شیخ سلفیت، یکی از خصائص بارز کفار و مشرکان را غلو در حق صالحین بیان می کند، و اصرار دارد که این خصیصه منجر به مبعوث شدن انبیای الهی علی نبیّنا و آله و علیهم السلام جهت هدایت بشر و رهایی از غلو و شرک؛ و رسیدن به اخلاص در عبادت بوده است. لذا با غالی دانستن مسلمین عصر خود، بین ایشان و کفار تفاوتی قائل نمی شود. آنچه در پی می آید بیانگر تلاش حسن فرحان مالکی برای مقابله با این عقیده نادرست است. متن ذیل توسط علی فاطمی اقتباس شده است.
محمد بن عبد الوهاب یکی از خصائص بارز کفار و مشرکان را غلو در حق صالحین بیان می کند، و اصرار دارد که این خصیصه منجر به مبعوث شدن انبیای الهی علی نبیّنا و آله و علیهم السلام جهت هدایت بشر و رهایی از غلو و شرک؛ و رسیدن به اخلاص در عبادت بوده است. لذا با غالی دانستن مسلمین عصر خود، به آنها این فرصت را می دهد تا از جهل بیرون آیند و دست از غلو کردن در حق صالحین بر دارند، یا جان، مال و ناموسشان به یغما خواهد رفت، چرا که بین ایشان و کفار تفاوتی نیست.[۱]
مقدمه؛ شواهد تبرک جستن به قبور صالحان[۲]
علی رغم تمام سخت گیری های شیخ محمد بن عبد الوهاب؛ و اصرار و تلاش وی جهت غلو و بزرگ نمایی در این مسئله، تا آنجا که سره را در ناسره بیامیزد و با قیاس های باطل، اقدام به مشرک خواندن متوسلین به صالحین گردد، با رجوع به سیره علمای امت، و بررسی احوالات اصحاب پیامبر و عرف جاری در میان مردم و عامه مسلمین، در می یابیم مطلق حاجت خواهی از صالحان شرک نیست، بلکه تنها در صورتی فرد مشرک می شود که وحدانیت خدواند را منکر شود و آن صالح را رب خود ببیند، که این امر بسیار شاذ و نادر است. در ذیل به کلام و عقاید برخی از بزرگان اشاره می شود:
- ذهبی با تبرک جستن به قبور صالحان موافق است که بنابر شیوه ی شیخ او کافر به کفر اکبر است و این کفر باعث خروج او از دین می شود. این در حالی است که شیخ محمد بن عبد الوهاب هر عذری که بتواند دیدگاه او را توجیه کند، پذیرفته است؛ و این معنای تناقض آشکار در کلام اوست! چرا که شیخ محمد هیچ عذری را از جانب ابن سحیم، ابن فیروز، ابن عفالق و دیگر علمای حنبلی زمان خود نپذیرفت و تمام آنان را تکفیر کرد.
- حنابله سه کتاب در فضائل قبر احمد بن حنبل نوشته اند؛ و معنای این عمل، این است که این امر نزد جمیع مسلمین پذیرفته شده بوده است، اما عقاید افراطی برخی اشخاص، اندک اندک فراگیر شد و به یک عقیده با مسلکی خاص مبدّل گردید؛ و جایگزین اعمال مقبول و پذیرفته سابق شد.
اشکال اول[۳]
شیخ محمد بن عبد الوهاب در مقدمه ی کتاب کشف الشبهات می گوید: «بدان که توحید اختصاص دادن پرستش به خداوند است؛ و آیین همه ی پیامبرانی که خداوند به سوی مردم فرستاده همین بوده است. پس اولین آنان، نوح علیه السلام را هنگامی به سوی قومش فرستاد که در حق صالحان به نام ود، سواع، یغوث، یعوق، نسر و …غلو می کردند».[۴]
توضیح و نقد:
بخش نخست این عبارت صحیح است، ولی بخش پایانی آن اشکال دارد و در آن به شدت قصور شده تا بر اساس آن جواز تکفیر مسلمانان صحت یابد. [اولاً اولین پیامبران نوح نیست، دوماً] خداوند نوح را به سوی قومش فرستاد تا آنها را به پرستش خدا و ترک شرک دعوت کند؛ چرا که آنان بت ها را پرستش می کردند، [نه اینکه در حق صالحان غلو می نمودند.]
