درباره فاطمه زهرا سلام الله علیها از دو محور باید سخن گفت:
یک محور مربوط به تحقیقات علمی است که برای ما ثمره علمی و نتیجه اعتقادی دارد و پشتوانه ی مسائل اخلاقی، فقهی، حقوقی ما هم هست.
محور دوم آن بخشی است که مستقیماً به ما مربوط است، ما باید تأسی کنیم، آن را اسوه قرار بدهیم، الگو بدانیم، پیروی کنیم و مانند آن.
آن بخشی که مربوط به مسائل اعتقادی است و ثمره علمی دارد بررسی مقام منیع آن بانو است که این همتای قرآن کریم است، همتای نبوت است، همتای رسالت است، همتای ولایت است. چیزی از ولی الله مطلق کم ندارد، اینها یک نورند و مانند آن.
شاگرد مستقیم پرودگار
سر اینکه این بانو سلام الله علیها حجت بر ائمه علیهم السّلام است و اگر علی بن ابیطالب سلام الله علیه نبود، احدی همتای آن حضرت نبود، آدم و من دونه؛ این است که این مثل خود قرآن کریم در مقام حدوث و بقاء شکل گرفت. قرآن از زمین برنخاست، از فکر کسی تدوین نشد. هیچ عالم بشری این قرآن را تدوین نکرد و تنظیم نکرد. سورش، آیاتش، معارفش، مفاهیمش را بررسی نکرد و انشاء نکرد. مستقیماً از جهان غیب نازل شد و در طیّ ۳۲ سال ماند و برای ابد جای خود را تثبیت کرد. این سه کار را قرآن کرد: یعنی از آسمان نازل شد، نزولش هم ۳۲ طول کشید و ماند برای ابد.
انسان کامل، مخصوصاً فاطمه زهرا سلام الله علیها هم وقتی هویتشان را ارزیابی می کنیم، می بینیم در همین مثلث خلاصه می شود؛ او از زمین برنخاست، از آسمان نازل شد و تقریباً همسفر قرآن کریم بود. تا قرآن آیات و سورش نازل می شد، این هم روزانه متکامل می شد، ترقّی می کرد. و تا قرآن به پایان رسید، عمر این بی بی هم به پایان رسید؛ ولی برای ابد ماند. گرچه نّکّ میّ ه و نّهم میّ تون شامل همه انسانهاست.
وقتی وجود مبارک پیغمبر علیه و علی آله آلاف التحیّه والثناء به مقام شامخ نبوّت بار یافتند، به معراج رسیدند، در معراج غذائی میل کردند. وقتی از معراج نازل شدند، به زمین آمدند، دیگر تماسی نداشتند، مگر اینکه آن غذا به صورت نطفه در بیاید؛ آن میوه آسمانی و غیبی و بهشتی.
ضلع دوّم این مثلث آن است که حالا چون ۳۲ سال این قرآن به تدریج نازل شد، این پنج سال اوّل تقریباً مقدّمه بود. برای پیدایش چنین معراجی و چنان میوه ای و چنین نطفه ای. همراه با نزول آیات و سور و معارف قرآن کریم، این بانو ترقّی می کرد. اگر دو ساله بود در ش عب أبی طالب با آن آیات و مشکلاتی که نازل می شد، ترقّی می کرد. و اگر چند سال در مکّه تشریف داشتند، با آیات مکّی مترقّی می شدند. و اگر چند سال در مدینه تشریف داشتند، با آیات مدنی مترقّی می شدند. وجود مبارک فاطمه سلام الله علیها از چندین راه با قرآن رابطه داشت. گاهی مستقیم، گاهی غیر مستقیم؛ مستقیمش هم دو نحو بود: یک نحو مستقیمش این بود که از وجود مبارک پیغمبر (ص) آیات را، تلاوت آیات را، تعلیم کتاب و حکمت را، تزکیه را؛ این چهار کار را که وظیفه ی رسمی پیغمبر بود، فرا می گرفت. یتلوا علیه م آیات ه ، یعلّ مه الک تاب والح کمه و یزکّ ی ه م. این چهار برنامه را مستقیماً از مشهد و مکتب و محضر پدر بزرگوارش استفاده می کرد. و هر روز این دو شاگرد را به پیشگاه رسول گرامی می فرستاد؛ یعنی حسن و حسین سفیران فاطمه بودند.
