غذای گرم وقت عملیات!
صفحاتی از زندگی شهید علی شرفخانلو
یک روز سرِ ظهر، وسطهای عملیات محرم، شهید باکری آمد بنهی ما. وقت نهار بود و چیزی غیر نان و پنیر نداشتیم. میدانستم نهار نخورده است. همانها را گذاشتم جلوش. پرسید «به بچهها هم از همین دادهاید؟» گفتم «بله». خیلی ناراحت شد. گفت «باید برای نیروها غذای گرم آماده میکردید… این بچهها جانشان را گرفتهاند کف دستشان و دارند با حداقل امکانات میجنگند. آن وقت ما بهشان نان و پنیر میدهیم برای ناهار!» انگار بسیجیها بچههای خودش باشند. علی این را شنیده بود. برای همین وقتی خواست تدارکات اولین عملیاتش را راه بیندازد، قبل از همه چیز رفت و آشپزخانهی لشکر را تا آنجا که میشد کشید جلو که وقت عملیات غذای گرم بدهد دست بچهها!!
منبع: کتاب « اشتباه میکنید! من زندهام؛ شهید علی شرفخانلو» – انتشارات روایت فتح
به نقل از: اسماعیل جبارزاده
پاسخ دهید