اسلام، دین جاودانه

برخی خیال می‌کنند این سخن خداوند متعال: «وَ‌رَضیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دیناً»؛[۱]

دلالت دارد که دین اسلام پیش از آن مرضی پروردگار سبحان نبوده است.

این توهم باطی است؛ زیرا اسلام همواره مرضی پروردگار بوده و خواهد بود. منظور از این واژه در این‌جا، آن است که خداوند متعال، اسلام را به عنوان دین آنان برای همه دوران‌ها پسندیده  است و از این بابت که برای آنان پسندیده، آن را تشریع کرد و بر زبان پیامبران و رسولان خویش به مردم ابلاغ فرمود؛ چنان‌که ضمانت‌های لازم را برای بیان حدود و قواعد آن وضع و از طریق تشریع ولایت، شرایط لازم برای بقا و دوام اسلام را مهیا کرد. خداوند دین را در پناه ولایت قرار داد و ارکان امامت را وضع و امامانی را که برای حمل این امانت برگزید، به مردم معرفی کرد.

پس آیه‌ی مذکور نمی‌خواهد بگوید که فقط امروز است که اسلام را به عنوان دین برای شما پسندیدم بلکه می‌خواهد بگوید: یأس کافران و اکمال دین و اتمام نعمت امروز انجام شد امّا خداوند سبحان، همواره اسلام کامل و تمام را به عنوان دین برای بشریت پسندیده است.

زمان نزول آیه‌ی اکمال

به نظر می‌رسد که سوره‌ی مائده به‌طور کامل در روز عرفه نازل شده باشد و رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم آن را برای مردم خواند و آنان آیه‌ی اکمال را شنیدند و چون کوشید امر امامت را در عرفه ابلاغ کند، قریش و اعوان و انصارش ممانعت کردند. سپس حوادث، یکی پس از دیگری به وقوع پیوست و آیات مربوط به هر حادثه جداگانه نازل می‌شد. پس از آن بود که این آیه فرود آمد: «بَلَّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْک»[۲]. و از طرف خداوند اعلام کرد که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را در پناه خویش دارد و حفظ خواهد کرد. آن‌جا بود که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در غدیر خم امامت علی علیه السّلام را اعلان و سپس ایه‌ی اکمال دین را بر آنان تلاوت فرمود یا این آیه پس از آن نازل شد که علی علیه السّلام را در آن روز باشکوه و پیش از آن‌که مردم متفرق شوند به امامت و ولایت نصب کرد.

بنابراین هر دو حدیث درباره‌ی نزول این آیه درست خواهد بود، لیکن نزول آن در عرفه ضمن سوره‌ی مائده بود که به‌طو کامل و یک‌جا نازل شد و نزول آن در غدیر خم به صورت جداگانه و مستقل از سایر آیات این سوره و بلکه جدای از سایر بخش‌های همین آیه که موضوع مورد نظر در ضمن آن قرار دارد. پیش‌تر در این‌باره توضیحاتی آوردیم. هم طبرسی این موضوع را در الاحتجاج رایت کرده و هم دیگران نقل کرده‌اند.[۳]

در این روایت آمده است: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آیه‌ی اکمال دین را روز عرفه برای آنان خواند که خداوند او را فرمان داد ولایت علی علیه السّلام را ابلاغ کند امّا هنوز موضوع عصمت فرود نیامده بود.

پیش از این گفتیم: پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم تلاش کرد آنچه را از وی خواسته شده اجرا کند امّا کسانی مانع شدند. از این‌رو آیه: «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْک مِن ربِّک»؛ فرود آمد و آن را در غدیر خم انجام داد و احدی جرئت نکرد به صورت علنی از لام تا کام حرفی بزند.

آنچه این معنا را تأیید می‌کند آن است که در روایات آمده است، غدیر روز پنجشنبه بود.[۴] از عمر،[۵] معاویه و سمره بن جنداب روایت شده و به علی علیه السّلام هم نسبت دهند که آیه‌ی اکمال دین، روز عرفه نازل شد.[۶] روز عرفه، دوشنبه بود. از سوی دیگر، نزول آیه‌ی اکمال هم روز دوشنبه بود. پس تواند که مؤید آن باشد.