«غلو در حق صالحان» در منظر و مرئی شیخ محمد بن عبد الوهاب از جهت معنایی گسترده است و غالبا وقتی به طور مطلق به کار می رود، هر کار خطا و بدعتی را شامل می شود و شیخ تمام وجوه آن را کفر به شمار می آورد، در حالی که غلو تنها در موارد بسیار نادری منتهی به کفر می شود. بنابراین – مثلاً – بوسیدن دست صالحان و تبرک جستن به آنان در موارد نادر به غلو می رسد، ولی این موارد و امثال آن، [نهایتاً] از جمله ی خطاها یا بدعت هاست اما شرک به شمار نمی رود؛ و اگر بناست که این موارد هم شامل شرک بشود، در آن صورت باید شرک اصغر به شمار رود، نه شرک اکبر که موجب خروج شخص از دین می شود.
«غلو در حق صالحان» باعث نمی شود که آنان را به شرک و خروج از دین اسلام محکوم کنیم، خواه جاهل باشند خواه عالم، زیرا نا آگاهی جاهل و تاویل و برداشت عالم، مانع تکفیر آنان می شود. [در واقع] نسبت گمراهی و انحراف، با نسبت کفر [دادن به مسلمانان] متفاوت است، چرا که شخص متهم به گمراهی و انحراف مشمول حکم عام ستمگر می شود و خطر آن کم است، ولی وقتی نسبت کفر اکبر به کسی داده می شود، مفهوم آن خروج از دین اسلام است؛ و گناه زیان بار تهمت از شمار گناهان کبیره است که شیخ و پیروانش درباره ی آن سهل انگاری کرده اند. بنابراین نباید کسی را به کفر متهم کرد، مگر آنکه با دلیل روشن و برهان خداپسند همراه باشد، به ویژه که منظور شیخ از اطلاق این موارد، کفر اکبر است که مفهوم آن خروج شخص از دین اسلام است. [در نتیجه] این نکته از بزرگترین نکات افتراق و اختلاف ما با شیخ است، که بی تردید نکته ی مهمی است.
اشکال دوم[۵]
شیخ محمد بن عبد الوهاب می گوید: «این اصحاب رسول خدا صلی الله و علیه و آله بودند که با بنی حنیفه نبرد کردند، و حال آنکه آنان به پیامبر اسلام ایمان داشتند و شهادت می دادند: «لا اله الاالله و محمد رسول الله» و نماز می خواندند و اذان می گفتند. پس اگر [مخالفان] بگویند که بنی حنیفه «مسیلمه» را پیامبر می دانستند، می گوییم: مطلوب ما همین است. هرگاه کسی شخصی را تا رتبه ی پیامبر صلی الله و علیه و آله بالا ببرد، کافر است و مال و جانش حلال می شود و اقرار به شهادتین و نماز برایش نفعی ندارد، پس وای به حال کسی که شمسان، یوسف، یکی از صحابه یا پیامبری را تا درجه ی جبار آسمان ها و زمین بالا می برد!»[۶]
توضیح و نقد: در این دیدگاه چند تصویر غلط وجود دارد که به دو مورد اشاره می شود:
اولاً: بنو حنیفه بدون استثنا مرتد شدند و به شخصی به نام«مسیلمه» – که می پنداشتند پیامبر است- ایمان آوردند و به امر او عمداً دستورات پیامبر صلی الله و علیه و آله را رها کردند.
ثانیاً: حال آنان با مسلمانانی که صالحان را صرفاً به خاطر علاقه مند بودن به پیامبر صلی الله و علیه و آله دوست دارند، تفاوت دارد؛ زیرا اینان مقام هیچ کس را بالاتر از رتبه ی پیامبر صلی الله و علیه و آله و حتی همسنگ مقام او نیز نمی دانند، چه رسد به اینکه کسی از صالحان را در رتبه ی خداوند قرار دهند!! در طول تاریخ هیچ مسلمان عاقلی معتقد به چنین مطالبی نبوده است.
