چرا در بیشتر جنگهای پیامبر یارانشون پا به فرار میگذاشتند،مگر اینها همان مهاجرین انصار نبودند…؟ همون کسانی که در قرآن مورد تمجید قرار گرفت و با نام سابقون الاولون نام گرفتند؟ در جنگ حنین . احد . بدر ((که سوره آل عمران در وصف همین هاست که متواری شدند)) فرار کردند در جنگ حنین :ابن عباس گوید: تنها کسى که در جنگ حنین با رسول خدا صلى اللّه علیه وآله ماند و استقامت کرد، علىّ بن ابى طالب علیهما السلام بود و همه پا به فرار گذاشتند المستدرک على الصحیحین:ج ۳ /ص ۱۱۱٫
با سلام. سوال شما از بخشهای متعددی تشکیل شده بود که در پاسخ به آنها باید گفت:
سوالی که داشتم در مورد جنگهای پیامبر بود…چرا در بیشتر جنگهای پیامبر یارانشون پا به فرار میگذاشتند
مگر اینها همان مهاجرین انصار نبودند…؟
مناسب است بدانیم:
۱٫ تعداد عزوات پیامبر خدا از ۴۳ تا ۸۰ غزوه بیان شده است.
۲٫ کلمه بیشتر را در جایی میتوان به کار برد که ۵۱ در صد از آمار را به خود اختصاص دهد.
اما غزواتی که اصحاب پیامبر در آن سستی به خرج داده و یا متواری شدند از تعداد انگشتان یک دست هم تجاوز نمیکند. حال با توجه به مطالب فوق چنین انتسابی به آنان صحیح به نظر نمیرسد.
همون کسانی که در قرآن مورد تمجید قرار گرفت و با نام سابقون الاولون نام گرفتند؟
فراموش نکنیم فرقی واضح و آشکار میان یاران پیامبر و منافقانی است که نقش عمدهای در مسائل پس از رحلت پیامبر خدا صلیالله علیه و آله داشتند. عدم ارتباط این افراد با آیه ۱۰۰ سوره توبه و کلمه السابقون الالون را میتوان با دقت در مطالب زیر دنبال نمود:
گر چه در باره السابقون الالون، مفسران روایات متعددى نقل کردهاند، ولى چنان که خواهیم دید هیچ کدام از آنها شان نزول آیه نیست، بلکه در واقع بیان مصداق و وجود خارجى آن است.
در واقع السابقون الاولون و عبارات بعدی آیهای که این کلمه در آن به کار رفته است[۱] اشاره به گروههاى مختلف از مسلمانان راستین دارد که آنها را میتوان به سه گروه مشخص تقسیم کرد:
نخست آنها که پیشگامان در اسلام و هجرت بودهاند (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ).
دوم آنها که پیشگام در نصرت و یارى پیامبر ص و یاران مهاجرش بودند (و الانصار).
سوم آنها که بعد از این دو گروه آمدند و از برنامههاى آنها پیروى کردند، و با انجام اعمال نیک، و قبول اسلام، و هجرت، و نصرت آئین پیامبر ص به آنها پیوستند (وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ)[۲]
خداوند پس از ذکر این گروه سهگانه میفرماید: هم خداوند از آنها راضى است و هم آنها از خدا راضى شدهاند (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ).
رضایت خدا از آنها به خاطر ایمان و اعمال صالحى است که انجام دادهاند، و خشنودى آنان از خدا به خاطر پاداشهاى گوناگون و فوق العاده و پر اهمیت است که به آنان ارزانى داشته.
به تعبیر دیگر آنچه خدا از آنها خواسته انجام دادهاند، و آنچه آنها از خدا خواستهاند به آنان بخشیده، بنا بر این هم خدا از آنها راضى است و هم آنان از خدا راضى هستند.
