آنچه که می‌تواند در بررسی مطالعات شیعه‌پژوهی و به تبع آن امامت‌پژوهی غرب، مسئله‌ای اساسی و ریشه‌ای به شمار آید، آن است که موضوع غدیرخم در پژوهش‌های غربی، از چه جایگاهی برخوردار است و پژوهش گران شیعه‌پژوه غرب با آن ‌چه مواجهه‌ای داشته و دارند. به نظر می‌آید این سؤال نخستین چیزی است که باید در بررسی و مطالعه امامت‌پژوهی غربیان مورد توجه و عنایت قرار گیرد.
در نگاهی کلی، تحلیل پژوهش گران غربی از مسائل اعتقادی اسلامی و یا شیعی، بدون تردید متأثر از مبانی معرفتی است که بر اندیشه آنان حاکم است و چنان چه این تحلیل‌ها از عدم درک صحیح پژوهش گر از مسائلی چون مفهوم امامت، سلسله حجت‌های الهی، نص و تعیین از طرف خدا و بسیاری از این موارد ـ که پایه‌ها و مبانی معرفتی شیعی است ـ برخوردار باشد، نتیجه آن ناگزیر، عدم تبیین صحیح موضوع در بسیاری از پژوهش‌های مربوط به امامت و نیز به تبع آن، پژوهش در مسئله‌ای مانند غدیرخم است.
پژوهش گران غربی معمولاً در متدولوژی و روش تحقیق در مباحث اسلامی و یا شیعی، با روش تاریخی‌نگری[۲] یا روش پدیدارشناسانه[۳] به مطالعه موضوع مورد نظر می‌پردازند. تاریخی‌نگری، به بررسی مؤلفه‌های اعتقادی براساس ریشه‌ها و تحولات تاریخی می‌پردازد و درصدد بررسی عوامل تاریخی پیدایش یک موضوع اعتقادی است و برخلاف روش پدیدارشناسانه، کاری به دست‌یابی به مبانی اندیشه‌ها و اعتقادات ندارد. از آن‌جا که مبنای این روش آن است که هر پدیده در بستر حوادث و جریانات تاریخی به وقوع پیوسته ‌است؛ بررسی پدیده‌ها را جدا از شرایط تاریخی آن‌ها غیرممکن می‌داند و چون مبنای این روش نوعاً تحلیل بر اساس معیارهای مادی و تجربی تاریخی است و نقش عوامل ماورایی را نادیده می‌گیرد، ادعای ساختگی یا غیرمطابق با واقع یا اغراق‌آمیز بودن، نتیجه‌ای است که می‌تواند به راحتی از پدیده‌ای که زائیده تحولات تاریخی باشد، استنباط شود.

 


برخلاف روش تاریخی‌نگری، مبنای روش پدیدارشناسانه، بیان و توصیف آموزه‌های اعتقادی و نقش و کارکرد آن‌ها در نظام اعتقادی یک دین یا مذهب است و این روش، به توصیف و بیان موضوع و ارزیابی آن از دیدگاه پیروان آن دین یا مذهب می‌پردازد. بنابراین، می‌توان گفت که با نگرش مثبت‌تری به بررسی یک پدیده می‌پردازد.
از میان پژوهش گران غرب، بسیاری در مطالعه موضوع‌های اعتقادی، روش تاریخی‌نگری را در نگاه به مسائل دنبال کرده‌اند و دسته‌ای از این پژوهش گران با روش پدیدارشناسانه به مطالعه موضوع‌ها پرداخته‌اند؛ اما طبق بیان پروفسور سیدحسین نصر ـ که خود از صاحب  نظران کرسی‌های پژوهشی در غرب است ـ این افراد بسیار استثنایی اند.[۴]به همین صورت، نگاه پژوهش گران غربی به مسئله غدیرخم نیز از این قاعده مستثنا نیست و تحمیل پیش  داوری‌های ذهنی بر عینیت‌های پیش رو، می‌تواند در آن نیز راه یافته باشد.
در موضوعی مانند غدیرخم ـ که موضوع تحقیق حاضر است ـ علاوه بر مسئله مطرح  شده در روش‌شناسی پژوهش، در پاره‌ای از موارد، ممکن است با پژوهش‌هایی مواجه شویم که اساساً هیچ اشاره‌ای به این رویداد نکرده باشند و این در حالی است که به اقتضای رعایت اسلوب علمی می‌توان چنین انتظار داشت که حداقل از نقطه نظر اعتقاد شیعیان، از عنایت و توجه به این رویداد چشم  پوشی نشده باشد. به عنوان نمونه، کارل بروکلمان[۵] در کتاب تاریخ ملت‌ها و دولت‌های اسلامی، [۶]در گزارشی مفصل از زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم ، وقایع مختلف دوران رسالت آن حضرت را به تفصیل بیان می‌کند؛ اما بعد از بیان مسائل مربوط به حجه‌الوداع هیچ اشاره‌ای به جریان غدیرخم ندارد.[۷]بروکلمان در بحثی در مورد خلفای راشدین، با اشاره به کشمکش‌های پس از رحلت رسول  خدا صلی الله علیه وآله وسلم برای رسیدن به خلافت، امیرالمؤمنین علیه السلام را یکی از کسانی می‌داند که در خلافت طمع ورزیدند و باز هم بدون هیچ اشاره‌ای به جریان غدیر خم می‌نویسد:
پس از مرگ پیامبر[ صلی الله علیه وآله وسلم ]، علی علیه السلام ، پسرعموی پیامبر[ صلی الله علیه وآله وسلم ] و داماد او، مدعی شد که چون از جهت خویشاوندی از همه به پیامبر نزدیک‌تر است، حق اوست که به عنوان رئیس حکومت به خلافت برسد؛ اما او نیز مانند سعدبن  عباده که در خلافت طمع ورزیده بود، قدرت و نفوذی برای تحقق خواسته  اش نداشت.[۸]
آثار پژوهش گران غربی که در تحقیق حاضر مورد بررسی قرار گرفته‌اند، منابع انگلیسی‌زبانی است که می‌توان انتظار داشت در مورد غدیر خم بحث کرده یا به آن اشاره کرده باشند؛ مانند آثاری که به شرح زندگانی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ، تشیع اولیه، پیدایش تشیع، امامت در شیعه، نقش نص در تعیین امام و … پرداخته‌اند. مسلّم است که آثار پژوهش گران غرب با این خصوصیت، منحصر به پژوهش‌های انگلیسی‌زبان نیست و شامل آثار فرانسوی‌زبان، آلمانی‌زبان و دیگر زبان‌های اروپایی نیز می‌شود؛ به عنوان نمونه، اثر ماکسیم رودنسون[۹] با عنوان محمد[ صلی الله علیه وآله وسلم ][۱۰]، اثر رودی پارت[۱۱] با عنوان محمد صلی الله علیه وآله وسلم و قرآن[۱۲]، اثر کارل بروکلمان[۱۳] با عنوان تاریخ ملت‌ها و دولت‌های اسلامی[۱۴] و … درباره سیره پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و نیز آثاری با موضوع‌های دیگر.
از میان این آثار، برخی از آثار، برخلاف آن‌چه که انتظار می‌رود، هیچ اشاره‌ای به غدیرخم نکرده  اند. این آثار عبارت ند از:
۱ – مدخل «محمد[ صلی الله علیه وآله وسلم ]»[۱۵] در دایرهالمعارف قرآن[۱۶]، نوشته یوری روبین؛[۱۷]
۲ – مدخل «محمد( صلی الله علیه وآله وسلم )»[۱۸]در ویرایش دوم دایرهالمعارف دین[۱۹]، نوشته کارن آرمسترونگ؛[۲۰]
۳ – کتاب محمد صلی الله علیه وآله وسلم در مدینه[۲۱]، نوشته ویلیام مونتگومری وات؛[۲۲]
۴ – کتاب محمد[ صلی الله علیه وآله وسلم ]، پیامبر و سیاستمدار[۲۳]، نوشته ویلیام مونتگومری وات؛[۲۴]
۵ – مدخل « محمد[ صلی الله علیه وآله وسلم ]»[۲۵] در دایرهالمعارف ادیان جهان؛[۲۶]
۶ – کتاب محمد[ صلی الله علیه وآله وسلم ]: زندگانی پیامبر[۲۷]، نوشته کارن آرمسترونگ؛ [۲۸]
۷ – مدخل «علیابن طالب علیه السلام »[۲۹]در ویرایش دوم دایرهالمعارف اسلام[۳۰]، نوشته لورا ویچیا والیری؛[۳۱]
۸ – مدخل «علیابی طالب علیه السلام [۳۲]در دایرهالمعارف قرآن[۳۳]، نوشته علی آسانی؛[۳۴]
۹ – مدخل «حجهالوداع»[۳۵]در دایرهالمعارف قرآن[۳۶]، نوشته دوین جی. استوورت؛[۳۷]
۱۰ – کتاب تاریخ مختصر اسلام[۳۸]، نوشته کارن آرمسترونگ؛[۳۹]
۱۱ – مدخل «اسلام شیعی»[۴۰] در دایرهالمعارف جهان اسلام آکسفورد[۴۱]، نوشته جوزف ای.کچی چیَن[۴۲]، سیدحسین  ام. جفری[۴۳]، حمید دباشی[۴۴] و احمد موسالی؛[۴۵]
۱۲ – مقاله «چگونه تشیع نخستین به یک فرقه تبدیل شد؟»[۴۶]در مجله انجمن شرقی آمریکا[۴۷]، نوشته مارشال هاجسن؛[۴۸]
۱۳ – مدخل «شیعه»[۴۹]در دایرهالمعارف ادیان جهان.[۵۰]
مراجعه به منابعی که پژوهش گران این آثار به آن ارجاع داده و از آن استفاده کرده‌اند، نشان می‌دهد که این نویسندگان معمولاً در مراجعه به منابع، یا عمدتاً و بیشتر به منابع دست اول سنی اکتفا کرده و یا اساساً به منابع غربی دست دوم اعتماد کرده‌اند. این مسئله علاوه بر استفاده از منابع دست دوم ـ که خود از نظر علمی، ضعف متد و روش در یک مطالعه و پژوهش است ـ حتی در مورد استفاده از منابع دست اول نیز نمی‌تواند به پژوهشی قابل قبول از نظر معیارها و استاندارهای علمی منجر شود؛ زیرا اولاً، ـ همان‌گونه که پیش از این بیان شد ـ به اقتضای رعایت اسلوب علمی، در بررسی و مطالعه یک موضوع از هر دینی، باید نظر و اعتقاد همه مذاهب آن دین در خصوص موضوع، مورد بررسی قرار گیرد و گزارش شود، و ثانیاً، حتی در مورد منابع سنی استفاده  شده نیز مشکلات و ایرادهایی وجود دارد که از جمله آن‌ها ناکافی بودن، گزینشی بودن و قطعی نبودن اطلاعاتی است که در معدود منابع اصلی سیره سنی منعکس شده است.
از منابع دست اولی که در میان منابع این سیزده اثر، مورد استفاده قرار گرفته ‌است، می‌توان به این منابع اشاره کرد: صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابی داوود، سنن ترمذی، سنن نسائی، سنن ابن  ماجه، فتح  الباری ابن  حجر، سیره ابن  اسحاق، سیره ابن  هشام، طبقات ابن  سعد، اسدالغابه ابن  اثیر، تاریخ طبری، انساب  الاشراف بلاذری، وقعه صفین نصربن  مزاحم کوفی، تفسیر ابن  کثیر، تفسیر طبری، تفسیر کشاف زمخشری و تفسیر مجمع  البیان طبرسی. نکته قابل توجه آن است که برخی از نویسندگان این سیزده اثر در حالی به غدیرخم اشاره نکرده  اند که در برخی از منابعی که استفاده کرده اند، به رویداد غدیر خم اشاره شده است؛ به عنوان نمونه:
یوری روبین که در مدخل « محمد[ صلی الله علیه وآله وسلم ]» در دایرهالمعارف قرآن حوادث مختلف دوران زندگانی و رسالت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را گزارش کرده و هیچ اشاره‌ای به غدیرخم ندارد، از منابعی چون انساب  الأشراف بلاذری و تفسیر ابن  کثیر استفاده کرده ‌است که در این دو منبع به غدیرخم اشاره شده ‌است، و به نظر می‌آید یوری روبین بدان توجه نکرده باشد[۵۱].
ویلیام مونتگومری وات که در کتاب محمد صلی الله علیه وآله وسلم در مدینه به شرح حوادث مختلف زندگانی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پس از هجرت و به  خصوص در فصلی با عنوان «اتحاد و یکپارچگی اعراب»[۵۲]، به گزارش مهم  ترین حوادث دو سال آخر زندگانی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پرداخته، در حالی به غدیرخم اشاره‌ای ندارد که یکی از منابع او کتاب اسدالغابه ابن  اثیر است و در این کتاب، در مواضع مختلف به غدیرخم و خطبه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و عبارت: «من کنت مولاه فعلی مولاه» از آن حضرت اشاره شده‌ است.[۵۳]
لورا ویچیا والیری نویسنده مدخل «علی ابن طالب علیه السلام » در ویرایش دوم دایرهالمعارف اسلام که به بررسی موارد مختلفی از زندگانی امیرالمؤمنین علیه السلام پرداخته است، تنها در بحثی با عنوان «اختلاف علی علیه السلام با ابوبکر»، بدون نام بردن از غدیر خم از امتناع آن حضرت با بیعت با ابوبکر یاد کرده، می‌نویسد:
شیعیان با جعل سخنان خاصی که گفته می‌شود محمد صلی الله علیه وآله وسلم درباره علی علیه السلام بیان کرد یا با تفسیر آن‌ها براساس اعتقادات خود، همواره معتقد بوده‌اند پیامبر قصد داشت جانشینی خود را به داماد و پسرعمویش واگذار کند؛ اما به هر حال مسلّم است که او در آخرین بیماری خویش، این خواسته را بیان نکرده است.
او در حالی به غدیرخم اشاره نکرده ‌است که یکی از منابع او کتاب وقعه صفین است و در این کتاب گرچه به صراحت از غدیرخم نام برده نشده ‌است، اما نصر بن مزاحم به احتجاج عمار بن یاسر بر عمرو بن عاص با حدیث غدیرخم، یعنی «من کنت مولاه فعلی مولاه …»، در روز صفین اشاره می‌کند.[۵۴]
دوین جی. استوورت در مدخل «حجهالوداع» در دایرهالمعارف قرآن، بدون هیچ اشاره‌ای به غدیرخم، ماجرای حجهالوداع و جزئیات مختلف آن را توضیح می‌دهد و به خطبه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در حجهالوداع پس از اتمام مراسم حج و مفاد آن اشاره می‌کند و بیان حکم نسیء را از مفاد مهم این خطبه ذکر می کند. او تنها برای بیان شاهدی برای نام دیگر سوره «نصر» با عنوان سوره « تودیع»، به مجمع  البیان طبرسی مراجعه می‌کند و سپس بحث می‌کند که آیا این سوره در حجهالوداع نازل شده ‌است یا در فتح مکه و یا پیش از آن؛ اما در مورد آیه ((ألیوم أکملت لکم دینکم …)) ـ که شیعه آن را به غدیرخم مربوط می‌داند ـ به این تفسیر مراجعه نکرده یا حتی بحثی نیز درباره آن مطرح نمی‌کند؛ در حالی که تفسیر مجمع  البیان در مورد این آیه، رویداد غدیرخم را به عنوان شأن نزول آیه و نظر مختار و مورد پذیرش بیان می‌کند.[۵۵] از دیگر منابع مورد استفاده این نویسنده سنن‌ نسائی است. نسائی در کتاب السنن‌الکبری در مواضع مختلف به غدیرخم و حدیث غدیر با عبارت‌های: «من کنت ولیه فهذا ولیه أللهم وال من والاه و عاد من عاداه» یا «من کنت مولاه فعلی مولاه أللهم وال من والاه وعاد من عاداه» و عباراتی نزدیک به آن اشاره کرده است[۵۶]. ابن‌ماجه نیز در کتاب سنن خود و نیز ترمذی در کتاب سنن و ابن‌حجر در کتاب فتح  الباری، البته بدون نام بردن مستقیم از غدیرخم، به حدیث: «من کنت مولاه فعلی مولاه» اشاره کرده  اند.[۵۷]


