خداوند و پیامبرش و مؤمنان به اعمال مردم در آخرت بدانیم، بخش دوم که از علم خداوند در قیامت خبر میدهد، تکراری بیفایده و ناشایسته خواهد بود.۱۱۹ بنابراین بخش اول آیه از علم خداوند و پیامبر و مؤمنان درباره اعمال برخی افراد در دنیا و بخش دوم از خبر دادن خداوند به افراد درباره اعمالشان سخن میگوید.
البته باید به این پرسش پاسخ داد که اگر این علم، شامل دنیا میشود، چرا خداوند نفرمود، که خدا و رسولش و مؤمنان، اکنون اعمال شما را میبینند، بلکه از حرف «س» که علامت آینده در زبان عربی است، استفاده کرده و فرمود: (سیری اللهُ عملکُمْ …) یعنی اعمال شما را خواهند دید. در پاسخ این پرسش گفته شده است که روشن است علم خداوند به آخرت اختصاص ندارد و او در همین دنیا و در هر لحظه ناظر اعمال انسان است؛ بنابراین داخل شدن «س» بر فعل دیدن که به خدا و رسولش و مؤمنان نسبت داده شده است، نمیتواند علامت تأخیر زمانی باشد؛ بلکه حکمت آن این است که از آن جا که دیدن بعد از تحقق عمل رخ میدهد، حرف «س» بر سر کلمه «یری» قرار گرفته است تا نشان دهد که هر آن چه که انسانها انجام میدهند، پس از انجام آن دیده خواهد شد.۱۲۰ علاوه بر آن، دقت شود که در آیه کریمه از مشاهده (رؤیت) سخن گفته شده است نه علم. علم به چیزی قبل از تحقق آن نیز ممکن است؛ اما مشاهده، بعد از تحقق شیء معنا دارد. بنابراین این تأخّر رتبی است؛ بدین معنا که به لحاظ عقلی و منطقی ابتدا باید عمل انجام شود، تا مشاهده واقع شود. هر چند که در واقع، فعل و مشاهده همزمان باشند. این معنا با توجه به علم خداوند در هر لحظه به اعمال انسانها نیز موجه است.
نکته مهم دیگر این است که مقصود از مؤمنان در آیه کریمه چه کسانی هستند؟ آیا همه مؤمنان مراد است، یا عدهای خاص؟ این بحث مبتنی بر این نکته ادبی است که «ال» در «المؤمنون» علامت استغراق و جمع است که همه مؤمنان را شامل میشود و یا علامت عهد است؛ یعنی به افراد خاصی اشاره میکند؟ مطمئناً مراد از مؤمنان در این آیه کریمه، همه مؤمنان نیست؛ زیرا ما بالوجدان تعدادی از مؤمنان را میشناسیم که از کردارهای دیگران اطلاع ندارند. چنین علمی در مورد بسیاری از مؤمنان عادی ادعا و گزارش هم نشده است. بنابراین مقصود از آیه نمیتواند همه مؤمنان باشد.
در نتیجه مقصود از مؤمنان در این آیه گروهی خاص از آنان است. در خود قرآن این گروه مشخص نشدهاند؛ اما در روایات این عده بر امامان اهل بیت علیهم السلام تطبیق شدهاند.۱۲۱ صرف نظر از این تفسیر، از آیه شریفه حداقل این نکته قابل استفاده است که برخی از مؤمنان از علومی ویژه و الهی برخوردارند و خداوند اعمال دیگران را در دنیا به آنان نشان میدهد.
توجه شود که غرابت این گونه علوم، موجب آن نشود که مقام برگزیدگان خداوند انکار شود. چنان که دیدیم آیه یاد شده با تأمل و بررسی نه چندان پیچیده بر این مطلب دلالت دارد. بنابراین باید ذهنها را متناسب با قرآن تصحیح کرد نه آن که اندیشههای خود را بر قرآن تحمیل کنیم.
۲ – ۴ – علم به حوادث گذشته و آینده
داستان حضرت مریمB، مادر موسیB و ساره، همسر حضرت ابراهیم علیهماالسلام است که هر سه از زنان بزرگوار تاریخ هستند، نمونههای روشنی است که نشان میدهد، خداوند به برخی از غیر پیامبران نیز از امور پنهان آینده خبر داده بود. خداوندی که آگاه به غیب است، در صورتی که نیاز باشد، به دیگر برگزیدگان خود نیز همانند پیامبران از حقایق پنهان، خبر میدهد.
در قرآن کریم آمده است:
«و به مادر موسى وحى [الهام] کردیم که او را شیر ده و هنگامى که بر [جان] او ترسیدى، پس وى را در دریا بیفکن و نترس و اندوهگین مباش، [چرا] که ما او را به سوى تو بازمىگردانیم، و وى را از فرستادگان [خود] قرار مىدهیم».۱۲۲
خبر از بازگشت موسی صلی الله علیه وآله وسلم به دامن مادرش و نبوت آن حضرت، اخباری شگرف است که به مادرش الهام شد.
