تمام فرقههای اسلامی اتفاق نظر دارند که امام صادق(ع) در بسیاری از علوم، از کلام و اعتقادات گرفته تا فقه و تفسیر و مسائل اخلاقی، پیشگام و پیشتاز بود؛ تا آنجا که چهار هزار نفر از خزائن علوم آن حضرت خوشهچینی کردند. شیخ مفید می گوید:
«راویان حدیث، اصحاب مورد اطمینان حضرت صادق(ع) را با همه اختلافاتی که داشتند، تا چهار هزار نفر شماره کردهاند».[۱]
آنان هر چه از امام میشنیدند، طبق دستور خود حضرت آن را مینوشتند. رسالههای متعدد و کتابهای بیشماری منسوب به آن حضرت و شاگردان او نقل شده است که تعدادشان بیش از چهارصد اثر است.[۲]
آنچه پیش رو دارید، نمونههایی از روایات تفسیری است که در مورد تفسیر و تأویل قرآن از آن حضرت به یادگار مانده است. امید که راهگشا و سازنده باشد.
نکاتی دربارۀ قرآن
امام صادق(ع) نکات کلیدی و مهمی دربارۀ قرآن بیان فرموده است که در هر زمان می تواند راهگشا و کارساز باشد.
۱ – قرآن، جامع علوم
یکی از پرسش های همیشگی این است که: آیا قرآن تمام علوم بشری را در خود جای داده است؟ از ظاهر آیات قرآن فهمیده می شود که قرآن، بیانگر هر تری و خشکی: )لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ([۳]، و تبیان هر چیزی است.[۴]
علامه طباطبائی می گوید: مراد از «هر چیزی»، امور مربوط به هدایت بشر است؛ یعنی معارف حقیقی مربوط به دنیا، مبدأ و معاد، اخلاق فاضله، شرایع الهی، قصّه ها و مواعظ.[۵]
در تفسیر نمونه می خوانیم:
با توجه به وسعت مفهوم «کلّ شَیء»، به خوبی می توان استدلال کرد که در قرآن بیان همه چیز است، ولی از این نکته که قرآن کتاب تربیتی و انسان سازی است که برای تکامل فرد و جامعه در همه جنبه های معنوی و مادی نازل شده است، روشن می شود که منظور از «همه چیز» تمام اموری است که برای پیمودن این راه لازم است، نه اینکه قرآن دایره المعارف بزرگی است که تمام جزئیات علوم ریاضی، جغرافیایی، شیمی، فیزیک و مانند آن در آن آمده است. البته قرآن دعوت کلی به کسب همه علوم و دانش ها کرده و تمام دانش ها مشمول این دعوت کلی است. به علاوه، گاه گاهی به تناسب بحث های توحیدی و تربیتی، پرده از روی قسمت های حساسی از علوم و دانش ها برداشته است، ولی با این حال، آنچه قرآن برای آن نازل شده و هدف اصلی و نهایی قرآن را تشکیل می دهد، همان مسئله انسان سازی است و در این زمینه چیزی را فروگذار نکرده است.[۶]
تمام این سخنان به نوعی برگرفته از سخنان امامان خصوصاً حضرت صادق(ع) ذیل این آیه است. از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود:
«إِنّ اللّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِی الْقُرْآنِ تِبْیَانَ کُلّ شَیْء[۷]ٍ حَتّى وَ اللّهِ مَا تَرَکَ اللّهُ شَیْئاً یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْعِبَادُ حَتّى لَا یَسْتَطِیع عَبْدٌ أن یَقُولُ لَوْ کَانَ هَذَا أُنْزِلَ فِی الْقُرْآنِ إِلّا وَ قَدْ أَنْزَلَ اللّهُ فِیهِ؛[۸] خداوند تبارک و تعالی در قرآن هر چیزی را بیان کرده است. به خدا سوگند، چیزی که مورد نیاز مردم بوده است، کم نگذارده است، تا کسی نگوید اگر فلان مطلب درست بود، در قرآن نازل می شد، مگر اینکه در قرآن نازل شده است».[۹]
چنان که پدر بزرگوارش حضرت امام باقر(ع) نیز فرمود:
«خداوند متعال چیزی را که مورد نیاز این امت است، در کتابش فروگذار نکرده است و برای رسولش تبیین کرده است و برای هر چیزی حدّی قرار داده و دلیل روشنی برای آن نهاده و برای هر کسی که از این حد تجاوز کند، حد و مجازاتی قرار داده است».
معلّی بن خنیس از امام صادق(ع) نقل کرده است که فرمود:
«هیچ امری نیست که دو نفر با هم در آن اختلاف کنند، مگر آنکه اصلی برای (حلّ) آن در قرآن وجود دارد، ولی عقول مردان به آن نمی رسد».[۱۰]
از این روایت و روایات دیگری که از حضرت صادق(ع) رسیده، می توان برداشت کرد که همه چیز در قرآن بیان شده است، منتها فهم تمام آن در حیطه فهم بشر غیر معصوم نیست.