برخی از آثار انگلیسی‌زبان در ضمن مبحثی کلی‌تر، اشاره‌ای، هر چند گاه ناقص، به این موضوع داشته‌اند. از این آثار می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:
۱ – مدخل«محمد[صلی الله علیه وآله وسلم]»[۵۸] در ویرایش دوم دایرهالمعارف اسلام،[۵۹] نوشته ترود الرت؛[۶۰]
۲ – فصل «مأموریت محمد[صلی الله علیه وآله وسلم]»[۶۱] از کتاب تاریخ تفکر سیاسی اسلامی: از زمان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم تا زمان حاضر[۶۲]، نوشته آنتونی بلک؛[۶۳]
۳ – کتاب جانشینی محمد[صلی الله علیه وآله وسلم]: پژوهشی پیرامون خلافت نخستین[۶۴]، نوشته ویلفرد مادلونگ؛[۶۵]
۴ – مدخل «علی بن  ابی طالب علیه السلام »[۶۶]در ویرایش سوم دایرهالمعارف اسلام[۶۷] ، نوشته روبرت گلیو؛[۶۸]
۵ – مدخل «علی بن  ابی طالب علیه السلام »[۶۹] در دایرهالمعارف جهان اسلام آکسفورد[۷۰]، نوشته عبدالعزیز ساشدینا؛[۷۱]
۶ – مقاله «برخی از دیدگاه‌های شیعی امامی در مورد صحابه»[۷۲]، نوشته اتان کولبرگ؛[۷۳]
۷ – مدخل «علی علیه السلام »[۷۴] در دایرهالمعارف ادیان جهان؛[۷۵]
۸ – مدخل «اهل البیت علیه السلام »[۷۶] در دایرهالمعارف جهان اسلام آکسفورد[۷۷]، نوشته مری الین هگلند؛[۷۸]
۹ – کتاب ابتکار و مشارکت اسلام: مبادی و اصول و تاریخ [آن] در تمدن جهانی[۷۹]، نوشته مارشال هاجسن؛[۸۰]
۱۰ – مقاله «تکامل شیعه»[۸۱]، نوشته اتان کولبرگ؛[۸۲]
۱۱ – مقاله «تشیع اولیه در تاریخ و پژوهش»[۸۳] در مقدمه مجموعه تشیع[۸۴]، نوشته اتان کولبرگ؛[۸۵]
۱۲ – کتاب تشیع[۸۶]، نوشته هاینس هالم؛[۸۷]
۱۳ – مدخل «تشیع»[۸۸] ویرایش دوم دایرهالمعارف دین [۸۹]، نوشته ویلفرد مادلونگ؛[۹۰]
۱۴ – مدخل «شیعه»[۹۱] در ویرایش دوم دایرهالمعارف اسلام[۹۲] ، نوشته ویلفرد مادلونگ؛[۹۳]
۱۵ – مدخل «امامت»[۹۴] در ویرایش دوم دایرهالمعارف اسلام[۹۵] ، نوشته ویلفرد مادلونگ؛[۹۶]
۱۶ – مدخل «امامت»[۹۷] در ویرایش دوم دایرهالمعارف دین [۹۸]، نوشته ویلفرد مادلونگ؛[۹۹]
۱۷ – مدخل «شیعه»[۱۰۰] در دایرهالمعارف اسلام و جهان مسلمان[۱۰۱]، نوشته روبرت گلیو؛[۱۰۲]
۱۸ – مدخل «امامت»[۱۰۳] در دایرهالمعارف جهان اسلام آکسفورد[۱۰۴]، نوشته عبدالعزیز ساشدینا؛[۱۰۵]
در دسته سوم از آثار انگلیسی‌زبان، به طور دقیق‌تر به غدیرخم و یا مسئله جانشینی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم اشاره شده و یا به شکلی مفصل‌تر در مورد آن بحث شده است. این آثار عبارت ند از:
۱ – مدخل «علی بن ابی طالب علیه السلام » [۱۰۶] در دایرهالمعارف ایرانیکا[۱۰۷]، نوشته اتان کولبرگ[۱۰۸] و پوناولا؛[۱۰۹]
۲ – مدخل «علی بن ابی طالب علیه السلام »[۱۱۰]ویرایش دوم دایرهالمعارف دین [۱۱۱]، نوشته رضا شاه  کاظمی؛[۱۱۲]
۳ – فصل «تحقیق در مورد جانشینی»[۱۱۳]، فصل اول کتاب مذهب شیعه[۱۱۴]، نوشته دونالدسون؛[۱۱۵]
۴- مدخل «شیعه»[۱۱۶] در دایرهالمعارف قرآن: یک دایرهالمعارف [۱۱۷]، نوشته آرزینا آر. لالانی؛[۱۱۸]
۵ – مقاله «تحقیقات اخیر پیرامون تاریخ تشیع نخستین»[۱۱۹] دایرهالمعارف اسلام و جهان مسلمان[۱۲۰]، روبرت گلیو؛[۱۲۱]
۶ – کتاب مقدمه‌ای بر تشیع، تاریخچه و عقیده شیعه دوازده  امامی[۱۲۲]، نوشته موژان مومن؛[۱۲۳]
۷ – مدخل «ولایت»[۱۲۴]در دایرهالمعارف قرآن: یک دایرهالمعارف[۱۲۵]، نوشته هرمن لندولت؛[۱۲۶]
۸ – کتاب نخستین اندیشه‌های شیعی: تعالیم امام محمدباقر علیه السلام [۱۲۷]، نوشته آرزینا آر. لالانی؛[۱۲۸]
۹ – مدخل «غدیرخم»[۱۲۹]در دایرهالمعارف ایرانیکا[۱۳۰]، نوشته ماریا مسی داکیک؛[۱۳۱]
۱۰ – مدخل «غدیرخم»[۱۳۲] در دایرهالمعارف ایرانیکا[۱۳۳]، نوشته احمد کاظمی موسوی؛[۱۳۴]
۱۱ – مقاله «مطالبه گذشته: غدیرخم و نمودارشدن تاریخ نگاری حافظی در اواخر دوران فاطمیان مصر»[۱۳۵]، نوشته پولا سندرز؛[۱۳۶]
۱۲ – مدخل «غدیرخم» [۱۳۷]در دایرهالمعارف قرآن: یک دایرهالمعارف[۱۳۸]، نوشته اسما افسرالدین؛[۱۳۹]
۱۳ – مدخل «غدیرخم»[۱۴۰]در ویرایش دوم دایرهالمعارف اسلام[۱۴۱]، نوشته وچیا واگلیری؛[۱۴۲]
۱۴ – فصل «حدیث غدیرخم، ولایت و برتری معنوی علی بن  ابی طالب علیه السلام »[۱۴۳] فصل دوم کتاب جامعه کاریزماتیک: هویت شیعه در دوران اولیه اسلام[۱۴۴]، نوشته ماریا مسی داکیک.[۱۴۵]
از این میان، می‌توان فصل دوم کتاب جامعه کاریزماتیک: هویت شیعه در دوران اولیه اسلام[۱۴۶]، نوشته ماریا مسی داکیک[۱۴۷] با عنوان: «حدیث غدیرخم: ولایت و برتری معنوی علی بن ابی طالب علیه السلام » [۱۴۸]را تقریباً مفصل‌ترین اثر انگلیسی‌زبان غربی در مورد غدیرخم دانست که از جنبه‌های مختلف به بررسی آن پرداخته ‌است و یک فصل کامل از فصول دوازده  گانه این کتاب به مسئله غدیر خم اختصاص یافته ‌است و تقریباً می‌توان گفت، بیشتر مطالب دیگر آثار به تفصیل در آن منعکس شده است.

 


مسئله جانشینی حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم در سیر پژوهش‌های غربیان


نظر روبرت گلیو[۱۴۹] در مقاله‌ای با عنوان «تحقیقات اخیر در مورد تاریخ تشیع نخستین»[۱۵۰] در بحثی تحت عنوان «جانشینی [حضرت] محمد[صلی الله علیه وآله وسلم]»[۱۵۱]، در مورد روند و سیر پژوهش محققان غربی درباره مسئله جانشینی این است که مطالعات اخیر در مورد عامل احتمالی تعیین  کننده هویت تشیع ـ یعنی مسئله جنجال‌برانگیز ادعای به حق علی علیه السلام در مورد رهبری امت اسلامی بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ـ عمدتاً تحت تأثیر کتاب ارزش مند ویلفرد مادلونگ، جانشینی محمد صلی الله علیه وآله وسلم [۱۵۲] بوده است. پیش از تألیف این کتاب، دانشمندان عموماً نمی  دانستند که آیا واقعاً پیامبر، علی علیه السلام را به عنوان جانشین تعیین کرده بود، یا این که علی علیه السلام خود ادعایی مبتنی بر این تعیین داشت. پاسخ به این مسئله نه تنها غیر واقع گرایانه، بلکه در برابر پیشرفت‌های صورت گرفته در تحلیل دیگر متون اولیه اسلامی، پوزیتیوستیِ احمقانه نیز به نظر می‌آمد. برای مثال ممکن بود سؤال شود که: آیا ماجرای معروفِ معرفی علی علیه السلام به عنوان جانشین، توسط پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در غدیرخم، به همان طریقی که در منابع تاریخی توصیف شده، اتفاق افتاده است؟ در هر صورت، با توجه به این که نقد ادبی، شکل‌گیری گزارش‌ها را در متون اولیه اسلامی از میان تزیین، تکامل و گه‌گاه جعل ساده تعیین می‌کرد، چنین سؤالی در قوانین مجامع علمی و آکادمیک، غیر قابل پاسخ  دهی و از این رو بی‌اساس به نظر می‌آمد[۱۵۳]. در مقابل، بیشتر این موضوع به شکل مؤثرتری دنبال می‌شد که چگونه در ادبیات اولیه اسلامی، چنین موضوع بحث  برانگیزی موجب ساخته شدن داستان‌هایی توسط شیعیان و مخالفانشان شد. این مسئله موجب آن بود که محققان از تحقیق در مورد این که آیا واقعاً غدیر خم اتفاق افتاده یا نه، باز بمانند و بیشتر به این موضوع بپردازند که مفهوم غدیرخم در تاریخ صدر اسلام، نزد شیعیان و مخالفان به چه معنا بوده است.[۱۵۴]
از نظر گلیو، مادلونگ، بدبینی عدم امکان بازیافت وقایع تاریخی را که تحلیل  گران متن به آن معتقدند، رد کرد. شرح روایی او از به قدرت رسیدن و پایان دوره خلافت چهار خلیفه اول با اطمینان به توانایی بالقوه متون در حصول اطمینان در مورد وقایع تاریخی همراه است. مادلونگ، متون باقی مانده از قرون اولیه اسلامی را برای استخراج وقایع تاریخی مناسب در نظر می‌گیرد و از نظر او، نفی کلی منابع تحت عنوان افسانه‌هایی که بعداً ساخته شده، قابل قبول نیست؛ بلکه با استفاده محتاطانه از آن‌ها، می‌توان تصویر دقیق‌تر و قابل اطمینان‌تری از تاریخ آن زمان، نسبت به آن‌چه که تاکنون تصور می‌شده ‌است، به دست آورد. مادلونگ کار خود را با چنین دیدگاه روش  شناسانه  ای برای پاسخ به این سؤال که: چگونه کسانی که بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم رهبر جامعه اسلامی بودند، قدرت را در دست گرفتند، پی گیری کرد. نتیجه  گیری مهم او برای مطالعه تشیع این است که علی علیه السلام خود را به عنوان کسی که از طرف پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم تعیین شده بود در نظر می‌گرفت و چنین نظری بر پایه اعمال پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و آن‌چه که به طور عموم در شبه جزیره عربستان مرسوم بود، امری مورد قبول بود[۱۵۵]. این نقش رهبری به وسیله توطئه  های اعضای قوم پیامبر[صلی الله علیه وآله وسلم]، قریش، از او سلب شد.[۱۵۶]


گلیو در ادامه گزارش می‌دهد که غیر از اظهارنظرهای متفاوت در مورد این کتاب مادلونگ، مانند نظر مورونی،[۱۵۷] گراهام،[۱۵۸] دانیل،[۱۵۹] ماتسون[۱۶۰] و کرون،[۱۶۱] پاسخ مشخصی در مقابل نتیجه‌گیری‌های آن داده نشده است. در واقع پس از انتشار این کتاب در سال ۱۹۹۷ میلادی، در تحقیقات غربیان تلاشی در رابطه با ماهیت خلافت در دوران اولیه اسلامی صورت نگرفته است. هم چنین با وجود درخواست وی از تاریخ‌نویسان برای استفاده‌ محکمه‌پسند از منابع برای تولید یک روایت قانع‌کننده تاریخی، کار وی چندان اقبال تاریخ نویسان را برای پرداختن به این دوره در پی نداشته است. نتیجه  گیری‌های وی حداقل با چنان علاقه و تبحر علمی ارائه شده ‌است که کمتر کسی می‌تواند جسارت و انگیزه مخالفت با آن ها را به خود بدهد (گرچه انتقادات مشخصی نسبت به نتیجه  گیری  های مادلونگ مطرح شده است). کار وی می  تواند تا حد زیادی به عنوان یک پاسخ اصلاح  کننده به کایتانی[۱۶۲] و بعد از وی مونتگومری وات[۱۶۳] قلمداد شود که اصولا گزارش‌های اهل  سنت را نسبت به قضایای خلافت، صحیح در نظر گرفته  اند.[۱۶۴]


در مورد این نظر گلیو باید دقت کرد که یکی از محاسن و تأثیرهای مثبت کار مادلونگ، همان‌گونه که روبرت گلیو توضیح داده ‌است، تأثیر او بر روش تحقیق دانشمندان در مورد مسئله جانشینی و تغییر نگاه آنان در عدم پذیرش این که پیامبر واقعاً امیرالمؤمنین علیه السلام را به عنوان جانشین تعیین کرده بود، است. گرچه گلیو در این نوشته، تنها به نکات مثبت کار مادلونگ اشاره کرده است، اما یکی از اشکالاتی که می‌توان در مورد روش  شناسی مادلونگ و تبحر علمی نتیجه  گیری  های او مطرح کرد این است که درست است مادلونگ، متون باقی مانده از قرون اولیه اسلامی را برای استخراج وقایع تاریخی مناسب در نظر می‌گیرد و از نظر او نفی کلی منابع، تحت عنوان افسانه‌هایی که بعداً ساخته شده قابل قبول نیست؛ البته با این توضیح که با استفاده محتاطانه از آن‌ها، می‌توان تصویر دقیق‌تر و قابل اطمینان‌تری از تاریخ آن زمان، نسبت به آن‌چه که تاکنون تصور می‌شده است، به دست آورد؛ اما این نظر، در مقابل و برخلاف نظر محققانی مانند هارالد موتزکی است ـ که به تفصیل بیان خواهد شد ـ که اشکال هایی چون ناکافی بودن، گزینشی بودن، قطعی نبودن و مواردی از این قبیل را در مورد اطلاعاتی که در معدود منابع اصلی سیره منعکس شده ‌است، بر سیره‌های نوشته  شده درباره پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم (مانند: واقدی، ابن  سعد، ابن  هشام و طبری) وارد می‌داند. این سیره‌ها بر اساس منابعی محدود و در واقع منحصراً مجموعه‌های وسیعی از احادیث درباره سیره نبوی که مربوط به قرن سوم هجری است، نوشته شده ‌است و اطلاعات موجود در منابع بعد آن‌ها نیز هنوز به شیوه‌ای نظام‌مند، بررسی و با اطلاعات پیشین مقایسه نشده ‌است.
از سوی دیگر، گرچه مادلونگ چنین نتیجه می‌گیرد که خلافت، حق امیرالمؤمنین علیه السلام بوده و برای آن شواهد مختلفی ارائه می‌کند، اما برخلاف آن‌چه که از نام و موضوع کتاب او ـ که درباره جانشینی است ـ انتظار می‌رود، همه مسائل را به شکلی جامع مطرح نمی‌کند و به اصل قضیه «امامت به نصب» از نظر شیعه در این کتاب اشاره‌ای نمی‌شود و از همین رو، مسئله غدیرخم در آن تقریبا در حاشیه و بسیار بسیار کم رنگ است.