همچنین قرآن کریم در آیاتی از سخن گفتن فرشتگان با حضرت مریمB و بشارت دادن او به حضرت عیسی سخن گفته است:
«[یاد کن] هنگامى [را] که فرشتگان گفتند: «اى مریم، خداوند تو را به کلمهاى از جانب خود، که نامش مسیح، عیسى بن مریم است مژده مىدهد، در حالى که [او] در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان [درگاه خدا] است».۱۲۳
نمونه دیگر خبر دادن از آینده، گفت و گوی فرشتگان با حضرت ساره، همسر حضرت ابراهیم صلی الله علیه وآله وسلم است که فرشتگان به او و حضرت ابراهیم صلی الله علیه وآله وسلم بشارت فرزند دار شدن دادند:
«و زن او ایستاده بود، و [از خوشحالى] خندید و وى را به اسحاق مژده دادیم، و [نیز] بعد از اسحاق به یعقوب [مژده دادیم.] [همسر ابراهیم] گفت: «اى واى بر من! آیا در حالى که من پیرزنم، و این شوهرم پیرمرد است فرزند میآورم؟! قطعاً این چیزى شگفتآور است! [فرشتگان] گفتند: «آیا از کار خدا تعجب مىکنى؟! رحمت خدا و برکاتش بر شما خاندان [رسالت] باد، [چرا] که او ستوده [و] بزرگوارست».۱۲۴
نمونههای یاد شده، برخی از نمونههای علم به آینده است که در موارد خاص، خداوند متعال به طور ویژه به برخی از غیر پیامبران عطا کرده است. روشن است که در این مسأله فرقی بین خبر از گذشته یا آینده نیست. بنابراین میتوان گفت خداوند متعال اگر صلاح بداند برگزیدگان خود از غیر پیامبران را نیز از علوم گذشته یا آینده آگاه میسازد.
۵ـ ۲ـ علم به صنایع و امور طبیعی
خداوند درباره علوم و تواناییهای ویژه برخی از برگزیدگانش از غیر پیامبران نیز در قرآن سخن گفته است که حضرت طالوت و حضرت ذوالقرنین علیهماالسلام از این افرادند. قرآن کریم درباره طالوت آورده است:
(قال إِنّ الله اصْطفاهُ علیکُمْ و زادهُ بسْطه فِی الْعِلْمِ و الْجِسْمِ)؛۱۲۵ [پیامبرشان] گفت: براستى که خدا او را بر شما برگزیده، و وسعتى در دانش و (نیروى) بدنش افزود.
از ابتدای آیه به خوبی پیدا است که حضرت طالوت صلی الله علیه وآله وسلم پیامبر نبوده است؛ بلکه از سوی پیامبر وقت بنی اسرائیل به فرمانروایی معین شده است.۱۲۶ تعبیر (إِنّ الله اصْطفاهُ علیکُمْ و زادهُ بسْطه فِی الْعِلْمِ و الْجِسْمِ) به روشنی از شایستگی ویژه جسمی و علمی ایشان خبر میدهد. تناسب جایگاه ایشان، اقتضا میکند که این دانش مربوط به جنگیدن با دشمنان و فرمانروایی باشد.۱۲۷ در این مورد نیز عطای این دانش به خداوند منسوب شده است که نشان میدهد این دانش، دانشی ویژه بوده که خداوند به ایشان عطا کرده بود.
خداوند در سوره کهف از جناب ذو القرنین سخن میگوید. بنابر تصریح روایات او پیامبر نبوده، بلکه یکی از بندگان برگزیده خداوند بوده است.۱۲۸ خداوند به او علوم و تواناییهای خاص و فوق العاده برای تصرف در طبیعت و فرمانروایی عطا کرده بود. تعبیر قرآن کریم درباره او این است که (إنّا مکّنّا لهُ فىِ الْأرْضِ و ءاتیناهُ مِن کلُِّ شىْءٍ سببًا)؛۱۲۹ ما در زمین به او امکاناتى دادیم و از هر چیزى وسیلهاى بدو بخشیدیم.
این آیه و آیات بعد از آن، به خوبی نشان میدهد که خداوند علوم و تواناییهای مختلفی را در اختیار او قرار داده بود. نمونهای از کارهای او ساخت سدی مستحکم و آهنین با رویهای از مس بود. او قدرت و دانش انجام آن را از الطاف خداوند میدانست و خبر داد که این سد تا قیامت برپا خواهد ماند.۱۳۰ این پایداری خود نشانه خارق العاده بودن دانش او است.
نمونههای یاد شده ما را به این نتیجه رهنمون میسازد که خداوند متعال به غیر پیامبران نیز در صورتی که صلاح بداند، علوم الهی و ویژه در قلمروهای مختلف دانش و حتی علوم طبیعی عطا میکند.
نتیجه گیری :
پس از مرور بر مهمترین و روشنترین آیات مرتبط با قلمرو علوم برگزیدگان خداوند در قرآن، میتوان نتایج این بحث را این گونه بر شمرد:
۱ـ خداوند متعال آفریننده تمام هستی و تدبیر کننده آن است. بنابراین به تمام اسرار آن آگاه است و میتواند از علوم ویژه خود به برگزیدگانش به هر اندازه که صلاح بداند، عطا کند.
۲ـ آیات قرآن کریم نشان میدهد که خداوند علوم ویژهای را در حوزههای مختلف علوم مانند دین، حوادث آینده یا گذشته، امور پنهان از حواس، زبان حیوانات و جنیان، صنایع و امور طبیعی، تأویل رؤیا، باطن افراد، ملکوت آسمانها و زمین و اسماء و صفات الهی به پیامبرانش آموخته است.