اینکه در آن قصه است که وجود مبارک امام حسن گزارشی می داد، بعد عرض کرد: مادر! امروز گویا یک بزرگواری مرا می بیند ، قلّ بیان ی و کلّ ل سان ی، لعلّ سیّ داً یران ی . این قضیّه ف ی واق ع ه نبود که یک روز گزارش داده باشد. هر روز گزارش می داد. منتها آنروز وجود مبارک علیّ بن أبیطالب سلام الله علیه از پشت در یا پرده ناظر صحنه بود. هر روز وجود مبارک فاطمه سلام الله علیها حسنین را به مشهد و به محضر و به مکتب پیغمبر می فرستاد، بعد از آنها استنطاق می کرد که امروز چه آیه ای نازل شد؟ پیغمبر چه فرمود؟ آیه را چنین معنا کرد، چنان معنا کرد. این آیه را با آن آیه چگونه هماهنگ کرد؟ اینها گزارش می دادند. در تکمیل گزارش با پدر بزرگوارش هم مذاکره می کرد . سفیر سوّمی که وجود مبارک فاطمه سلام الله علیها داشت، علی بن أبیطالب بود که باب مدینه علم بود. آن هم مرتّب گزارش می داد: امروز این آیه نازل شد، پیغمبر اینچنین معنا کرد، اینچنین تفسیر کرد و مانند آن. این سه راه را که یکی مستقیم و دو تا غیر مستقیم، وجود مبارک بی بی سلام الله علیها داشت.
راه دیگری که غیر مستقیم است و هر کسی می تواند آن را داشته باشد، منتها گرچه در نظام تکوین هر فیضی که به انسان عادی می رسد به وسیله آن انسان کامل است که ب یمن ه رز ق الوری و ب وجود ه ثبتت الأرض والسّماء ، ولی به حسب ظاهر انسان یک راه مستقیمی هم با ذات أقدس له دارد. آن راه را هم خدا وعده داد که تّقوا الله و یعلّ مکم الله. در سوره انفال بالاتر از این را وعده داد؛ ن تتّقوا الله یجعل لکم فرقاناً. شما را به فرقان نائل می کند، متبرّک می کند که بالاتر از آن است. خوب اینکه فرمود: تقوا پیشه کنید از یک سو، خداوند معلّم شما می شود از سوی دیگر؛ ا تّقوا الله و یعلّ مکم الله، این بی بی در اثر آن تقوای کامل، شاگرد مستقیم ذات أقدس له بود، معارفی را از آنجا فرا گرفت. و از اینکه در سوره انفال خدا وعده داد: ن تتّقوا الله یجعل لکم فرقاناً ، این بی بی مثل اعلای تقوا بود. ذات أقدس له فرقان بین حقّ و باطل را به او عطا کرده است. این مجموعه اینقدر ادامه داشت تا قرآن به پایان برسد. همین که در اواخر عمر مبارک پیغمبر (ص) قرآن به پایان رسید، دیگر آیه ای نازل نشد، طولی هم نکشید که این پدر و آن دختر، هر دو رحلت کردند. بی بی سلام الله علیها بیش از ۵۷ روز یا ۵۹ روز بعد از رحلت رسول گرامی نماند. تقریباً وقتی نازل شدن قرآن تمام شد، عمر این بی بی هم تمام شد. او با قرآن نفس می کشید، با قرآن کامل می شد، با قرآن مترقّی بود، با قرآن مأنوس بود. منتها قرآن آمد که بماند، این بی بی هم آمد که بماند. بدنش البتّه رحلت کرده است امّا جان او همچنان زنده است.
انا اعطیناک الکوثر یعنی چه؟
اما آنچه که ما موظفیم به این بانو اقتدا کنیم و وظیفه داریم، مأمور هستیم و راهش هم ممکن است، آن است که این بانو هم در اعتقادات، هم در اخلاق، هم در حقوق، هم در فقه مطالب فراوانی را فرمودند و عمل کردند و تعلیم دادند و دستور عمل کردن را هم به ما دادند. سرّ اینکه در پایان بخش اوّل به این نتیجه رسیدیم که وجود مبارک فاطمه آمد که بماند، نه آمد که برود، همین است. اگر امیر المؤمنین سلام الله علیه درباره عالمان دین فرمود: العلماء الباقون ما بق ی الدّهر! مصداق کامل و بالذّات این علماء، خود معصومینند و چون فرمود: نحن العلماء و ش یعتنا المتعلّ مون و سائ ر النّاس همج (۱). و اگر علماء شامل غیر معصوم بشوند، ب العرض و ب التّبع است. آن عالمی که ارتباطش به اهل بیت کامل است، آن می ماند. آن عالمی که بهره ولایی اش کم است، کم می ماند. آن که بی درایت است ذل ک میّ ت الأحیاء، مانند دیگران از بین می رود و از یاد می رود.
