دو آیه به مناسبت غدیر فرود آمده است. این دو آیه عبارتند از:

  1. «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ»[۱]

ای پیامبر؛ آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر نکنی پیامش را نرسانده‌ای و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه می‌دارد. آری؛ خدا گروه کافران را هدایت نمی‌کند.

  1. «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فی‏ مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ».[۲]

امروز کسانی که کافر شده‌اند از [کارشکنی در] دین شما نومید گردیده‌اند. پس از ایشان مترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما [به عنوان] آیینی برگزیدم و هر کس دچار گرسنگی شود بی‌آنکه به گناه متمایل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد] بی‌تردید خدا آمرزنده‌ی مهربان است.

تحریم نه تأسیس

در مورد سخن خداوند متعال: «الْیَوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ»:

این آیه‌ی مبارکه برخی از غذاهایی را که خداوند متعال حرام کرده، بیان می‌دارد. از گوشت‌ها، حرمت چهار گوشت را بیان می‌کند: مردار، خون، گوشت خوک و آنچه به نام غیر خدا کشته شود. این موارد در آیات دیگری هم بیان شده که در سوره‌های دیگری است و پیش از سوره‌ی مائده فرود آمده است: انعام: ۱۴۵؛ نح: ۱۱۴ـ ۱۱۵٫ این هر دو سوره در مکّه نازل شده‌اند؛ بقره: ۱۷۳؛ که هر چند مدنی است امّا در ابتدای هجرت فرود آمد. بنابراین آیه‌ی سوره‌ی مائده برای تأکید بر تحریم مواد غذایی مذکور آمده است نه تأسیس.

سپس خداوند متعال مصداق‌های دیگری از مردار افزوده که یا واقعاً مردار است یا شارع مقدّس در حکم مردار دانسته است و از مصداق‌های فسق مورد اشاره در همین آیه است: «ذلِکمْ فِسْقٌ».[۳]و آیه‌ی ۱۴۵ سوره‌ی انعام آن را تحریم کرده است. سوره‌ی اخیر مکی است.

بدین ترتیب از مصداق‌های مردار واقعی این موارد را بر شمرده است:

«الْمُنْخَنِقَهُ: خفه شده»، «الْمَوْقُوذَهُ: به چوب مرده»، «الْمُتَرَدِّیَهُ: از بلندی افتاده»، «الْنَّطیحَهُ: به ضرب شاخ مرده» و «ما أَکَلَ السَّبُعُ: آنچه درنده از آن خورده باشد»؛ که به اصطلاح شرعی، تزکیه نشده‌اند بلکه بر وجه غیر شرعی مرده‌اند.

از مصداق‌های حکمی مردار که از شمار فسق خوانده شده موارد زیر را نام می‌برد:

آنچه برای بتان سر بریده شده است؛ بتان سنگ‌هایی بود که پیرامون کعبه نصب کرده بودند تا هم تقدیس کنند و هم بر روی آن گوسفند بکشند.

مواردی که از راه قسمت کردن و قماربازی به وسیله‌ی تیرهای قرعه باشد. بدین ترتیب که سهام را به ده تقسیم می‌کردند تا هفت سهم منتفع باشد و سه سهم محروم. این سه سهم به نام هر کس درمی‌آید، می‌بایست قیمت قربانیان را به حساب هفت نفر دیگر بپردازند.

دیگر آنچه به نام غیرخدا کشته شده باشد و آن ذبح حیوان به نام یکی از معبودهای دروغین بود. خداوند متعال حکم کرد که این عمل موجب می‌شود که چنین ذبیحه‌ای حرام باشد و از مصداق‌های فسق  در حکم مردار.

سپس خداوند سبحان بیان می‌کند که اگر کسی به گرسنگی شدید گرفتار آمد و ناچار شد از این گوشت‌های حرام بخورد تا جان خود را حفظ کند و از حد تجاوز نکرد، بی‌تردید خداوند آمرزنده و مهربان است (و چنین افرادی را می‌بخشد).

با ملاحظه‌ی این استدراک در آیه‌ی مبارکه، ترجیح دادیم که قسمت کردن به وسیله تیرهای قرعه و نیز آنچه به نام غیر، کشته شده باشد؛ را به خصوص ذبایح تخصیص دهیم و به شمول آن در سایر موارد حکم نکنیم.

