اگر جانشینی حضرت علی (علیه السّلام) در روز غدیر اعلام گردیده بود، چرا مردم از آن حضرت روی گردان شدند و در جریان سقیفه کسی در این باره چیزی نگفت؟
در گزارشهای تاریخی –جز چند منبع- از واکنش شدید مردم و یادآوری ماجرای غدیر خم، کمتر سخن به میان آمده است؛ با آن که قطعاً بیشتر مردم مدینه در ماجرای غدیر حضور داشتند؛ پس چرا پس از حدود ۷۰ یا ۸۴ روز[۱]از این ماجرا، آن را فراموش کردند؟
اعتراض مردم
احتمال قوی بر اعتراض عدّهای از مردم و یادکرد ماجرای غدیر از سوی آنان و مخفی ماندن این واکنش –به سبب سیاست ممنوعیّت نقل و تدوین حدیث- وجود دارد؛ ولی این اعتراضها چندان گسترده نیست، در حالی که با توجّه به ماجرای غدیر و تأکید پیامبر اکرم (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) بر تعیین جانشین، انتظار اعتراض گسترده، نامعقول نمینماید؛ بنابراین واکنشی چنین محدود، چگونه توجیه میشود؟ برای یافتن سرنخهای تاریخی این مشکل، باید موقعیت زمانی این قطعه از تاریخ و نیز سیر جریانهای سیاسی و اجتماعی از زمان واقعه تا وفات پیامبر (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) به دقّت بررسی شود. براین اساس، پیگیری بحث در محورهای زیر ضرورت دارد:
یکم: قبل از تشکیل دولت اسلامی در مدینه به دست پیامبر اکرم ص، مردم شهرهای بزرگ حجاز و بادیههای منطقه به صورت نظام قبیلهای زندگی میکردند. در این نظام، رهبر قبیله حق نداشت جانشین پس از خود را تعیین کند و پارهای از ویژگیها از جمله سنّ معیار گزینش به حساب میآمد.
دوم: رسول خدا نخستین کسی بود که در این سرزمین، نهادی به نام «دولت» پدید آورد و ارزشهای فرا قبیلهای ارائه داد. آن حضرت توانست قبایل مختلف شهرها و بادیههای منطقه را تحت یک نظام واحد متمرکز سازد. مردم که ایشان را پیامبر آسمانی میدانستند، تشکیل دولت از سوی او را امری الهی به شمار آوردند و در برابر آن مقاومت قابل توجّهی نشان ندادند.
سوم: اسلام پیش از فتح مکّه، به گونهای روز افزون در میان مردم شهرها و بادیهها گسترش یافت تا جایی که سال بعد (نهم هجرت) عام الوفود (سال هیئت ها) نام گرفت؛ یعنی، سالی که مردم دسته دسته در قالب هیئتهای مختلف، نزد پیامبر اکرم (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) میشتافتند و اسلام خویش را آشکار میساختند. البتّه انگیزهی همهی این هیئتها، معنوی نبود و همهی تازه مسلمانان ایمان قلبی نداشتند.
چهارم: یکی از آموزههای اسلامی –که پذیرش آن برای مردم دشوار مینمود- مسئلهی تعیین جانشین بود؛ زیرا:
الف – مردم فقط پیامبر (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) را دارای دو بّعد الهی میدانستند و حکومت فرا قبیلهاش را میپذیرفتند. در نگاه آنان، جانشین آن حضرت از این ویژگی برخوردار نبود.[۲]
ب – هنوز بسیاری از مردم خود را به اطاعت محض از دستورهای دنیوی آن حضرت مقیّد نمیدانستند؛ به طوری که در مواردی چون صلح حدیبیه[۳]و تقسیم غنایم حنین[۴]، در برابر آن حضرت واکنش اعتراض آمیز نشان میدادند!
ج – بسیاری از مردم اطاعت از فرمانهای دنیوی مربوط به بعد از زندگانی پیامبر را نمیپذیرفتند؛ زیرا هنوز از آموزههای جاهلی –که بعد رئیس قبیله اجازهی تعیین جانشین نمیدهد- دل نبریده بودند؛ و طبیعی بود که مسئلهی ریاست دولت را از ریاست یک قبیله مهمتر بدانند.