در اینجا به چند نکته مهم باید توجه کرد:
۱- موقعیت پیشگامان
در هر انقلاب وسیع اجتماعى که بر ضد وضع نابسامان جامعه صورت مىگیرد پیشگامانى هستند که پایههاى انقلاب و نهضت بر دوش آنها است، آنها در واقع وفادارترین عناصر انقلابى هستند، زیرا به هنگامى که پیشوا و رهبرشان از هر نظر تنها است گرد او را مىگیرند، و با اینکه از جهات مختلف در محاصره قرار دارند و انواع خطرها از چهار طرف آنها را احاطه کرده و دست از یارى و فدا کارى برنمىدارند. مخصوصا مطالعه تاریخ، آغاز اسلام را نشان مىدهد که پیشگامان و مومنان نخستین با چه مشکلاتى روبرو بودند؟ چگونه آنها را شکنجه و آزار مىدادند، ناسزا مىگفتند، متهم مىکردند، به زنجیر مىکشیدند و نابود مىنمودند. ولى با این همه گروهى با اراده آهنین و عشق سوزان و عزم راسخ و ایمان عمیق در این راه گام گذاردند و به استقبال انواع خطرها رفتند. در این میان سهم مهاجران نخستین از همه بیشتر بود، و به دنبال آنها انصار نخستین یعنى آنهایى که با آغوش باز از پیامبر ص به مدینه دعوت کردند، و یاران مهاجر او را همچون برادران خویش مسکن دادند، و از آنها با تمام وجود خود دفاع کردند، و حتى بر خویشتن نیز مقدم داشتند و اگر مىبینیم در آیه فوق به این دو گروه اهمیت فوق العادهاى داده شده است به خاطر همین موضوع است. ولى با این حال قرآن مجید- آن چنان که روش همیشگى او است- سهم دیگران را نیز نادیده نگرفته است و به عنوان تابعین به احسان از تمام گروههایى که در عصر پیامبر و یا زمانهاى بعد به اسلام پیوستند، هجرت کردند، و یا مهاجران را پناه دادند و حمایت نمودند یاد مىکند، و براى همه اجر و پاداشهاى بزرگى را نوید مىدهد.
۲- تابعین چه اشخاصى بودند؟
اصطلاح گروهى از دانشمندان بر این است که کلمه تابعین را تنها به شاگردان صحابه مىگویند، یعنى آن عدهاى که پیامبر ص را ندیدند اما بعد از پیامبر ص به روى کار آمدند و علوم و دانشهاى اسلامى را وسعت بخشیدند، و به تعبیر دیگر اطلاعات اسلامى خود را بدون واسطه از صحابه پیامبر ص گرفتند. ولى همان گونه که در بالا گفتیم مفهوم آیه از نظر لغت به این گروه، محدود نمىشود، بلکه تعبیر تابعین به احسان تمام گروههایى را که در عصر و زمان از برنامه و اهداف پیشگامان اسلام پیروى کردند شامل مىشود.
توضیح اینکه بر خلاف آنچه بعضى فکر مىکنند مساله هجرت و همچنین نصرت که دو مفهوم سازنده اسلامى است، محدود به زمان پیامبر ص نیست بلکه امروز نیز این دو مفهوم در شکلهاى دیگرى وجود دارد، و فردا نیز وجود خواهد داشت، بنا بر این تمام کسانى که به نحوى در مسیر این دو برنامه قرار مىگیرند در مفهوم تابعین به احسان داخلاند.
منتها مهم آنست که توجه داشته باشیم قرآن با ذکر کلمه احسان تاکید مىکند که پیروى و تبعیت از پیشگامان در اسلام نباید در دائره حرف و ادعا، و یا حتى ایمان بدون عمل خلاصه شود، بلکه باید این پیروى یک پیروى فکرى و عملى و همه جانبه بوده باشد.
۳- نخستین مسلمان چه کسى بود؟
در اینجا بیشتر مفسران به تناسب بحث آیه فوق این سؤال را مطرح کردهاند که نخستین کسى که اسلام آورد و این افتخار بزرگ در تاریخ به نام او ثبت شد چه کسى است؟
در پاسخ این سؤال همه متفقا گفتهاند نخستین کسى که از زنان مسلمان شد خدیجه همسر وفادار و فدا کار پیامبر ص بود، و اما از مردان، همه دانشمندان و مفسران شیعه به اتفاق گروه عظیمى از دانشمندان اهل سنت على ع را نخستین کسى از مردان مىدانند که دعوت پیامبر ص را پاسخ گفت.