عبد الاعلی بن اعین می گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که می فرمود:
«من کتاب خدا را می دانم. در آن آغاز خلقت و آنچه تا قیامت خواهد بود، آمده است. در آن خبر آسمان و زمین، خبر بهشت و جهنم، و خبر گذشته و حال وجود دارد و من این را به گونه ای که به کف دستم نگاه می کنم، می دانم. به راستی خداوند فرمود: )فیه تبیان کُلِّ شَیْءٍ(؛ «در قرآن بیان همه چیز است».[۱۱]
در حدیث دیگر فرمود: «به راستی می دانم آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است. می دانم آنچه در بهشت است، و می دانم آنچه در دوزخ است، و می دانم آنچه تا قیامت خواهد بود».
آن گاه لحظه ای ساکت شد. سپس احساس کرد که شنوندگان تعجب کرده اند و این سخن برایشان گران آمده است؛ بنابراین فرمود: همۀ اینها را از کتاب خداوند عزوجل می دانم؛ زیرا خدای تعالی دربارۀ کتابش می فرماید: ) تِبْیانًا لِکُلِّ شَیْءٍ(.[۱۲]
این روایات در کنار روایاتی که قرآن را دارای بطونی می دانند که فقط پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) به آن آگاهی دارند، نتیجه می دهند که مسائل و علوم فراوانی در بطن قرآن وجود دارد که به جز ائمه(ع) کسی به آنها دسترسی ندارد.
ابواسامه می گوید: در محضر امام صادق(ع) بودم و در نزد او مردی از مغیریّه[۱۳] هم حضور داشت که از سنت ها و مستحبات پرسش کرد. حضرت فرمود:
«هیچ چیزی نیست که فرزند آدم به آن محتاج باشد، مگر اینکه از طرف خداوند و رسولش رسیده است. اگر چنین نبود، خداوند به وسیله ما احتجاج نمی کرد به آنچه احتجاج کرده است».
مغیری گفت: به چه احتجاج کرده است؟! حضرت صادق(ع) فرمود: «امروز دین شما را کامل و نعمت را بر شما تمام کردم».[۱۴]
(از این سخن معلوم می شود که خداوند با طرح امامت، دین را کامل و حجّت را هم بر مردم تمام کرده است).
۲ – تازگی قرآن
در عصر ما این پرسش فراوان مطرح می شود که: چگونه کتابی که مربوط به ۱۴۰۰سال قبل است، می تواند جامعه پیشرفته قرن حاضر را اداره کند؟ از حضرت امام صادق(ع) نیز سؤال شد که: چگونه قرآن با وجود انتشار یافتن و گذشت زمان، جز تازگی چیزی بر آن اضافه نمی شود؟ فرمود:
«لاَنَّ اللهَ تَبارکَ و تَعالی لَمْ یَجْعَلْهُ لِزمانٍ دُونَ زمانٍ وَلا لناسٍ دُونَ ناسٍ فَهُوَ فی کُلِّ زمانٍ جَدیدٌ و َ عِنْدَ کُلِّ قَومٍ غَضٌّ إِلی یَوْم الْقیامه؛[۱۵] برای اینکه خدای بلند مرتبه آن را برای زمان خاص و مردمی خاص قرار نداده. بدین رو، قرآن در هر زمان تازه و در نزد هر قومی جدید است تا روز قیامت».
یعنی خداوند قرآن را به گونه ای نازل فرموده که با همه زمان ها سازگار باشد و نیازهای همه انسان ها را برآورده سازد؛ چرا که قرآن با بیان قواعد و قوانین کلّی و حضور امامت در کنار آن و ادامه اجتهاد در زمان غیبت، به گونه ای نازل شده است که قابلیت دارد با استخراج و تطبیق بر مصداق های جدید، جواب گوی نیاز هر عصر و زمانی باشد.
۳ – آموختن قرآن
آشنایی با قرآن ـ که کامل ترین کتاب الهی است ـ به عنوان واجب کفایی، لازم و واجب است. حضرت صادق(ع) فرمود:
«یَنْبَغی أنْ لایَمُوت المؤمِنُ حَتّی یتَعَلَّمَ القُرآنَ اَوْ یَکُونَ فی تَعَلُّمِهِ؛ سزاوار است که مؤمن نمیرد، مگر آنکه قرآن را فراگرفته باشد یا در حال فراگیری آن باشد».