ثالثاً: شیخ به لوازمی ملتزم می شود که التزام به آنها لازم نیست، بلکه افراطی گری محسوب می شود. مثلاً بنابر مسلک او می توان هر کس را که در طلب غذا نزد دیگری می رود، یا به پیامبر صلی الله و علیه و آله یا کعبه سوگند یاد می کند، یا در مدح یکی از صالحان یا غیر آنان غلو می کند تکفیر کرد که بدون شک این مسئله خطاست.
رابعاً: بنابر همین مسلک شیخ، می توان غالیان سلفیت را که در حق وی تخطئه می کنند و نقد دیدگاه های او را نمی پذیرند تکفیر کرد، یعنی همان کسانی که استدلال می کنند شیخ محمد به شرح دانا تر از ماست، در حالی که این افراد گاهی حدیث صحیح یا آیه ی قرآن را به راحتی رد می کنند تا مدعای شیخشان را ثابت کنند. آیا نمی توان گفت: اینان مقام شیخ محمد را تا مقام نبوت یا ربوبیت بالا برده اند، پس کافر و مشرک اند؟!
بنابراین، دیدگاه شیخ محمد بن عبد الوهاب باطل است و مسائل علمی را نمی توان با این گونه تخاصمات فراگرفت، بلکه برای فراگرفتن آن، از دیدگاه مسلمانان و کفار عاقل و باانصاف راه های شناخته شده ای وجود دارد.
اشکال سوم[۷]
شیخ محمد بن عبد الوهاب می گوید: «گفته می شود کسانی را که علی بن ابی طالب علیه السلام با آتش سوزاند، همه ادعای اسلام می کردند و از اصحاب او بودند و قرآن را از صحابه آموخته بودند. اما اعتقاد آنان به علی مانند اعتقاد مردم به شمسان، یوسف و امثال این دو بود. از این رو صحابه ی پیامبر صلی الله و علیه و آله برای قتل و تکفیرشان اجماع کردند».[۸]
توضیح و نقد:
غالیان در حق علی بن ابی طالب علیه الصلاه و السلام بنابر نقل بخاری به روایت صحیح، حضرت علی علیه السلام را خدا می دانستند و در صحیح بخاری این روایت با این دو واژه «آنان مرتد یا زندیق بودند» نقل شده است؛ در نتیجه با اثبات این موضوع، معلوم می شود آنان به هیچ وجه مدعی اسلام نبودند– آن گونه که شیخ ذکر کرد– بلکه حضرت علی علیه السلام را خدا می دانستند که به اجماع مسلمانان و نصوص شرعی این عقیده کفر است.
با توجه به این نکته، آیا انگیزه ی شیخ در گفتار سابقش این نیست که برای ما این توهم را ایجاد کند که کسانی را که حضرت علی علیه السلام آنها را سوزاند،– اگر اصل داستان سوزاندن آنان، صحت داشته باشد– ، مانند صوفیه و علمای حنبلی و غیر حنبلی بودند که عباداتشان به نوعی آمیخته با غلو و توسل به صالحان و امثال اینها است؟
منبع: مبلغ نه پیامبر / حسن بن فرحان مالکی / نشر ادیان
[۱] این متن شامل اشکالات اول، بیست و سوم، بیست و چهارم کتاب «مبلغ، نه پیامبر» می باشد.
[۲] . برگرفته شده از متن کتاب «مبلغ نه پیامبر» صفحه ۱۳۲٫
[۳] برگرفته شده از متن کتاب «مبلغ نه پیامبر» صفحه ۵۰
[۴]. کشف الشبهات، ص ۵.
[۵] برگرفته شده از متن کتاب «مبلغ نه پیامبر» صفحه ۹۷ – منطبق با اشکال بیست و سه
[۶] کشف الشبهات، ص ۴۸
[۷] برگرفته شده از متن کتاب «مبلغ نه پیامبر» صفحه ۹۸ – منطبق با اشکال بیست و چهارم.
[۸] کشف الشبهات، ص ۴۹
پاسخ دهید