در مقدمه این کتاب به تفصیل در مورد مسئله جانشینی و این که نیت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم چه بوده، بحث شده‌ است؛ اما در میان این بحث‌های طولانی و مفصل، اشاره‌ای به غدیرخم نمی‌شود. مادلونگ در مقدمه کتاب خود که به تفصیل در مورد مسئله جانشینی بحث می‌کند، پس از بیان مقدماتی مفصل در مورد جانشینی انبیای گذشته و…، این سؤال تقریباً بی پاسخ را مطرح می‌کند که: «پس چرا پیامبر( صلی الله علیه وآله وسلم ) از تنظیم برنامه‌ای صحیح برای تعیین جانشین خود کوتاهی کرد؟».[۱۶۵]
مادلونگ در نقل روایات و گزارش‌هایی از عایشه و ابن  عباس در مقدمه کتاب، حتی این گونه بیان می‌کند که: «شیعیان کوفه از زمان خلاف علی علیه السلام مدعی شدند که پیامبر[صلی الله علیه وآله وسلم]، علی علیه السلام را وصی خود قرار داد».[۱۶۶] او در همین مقدمه کتاب، بدون ذکر نام غدیرخم تنها به این صورت می‌نویسد که:
محمد صلی الله علیه وآله وسلم در سال دهم هجری، علی علیه السلام را به نمایندگی از خود به یمن فرستاد و رفتار او در آن‌جا عده‌ای را برانگیخت تا از او به پیامبر شکایت کنند. پس از بازگشت او، محمد صلی الله علیه وآله وسلم درست سه ماه پیش از رحلتش لازم دید که در اجتماع عظیمی به حمایت از پسرعمویش سخن گوید و ظاهراً آن هنگام، زمان مناسبی نبود تا علی علیه السلام را به جانشینی منصوب کند. احتمالاً محمد صلی الله علیه وآله وسلم به امید آن که طول عمر او به اندازه‌ای باشد که یکی از نوه  هایش را تعیین کند، این تصمیم  گیری را به تأخیر انداخت.[۱۶۷]
او در این کتاب مفصل خود، تنها در بحث جنگ نهروان ـ که به اواخر دوران خلافت آن حضرت مربوط است و در مقابل اصل تمام بحث‌های او در مورد جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام ، بحثی حاشیه‌ای است ـ به بیعت مجدد طرف داران امام با آن حضرت در مقابل خروج خوارج اشاره می‌کند[۱۶۸]. بنابراین، اشاره او به غدیرخم که اساس مسئله جانشینی از نظر شیعه‌ است، در غیر جایگاه مناسب خود از نظر سیر بحثی و نیز در یک مطلب حاشیه‌ای قرار دارد.

 


تأملی در اعتبار منابع سیره از نگاه پژوهش گران غربی و روش تحقیق آنان


در مطالعه و تحقیق دباره مسئله غدیرخم ـ که از مهم‌ترین رویدادهای بحث‌انگیز دوران رسالت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و تاریخ صدر اسلام است ـ ناگزیر بحث منابع سیره مطرح خواهد بود. مختلف بودن منابع سیره از جهت بازگویی دقیق و غیرجانبدارانه وقایع، گزینشی بودن اطلاعات در منابع سیره و …، از جمله موارد جدی است که می‌توان در مورد منابع سیره مطرح کرد.
به عنوان نمونه، لورا وچیا والیری[۱۶۹] در مدخل «غدیرخم»[۱۷۰] در ویرایش دوم دایرهالمعارف اسلام در مورد منابع سیره می‌نویسد:
بسیاری از منابعی که مأخذهای اطلاعات ما از زندگانی پیامبراند ([مانند:] ابن  هشام، طبری، ابن  سعد و …) با سکوت، از ماجرای توقف پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در غدیرخم عبور کردند و یا اگر به آن اشاره کردند، در مورد سخنرانی آن حضرت چیزی نگفتند ([این] نویسندگان به طور آشکار از آن هراس داشتند که با فراهم  کردن زمینه برای جدلی‌های شیعه ـ که از این سخنان برای تقویت استدلالشان در مورد حق علی علیه السلام برای خلافت استفاده می‌کنند ـ خصومت سنیان را ـ که بر سر قدرت بودند ـ جلب کنند). در نتیجه، زندگی‌نامه‌نویسان غربی در مورد زندگانی [حضرت] محمد صلی الله علیه وآله وسلم که نوشته‌هایشان بر پآیه این منابع است ـ به آن چه که در غدیرخم روی داد، به یک شکل برابر اشاره نکرده  اند. … .[۱۷۱]

 


ماریا مسی داکیک[۱۷۲] در مورد منابع سیره‌ای حدیث غدیرخم می‌گوید:
با ملاحظه بیشترِ نوشته‌های تاریخی سنی، تعجب  آور نیست که نه در سیره ابن  هشام ـ که تجدید نظر شده سیره ابن  اسحاق است ـ و نه در بزرگ ترین تاریخ‌های سنی مانند تاریخ طبری یا ابن سعد، هیچ اشاره‌ای به حدیث غدیر نشده باشد. در هر صورت، بررسی بیشتر مشخص می‌کند که این حدیث در دیگر نوشته‌های نویسندگانی که در نظر سنی‌ها با همان درجه اعتباراند، وجود دارد. برای مثال، در أنساب  الاشراف بلاذری، مورخ قرن سوم ـ که برخی از نقل‌های خطبه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در آن آورده شده‌ است ـ این حدیث پوشش کامل داده شد و گسترده‌ترین پوشش واقعه غدیر در مسند محدث سنی، ابن  حنبل و در کتاب‌های تاریخی خیلی بعدتر، مانند تاریخ مدینه دمشق ابن  عساکر و البدآیه و النهایه ابن  کثیر ـ که وفادارانه طرف دار مذهب سنی بودند ـ آمده است. در حقیقت، در دو کتاب اخیر می‌توان تجزیه و تحلیل گسترده اصلاح و تجدید نظرهای مختلف این حدیث و نیز منابع این حدیث را یافت که با آن‌چه در بسیاری از نوشته‌های شیعی تا دوران متأخر وجود دارد، برابری می‌کند.[۱۷۳]
یکی از نمونه‌های عوامل مؤثر در ناکافی بودن اطلاعات موجود در منابع سیره، مسئله‌ای است که داکیک در مورد حدیث غدیرخم با اشاره به نظر جاکوب لسنر[۱۷۴] در کتاب شکل گیری سلطه و حکومت عباسیان[۱۷۵] بیان می‌کند. طبق گزارش داکیک بسیاری از نویسندگان فکری برجسته، مانند: طبری، ابن  سعد، مسعودی و یعقوبی که از بیان حدیث غدیرخم دریغ ورزیدند و یا نقش خود را در بیان آن به خوبی ایفا نکردند، نمایندگان برجسته روایات تاریخی بنی‌عباس بودند. از این رو، به رغم تمایلات گوناگون در طرف داری از شیعه یا سنی، ممکن بود متأثر از فشارهای ایدئولوژیکی ای بوده باشند که برای ترویج حقانیت بنی‌عباس مطلوب بود؛ چرا که روایاتی مانند حدیث غدیرخم، [تنها] حقانیت علی علیه السلام را ترویج می‌کرد، نه حقانیت عموم طایفه بنی‌هاشم را. دانشمندان اوایل دوران بنی‌عباس روشن ساختند که رژیم بنی‌عباس، تلاش زیادی برای ترویج حقانیت خود، بیش از ترویج حقانیت رقبای علوی خود انجام داد و این تلاش‌ها ـ که وقوع آن در مرحله بحرانی ای بود که قدیمی‌ترین مجموعه‌های باقی‌مانده تاریخ و حدیث فهرست  برداری شد ـ ممکن است تأثیرهایی ماندگار روی تاریخ  نگاری اسلامی نهاده باشد.[۱۷۶]
علاوه بر مسئله منابع سیره، روش مطالعه غربیان در منابع سیره نیز قابل تأمل است. هارالد موتزکی[۱۷۷] در کتاب زندگی‌نامه حضرت محمد[صلی الله علیه وآله وسلم]: مشکل منابع[۱۷۸] در مورد روش تحقیق غربیان در سیره پیامبر( صلی الله علیه وآله وسلم ) می‌گوید:

 


تقریباً، مطالعاتی نظام‌مند و نقادانه در زمینه منابع زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم وجود ندارد. مؤلفان سیره‌ای تاریخی به خود اجازه می‌دادند اطلاعاتی را از منابعی که خود آن را می‌پسندیدند، برگزینند. بنابراین، مطالعه نقادانه منابع ـ که گزارش‌های مختلف موجود را با هم مقایسه می‌کند و می‌کوشد تاریخ آن‌ها را مشخص کند ـ لازمه‌ای برای استفاده از این احادیث به عنوان منابعی تاریخی محسوب می‌شود [۱۷۹].
موتزکی اضافه می‌کند:
تاکنون احادیث بسیار کمی برای تعیین میزان قابلیت اعتماد حدیثهای سیره ای مورد تأمل قرار گرفته اند و تقریباً هیچ معیاری برای مقایسه متون احادیث وجود ندارد. روش‌های تحلیل اسناد نیز به تازگی پیشرفت کرده و تنها در مواردی استثنایی در زمینه اطلاعات سیره‌ای به کار گرفته شده است.[۱۸۰]
طبق نظر موتزکی سیره‌هایی که تاکنون درباره پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نوشته شده، براساس منابعی محدود و در واقع، منحصراً مجموعه‌های وسیعی از احادیث درباره سیره نبوی مربوط به قرن سوم هجری است ([مانند:] واقدی، ابن  سعد، ابن  هشام و طبری). اطلاعات موجود در منابع بعدی [نیز] هنوز به شیوه‌ای نظام‌مند بررسی و با اطلاعات پیشین مقایسه نشده ‌است … . [۱۸۱]

 


غدیرخم و میزان شهرت آن در جامعه اسلامی نخستین


ماریا مسی داکیک در مورد شهرت حدیث غدیرخم در جامعه اسلامی نخستین، می‌نویسد:
هم تاریخ مأخذ و هم احادیث تفسیری حدیث غدیرخم اشاره می‌کنند که این حدیث در بسیاری از دوره‌های نخستین اسلامی مشهور، منتشر و پراکنده بود؛ بنابراین دلیل معتبر و صحیحی وجود دارد که ارتباط منحصر به فردی که این حدیث میان مفهوم ولایت و شخص علی بن ابی طالب علیه السلام برقرار می‌کند…، در حقیقت بخشی از آگاهی عالمانه اسلامی از همان زمان‌های نخستین [نسبت به این موضوع] بود[۱۸۲].
مطالعه قسمت‌های دیگر از فصل دوم کتاب داکیک نشان می‌دهد که ظاهراً منظور او از مشهور و پراکنده   بودن حدیث غدیر خم، مشهور بودن آن در میان گروه خاصی از افراد جامعه اسلامی نخستین است، چراکه داکیک پس از نقل گزارش‌های مختلف موجود در منابعی که به غدیرخم اشاره کرده‌اند، یکی از سازگاری‌های قطعی را که میان این گزارش‌ها وجود دارد، این می‌داند که تقریباً در این گزارش‌ها، حدیث غدیرخم منحصراً توسط کسانی که از نخستین اعضای جامعه اسلامی در مدینه بودند، تصدیق شد و این موضوع به این نکته اشاره دارد که به  جز این گروه خاص، حدیث غدیرخم تا زمان نخستین جنگ داخلی[۱۸۳] به طور گسترده شناخته  شده نبود و یا به اطلاع عموم نرسیده بود.[۱۸۴]
از نظر داکیک، هر زمان که امیرالمؤمنین علیه السلام در دفاع از حق خویش به گفته‌های پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در غدیرخم ارجاع می‌داد، مخاطب او افرادی از مسلمانان مدینه بودند؛ چه در میان مهاجران برجسته‌ای که شورا را تشکیل دادند و چه در مواجهه خصوصی با طلحه بن عبید، از صحابه اهل مدینه‌ که علیه او شورش کرد. وقتی حدیث غدیرخم در حمایت از امیرالمؤمنین علیه السلام توسط دیگران تصدیق می‌شد ـ چه از شرکت  کنندگان در جنگ بدر، مانند ابوایوب انصاری که در قضیه میدان مرکزی کوفه شرکت داشت و چه صحابه‌ای برجسته، مانند سعدبن  ابی وقاص که با معاویه، صحابه مکی که در اواخر به دین جدید (اسلام) درآمد روبه  رو شد -، از صحابه مدینه انتظار می‌رفت که این حدیث را بشناسند و آنان که خارج از این گروه بودند [نسبت به حدیث غدیرخم بی اطلاع بودند و] احتیاج بود که آنان را از این حدیث آگاه کرد. این عقیده که منحصراً جامعه اهل مدینه ـ و شاید اساساً افراد برگزیده و نخبه آن جامعه ـ نسبت به حدیث غدیرخم آگاهی داشتند، با زمان و مفادی که به خطبه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم منتسب می‌کنند، سازگار است؛ [چرا که] در تمام گزارش‌ها آمده ‌است که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم این خطبه را در بازگشت از سفر مکه به مدینه، پس از تمام شدن حجهالوداع ایراد کرد. طبق نظر داکیک این بدین معناست که شاید مسلمانان مقیم مکه و بسیاری از مسلمانانی که از قبایل غیرساکن در مدینه بودند، در اعلان رسمی [غدیر خم] حضور نداشتند و در واقع معاویه که اهل مکه بود، ادعا می‌کرد که از آن آگاهی ندارد.[۱۸۵]

 