۳ـ دانشهای الهی و ویژه اختصاص به پیامبران ندارد. شواهد قرآنی نشان میدهد که خداوند در صورتی که صلاح بداند به غیر پیامبران نیز در حوزههای مختلف علوم مانند علوم دینی، باطن افراد، حوادث گذشته و آینده، صنایع و امور طبیعی و علوم ناشناخته دیگر، دانشهای بسیار عطا میکند. افرادی مانند جناب آصف بن برخیا، لقمان، طالوت، ذوالقرنین، مریم و مادر موسی علیهم السلام از این گونه افراد بودند.
۴ـ نمونههای یاد شده، این نتیجه را به ذهن میرساند که قلمرو علوم برگزیدگان خداوند ـ پیامبران و غیر پیامبران ـ شامل تمام علومی میشود که برای بندگان خداوند ممکن است.۱۳۱ این قلمرو بسیار وسیع بوده و استبعادهای عادی، نباید موجب انکار آن شود.
۵ـ اگر به دلایل معتبر، علومی ویژه برای امامان اهلبیت علیهم السلام ثابت شود، دارای پشتوانه قرآنی بوده و التزام به آن غلوآمیز نیست.
فهرست منابع :
قرآن کریم.
آلوسى، سید محمود، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
ابن ابى حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر القرآن العظیم، عربستان سعودى، مکتبه نزار مصطفى الباز، ۱۴۱۹ق.
ابن عبدالبر القرطبی، یوسف بن عبدالله، جامع بیان العلم وفضله، تحقیق: أبی الأشبال الزهیری، المملکه العربیه السعودیه ، دار ابن الجوزی، ۱۴۱۴ق ـ ۱۹۹۴م.
ابن فارس، أحمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه ، قم، مکتب الأعلام الإسلامی، ۱۴۰۴ق.
ابن کثیر دمشقى، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم(ابن کثیر)، بیروت، دار الکتب العلمیه ، منشورات محمدعلى بیضون، ۱۴۱۹ق.
ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع ـ دار صادر، ۱۴۱۴ق.
ابوالفتوح رازى، حسین بن على، روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن، مشهد، بنیاد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، ۱۴۰۸ق.
الازرقی، محمد بن عبدالله، أخبار مکه وما جاء فیها من الآثار، تحقیق: رشدی الصالح ملحس، بیروت، دار الأندلس للنشر، (بیتا).
اصفهانى، حسین بن محمد راغب، مفردات ألفاظ القرآن، لبنان ـ سوریه، دار العلم ـ الدار الشامیه ، ۱۴۱۲ق.
بحرانى، سیدهاشم، البرهان فى تفسیرالقرآن، تهران، بنیاد بعثت، ۱۴۱۶ق.
ثعلبى نیشابورى، احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
ثقفى تهرانى، محمد، تفسیرروان جاوید، تهران، انتشارات برهان، ۱۳۹۸ق.
جعفرى، یعقوب، کوثر، بیجا، بیتا.
جوهرى، اسماعیل بن حماد، الصحاح ـ تاج اللغه و صحاح العربیه ، محقق: احمد عبد الغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۴۱۰ق.
الحاکم النیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک على الصحیحین، تحقیق مصطفى عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه ، ۱۴۱۱ق.
حر عاملى، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه ، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، ۱۴۰۹ ق.
حسینى شاه عبدالعظیمى، حسین بن احمد، تفسیر اثناعشرى، تهران، میقات، ۱۳۶۳ش.
حسینى همدانى، سید محمد حسین، انوار درخشان، تهران، لطفى، ۱۴۰۴ق.
حقى بروسوى، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت، دارالفکر، بى تا.
حلى، سید على بن طاووس، سعد السعود للنفوس منضود، قم، محمد کاظم الکتبی، بی تا.
رازى، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ۱۴۲۰ق.
زبیدى، محب الدین، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، ۱۴۱۴ق.
زحیلى، وهبه بن مصطفى، التفسیر المنیر فى العقیده و الشریعه و المنهج، بیروت ـ دمشق، دار الفکر المعاصر، ۱۴۱۸ق.
ـــــــــــــــــ ، تفسیر الوسیط (زحیلى)، دمشق، دار الفکر، ۱۴۲۲ق.
زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۰۷ق.
سبزوارى نجفى، محمد بن حبیب الله، الجدید فى تفسیر القرآن المجید، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۶ق.
سیوطى، جلال الدین، الدر المنثور فى تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیه الله مرعشى نجفى، ۱۴۰۴ق.
شبر، سید عبد الله، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، کویت، مکتبه الألفین، ۱۴۰۷ق.
ـــــــــــــــــ ، تفسیر القرآن الکریم(شبر)، بیروت، دارالبلاغه للطباعه و النشر، ۱۴۱۲ق.
شوشترى، قاضى نور الله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم، مکتبه آیه الله المرعشى، ۱۴۰۹ق.
شوکانى، محمد بن على، فتح القدیر، دمشق ـ بیروت، دار ابن کثیر ـ دار الکلم الطیب، ۱۴۱۴ق.
صادقى تهرانى، محمد، الفرقان فى تفسیرالقرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامى، ۱۳۶۵ش.
صدوق، محمد بن علی بن الحسین، امالی، کتابخانه اسلامیه، ۱۳۶۲ش.
ـــــــــــــــــ ، علل الشرائع، قم، داورى، ۱۳۸۵ش.
صفار، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات، قم، کتابخانه آیه الله مرعشى، ۱۴۰۴ق.
طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۴۱۷ق.
طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، ۱۳۷۲ش.
طبرى، محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۲ق.
طریحى، فخر الدین، مجمع البحرین، تهران، کتابفروشی مرتضوی، ۱۴۱۶ق.