ظاهراً مراد از تعلّم، صرف روخوانی نیست، بلکه فراگیری مضامین قرآن و آشنایی با دستورهای آن و در نتیجه، عمل کردن به آن است. شاهد این مدّعا، تفسیری است که حضرت در ذیل آیۀ تلاوت بیان کرده است؛ آنجا که درباره سخن خداوند: )الذین آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقّ تِلاوَتِهِ([۱۶] فرمود:
«آیات قرآن را به ترتیل می خوانند و معانی آن را می فهمند و به احکام قرآن عمل می کنند، و به وعده اش امید می بندند و از عذاب های آن می ترسند، و به قصه های آن تمثل می جویند، و از مثل های آن عبرت می گیرند، و اوامر آن را انجام می دهند، و از نواهی آن دوری می کنند. به خدا سوگند که تلاوت فقط حفظ آیات قرآن و بیان حروف و تلاوت سوره های آن نیست … مردم حروف قرآن را حفظ کردند (و زیبا خواندند) ، ولی حدود آن را تباه کردند؛ بلکه (هدف از تلاوت،) تدبر در آیات قرآن است که خداوند فرمود: کتاب مبارکی بر تو نازل کردیم تا در آن تدبّر کنند[۱۷]».[۱۸]
وقتی که تلاوت فقط خواندن نباشد و همراه با فهم و تدبّر و عمل باشد، به طریق اولی تعلّم آن نیز باید توأم با درک و عمل باشد.
۴ – پناه بردن و گوش دادن به قرآن
قرآن کریم می فرماید:
)فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشّیْطانِ الرّجیمِ([۱۹]؛
«هر گاه قرآن خواندی، پس به خدا از شیطان رجیم پناه ببر».
از امام صادق(ع) دربارۀ استعاذه و پناه بردن به خداوند در آغاز هر سوره، سؤال شد. فرمود:
«نَعَمْ فتَعوَّذْ باللهِ مِنَ الشیطان الرجیم (وَ ذَکَرَ اَنَّ الرَّجیم اَخْبَثُ الشّیاطینَ)؛ بلی. پس، از شیطان رانده شده، به خدا پناه ببر، (و یادآور شد که رجیم، خبیث ترین شیاطین است)».[۲۰]
و همچنین آن حضرت دربارۀ لزوم گوش فرادادن به قرآن به هنگام تلاوت آن به وسیله دیگران فرمود:
«نَعَم إذا قُِریءَ القرآنُ عِندَکَ فَقَدْ وَجَبَ عَلَیْکَ الاسْتِماعُ و الإنصاتُ؛[۲۱] بلی، وقتی قرآن در نزد شما خوانده می شود، واجب و لازم است که گوش کنید و ساکت باشید».
۵ – منع تفسیر به رأی
از انحرافات خطرناکی که در جامعه بعد از پیامبر اکرم(ص) به وجود آمد و تا امروز ادامه داشته است، تفسیر به رأی و تحمیل آرا بر قرآن است. پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«قال الله جلَّ جلاله: ما آمَنَ بی مَنْ فَسَّرَ بِرَأیهِ کَلامی؛ خداوند جلیل فرموده است: به من ایمان نیاورده است کسی که کلام مرا (قرآن) تفسیر به رأی کند».
امام صادق(ع) نیز بر این امر به عنوان امر کلیدی تأکید ورزیده است؛ از جمله فرموده:
«مَنْ فَسَّرَ القُرْآنَ بِرَأیهِ فَأصابَ لم یُؤجَرْ و اِنْ أخْطأَ کان إثْمُهُ عَلَیْه؛ کسی که قرآن را تفسیر به رأی کند و به واقع هم برسد، اجر ندارد و اگر خطا کند، گناهکار است».[۲۲]
معارف دینی قرآنی
۱ – تفسیر آیۀ نَفْر
مردی انصاری از امام صادق(ع) پرسید: گروهی از مردم روایت کرده اند که رسول خدا(ص) فرمود: «اِنَّ اِخْتلافَ اُمَّتی رَحْمَهٌ؛ اختلاف امت من رحمت است». حضرت فرمود: راست می گویند. عرض کردم: اگر اختلاف آنها رحمت است، پس اجتماع و اتفاقشان عذاب است؟ حضرت فرمود: «مقصود چیزی نیست که تو رفته ای و دیگران رفته اند، اینکه خدا فرمود: )فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ([۲۳]؛ «چرا از هر طایفه، گروهی کوچ نمی کنند تا در دین تفقه کنند و بعد از برگشتن، قومشان را (از عذاب الهی) بترسانند». پس خداوند به مردم امر کرده است که به سوی رسول خدا بکوچند و نزد او رفت و آمد کنند تا بیاموزند، آن گاه به سوی قوم خویش برگردند و آنها را (از مسائل دینی) آگاه سازند. همانا مقصود پیامبر (از اختلاف)، رفت و آمد به شهرها ]ی دور و نزدیک[ است، نه اختلاف در دین؛ زیرا دین، یکی است. همانا دین، یکی است».[۲۴]
با تفسیر امام، دو شبهه مهم حل می شود:
مراد از « اِخْتلافُ اُمَّتی…»، اختلاف و نزاع امت نیست، بلکه مقصود رفت و آمد مردم از شهرهای دور و نزدیک به محضر پیامبر اکرم(ص) برای فراگیری مسائل دینی است.