شهرت این موضوع در میان دانشمندان اهل تسنن به حدى است که جمعى از آنها ادعاى اجماع و اتفاق بر آن کردهاند. از جمله حاکم نیشابورى در مستدرک على الصحیحین در کتاب معرفت صفحه ۲۲ چنین مىگوید: هیچ مخالفتى در میان تاریخنویسان در این مساله وجود ندارد، که على بن ابى طالب ع نخستین کسى است که اسلام آورده، تنها در بلوغ او به هنگام پذیرش اسلام اختلاف دارند[۳]
ابن عبد البر در کتابش به نام استیعاب (ج ۲ صفحه ۴۵۷) چنین مىنویسد: در این مساله اتفاق است که خدیجه نخستین کسى بود که ایمان به خدا و پیامبر ص آورد، و او را در آنچه آورده بود تصدیق کرد، سپس على ع بعد از او همین کار را انجام داد.[۴]
ابو جعفر اسکافى معتزلى مىنویسد: قد روى الناس کافه افتخار على بالسبق الى الاسلام: عموم مردم نقل کردهاند که افتخار سبقت در اسلام مخصوص على بن ابى طالب ع است.[۵]
گذشته از این، روایات فراوانى از پیامبر ص و نیز از خود على ع و صحابه در این باره نقل شده است که به حد تواتر مىرسد و ذیلا چند حدیث را به عنوان نمونه مىآوریم:
۱- پیامبر ص فرمود: نخستین کسى که در کنار حوض کوثر بر من وارد مىشود، نخستین کسى است که اسلام آورده، و او على بن ابى طالب ع است.[۶]
۲- گروهى از دانشمندان اهل سنت از پیامبر ص نقل کردهاند که پیامبر ص دست على ع را گرفت و فرمود: این اولین کسى است که به من ایمان آورده، و اولین کسى است که در قیامت با من مصافحه مىکند و این صدیق اکبر است.[۷]
۳- ابو سعید خدرى از پیامبر ص چنین نقل مىکند که دست به میان شانههاى على ع زد و فرمود:اى على هفت صفت ممتاز دارى که احدى در قیامت نمىتواند در باره آنها با تو گفتگو کند، تو نخستین کسى هستى که به خدا ایمان آوردى، و از همه نسبت به پیمانهاى الهى با وفاترى، و در اطاعت فرمان خدا پابرجاترى.[۸] همانگونه که اشاره کردیم دهها روایت در کتب مختلف تاریخ و تفسیر و حدیث، در این باره از پیامبر ص و دیگران نقل شده است و در صورت علاقه مىتوانید براى توضیح بیشتر به جلد سوم عربى الغدیر صفحه ۲۲۰ تا ۲۴۰ و کتاب احقاق الحق جلد ۳ صفحه ۱۱۴ تا ۱۲۰ مراجعه نمایید.