داکیک اشاره می کند که به رغم عدم وجود گزارش کامل از رویداد غدیرخم در بسیاری از منابع مهم اولیه، ارجاع‌های غیرمستقیم یا اشاره‌هایی به سخنان گزارش‌شده از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را در مورد این مناسبت خواهیم یافت که در جای‌جای مجموعه‌های مختلف حدیثی و تاریخی، حتی زمانی که آن منابع هیچ گزارشی را از این رویداد ارائه نکرده باشند، به شکل پراکنده وجود دارد . او نمونه‌های زیر را از منابعی که از آن به چنین نتیجه‌ای دست یافته است، به عنوان شواهد خود گزارش می‌کند:[۱۸۶]
۱٫ گزارش ابوطفیل عامر بن واثله، صحابی طرف دار امیرالمؤمنین علیه السلام از مفاد استدلال آن ‌حضرت برای حق خویش، در مورد خلافت در برابر اعضای شورای شش‌نفره پس از مرگ خلیفه دوم عمربن  خطاب که: «… آیا غیر از من کسی در میان شما هست که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم در مورد او فرموده باشد: هرکه من فرمان روا(مولا)ی اویم، این فرمان روا(مولا)ی اوست؟» گفتند: خیر. پس فرمود: «آیا غیر از من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در مورد او فرموده باشد: تو نسبت به من به منزله هارونی نسبت به موسی؛ جز آن که بعد من پیامبری نیست؟» گفتند: خیر. … .[۱۸۷]


۲٫ درخواست امیرالمؤمنین علیه السلام در دوران خلافت پرآشوب خود، از جمعیت بزرگی که در میدان مرکزی و عمومی کوفه (رحبه) جمع شده بودند، مبنی بر این که همه کسانی که در روز غدیرخم حضور داشتند و شنیدند که پیامبر فرمود: «هرکه من فرمان روای اویم، علی فرمان روای اوست»، بایستند و به آن شهادت دهند.[۱۸۸]
۳٫ خطاب ابوایوب انصاری و گروهی از انصار مدینه به امیرالمؤمنین علیه السلام در میدان مرکزی رحبه کوفه با عنوان «مولا» و اظهار تعجب آن‌ حضرت علیه السلام از این گفته آنان و پرسش از آنان که چگونه می‌تواند مولای آنان باشد؛ در حالی که همه آنان عرب‌های آزاد هستند. آنان در پاسخ حضرتش، حدیث غدیرخم و سخن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را به عنوان شاهد نقل کردند که فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه».[۱۸۹]
۴٫ گفت  وگوی سعدبن  ابی‌وقاص (صحابه‌ای که از شرکت  کنندگان در شورای شش  نفره بود و از شخصیت‌هایی بود که از شرکت در نبرد نخستین جنگ داخلی(جنگ صفین) خودداری ورزید، با معاویه بن  ابی‌سفیان (دشمن مهم امیرالمؤمنین علیه السلام در نخستین جنگ داخلی) پس از شهادت آن‌ حضرت و خلیفه‌شدن معاویه. سعد در این قضیه، معاویه را به خاطر مخالفتش با رهبری امیرالمؤمنین علیه السلام بدین صورت سرزنش می‌کند که: « تو در حالی با علی علیه السلام جنگیدی که می‌دانستی او نسبت به تو حق بیشتری برای [رسیدن] به قدرت(امر) دارد» و سخنان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در غدیرخم را در میان فهرستی از شایستگی‌های امیرالمؤمنین علیه السلام و امتیازهای او در اسلام، به عنوان دلیل و شاهد خود بیان می‌کند و معاویه در پاسخ می‌گوید: «در این صورت تو ای سعد، بهتر از من نیستی …، زیرا تو گرچه این را در مورد او می‌دانستی، از حمایت (نصرت) او امتناع ورزیدی».[۱۹۰]
۵٫ گفت  وگوی خصوصی و چهره به چهره امیرالمؤمنین علیه السلام با طلحه بن  عبید، چهره برجسته مدینه در شُرُف شروع جنگ جمل و یادآوری نیمه آخر بیان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در غدیرخم ـ که از خدا درخواست می‌کند که: دوستان علی علیه السلام را دوست و دشمنان او را دشمن بدار ـ و هشدار به طلحه در مورد عاقبت معنوی بد پافشاری بر شورش علیه او.[۱۹۱]
در مورد تحلیل‌ها و نتیجه‌گیری‌های داکیک باید توجه داشت که گرچه او برای نظر خود شواهدی مفصل اقامه می‌کند، اما اشکال‌هایی که بر تحلیل‌ها و نتیجه‌گیری‌های او وارد است را نادیده گرفته است. داکیک بر این مدعا که هر زمان که امیرالمؤمنین علیه السلام در دفاع از حق خویش به گفته‌های پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در غدیرخم ارجاع می‌داد، مخاطب او افرادی از مسلمانان مدینه بودند، دو حادثه‌ را شاهد قرار داده است: احتجاج آن حضرت با مهاجران برجسته‌ای که از اعضای شورای شش  نفره بودند و مواجهه خصوصی آن حضرت با طلحه بن عبید، از صحابه اهل مدینه‌ که علیه او شورش جنگ جمل را ترتیب داد.

 


داکیک سپس برای تأیید، به ادعای معاویه در مورد عدم آگاهی از حدیث غدیر اشاره می‌کند؛ اما واضح است که هیچ کدام از این موارد نمی‌تواند شاهد درستی برای این مدعا باشد. شورای شش  نفره، شورایی بود خصوصی، با افراد مشخص  شده توسط خلیفه دوم، در یک مکان محصور، به مدت سه روز، برای انتخاب خلیفه پس از مرگ او، و تنها، افراد حاضر در آن شورا خود را رقیب آن حضرت برای تصدی منصب خلافت می‌دانستند. بنابراین، این شورا یک صحنه عمومی نبود که تمام مردم مخاطب آن باشند؛ علاوه بر آن که این شورا در مدینه تشکیل شد و طبیعی است که اهل مدینه مخاطب آن حضرت باشند. در جنگ جمل نیز طلحه و زبیر از سردمداران شورش علیه آن حضرت بودند و عایشه را برای همراهی با خود تحریک کردند و باز هم طبیعی بود که آن حضرت برای دفع فتنه از میان مسلمانان، با سردمداران این فتنه اتمام حجت کند. زبیر پس از صحبت حضرت با او، بدون بازداشتن اصحاب جمل از جنگ با آن حضرت که خود، آن ها را به مقابله با آن حضرت به بصره آورده بود، خود را از صحنه جنگ کنار کشید و جنگ را ترک کرد؛ اما طلحه به رغم اعتراف به حدیث غدیر و حقانیت آن حضرت، هم چنان به مقابله با آن ‌حضرت و حضور در صحنه جنگ پافشاری ورزید.[۱۹۲]

 


استشهاد داکیک به ادعای معاویه مبنی بر عدم آگاهی از حدیث غدیرخم، به دلایل زیر نمی تواند صحیح باشد:
۱ – با توجه به آن که از مسلمات تاریخ است که معاویه از سرسخت‌ترین دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام بود، عدم اعتراف شخصیتی چون معاویه به حدیث غدیر، نه تنها امر عجیب و دور از انتظاری نیست، بلکه کاملاً طبیعی است که چنین شخصیتی در صدد انکار آن برآید.
۲ – نویسندگان سنی، افزون بر گزارش شرکت و همراهی معاویه و ابوسفیان در جنگ  های حنین و طائف با پیامبر ص بعد از مسلمان شدن ظاهری در فتح مکه، تا قرار دادن معاویه در شمار کتاب وحی نیز پیش رفته  اند[۱۹۳] و اگر نوشته‌ها را ملاک قرار دهیم، طبق نظر آنان این دلالت بر آن دارد که او در اواخر دوران رسالت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با آن حضرت بی‌ارتباط و از ماجراهای پیرامون آن‌ حضرت بی‌اطلاع نبوده است. علاوه بر آن، اساساً بی‌اطلاعی کسانی چون معاویه از حادثه سرنوشت‌سازی چون غدیرخم، تقریباً محال است؛ چرا که کیاست سیاست مداران بزرگی چون معاویه و پدرش ابوسفیان، که از سردمداران مخالفت با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در مکه بودند، اقتضای آن را داشت که دائماً از جریانات پیرامون پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مطلع باشند؛ به  خصوص در مورد معاویه و ابوسفیان که با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نسبت خویشاوندی نزدیک داشتند و ام  حبیبه، همسر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ، خواهر معاویه و دختر ابوسفیان بود.
۳ – توجه به این نکته مهم است که ـ همان گونه که بیان خواهد شد ـ حادثه غدیرخم به گونه‌ای بود که به طور طبیعی، به سرعت به صورت خبری مهم در مناطق مختلف دنیای اسلام انتشار می‌یافت.
غدیرخم در راه بازگشت از مکه به طرف مدینه در مکانی در سه مایلی مانده به جحفه، که در آن راه مدینه و مصر و عراق از هم جدا می‌شد، واقع شده است.[۱۹۴] بنابراین، چون هنوز حجاج سایر مناطق از کاروان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم جدا نشده بودند، حاضران در غدیرخم تنها منحصر به اهل مدینه نبودند و از طرفی، دلیل قطعی بر عدم حضور افرادی از مکه در غدیرخم به عنوان نمایندگان اهل مکه در دست نیست و همان‌طور که دیده‌ایم، خود داکیک به صورت احتمال آن را بیان کرده، می‌گوید: شاید مسلمانان مقیم مکه و بسیاری از مسلمانانی که از قبایل غیرساکن در مدینه بودند، در اعلان رسمی [غدیرخم] حضور نداشتند. علاوه بر آن، اگر در نحوه انجام مراسم غدیرخم دقت کنیم، خواهیم دید که نحوه انجام این مراسم و حضور مشاهیر و برجستگان صحابه در آن و بیعت آنان با امیرالمؤمنین علیه السلام ، به‌گونه‌ای بود که به طور طبیعی به صورت خبری مهم به سرعت در مناطق مختلف دنیای اسلام انتشار می‌یافت. علامه امینی در کتاب الغدیر نام و مشخصات صد و ده تن از صحابه رسول خدا‌ صلی الله علیه وآله وسلم که حدیث و واقعه تاریخی غدیرخم را روایت کرده‌‌اند، بیان کرده و سپس چنین می‌نویسد:
این افراد [که نام و خصوصیات آنان بیان شد] ۱۱۰ تن از بزرگان صحابه‌‌اند که در مورد حدیث غدیر، گزارش آنان را یافته‌ایم و چه بسا تعداد آنان بسیار بیش از این‌ باشد که خود مسئله‌ای طبیعی است؛ زیرا کسانی که در روز غدیر این حدیث را از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدند صدهزار نفر یا بیشتر بودند که طبیعتاً این شمار زیاد ـ همان‌‌گونه که هر مسافری حوادث مهمّی را که در سفر خود مشاهده کرده‌‌است، بیان می‌‌کند ـ پس از بازگشت به وطن‌های خویش، جریان غدیر را بازگو کرده‌‌اند؛ مگر شمار اندکی که کینه‌ها موجب امتناع آنان از بیان آن[حقیقت] گردید. نقل کنندگان حدیث از میان آن جمعیت ـ که اکثریت ایشان بودند ـ همانان ند که نام برده شدند. گزارش برخی از کسانی که این حدیث را شنیدند ـ پیش از آن که به دیگران برسد ـ با مرگشان، در صحراها و دشت‌ها در دل بیابان‌ها پنهان گردید و عده‌ای نیز (چنان که در روایت زید بن ارقم اشاره شد) ترس از اوضاع و شرایط زمانه آنان را از بیان و یادآوری این یاد بزرگ بازداشت. از گروهی نیز که از اعراب بادیه‌‌نشین بودند، حدیثی دریافت نشده ‌‌است… با این همه، بیان نام این‌‌عده از راویان حدیث غدیر در اثبات متواتر بودن آن کافی است.[۱۹۵]
داکیک تنها به این دلیل که طبق گفته او، گزارش روایت شده از عامر بن واثله در مورد احتجاج امیرالمؤمنین علیه السلام با اعضای شورای شش  نفره به حدیث غدیر، تنها از طریق کسی چون عامر بن واثله که طرف دار امیرالمؤمنین علیه السلام است روایت شده، با تردید به این روایت می‌نگرد.
واضح است که چنین اشکالی را نمی‌توان صحیح دانست؛ زیرا اصولاً و معمولاً عموم نقل‌های تاریخی، خبر واحد است و مهم آن است که این خبر با قراینی که بتوان به صحت آن اطمینان حاصل کرد، در تعارض و تضاد نباشد و واضح است که آن حضرت در چنین شرایطی به فضایل و برتری‌های خویش برای اتمام حجت استناد و اشاره کند. علاوه بر این، مسلّم است که حقایق و گزارش‌‌های این گونه‌ای که با منافع طرف داران نظام و فضای حاکم در آن زمان هم سویی ندارد، تنها توسط طرف داران آن ‌حضرت نقل شود؛ نه توسط منفعت‌‌طلبان طرف دار نظام حاکم و یا افراد ترسو که به انکار و سانسور و وارونه گزارش دادن حقایق مبادرت ورزند و به همین دلیل، آن را با مخفی ماندن، در حاشیه قرارگرفتن و از بین  رفتن تدریجی مواجه کنند. باید توجه داشت که داکیک، در حالی در مورد این روایت تردید دارد که خود می‌نویسد:
وجود این روایت هم در گزارش منابع شیعی و هم غیرشیعی، نشان  دهنده پذیرفته شدن این حدیث به عنوان یکی از تمایزها(فضایل)ی معنوی علی علیه السلام است که در میان مؤلفان مختلف اولیه اسلامی، مشهور و در حد وسیع پذیرفته شده است[۱۹۶].