شبهه دوم که اکنون نیز گاهی مطرح می شود، این است که: چرا فقط به انذار و ترساندن اشاره شده؛ در حالی که علما در کنار انذار، بشارت هم می دهند و چنانکه پیامبر اکرم(ص) «بشیر و نذیر» بود، علما نیز وارث همان پیامبرند؟! امام صادق(ع) این شبهه را این گونه حل می کند که مراد از «لِیُنْذِِرُوا»، «ِیُعَلِّموهم» است و در تعلیم، هم تبشیر وجود دارد و هم انذار، هم بیان اوامر خداوند است همراه با پاداش های آن، و هم بیان نواهی است که ارتکاب آن مستوجب عذاب است.
۲ – معنای شاکله
امام صادق(ع) فرمود:
«همانا اهل جهنم در جهنّم خالد و جاودان اند؛ چون نیات آنها در دنیا این بود که اگر دنیا ابدی بود، تا ابد خدا را عصیان کنند و همانا اهل بهشت در آن جاودان اند؛ چون نیّات آنها در دنیا این بود که اگر در دنیا باقی بمانند، همیشه خدا را اطاعت کنند. بر اساس نیّت است که هر دو گروه مخلّدند».
سپس آن حضرت این آیه را تلاوت کرد: )قُلْ کُلّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِه(. و فرمود: «علی نیّته؛[۲۵] اینکه هر کس بر شاکله اش عمل می کند؛ یعنی بر اساس نیتش عمل می کند».
با این تفسیر، معنای روایاتی که نیت را اساس کارها می داند، روشن می شود؛ از جمله «إنَّما اْلاَعمالُ بِالنِیّات؛ همانا اعمال بر اساس نیات است» و «اَلِنّیَهُ اَساسُ العَمَلِ».[۲۶]
۳ – هدف خلقت
از بحث هایی که همیشه مطرح بوده است، این مطلب است که: انسان برای چه آفریده شده است و هدف از خلقت او چیست؟
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
ز کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر، ننمایی وطنم؟
امام علی(ع) فرمود:
«خداوند رحمت کند انسانی را که آنچه لازم است، برای نفس خود تهیّه کند و خویشتن را برای قبر آماده سازد؛ انسانی که بداند از کجا آمده و در کدام راه است و به سوی کدام مقصد باز می گردد».[۲۷]
امروزه نیز این پرسش به صورت جدّی در تمام جوامع مطرح است. «ژان خوارستی»، دانشمند آلمانی، می گوید:
«هر چه بشریت ترقی می کند، این سؤال بیشتر مطرح می شود که چرا باید بمیرد و منظور از این آمدن و رفتن چیست؟ و به قول سقراط: زندگیِ بررسی نشده، ارزش زیستن ندارد».[۲۸]
قرآن کریم گاه هدف خلقت را رسیدن به بندگی می داند:
)وَ ما خَلَقْتُ الْجِنّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ([۲۹].
«ما خَلَقْتُ الْجِنّ وَ اْلإِنْسَ» این بخوان
جز عبادت نیست مقصود از جهان
و گاه هدف، شناخت قدرت الهی بیان شده است:
)اللّهُ الّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ اْلأَرْضِ مِثْلَهُنّ یَتَنَزّلُ اْلأَمْرُ بَیْنَهُنّ لِتَعْلَمُوا أَنّ اللّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ(.[۳۰]
و زمانی امتحان و آزمایش دانسته شده است که می فرماید:
)الّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً([۳۱]؛
«خدایی که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک، بهتر عمل می کنید».
در آیه ای دیگر نیز هدف خلقت را قرب و رحمت الهی دانسته، می فرماید:
)وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفینَ إِلاّ مَنْ رَحِمَ رَبّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ([۳۲]؛
«مردم پیوسته در اختلاف اند، مگر آنانی که خدا به آنان رحمت آورده و برای همین آنها را آفریده است».
