خوارزمی گوید:
چون خولی سر مطهّر را پیش ابن زیاد آورد (بشیر بن مالک عهدهدار آوردنش بود) پیش او گذاشت و با اشعاری چنین گفت:
رکابم را پر از سیم و زر کن، منم که پادشاه با شوکتی را کشتم؛ کسی را کشتم که بهترین پدر و مادر و برترین نسب را داشت.
ابن زیاد از حرف او خشمگین شد و گفت: اگر میدانستی او چنین است، چرا کشتی؟ به خدا از من خیری نخواهی یافت و تو را هم به او ملحق میکنم. او را پیش خواند و گردنش را زد.
قال الخوارزمیّ:
و لمّا أدخل خولیّ الأصبحیّ الرّأس علی ابن زیاد –و کان الّذی یتولّی حمله بشیر بن مالک- فقدّمه إلیه و أنشاء یقول:
امْلَأْ رِکَابِی فِضَّهً وَ ذَهَباً إِنِّی قَتَلْتُ الْمَلِکَ الْمُحَجَّبَا
قَتَلْتُ خَیْرَ النَّاسِ أُمّاً وَ أَباً وَ خَیْرَهُمْ إِذْ یُنْسَبُونَ نَسَبا
فعضب ابن زیاد من قوله و قال: فإذا علمت أنّه کذلک لِمَ قتلته؟ و الله لا نلت منّی خیراً و لألحقنّک به. فقدّمه و ضرب عنقه.[۱]
[۱]– متقل الحسین (ع) ۲: ۳۹، کشف الغمه ۲: ۵۱، البدایه و النّهایه ۸: ۲۱۴ مع اختلاف.
پاسخ دهید