در جریان سوره ی کوثر مستحضرید که غالب مفسران شیعه و سنی گفتند که: عده ای از سنادید قریش، مشرکان، بدخواهان، معاندان، روی همان سنت های باطلی جاهلیّت گفتند: پیغمبر بعد از مردن، نام و مکتب و یادش از بین می رود. برای اینکه او پسر ندارد! درباره دختر باورشان این بود که بنونا بنوا ابناءنا و بناتنا لو هنّ اتباع ر جال ابائ ه . این شعر، ش عار رسمی جاهلیت بود. می گفتند: پسران ما و نوه های پسری ما، فرزندان ما هستند. اما نوه های دختری ما فرزند ما نیستند. اینها فرزند مردان دیگرند! و بناتنا و لو هنّ أتباع ر جال ابائ ه . اینها برای زن حرمتی قائل نبودند. برای فرزندهای دختر حرمتی قائل نبودند. می گفتند: به ما مربوط نیست! و می گفتند: چون پیغمبر پسرش قبلاً مرد و اکنون پسری ندارد و جز دختر چیزی از او نمانده است، با مردن او، مکتب و نام و دین او سپری می شود و از بین می رود.
ذات أقدس له فرمود به اینکه: تو برای همیشه می مانی! برای اینکه من به تو چیزی دادم که هیچ کسی نمی تواند او را از بین ببرد! و به تو فرزندی دادم که حافظ و مجری آن چیز است. آن چیزی که به تو دادم »قرآن« است. و آن کسی هم که حافظ قرآن، مفسّر قرآن، مبیّن قرآن، معلّم قرآن، مجری احکام و حقوق قرآن است، فرزندان همین دخترند. فرمود: نّا أعطیناک الکوثر . این کوثر مصادیق فراوانی دارد؛ دین هست، قرآن هست و ولایت هست. نّا أعطیناک الکوثر . فصلّ ل ربّ ک والنحر. نّ شان ئک هو الأبتر. یعنی آنها که تو را شماتت می کردند، ابتر بودن تو را در نظر داشتند، آنها ابترند نه تو!
اینکه گاهی گفته می شود این بانو حجت بر ائمه علیهم السّلام است، برای این است که در حجیّت، نبوّت یا رسالت یا امامت لازم نیست؛ آنچه که محور حجیّت است، عصمت است. اگر یک انسانی معصوم بود، ما یقین داریم حرف او، فعل او، تقریر او، سکوت او و قیام و قعود او حجّت خداست. این که در زیارت آل یاسین به پیشگاه ولی عصر ارواحنا فداه سلام عرض می کنیم، به تک تک حالات او سلام عرض می کنیم، برای اینکه تک تک حالات او معصومانه است. والسّلام علیک ح ین تقوم و تقعد، ح ین تقرء و تبیّ ن، ح ین ترکع و تسجد.
این که در نهج البلاغه، گاهی علی بن ابیطالب سلام الله علیه به سخنان بی بی استشهاد می کند که فاطمه چنین گفته، این استدلال به قول حجّت الله است. امّا سرّ این که او حجّت بر معصومین هم هست، این است که ائمه علیهم السّلام عالم به غیبند، ب ما کان، ب ما یکون، ب ما هو کائ ن لی یوم الق یامه. امّا منابع علمی اینها؛ گاهی از رسول اکرم شنیدند، گاهی از فاتح قرآن کمک می گیرند، و گاهی از مصحف فاطمه (س). وقتی امام معصوم دارد خبر غیب می دهد، از او سئوال می کنند که این خبر غیب را از کجا گفتی؟ می گوید: در مصحف مادرمان بود. خوب این مصحف فاطمه (س) چیست؟ همان است که جبرئیل سلام الله علیه نازل می شد، و این معارف را می فرمود و وجود مبارک فاطمه (س) تلقّی می کرد، بعد به امیرالمؤمنین می فرمود، امیر المؤمنین ا ملای او را می نوشت و کتابت می کرد، کاتب این بخش از وحی هم بود، آن شده مصحف فاطمه (س).