این پرسش در زمان حضرت صادق(ع) نیز مطرح بود. ملحدی از حضرتش پرسید: خدا برای چه هدفی خلق را آفریده است؛ در حالی که احتیاجی به آنها ندارد و مجبور به خلق مخلوق نیز نبود و عبث و بیهودگی و بازیچه گرفتن مخلوق، لایق شأن او نیست؟ حضرت فرمود:
«خَلَقَهُمْ لإظْهارِ حِکْمَتِهِ و َ اِنفاذِ عِلْمِهِ و اِمضاء تَدْبیره؛ خداوند مخلوقات را آفرید تا حکمت خویش را بنمایاند، و علمش را نشان دهد، و تدبیرش را به تأیید برساند».[۳۳]
همان طور که در آیه قرآن آمده است: «خدا همان است که هفت آسمان و همانند آنها هفت زمین آفرید. او فرمان (خود) را در میان آنها فرود می آورد تا بدانید که خدا بر هر چیزی تواناست. به راستی، دانش وی هر چیزی را در بر گرفته است».[۳۴]
امام صادق(ع) در ذیل آیه )وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفینَ إِلاّ مَنْ رَحِمَ رَبّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ([۳۵]، فرمود:
«خَلَقَهُمْ لِیَفْعَلوا ما یَسْتَوْجِبُونَ بِه رَحْمَهَ الله فَیَرْحَمْهُم؛ خداوند آنها را آفرید تا آنچه را که با آن مستحق رحمت الهی می شوند، انجام دهند، پس او به آنها رحمت آورد».[۳۶]
در کلام حضرت صادق(ع) هدف خلقت، اظهار حکمت الهی، شناخت علم بی پایان الهی، تثبیت تدبیر او، امتحان مردم و رسیدن به رحمت و قرب الهی است.
در جمع بندی نهایی، اهداف مذکور را می توان چنین خلاصه کرد: خداوند به انسان اختیار داد و او را بر سر دو راهی گذاشت تا با انتخاب خود، راه شناخت و پرستش خدا را برگزیند و در سایه آن به رحمت الهی و سعادت دست یابد. و چون هر گونه رحمتی در نزدیکی به خداست، می توان گفت: هدف نهایی از آفرینش انسان، همان قرب الهی است و آزمایش انسان و پرستش خدا، وسیله و لازمه رسیدن به این هدف نهایی است.[۳۷]
۴ – قلب سلیم و مختوم
حضرت صادق(ع) در تفسیر آیه )إِلاّ مَنْ أَتَى اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ(، فرمود:
«قلب سلیم، قلبی است که خدای خویش را ملاقات کند، در حالی که در آن (محبت) غیر از خدا نباشد و هر قلبی که در آن شرک و یا شک باشد، (از ارزش) ساقط است».[۳۸]
آن حضرت در جای دیگر فرمود:
«هُوَ القَلْبُ الّذی سَلِمَ مِنْ حُبِّ الدُنیا؛ قلب سلیم، قلبی است که از حب دنیا سالم باشد».
اما «ختم قلب» چیست؟ امام صادق(ع) فرمود:
«برای تو قلب و گوش هایی است و به راستی خداوند هر گاه ارادۀ هدایت کسی را داشته باشد، گوش های قلب او را باز می کند و هر گاه غیر آن (گمراهی فرد) را اراده کند، بر گوش های قلب او مهر می زند که هرگز رستگار نخواهد شد و این است سخن خداوند که فرمود: ) أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها(؛[۳۹] «یا بر قلب ها، قفل ها زده شده است».
۵ – گناهان کبیره در قرآن
عمرو بن عبید بر امام صادق(ع) وارد شد و این آیه را خواند: )إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ([۴۰] و سپس عرض کرد: دوست دارم گناهان کبیره را از کتاب خدا برایم بیان فرمایید.
آن حضرت، در پاسخ این آیات و روایات را تلاوت فرمود:
۱ – شرک به خدا: )إِنّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ([۴۱]؛ «خداوند شرک را نمی آمرزد».
۲ – یأس از رحمت الهی: )لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ([۴۲]؛ «از رحمت خدا ناامید نمی شود».
۳ – عاق والدین؛ چون عاق، جبار شقی است: )وَ بَرّاً بِوالِدَتی وَ لَمْ یَجْعَلْنی جَبّارًا شَقِیّا([۴۳]؛ «و نیکی به پدر و مادر، و خدا مرا جبار و شقی نیافرید».
۴ – قتل نفس: )…وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا…([۴۴]؛ «…هر کس مؤمنی را عمداً به قتل برساند…».
۵ – خوردن مال یتیم: )إِنّ الّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْمًا([۴۵]؛ «کسانی که مال یتیم را از روی ظلم می خورند».
۶٫ فرار از جنگ: )وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ([۴۶]؛ «و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند».
۷٫ خوردن ربا: )الّذینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا([۴۷]؛ «کسانی که ربا می خورند».
۸٫ سحر: )ولَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ([۴۸]؛ «و می دانستند هر کس خریدار این گونه متاع باشد…».
۹ – زنا: )وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى([۴۹]؛ «نزدیک زنا نشوید».
۱۰ – قسم ناحق: )إِنّ الّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَنًا قَلیلاً([۵۰]؛ «بی تردید کسانی که پیمان خدا و سوگند های خود را به بهای ناچیزی می فروشند».
۱۱ – خیانت: )وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلّ([۵۱]؛ «هر کس خیانت کند، به همراه خیانت می آید».
۱۲ – ندادن زکات: ) وَ الّذینَ یَکْنِزُونَ الذّهَبَ وَ الْفِضّهَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللّهِ([۵۲]؛ «کسانی که طلا و نقره ذخیره می کنند و در راه خدا انفاق نمی کنند».