د – هنوز برخی از قریشیان تازه مسلمان، میپنداشتند که پیامبر (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) در راستای رقابت قبیلهای، مسئلهی نبوّت را مطرح کرده است. این گروه با توجّه به اقبال عمومی مردم به آن حضرت، جرأت مخالفت نداشتند؛ ولی با تعیین جانشین –به ویژه از قبیلهی بنی هاشم- لب به اعتراض گشودند و با بهرهگیری از پشتوانهی فرهنگ قبیلهای مردم، اعتراض خویش را روشنتر بیان کردند.
هـ – در زمان جاهلیّت تنها اشرافی به مجلس مشورتی قریش (دار النّدوه) راه مییافتند که به چهل سالگی رسیده باشند.[۵] بر این بنیاد، پذیرش جانشین رسول خدا –به ویژه اگر آن فرد داماد پیامبر (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) بود و کمتر از چهل سال[۶] داشت- بسیار دشوارتر مینمود.
پنجم: دو نکتهی دیگر، پذیرش جانشینی امام علی (علیه السّلام) را دشوار میساخت:
الف – حضرت علی (علیه السّلام) نزد قریشیان، به سبب دلاوریهایش در جنگهایی مانند بدر و احد و به خاک و خون کشیدن بزرگان قریش، چهرهی مثبتی نداشت. این پدیده سبب شد به تبلیغات گسترده روی آورند و چهرهی علی (علیه السّلام) را نزد همهی اعراب منفی جلوه دهند![۷]
ب – مردم قبایل مختلف این نکته را درک کرده بودند که با توجّه به لیاقتها و استعدادهای قبیلهی بنی هاشم، اگر انگارهی «جانشینی» در میان آنان تثبیت شود، هرگز از آن خاندان بیرون نخواهد رفت.
ششم: نگاه پیامبر اکرم (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) به جانشینی حضرت علی ع، الهی و فراتر از روابط قبیلهای و خویشاوندی بود؛ زیرا آن حضرت علی به حفظ آیین وحی میاندیشید و طبیعی است که آشناترین فرد به کتاب و سنّت و شجاعترین و کوشاترین شخص در راه گسترش اسلام را برگزیند. البتّه پیامبر اکرم (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) با وضعیت جامعه آشنا بود؛ از این رو، از آغاز رسالت، در موقعیتهای گوناگون و با بیانهای متفاوت، ویژگیهای حضرت علی (علیه السّلام) را یادآور میشد و از جانشینی او سخن به میان میآورد.[۸]
آن بزرگوار، سرانجام از سوی خداوند مأمور شد در بزرگترین اجتماع مسلمانان –که برخی شمار آنها را بیش از یکصد هزار تن دانستهاند- آشکارا این مسئله را اعلام کند[۹]و دغدغهی مخالفت جامعه را نادیده بگیرد.
قسمتی از آیهی ۵۷ سورهی مائده-که از این دغدغهی پیامبر پرده برداشته و به وی ایمانی میبخشد- چنین است: «وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»[۱۰]؛ «خداوند تو را از {شرّ} مردم نگه میدارد».
در این عبارت، دو واژهی «عصمت» و «ناس» بسیار راهگشا است. خداوند پیامبر (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) را از چه چیزی حفظ میکرد و «ناس» چه کسانی بودند؟
با توجّه به واقعیت خارجی و ایمن نماندن پیامبر (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) از شرّ زبان مردم و نیز با توجّه به اینکه سرانجام مسئلهی جانشینی امام علی (علیه السّلام) به سامان نرسید، به نظر میرسد یکی از وجوه واژهی «یَعْصِمُکَ»، نگهداری پیامبر (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) از هجوم فیزیکی و یکبارهی مردم باشد؛ چنانکه واژهی «ناس» بر مردم عادی و اکثریّت نو مسلمان آن زمان، دلالت دارد.