روایت منقول از عبدالله بن عبّاس هم دلیل آن است که گفت: پیامبرتان روز دوشنبه به دنیا آمد و روز دوشنبه به پیامبری رسید و سوره‌ی المائده «الْیَوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ»؛[۷] روز دوشنبه نازل شد و روز دوشنبه از دنیا رفت.[۸]

بنابراین آشکار شود که نزول سوره‌ی مائده که آیه‌ی اکمال دین هم در آن قرار دارد، مؤید دیدگاه ماست که روز عرفه بوده است. این‌که می‌پندارد روز عرفه، پنجشنبه یا جمعه بوده است با سخن خودشان سازگاری ندارد که می‌گویند: روز غدیر روز هجدهم ذی‌حجه و روز پنج‌شنبه بود؛ چنان‌که گذشت، علّامه امینی (ره) در کتاب الغدیر، به این نکته توجّه داده است. اگر بخواهیم حکم کنیم که این آیه در روز غدیر نازل نشد، بلکه فقط در روز عرفه فرود آمد، مضمون آیه، چنان‌که توضیح دادیم هم بی‌مورد خواهد بود و هم غیر‌قابل تطبیق.

علامه امینی(ره) و زمان نزول آیه اکمال

بخاری و مسلم و برخی از دیگر راویان اهل سنّت روایت کنند که آیه‌ی: «الْیَوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ»؛ روز عرفه نازل شد.[۹]

علّامه امینی (ره) با استناد به دلایل زیر این سخن را رد می‌کند:

۱٫‌ آنان می‌گویند: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روز دوم ربیع الاوّل رحلت کرد.[۱۰] سپس می‌گویند: پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم پس از نزول این آیه، فقط هشتاد و یک یا هشتاد و دو روز زنده بود.[۱۱]

علّامه امینی (ره) گوید: گویا پس از اخراج روز غدیر و روز در گذشت حضرت، به تسامح، یک روز به هشتاد و دو روز افزوده شده است.[۱۲]

  1. مجالی برای تجاهل در قبال روایاتی نباشد که از ابوسعید خدری، ابوهریره، عبدالله بن عبّاس، جابر بن عبدالله انصاری، امام محمّد باقر علیه السّلام ، امام جعفر صادق علیه السّلام و مجاهد، نقل شده و دلالت دارد که این آیه در غدیر خم نازل گردید. روایت ابوهریره از نظر محدثان اهل سنّت، صحیح باشد.
  2. حتّی اگر روایت بخاری و مسلم را به فرض صحیح بدانیم، احتمال می‌رود این آیه دوبار نازل شده باشد.
  3. اگر آیه‌ در غدیر خم نازل شده باشد. نمی‌بایست آیه‌ی اکمال پیش از آن در عرفه فرود آمده باشد؛ زیرا مفاد آیه تبلیغ، بیانگر آن است که هنوز چیزی از دین باقی مانده که برابر است با همه‌ی رسالت. بدین ترتیب روایاتی که تصریح دارد آیه تبلیغ، در مناسبت غدیر نازل شد به روایاتی ضمیمه می‌شود که می‌گوید: آیه‌ی اکمال هم در همین مناسبت فرود آمد. در این صورت معارضه با روایت بخاری و مسلم قوی تر می‌شود.
  4. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چیزی از دین را در روز عرفه ابلاغ نفرمود، تا ایه اکمال نازل شود، بلکه در غدیر خم بود که امری بس عظیم و مهم را ابلاغ فرمود. بنابراین نزول آیه‌ی اکمال دین، در غدیر هم متعین می‌شود تا با وقایع هم سازگار باشد!

