با توجه به اهمیت موضوع رخ داده در غدیرخم و اهمیت داشتن این مسأله در جهان اسلام، ابتدا باید به دستورات خداوند و استشهاد پیامبر صلّی الله علیه و آله و نزول آیات قرآن دراین زمینه توجه داشت. به نمونههایی از این آیات و روایات توجه میکنیم و معتقدیم که خداوند و پیامبر صلّی الله علیه و آله بیان خویش را برای امامت و رهبری جامعه به خوبی بیان نموده و ما شیعیان به تبعیت از این آیات بر اعتقادمان استوار می مانیم. اکنون به تبیین واقعه غدیر با زبان آیات قرآن که به صورت شأن نزول و یا تأویل و استشهاد بوده و از مهمترین اسناد و مدارک شیعه برای این اعتقاد است، میپردازیم.
در نوشتار قبلی و این نوشتار به بررسی آیه: « یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ …» و آیه: «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا … الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ» و بیان چند نکته مهم، سوال و شبهه پیرامون این دو آیه اشاراتی می کنیم.
پرسشی که خود را در مقابل ما تحمیل میکند، این است: روایات، تصریح دارد که آیهی « «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ»؛[۲] پس از آن نازل شد که پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم ، علی علیه السّلام را در غدیر خم به امامت و ولایت امّت نصب کرد. همین روایات به صراحت بیان میکند که آیهی: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»؛[۳] پیش از غدیر فرود آمده است.
در حالیکه آیه اکمال دین و اتمام نعمت، در ابتدای سورهی مائده قرار دارد و آیهی ابلاغ امامت علی علیه السّلام ، در وسط همین سوره آمده است. فرض آن است که موضوع برعکس میبود، خصوصاً که قرآن به تدریج و پارهپاره نازل شده است. این مطلب را چگونه تفسیر میکنید؟! موضوع را به ترتیب زیر بررسی و به پرسش مطرح پاسخ میدهیم.
بررسی تقدم و تاخر آیه ابلاغ و آیه اکمال در قرآن[۱]
نزول سوره مائده، کی و چگونه؟!
خداوند سبحان، این راه را برگزید که ابزار مورد نظر، چنان باشد که هر سورهی قرآن در ابتدای کار به طور کامل نازل شود و پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ، آن را بر مردم بخواند. سپس که حوادث یکی پس از دیگر به وقوع پیوندند، به وقت وقوع هر یک، جبرئیل، آیات مربوط به همان حادثه را فرود آورد و چنین باشد که مردم ملاحظه کنند، این آیات همان است که ساعتی یا روزی یا ماهی قبل، در ضمن فلان سوره نازل شد… اینگونه، هم مردمان تیزهوش درک میکنند و هم افراد کندذهن وبلکه هر کس ذرهای عقل دارد که باید و ضروری است که این قرآن از نزد خداوند یکتا آمده باشد؛ زیرا تنها خداوند است که از آینده خبر دارد و میداند که چه اتّفاق خواهد افتاد. از اینرو آیات مربوط به حوادث معین را قبل از وقوع آن نازل فرموده است.
آنان پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را از نزدیک میشناسند و هم با او زندگی میکنند و هم میدانند که او نیز فردی همانند خودشان است و همان وسایلی را در اختیار دارد که آنان دارند و همانگونه زندگی میکند که آنان روزگار میگذرانند.
حال به منظور توضیح بیشتر این پاسخ به شماری از وقایع و قضایا، در چند قسمت اشاره میکنیم.
از روایات منقول از برخی اصحاب به دست میآید که سورهی مائده به صورت دفعی و یکباره نازل شده است. در اینجا به چند روایت اشاره میکنیم.