هفتم: تاریخ دربارهی بسیاری از حوادثِ مقطع زمانی بین غدیر و وفات پیامبر (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ساکت مانده است؛ امّا کالبد شکافی دو پدیدهی مهمّ آن عصر، شدّت اهتمام پیامبر اکرم (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) برگزینش جانشین و گسترهی تلاشهای مخالفان آن حضرت را آشکار میسازد. این پدیدهها عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصیت مهم رسول خدا. توضیح اینکه:
۷-۱ – پیامبر اکرم در واپسین روزهای زندگیاش، فرمان داد لشکری عظیم به فرماندهی جوانی نورس به نام اسامه بن زید، به سمت دورترین مرزهای کشور اسلامی (مرزهای روم) رهسپار شود.[۱۱] بررسی دقیق این جریان، نشان میدهد رسول خدا (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) در راستای تثبیت جانشینی حضرت علی (علیه السّلام) به چنین اقدامی دست یازید؛ زیرا:
الف – در آن هنگام و در آستانهی وفات پیامبر اکرم ص، خالی کردن مرکز حکومت از نیروهای نظامی و فرستادن آن به دورترین نقاط، به صلاح جامعه نبود؛ چون احتمال میرفت پس از وفات پیامبر اکرم ص، بسیاری از نو مسلمانان قبایل اطراف سر به شورش بردارند و کیان جامعهی اسلامی در معرض تهدید قرار گیرد. آنچه این تصمیمگیری را منطقی جلوه میداد، دور ساختن مخالفان جانشینی حضرت علی (علیه السّلام) از مدینه بود.
ب – انتصاب جوانی هجده ساله،[۱۲] به مقام فرماندهی لشکر و عدم توجّه به اعتراضات اصحاب، جز از کار انداختن مهمترین[۱۳] دستاویز مخالفان جانشینی امام علی (علیه السّلام) هیچ توجیهی نداشت؛ زیرا اسامه بن زید از جهاتی چون سابقهی مسلمانی، شرافت، شجاعت و کاردانی سرآمد اصحاب به شمار نمیآمد و از نظر سنّی حدود پانزده سال از علی (علیه السّلام) کوچکتر بود. حال با توجّه به آنکه در بسیاری از ویژگیها با حضرت علی (علیه السّلام) قابل مقایسه نمینمود، در مقام فرماندهی سپاهی عظیم و متشکّل از بزرگان صحابه –مانند ابوبکر، عمر، ابو عبیدهی جراح، عثمان، طلحه، زبیر، عبد الرّحمن بن عوف و سعد بن ابیوقاص- قرار گرفت.
ج – دقّت در ترکیب سپاه اسامه نشان میدهد تما کسانی که احتمال داشت با جانشینی حضرت علی (علیه السّلام) مخالفت ورزند، ملزم بودند در این سپاه شرکت جویند.[۱۴] حتّی کسانی که به بهانهی بیماری پیامبر اکرم (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) از اردوگاه به مدینه بازمیگشتند، با جملهی تأکیدی «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَیْشِ أُسَامَهَ»[۱۵]. از سوی پیامبر روبهرو میشدند. در مقابل، یاران و موافقان جانشینی حضرت علی (علیه السّلام) چون عمار، مقداد و سلمان از حضور در این سپاه معاف گشته و ملزم شدند در مدینه به سر میبرند.[۱۶]
۷-۲ – یکی از پدیدههایی که در واپسین روزهای حیات پیامبر اکرم (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) تحقّق یافت، پیشگیری از نگارش وصیت بود. رسول خدا در آن روزها –که پیامبر با بالا گرفتن زمزمههای مخالفت با جانشینی امام علی (علیه السّلام) به شدّت نگران اوضاع شده بود- دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندی صریح و ماندگار بر جای گزارد و از گمراهی امّت جلوگیری کند. مخالفان که این دستور را با نقشههای چند ماههی خویش ناسازگار میدیدند، به شدّت نگران شدند و با هذیانگو خواندن کسی که جز وحی چیزی بر زبان نمیراند، از نگارش این سند جلوگیری کردند!!
