در مورد موضوع نماز صبح حضرت پیامبر و قضاء نماز، در بین علماء شیعه و سنی مشهور و مکرّر وارد شده است». که از جمله علامه مجلسی در بحار نقل می فرماید؛ که رسول خدا ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ از خیبر بیرون رفت و در راه به استراحت پرداخت و نگهبانی شب را به بلال سپرد و بعد به خواب رفت. بلال مدتی بیدار ماند و نماز خواند در نزدیکی های صبح به خواب رفت از قضا نه بلال بیدار شد و نه رسول خدا و نه کسی از اصحاب تا خورشید طلوع کرد و حرارت خورشید آنها را بیدار کرد. ناگهان حضرت بیدار شد و فرمود؛ بلال چرا بیدارمان نکردی؟ بلال گفت: پدرم به فدایت یا رسول الله مرا هم مانند شما خواب ربود. حضرت فرمود حرکت کنید، مقداری حرکت کرده بودند که حضرت ایستاد و وضو گرفت به بلال گفت؛ اذان بگو. آنگاه نماز صبح را قضا کرد. و بعد فرمود هر که نمازی را فراموش کند و بعد به یادش بیاید هر وقت که یادش آمد بخواند چون خداوند می فرماید: «و أَقِمْ الصلوه لذکری».[۱]

 


در اکثر منابع شیعه این قضیه به همین شکل وارد شده است. و اکثر علماء شیعه آن را قبول دارند. ابن اثیر از علماء اهل تسنن می گوید این قضیه در بین علماء سنی شهرت دارد.[۲]
در سیره ابن اسحاق آمده است: حضرت به بلال فرمود: شاید ما بخوابیم مواظب باش تا آخر شب ما را بیدار کنی بلال را نیز خواب برد تا نماز به قضا ماند. بعد جریان را مانند بحار نقل می کند.[۳]
مرحوم شهید اوّل در الذکری فرموده است: حکایت فوق را زراره به طور صحیح از امام باقر ـ علیه السّلام ـ نقل کرده و پس از نقل آن گوید: ندیده ام کسی این خبر را به عنوان عیب جوئی و نقص آن حضرت رد کند. و می گوید: اهل سنت از ابی قتاده و جماعتی از صحابه آن را به این صورت نقل کرده اند.[۴]

 


مرحوم کلینی در کافی در حدیثی از اعرج از امام صادق نقل کرده که اعرج می گوید از امام صادق ـ علیه السّلام ـ شنیدم می فرمود: رسول خدا نماز صبحش به قضا ماند، خدا او را در خواب داشت تا آفتاب طلوع کرد و این رحمتی بود برای مردم، چون تا آن وقت اگر از مردم کسی نمازش به قضا می ماند مردم او را سرزنش کرده و می گفتند آیا به نمازت اهمیت نمی دهی. تا اینکه خواب آن حضرت سنّت و طریقه ای گردید تا اگر کسی نمازش قضا می شد در جواب مردم می گفت: کاری است که برای رسول خدا نیز پیش آمده است. پس خواب ماندن آن حضرت اسوه و رحمتی برای مردم شد و خدای سبحان بدین صورت به این امّت رحم کرد.[۵]
طبری از علماء اهل سنت و ابن اسحاق این قضیه را نقل کرده و گفته اند این قضیه در ماه صفر در فتح خیبر اتفاق افتاد. و بلال خودش برای بیدار ماندن داوطلب شد.[۶]
علامه مجلسی در بحار بعد از ذکر این قضیه فرموده است که ابن بکیر در موثقه خودش گفته است که پیامبر حتی یک سجده سهو نیز در طول نمازهای خود انجام نداد چون برای معصوم سهو و نسیان جایز نمی باشد. ولی این مسئله از این بحث خارج است. چون پیامبر این مسئله را عمداً انجام داده است. این قضیه به امر خدا برای تعلیم امت و یا برای بعضی از مصالح بعید انجام شده است. چون حضرت در خواب نیز مثل بیداری به همه چیز عالم بوده و توجه دارد پس چطور ممکن است نماز را با علم به دخول و خروج وقت به قضا بگذارد. بلال هم مثل سایرین خسته بوده و ممکن بود در خواب بماند. مگر اینکه بگوئیم پیامبر در این لحظه و در این وقت مأمور به ترک نماز برای مصالحی با علم به دخول و خروج وقت بوده است. و به خاطر رحمت به این امت و تعلیم آنها مأمور به ترک نماز بوده است.
والا اگر مأمور به ترک نماز نبوده باشد، این مسئله با عصمت حضرت منافات دارد.[۷] به هر حال بعد از اینکه اکثر علماء این قضیه را نقل کرده و صحت آن را قبول کرده اند، در عین حال هیج کدام این قضیه را بر حضرت عیب و نقص ندانسته اند. و آنها قضای این نماز را تابع یک سری مصالح و رحمت برای مردم دانسته اند.[۸]

 


در حالی که علمای شیعه معتقدند که فقط همین نماز از پیامبر قضا شده است، ولی در روایات علمای اهل سنت آمده است که در یکی از روزهای خندق نماز خواندن برای حضرت پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ و اصحابش میسر نشد و نماز یک شبانه روز را یک جا در شب به جا آوردند. ولی در وسائل الشیعه به نقل از مجمع البیان نقل شده است که علی ـ علیه السّلام ـ و پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ در لیله الهریر (خندق) نماز را با اشاره به جا آوردند. و نماز قضا نشد و فقط یک بار و آن هم نماز صبح حضرت قضا شده است[۹].

 

 

منبع:پرسمان



[۱] . محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳ هجری، ج ۲۱، ص ۴۲٫

[۲] . ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکریم، الکامل فی التاریخ، چاپ اول، دار صادر، بیروت، ۱۳۸۵ قمری، ج ۲٫ ص ۱۵۱٫

[۳] . ابن هشام، السیره النبویّه، تحقیق مصطفی السقاء، چاپ اول، دارالمعرفه بیروت، ج ۳، ص ۳۵۵٫

[۴] . شهید اول، الذکری، چاپ اول، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۱۲ هجری، ص ۱۲۴٫

[۵] . مرحوم کلینی، اصول کافی، چاپ دوم، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۶، ج ۳٫ ص ۲۹۴٫

[۶] . محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الرسل و الملوک، چاپ اول، مؤسسه الاعلمی، بیروت.

[۷] . بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۱۰۷٫

[۸] . بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۱۰۷ و نیز الذکری، ص ۱۲۵ و همچنین اصول کافی، ج ۳، ص ۲۹۶٫

[۹] . محمد حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، چاپ انتشارات آل البیت لاحیاء التراث، قم، ۱۴۰۹ هجری قمری، ج ۵، ص ۴۸۷٫