جالب اینکه گروهى که نتوانستهاند سبقت على ع را در ایمان و اسلام انکار کنند به عللى که ناگفته پیدا است کوشش دارند آن را به نحو دیگرى انکار، یا کم اهمیت جلوه دهند، و بعضى دیگر کوشش دارند که به جاى او ابو بکر را بگذارند که او اولین مسلمان است. گاهى مىگویند على ع در آن هنگام دهساله بود و طبعا نابالغ، بنا بر این اسلام او به عنوان اسلام یک کودک تاثیرى در قوت و قدرت جبهه مسلمین در برابر دشمن نداشت (این سخن را فخر رازى در تفسیرش ذیل آیه فوق آورده است) و این براستى عجیب است و در واقع ایرادى است بر شخص پیامبر ص زیرا مىدانیم هنگامى که در یوم الدار پیامبر ص اسلام را به عشیره و طایفه خود عرضه داشت هیچکس آن را نپذیرفت جز على ع که برخاست و اعلام اسلام نمود، پیامبر ص اسلامش را پذیرفت، و حتى اعلام کرد که تو برادر و وصى و خلیفه منى!. و این حدیث را که گروهى از حافظان حدیث از شیعه و سنى در کتب صحاح و مسانید، و همچنین گروهى از مورخان اسلام نقل کرده و بر آن تکیه نمودهاند نشان مىدهد که نه تنها پیامبر ص اسلام على ع را در آن سن و سال کم، پذیرفت بلکه او را به عنوان برادر و وصى و جانشین خود معرفى نمود.[۹]
و گاهى به این تعبیر که خدیجه نخستین مسلمان از زنان و ابو بکر نخستین مسلمان از مردان و على ع نخستین مسلمان از کودکان بود، خواستهاند از اهمیت آن بکاهند (این تعبیر را مفسر معروف و متعصب، نویسنده المنار ذیل آیه مورد بحث ذکر کرده است).
در حالى که اولا همانگونه که گفتیم کمى سن على ع در آن روز به هیچوجه از اهمیت موضوع نمىکاهد، بخصوص اینکه قرآن در باره حضرت یحیى صریحا مىگوید: وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا[۱۰]: ما فرمان را به او در حال کودکى دادیم.
و در باره عیسى ع نیز مىخوانیم که در حال کودکى به سخن آمد و به آنها که در باره او گرفتار شک و تردید بودند گفت: إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا: من بنده خدایم، کتاب آسمانى به من داده، و مرا پیامبر قرار داده است.[۱۱] هنگامى که اینگونه آیات را با حدیثى که از پیامبر ص در بالا نقل کردیم که او على ع را وصى و خلیفه و جانشین خود قرار داد ضمیمه کنیم روشن مىشود که سخن المنار گفتار تعصب آمیزى بیش نیست.
ثانیا این موضوع از نظر تاریخى مسلم نیست که ابو بکر سومین نفرى باشد که اسلام را پذیرفته است، بلکه در بسیارى از کتب تاریخ و حدیث اسلام آوردن گروه دیگرى را قبل از او ذکر کردهاند.
این بحث را با ذکر این نکته پایان مىدهیم که على ع در سخنانش بارها به این موضوع که من اولین مؤمن و اولین مسلمان و نخستین نمازگزار با پیامبرم اشاره نموده و موقعیت خود را روشن ساخته است، و این موضوع در بسیارى از کتب از آن حضرت نقل شده.
به علاوه ابن ابى الحدید از دانشمند معروف ابو جعفر اسکافى معتزلى نقل مىکند اینکه بعضى مىگویند ابو بکر سبقت در اسلام داشته اگر صحیح باشد چرا خودش در هیچ مورد به این موضوع بر فضیلت خود استدلال نکرده است، و نه هیچیک از هواداران او از صحابه چنین ادعایى را کردهاند.[۱۲]
۴- آیا همه صحابه افراد صالحى بودند؟
سابقا به این موضوع اشاره کردیم که دانشمندان اهل سنت معمولا معتقدند که همه یاران پیامبر ص پاک و درستکار و صالح و شایسته و اهل بهشتند. در اینجا به تناسب آیه فوق که بعضى آن را دلیل قاطعى بر ادعاى فوق گرفتهاند بار دیگر این موضوع مهم را که سرچشمه دگرگونیهاى زیادى در مسائل اسلامى مىشود مورد تجزیه و تحلیل قرار مىدهیم:
بسیارى از مفسران اهل سنت این حدیث را ذیل آیه فوق نقل کردهاند که حمید بن زیاد مىگوید: نزد محمد بن کعب قرظى رفتم و به او گفتم در باره اصحاب رسول خدا ص چه مىگویى؟ گفت: جمیع اصحاب رسول اللَّه (ص) فى الجنه محسنهم و مسیئهم!: همه یاران پیامبر ص در بهشتند، اعم از نیکوکار و بدکار و گنهکار! گفتم این سخن را از کجا مىگویى؟ گفت: این آیه را بخوان وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ … تا آنجا که مىفرماید:
رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ سپس گفت: اما در باره تابعین شرطى قائل شده و آن این است که آنها باید تنها در کارهاى نیک از صحابه پیروى کنند (فقط در این صورت اهل نجاتند، و اما صحابه چنین قید و شرطى را ندارند)[۱۳]
ولى این ادعا به دلائل زیادى مردود و غیر قابل قبول است، زیرا:
اول- حکم مزبور در آیه فوق شامل تابعین هم مىشود، و منظور از تابعان همانگونه که اشاره کردیم تمام کسانى هستند که از روش مهاجران و انصار نخستین، و برنامههاى آنها پیروى مىکنند، بنا بر این باید تمام امت بدون استثناء اهل نجات باشند! و اما اینکه در حدیث محمد بن کعب از این موضوع جواب داده شده که خداوند در تابعین قید احسان را ذکر کرده، یعنى از برنامه نیک و روش صحیح صحابه پیروى کند، نه از گناهانشان، این سخن از عجیبترین بحثها است.