حکمت جمله معترضه

بی‌تردید سخن خداوند متعال:

«الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً».[۴]

جمله ای معترضه است که در میان دو حکم حرمت مردار و دیگر محرمات از گوشت و ذبایح و جواز خوردن آن برای افراد مضطر قرار گرفته است.

گفتیم که خداوند متعال همه این احکام را در آیاتی بیان فرموده بود که سال‌ها پیش از سوره‌ی مائده نازل شد؛ در مواردی به تنصیص و تصریح و در مواردی در قالب بیان حکم عنوان عام و فراگیر همچون عنوان مردار و عنوان فسق. پرسش این است که چرا این موضوع را در قالب جمله‌ای معترضه بیان فرموده است؟!

پاسخ آن تواند بود که وقتی جمله‌ای معترضه در میان دو امری قرار می‌گیرد که به ظاهر با هم ملازم باشند، به وضوح بیانگر این نکته خواهد بود که موضوعی که در این جمله معترضه بیان می‌شود، مهم است و هدف آن باشد که دلالت کند جایی برای تأخیر نیست بلکه آن‌قدر اهمیّت دارد که گوینده، سخن به هم پیوسته خویش را به خاطر آن قطع می‌کند تا آن را بیان کند و سپس کلام خود را از همان جا پی‌می‌گیرد که بریده بود. احدی سخن خویش را برای بیان موضوعی پست و بی‌اهمیّت قطع نمی‌کند تا مثلاً به کسی بگوید: گرد و غبار را از آستین لباست دور کن؛ و سپس بازگردد و سخن نخست خویش را ادامه دهد بلکه سخن خود را قطع می‌کند تا بگوید: مواظب باش بچّه از بان نیفتد؛ یا افعی تو را نیش نزند و مانند آن.

خداوند متعال این امر خطیر را در ضمن یک جمله معترضه و در میان احکامی قرار داده است که بارها قبل از آن بیان شده است و حتّی یک حکم تأسیسی جدید در آن وجود ندارد تا احدی دچار توهم شود که دین با ابلاغ این حکم یا احکامی کامل شد که امروز در این آیه آمده است.

همچنان که خداوند متعال سخن از اکمال دین را در سیاق تأکید بر احکامی برگزیده که پیش از این بیان شده بود؛ زیرا می‌خواهد بگوید: هدف از تأکید بر احکام، حفظ احکام و اهتمام به الزام و التزام مردم به دستورهای شرعی است. همان‌گونه که از جمله وظایف امام و انگیزه‌های نصب او به عنوان عَلَم و نشانه برای مردم، حفظ احکام دین و سلامت آن از اهمال و تحریف و تضمین اجرا و صحت تطبیق آن در حیات امّت است.

بنابراین جمله‌ی معترضه برای تأکید این مضمون عام، برای بیان تأکیدی احکام شرعی آمده است.

احکام الزامی تحریمی

قابل ملاحظه است که این جمله‌ی معترضه در سیاق تأکید بر احکام الزامی تحریمی آمده نه احکام وجوبی. این احکام الزامی است از این حیث که هرگونه اخلال در آن موجب هلاکت و ابتلای به تنگناهایی است که فقط آینده و سرنوشت خود فرد را در برنمی‌گید. تحریمی است، زیرا الزامی و وجوبی بودن، موجب این توهم می‌شد که مقصود، جلب منفعت و مصلحت است و چه‌بسا به دلایلی انسان از برخی مصالح دست بردارد. در حالی‌که مخالفت با احکام تحریمی، به معنای آن است که مستقیماً به هلاکت افتد و از این‌رو هیچ مجالی برای دست برداشتن از آن نباشد مگر آن‌که سببی مهم در کار باشد که حکم تحریم را برطرف کند.

حال همین‌گونه است اگر در سیاق بیان برخی احکام مستحب یا ضوابط اخلاقی یا شماری از سیاست‌های تدبیری می‌آمد. در همه‌ی این موارد، تأثیر مورد نظر را نداشت؛ و این امکان فراهم بود که افرادی به تأویل آن روی آورند و از مضمون و محتوای الزامی آن بگریزند.

حتّی کسانی را می‌بینیم که ادعا می‌کنند این امر نه به علی علیه السّلام منحصر است و نه به هیچ‌کس دیگری؛ بلکه ممکن است فرد دیگری هم بتواند همین نقش را ایفا کند. پس نه خصوصیتی در علی علیه السّلام است و نه در ائمّه اهل بیت علیهم السّلام و بلکه پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز در این میان خصوصیتی ندارد!!