طنطاوى، سید محمد، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، مصر، نهضه مصر، بیتا.
طوسى، محمد بن حسن، الأمالی، قم، انتشارات دارالثقافه ، ۱۴۱۴ق.
ـــــــــــــــــ ، التبیان فى تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاءالتراث العربى، بیتا.
طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام، ۱۳۷۸ش.
عروسى، حویزى عبدعلى بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، قم، اسماعیلیان، ۱۴۱۵ق.
عیاشى، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر (تفسیر العیاشی)، تهران، چاپ خانه علمیه، ۱۳۸۰ق.
فرات کوفى، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفى، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، ۱۴۱۰ق.
فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، انتشارات هجرت، ۱۴۱۰ق.
فضل الله، سید محمد حسین، تفسیر من وحى القرآن، بیروت، دار الملاک للطباعه و النشر، ۱۴۱۹ق.
فیض کاشانى، ملا محسن، الأصفى فى تفسیرالقرآن، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، ۱۴۱۸ق.
ـــــــــــــــــ ، تفسیر الصافى، تهران، انتشارات الصدر، ۱۴۱۵ق.
فیومى، أحمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم، دار الهجره ، ۱۴۱۴ق.
قرشى، سید على اکبر، تفسیر احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، ۱۳۷۷ش.
ـــــــــــــــــ ، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الإسلامیه ، ۱۳۷۱ش.
قرطبى،محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۶۴ش.
قمى مشهدى، محمد بن محمد رضا، تفسیر کنزالدقائق و بحر الغرائب، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، ۱۳۶۸ش.
قمى، على بن ابراهیم، تفسیر قمى، قم، دارالکتاب، ۱۳۶۷ش.
کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه ، ۱۳۶۵ش.
مترجمان، تفسیر هدایت، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، ۱۳۷۷ش.
مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ق.
مدرسى، سید محمد تقى، من هدى القرآن، تهران، دار محبى الحسین، ۱۴۱۹ق.
مصطفوى، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،۱۳۶۰ش.
ـــــــــــــــــ ، تفسیر روشن، تهران، مرکز نشر کتاب، ۱۳۸۰ش.
معرفت، محمد هادی، التأویل فی مختلف المذاهب و الآراء، تهران، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، ۱۴۲۷ق/۱۳۸۵ش.
ـــــــــــــــــ ، التمهید فی علوم القرآن، قم، مؤسسه النشر الإسلامی، ط۱، ۱۴۱۲ق.
مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، تهران، دارالکتب الإسلامیه ، ۱۴۲۴ق.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الأمالی، قم، کنگره جهانى شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
ـــــــــــــــــ ، الإختصاص، قم، کنگره جهانى شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق.
ـــــــــــــــــ ، تفسیرالقرآن المجید، قم، دفترتبلیغات اسلامى، ۱۴۲۴ق.
مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیه ، ۱۳۷۴ ش.
میر حامد حسین، عبقات الأنوار فى إماملآ الأئمه الأطهار، اصفهان، کتابخانه عمومى امام امیر المؤمنین على صلی الله علیه وآله وسلم ، ۱۳۶۶ش.
نجفى خمینى، محمد جواد، تفسیرآسان، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۸ق.
پی نوشت ها :
۱٫ انعام/۱۲۴٫
۲٫ جن/۲۶ـ ۲۸٫
۳٫ جن/۲۷٫
۴٫ حج/۵۲٫
۵٫ نساء/۱۱۳؛ توبه/۴۸٫
۶٫ بقره/۵۳ و ۱۸۵؛ انبیاء:۴۸٫
۷٫ ص/۲۰؛ مریم/۱۲؛ یوسف/۲۲؛ انبیاء/۷۴ و ۷۹؛ شعراء/۲۱ و ۸۳؛ قصص/۱۴؛ آل عمران/۷۹؛ انعام/۸۹؛ جاثیه/۱۶٫ در تفسیر «حکم»، میان مفسران اختلافاتی وجود دارد و آن را به سخنی که فصل الخطاب است، حکمت، امری قاطع و یقینی، داوری و… تفسیر کردهاند (ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ۵/۳۳۹؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۱/۱۱۸؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۹/۳۶۰؛ جعفری، کوثر، ۵/۳۶۱؛ جمعی از مترجمان، تفسیر هدایت، ۵/۱۴۸؛ قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، ۵/۱۰۶؛ مصطفوی، تفسیر روشن، ۱۱/۳۶۹٫
۸٫ نحل/۸۹؛ انعام/۱۵۴؛ اعراف/۱۴۵٫
۹٫ اعراف/۶۹ و ۷۴٫
۱۰٫ روم/۲ـ۳٫
۱۱٫ انبیاء/۱۰۵٫
۱۲٫ طبرسی، مجمع البیان، ج۶، ص۷۴۵؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۲/۵۰۹؛ صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج۱۸/۱۴۵؛ حسینی همدانی، انوار درخشان، ج۱۰/۳۱۶؛ قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، ج۶/۲۴۹؛ شبر، تفسیر القرآن الکریم (شبر)، ص۲۹۶؛ ثقفی تهرانی، تفسیر روان جاوید، ج۳/۴۳۹؛ رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۱/۴۸۲؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۱۱/۱۶؛ طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۵/۱۷۹؛ آلوسی، روح المعانی، ج۸/۳۰۱؛ حقی بروسوی، روح البیان، ج۵/۲۶۷ و… .