چرا که مفهومش اضافه فرع بر اصل است، جایى که شرط نجات تابعان و پیروان صحابه این باشد که در اعمال صالح از آنها پیروى کنند به طریق اولى باید این شرط در خود صحابه بوده باشد.
و به تعبیر دیگر خداوند در آیه فوق میگوید: رضایت و خشنودى او شامل حال همه مهاجران و انصار نخستین که داراى برنامه صحیح بودند و همه پیروان آنها است، نه اینکه مىخواهد مهاجران و انصار را چه خوب باشند و چه بد، مشمول رضایت خود قرار دهد، اما تابعان را با قید و شرط خاصى بپذیرد.
ثانیا- این موضوع با دلیل عقل به هیچوجه سازگار نیست، زیرا عقل هیچگونه امتیازى براى یاران پیامبر ص بر دیگران قائل نمىباشد، چه تفاوتى میان ابو جهلها و کسانى است که نخست ایمان آوردند، سپس از آئین او منحرف شدند و چرا کسانى که سالها و قرنها بعد از پیامبر ص قدم به این جهان گذاردند و فداکاریها و جانبازیهاى آنها در راه اسلام کمتر از یاران نخستین پیامبر ص نبود، بلکه این امتیاز را داشتند که پیامبر ص را نادیده، شناختند، و به او ایمان آوردند، مشمول این رحمت و رضایت الهى نباشند.
قرآنى که مىگوید: گرامىترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شما است، چگونه این تبعیض غیر منطقى را مىپسندد؟ قرآنى که در آیات مختلفش به ظالمان و فاسقان لعن مىکند و آنها را مستوجب عذاب الهى مىشمرد، چگونه این مصونیت غیر منطقى صحابه را در برابر کیفر الهى مىپسندد؟ آیا اینگونه لعنها و تهدیدهاى قرآن قابل استثناء است، و گروه خاصى از آن خارجند؟ چرا و براى چه؟!. از همه گذشته آیا چنین حکمى به منزله چراغ سبز دادن به صحابه نسبت به هر گونه گناه و جنایت محسوب نمىشود؟
ثالثا- این حکم با متون تاریخ اسلامى به هیچوجه سازگار نیست، زیرا بسیار کسان بودند که روزى در ردیف مهاجران و انصار بودند، و سپس از راه خود منحرف شدند و مورد خشم و غضب پیامبر ص که توام با خشم و غضب خدا است قرار گرفتند، آیا در آیات قبل داستان ثعلبه بن حاطب انصارى را نخواندیم که چگونه منحرف گردید و مغضوب پیامبر ص شد.
روشنتر بگوئیم: اگر منظور آنها این است که صحابه پیامبر ص عموما مرتکب هیچگونه گناهى نشدند و معصوم و پاک از هر معصیتى بودند، این از قبیل انکار بدیهیات است.