 


حدیث غدیرخم و میزان پوشش منابع حدیثی و تاریخی نسبت به آن


یکی از تئوری‌های ارائه ‌شده در مورد حدیث غدیر خم، انتشار گسترده آن در زمان بنی‌امیه و در مقابل، تحت‌الشعاع قرار گرفتن و یا حتی متوقف شدن آن به طور جزئی، توسط دیگر توسعه‌های فرقه‌ای و سیاسی ـ مذهبی دوران بنی‌عباس است. داکیک در فصل دوم کتاب خود با مطرح کردن این تئوری، شواهد مؤید آن را به این صورت بیان می کند که در بیشترِ نوشته‌های تاریخی سنی، مانند سیره ابن‌هشام ـ که تجدید نظر شده سیره ابن‌اسحاق است ـ و بزرگ ترین تاریخ‌های سنی مانند تاریخ طبری یا تاریخ ابن‌سعد به حدیث غدیرخم اشاره نشده است؛ در حالی که در دیگر نوشته‌های سنی‌ها، مانند انساب‌الاشراف بلاذری، مورخ قرن سوم، این حدیث پوشش کامل داده شده و گسترده‌ترین پوشش واقعه غدیر در مسند ابن  حنبل و در تاریخ‌های خیلی بعدتر، مانند تاریخ مدینه دمشق ابن  عساکر و البدآیه و النهآیه ابن‌کثیر ـ که وفادارانه طرف دار مذهب سنی بودند ـ آمده است.[۱۹۷]
در منابع شیعی نیز طبق گفته داکیک در شماری از نوشته‌هایی که با تنوع و گوناگونی محفل‌های فکری شیعی در دوران پایانی بنی‌امیه ارتباط داشتند، مانند هاشمیات، تصنیف شعری کمیت  بن زید و اثر بسیار جدلی و تقریباً مربوط به عصر اموی کتاب سلیم  بن  قیس حلی، حدیث غدیر نقش برجسته‌ای دارد و در مقابل، حدیث غدیر در بیشتر آثار حدیثی شیعی گردآوری شده از اواخر قرن سوم به بعد، مانند کافی، کتاب کلینی، نه به طور برجسته و مستقل، بلکه تنها در ارتباط با دلالت آن بر اندیشه شیعه امامیه در مورد نص، معرفی شده است. شاید این مسئله به دلیل آن باشد که این گردآوران بعدی حدیث، چنین پنداشتند که خوانندگانشان، یعنی شیعیان، در مورد رویداد غدیرخم در حدی وسیع آگاهی عمومی دارند؛ بنابراین تألیفات نسبتاً اندکی برای ارائه نوشته‌ها و اسناد معتبر و نشر حدیث غدیر انجام شد. هم چنین در برخی از کتاب‌های تاریخی مشهور که طرف دار شیعه بودند نیز پوشش وسیعی نسبت به غدیرخم داده نشده است. [به عنوان نمونه] در مروج  الذهب مسعودی هیچ اشاره‌ای به حدیث غدیر نشده ‌است و در تاریخ یعقوبی نیز تنها اشاره‌ای کوتاه، نه گزارش مفصل داستانی از غدیر، آمده است. [۱۹۸]
از نظر داکیک وجود حدیث غدیرخم در برخی از گزارش‌های سنی و عدم وجود آن در دیگر گزارش‌های شیعی، همان‌گونه که در نگاه اول عجیب به نظر می‌آید، کاملاً تصادفی نیست. تجزیه و تحلیل دقیق‌تر این تاریخ مأخذ، مشخص می‌کند که هم منابع سنی و هم منابع شیعی که حدیث غدیرخم در آن‌ها با برجسته‌ترین صورت آن تصویر شده ‌است، همان منابعی هستند که یا در عصر بنی‌امیه تألیف شدند و یا در غیر این صورت، به احادیث تاریخی دوران اوایل بنی‌امیه بسیار اعتماد کردند و به همین علت، این احادیث را حفظ کردند.[۱۹۹] دانشمندان اوایل دوران بنی‌عباس روشن ساختند که رژیم بنی‌عباس تلاش زیادی برای ترویج حقانیت خود، بیش از ترویج حقانیت رقبای علوی خود انجام دادند و این تلاش‌ها ـ که وقوع آن در مرحله‌ای بحرانی بود که قدیمی‌ترین مجموعه‌های باقی‌مانده تاریخ و حدیث فهرست‌برداری شد ـ ممکن است تأثیرهایی ماندگار روی تاریخ  نگاری اسلامی نهاده باشد. علاوه بر این، هم دربار عباسی و هم برخی از متکلمان شیعه امامی اوایل دوران بنی‌عباس، در پی آن برآمدند که خود را از ارتباط پیش‌ترشان با جنبش‌های رادیکال‌تر شیعی ـ که در فضای فرقه‌ای اواخر دوران بنی‌امیه بروز کرد ـ جدا کنند.
داکیک می‌گوید:
این مسئله ـ همان گونه که پیش از این تذکر دادیم ـ به طور قاطع به این نکته اشاره می‌کند که سرچشمه حدیث غدیر به دیرباز برمی‌گردد. این حدیث در فضای سیاسی و فرقه‌ای اواخر دوره بنی‌امیه، برجستگی و امتیاز ویژه‌ای به دست آورد، اما به زودی در محفل‌های فکری اوایل دوران بنی‌عباس کم   اهمیت یا نادیده گرفته شد و گویا حتی در تلاش‌های حکومت عباسی برای بنا نهادن حقانیت عموم هاشمی‌ها بیش از علوی‌ها برای اقتدار شخصی خود، این حدیث پنهان و پوشیده شد.[۲۰۰]
در این جا برخی از موارد خلاف تئوری داکیک وجود دارد که از نمونه‌های آن، کتاب انساب الاشراف بلاذری و کتاب مسند احمدبن  حنبل است که هر دو کتاب از تألیفات دوران بنی عباس است و در هر دو حدیث غدیرخم به شکل قابل ملاحظه  ای پوشش داده شده است. نظر داکیک در مورد علت وجود قابل ملاحظه حدیث غدیر خم در کتاب انساب  الاشراف بلاذری ـ با آن که نویسنده آن در دوران بنی‌عباس می‌زیست ـ این است که:
بی‌تردید بلاذری، مورخ سنی که به دلیل چیزهایی که در مورد بنی‌امیه در کتاب انساب  الاشراف ـ که تاریخی است که به صورت نسب  نامه‌ای مرتب شده ‌است ـ منتشر کرد، تا حدودی طرف دار بنی‌امیه در نظر گرفته می‌شود، بسیاری از اطلاعات خود را در طول اقامت طولانی خود در دمشق به  دست آورد؛ همان جا که او احتمالاً با عمده احادیث تاریخی قدیمی‌تر دوران پیش از بنی‌عباس ـ که توسط راویان سوریه(شام) محافظت شد و باقی ماند ـ مواجه شد و همین مسئله، به خصوص کتاب او را منبع باارزشی برای نخستین دوره‌های تاریخ اسلام ساخت. پوشش قابل توجه [کتاب] او نسبت به حادثه غدیرخم، در مقابل عدم وجود آن در تاریخ‌های دوران عباسی که احادیث تاریخی قدیمی‌تر دوران بنی‌امیه را به طور گسترده در نوشته‌های خود قرار ندادند، به این مسئله اشاره دارد که اطلاعات و آگاهی او از این رویداد، از این منابع قدیمی‌تر استخراج شده است. معروف است که محقق دمشقی بعدی، ابن  عساکر ـ که یکی از مفصل‌ترین و گسترده‌ترین بحث‌ها را در مورد حدیث غدیرخم در منابع سنی تألیف کرد، تا حد وسیعی به احادیث مورخان سوریه ـ که برخی از مطالب تاریخی قدیمی‌تر دوران بنی‌امیه را حفظ کردند ـ تکیه کرد و ابن  کثیر که یک مورخ سنی بعدی بود و حدیث غدیر را به تفصیل مطرح کرد، تا حد زیادی بر ابن  عساکر تکیه و اعتماد کرد.[۲۰۱]

 


هم چنین توجیه داکیک در مورد علت وجود قابل ملاحظه حدیث غدیرخم در کتاب مسند احمد ـ با آن که از کتاب‌های دوران بنی‌عباس بوده و او یک مورخ نبود و ظاهراً به خودی خود از روایات تاریخی دوران بنی‌امیه تأثیر نپذیرفته بود ـ این است که:
این مسئله می‌تواند به عوامل مختلفی که به تقسیم عقلانی و کلامی دوران بنی‌امیه بنی عباس مرتبط اند، مربوط باشد؛ نخست آن که ابن  حنبل، محدث وفادار سنی، طرف دار مکتبی فکری بود که اصولاً بر منابع نقلی تکیه داشت، نه بر تفکر و تعمق کلامی و عقلی. برای این منظور، مسند او تا حد وسیعی مجموعه‌ای عادی از تمام احادیث موجودی است که او بدان دست یافت و اگر می‌توانست منبعی صحیح و سلسله‌ سندی معتبر برای حدیث خاصی بیابد، آن را در مجموعه خود قرار می‌داد؛ همان گونه که برای حدیث غدیرخم و تعدادی دیگر از احادیثی که به نفع علویان بود این کار را انجام داد.
دوم آن که ابن  حنبل به عنوان نخستین معمار «مصالحه سنی» بود که امیرالمؤمنین علیه السلام را که در محافل غیرشیعی مورد پذیرش نبود و به او دشنام می‌دادند، به همراه ابوبکر، عمر و عثمان، در شمار یکی از خلفای راشدین قرار داد و مطمئناً حفظ و نگه داری تعداد زیادی از احادیث فضایل علی علیه السلام به او در تقویت این موقعیت کمک کرد.
و نهایت این که، معروف است که ابن  حنبل با جنبه‌های غالب تفکر عقلانی و کلامی اوایل دوران بنی‌عباس شدیداً مخالف بود و [حتی] شکنجه و آزار فیزیکی و بدنی را [نیز] در دفاع از موقعیت خود به جان خرید. بنابراین به نظر نمی‌آید که او پذیرای تأثیر فکری معاصرانش و یا اجبار و تحمیل سیاسی و کلامی از ناحیه حاکمان عباسی بوده باشد؛ در مقابل، بسیاری از نویسندگان فکری برجسته، مانند طبری، ابن  سعد، مسعودی و یعقوبی که از بیان حدیث غدیرخم دریغ ورزیدند و یا نقش خود را در بیان آن به خوبی ایفا نکردند، نمایندگان برجسته روایات تاریخی بنی‌عباس بودند. از این رو، به رغم تمایلات مختلف در طرف داری از شیعه یا سنی، ممکن بود متأثر از فشارهای ایدئولوژیکی ای بوده باشند که برای ترویج حقانیت بنی‌عباس مطلوب بود، چرا که روایاتی مانند حدیث غدیر خم [تنها] حقانیت علی علیه السلام را ترویج می‌کرد، نه حقانیت عموم طایفه بنی‌هاشم را.[۲۰۲]

 


به نظر می‌آید داکیک در این تحلیل به دو مسئله یا توجه نکرده و یا آن ها را بی پاسخ گذاشته است. مسئله اول این است که در این تئوری با آن که به دلیل عدم توجه به حدیث غدیرخم در دوران بنی عباس اشاره شده، اما این تئوری در مورد دلیل مورد توجه قرارگرفتن حدیث غدیرخم در دوران بنی امیه ساکت است. البته مسلّماً باید منظور داکیک، اواخر دوران بنی امیه باشد؛ اما توضیح نمی‌دهد که آیا مورد توجه قرارگرفتن حدیث غدیرخم و انتشار گسترده آن به دلیل دستور عمر بن عبدالعزیز مبنی بر لغو حکم ممنوعیت تدوین حدیث پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم تا آن زمان بوده است، یا آن که اساساً فضای باز سیاسی آن زمان که در اثر تضعیف تدریجی بنی امیه و آشوب  ها و قیام  های مخالفی که در سراسر سرزمین  های اسلامی علیه این سلسله به وجود آمد، علت آن بوده است.
مسئله دوم آن است که داکیک تنها به نقش بنی عباس در کم رنگ کردن حدیث غدیر عنایت دارد و نقش دوران خلفای پیش از بنی امیه و نیز اوایل حکومت این سلسله را که دوران اقتدار آنان بود، نادیده گرفته است. یکی از نکات مهمی که نمی‌توان آن را نادیده گرفت، توجه به این مسئله ‌است که چنین فضای سیاسی بازتر در جامعه اسلامی، که ناشی از ضعف بنی امیه در اواخر دوران حکومتشان و قیام‌های شیعی در آن دوران بود، از ابتدای زمان خلفا تا آن زمان وجود نداشت؛ از این رو بیان فضایل اهل‌بیت: و نیز بیان مسئله‌ای چون غدیرخم در فاصله زمانی پیش از این دوران با اعمال فشارهای طبقه حاکم، بسیار بسیار دشوار بود. طبیعی است که پس از کشمکش‌های سیاسی و منازعات بر سر خلافت و پیروزی نظام خلفا و تبدیل  شدن آن به نظام حاکم، چه در جامعه اسلامی و چه در هر آیین و جامعه دیگر، بستر و فضایی فراهم می‌‌شود که حقایق و گزارش‌‌هایی که با منافع نظام حاکم مطابق نیست، اجازه نشر و مطرح  شدن پیدا نمی‌‌کنند و به همین دلیل، یا با انکار و سانسور و گزارش وارونه توسط منفعت‌‌طلبانی بی‌ایمان و ترسو مواجه می‌شوند و یا با مخفی ماندن و در حاشیه قرارگرفتن و از بین  رفتن تدریجی.
هم چنین گزارش‌‌هایی که یا در راستای خدمت به نظام حاکم‌‌اند و یا حدّاقل با منافع آنان تضادّی ندارند، به صورت منابع رایج و غالب درخواهند آمد. بنابراین، با سانسور و ممانعت از گزارش وقایع و حقایق ناسازگار با منافع نظام حاکم، علاوه بر جوانب و جزئیات، حتی بسیاری از مسائل اصلی نیز، به‌طور صریح در منابع وابسته به دستگاه حاکم، ذکر نمی‌‌شود و تنها می‌‌توان ردّپایی از برخی از حقیقت‌‌ها را، در لابه  لای سطرهای گزارش‌های تاریخی یا حدیثی مشاهده کرد.

 


تحلیلی که وچیا والیری در مدخل غدیرخم در ویرایش دوم دایرهالمعارف اسلام به آن اشاره کرده ‌است، تا حدودی به این مسئله نزدیک است. والیری در این باره می‌گوید:
بسیاری از منابعی که از مصادر اطلاعات ما از زندگانی پیامبرند، مانند: سیره ابن  هشام، تاریخ طبری، طبقات ابن  سعد و …، به این دلیل یا با سکوت نسبت به توقف پیامبر در غدیرخم، از آن عبور کردند و یا اگر به آن اشاره کردند، در مورد سخنرانی آن حضرت در غدیر چیزی بازگو نکردند که نویسندگان آن ها، آشکارا از این مسئله در هراس بودند که با فراهم  کردن زمینه برای جدلی‌های شیعه ـ که از این سخنان برای تقویت استدلالشان در مورد حق امیرالمؤمنین علیه السلام برای خلافت استفاده می‌کنند ـ خصومت سنیان را که بر سر قدرت بودند متوجه خود کنند. در نتیجه، زندگی‌نامه‌نویسان غربی نیز که برپآیه این منابع، زندگی نامه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را نوشتند، به آن‌چه که در غدیرخم روی داد اشاره‌ای نکردند. در هر صورت مسلّم و قطعی است که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در این مکان سخنرانی کرد و یقیناً آن گفته معروف « من کنت مولاه …» را بیان کرد، زیرا گزارش این واقعه یا به شکل مختصر و یا به شکل مفصل و با جزئیات دقیق، نه تنها توسط یعقوبی ـ که موافقت و هم  فکری او با هدف علویان مشهور است ـ ، بلکه در مجموعه‌ای از روایات که به عنوان معیار در نظر گرفته می‌شوند، به  خصوص مسند احمد حنبل و احادیث بسیار و تأیید شده با سندهای مختلفی که به نظر نمی‌آید ممکن باشد آن ها را رد کرد، ثبت شده است.[۲۰۳]

 