علت نومیدی کافران

این سخن خداوند: «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ»؛ با سخن دیگری از حضرت حق قرین است که می‌فرماید: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ».[۵]

این دلالت دارد: روزی که کافران از دین نومید شده‌اند، همان روزی است که خداوند متعال دین خود را کامل کرد. دانشمندان در تعیین این روز اختلاف‌نظر دارند. برخی گفته‌اند: منظور روز فتح مکّه است.[۶]

این سخن مردود است؛ زیرا هرگاه کمال دین در بیان همه احکام دین باشد، بدان معنی خواهد بود که هنوز نه دین کامل شده بود و نه نعمت تمام؛ زیرا تشریع احکام پس از فتح مکّه هم ادامه داشت. همین سوره‌‌ی مائده هم مشتمل بر شماری از احکام جدید است.

برخی گفته‌اند: مراد پس از تبوک است که سوره‌ی برائت فرود آمد و اسلام در سراسر جزیزه‌العرب گسترش یافت و آثار شرک و کفر از بین رفت و سنن و آداب جاهلی محو و نابود گردید.[۷]

این هم پذیرفتنی نباشد، به همان دلیل که در ردّ دیدگاه قبلی بیان کردیم؛ زیرا پس از آن هم احکام و فرایضی نازل و تشریعات فراوانی ابلاغ شد. همچنان‌که در همین سوره مائده هم احکام بسیاری آمده است. این سوره پس از برائت نازل شد.

گروهی نیز منظور آیه را، روز عرفه می‌دانند. آنان روایت کنند که آیه‌ی اکمال دین، روز عرفه نازل شد. در این‌باره به صحاح اهل سنّت خصوصاً صحیح بخاری و صحیح مسلم مراجعه کنید.[۸]

این نظر هم مردود است؛ زیرا نومیدی و یأس کافران در روز عرفه باید دلیلی داشته باشد. اگر این توجیه، فتح مکّه باشد یا غزوه تبوک یا نزول سوره‌ی برائت؛ باید دانست که همه‌‌ی این موارد روزگاری قبل از عرفه سال دهم هجرت بوده است.

اگر تمام شدن نزول احکام دلیل این نظر باشد، می دانیم که برخی احکام پس از روز عرفه فرود آمده است، چنان‌که در خطبه‌ای از عمر بن خطاب منقول است که آیه‌ی کلاله در آخر سوره‌ی نساء و آیات ربا، پس از آن نازل شده است.[۹]

این موضوع از عبدالله بن عبّاس هم روایت شده است.[۱۰]

اگر موجب یأس کافران و اکمال دین، نزول احکام مردار و خون و گوشت خوک، در سوره‌ی مائده باشد؛‌ مسلماً موجب چنین یأسی نخواهد بود؛ زیرا خصوصیتی بر سایر احکام ندارد.

بیان کردیم که بیان این احکام نه از باب تأسیس بلکه برای تأکید بود؛ زیرا سال‌ها قبل از این نازل شده بود. اندکی قبل در این‌باره توضیح دادیم.

اگر توجیه این یأُس، حضور رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در مراسم حج و تشریع برخی از احکام بود، باید بدانند که این هم نمی‌تواند موجب یأس و نومیدی کافران از دین شود؛ زیرا فرقی نباشد میان تشریع احکام حج و تشریع سایر احکام، حال که نادرستی همه‌ی این دیدگاه‌های سه‌گانه روشن شد، گوییم:

علت مُحدثه و مُبقیه

اکمال دین به ایجاد علّت مبقیه آن، از طریق نصب حافظ دین است که هم حقایق آن را بیان کند و هم به معانی قرآن عالم باشد و هم به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن عارف. بدین‌ترتیب است که کافران از تحریف دین و بازی با شریعت پروردگار جهانیان، مأیوس و نومید می‌شوند. امام همان فردی است که دین را از عبث منافقان مصون می‌دارد و مردم را از این‌که قربانی شبهات و تشکیک‌ها شوند، حفظ می‌کند.