۱۳ . عیاشی، تفسیر، ۲/۳۳۴؛ فیض کاشانی، صافی، ۳/۲۵۰ـ۲۵۱ (مرحوم فیض روایاتِ در این مورد را مستفیض میشمرد)؛ بحرانی، برهان، ۳/۶۴۵؛ عروسی، نور الثقلین، ۳/۲۷۱؛ کلینی، کافی، ج۱/۲۶۰؛ صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۲۲۹؛ ابن بابویه، امالی، ص۳۲۳؛ فرات کوفی، تفسیر، ص۵۴؛ قمی، تفسیر، ۲/۳۸٫
۱۴ . طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۶/۷۴۶؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۲/۵۱۰؛ رازی، مفاتیح الغیب، ۲۱/۴۸۱؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ۱۱/۱۶؛ زحیلی، تفسیر الوسیط، ۸/۵۵۱٫
۱۵٫ ابن بابویه، علل الشرایع، ۱/۵۹؛ حلی، سعد السعود، ص۱۶۲؛ فیض کاشانی، صافی، ۳/۲۵۱؛ بحرانی، برهان، ۳/۶۴۵؛ عروسی، نور الثقلین، ۳/۲۷۶؛ طبرسی، مجمع البیان، ۶/۷۴۱؛ طباطبایی، المیزان، ۱۳/۳۳۹؛ فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ۱۴/۳۶۳٫
۱۶٫ کهف/۶۵٫
۱۷٫ بسیاری از مفسران نیز این علم را از سنخ علوم اعطایی و غیر کسبی دانستهاند (مثلاً ر.ک: طباطبایی، المیزان، ۱۳/۳۴۱؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۲/۴۸۶؛ صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ۱۸/۱۴۶؛ رازی، مفاتیح الغیب، ۲۱/۴۸۳؛ زمخشری، کشاف، ۲/۷۳۳).
۱۸٫ نمل/۱۶٫
۱۹٫ نمل/۲۰ـ۲۲٫
۲۰٫ نمل/۱۸ـ۱۹٫
۲۱٫ سبأ/۱۲ـ۱۳٫
۲۲٫ نمل/۳۹٫
۲۳٫ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۵/۴۳۵؛ ثقفی تهرانی، تفسیر روان جاوید، ۴/۱۴۲؛ صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ۲۲/۱۶۸٫
۲۴۱٫ هود/۳۷٫
۲۵۲٫ انبیاء/۸۰٫
۲۶۳٫ سبأ/۱۰٫
۲۷٫ ص/۳۴ـ ۳۸٫
۲۸٫ نمل/۱۷٫
۲۹٫ سبأ/۱۲٫
۳۰٫ یوسف/۵۵٫
۳۱٫ یوسف/۲۱٫
۳۲٫ مثلاً ر.ک: آیات آخر سوره های منافقون و توبه.
۳۳٫ توبه/۶۴٫
۳۴٫ انعام/۷۵٫
۳۵٫ فراهیدی، کتاب العین، ۵/۳۸۰؛ ابن منظور، لسان العرب، ۱۰/۴۹۲؛ و… .
۳۶٫ زبیدی، همان، ۶۴۸٫
۳۷٫ طبرسی، مجمع البیان، ۴/۴۹۸؛ صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ۱۰/۹۹؛ فیض کاشانی، الأصفى فی تفسیرالقرآن، ۱/۳۲۹؛ رازی، مفاتیح الغیب، ۱۳/۳۵؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ۷/۲۳٫
۳۸٫ صفار قمی، بصائر الدرجات، ۱۰۶؛ عیاشی، تفسیر، ۱/۳۶۳؛ عروسی، نور الثقلین، ۱/۷۳۱؛ بحرانی، برهان، ۲/۴۳۲٫
۳۹٫ سجده/۱۲؛ همچنین ر.ک: صافات/۶ و ملک/۵٫ بسیاری از مفسران نیز همین برداشت را از این آیات داشتهاند (طباطبایی، المیزان، ۱۷/۱۲۳؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۹/۱۶؛ صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ۲۵/۱۲۴٫
۴۰٫ اعراف/۱۸۵٫
۴۱٫ إسراء/۱٫
۴۲٫ نجم/۱۸ و ر.ک: طه/۲۳٫
۴۳٫ نجم/۳ ـ ۱۸٫
۴۴٫ نجم/۱۳٫
۴۵٫ ر.ک: کلینی، کافی، ۱/۴۴۲٫
۴۶٫ ر.ک: طباطبایی، المیزان، ۱۳/۲۷؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۲۲/۴۹۷٫
۴۷٫ بقره/۳۰ـ۳۳٫
۴۸٫ بقره/۳۴٫
۴۹٫ اعراف/۱۸۰؛ همچنین ر.ک إسراء/۱۱۰؛ طه/۸ و حشر/۲۴٫
۵۰٫ برخی تفاسیر، «علم الاسماء» را شناخت نامهای اشیای مادی تعریف کرده اند (ر.ک: مکارم شیرازی، تفسیرنمونه، ۱/۱۷۶؛ تفسیرالکاشف، ۱/۷۹؛ مصطفوی، تفسیرروشن، ۱/۱۶۷؛ فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ۱/۲۱۷؛ جعفری، کوثر، ۱/۱۲۳٫
۵۱٫ آیاتی که از نگارش اعمال پنهان و آشکار انسانها توسط فرشتگان الهی خبر میدهند، بر مطلب یادشده دلالت دارند (مثلاً ر.ک: زخرف/۸۰؛ یونس/۲۱؛ ق/۱۸؛ کهف/۴۹؛ رعد/۱۰ـ۱۱).