حالا این بانو که برای همه ی ما اسوه است و ما در این بخش موظفیم مثل آن حضرت حرکت کنیم؛ منتها او در حدّ آفتاب، و ما در حدّ شمع؛ او فضای کلّ جهان را روشن می کند، ما در زندگی خاصّ خودمان مثل شمع نور بدهیم به فضا و زندگی خود را روشن کنیم. این است که فرمود: من أصعد لی الله خال ص عمل ه اهبط الله لیه أفضل مصل حت ه (۲). فرمود: اگر کسی عمل خالص بکند، و این قدرت را داشته باشد که عمل خالص را به پیشگاه ذات أقدس له ببرد، ذات أقدس له بهترین و والاترین مصلحت او را به او عطا می کند و نازل می کند. این مثل یک باغبانی است که یک نهالی را غرس کرده است و دیگر به فکر آبیاری او نیست. ممکن است روی دیم، کسی دیمی کار کند، گاهی محصول می گیرد، گاهی نمی گیرد و مانند آن. ما مأموریم که مثل یک باغبانی که در کنار منزلش یک نهالی غرس کرده، مثل فرزند از او نگه داری کنیم، دائماً به سراغ او باشیم، حدوثاً و بقائاً ؛ پس یک وقت یک کسی کار خیر انجام می دهد، به این فکر نیست که او را حفظ بکند! گاهی او را می گوید، گاهی او را با منّت ذکر می کند، گاهی مثلاً خوشش می آید که دیگران بازگو کنند، یا ازش بهره برداری کنند، بهره برداری تبلیغی و سیاسی؛ این شخص کار خوب کرده است، و امّا کار او زمینی است، همین جا ماند!
وجود مبارک بی بی سلام الله علیها نفرمود اگر کسی کار خوب بکند، خدا بهترین مصلحت را به او می دهد! فرمود: کار خوب بکن، این را نگه بدار، این را هدیه بکن، برو و ببر. تا انسان بالا نرود که نمی تواند هدیه ای را به پیشگاه ذات أقدس له عطا بکند. کار خیر را ملائکه می برند، گزارش می دهند، بالأخره جواب را هم آنها می آورند. آن بردن و آوردن هر دو مع الواسطه است، بهره اش هم کم است. ولی اگر کسی خودش آن هنر را داشته باشد که همراه ملائکه بالا برود و این کار خیر خود را به پیشگاه ذات أقدس له تقدیم بکند. خودش به همراه عمل برود، آنگاه فاضل ترین مصلحت او را ذات أقدس له نازل می کند؛ خود خدا، نه بوسیله فرشته ها! اهبط الله ع ل یه أفضل مصلحه . خوب این دستوری است که وجود مبارکی به ما داده است. فرمود: این کار شدنی است، این کار را انجام بدهید و مانند آن.
همتای علی(ع)
اما بحث دیگر… یک وقتی امام رضوان الله علیه می فرمود: جبرئیل برای هر پیغمبری که نازل
نمی شد! برای انبیای خاص نازل می شد. اینی که مرحوم کلینی (رض) در کتاب شریف اصول کافی نقل می کند: جبرئیل بر وجود مبارک فاطمه سلام الله علیها نازل می شد، این نشانه آن است که مقام آن حضرت نسبت به برخی از انبیاء بزرگتر و برجسته تر است. این نه برای آن است که زن های بزرگ در عالم کم اند. زنهای بزرگ هم در عالم بسیارند، امّا فاطمه (س) خیلی بزرگ است. همین ابن أبی الحدید معتزلی ـ که به حسب ظاهر سنّی است ـ در شرح نهج البلاغه می گوید: تاریخ قبل از طوفان در دسترس نیست. ما نمی توانیم درباره ی قبل از طوفان سخن بگوئیم. ولی از طوفان به بعد تاریخش مدوّن است. تاریخ کافران، تاریخ مسیحی ها، تاریخ زرتشتیان، تاریخ یهودیان، تاریخ مسلمانها. تاریخ مردان با دین، تاریخ مردان بی دین، همه مشخص است. نه در بین بی دین ها مردی به بزرگی علی آمد، نه در بین یهودی ها، نه در بین مسیحی ها، نه در بین زرتشتی ها مردی به بزرگی علی آمد! بعد هم می گوید: ما علی را از منظر جهانی می بینیم، از نظر انسانی می بینیم؛ کاری کرد که نه مسلمان کرد، نه یهودی، نه مسیحی، نه زرتشت، نه بی دین کرد، نه با دین. علی، علی است. و این علی هم سنگ و هم طراز فاطمه است. اگر کسی خواست ببیند فاطمه چه قدر مقام دارد، باید بگوید: همتای علی است.