اگر کافران گمان می‌بردند که خواهند توانست پس از رحلت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از آیین پروردگار انتقام بگیرند، اینکه با نصب ولی و امام حافظ دین و حقیقت، از این آرزوی خویش در تحریف دین و بازی با مفاهیم، ارزش‌ها، تعالیم و احکام آن مأیوس و نومید شده‌اند.

پس روشن شد که دین با نصب امام و تثبیت مفهوم امامت در اسلام کامل شد و با این تشریح ربّانی رخنه‌ای بسته شد که چه‌بسا باطل گرایان امید داشتند از آن طریق نفوذ کنند و حفظ دین به این تصمیم دینی و شرعی الزام‌آور منوط گردید و معیاری شد که همه به آن مراجعه کنند. این مهم پس از آن بود که در پی تلاش‌های رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در مدّت بیست و سه سال، دین در وجدان امّت تقویت و ثبت شد و اینک مناسبت غدیر خم، آن را به اوج رساند.

همان‌گونه که کافران مأیوس خواهند شد، مؤمنان هم احساس خواهند کرد که دینشان کامل و نعمت بر آنان تمام شده است؛ زیرا ضمانت‌های مؤثر در ردّ کید دشمنان، وضع و راه رسواسازی فریب و مکر و نابودی اباطیل آنان روشن و نمایان گردید. بدین‌ترتیب خداوند متعال اسلام را به عنوان دین باقی و ابدی همه بشریت پسندید.

دشمن هراسی و خداترسی

با نصب و معرفی امام، موجبات ترس مؤمنان از کید کافران از بین رفت و کار در گرو همت مسلمانان قرار گرفت. یعنی به میزان پایبندی و التزام آنان به عهد و میثاق الهی و فرمان‌برداری از تدبیر ربانی و پاسخ به آنچه آنان را زنده می‌کند و اطاعت از منصوب خداوند و رسول به عنوان ولی و حافظ دین و مسلمانان. از این رو فرمود: «فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ.»[۱۱]

این آیه، قصد دارد مسئولیت‌ها را معین کند و راه را بر روی همه‌ی تأویل و توجیه‌های کشنده برخی افراد ببندد که اظهار طاعت و انقیاد می‌کنند، امّا در درون به فکر دشمنی و عناد هستند و در خفا نقشه می‌کشند تا قدرت و حکومت را در اختیار گیرند و صاحب شرعی آن را از منصب الهی‌اش دور سازند. آنان هیچ انگیزه‌ای ندارند جز دنیادوستی و زر و زینت دنیا و در راه رسیدن به آن، از ارتکاب هرگونه ظلم و ستم و خلاف و اختلاف، پروایی ندارند!

پس وظیفه‌ی مردم است که نعمت خود را پاس بدارند و در حفظ آنچه خداوند به آنان ارزانی داشته، کوتاهی نورزند و تسلیم هواهای کفر و کافران نشوند و هرگز از مکر و توطئه آنان نهراسند و گرنه طعم تلخ و بال خود را خواهند چشید و اعمال آنان سبب خواهد شد این نعمت بزرگ از آنان سلب شود!

اکمال و اتمام

آیه‌ی شریفه‌ی در مورد دین از واژه‌ی «اکمال» بهره برده و در مورد نعمت از واژه‌ی «اتمام». شاید فرق آن دو در این باشد که اکمال، تتمیم خاص است و در مورد چیزی به کار می‌رود که دارای اجزای جداگانه است و هر کدام را اغراض و آثار مستقل. هرگاه یکی از اجزاء حاصل آید، اثر و غرض آن هم محقق شود. چنین موردی از قبیل عموم افرادی است. شاید بتوان از روزه‌ی ماه رمضان مثال آورد که روزه‌ی هر روز آن موجب می‌شود که اثر خود را ایفا و وجوب آن برطرف شود. در حالی که روزه‌ی سایر ایام ماه به حال و قوت خود باقی است.

در حالی‌که اتمام در مواردی به کار می‌رود که دارای اجزا هست امّا زمانی اثر آن محقق می‌شود که همه‌ی اجزا کامل شوند. بنابراین اثر آن مجموعی است. حال اگر یکی از اجزا، اثر و نقش خود را از دست بدهد، اثر مترتب بر مجمع از بین خواهد رفت. همانند ساعات روزی که روزه می‌گیریم. در این مورد وقتی اثر روزه مترتب می‌شود، که همه‌ی ساعت‌های روز به هم ضمیمه شود، به گونه‌ای که هیچ جزئی تخلف نورزد. در این‌صورت است که متصف به «اتمام» خواهد شد. از این‌رو خداوند فرمود:

«أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ»[۱۲]

سپس روزه را تا [فرا رسیدن] شب به اتمام رسانید.