ابوطالب و پاسداری از پیامبر

از عبدالله بن عبّاس روایت کنند که گفت:

ابوطالب همه روزه تنی چند از مردان بنی‌هاشم را برای پاسداری از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌فرستاد تا این‌که این آیه نازل شد که می‌گوید: «وَ اللهُ یَعْصِمُک مِنَ النَّاسِ». ابوطالب بر آن شد که محافظانی همراه پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بفرستد. حضرت فرمود: ای عمو؛ خداوند مرا از گزند جن و انس نگه داشته است.[۱۳]

در پاسخ می گوییم:

۱٫‌ آنچه اندکی قبل بیان کردیم مبنی بر اجماع در نزول سوره‌ی مائده در دوره‌ی مدینه و این‌که آخرین سوره‌ای است که نازل شد یا از آخرین سوره‌ها و نظر برخی از اصحاب که همه‌ی سوره به‌طور یک‌جا در حجه‌الوداع فرود آمد، برای ردّ این پندار غلط، کافی است. می‌دانیم که ابوطالب قبل از هجرت در گذشت و همگان در این‌باره اتّفاق‌نظر دارند.

  1. در مدینه هم کسانی از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم پاسداری می‌دادند. ستونی در مسجد النبی هست که به اسطوانه الحرس مشهود است. علی علیه السّلام در کنار ستون، شب‌ها از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم پاسداری می‌کند. اگر آیه مورد اشاره در مکّه نازل و از آن موقع محافظت از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم ترک شده باشد، معنا ندارد که دوباره در مدینه از سر گرفته شود!
  2. در همین کتاب آوردیم که در دوره‌ی محاصره در شعب ابی‌طالب، چون سیاهی شب فرا می‌رسید و سر و صداها می‌خوابیدف ابوطالب جای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را عوض می‌کرد و فرزندش علی علیه السّلام را در جای او می‌خوابانید، تا اگر اتّفاقی بیفتد، علی علیه السّلام فدای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شود!.

حال اگر درست باشد که ابوطالب، همه روزه مردانی را می‌فرستاد تا از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم حراست و پاسداری کنند، نیازی به این اقدام نخواهد بود؛ زیرا پاسداران موجود هستند و اگر اتّفاقی بیفتد، آنان مانع خواهند شد و اجازه نخواهند داد تا به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آسیبی وارد شود. پس چرا باید شبانه جای او را عوض کند و فرزندش را در بستر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بخواباند؟!

آیه‌ی ابلاغ و یهود

تلاش کرده‌اند گفته‌های فراوانی درباره‌ی آیه، ابراز کنند تا آن‌جا که می‌پندارند: اقوال در این‌باره به ده مورد می‌رسد. علّامه امینی (ره) این سخنان را در کتاب خود آورده است.[۱۴] سپس بیان می‌کند که رازی ترجیح می‌دهد که این آیه می‌خواهد، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را از مکر یهود و نصارا ایمن سازد. از این‌رو خداوند متعال به وی فرمان می‌دهد که بدون توجّه و ترس و واهمه از آنان، تبلیغ را آشکارا انجام دهد؛ زیرا ماقبل و مابعد آیه با یهود و نصارا سخن می‌گوید.[۱۵]

۱٫‌ سیاق، حجت نباشد. خصوصاً که روایات فراوانی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در توضیح مقصود و مراد آیه وارد شده است.

  1. چندین سال پیش، کار یهود به پایان رسیده بود و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ترسی از آنان نداشت. نصارا هم نفوذی در جزیره‌العرب نداشتند. از سوی دیگر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به هنگام نزول سوره مائده، همه احکام را ابلاغ کرده بود. بنابراین چیزی باقی نبود که توهم شود: پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به سبب حساسیت یهود و نصارا، آن را کتمان می کرد؛ چنان‌که موضوعی هم باقی نمانده بود که درباره‌ی آن از منافقان بترسد. مگر اخذ بیعت برای امام علی علیه السّلام به خلافت پس از خود. خصوصاً اگر چنان‌که محمّد بن کعب می‌گوید، سوره‌ی مائده در حجه‌الوداع در میانه‌ی راه مکّه و مدینه، نازل شده باشد.[۱۶]

سایر امور حساس تا آن زمان انجام شده بود. از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کنند که در حجه‌الوداع فرمود: سوره‌ی مائده از آخرین سوره‌های قرآن است که نازل شد.[۱۷]

شماری از روایات تصریح دارد که این سوره در حجه‌الوداع فرود آمد. به روایت محمبد بن کعب قرظی و ربیع بن انس مراجعه کنید.[۱۸]

از عایشه هم نقل است که گفت: مائده آخرین سوره‌ای بود که نازل شد.[۱۹]

عبدالله بن عمر گفت: آخرین سوره‌ای که نازل شد،‌ مائده بود و فتح.[۲۰] یعنی، چنان‌که علّامه امینی گوید: سوره نصر.