۱۳ – شهادت ناحق و کتمان شهادت: )وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ([۵۳]؛ «و هر کس کتمان شهادت کند، به دل گناهکار است».
۱۴ – شرب خمر: پیامبر(ص) فرمود: «شارب خمر، مثل بت پرست است».
۱۵ – ترک نماز: پیامبر(ص) فرمود: «هر کس نماز را عمداً ترک کند، از عهد خدا و رسول او بیزاری و برائت جسته است».
۱۶ – نقض عهد و قطع صله رحم: )الّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ([۵۴]؛ «آنانی که عهد خدا را نقض کردند».
۱۷ – سخن لغو و بیهوده (موسیقی و …): )وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزّورِ([۵۵]؛ «از قول زور، دوری کنید».
۱۸ – جرئت بر خدا: )أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللّهِ([۵۶]؛ «آیا آنها خود را از مکر الهی در امان می دانند؟».
۱۹ – کفران نعمت: )وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنّ عَذابی لَشَدیدٌ([۵۷]؛ «اگر کفران کنید، عذابم سخت است».
۲۰ – کم فروشی: )وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ([۵۸]؛ «وای بر کم فروشان!».
۲۱ – لواط: )الّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ اْلإِثْمِ([۵۹] ؛ «آنهایی که از گناهان بزرگ دوری می کنند».
۲۲ – بدعت: پیامبر(ص) فرمود: «کسی که به چهره بدعت گذار تبسم کند، او را بر نابودی دینش یاری کرده است».
با شنیدن این سخنان، عمرو از نزد امام صادق(ع) خارج شد، در حالی که گریه می کرد و می گفت: هلاک شد کسی که میراث شما را غارت کرد و در فضل و علم به منازعه با شما برخاست.[۶۰]
امامت در قرآن
یکی از پرسش هایی که امروزه مطرح است و وهابیّت نیز به شدت به آن دامن می زند، این است که چرا نام امامان در قرآن نیامده است؟ این پرسش در زمان حضرت صادق(ع) نیز مطرح شد. راوی پرسید: مقصود از این آیه چیست؟ )یا أَیّهَا الّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ( [۶۱]؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا و رسول خدا و صاحبان امر را اطاعت کنید».
حضرت صادق(ع) فرمود:
«إیّانا عنَى خاصه ، أمَرَ جَمِیعَ المُؤمنینَ إِلى یَوْمِ القِیامَه بِطاعتنا؛ خدا فقط ما (اهل بیت) را قصد کرده است و مؤمنان را تا روز قیامت دستور داده که از ما اطاعت کنند».
در جای دیگر فرمود: این آیه دربارۀ علی بن ابی طالب ، حسن و حسین(ع) نازل شده است. راوی پرسید: مردم می گویند: چرا نام علی(ع) و اهل بیت در قرآن نیامده است؟ حضرت فرمود: به آنها بگو : خداوند در قرآن امر به نماز کرد، ولی نفرمود: سه رکعت و یا چهار رکعت است؛ تا اینکه پیامبر تفسیر فرمود (و تعداد رکعات نماز را بیان کرد)، و آیه زکات نازل شد و خداوند اسم نبرد که از هر چهل درهم، یک درهم است تا اینکه پیامبر(ص) آن را تفسیر کرد، و دربارۀ حج آیه نازل شد و نفرمود هفت بار دور خانه طواف کنید؛ تا اینکه رسول خدا(ص) آن را تفسیر کرد و آیۀ ) أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ( ]نیز[ دربارۀ علی، حسن و حسین(ع) نازل شد، (ولی اسمی از آنها برده نشده است). سپس رسول خدا(ص) دربارۀ علی(ع) فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلیٌّ مَولاه» و فرمود: «اوصیکُمْ بِکِتابِ الله و اَهْلِ بیتی…؛ شما را به قرآن و اهل بیتم توصیه می کنم؛ زیرا من از خدا خواستم که آن دو از هم جدا نشوند تا در حوض (کوثر) بر من وارد شوند. خدا نیز آن را به من عطا کرد» و فرمود: «شما به اهل بیت من چیزی یاد ندهید؛ زیرا آنها داناتر از شما هستند»، و فرمود: «آنها، شما را از باب هدایت خارج نمی سازند و به گمراهی داخل نمی کنند».
اگر رسول خدا ساکت می شد و بیان نمی کرد که اهل بیتش چه کسانی هستند، به راستی آل فلان و آل فلان، خود را اهل بیت معرفی می کردند، (و لکن پیامبر بیان کرد) و قرآن در تأیید او فرمود: «همانا خدا اراده کرده است پلیدی را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک و پاکیزه قرار دهد»[۶۲]؛ در حالی که علی، حسن، حسین و فاطمه(س) جمع بودند. پس پیامبر آنها را زیر عبا قرار داد و فرمود: «خدایا! برای هر پیامبر، اهل و ثقل بوده است: و هَؤلاءِ اَهْلُ بَیتی و ثِقلی….؛ اینها اهل بیت و ثقل من هستند…».