وضع در مورد نماز و اجزای آن هم چنین است. بدین‌معنی که بطلان یا اسقاط هر یک از اجزای آن موجب سقوط و بطلان اصل نماز خواهد شد.

دین مجموعه‌ای از قضایا، مفاهیم و احکام است که هر کدام آثار خاص خود را دارد و هر یک را طاعت و معصیت علی حده‌ای باشد. از این‌رو برای دین، از واژه‌ی «اکمال» استفاده کرد. امّا نعمتی که خداوند آن را در این‌جا بر بندگان خود تمام کرد، تشریح چیزی است که موجب حفظ دین باشد. یعنی ولایت اولای خداوند تبارک و تعالی تا به وسیله‌ی آنان ارکان دین استوار شد و اعلام آن منتشر و بدین وسیله مؤمنان از هرگونه فتنه و افتنانی در امان بمانند.

چنان‌که شرط قبولی اعمال بندگان هم بدان محقق خواهد شد. پس هرگاه مسلمانان عهد خویش بشکنند و به اطاعت از امام ملتزم نباشند، از برکات وجود وی محروم گردند و در مصائب و بلایایی زندگی غوطه‌ور شوند و در معرض همه‌گونه فتنه و محنت که خود کسب کرده‌اند!

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج۱۱، علامه سید جعفر مرتضی عاملی.


[۱]ـ مائده: ۶۷

[۲]ـ مائده: ۳٫

[۳]ـ مائده: ۳٫

[۴]ـ مائده: ۳٫

[۵]ـ مائده: ۳٫

[۶]ـ تفسیر سمرقندی، ۱/۳۹۳؛ الجامع الاحکام القرآن، ۶/۶۰؛ فتح القدیر، ۲/۱۰؛ تفسیر سمعانی، ۲/۱۰؛ ر.ک: تفسیر جلالین، ۱۳۵٫

[۷]ـ المیزان، ۵/۱۶۹٫

[۸]ـ تفسیر مقاتل بن سلیمان، ۱/۲۸۰؛ جامع البیان، ۶/۱۰۵؛ احکام القران، جصّاص، ۲/۳۹۲؛ تفسیر ثعلبی، ۴/۱۶؛ تفسیر ابن زمنین،  /۲/۸؛ تفسیر واحدی، ۱/۳۰۸؛ زاد المسیر، ۲/۲۳۸؛ التفسیر الکبیر، ۵/۱۹۱؛ تفسیرعز بن عبدالسلام، ۱/۳۷۰؛ التسهیل لعلوم التنزیل، ۱/۱۶۸؛ تنبیه الغافلین عن فضائل الطالبین، ۵۸٫

[۹]ـ صحیح مسلم، ۲/۸۱؛ ۵/۸؛ الغدیر، ۶/۱۲۷؛ نهج السعاده، ۸/۴۲۲؛ مسند احمد، ۱/۲۶ـ ۲۸؛ ۴۸؛ السنن الکبری، بیهقی، ۸/۱۵۰؛ شرح صحیح مسلم، نووی، ۵/۵۳؛ ۱۱/۵۷؛ مسند ابویعلی، ۱/۱۶۶؛ ۵/۷۵؛ جامع البیان، ۶/۵۹؛ تفسیر البغوی، ۱/۴۰۴؛ تفسیر القرآن العظیم، ۱/۶۰۶؛ الاتقان فی علوم القرآن، ۱/۶۹؛ الدر المنثور، ۲/۲۴۹؛ فتح القدیر، ۱/۵۴۴؛ تفسیر آلوسی؛ ۶/۴۴؛ اضواء البیان فی ایضاح القرآن، ۴/۱۹۵٫

[۱۰]ـ ر. ک: اسباب نزول الآیات، ۹؛ احکام القرآن، جصّاص، ۱/۵۶۳؛ عمده المقاری، ۱۸/۱۹۵؛ البرهان، زرکشی، ۱/۲۰۹٫

[۱۱]ـ بقره: ۱۵۰٫

[۱۲]ـ بقره: ۱۸۷٫