ابومیسره گفت: آخرین سوره‌ای که نازل شد، سوره‌ی مائده بود و در آن هفده فریضه آمده است.[۲۱]

  1. این آیه، تصریح دارد که آنچه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مأمور شده آن را ابلاغ کند برابر است با همه‌ی دین؛ چنان‌که می‌گوید: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتُهُ»؛ در حالی که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم همه‌ی رسالت را ابلاغ کرده بود. این تعبیر اشاره دارد که این موضوع با همه‌ی احکام، شرایع و حقایق دین مربوط است…

حال اگر مقصود آن بود که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم حکم معینی را ابلاغ نکرده است، سزاوار آن بود که بگوید: اگر انجام ندهی، دین ناقص می‌ماند، نه این‌که بگوید: چنان است که اصلاً چیزی از رسالت ابلاغ نکرده‌ای!

جایگاه آیه‌ی ابلاغ

برخی کوشیده‌اند ادعا کنند که آیات قبل و بعد آیه‌ی ابلاغ، درباره‌ی اهل کتاب سخن می‌گوید. پس سزاوار آن است که این آیه: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْک مِنْ رَبِّک»،[۲۲] ناظر به تبلیغ مباحثی باشد که خداوند متعال درباره‌ی اهل کتاب نازل فرمود. مثل این سخن حق متعال که فرمود:

«قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ حَتَّى تُقیمُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ».[۲۳]

بگو: ای اهل کتاب، تا [هنگامی که] به تورات و انجیل و آنچه از پروردگارتان به سوی شما نازل شده است عمل نکرده‌اید بر هیچ [آیین برحقّی] نیستید.

 

در پاسخ می گوییم:

۱٫‌ سخن خداوند متعال در آیه‌ی: «وَ اللهُ یَعْصِمُک مِنَ النَّاسِ»؛[۲۴] دلالت دارد که در نتیجه‌ی ابلاغ این حکم، خطری پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم یا دین را تهدید می‌کند. یهود و نصارا نه تنها آن موقع هیچ‌گونه خطری برای پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نداشتند. بلکه خطرشان تا حدود فوق‌العاده‌ای از بین رفته بود و ترس حضرت از ابلاغ هرگونه موضوعی در ارتباط با آنان بی‌مورد می‌نمود و هیچ نیازی در کار نبود تا منتظر شود که خداوند او را از شر یهود و نصارا در پناه خویش گیرد.

  1. هیچ حدّت و شدّتی در این آیه وجود ندارد که موجب ترس پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از اهل کتاب باشد. در حالی‌که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم احکام بسی شدیدتر از این، به یهودیان ابلاغ کرد. از سوی دیگر می‌دانیم که به هنگام نزول سوره‌ی مائده شوکت یهود و نصارا شکسته بود و آنان پذیرفته بودند که جزیه بدهند.[۲۵]
  2. این صرفاً اجتهاد رازی است، آن هم اجتهاد در مقابل نص، که می‌گوید: این آیه در مناسبت غدیر نازل شد.
  3. اگر این آیه ناظر به اهل کتاب بود، مناسب آن بود که به جای: «النّاس: مردم»؛ رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را از آنان محفوظ بدارد. بنابراین تصریح به کلمه‌ی «النّاس» به مردمی اشاره دارد که پیش از این سخنی از آنان نگفته است، بلکه همراه پیامبرند و بسیاری از آنان، منافق بودند. شاید این ایه در میان آیاتی قرار گرفته که از اهل کتاب سخن می‌گوید تا اشاره کند که منافقان هم در کفر، همانند آنان هستند.

علت ترس پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم

بدون تردید ترس پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از جان خودش نبود؛ زیرا آن حضرت هیچ بخلی نداشت که هم خود فدای راه خداوند سبحان و متعال شود و هم هرچه دارد در این راه تقدیم کند.