ام سلمه عرض کرد: من جزء اهل بیت شما نیستم؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«تو بر خیر هستی، ولکن اهل بیت من همین ها هستند».[۶۳]
در حدیث دیگر فرمود:
«مراد از اولی الأمر، علی و حسن و حسین، سپس علی بن حسین و بعد محمد بن علی است، سپس امر چنین ادامه می یابد؛ چرا که زمین خالی از امام نمی شود».[۶۴]
فضیل از امام صادق(ع) پرسید: مقصود از آیه ) إِنّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ(؛ «تو فقط ترساننده هستی و برای هر قومی هدایتگری است، چیست؟ فرمود:
«کلّ اِمام هادٍ للقرآن الّذی هُوَ فیهِم؛ مقصود امامی است که مردم را به قرآنی که بین آنهاست، هدایت می کند».[۶۵]
در موارد فراوان حضرت صادق(ع) مصداق های حقیقی آیات قرآن را «امامان» دانسته است.
حضرت صادق(ع) فرمود: )أَفَمَنِ اتّبَعَ رِضْوانَ اللّهِ…( [۶۶]، «همان ائمه هستند» و فرمود: )وَ یَقُولُ اْلأَشْهادُ([۶۷]، «اشهاد، ما هستیم»، و فرمود: ) مِنْ کُلِّ أُمّهٍ شَهیدًا( [۶۸]، «و ما گواهان بر این امتیم» و اینکه خدا فرمود: )فی جَنْبِ اللّهِ([۶۹]، «جنب الله ماییم»، و سخن خدا که فرمود: ) وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ([۷۰]، «با صادقان باشید، به این معناست که با آل محمد باشید». و سخن خدا که فرمود: )إِنّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ([۷۱]، «مقصود، ولایت است».[۷۲]
بریده بن معاویه از سخن خداوند که می فرماید: )وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ([۷۳] ؛ «تأویل قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمی دانند» پرسید. حضرت صادق(ع) و یا حضرت باقر(ع) فرمود: «فرسولُ الله اَفْضُل الرّاسخینَ فیِ العِلم…؛ رسول خدا برترین راسخان است که خداوند به او تمام آنچه لازم بود، نازل فرمود و تأویل آن را هم به او تعلیم داد و نمی شود که خداوند چیزی را نازل کند و تأویل آن را نیاموزد و اوصیای پیامبر بعد از او تمام آن (تأویلات) را می دانند». آن گاه فرمود: «قرآن خاص و عام، محکم و متشابه، و ناسخ و منسوخ دارد که راسخان در علم (فقط) آن را می دانند».[۷۴]
پی نوشت ها
[۱] – الارشاد، شیخ مفید، ص۲۷۱، قم، مکتبه بصیرتی، مناقب آل ابی طالب، زین الدین محمد بن علی بن شهر آشوب، ج۴، ص۲۶۹، انتشارات ذوی القربی.
[۲] – سیر حدیث در اسلام، سید احمد میرخانی، ص۱۰۹ ـ ۲۰۴، تهران، ۱۳۶۱ش.
[۳] – انعام / ۵۹.
[۴] – نحل/ ۸۹.
[۵] – المیزان فی تفسیر القرآن، علامه سید محمد حسین طباطبائی، ج۱۲، ص۲۴۶ ـ ۲۴۷، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چهارم، ۱۳۶۱ش.
[۶] – تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، ج۱۱، ص۳۶۳٫ دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۰ش.
[۷] – اشاره به آیه ۸۹ سوره نحل.
[۸] – اصول کافی، ج۱، ص ۵۹، باب ۲۰، الرّد الی کتاب الله، ح۱؛ تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۳۶۲؛ نورالثقلین، ج۳، ص۷۴۰.
[۹] – تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۳۶۲؛ نورالثقلین، ج۳، ص۷۵.
[۱۰] – اصول کافی، ج۱، ص۶۰، ح۶؛ اعلام الهدایه، مجمع جهانی اهل بیت، ج۸، ص۲۳۷.
[۱۱] – اصول کافی، ج۱، ص۶۱، باب ۲۰، (الرّد إلی الکتاب)، ح۸.
[۱۲] – همان، ج۱، ص۲۰۱، ح۲.
[۱۳] – گروهی از غلات، پیرو مغیره بن سعید عجلی هستند. ر.ک: معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، مؤسسه فرهنگی آرایه، ج۵، ص۴۶۷.
[۱۴] – مائده / ۳؛ بحارالانوار، ج۲، ص۱۶۹، ح۳.
[۱۵] – بحارالانوار، ج۹۲، ص۱۵، ح۸؛ منتخب میزان الحکمه، ص۴۱۶، ح۵۱۶۸.