۱٫ عبدالله بن عمر گفت: سورهی مائده در حالی بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نازل شد که سوار شترش بود. شتر نتوانست او را تحمل کند. از اینرو پیاده شد…[۴]
- اسماء بنت یزد گفت: من افسار عضباء، ناقه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را در دست داشتم که سوره مائده به طور کامل نازل شد. نزدیک بود بازوی ناقه از سنگینی آن بشکند.[۵]
- امّ عمرو، دختر عبس، از عمویش نقل کرده که در مسیری با رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم همراه بود. سوره مائده بر او نازل شد. از سنگینی سوره، شانه شترش عضباء شکست…[۶]
- محمّد بن کعب قرظی گفت: سورهی مائده در حجه الوداع، در راه میان مکّه و مدینه بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نازل شد که سوار ناقهاش بود. شانهی شتر از جا در رفت و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پیاده شد.[۷]
- ربیع بن انس گفت: سورهی مائده در مسیر بازگشت از حجهالوداع بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نازل شد و او سوار شترش بود. شتر از سنگینی سورهی روی زمین نشست.[۸]
دربارهی تاریخ نزول سوره مائده اختلافنظر است. روایاتی آوردیم و پس از این هم مواردی خواهیم آورد که دلالت دارد، این سوره در حجهالوداع، در طول راه یا در روز عرفه نازل شد. همین نظر مورد اعتماد است.
برخی متون تصریح دارد: مائده آخرین سورهای است که نازل شد.
دو قول دیگر هم هست:
الف) روایت شده است: سورهی مائده در بازگشت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از حدیبیه نازل شد.[۹]
لیکن روایاتی که تصریحی دارد، مائده آخرین سوره در نزول است و در جای خود از همین کتاب بدان اشاره کردیم، این گفته را ردّ میکند.
ب) قرطبی گوید: بخشی از این سوره در حجهالوداع نازل شد و بخشی دیگر در سال فتح مکّه.[۱۰]
بنابراین راه حل برای جمع میان این قول و روایات دالّ بر نزول دفعی مائده، آن است که گفته شود، این سوره دوباره نازل شد:
۱٫ دفعی؛ که همه سوره به طور یکجا فرود آمد.
- تدریجی؛ که آیات آن پارهپاره نازل شد.[۱۱]
ترتیب آیات توقیفی است
از سوی دیگر میگویند:
اجماع و نصوص، دلالت دارد که ترتیب آیات توقیفی است و در اینباره شبههای نباشد.[۱۲]
روایت کردهاند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میگفت: این آیات را در سورهای قرار دهید که چنان میگفت.
این مطلب از عبدالله بن عبّاس روایت شده است.[۱۳] از عثمان هم روایت کردهاند.[۱۴]
در متنی دیگر آمده است: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم خیره نگاه کرد. سپس ان را برگرداند. سپس گفت: جبرئیل نزد من آمد و مرا فرمان داد که این آیه را در این موضع از این سوره قرار دهم.[۱۵]
در روایتی از عبدالله بن عبّاس آمده است: مسلمانان پایان سوره را نمیدانستند تا اینکه بسمالله نازل میشد. پس هرگاه نازل میشد، میفهمیدند که سورهی (قبلی) تمام شده است.[۱۶]
این نکته از سعید بن جبیر[۱۷] و ابن مسعود[۱۸] هم روایت شده است. ابوشامه گوید: احتمال میرود که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم همچنان به قرائت سوره ادامه میداد تا اینکه جبرئیل او را به بسمالله فرمان میداد. پس میفهمید که سوره تمام شده است.[۱۹]
لیکن جز مواردی اندک نمییابیم که میگوید: پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم این کار را در مورد آیات معینی انجام داد.[۲۰]
هدف از رعایت نکردن ترتیب دراین آیات
این بدان معنا باشد که پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله و سلّم ، که نه از هوای نفس سخن میگوید و نه کاری از پیش خود انجام می دهد، به فرمان خداوند متعال آیه اکمال دین و اتمام نعمت را بر آیه ابلاغ امامت و ولایت مقدم داشته است یا جبرئیل در اجرای فرمان خداوند به حضرت دستور داد که چنین کند. این کار بر پایه مصلحتی بود که اقتضا میکرد آیه قرآن در موضع مخصوص قرار گیرد. نتیجه آن خواهد شد که وضع آیه اکمال پیش از آیه تبلیغ امامت نیز در رعایت مصلحتی انجام شده است.