پس احتمال اقرب به قبول، آن باشد که می‌ترسید مردم او را در این تبلیغ به چیزی متهم کنند که اثر تبلیغ را از بین ببرد و موجب فساد دعوتش باشد. یعنی از بابت رسالت در خوف بود. از این‌رو درصدد برآمد تا کار را چنان مستحکم سازد که باطل‌گرایان نتوانند ذره‌ای آسیب وارد کنند. با این حال، روایاتی باطل می شود که مدعی است: پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را گروهی پاسداری می‌کردند و چون آیه: «وَ اللهُ یَعْصِمُک مِنَ النَّاسِ»[۲۶] نازل شد، موضوع محافظت و پاسداری خود را متوقف کرد.[۲۷]یا روایتی که می‌گوید: خداوند او را به رسالت فرستاد، امّا سینه‌اش از ابلاغ آن به تنگ آمد و دانست که مردم او را تکذیب خواهند کرد و البتّه می‌ترسید که اگر انجام ندهد، عذاب خواهد شد. پس این آیه نازل شد.[۲۸]

باید دانست که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم کاری انجام نمی‌دهد که با انجام آن از عذاب خداوند بترسد، مگر آن‌که منظور از این سخنان مطلبی باشد سازگار با معنایی که بیان کردیم. این روایت هم مجالی برای قبول ندارد که می‌گوید:

چون به تبلیغ آنچه می‌بایست تبلیغ کند، فرمان یافت، گفت: ای پروردگار؛ من تنها هستم، چگونه این مأموریت را انجام دهم که مردم بر ضدّ من فراهم می‌شوند؟! این آیه نازل شد که می‌گوید: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتُهُ.»[۲۹]

علّت ردّ این روایت، معنای ظاهر آن است که با توجّه به آنچه گذشت، در مورد رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم مصداق ندارد.

اهمیّت این حکم تبلیغی

این سخن خداوند متعال، اشکار می‌سازد که حکم مورد نظر برای تبلیغ به مردم، همانند سایر احکام نباشد بلکه در اهمیّت و خطیر بودن، برابر است با همه‌ی رسالت، چنان‌که اگر آن باشد، همه شریعت همچون بدن بدون روح است و در صورت اهمال آن تأثیری حقیقی بر همه احکام سایه خواهند افکند و این نیست جز ولایت و امامت که هم قبولی همه اعمال بدان منوط است و هم قوام دین و شریعت بدان استوار.

این حکم، هم فوق‌العاده حساس بود و به شدّت خطیر و هم تأثیری بس عظیم به دنبال داشت. از این‌رو برای ابطال و تغییر آن از انجام هرگونه اقدامی پروا نداشتند تا آن‌جا که آماده بودند حتّی علی علیه السّلام و فاطمه (علیها السّلام) را بکشند و فرزندشان را سقط کنند و همه افراد بنی‌هاشم را نابود سازند!

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در انتظار فرصت مناسب بود تا این حکم خطیر را ابلاغ کند… پس خداوند متعال او را به امداد غیبی و محافظت از کید و مکر اهل باطل وعده داد!

تبرئه رسول

آیه‌ی مبارکه از آن حضرت با این تعبیر یاد می‌کند:‌ «الرّسول» نه با تعبیر «النبی»؛ شاید بدان جهت است تا اشاره کند که آنچه برای مردم می‌آورد نه از امور تدبیری است که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را گونه ای نقش در آن باشد چنان‌که ممکن است برخی توهم کنند یا ترویج نمایند، بلکه او صرفاً رسول است و صرفاً تصمیم خداوند را برایشان می‌آورد که نه او را هیچ اختیاری در آن باشد و نه آنان را حق انتخابی. همچنان‌که از پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خواسته شده است، امر ولایت را به عنوان مثال، برای مردم تبیین کند، بلکه وی را به صرف تبلیغ فرمان می‌دهد: «بَلِّغْ‌ما أُنْزِلَ إِلَیْک مِنْ رَبِک»؛[۳۰] سپس امر صادر را به صورت صریح و واضح به آنان بیان کرده، می‌گوید: از طرف پروردگارش به او فرمان رسیده که … آن‌گاه بیان کرد که عدم ابلاغ این موضوع برابر است با عدم ابلاغ همه‌ی رسالت و او را در این میان هیچ نقشی نیست.