۵۲٫ مانند مأموریتهای فرشتگان در داستان ملاقات با حضرت ابراهیم و ساره علیهماالسلام به عنوان مهمان، ملاقات با حضرت لوط صلی الله علیه وآله وسلم و قوم او، ملاقات با حضرت مریمB و بشارت دادن به او به باردار شدن به حضرت عیسی صلی الله علیه وآله وسلم ، داستان هاروت و ماروت و… .
۵۳٫ نازعات/۵٫ بیشتر مفسران مقصود از «مدبران جهان» را فرشتگان معرفی کردهاند (طبرسی، مجمع البیان، ۱۰/۶۵۲؛ طباطبایی، المیزان، ۲۰/۱۸۰؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۲۶/۷۶؛ صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ۳۰/ ۶۹؛ ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم،۱۰/ ۳۳۹۷؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ۲۰/۱۹۴؛ رازی، مفاتیح الغیب، ۳۱/ ۲۹٫
۵۴٫ در برخی از تفاسیر، «علم الاسماء» به حقایق کلی هستی تفسیر شده است (طباطبایی، المیزان، ۱/۱۱۶ـ ۱۱۸).
۵۵٫ حدید/۲۲؛ انعام/ ۵۹٫
۵۶٫ بقره/ ۲۵۵؛ همچنین ر.ک: احقاف/۹؛ اعراف/۱۸۸؛ یونس/۱۶؛ انعام/۵۰؛ هود/۳۱؛ ابراهیم/۱۱؛ الملک/۲۶؛ جن/۲۶ـ ۲۷٫
۵۷٫ یونس/۱۵؛ همچنین ر.ک: یونس/۱۶؛ انعام/۵۰؛ اعراف/۱۸۸ و۲۰۳؛ احقاف/۹؛ ص/۷۰؛ هود/۳۳؛ ابراهیم/۱۱٫
۵۸٫ مریم/۱۲٫
۵۹٫ مریم/۳۰ـ ۳۱٫
۶۰٫ آل عمران/۷٫
۶۱٫ آل عمران/۷٫ برای مطالعه بیشتر ر.ک: طباطبایی، المیزان،۳/۲۱؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۲/۴۳۲٫
۶۲٫ ر.ک: راغب، مفردات، ۹۹؛ ابن منظور، لسان العرب، ۱۱/۳۴؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۴/۳۲؛ ابن فارس، معجم مقائیس اللغه، ۱/۱۶۲٫
۶۳٫ راغب، مفردات، ۹۹؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۲/۴۳۷؛ مصطفوی، تفسیر روشن، ج۴/۷۹٫
۶۴٫ نساء/۵۹؛ همچنین ر.ک: إسراء/۳۵٫
۶۵٫ آل عمران/۷٫
۶۶٫ طبرسی، مجمع البیان، ۲/۷۰۱؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۲/۴۴۰؛ مصطفوی، تفسیر روشن، ۴/۷۹؛ جعفری، کوثر، ۲/۶۸؛ سبزواری، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ۲/۱۴؛ ثقفی، تفسیر روان جاوید، ۱/۳۸۱؛ شبر، الجوهر الثمین، ۱/۲۹۶؛ زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱/۳۳۸٫
۶۷٫ طباطبایی، المیزان، ۳/۲۷؛ قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، ۲/۱۶؛ رازی، مفاتیح الغیب، ۷/۱۴۵؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ۴/۱۶؛ شوکانی، فتح القدیر، ۱/۳۶۲٫
۶۸٫ ر.ک: مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۲/۴۴۰؛ معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ۳/۳۶؛ همو، التأویل فی مختلف المذاهب و الأراء، ۲۰٫
۶۹٫ طبرسی، مجمع البیان، ۲/۷۰۱٫
۷۰٫ ر.ک: کلینی، کافی، ۱/۲۱۳؛ صفار قمی، بصائر الدرجات، ۱۹۴ و ۲۰۲٫ در این دو کتاب ابوابی برای نقل این دسته از روایات در نظر گرفته شده و روایات متعددی نقل شده که نشان میدهند ائمه علیهم السلام از راسخان در علم و صاحبان دانش تأویل هستند.