حال که دانستیم بر پایه و هماهنگ با سیاست الهی و رعایت مصالح معینی میان دو آیه زیر جدایی و فاصله افتاده است:
«الْیَوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ.»[۲۱]
«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْک مِنْ رَبِک».[۲۲]
آیا میتوان به گوشهای از این مصلحت دست یافت که به اقتضای آن یکی از دو آیه در بیان و ترتیب موجود قرآن بر دیگری مقدم آمده است، دقیقاً بر عکس آنچه در واقعیّت عملی بوده است؟!
در پاسخ توان گفت: به احتمال، مصلحت در تقدیم و تأخیر مذکور، حفظ امامت بوده است و حفظ ایمان مردم و تسهیل راه هدایت برای آنان. افزون بر این، حفظ قرآن از دست تحریف نیز مراد بوده است. اسلام نیازمند حفظ مقدسات و صیانت حقایق و تعالیم خویش است. همانگونه که به جهاد و فداکاریهای امام علی علیه السّلام نیاز داشت.
این جهاد که خفت، خواری و ننگ و عار را برای طغیانگران و حقستیزان به همراه آورد، موجب حقد و کینههای نهفته در درون آنان نیز شد، تا آنجا که پس از رحلت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم ، حس بخل و نفاق این مردمان بدخواه و کینهتوز، در بدترین شکل و زشتترین حالت، نمایان شد و نیاز به بیان و توضیح ندارد!
تلاش پیامبر صلّی الله علیه و آله در حفظ دین
گزینههایی که میتوان در راه حفظ، صیانت و دفاع از مرزهای عقیده و تعالیم دین تصور کرد، به این شرح تواند بود:
۱٫ رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم خود دست به کار شود و متجاوزان و متعدیان را قلع و قمع کند و به قتل اندرآورد و با شمشیر خویش مکر و نیرنگ طواغیت و جباران را از پیگرده عقاید دینی، دور سازد و ریز و درشت آنان را ریشهکن سازد. این بدان معنی باشد که هم جان مردم نسبت به آن حضرت صفا و صمیمت پیدا نکند و همه دوستی او به دلهای آنان راه نیابد تا چه رسد که از هر چیزی، حتّی از خودشان برای آنان دوست داشتنیتر و بلکه محبوبترین باشد. پایبندی و التزام به اسلام و وارود به دایره ایمان بر افراد فرض میکند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نزد آنان محبوبترین باشد حتّی از خودشان!
گزینه مطرح فرصت را برای شیاطین انس و جن فراهم خواهد ساخت تا مردم متزلزل و مردد را به خیانت، فریب و توطئه بر ضدّ پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فراخوانند و هرگاه راهی پیدا کنندف دست به توطئه و خیانت زنند.
همچنین اگر موجب تعلل و درنگ در اعلان مسلمانی یا تسلیم آنان در برابر دین نشود، دستکم بسیاری از افرادی را که با آنان رابطه و پیوند دارند، از تعامل و همدلی آزادانه و طبیعی با مؤمنان و نیز ورود جدّی افراد مرتبط، به جامعهی اسلامی و همکاری با آن، باز خواهند داشت؛ چنانکه اجازه نخواهند داد با این جامعه تعامل درست داشته، در آن جذب شوند. از افرادی که ممکن است این گروه بتوانند در آنان تأثیر منفی داشته باشند، میتوان از افراد خانواده، خویشاوندان، دوستان و متحدان و هر کسی یاد کرد که به گونه ای با آنان مرتبط هستند.