محافظت از مردم

خداوند فرمود: «وَ اللهُ یَعْصِمُک مِنَ النَّاسِ»،[۳۱]تا تأکیدی باشد بر صحت فعل رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و سلامت و صداقت توقعات او و این‌که هر چه انجام داده به‌جا و درست بوده است و هیج ملامتی او را نباشد؛ زیرا اگر عصمت الهی نبود، تبلیغ درست نبود بلکه به منزله‌ی کوتاهی در انجام مأموریت و تقصیر در انجام احتیاط‌های ضروری بود و فراهم نساختن فضای لازم، شتاب و عدم انتظار موعد مناسب!

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج۱۱، علامه سید جعفر مرتضی عاملی.

[۱]ـ مائده: ۳٫

[۲]ـ مائده: ۶۷٫

[۳]ـ ر. ک: الاحتجاج، ۱/۶۷؛ الیقین، ۳۴۳؛ التفسیر الصافی، ۲/۵۳٫

[۴]ـ المناقب، خوارزمی، ۱۳۵؛ کتاب سلیم بن قیس؛ ۳۵۵؛ مناقب آل ابی‌طالب، ۲/۲۲۷؛ بحار الانوار، ۳۷/۱۵۶؛ موسوعه الامام علی بن ابی‌طالب (علیه السّلام) فی الکتاب و السنه و التاریخ، ۲/۳۱۰؛ شرح اصول الکافی، ۵/۱۹۵؛ ۶/۱۲۰؛ مناقب الامام امیر المؤمنین علی بن ابی‌طالب (علیه السّلام)، کوفی، ۱/۱۱۸؛ ۱۳۷؛ ۳۶۲؛ ۴۳۴؛ المسترشد، ۴۶۸؛ الاربعین، ماحوزی، ۱۴۷؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۳۰۳؛ ۸/۲۷۸۰۲۸۰؛ ۳۱۰ـ ۳۱۵؛ الغدیر، ۱/۴۲ـ ۴۳؛ ۲۳۲ـ ۲۳۴؛ نهج الایمان، ۱۱۵؛ خصائص الوحی المبین، ۹۳؛ بشاره المصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لشیعه المرتضی (علیه السّلام)، ۳۲۸؛ شرح احقاق الحق، ۶/۳۵۵؛ ۲۰/۱۹۸٫

[۵]ـ ر.ک: الدر المنثور، ۲/۲۵۸؛ صحیح بخاری، ۵/۱۸۶؛ ۸/۱۳۷؛ صحیح مسلم، ۸/۲۳۸ـ ۲۳۹؛ السنن الکبری، بیهقی، ۳/۱۸۱؛ ۵/۱۱۸؛ سنن نسائی، ۸/۱۱۴؛ مسند احمد، ۱/۲۸؛ سنن ترمذی، ۴/۳۱۶؛ عمده القاری، ۱۸/۱۹۹؛ ۲۵/۲۳؛ مسند حمیدی، ۱/۱۹؛ السنن الکبری، نسائی، ۲/۴۲۰؛ المعجم الاوسط، ۱/۲۵۳؛ ۴/۱۷۴؛ مسند الشامیین، ۲/۶۰؛ فضائل الاوقات، ۳۵۱؛ کنز العمّال، ۲/۳۹۹؛ جامع البیان، ۶/۱۰۹ـ ۱۱۱؛ معانی القرآن، ۲/۲۶۱؛ تفسیر سمعانی، ۲/۱۰؛ شرح اصول الکافی، ۶/۱۲۱؛ ۱۱/۲۷۸؛ المحلّی، ۷/۲۷۲٫

[۶]ـ ر.ک: مجمع الزوائد، ۷/۱۳؛ المعجم الکبیر، ۷/۲۲۰؛ ۱۲/۱۹۸؛ ۱۹/۳۹۲؛ مسند الشامیین، ۳/۳۹۶؛ الجامع الاحکام القرآن، ۲/۱۵؛ الدر المنثور، ۲/۲۵۸؛ تاریخ مدینه دمشق، ۴۶/۳۱۸؛ سیر اعلام النبلاء، ۵/۳۲۳؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ۸/۵۰۸؛ تفسیر القرآن العظیم، ۲/۱۵؛ الکامل فی ضعفاء الرجال، ۵/۱۱؛ کنز العمّال، ۲/۴۰۰؛ جامع البیان، ۶/۱۰۶٫