جبرئیل برای هر پیغمبری نازل نمی شود. و این بی بی وقتی مقام علمی او روشن می شود که این دو تا خطبه ای که یکی در مسجد، یکی در منزل ایراد کرده اند، آن خطبه ها را ببینند، بعضی خطبه های نهج البلاغه را هم ببینند؛ خطبه های نهج البلاغه هم یکسان نیستند. بعضی ها عرشی اند. آن خطبه های عرشی نهج البلاغه را هم ببینید، عمیق ترین جمله های خطبه های عرشی نهج البلاغه را ببینند، آنگاه می فهمد آن بخش های عرشی
خطبه های عمیق نهج البلاغه قبل از اینکه علیّ بن أبیطالب سلام الله علیه آن خطبه ها را بگوید و بفرماید، لااقل ۵۲ سال قبلش همین بانو فرمود.
یک اشکال معروفی است، آن اشکال معروف را مرحوم میرداماد در قبسات اشاره کرده، و آن اشکال را در شروع خطبه های نهج البلاغه حلّ شده و ۵۲ سال قبل از علیّ بن أبیطالب همین بی بی سلام الله علیها حلّ کرده. عصاره ی آن اشکال این است که ملح دان، متفکّران مادّی آنها که به ازلیّت عالم فتوا دادند، گفتند: خدا که جهان را خلق کرده است از چی خلق کرده؟ اگر خداوند جهان را از یک ذرّاتی خلق کرد، پس آن ذرّات قبل از خلقت خدا بودند، قدیم بودند، خدا اینها را خلقش کرد. اگر خداوند عالم را م ن ش یء خلق کرد، خوب پس آن شیء بود، آن موّاد اوّلیه بود، خدا عالم را از شیء خلق کرد، پس آنها نیازی به خدا ندارند. اگر م ن لا ش یء خلق کرد، لا ش یء که معدوم است، معدوم که نمی تواند موّاد خام باشد! از عدم که نمی شود چیز آفرید که! و شیء هم که از دو طرف نقیض بیرون نیست. م ن ش یء باشد، اشکال دارد. م ن لا ش یء باشد، اشکال دیگر دارد و غیر از این دو نقیض چیز دیگر نیست. این شبهه از دیر زمان بود. مرحوم میرداماد در قبسات این شبهه را نقل می کند، بعد می گوید: این شبهه با خطبه های اهل بیت حلّ می شود و آن نکته این است که: نقیض م ن ش یء، م ن لا ش یء نیست. نقیض م ن ش یء، لا م ن ش یء است، نه م ن لا ش یء! و خیلی ها این را از خطبه نهج البلاغه جواب دادند که امیرالمؤمنین در نهج البلاغه دارد که عالم را لا م ن ش یء خلق کرد (۳). یعنی صادر ازل وجود ندارد، نشاء منش ئات است، چیزی نبود و با اراده ی الهی یافت شد. این هیچ دلیلی هم در بطلان و استحاله ی او اقامه نشده و ممکن هم هست. ولی این بزرگواران عنایت نکردند قبل از آنکه علیّ بن أبیطالب این را در نهج البلاغه ــ چون خطبه های امیرالمؤمنین بعد از اینکه به خلافت رسیده اند ایراد شد ــ این خطبه ها را بخوانند، همین بانو در مقدمه خطبه مسجد کوفه ایراد کرده که فرمود: عالم را خدا لا م ن ش یء خلق کرد، نه م ن ش یء و نه م ن لا ش یء(۴) نقیض م ن ش یء لا م ن ش یء است، نه م ن لا ش یء . هم نقیض را فهماند، هم ثابت کرد که یک طرف نقیض باطل است، یک طرف دیگر حق.