- مردان دیگری از سایر قبایل، عهدهدار این مهم شوند و در راه اسلام و دفاع از مسلمانان، به تنهایی با مردمان بجنگد. این گزینه هم پسندیده نباشد؛ زیرا حفظ اهل بیت علیهم السّلام و خویشاوندان خود پرسشهای فراوانی فراروی مردمان مطرح خواهد کرد که هم موجب تضعیف اعتماد و وثوق باشد و هم تأثیر منفی بر حقیقت اعتقاد به نبوّت و میزان انقیاد و اطاعت از رهبری و سطح خلوص نیّت افراد گذارد و موجب شود که به وقت نیاز و در موقعیتهای سخت و تنگاناها، دل در گروی جانبازی ندهند و از جاننثاری و فداکاری و ورود به معرکههای متلاطم، تعلل ورزند و تا حدودی مردد باشند.
این گزینه به فزونی تفرقه و واگرایی در داخل جامعه و نظام اسلامی مدد خواهد رساند. میدانیم که در این جامعه، افرادی زندگی میکردند که بسیاری از آنان هنوز با مفاهیم و روح جاهلی روزگار میگذراندند؛ چنانکه عصبیتهای عشیرهای و قبیلهای در این جامعه تحکم میکرد و هنوز مراحل بزرگی در مسیر تعالی روحی، تزکیه نفوس و اخلاص عمل در قبال خداوند، نپیموده بود. این کار ممکن بود به جنگ و تجاوزها دامن زند و فجایع بیپایان به وجود آورد و کینههایی که نه تنها از بین نخواهد رفت بلکه روزبهروز بر شدّت و دامنه آن افزوده خواهد شد و عصیبتهای قبیلهای و عشیرهای، افراد را به انتقام متقابل تحریک خواهد کرد. نتیجه این خواهد بود: قتل بیگناهان، پراکندگی، تفرقه و جدایی، تضعیف دینداران و سقوط در دریای جرم و جنایت، رذیلت و زشتترین صورت ممکن و تنفر و اشمئزاز هر چه و …!
میدانیم که امیر المؤمنین علی علیه السّلام برای نمونه، در جنگ صفین اصرار داشت که هر قبیلهای باهمتای خود مقابله کند؛ تمیم عراق به مقابله تمیم شام رود و ربیعه شام در مقابل ربیعه عراق قرار گیرد.[۲۳] و همینگونه در مورد سایر قبایل. نه، از آنرو که علی علیه السّلام بر مبنای منطق قبیلهای عمل میکرد، حاشا و کلا، بلکه هدف حضرت، آن بود:
الف) مردم در قتل و کشتار همدیگر زیادهروی نکنند؛ زیرا مهم نزد علی علیه السّلام آن بود که با حداقل خسارت ریشه فتنه را بکند.
ب) مبادار برخی قبایل برای انتقام از خونهای قبلی حرص نشان دهند. این کار به پراکندگی و تفرقه و درگیریهای داخلی میانجامید.
- گزینهی کمضررتر آن بود که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم ، خانوادهی خویش را به عنوان حامیان و مدافعان دین برانگیزد و دیگران را از فرصت جهاد در راه خدا و در چارچوب حدود و مقررات معقول و مقبول محروم نسازد. از اینرو اهل بیت خود و در رأس آنان علی علیه السّلام را پیش میداشت تا انثار دین خدا باشند و قاتل دشمنان پروردگار و سپس گواهان بر امّت و حافظان وحدت و همگرایی و محافظان عزّت و کرامت مسلمانان.
هر چند مردم تلاش کردند از علی و اهل بیت او علیهم السّلام و فرزندان و نوادگان وی انتقام بگیرند و بر ضدّ آنان توطئه کنند، امّا اهل بیت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم جز با رفق و مدارا با آنان رفتار نکردند؛ زیرا همّت این خاندان نه انتقام برای خویشتن، بلکه حفظ دین و گسترش آن بود…
بدین ترتیب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مردم را از جحود و عناد حفظ کرد و آنان را از خطر حقد و کینه بر ضدّ خویش، یا تلاش برای تحریف قرآن یا اعلان خروج بر ضدّ دین و مسلمانی برحذر داشت؛ زیرا اگر آن اتّفاقات بیفتد، گسترش دین را با سختی هرچه بیشتر روبهرو خواهد کرد و بلکه سبب سقوط نظام خواهد شد و ابطال تلاشهای پیامبران و پایمالی خون شهیدان را به دنبال خواهد آورد.