تفسیرهای شیعی و سنّی از حدیث غدیرخم


به نظر می‌آید تفسیر خاص سنی‌ها از ماجرای غدیرخم و تلاش آنان برای نفی ارتباط حدیث غدیر با مسئله جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام ، علت اصلی انعکاس بازتاب همین نتیجه‌گیری و تفسیر خاص در آثار بسیاری از پژوهش گران غربی، حتی آنان که به غدیرخم اشاره کرده‌اند و در نتیجه، بازداشتن آنان از اتخاذ موضعی حداقل بی‌طرفانه شده است؛ گرچه برخی از آنان مانند: سندرز، والیری، لالانی و… موضعی بی‌طرفانه در این باره اتخاذ کردند.
پاولا سندرز[۲۰۴] در مورد موضع سنی‌ها نسبت به غدیرخم می‌نویسد:
اغلب نویسندگان معتبر سنی از رویداد غدیرخم چشم‌پوشی کردند و آن را به رسمیت نشناختند و آن دسته از سنیانی که این رویداد را به عنوان واقعیت تاریخی پذیرفتند، به طور طبیعی تفسیر شیعی از این رویداد را نپذیرفتند[۲۰۵].
تقریباً همین موضع بی‌طرفانه را نیز وچیا والیری در مدخل «غدیر خم» در ویرایش دوم دایرهالمعارف اسلام اتخاذ کرده و درباره تفسیر سنی‌ها از حدیث غدیر خم چنین گزارش می‌دهد:
سنی‌ها ماجرای غدیر و این را که ممکن است محمد صلی الله علیه وآله وسلم خودش این سخنان را بیان کرده باشد، انکار نمی‌کنند؛ اما اعتقاد آنان این است که محمد صلی الله علیه وآله وسلم در آن گفتار، شنوندگان خود را تشویق می‌کند که پسرعمو و دامادش را در نهایت ارج و تکریم و محبت قرار دهند. ابن‌کثیر، موضوع غدیرخم را با حادثه‌ای فرعی که در سفری که به یمن اتفاق افتاد و علی علیه السلام در سال دهم هجری رهبری آن را برعهده داشت و دقیقاً زمانی به مکه برگشته بود که پیامبر را در مکه و در حجهالوداع ملاقات کرد، ارتباط می‌دهد[۲۰۶].
آرزینا آر. لالانی در کتاب «نخستین اندیشه‌های شیعی در تعالیم امام باقر علیه السلام »[۲۰۷] پس از نقل نظرهای طبری و بیضاوی و نیز بیان موضع مفسران سنی در مورد عدم ‌ارتباط آیه ((یا أیها الرسول بلّغ ما أنزل إلیک من ربک)) با غدیرخم، در مورد موضع طبری می‌نویسد:
طبری نه تنها اخباری را که به نفع موضع شیعه است ذکر نمی‌کند، بلکه احادیث معینی را برای ردکردن موضع آنان نقل می‌کند. او به سخن امام باقر علیه السلام در مورد این آیه اشاره می‌کند که به راوی فرمود: به خدا سوگند، حسن بصری یقیناً می‌داند که پیام این آیه چه بوده و عمداً آن را پنهان داشته است.
لالانی هم چنین در مورد آیه (( ألیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی …)) می‌گوید: «موضع امام محمد باقر علیه السلام درباره آیه (( ألیوم أکملت لکم …))، چنان که در منابع مختلف شیعه نقل شده، بسیار روشن است و می‌گوید که این آیه هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم علی علیه السلام ، را در غدیرخم به امامت منصوب کرد، نازل شد.» ـ سپس لالانی در توضیح این‌که سنی‌ها، برخلاف شیعه، شأن نزول این آیه را غدیرخم و تعیین امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نمی‌دانند، در مورد طبری می‌نویسد:
طبری نه تنها اخباری را که به نفع موضع شیعه ‌است، ذکر نمی‌کند، بلکه احادیث معینی را برای ردکردن موضع آنان ذکر می‌کند. … کاملاً روشن است که طبری رنج بسیار بر خویشتن هموار می‌سازد تا موضع شیعه را انکار کند[۲۰۸].

 


از نمونه‌های پژوهش گران غربی که تعیین جانشین توسط پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در غدیرخم را انکار می‌کنند، هاینس هالم است که با آن که اشاره‌ای البته جزئی و ناقص به حدیث دارد، می‌نویسد:
در زمان رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در سال ۱۱قمری(۶۳۲ میلادی) مشکل جانشینی وی می  توانست از طریق نزدیک‌ترین صحابه‌اش به شکلی مسالمت‌آمیز حل شود، هرچند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برای هدایت آینده امت اسلامی حکمی از خود برجای نگذاشت[۲۰۹]. بنا بر روایات شیعه، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در چندین موقعیت پسرعمو و داماد خود، علی‌بن‌ابی‌طالب علیه السلام را جانشین خود و امام امت تعیین کرده بود[۲۱۰].
او می‌گوید:
نقل است که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در بازگشت از حجهالوداع، در هجدهم ذی الحجه سال ۱۰ قمری (مارس۶۳۲ میلادی) در غدیرخم، نیمه راه مکه و مدینه، در برابر زائرانی که توقف کرده بودند، علی علیه السلام را بر سر دست گرفت و گفت: «من کنت مولاه فعلی مولاه». شیعیان این کلمات را به معنای تعیین(نص) علی علیه السلام به جانشینی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم تعبیر می‌کنند. بنابر احادیث شیعیان، کسانی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم که در آن‌جا حضور داشتند، از جمله عمر که بعداً خلیفه شد، در آن زمان به علی علیه السلام تبریک گفتند و او را «امیرالمؤمنین» خطاب کردند. گفتار پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در غدیرخم در احادیث سنی نیز نقل شده ‌است، اما توسط آنان به گونه‌ای دیگر تعبیر و چنین ادعا می‌شود که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با بیان این عبارت می‌خواست از قدرت تضعیف شده علی علیه السلام که سببش جدی بودن وی و در نتیجه از دست دادن وجهه عمومی او بود، پشتیبانی کند. … منظور پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از این سخن هر چه بوده باشد، احتمالاً تعیین جانشین نبوده است.[۲۱۱]
ویلفرد مادلونگ نیز ـ همان گونه که در بحث « مسئله جانشینی حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم در سیر پژوهش‌های غربیان» بیان شد ـ در مقدمه کتاب جانشینی حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم [۲۱۲] که به تفصیل در مورد مسئله جانشینی بحث می‌کند، پس از بیان مقدماتی مفصل در مورد جانشینی انبیای گذشته و …، این سؤال تقریباً بی‌پاسخ را مطرح می‌کند که: «پس چرا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از تنظیم برنامه‌ای صحیح برای تعیین جانشین خود کوتاهی کرد؟»[۲۱۳] سپس در نقل روایات و گزارش‌هایی از عایشه و ابن  عباس در مقدمه کتاب، حتی این‌گونه بیان می‌کند که: «شیعیان کوفه از زمان خلاف علی علیه السلام مدعی شدند که پیامبر[صلی الله علیه وآله وسلم]، علی علیه السلام را وصی خود قرار داد.» [۲۱۴] او در همین مقدمه کتاب بدون ذکر نام غدیرخم، تنها به این صورت می‌نویسد:
محمد صلی الله علیه وآله وسلم در سال دهم هجری، علی علیه السلام را به نمایندگی از خود به یمن فرستاد و رفتار او در آن‌جا عده‌ای را برانگیخت تا از او به پیامبر شکایت کنند. پس از بازگشت او، محمد صلی الله علیه وآله وسلم درست سه ماه پیش از رحلتش لازم دید که در اجتماع عظیمی به حمایت از پسرعمویش سخن گوید و ظاهراً آن هنگام، زمان مناسبی نبود تا علی علیه السلام را به جانشینی منصوب کند. احتمالاً محمد صلی الله علیه وآله وسلم به امید آن که طول عمر او به اندازه‌ای باشد که یکی از نوه  هایش را تعیین کند، این تصمیم  گیری را به تأخیر انداخت.[۲۱۵]
موضع داکیک درباره تفسیرهای شیعی و سنی در مورد غدیرخم در نگاه اول ممکن است بی‌طرفانه به نظر آید. او ابتدا نظر سنی‌ها را بیان می‌کند که خطبه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در غدیرخم، تنها پاسخی بود به شکایتی که درباره علی علیه السلام ـ که فرماندهی هیئت نظامی اعزامی به یمن را پیش از حجهالوداع برعهده داشت ـ به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گزارش شد و حدیث غدیر باید در این فضا فهمیده شود و از این رو، ولایت در حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» ترجیحاً به معنای ولایتی است که به معنای «محبت» یا «یاری(نصرت)» است، نه ولایت به معنای اعتبار و قدرت سیاسی. او سپس به بیان دلایل شیعه و به  خصوص توضیح‌های علامه امینی در الغدیر و نیز شیخ مفید در رساله مختصر معنی المولی می‌پردازد که غدیرخم مفهوم کاملاً معنوی و سیاسی دارد و ولایت در متن این حدیث نمی‌تواند به معنای نصرت یا محبت ـ که سنیان ادعا می‌کنند ـ باشد.[۲۱۶]

 


به رغم آن که داکیک در ابتدا موضع بی‌طرفانه خود را حفظ می‌کند، در نتیجه‌گیری نهایی او، انعکاس و بازتاب تفسیر خاص سنی‌ها و گرایش به آن مشهود است. او در ذیل نقل دو گزارش از حادثه رحبه کوفه ـ که در بحث « غدیرخم و میزان شهرت آن در جامعه اسلامی نخستین» به عنوان شاهد بیان کرده بود ـ می‌نویسد:
… در هر صورت جالب‌تر این است که هر دو گزارش [رحبه] [؛ یعنی حادثه درخواست علی علیه السلام از جمعیت بزرگی که در میدان مرکزی و عمومی کوفه (رحبه) جمع شده بودند، برای گواهی به سخن پیامبر در روز غدیرخم و تردید و بی‌میلی براء بن عازب و دیگر صحابه برای شهادت دادن و نیز حادثه آمدن ابوایوب انصاری و گروهی از انصار مدینه به نزد علی علیه السلام در میدان مرکزی رحبه کوفه و سخن گفتن با او با عنوان مولایشان با استناد به حدیث « من کنت مولاه فعلی مولاه» و تعجب آن حضرت از گفته آنان]، اشاره می‌کنند که با آن که حدیث غدیرخم برای صحابه برجسته اهل مدینه شناخته و معروف بود، هنوز هم برخی ابهام‌ها درباره مفهوم‌های معنوی و سیاسی این حدیث در میان علی علیه السلام و اصحاب نزدیک او وجود داشت. براء بن عازب و دیگر صحابه اهل مدینه ممکن بود نسبت به تصدیق و گواهی دادن آشکار خطبه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در مورد علی علیه السلام در غدیرخم مردد و بی‌میل بوده باشند، زیرا به رغم طرف داری از خلافت علی علیه السلام در جنگ اول داخلی، برای آنان خوش آیند نبود که آشکارا از آن به عنوان منازعه‌ای حقانیتی برای موقعیت سیاسی علی علیه السلام استفاده کنند و به نظر می‌رسد، حتی خود علی علیه السلام هم، آن گاه که طرف داران او به عنوان « مولا» با او سخن می‌گفتند، از آن متعجب بود[۲۱۷].
این موضع داکیک هنگامی مشهودتر است که در ذیل نقل گزارش‌های مختلف مربوط به غدیرخم ـ که در بحث « غدیرخم و میزان شهرت آن در جامعه اسلامی نخستین» بیان شد ـ در بیان دومین سازگاری‌ که میان این گزارش‌ها وجود دارد، می‌نویسد:
… دومین سازگاری‌ قطعی که میان این گزارش‌ها وجود دارد این است که، ارجاع‌هایی که در این رویدادهای مختلف به حدیث غدیرخم داده شد، به نکته‌ای در مورد طریقی که این حدیث دریافت شد، اشاره می‌کند. بدون تردید، تأیید علی علیه السلام توسط پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در این مناسبت، به عنوان یک فضیلت قابل توجه (ادعای برتری معنوی) در نظر گرفته می‌شد که می‌توانست به عنوان دلیلی در حمایت از او اقامه شود و برای توجه جدی دادن، حتی به کسانی مانند طلحه و معاویه که ادعا شد که دشمنان علی علیه السلام بودند، کافی بود. در هر صورت، در هیچ یک از ارجاع‌ها چیزی وجود ندارد که مشخص کند، علی علیه السلام یا هر کس دیگری، رویداد غدیرخم را به عنوان شاهد مستقیمی در مورد معرفی سیاسی او به عنوان جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در نظر گرفته باشند. حتی زمانی که به نظر می‌آید علی علیه السلام به عنوان یکی از دو کاندیدای ممکن برای جانشینی خلیفه دوم، از حق خود برای رهبری جامعه در شورا دفاع کرد، تنها سخن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در غدیرخم را به عنوان یکی از فضایل زیادی که می‌توانست به عنوان حق خود بیان کند، نقل کرد. مطمئناً اگر علی علیه السلام و نخستین طرف داران او، مانند ابوطفیل، رویداد غدیرخم را به عنوان تعیین واضح علی علیه السلام به عنوان جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می‌دانستند، به بیان تفصیلی دیگر شایستگی‌های او نیازمند نبودند. علاوه بر آن، علی علیه السلام اغلب در طول خلافت آشفته‌اش تنها وقتی از حقانیت خود در مورد قانونی بودن انتخابش به عنوان خلیفه دفاع می‌کند که با یکی از اشخاص برجسته مدینه تنهاست، که در این وقت حدیث غدیرخم را در حمایت از خود و نیز به عنوان هشداری در مقابل دشمنی آشکار نسبت به او، نه به عنوان دلیل حقانیت رهبری سیاسی اش بر جامعه، به عنوان شاهد می‌آورد. به نظر می‌آید که این ارجاع‌های مختلف ـ گرچه اصولاً [از] منابع سنی اند ـ دیدگاه شیعی را در مورد این که در میان صحابه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مشهور و معروف بود که غدیرخم نشان  دهنده هم تعیین سیاسی و هم تعیین معنوی علی علیه السلام است، وارونه نشان می‌دهند و اشاره می‌کنند که فهم دارای تأثیر زیاد شیعی از سخنان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در غدیرخم، بیان  کننده انحرافی قابل توجه از راهی است که حتی مورد توجه طرف داران علوی‌ها در قرن نخست اسلامی بود[۲۱۸].

همان گونه که در بحث « غدیرخم و میزان شهرت آن در جامعه اسلامی نخستین» نقل شد، داکیک در مورد بی‌میلی براء‌بن‌عازب برای گواهی‌دادن به حدیث غدیرخم در حادثه رحبه کوفه می‌نویسد:
گزارش شیعی از این رویداد، تاحدودی به طور غیرقابل‌توضیح اضافه می‌کند که براء بن عازب ـ که از حامیان وفادار حق علی علیه السلام از زمان رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بود ـ از گواهی دادن به این حدیث در این مناسبت خاص، سر باز زد.

 


برخلاف گمان داکیک، این مسئله آن چنان هم پیچیده و عجیب به نظر نمی‌آید، تا منابع شیعی لزوماً در مورد گزارش آن توضیح دهند، زیرا این مسئله به ویژه در فضای آن روز جامعه نخسین اسلامی، چیز بعید و عجیبی نیست که کسی ابتدا طرف دار آن حضرت باشد و بعدها از موضع خود تنزل کند؛ به خصوص با توجه به آن که در آن زمان، گرچه آن حضرت به ظاهر خلیفه مسلمانان بودند، اما فضای عمومی جامعه آن چنان هم به نفع آن حضرت نبود،[۲۱۹]به طوری که خود داکیک هم از دوران خلافت آن‌حضرت با عنوان «خلافت پرآشوب» یاد می‌کند و در مورد چنین موضعی از ناحیه برخی از صحابه می‌نویسد: «برای آنان خوش آیند نبود که آشکارا از حدیث غدیر به عنوان منازعه‌ای حقانیتی برای موقعیت سیاسی علی علیه السلام استفاده کنند».
برخلاف تفسیر داکیک، پرسش آن حضرت از گروهی از انصار مدینه در میدان مرکزی رحبه کوفه که چگونه می‌تواند مولای آنان باشد، اظهار تعجب آن‌ حضرت از گفته آنان نیست که آن حضرت را با عنوان «مولا» خطاب کردند؛ بلکه دقت در معنای این روایت که احمد بن حنبل در مسند خود آورده، نشان می‌دهد که این موضوع، دلیل واضحی بر دلالت حدیث غدیر بر امامت آن حضرت است، زیرا اگر منظور از «مولا» در این روایت چیزی جز «أولی بالتصرف فی  الأمور» باشد (یعنی معنایی مانند: ناصر، محب و مانند آن)، گفته آن حضرت به ابوایوب انصاری و گروه انصار که: «چگونه می‌تواند مولای آنان باشد؛ در حالی که همه آنان عرب‌های آزاد هستند»، معنای درستی نخواهد داشت. بنابراین، پرسش آن حضرت از آنان بدین علت بود که حدیث غدیر از زبان آنان بازگو شد و این خود گواهی از آنان بر آن حدیث باشد (به همین دلیل نیز آنان در پاسخ آن حضرت، حدیث غدیرخم و سخن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را به عنوان شاهد نقل کردند که فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه») [۲۲۰].

