ساختمان شهرداری چای‌پاره، وقتی علی شرفخانلو شهردارش بود، هر روز دو فضای متفاوت را تجربه می‌کرد. صبح تا ظهر، محل انجام کارهای عمران شهری و خدماتی که شهرداری باید به مردم می‌داد و بعد از ساعت چهار عصر تا نیمه‌های شب، عین پایگاه بسیج پر می‌شد از صدای مارش‌های انقلابی. فضایی که علی آقا ایجاد کرد، توانست خیلی‌ها را شیفته‌ی انقلاب و امام کند و بیش‌تر شهدای شهر از همان جمعی بود که او جمعشان کرده بود آن‌جا.

بچه‌ها مجذوب اخلاق و متانت و صبوری‌اش شده بودند. آدمِ پُری که بلد بود همه‌ی شبهه‌های ذهن یک نوجوان را جواب دهد؛ همین‌ها ما را عاشقش کرده بود.

علی شرفخانلو برای من و بچه‌های هم دوره‌ای‌ام یک تجربه‌ی تکرار نشدنی است. ما اسلام را در وجود هم چو آدمی پیدا کردیم. علی آقا آدمی بود که می‌توانست مدارج رشد و ترقی را طی کند و به همه‌ی این‌ها پشت پا زد و آمد جبهه. انتظار نداشتم آدمی با گرفتاری‌های او جبهه هم بیاید. وقتی علی آقا را آن جا دیدم، فهمیدم آن حرف‌هایی که می‌زد، فقط حرف نبوده و عمل هم داشته است.

 

منبع: کتاب « اشتباه می‌کنید! من زنده‌ام؛ شهید علی شرفخانلو» – انتشارات روایت فتح

به نقل از: قهرمان حسین نژاد