انتخاب این گزینه، تبلور رحمت گسترده الهی و رفق مدارای نبوّی بر مردم است که راه ایمان را بر روی آنان، فرزندان و افرادی که به گونهای به آنان وابسته و پیوستهاند، هرچه تسهیل و آسان میکند. شاید به همین سبب باشد که نام علی علیه السّلام در قرآن نیامده است تا کتاب خداوند از دست تحریف افرادی بس شرورتر و جسورتر از این یکی مصون بماند که قرآن را هدف تیر قرار داد و میگفت:
تهددنی بجبار عنید فها أنا ذاک جبار عنید
إذا ما جئت ربک یوم حشر فقل یا رب مزقنی الولید[۲۴]
مرا به گردنکش ستیزهجو تهدید میکنی؟
اینک منم آن گردنکش ستیزهجو.
وقتی روز محشر، پروردگارت را ملاقات کردی،
بگو: ای پروردگار؛ ولید مرا پارهپاره کرد.
آری؛ به این منظور و جز آن، نام امام علی علیه السّلام به صراحت در قرآن نیامده است. در حالیکه در موارد فراوانی، کارهای علی علیه السّلام را یاد کرده است مثل آیهی نجوا، صدقه انگشتری در حال رکوع و … آیات فراوانی هم در شأن و فضیلت علی علیه السّلام نازل شد. از آن جمله: «الْیَوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ»؛ و آیهی ابلاغ امامت و ولایت.
قرآن از امامت علی علیه السّلام به عنوان اساس دین یاد کرده، مفهوم آن را تقویت و معالم آن را توضیح داده است. آنچه مؤید این حقیقت است که نیامدن نام علی علیه السّلام در قرآن مطابق سیاست بیانی الهی است، روایت صحیح مروی از امام جعفر صادق علیه السّلام است که همین معنا را توضیح میدهد. حضرت اشاره میکند که این موضوع در چارچوب سیاست اصولی حفظ و صیانت قرآن است که میفرماید:
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»[۲۵]
بیتردید، ما این قرآن را به تدریج نازل کردهایم و قطعاً نگهبان آن خواهیم بود. و رفق و مدارای با امّت و لطف و تألیف قلوب مردم و فراهمسازی مجال در مقابل اطرافیان آنان، برای تأمل و تدبر به دور از هر گونه مانع و مشکل و…
نتیجه
از آنچه گذشت می توان نتیجه گرفت[۲۶] که خداوند سبحان سورهای را فرو میفرستاد و رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم همه آن را برای مردم میخواند. سپس در پی تحقق تدریجی حوادث، جبرئیل آیات مربوط به هر حادثه را بار دیگر برای رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میآورد و آن حضرت دوباره برای مردم میخواند. در اینجا برای آنان روشن میشد که این آیه یا آیات را پیش از این هم شنیدهاند. مردم بدین ترتیب میفهمیدند که قرآن از نزد خداوند عالم به غیب و شهادت، نهان و آشکار، نازل شده است!
ظاهر امر نشان میدهد که سورههایی هم که به صورت تدریجی و پارهپاره نازل میشد، مثل سورههای بقره و آلعمران، نزول آن به گونهای بود که با این سیاست، همخوانی و سازگاری داشت. از اینرو گفتهاند: هشتاد و چند آیه از سوره آلعمران یک دفعه نازل شد… سپس در پی حوادث متوالی، جبرئیل آیات مربوط به هر حادثه را میآورد. در حالیکه این آیات قبل از وقوع حوادث نازل شده بود، یعنی در ضمن همان هشتاد و چند آیه که بدان اشاره شد.