 


داکیک در نوشته خود می‌نویسد:
در هیچ یک از ارجاع‌ها چیزی وجود ندارد که مشخص کند که علی علیه السلام یا هر کس دیگری، رویداد غدیر خم را به عنوان شاهد مستقیمی در مورد معرفی سیاسی او به عنوان جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در نظر گرفته باشند. اگر علی علیه السلام و نخستین طرف داران او، مانند ابوطفیل، رویداد غدیرخم را به عنوان تعیین واضح علی علیه السلام به عنوان جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می‌دانستند، به بیان تفصیلی دیگر شایستگی‌های او نیازمند نبودند؛
در حالی که مطالعه متن احتجاج حضرت فاطمهعلیها السلام در مسجد نبوی در باب حادثه غدیر آن‌گاه که حق امیرالمؤمنین علیه السلام را غصب شده دید[۲۲۱]، گواهی طلحه در روز جنگ جمل در مورد غدیر در پاسخ به سؤال امیرالمؤمنین علیه السلام [۲۲۲]، احتجاج عمّار بن یاسر بر عمرو بن ‌العاص در جنگ صفّین با حدیث غدیر[۲۲۳]، احتجاج امام حسن علیه السلام سبط رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم در روز صلح با معاویه به واقعه غدیر[۲۲۴]، احتجاج عمرو بن ‌العاص بر معاویه به خطبه غدیر[۲۲۵] و بسیاری از نمونه  های دیگر نشان می‌دهد که این احتجاج  ها در مقابل سرپیچی از فرمان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در مورد جانشینی آن حضرت بوده است.
افزون بر آن، داکیک به این مطلب توجه نداشته که بیان دیگر شایستگی‌های امیرالمؤمنین علیه السلام در کنار رویداد غدیرخم به این دلیل نیست که این رویداد را به عنوان تعیین واضح آن حضرت به عنوان جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نمی‌دانستند، بلکه این نوعی اتمام حجت بود که اگر کسی تصور کند که درست است پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در غدیرخم امیرالمؤمنین علیه السلام را به جانشینی تعیین کرد، اما بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم رأی مسلمانان بر آن تعلق گرفت که دیگر خلفا را به عنوان خلیفه بپذیرند، نه آن حضرت را؛ بداند که این کار علاوه بر مخالفت با نص صریح پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مخالفت با حکم عقل است که در برابر شخصیتی چون امیرالمؤمنین علیه السلام با آن همه برتری ها، کسانی را که قابل مقایسه با آن حضرت نیستند، به امارت مسلمانان بپذیرند.
با همان فرض و نتیجه  گیری حاصل از آن، داکیک بحثی را به عنوان اندیشه بعدی شیعه امامیه در مورد امامت و عدم سازگاری حدیث غدیر با آن مطرح می‌کند و در این‌باره می‌گوید:
با آن که حدیث غدیر پشتیبانی قدرت مند برای ادعای شیعه در مورد جایگاه منحصر به  فرد علی علیه السلام و نزدیکی بی‌نظیر او به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است، سخن  گفتن واقعی در مورد حدیثی متعارف و استاندارد در رابطه با ماهیت دقیق مرجعیت قدرت فرزندان علی علیه السلام به سختی واضح و روشن است و تا حدودی به راحتی با اندیشه بعدی شیعه امامیه در مورد امامت – که در قرن‌های دوم و سوم اسلامی پدیدار شد ـ سازگار نیست. نخست به این دلیل که در این حدیث به جای عبارت دقیق «امام» ـ که با اندیشه بعدی شیعه در مورد امامت بیشتر سازگار است ـ با عبارت «مولی» (یا طبق برخی نسخه‌ها «ولی») به علی علیه السلام اشاره شده است و دوم آن که به ارتباط خویشاوندی علی علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به عنوان منبع تمایز معنوی یا حقانیت او هیچ اشاره‌ای نشده ‌است و حدیث نیز در شکل اصلی آن مشخص نمی‌کند که فرزندان علی علیه السلام باید به عنوان جانشینان برحق این جایگاه یا عنوان افتخارآمیز در نظر گرفته شوند.[۲۲۶]

 


هم چنین داکیک در راستای همین نظریه خود می‌نویسد:
کمی بعدتر حدیث امامیه نه تنها در صدد مهم دانستن اثبات این مسئله برآمد که سخنان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در غدیرخم خاستگاه الهی دارد، بلکه در صدد مهم دانستن آن برآمد که اصطلاح «مولی» را در متن حدیث، به عنوان هم‌معنا و مترادف با «امام» تعریف کند (حدیثی از امام هشتم، علی الرضا علیه السلام وجود دارد که بیان می‌کند «کامل  کردن دین» که در آیه‌ای از قرآن آمده و این آیه در حجهالوداع نازل شد، چیزی نیست جز «امامت» و در این مورد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم علی علیه السلام را به عنوان علامت (علم) و به عنوان «امام» تعیین و معرفی کرد (کافی، ج۱، ص۲۵۵)). … آنان(امامیه) این رویداد را به عنوان معرفی و تعیین ویژه علی علیه السلام به عنوان جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم (نص) در نظر می‌گیرند، که این نص برای آن‌چه که عقیده اصلی امام‌شناسی شیعه امامیه در مورد انتقال مرجعیت قدرت از یک امام به امام بعد شد، سابقه‌ای را ایجاد می‌کند که از زبان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بیان شده است. البته، می‌توان برخی از احادیثی که حاکی از تعیین مبتنی بر پیش گویی دوازده امام امامیه با نام آنان است را احادیث جعلی پنداشت که باید برای نخستین بار در قرن چهارم جعل شده باشد، چرا که تا این زمان دانشمندان امامی مقتدری نبودند که بتوانند در مورد سلسله حقیقی و واقعی جانشینی و پایان آشکار آن با مخفی شدن امام دوازدهم به توافق برسند. تمام این‌ها شاهدی است بر این که برخی از محافل شیعی، حتی در اوایل قرن دوم و مطمئناً آن محافلی که اندیشه امامیه از اوایل و اواسط قرن دوم به بعد در آن‌ها توسعه یافت، تشخیص دادند که در تلاش برای تفسیر حدیث غدیرخم در مفهوم اندیشه امامت آن ـ که در حال بروز و پدیدارشدن بود ـ برخی از اشکالات وجود دارد و این که برخی از جزئیاتی که در مورد شرایط پیرامون این رویداد ایجاد کردند، به این منظور بود که این رویداد را به طریقی ارائه کنند که اندیشه‌های کلامی در حال گسترش این منصب را پشتیبانی کند.[۲۲۷]
مسئله‌ای که باید مورد توجه قرار گیرد این است که به رغم آن‌چه که داکیک مطرح می‌کند، لزومی ندارد که در حدیث غدیر به جای «مولی» یا «ولی» کلمه «امام» باشد تا در این صورت حدیث غدیر بتواند اندیشه امامیه در رابطه با امامت امیرالمؤمنین علیه السلام و یازده امام دیگر را تأمین کند؛ زیرا از نظر شیعه اساس بحث این است که امامت امامان به نص و تعیین از طرف خداست. بنابراین رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در غدیر خم از طرف خداوند، امیرالمؤمنین علیه السلام را به عنوان جانشین و پیشوای پس از خود تعیین و معرفی نمود و هر امامی باید با نص و نصب از طرف خدا مشخص شود، چه به صورت مشخص  کردن تک  تک ائمه به نام، توسط پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و چه به بدین صورت که هر امامی از طرف خدا امام پس از خود را مشخص کند. ویلفرد مادلونگ با توجه به همین نکته در مدخل «امامت» در دایرهالمعارف اسلام در بیان اعتقاد امامیه یا اثناعشریه در مورد امامت، به همین نکته که هر امامی، امام پس از خود را مشخص می‌کند، اشاره می‌کند و می‌نویسد: « امام باید توسط خداوند از طریق پیامبر یا امام دیگر، برگزیده و تعیین شود و علی علیه السلام با تعیین صریح پیامبر (نص جلی) به عنوان امام پس از او تعیین شد».[۲۲۸]
البته همان گونه که بیان شد، داکیک خود می‌گوید: « برخلاف سنی ها، دلایلی که شیعه مطرح می‌کند، بیان گر آن است که مولی یا ولی در حدیث غدیر، همان سرپرست و اولی بالتصرف است و امیرالمؤمنین علیه السلام با عنایت به همین مسئله در غدیر خم به عنوان جانشین انتخاب شد». بنابراین بی معناست که بگوییم در حدیث غدیر به جای «مولی» یا «ولی» باید کلمه «امام» می‌بود تا حدیث غدیر با اندیشه امامیه در رابطه با امامت امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگر امامان شیعه ناسازگار نباشد.
اسما افسرالدین در مدخل «غدیرخم» در کتاب قرآن: یک دایرلآالمعارف می‌نویسد:
منابع شیعی با تفسیر کلمه «مولی» به عنوان «حکم فرما» و «ولی نعمت»، بر این مسئله اتفاق نظر دارند که این حدیث بر تأیید علی علیه السلام به عنوان نخستین جانشین محمد صلی الله علیه وآله وسلم برای رهبری حکومت دلالت دارد. آن دسته از منابع سنی که این رویداد را گزارش کردند، بیشتر به این مطلب اشاره کردند که «مولی» دارای معانی مختلفی است و معنای آن را از «ولینعمت» و «حکم  فرما» به «دوست» توسعه دادند و معنای ولی را هم از آن استنباط کردند تا در ارزش و اهمیت حدیث به عنوان نص و دلیل بدون ابهامی که گواه تعیین علی علیه السلام به عنوان خلیفه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ، ایجاد تردید کنند.[۲۲۹]

 


علاوه بر این، طبق منابع روایی شیعه، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم علاوه بر امیرالمؤمنین علیه السلام به امامت امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و نُه امام از فرزندان امام حسین علیه السلام نیز در غدیرخم اشاره کرده است.[۲۳۰]
مسئله دیگر قابل نقد در نظریه داکیک این است که مشخص نیست او این قاعده را از کجا بیان کرده است که: ارتباط خویشاوندی امیرالمؤمنین علیه السلام با پیامبر[صلی الله علیه وآله وسلم]، منبع تمایز معنوی یا حقانیت اوست، زیرا این گفته او نه با اعتقادات شیعه سازگار است و نه با اعتقادات سنی. از نظر سنیان، خویشاوندی با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در انتخاب خلیفه هیچ مدخلیتی ندارد. از نظر شیعه نیز خویشاوندی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در انتخاب آن حضرت هیچ مدخلیتی نداشت؛ زیرا طبق اعتقاد شیعه، امامت امری است الهی و تعیین و مشخص کردن آن تنها حق خداوند است و آن کس که خدا او را به عنوان امام و جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم تعیین کرده، همان امام است، نه کسی که تنها خویشاوند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم باشد. از این رو از میان وابستگان و خویشان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم تنها امیرالمؤمنین علیه السلام و یازده امام از فرزندان او که خدا آنان را تعیین کرد، امامان شیعه امامیه  اند.
داکیک برخی از احادیثی که حاکی از تعیین مبتنی بر پیش گویی دوازده امام امامیه با نام آنان است را به این دلیل احادیث جعلی ـ که نخستین بار در قرن چهارم جعل شد ـ پنداشته است که تا آن زمان دانشمندان امامی مقتدری نبودند که بتوانند در مورد سلسله حقیقی و واقعی جانشینی و پایان آشکار آن با مخفی شدن امام دوازدهم به توافق برسند؛ اما این مسئله  ای است که داکیک بدون ارائه شواهد به بیان آن پرداخته است. این دیدگاه داکیک، نظری کاملاً تاریخی‌نگرانه است که به نظر می‌رسد، متأثر از نظر اتان کولبرگ در مقاله «از امامیه تا اثناعشریه» باشد[۲۳۱] که در جای خود مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.

 


طرح مسئله‌ای با عنوان «حدیث اصلی غدیرخم و تغییرهای ایجاد شده در آن»