۷۱٫ طبری، جامع البیان، ۳/۱۲۲؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ۲/۸٫
۷۲٫ راغب، مفردات، ۲۴۹٫
۷۳٫ کلینی، کافی، ۱/۲۸٫
۷۴٫ زبیدی، تاج العروس، ۱۶/۱۶۱؛ طریحی، مجمع البحرین، ۶/۴۴؛ فیومی، مصباح المنیر، ۲/۱۴۵٫
۷۵٫ بقره/۲۶۹٫
۷۶٫ ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ۸/۴۹۳؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۷/۴۴؛ طوسی، التبیان، ۷/۸۸؛ عروسی، نور الثقلین، ۴/۱۹۶؛ قمی مشهدی، کنز الدقائق،۱۰/۲۳۵؛ طبری، جامع البیان، ۲۱/۴۳؛ سیوطی، الدر المنثور، ۵/۱۶۱٫
۷۷٫ لقمان/۱۲٫
۷۸٫ ر.ک: إسراء/۲۳ـ ۳۹٫
۷۹٫ نمل/۳۸٫
۸۰٫ نمل/۳۹٫
۸۱٫ نمل/۴۰٫
۸۲٫ ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ۷/۳۴۹؛ صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ۲۲/۲۰۱؛ مدرسی، من هدى القرآن، ۹/۱۹۲؛ رازی، روض الجنان و روح الجنان،۱۵/۴۶؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ۱۴/۲۰۴؛ آلوسی، روح المعانی، ۱۰/۱۹۸؛ حقی بروسوی، روح البیان، ۶/۳۴۹٫
۸۳٫ ابن بابویه، امالی، ۵۶۴؛ حر عاملی، وسائلالشیعه، ۲۷/۱۸۸؛ مفید، اختصاص، ۹۰ و۹۳؛ قمی، تفسیر، ۲/۲۳۶؛ عروسی، نور الثقلین، ۴/۸۷؛ قمی مشهدی، کنز الدقائق، ۹/۵۶۲٫
۸۴٫ مفسران نیز همین نکته را از این تعبیر قرآنی برداشت کردهاند (طباطبایی، المیزان، ۱۵/۳۶۳؛ مکارم، تفسیر نمونه، ۱۵/۴۶۹؛ مدرسی، من هدى القرآن، ۹/۱۹۳؛ نجفی خمینی، تفسیر آسان، ۱۵/۶۸؛ رازی، مفاتیح الغیب، ۲۴/۵۵۷؛ زمخشری، کشاف، ۳/۳۶۷؛ زحیلی، تفسیر المنیر، ۱۹/۳۰۳ و…).
۸۵٫ راغب، مفردات، ۶۹۹؛ ابن منظور، لسان العرب، ۱/۶۹۸؛ مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ۱۰/۲۱٫
۸۶٫ بقره/۵۳، ۸۷، ۱۰۱، ۱۱۳، ۱۲۱، ۱۲۹، ۱۴۴، ۱۴۵، ۱۴۶، ۱۵۶، ۱۷۱ و ۲۱۳؛ آل عمران/۳، ۷، ۱۹، ۲۰، ۴۸، ۷۹، ۱۰۰، ۱۶۴، ۱۸۶، ۱۸۷؛ نساء/ ۴۷، ۵۴، ۱۰۵، ۱۱۳، ۱۳۱ و… .
۸۷٫ بروج/۲۲٫
۸۸٫ واقعه/۷۷ـ ۷۹٫
۸۹٫ یس/۱۲٫
۹۰٫ رعد/۳۹٫
۹۱٫ الأنعام/۵۹؛ همچنین ر.ک: یونس/۶۱؛ هود/۶؛ نمل/۱ و ۷۵؛ سبأ/۳٫
۹۲٫ طبرسی، مجمع البیان، ۷/۳۴۹؛ طبری، جامع البیان، ۱۹/۱۰۲؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ۱۴/۲۰۴؛ زمخشری، کشاف، ۳/۳۶۷؛ حقی بروسوی، روح البیان، ۶/۳۴۹٫
۹۳٫ ر.ک: مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۵/۴۷۰؛ طباطبایی، همان، ۱۵/۳۶۳؛ صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ۲۲/۲۰۶٫
۹۴٫ ر.ک: طباطبایی، همان، ۱۵/۳۶۳؛ مکارم شیرازی، همان۴۶۹؛ نجفی خمینی، تفسیر آسان، ۱۵/۶۸؛ سبزواری، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ۵/۲۳۷؛ شبر، تفسیر القرآن الکریم، ۳۶۵٫
۹۵٫ ر.ک: طباطبایی، همان؛ طبری، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷/۳۴۹؛ مکارم شیرازی، همان؛ حسینی، تفسیر اثنا عشری، ۶/۴۰۷؛ قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، ۷/۴۶۰٫
۹۶٫ الأنعام/۵۹؛ همچنین ر.ک: یونس/۶۱؛ هود/۶؛ نمل/۷۵؛ سبأ/۳٫
۹۷٫ بروج/۲۲٫
۹۸٫ واقعه/۷۷ـ ۷۹٫
۹۹٫ یس/۱۲٫
۱۰۰٫ رعد/۳۹٫
۱۰۱٫ ر.ک: طباطبایی، المیزان، ۱۷/۶۷؛ قرشی، قاموس قرآن، ۶/۸۶؛ طیب، أطیب البیان، ۱/۷؛ قرائتی، تفسیر نور، ۹/۵۲۶٫
۱۰۲٫ مائده/۱۵؛ همچنین ر.ک: یوسف/۱؛ شعراء/۲؛ قصص/۲، زخرف/۲؛ دخان/۲٫
۱۰۳٫ قمر/۱۷؛ همچنین ر.ک: قمر/۲۲، ۳۲ و ۴۰٫
۱۰۴٫ زخرف/۳ـ ۴٫ برای مطالعه بیشتر ر.ک: طباطبایی، المیزان، ۱۸/۸۳؛ طبرسی، مجمع البیان، ۹/۶۰؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۲۱/۹٫
۱۰۵٫ واقعه/۷۷ـ ۷۹٫ برای مطالعه بیشتر ر.ک: طباطبایی، همان، ۱۹/۱۳۷؛ طبرسی، همان، ۳۴۱؛ مکارم شیرازی، همان، ۲۳/۲۶۷٫
۱۰۶٫ بروج/۲۱ـ ۲۲٫ برای مطالعه بیشتر ر.ک: مکارم شیرازی، همان، ج۲۶/۳۵۳؛ طبرسی، همان، ۱۰/۷۱۱؛ زمخشری، کشاف، ۴/۷۳۳٫
۱۰۷٫ ر.ک: مائده/۱۵؛ یوسف/۱؛ شعراء/۲؛ قصص/۲، زخرف/۲؛ دخان/۲؛ بروج/۲۱ـ ۲۲؛ واقعه/۷۷ـ ۷۹٫
۱۰۸٫ رعد/۴۳٫
۱۰۹٫ طباطبایی، المیزان، ۱۱/۳۸۵؛ طبرسی، مجمع البیان، ۶/۴۶۲؛ قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، ۵/۲۵۹٫
۱۱۰٫ ابن بابویه، امالی، ۵۶۴؛ صفار قمی، بصائر الدرجات، ۲۱۲ـ۲۱۶؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ۱/۴۰۰ـ ۴۰۵٫
۱۱۱٫ هود/۱۷٫
۱۱۲٫ کلینی، کافی، ۱/۹۰؛ طوسی، امالی، ۳۷۱ و ۵۶۱؛ مفید، امالی، ۱۴۵؛ صفار قمی، همان، ۱۳۲؛ عیاشی، تفسیر، ۲/۱۴۳؛ بحرانی، برهان، ۳/۹۰ .