همین وضعیّت دقیقاً در مورد سوره مائده صدق میکند. این سوره هم یکدفعه فرود آمد و سپس آیات آن به تدریج و در پی وقوع حوادث مربوط به هر آیه نازل میشد. این نکته هم گذشت که آیهی اکمال دین و اتمام نعمت پیش از آیه تبلیغ رسالت و در چارچوب سیاست الهی به هدف حفظ قرآن و مدارای با مردم و تسهیل امر هدایت بر آنان فرود آمد.
منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج۱۱، علامه سید جعفر مرتضی عاملی.
[۱] – البته در اصل کتاب صفحات ۱۷۱ تا ۲۱۲ به تفصیل به این موضوع پرداخته است که ما به اختصار اکتفا کردیم.
[۲]ـ مائده: ۳٫
[۳]ـ مائده: ۶۷٫
[۴]ـ الدر المنثور، ۲/۲۵۲؛ مجمع الزوائد، ۷/۱۳؛ تفسیر القرآن العظیم، ۲/۳؛ فتح القدیر، ۲/۳؛ البدایه و النهایه، ۳/۳۱؛ سیره ابن کثیر، ۱/۴۲۴؛ امتاع الاسماع، ۳/۴۹؛ سیره حلبی، ۱/۴۱۵؛ سبل الهدی و الرشاد، ۲/۲۵۸٫
[۵]ـ الدر المنثور، ۲/۲۵۲؛ مجمع الزوائد، ۷/۱۳؛ تفسیر القرآن العظیم، ۲/۳؛ البدایه و النهایه، ۳/۳۱؛ سیره ابن کثیر، ۱/۴۲۴؛ سیره حلبی، ۱/۴۲۴٫
[۶]ـ الدر المنثور، ۲/۲۵۲؛ سیره حلبی، ۱/۴۱۵٫
[۷]ـ الدر المنثور، ۲/۲۵۲؛ تفسیر آلوسی، ۶/۴۷٫
[۸]ـ الدر المنثور، ۲/۲۵۲؛ جامع البیان ۶/۱۱۲٫
[۹]ـ الجامع الاحکام القرآن، ۶/۳۰؛ المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ۲/۱۴۳؛ تفسیر البحر المحیط، ۳/۴۲۷٫
[۱۰]ـ الجامع الاحکام القرآن، ۶/۳۰؛ الغدیر، ۱/۲۲۷؛ ر.ک: المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ۲/۱۴۳؛ تفسیر البحر المحیط، ۳/۴۲۷٫
[۱۱]ـ الجامع الاحکام القرآن، ۶/۶۱٫
[۱۲]ـ الاتقان فی علوم القرآن، ۱/۲۴؛ الغدیر، ۱/۲۲۷؛ ر.ک: تحفه الاحوذی، ۸/۳۸۰؛ اعجاز القرآن، باقلانی، مقدمه، ۸۰؛ تاریخ القرآن الکریم، کردی، ۶۱٫
[۱۳]ـ ر.ک: الدر المنثور، ۱/۷؛ از حاکم، ابوداود، بزار، طبرانی، بیهقی؛ الجامع الصحیح، ۵/۲۷۲؛ تاریخ یعقوبی، ۲/۴۳؛ الاتقان فی علوم القرآن، ۱/۶۲؛ البرهان، زرکشی، ۱/۲۳۴؛ التمهید، ۱/۲۱۳؛ تاریخ القران، صغیر، ۸۱؛ مدخل الی القرآن الکریم، ۳۴٫