نسل سوم انقلاب
آن مشکلی که وجود مبارک فاطمه سلام الله علیها به پاس او به میدان آمد، به مبارزه برخاست، هم در خطبه مسجد، هم در خطبه منزل، در این دو خطبه گ لایه کرد، اعتراض کرد، از ولایت دفاع کرد، این بود که جامعه به آن گرفتاری ناکثین و مارقین و قاسطین مبتلا نشود، الآن هم همان خطری که علی بن أبیطالب را تهدید می کرد، انقلاب ما را تهدید می کند…
مشکل علی بن أبیطالب با همین نسل سوم است. وجود مبارک علی بن أبیطالب سنش از شصت گذشته بود. باید به جوانهای ۰۲ ساله، ۵۲ ساله که وقتی به دنیا آمدند، علی بن ابیطالب خانه نشین بود. نه سوابق قبل از بعثت علی را می دانند، نه مبارزات امیرالمؤمنین را در مدینه و مکه دیدند. نه صحنه احد را دیدند، نه در غدیر حضور داشتند که ببینند پیغمبر در حضور هزارها نفر علی بن أبیطالب را بلند کرد، فرمود: این علی جانشین من است. اینها را که ندیدند. وجود مبارک حضرت امیر فرمود: فقط من مشکل ام با شماست. من چی بگویم ؟ سوابقم را بگویم که نبودید. لواحقم را بگویم که نبودید؛ شما وقتی ما را دیدید که من خانه نشین بودم. الآن هم در برابر من می ایستید. پدران شما، مادران شما باید جریان را به شما بگویند که قبل از انقلاب چی بود، حین انقلاب چی شد، بعد از انقلاب چی شد، جنگ چی شد، کی فاتح خیبر بود، کی فاتح احد بود، کی فاتح خندق بود، کی فاتح بدر بود، کی فاتح حنین بود، کی حدیث طیر درباره ی او آمد، کی حدیث غدیر درباره او آمد. الآن خدای ناکرده اگر این نسل جوان را ما به سمتی سوق بدهیم که خطرات قبل از انقلاب را نفهمد، همین ممکن است اتفاق بیافتد…
صلّ الله عل یک یا ب نت رسول الله… وجود مبارک امیرالمؤمنین در مراسم تجحیز زهرا(س) اشک ریخت. گفتند: چرا می گریی؟ فرمود: من محرم ترین مرد نسبت به این بانو بودم. او تا الآن به من نگفت پهلویم ورم کرده است! یا بازویم ورم کرده است! من الآن که زیر لباس داشتم غسلش می دادم، دستم به آن برآمدگی رسید! در هنگام دفن آنطوری که در نهج البلاغه هست، رو کرد به قبر مطهّر پیغمبر سلام الله علیهما؛ گفت: یا رسول الله! برای من بسیار گران و سخت و تلخ است که این مصیبت را تحمّل بکنم. قلّ عن صف یّت ک صبر ی. ستنبّ ئک ا بنتک الناز له ب ک السّر یعه اللحائ ق. یا رسول الله! این دخترت که زود به شما ملحق شدند تمام جریان سقیفه و غیر سقیفه را به عرض شما می رساندکه من هیچ کوتاهی نکردم. هرچه دستور دادی عمل کردم. فاحف ها السؤال واستخب ره الحال. شما هم جریان را یکی پس از دیگری از این بانو سؤال بکنید. انسان که دردمند است، دردش را می گوید یک مقداری سبک
می شود. بعد عرض کرد: یا رسول الله! برای کوبیدن فاطمه سلام الله علیها تنها هیئت حاکم قیام نکرد. اینها مردم را هم شوراندند. همه جمع شدند، اجماع کردند تا زهرا را منزوی کنند. آن گزارشی که دخترت به عرض شما می رساند این است که: ل تضافر الامّه علی هضم ها. تنها از دولت بر نمی آمد که زهرا را منزوی کند. تنها از ملّت ساخته نبود که زهرا را منزوی کند. این دولت با آن ملّت، این ملّت با آن دولت دست نشانده، اینها اجماع کردند که زهرا را منزوی کنند. می بینید سخن از فدک نیست! شخصیّت فاطمه کسی بود که تا همه جمع نمی شدند نمی توانستند او را منزوی بکنند. گرچه نتوانستند، ولی بالأخره برای انزوای او همه تلاش کردند. یکی گفت: آتش بیاور. یکی گفت: آتش بزن. یکی گفت: غلاف شمشیر بیاور. یکی گفت غلاف شمشیر بزن. یکی گفت فدک را بگیر. یکی گفت … السّلام عل یکم یا اهل بیت النبوّه و یا معد ن الرّ ساله و یا مهب ط الوحی و رحمه الله و بر کاته .
پی نوشت ها:
(۱) اصول کافی / جلد ۱ / صفحه ۴۳
(۲) بحار الأنوار / جلد ۷۶ / صفحه ۹۴۲ ، با تلخیص
(۳) نهج البلاغه / خطبه ۳۶۱ ـ
(۴) دلائل المامه / صفحه ۱۳ و ۲۳
پاسخ دهید