و اگر منظور آنست که آنها گناه کردند و اعمال خلافى انجام دادند باز هم خدا از آنها راضى است، مفهومش این است که خدا رضایت به گناه داده است! چه کسى مىتواند طلحه و زبیر که در آغاز از یاران خاص پیامبر بودند و همچنین عایشه همسر پیامبر ص را از خون هفده هزار نفر مردم مسلمانى که خونشان در میدان جنگ جمل ریخته شد تبرئه کند؟ آیا خدا به این خونریزیها راضى بود؟
آیا مخالفت با على ع خلیفه پیامبر ص که اگر فرضا خلافت منصوص او را نپذیریم حد اقل با اجماع امت برگزیده شده بود، و شمشیر کشیدن به روى او و یاران وفادارش چیزى است که خدا از آن خشنود و راضى باشد؟
حقیقت این است که طرفداران فرضیه تنزیه صحابه با اصرار و پافشارى روى این مطلب، چهره پاک اسلام را که همه جا میزان شخصیت اشخاص را ایمان و عمل صالح قرار مىدهد زشت و بلامنظر ساختهاند.
آخرین سخن اینکه رضایت و خشنودى خدا که در آیه فوق است روى یک عنوان کلى قرار گرفته و آن هجرت و نصرت و ایمان و عمل صالح است، تمام صحابه و تابعان ما دام که تحت این عناوین قرار داشتند مورد رضاى خدا بودند، و آن روز که از تحت این عناوین خارج شدند از تحت رضایت خدا نیز خارج گشتند. از آنچه گفتیم بخوبى روشن مىشود که گفتار مفسر دانشمند اما متعصب یعنى نویسنده المنار که در اینجا شیعه را به خاطر عدم اعتقاد به پاکى و درستى همه صحابه، مورد سرزنش و حمله قرار مىدهد کمترین ارزشى ندارد، شیعه گناهى نکرده، جز اینکه حکم عقل و شهادت تاریخ و گواهى قرآن را در اینجا پذیرفته، و به امتیازات واهى و نادرست متعصبان گوش فرا نداده است.
منبع:رپسمان
[۱] . توبه، ۱۰۰.
[۲] . بسیارى از مفسران کلمه من را در جمله (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ) من تبعیضیه دانستهاند و ظاهر آیه نیز همین است، زیرا در آیه سخن از پیشگامان مهاجران و انصار است نه همه آنها. و در واقع بقیه در مفهوم جمله بعد یعنى تابعان وارد مىشوند.
[۳] . تفسیر قرطبى جلد ۵ صفحه ۳۰۷۵.
[۴] . الغدیر ج ۳ صفحه ۲۳۸ و ۲۳۷.
[۵] . الغدیر ج ۳ صفحه ۲۳۸ و ۲۳۷.
[۶] . حدیث فوق طبق نقل الغدیر در مستدرک حاکم جلد ۲ صفحه ۱۳۶ و استیعاب ج ۲ ص ۴۵۷ و شرح ابن ابى الحدید ج ۳ ص ۲۵۸ آمده است.
[۷] . در همان مدرک این حدیث از طبرانى و بیهقى و میثمى در مجمع و حافظ گنجى در کفایه و اکمال و کنز العمال نقل شده است.
[۸] . این حدیث طبق نقل الغدیر در کتاب حلیه الاولیاء جلد اول صفحه ۶۶ نقل شده است.
[۹] . این حدیث به عبارات مختلف نقل شده و آنچه در بالا آوردیم عبارتى است که ابو جعفر اسکافى در کتاب نهج العثمانیه، و برهان الدین در انباء نجباء الانباء و ابن اثیر در کامل و بعضى دیگر نقل کردهاند (براى توضیح بیشتر به جلد دوم الغدیر عربى صفحه ۲۷۸ تا ۲۸۶ مراجعه کنید).
[۱۰] . سوره مریم آیه ۱۲.
[۱۱] . سوره مریم آیه ۳۰.
[۱۲] . الغدیر ج ۳ صفحه ۲۴۰.
[۱۳] . تفسیر المنار و تفسیر فخر رازى ذیل آیه فوق.
پاسخ دهید