[۱۶] – «کسانی که کتاب (قرآن) به آنان دادیم، آن را چنان که حق تلاوتش است، تلاوت می کنند». بقره / ۱۲۱.
[۱۷] – ص / ۲۹.
[۱۸] – تنبیه الخواطر، ج۲، ص۲۳۶، به نقل از منتخب میزان الحکمه، ص ۴۱۸، ح۵۱۹۲.
[۱۹] – نحل / ۹۸.
[۲۰] – تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۷۰، ح۶۸، به نقل از منتخب میزان الحکمه، ص ۴۱۸.
[۲۱] – بحارالانوار، ج۸۶، ص۱۵۱، ج۸۷، ص۷۸، ج۸۹، ص۲۲۱؛ وسائل الشیعه، ص۲۱۵، باب ۲۶.
[۲۲] – بحارالانوار، ج۹۲، ص۱۱۰، ح۱۱؛ منتخب میزان الحکمه، ص ۴۱۹، ح۵۲۰۸.
[۲۳] – توبه / ۱۲۲.
[۲۴] – اعلام الهدایه، ج۴، ص۲۳۹؛ معانی الاخبار، صدوق، ص۱۵۷، ح۱، ص۱۵۴، ح۱.
[۲۵] – کافی، ج۲، ص۵۸، ح۵؛ منتخب میزان الحکمه، ص۱۱۴، ح۱۲۸۷.
[۲۶] – منتخب میزان الحکمه، ص ۵۱۹.
[۲۷] – اعلام الدین، ص۳۴۴.
[۲۸] – مجله صباح، ش۱۰ـ۹، ۱۳۸۲ش، ص۶۸٫ ر.ک: جوان و بحران هویت، محمدرضا شرفی، ص۹۶؛ ایدئولوژی الهی، ص ۲۷۱.
[۲۹] – ذاریات / ۵۶.
[۳۰] – طلاق / ۱۲.
[۳۱] – ملک / ۲.
[۳۲] – هود / ۱۱۸ و ۱۱۹.
[۳۳] – بحارالانوار، ج۱، ص ۱۶۷، ح۲.
[۳۴] – طلاق / ۱۲.
[۳۵] – هود / ۱۱۸و۱۱۹.
[۳۶] – نور الثقلین، حویزی، ج۲، ص۴۰۴، ح ۲۵۰، به نقل از منتخب میزان الحکمه، ص ۶۵، ح۷۰۵.
[۳۷] – ر.ک: معارف قرآن، محمد تقی مصباح یزدی، مؤسسه در راه حق، ص ۱۶۸؛ مجله صباح، ش۱۰ـ۹، ص۷۴.
[۳۸] – کافی، ج۲، ص۱۶، ح۵؛ منتخب میزان الحکمه، ص ۴۲۹.
[۳۹] – محمد / ۲۴.
[۴۰] – نساء / ۳۱.
[۴۱] – نساء / ۴۸ و ۱۱۶.
[۴۲] – یوسف / ۸۷.
[۴۳] – مریم / ۳۲.
[۴۴] – نساء / ۹۳.
[۴۵] – همان / ۱۰.
[۴۶] – انفال / ۱۶.
[۴۷] – بقره / ۲۷۵.
[۴۸] – همان / ۱۰۲.
[۴۹] – اسراء / ۳۲.
[۵۰] – آل عمران / ۷۷.
[۵۱] – همان / ۱۶۱.
[۵۲] – توبه / ۳۴.
[۵۳] – بقره / ۲۸۳.
[۵۴] – همان / ۲۷.
[۵۵] – حج / ۳۰.
[۵۶] – اعراف / ۹۹.
[۵۷] – ابراهیم / ۷.
[۵۸] – المطففین / ۱.
[۵۹] – نجم / ۳۲.
[۶۰] – مناقب، ج۴، ص۲۷۲و۲۷۳.
[۶۱] – نساء / ۵۹.
[۶۲] – احزاب/ ۳۳.
[۶۳] – تفسیر صافی، محسن فیض کاشانی، ج۱، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج۱، ص۴۶۲و۴۶۳.
[۶۴] – همان، ص ۴۶۳.
[۶۵] –کافی، ج۱، ص۱۹۱، کتاب الحجه، ح۱.
[۶۶] – آل عمران / ۱۶۲.
[۶۷] – هود / ۱۸.
[۶۸] – نحل / ۸۴.
[۶۹] – زمر / ۵۶.
[۷۰] – توبه / ۱۱۹.
[۷۱] – سباء / ۴۶.
[۷۲] – مناقب، ج۴، ص۱۹۴و۱۹۵.
[۷۳] – آل عمران / ۷.
[۷۴] – کافی، ج۱، ص ۲۱۳، کتاب الحجه، باب الراسخون، ح۲؛ اعلام الهدایه، ج۸، ص ۲۳۴
پاسخ دهید