[۷]ـ مائده: ۳٫

[۸]ـ الدر المنثور، ۲/۲۵۸ـ ۲۵۹؛ جامع البیان، ۶/۵۴؛ البدایه و النهایه، ۳/۲۱۸؛ سیره‌ی ابن کثیر، ۲/۲۳۲٫

[۹]ـ الغدیر، ۱/۲۳۰؛ ر.ک: منابع قبلی؛ از جمله: الدر المنثور، ۲/۲۵۸؛ صحیح بخاری، ۵/۱۸۶؛ ۸/۱۳۷؛ صحیح مسلم، ۸/۲۳۸ـ ۲۳۹؛ السنن الکبری، بیهقی، ۳/۱۸۱؛ ۵/۱۱۸؛ سنن نسائی، ۸/۱۱۴؛ مسند احمد، ۱/۲۸؛ سنن ترمذی، ۴/۳۱۶؛ عمده القاری، ۱۸/۱۹۹؛ ۲۵/۲۳؛ مسد حمیدی، ۱/۱۹؛ السنن الکبری، نسائی، ۲/۴۲۰؛ المعجم الاوسط، ۱/۲۵۳؛ ۴/۱۷۴؛ مسند الشامیین، ۲/۶۰؛ فضائل الاوقات، ۳۵۱؛ کنز العمّال، ۲/۳۹۹؛ جامع البیان، ۶/۱۰۹ـ ۱۱۱؛ معانی القرآن، ۲/۲۶۱؛ تفسیر سمعانی، ۲/۱۰؛ شرح اصول الکافی، ۶/۱۲۱؛ ۱۱/۲۷۸؛ المحلّی، ۷/۲۷۲٫

[۱۰]ـ الغدیر، ۱/۲۳۰؛ از: الکامل فی التاریخ، ۲/۹؛ امتاع الاسماع، ۵۴۸؛ البدایه و النهایه، ۶/۳۳۲؛ سیره حلبی، ۳/۳۸۲؛ تلخیص الحبیر، ۷/۳؛ تفسیر سمعانی، ۲/۱۱٫

[۱۱]ـ الدر المنثور، ۲/۲۵۷؛ تفسیر القران العظیم، ۲/۱۴؛ التفسیر الکبیر، ۷/۱۱۲؛ ۱۱/۱۳۹؛ تفسیر ثعالبی، ۱/۵۱؛ البحر المحیط، ۲/۳۵۶؛ فتح القدیر، ۲/۱۲؛ تفسیر بیضاوی، ۱/۵۷۷؛ البدایه و النهایه، ۵/۱۱۷؛ ۶/۲۳؛ سیره ابن کثیر، ۴/۱۹۴؛ تنبیه الغافلین، ۵۸؛ ارشاد العقل السلیم، ۳/۷؛ الغدیر، ۱/۲۳۰ـ ۲۳۷؛ التفسیر الکبیر، رازی، ۱۱/۱۳۹؛ مناقب ال ابی‌طالب، ۱/۲۰۱؛ ۲/۲۲۶؛ بحار الانوار، ۲۲/۴۷۱؛ ۳۷/۱۵۶؛ فتح الباری، ۸/۵۶۴؛ عمده القاری، ۱۸/۱۳۲، ۱۹۹؛ مجمع البیان، ۲/۲۱۴؛ تفسیر ثعلبی، ۲/۲۹۰؛ تفسیر البغوی، ۱/۵۰۴؛ ۲/۲۱۴؛ تفسیر آلوسی، ۳/۵۵؛ ۶/۶۰؛ زاد المسیر، ۱/۲۸۹؛ ۲/۲۳۹٫