۱۱۳٫ کلینی، کافی، ۱/۲۲۸؛ صفار قمی، همان، ۱۹۳ـ۱۹۴؛ طبرسی، مجمع البیان، ۶/۴۶۲؛ شوشتری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ۱۷/۴۲۳؛ میرحامد حسین، عبقات الانوار،۲۰/۸۹؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۳/۱۳۷؛ ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، ۱/۴۶۴؛ ازرقی، اخبار مکه، ۱/۵۰٫
۱۱۴٫ کلینی، همان، ۲۲۹؛ همچنین ر.ک: همان، ۲۵۷؛ صفار قمی، همان، ص۲۱۲ـ۲۱۶٫
۱۱۵٫ کلینی، کافی، ۱/۲۵۶؛ همچنین ر.ک: همان، ۱۴۷؛ صفار قمی، همان، ۱۰۹٫
۱۱۶٫ توبه/۱۰۵٫
۱۱۷٫ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ۴/۱۸۳؛ زحیلی، تفسیر الوسیط، ۱/۹۱۴٫
۱۱۸٫ طباطبایی، المیزان، ۹/۳۷۹؛ طبرسی، مجمع البیان، ۵/۱۰۳؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۸/۱۲۵؛ قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، ۴/۳۰۵؛ طبری، جامع البیان ۱۱/۱۶؛ حقی بروسوی، روح البیان، ۳/۵۰۲؛ شوکانی، فتح القدیر، ۲/۴۵۵٫
۱۱۹٫ ر.ک: رازی، مفاتیح الغیب، ۱۶/۱۴۳٫
۱۲۰٫ ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ۵/۱۰۳؛ قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، ۴/۳۰۵؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۸/۱۲۹٫
۱۲۱٫ کلینی، کافی، ۱/۲۱۹؛ صفار، بصائرالدرجات، ۴۲۴؛ قمی، تفسیر، ۱/۳۰۴؛ بحرانی، برهان، ۲/۸۳۹؛ عروسی، نور الثقلین، ۲/۲۶۲٫
۱۲۲٫ قصص/۷؛ همچنین ر.ک: طه/۳۸٫
۱۲۳٫ آل عمران/۴۵٫
۱۲۴٫ هود:۷۱ ـ۷۳؛ همچنین ر.ک: ذاریات/۲۹ـ۳۰٫
۱۲۵٫ بقره/۲۴۷٫
۱۲۶٫ در بیشتر تفاسیر نام ایشان، «اشمویل» (شمویل) بیان شده است؛ اما در برخی تفاسیر نیز از ایشان به نام «شمعون» یاد شده است (طبرسی، مجمع البیان، ۲/۶۱۰؛ عروسی، نور الثقلین، ۱/۲۴۵؛ طبری، جامع البیان، ۲/۳۷۸؛ ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ۲/۴۶۲؛ ثعلبی، الکشف و البیان، ۲/۲۰۸٫
۱۲۷٫ طباطبایی، المیزان، ۲/: ۲۸۷؛ رازی، مفاتیح الغیب، ۶/۵۰۴٫
۱۲۸٫ ر.ک: قمی، تفسیر، ۲/۴۱؛ عروسی، نور الثقلین، ۳/۲۹۴؛ بحرانی، برهان، ۳/۶۵۹؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۳/۲۵۹؛ قمی مشهدی، کنز الدقائق، ۸/۱۴۴٫
۱۲۹٫ کهف/۸۴٫
۱۳۰٫ کهف/۹۶ـ ۹۸؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: طباطبایی، المیزان، ۱۳/۳۶۵؛ طبرسی، مجمع البیان، ۶/۷۶۴؛ صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ۱۸/۲۰۶؛ حسینی، تفسیر اثنا عشری، ۸/۱۲۰٫
۱۳۱٫ مطابق برخی از روایات، بعضی از اسمای الهی، مستأثر و پنهان هستند که جز خداوند از آنها اطلاع ندارد (ر.ک: کلینی، کافی، ۲/۵۶۱ و ۴/۴۵۲).
گویا این اسما به مراتبی از علوم اشاره دارند که مقتضای مقام الوهیت خداوند بوده و بندگان هرگز توان راه یافتن به آن مقام را ندارند.
پاسخ دهید