لورا وچیاوالیری در مدخل «غدیرخم» در دایرهالمعارف اسلام با نقل اصل ماجرای غدیر و توقف پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در غدیرخم در بازگشت آن‌حضرت از حجهالوداع در هجدهم ذی الحجه سال دهم هجری (شانزدهم مارس ۶۳۲ میلادی) و گفته آن ‌حضرت به مخاطبان حاضر در غدیرخم که «آیا از خود شما به شما اولی و سزاوارتر نیستم»؟ می‌نویسد:
او سپس اعلان کرد: «هرکه من مولای اویم، علی نیز مولا[ی او] است (من کنت مولاه فعلیٌّ مولاه)». هیچ چیزی [بر این گفته] اضافه نشد که بتواند معنای عمیق عبارت اصلی را توضیح دهد؛ اضافاتی چون: «خدایا، دوست آن کس باش که دوست اوست و دشمن آن کس باش که دشمن اوست!» که در احادیث مختلف آمده ‌است و یا چیزهای گوناگون [دیگر] که جالب‌ توجه‌ترین آن ها، جای گزینی کلمه «ولی» به جای «مولی» است که ثابت می‌کند معنای کلمه دوم (یعنی مولی)، حداقل در مفهوم غیرتحت‌اللفظی آن، چندان دقیق نبود.[۲۳۲]
نکته‌ای که در این‌جا باید توجه کرد این است که والیری برای این گفته خود دلیلی بیان نمی‌کند که چرا هیچ چیز اضافه‌ای مانند: «أللهم وال من والاه و عاد من عاداه …» در کنار «من کنت مولاه فعلی مولاه …» وجود نداشت که بتواند معنای عمیق عبارت اصلی را توضیح دهد؛ در حالی که این قسمت از حدیث غدیر (یعنی: أللهم وال من والاه و عاد من عاداه) نه تنها در منابع شیعی؛ بلکه در منابع سنی هم نقل شده است.[۲۳۳] به نظر می‌آید این گفته والیری، انعکاس نظر کسانی چون ابن‌تیمیه است که این قسمت از حدیث غدیر را دروغ می‌داند و در مورد آن می‌گوید: «ان هذا اللفظ و هو قوله: اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله» کذب باتفاق أهل المعرفلآ بالحدیث …».[۲۳۴]
ماریا مسی داکیک ـ آن‌چنان که می‌توان از نوشته او استنباط کرد ـ با مطرح کردن بحث تغییرهای ایجادشده در حدیث غدیرخم، این تغییرها را در دو قسمت از تاریخ اسلام بیان کرده است. نخستین این تغییرات که از نوشته او استنباط می‌شود به دوران خلفا مربوط است. نظر او در این‌باره این است که گرچه به نظر می‌آید اندک مفاهیم جزئی فرقه‌ای یا سیاسی، توسط علی علیه السلام و طرفداران او و یا مخالفانش، در دوران خلافت خلفای راشدین به حدیث غدیرخم ضمیمه شده باشد، شواهد تحقیقاتی و علمی نشان می‌دهند که حدیث غدیرخم از همان زمان خلفای راشدین در میان جامعه مسلمان مدینه شناخته  شده بود.[۲۳۵]
تغییرات دیگری که داکیک مطرح می‌کند که در مورد حدیث غدیرخم ایجاد شد، به بنی‌عباس و نقش آنان در کم‌رنگ  کردن اهمیت غدیرخم مربوط می‌شود. نظر او با توجه به تئوری ای که در مورد بنی‌عباس و نقش آنان در کم‌رنگ  کردن اهمیت غدیرخم ارائه می‌کند این است که شواهد متنی جالب توجهی وجود دارد که اشاره می‌کند، حدیث غدیرخم در دوران بنی‌عباس، حتی در میان مورخان و محدثانی که اشاره به این حدیث را مستقیماً از قلم انداختند و آن را حذف کردند، هم چنان معروف و مشهور بود و نیز به این مسئله اشاره می‌کند که تلاش آگاهانه‌ای انجام شد تا صورت‌هایی از حدیث غدیرخم که از جهت سیاسی قابل پذیرش‌تر بود، جای گزین شکل اصلی و اولیه آن شود.[۲۳۶]
داکیک به عنوان شاهدهای مؤید تئوری خود در مورد تلاش‌هایی که در زمان بنی‌عباس انجام شد تا صورت‌هایی از حدیث غدیرخم که از جهت سیاسی قابل پذیرش‌تر بود، جایگزین شکل اصلی و اولیه آن شود، به نمونه‌هایی مانند کتاب تاریخ طبری و کتاب صحیح مسلم اشاره می‌کند. او درباره کتاب تاریخ طبری می‌نویسد:
در تاریخ این نویسنده برجسته سنی، به حدیث متعارف غدیرخم که از طریق منابع دیگر به ما رسیده‌ است، هیچ اشاره‌ای نشده است. با این حال، طبری احادیث مختلف و بسیاری را در فضایل علی علیه السلام در ارتباط با حجهالوداع آورده است. طبق گزارش طبری، برخی افرادی که دقیقاً پیش از حجهالوداع در هیئت اعزامی به یمن، تحت فرماندهی علی علیه السلام بودند، علیه او شکایت‌هایی کردند و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در نظر داشت که این نزاع را به نفع علی علیه السلام رفع کند. معمولاً در منابع سنی مشابه، همین مفاد برای توضیح سخنان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در حدیث متعارف غدیرخم آمده است. طبق گزارش طبری در مورد رویدادهایی که در همین روز و همین موقعیت به عنوان حادثه غدیرخم اتفاق افتاد، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم یک سخنرانی رسمی در حمایت از علی علیه السلام انجام داد؛ اما گزارش او به گونه‌ای است که دربردارنده هیچ ارتباط لفظی با حدیث متعارف غدیرخم نیست. بر اساس این گزارش ـ که از ابوسعید خدری(یکی از راویان مهم حدیث غدیر خم) نقل شده ‌است ـ پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «ای مردم، از علی شکایت نکنید، زیرا به خدا سوگند، او برای رضای خدا یا در راه خدا درشت‌خو است». در این جا یک حدیث فضایل برای علی علیه السلام در موقعیت مشابه تاریخ‌نگاری فراهم و توسط کسی نقل شد که یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان حدیث متعارف غدیرخم است که انتظار می‌رفت رویداد غدیرخم در کتاب او یافته شود؛ اما این حدیث، عاری از دلالت و مفهوم معنوی و حقانیتی حدیث غدیر است. با ملاحظه این مسئله که هم نوشته‌های تاریخ‌نگاری شیعه و هم سنی گزارش می‌دهند که طبری رساله‌ای کامل در مورد رویداد غدیرخم نوشت و بحث‌ها و نزاع‌های درباره گفته‌های پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را در مورد آن رویداد ذکر کرد، نقاطی از متن که احتمالاً در آن، حدیث بریده و حذف شد و جای گزینی دیگر در جای آن قرار داده شد، تقریباً واضح است، این مسئله افزون بر چنین جای گزینی آشکاری، نشان دهنده تمام مواردی است که با تعمد بیشتری حذف شده است. طبق گزارش‌های مختلف، این نوشته که اکنون موجود نیست، کتاب غدیر خم یا کتاب الولآیه نام گرفت. بنابراین، حذف این واقعه در تاریخ نگاری طبری احتمالاً به دلیل فقدان آگاهی و دانش (یعنی غیرعمدی) نبود.[۲۳۷]

 


داکیک درباره کتاب صحیح مسلم می‌نویسد:
شاید حدیثی که در کتاب صحیح مسلم بن حجاج گزارش شده‌ است، مسئله را بیشتر آشکار می‌کند. طبق این حدیث، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم یک سخنرانی عمومی در وادی خم انجام داد؛ اما صحیح مسلم این سخنرانی را به عنوان یک حدیث فضایل در مورد تمام طایفه بنی‌هاشم ارائه می‌کند. طبق این حدیث، یزید بن حیان، حصین بن شبره و عمربن مسلم به نزد زیدبن ارقم، یکی از ناقلان حدیث غدیرخم متعارف، می‌آیند و به دنبال آن  هستند که بدانند این صحابه ارجمند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از آن حضرت چه شنیده بود. زید پاسخش را با انکار شروع می‌کند؛ به این صورت که می‌گوید برخی از آن‌چه را که از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شنیده بود، فراموش کرده ‌است و از کسانی که به سخنان او گوش می‌دادند درخواست می‌کند که آن‌چه را که به آنان می‌گوید، به عنوان یک واقعیت بپذیرند و او را برای آن‌چه به اشتباه از قلم انداخته ‌است، ببخشند. سپس این گزارش را از سخنرانی که ادعا می‌کرد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در برکه خم بیان کرد، ارائه می‌کند: «… من در میان شما دو چیز گران بها می‌گذارم: نخست کتاب خدا که در آن هدایت و نور است؛ کتاب خدا را بگیرید و به آن متمسک شوید». سپس فرمود: «و اهل‌بیت من؛ خدا را به یاد شما می‌آورم در مورد اهل‌بیتم؛ خدا را به یاد شما می‌آورم در مورد اهل‌بیتم؛ خدا را به یاد شما می‌آورم در مورد اهل‌بیتم».
حصین به زید گفت: « ای زید، اهل‌بیت او چه کسانی اند؟ آیا زنان او از اهل‌بیت او نیستند؟» گفت: «زنان او نیز از اهل‌بیت اویند. اهل‌بیت او همان‌ها هستند که پس از او از دریافت زکات ممنوع شدند». حصین گفت: «آنان چه کسانی هستند؟» گفت: «خاندان علی علیه السلام ، خاندان عقیل  بن عبدالمطلب، خاندان جعفربن  ابی‌طالب و خاندان عباس  بن  عبدالمطلب». حصین گفت: «آیا همه این‌ها از دریافت زکات ممنوع شده‌اند؟» گفت: «آری».
شبیه به آن‌چه که در تاریخ  طبری یافتیم، در این جا [نیز] موقعیت و وضعیتی وجود دارد که در آن پارامترهای عمده و اصلی وابسته به قرائن در مورد غدیرخم فراهم می‌شود؛ یعنی مکان خم، وضعیت زمانی بازگشت از حجهالوداع و نقل از یکی از ناقلان برجسته حدیث غدیرخم؛ اما در این جا به جای اعلان متعارفی که به نفع علی علیه السلام است، حدیث ثقلین ـ که تمام خاندان بنی‌هاشم را امتیاز می‌دهد ـ جای گزین شده است. در این حدیث جزئیات مهمی وجود دارد که باید تذکر داده شود. نخست، ادعای زید سال خورده در مورد «فراموشی» برخی از چیزهای قطعی، که ممکن است با اشاره به این که زید بر اثر پیری کندذهن شد، تلاشی بوده باشد برای ایجاد تردید در مورد حدیث متعارف‌تر غدیرخم که زید نیز آن را نقل کرد و یا آن که اگر مشخص شود که این حدیث با دیگر احادیثی که زید نقل کرده بود سازگار است، تلاشی بوده باشد برای شکستن انتقاد و عیب‌جویی از حدیث متداول غدیرخم. دوم آن که متن گفته معروف «ثقلین» ـ که زید در این جا می‌آورد ـ بسیار نزدیک به متن متعارف شیعی است، چراکه عبارت «اهل‌بیت» می‌تواند با اصطلاح «عترت یا خویشاوند» ـ که معمولاً طبق احادیث شیعی و بعضی از احادیث سنی، دومین چیزی است که مسلمانان باید به آن وفادار باشند ـ مترادف گرفته شود. در هر صورت، آن‌چه در مورد این حدیث عجیب به نظر می‌آید، طریقی است که بیشتر فرمالیته و سفسطه‌گرانه ‌است که در آن، در پاسخ به سؤال حصین در مورد هویت اهل‌بیت، هر تیره‌ای از قبیله بنی‌هاشم، نام برده شده است.[۲۳۸]

 


با توجه به فضای سیاسی حاکم و غالب دوران خلافت خلفای راشدین، تحلیل داکیک در ضمیمه  کردن اندک مفاهیم جزئی فرقه‌ای یا سیاسی به حدیث غدیر خم، می‌تواند در مورد مخالفان امیرالمؤمنین علیه السلام درست باشد، نه در مورد آن حضرت و طرف داران آن حضرت. علت آن این است که نحوه انجام رویداد غدیرخم و سخنان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و منظور نظر آن حضرت به گونه‌ای بود که برای همگان مسلّم و واضح بود و مشکلی که وجود داشت برای نظام حاکم بود که با روی کارآمدن نظامی که غاصب خلافت حقیقی بود، طبیعتاً باید حقایق و گزارش‌‌های ناهمسو با منافع نظام حاکم تغییر می‌کرد. بنابراین، چه در زمان خلفای نخستین و چه بعد از آن در زمان کسانی چون بنی عباس، این نظام غاصب خلافت بود که باید در جهت همسوسازی گزارش  ها با منافع خود و حذف یا تعدیل گزارش  های ناهمسو، تلاش و تکاپو می‌کرد، نه طرف داران امیرالمؤمنین علیه السلام .
داکیک در نهایت می‌نویسد:
… قطع نظر از وابسته کردن خطبه غدیرخم به قرائن و تفسیرهای مختلف از آن و اهمیت مذهبی آن، این واقعیت باقی می‌ماند که این سخن نسبتاً پیچیده پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم که: «هرکه من مولای اویم، علی نیز مولای اوست»، شکل  دهنده تمام اصلاحات و تجدید نظرهای مختلف شیعی و سنی آن است و تنها تغییری که در متن‌ها وجود دارد، جای گزینی «ولی» ـ که هم ریشه « مولی» است ـ به جای «مولی» در برخی نسخه‌هاست. این واقعیت که به رغم توضیح‌ها و تفسیرهای مختلف و گسترده فرقه‌ای در مورد این خطبه در احادیث شیعی و سنی، درستی و بی عیب بودن آن محفوظ ماند، اشاره به آن دارد که حوادث یا احادیث واقعی بسیاری وجود دارد که حکایت  کننده چنین رویدادی است و شیعیان و سنی‌ها به منظور سازگار ساختن آن با موقعیت‌های کلامی و سیاسی خود، به جای ارائه کامل، آن‌ها را اصلاح و تعدیل کردند؛ همان گونه که در قرن دوم و سوم به طور فزاینده‌ای آن‌ها را در مقابله با یک دیگر معنا و تعریف کردند.[۲۳۹]
نتیجه
در مورد منابع سیره ـ که ناگزیر در مطالعه و تحقیق درباره مسئله غدیرخم باید مورد توجه قرار گیرد ـ از نگاه خود غربیان اشکالاتی وجود دارد که از جمله آن ها مواردی است چون: مختلف بودن منابع سیره از جهت بازگویی دقیق و غیرجانب دارانه وقایع، فقدان مطالعاتی نظام‌مند و نقادانه در زمینه منابع سیره، گزینشی بودن اطلاعات و منابع توسط مؤلفان سیره‌ای تاریخی، تأمل ناکافی در احادیث سیره‌ای، عدم وجود معیار مناسب برای مقایسه متون احادیث سیره‌ای، محدودیت منابع سیره و… . برخی از پژوهش گران غربی، هم تاریخ و هم احادیث را گواه مشهور و پراکنده  بودن حدیث غدیرخم در جامعه اسلامی نخستین می‌دانند، اما در میان گروه خاصی از افراد آن جامعه‌، نه همه آنان؛ در حالی که این پژوهشگران اشکال‌هایی را که بر تحلیل‌ها و نتیجه‌گیری‌های آنان وارد است، نادیده گرفته  اند.
برجستگی ویژه حدیث غدیرخم در فضای سیاسی و فرقه‌ای اواخر دوره بنی‌امیه و کم‌اهمیتی یا نادیده‌گرفتن آن در محفل‌های فکری اوایل دوران بنی‌عباس، به دلیل تلاش آن رژیم برای ترویج حقانیت خود در مقابل رقبای علوی، تئوری ای است که از سوی برخی از پژوهش گران غربی در مورد میزان پوشش منابع حدیثی و تاریخی نسبت به حدیث غدیرخم مطرح شده است. این مسئله یکی از عامل‌هایی است که در این مسئله دخالت دارد؛ اما عامل دیگری که برخی از پژوهش گران غربی مطرح کرده‌اند و نمی‌تواند نادیده گرفته شود، تأثیر فضای همیشگی حاکم بر مجامع سنی در این مسئله، یعنی سانسورکردن موارد ناهم سو با تفکر آنان است.
گرچه برخی از پژوهش گران غربی در مورد تفسیرهای شیعی و سنی از حدیث غدیرخم موضعی بی‌طرفانه اتخاذ کرده  اند، اما گاه دیدگاه خاص سنی‌ها و تلاش آنان برای نفی ارتباط غدیرخم با جانشینی امیرالمؤمنین( علیه السلام )، علت اصلی انعکاس بازتاب همین مسئله در آثار بسیاری از پژوهش گران غربی است؛ حتی آن دسته از پژوهش گران غربی که به غدیرخم اشاره کرده‌اند و در نتیجه، این مسئله موجب بازداشتن آنان از اتخاذ موضعی حداقل بی‌طرفانه شده است.
از مسائل دیگری که پژوهش گران غربی در مورد غدیرخم مطرح کرده‌اند، مسئله‌ای با عنوان «حدیث اصلی غدیرخم و تغییرهای ایجاد شده در آن» است. یکی از عوامل تأثیرگذار در این مسئله، تلاش‌های انجام شده برای جای گزین کردن صورت‌هایی از حدیث غدیرخم که از جهت سیاسی برای رژیم بنی‌عباس قابل پذیرش‌تر بود، به جای شکل اصلی و اولیه آن است؛ اما تحلیل‌هایی چون عدم وجود اضافاتی مانند: «أللهم وال من والاه و عاد من عاداه …» در کنار «من کنت مولاه فعلی مولاه …»، تحلیلی است که به دلیل عدم وجود شواهد و دلایل مؤید آن، نادرست است و به نظر می‌آید انعکاس نظر شاذ اندک متعصبان تندرویی است که این قسمت از حدیث غدیر را دروغ ‌دانسته  اند.