[۱۲]ـ الغدیر، ۱/۲۳۰٫

[۱۳]ـ الجامع الاحکام القرآن، ۶/۱۵۸؛ لباب النقول فی اسباب النزول، ۸۳؛ تفسیر القرآن العظیم، ۲/۸۱؛ الغدیر، ۱/۲۲۸؛ مجمع الزوائد، ۷/۱۷؛ اسباب نزول الآیات، ۱۳۵؛ المعجم الکبیر، ۱۱/۲۰۵؛ الدر المنثور، ۲/۲۹۸٫

[۱۴]ـ ر. ک: الغدیر، ۱/۲۲۵ـ ۲۲۶٫

[۱۵]ـ التفسیر الکبیر، ۱۲/۵۰٫

[۱۶]ـ الاتقان فی علوم القرآن، ۱/۲۰؛ الدر المنثور، ۲/۲۵۲٫

[۱۷]ـ الدر المنثور، ۲/۲۵۲؛ عمده القاری، ۱۸/۱۹۵ـ ۱۹۶؛ تفسیر آلوسی، ۶/۴۷؛ الغدیر، ۶/۲۵۶؛ ر.ک: جامع البیان، ۶/۱۱۲٫

[۱۸]ـ الدر المنثور، ۲/۲۵۲؛ عمده القاری، ۱۸/۱۹۵ـ ۱۹۶؛ تفسیر آلوسی، ۶/۴۷؛ الغدیر، ۶/۲۵۶؛ ر.ک: جامع البیان، ۶/۱۱۲٫

[۱۹]ـ الغدیر، ۱/۴۲۹؛ تفسیر القرآن العظیم، ۲/۳؛ الدر المنثور، ۲/۲۵۲؛ المحلّی، ۷/۳۹۰؛ ۹/۴۰۷؛ الاتقان فی علوم القران، ۱/۸۴؛ نیل الاوطار، ۹/۲۰۴؛ مسند احمد، ۶/۱۸۸؛ مسند الشامیین، ۳/۱۴۴؛ الجامع الاحکام القرآن، ۶/۳۱؛ تفسیر سمرقندی، ۱/۳۸۸؛ احکام القرآن، جصّاص، ۲/۶۱۵؛ الفتح السماوی، ۲/۵۵۲؛ تفسیر آلوسی، ۶/۴۷؛ تخریج الاحادیث و الآثار، ۱/۳۷۷؛ فتح القدیر، ۲/۳؛ معرفه السنن و الآثار، ۵/۳۰۲؛ السنن الکبری، بیهقی، ۴/۱۷۲؛ السنن الکبری، نسائی، ۶/۳۳۳؛ مسند راهویه، ۳/۹۵۶؛ عون المعبود، ۱۰/۱۳؛ المستدرک علی الصحیحین، ۲/۳۱۱٫

[۲۰]ـ الغدیر، ۲/۲۲۸؛ تفسیر آلوسی، ۶/۴۷؛ تفسیر القرآن العظیم، ۲/۳؛ تخریج الاحادیث و الآثار، ۱/۳۷۷؛ سن ترمذی، ۴/۳۲۶؛ سبل الهدی و الرشاد، ۶/۲۵۷؛ الدر المنثور، ۲/۲۵۲٫

[۲۱]ـ الدر المنثور، ۲/۲۵۲؛ الجامع الاحکام القرآن، ۶/۳۰٫

[۲۲]ـ مائده: ۶۷٫

[۲۳]ـ مائده: ۶۸؛ المیزان، ۶/۴۲؛ دلائل الصدق، ۲/۵۱ـ ۵۲٫

[۲۴]ـ مائده: ۶۷٫

[۲۵]ـ المیزان، ۶/۴۲٫

[۲۶]ـ مائده: ۶۷٫

[۲۷]ـ المیزان، ۶/۶۱؛ از المنار.

[۲۸]ـ همان، از: الدر المنثور و فتح القدیر.

[۲۹]ـ مائده: ۶۷؛ ر.ک: المیزان، ۶/۶۱؛ مناقب اهل البیت (علیه السّلام)، شیروانی، ۱۳۰؛ خلاصه عبقات الانوار، ۸/۲۵۵؛ ۲۷۰؛ الغدیر، ۱/۲۲۱؛ فتح القدیر، ۲/۶۰٫

[۳۰]ـ مائده: ۶۷٫

[۳۱]ـ مائده: ۶۷٫