[۱۴]ـ المستدرک علی الصحیحین، ۲/۳۳۰ـ ۳۳۱؛ غریب الحدیث، ۴/۱۰۴؛ البرهان، زرکشی، ۱/۲۳۴ـ ۲۳۵؛ سنن ترمذی، ۴/۳۳۶؛ غرائب القرآن، ۱/۲۴؛ الجامع الصحیح، ۴/۳۳۶؛ غریب القرآن، ۱/۲۴؛ فتح الباری، ۹/۱۹ـ ۲۰؛ ۳۸ـ ۳۹؛ کنز العمّال، ۲/۳۶۷؛ فواتح الرحموت، ۲/۱۲؛ الدر المنثور، ۳/۲۰۷ـ ۲۰۸؛ مشکل الآثار، ۲/۱۵۲؛ البیان، ۲۶۸؛ امتاع الاسماع، ۴/۲۴۱؛ تاریخ المدینه، /۳/۱۰۱۵؛ فتح القدیر، ۲/۳۳۱؛ منتخب کنز العمّال؛ ۲/۴۸؛ بحوث فی تاریخ القرآن و علومه، ۱۰۳؛ مناهل العرفان، ۱/۳۴۷؛ مباحث فی علوم القرآن، ۱۴۲؛ تاریخ القرآن، صغیر، ۹۲؛ جواهر الاخبار و الآثار، ۲/۲۴۵؛ سنن ابوداود، ۱/۲۰۹؛ تفسیر القرآن العظیم، ۲/۳۴۴؛ تفسیر سمرقندی، ۲/۳۷؛ السنن الکبری، بیهقی، ۲/۴۲؛ الاتقان فی علوم القرآن، ۱/۱۶۷؛ احکام القران، جصّاص، ۱/۱۰؛ مسند احمد، ۱/۵۷، ۶۹؛ السنن الکبری، نسائی، ۵/۱۰؛ جامع البیان، ۱/۶۹؛ اضواء البیان فی ایضاح القرآن، ۲/۱۱۲؛ الجامع الاحکام القرآن، ۸/۶۲؛ امتاع الاسماع، ۴/۲۴۱؛ تهذیب الکمال، ۳۲/۲۲۸؛ تاریخ القرآن الکریم، کردی، ۶۳٫
[۱۵]ـ مسند احمد، ۴/۲۱۸؛ تفسیر القرآن العظیم، ۲/۶۰۵؛ کنز العمّال، ۲/۱۶؛ مجمع الزوائد، ۷/۴۸؛ تفسیر آلوسی، ۱۴/۲۲۰؛ فتح القدیر، ۳/۱۸۳؛ الدر المنثور، ۴/۱۲۸؛ الاتقان فی علوم القرآن، ۱/۱۶۸؛ تاریخ القرآن الکریم، کردی، ۶۲ـ ۶۸٫
[۱۶]ـ الدر المنثور، ۱/۷؛ تاریخ یعقوبی، ۲/۴۳؛ الاتقان فی علوم القرآن، ۱/۲۱٫
[۱۷]ـ ر.ک: الدر المنثور، ۱/۷؛ المستدرک علی الصحیحین، ۱/۲۳۲؛ التمهید، ۲۰/۲۱۰؛ فتح الباری، ۹/۳۹؛ السنن الکبری، بیهقی، ۲/۴۳؛ مسائل فقیه، شرفالدین، ۲۳؛ الاتقان فی علوم القرآن، ۱/۲۱۱؛ البیان، ۴۴۲٫
[۱۸]ـ الدر المنثور، ۱/۷؛ الاتقان فی علوم القرآن، ۱/۲۱۱٫
[۱۹]ـ الاتقان فی علوم القرآن، ۱/۲۱٫
[۲۰]ـ ر.ک: حقائق هامه حول القرآن الکریم، ۷۸٫
[۲۱]ـ مائده: ۳٫
[۲۲]ـ مائده: ۶۷٫
[۲۳]ـ وقعه صفین، ۲۲۹؛ ر.ک: انساب الاشراف، ۲/۳۰۵؛ الفتوح، ابن اعثم، ۳/۱۴۱؛ تاریخ الامم و الملوک، ۴/۹٫
[۲۴]ـ ر.ک: بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، ۵/۳۹۹؛ ۳/۱۹۳؛ الحورالعین، ۱۹۰؛ مروج الذهب، ۳/۲۲۶؛ الاغانی، ۷/۴۹٫
[۲۵]ـ حجر: ۹٫
[۲۶] – البته در اصل کتاب به تفصیل به این موضوع پرداخته است که ما به اختصار اکتفا کردیم.
پاسخ دهید