تاریخ در اینجا تنها از یک تن یعنی خلیفهی دوم نام میبرد[۱۷]؛ امّا آشکار است که تنها یک نفر –بیآنکه جریانی نیرومند و پشتیبانش باشد- نمیتواند با رسول خدا (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) مقابله کند. از این رو بعضی از نصوص، گویندهی این عبارت را جمع دانسته، از کلمهی «قالوا» استفاده کردهاند.[۱۸]
هشتم: نخستین تشکیل دهندگان جلسه برای خلافت –که با هدف تعیین خلیفهای جز حضرت علی (علیه السّلام) در سقیفه گرد آمدند- انصار به شمار میآمدند. آن هم انصاری که در همه جا به پیروی محض از پیامبر اکرم (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) زبانزد بودند و دوستی آنها با خاندان آن حضرت به ویژه حضرت علی ع- بر همگان ثابت است.
سؤال:
چرا انصار با این عجله، آن هم در حالی که هنوز بدن پیامبر اکرم (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) غسل داده نشده بود، جلسه تشکیل دادند؟
شواهد تاریخی، نشان میدهد انصار هرگز از جانشینی شخصیتی مانند حضرت علی ع، هراسناک نبودند و او را ادامه دهندهی راه پیامبر (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) میدانستند.
به نظر میرسد آنان دریافته بودند امکان به قدرت رسیدن حضرت علی (علیه السّلام) وجود ندارد. سرپیچی یاران بزرگ پیامبر اکرم (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) از حضور در سپاه اسامه و مخالفت آنان با نگارش وصیت از سوی پیامبر اکرم (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) و به احتمال فراوان، حوادث دیگری که تاریخ، ما را از آن بیخبر گذاشته است، انصار را به این نتیجه رسانده بود که مهاجران، با عزمی جزم اندیشهی به دست گرفتن حکومت را در سر میپرورانند و احتمال دارد قریشیانی که سرانشان در نبرد با نیروهای انصار کشته شده بودند، با بهرهگیری از پیوند نزدیک قریش و مهاجران، در پی انتقام برآیند. بنابراین، به سقیفه شتافتند تا طرفداران غصب حقّ حضرت علی (علیه السّلام) را دست کم از به دست گرفتن کامل قدرت بازدارند و به منظور حفظ جامعهی انصار از توطئههای آتی، سهمی از قدرت به دست آورند.
پس انصار و مردم مدینه، همگان حادثهی غدیر را به یاد داشتند و دلالت آن بر تعیین جانشین را مسلّم میدانستند؛ امّا مشاهدهی تلاشهای کسانی که در جهت مخالفت علنی با غدیر گام برمیداشتند و حرکت طرفداران آن واقعهی آسمانی را به شدیدترین روش ممکن سرکوب میکردند، آنها را از هر گونه تلاش در جهت احیای یاد غدیر باز میداشت.
بنابراین، فارغ از اینکه وظیفهی مردم چه بوده است؛ با بررسی اوضاع اجتماعی تا حدّی طبیعی مینماید که در این زمان شاهد اعتراض عموم مردم و استدلال آنها به این حادثهی مهمّ تاریخی نباشیم؛ زیرا آنان با توجّه به زمینههای قبلی، تلاش و استدلال خود را آب در هاون کوفتن میدانستند.
منبع: پرسشها و پاسخهای دانشجویی امام شناسی؛ دفتر نشر معارف – تدوین و تألیف: حمیدرضا شاکرین، محمدرضا کاشفی
[۱]. ماجرای غدیر خم در روز ۱۸ ذی حجّه واقع شد و وفات پیامبر اکرم (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) و ماجرای سقیفه در ۲۸ صفر یا ۱۲ ربیع الاوّل.
[۲]. برای اطّلاع بیشتر ر.ک: رسول، جعفریان، تاریخ تحوّل دولت و خلافت (از برآمدن اسلام تا برافتادن سفیانیان)، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۲۷ به بعد.
[۳]. محمّد بن عمر واقدی، المغازی، ج ۱، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۶۰۶ و ۶۰۷٫ در این کتاب پس از نقل اعتراض عمر از وی چنین نقل کرده است: «من {عمر} چنان در شک اتفادم که از آغاز اسلام خود تا آن هنگام، در چنین شکی فرو نرفته بودم»
[۴]. ابو الحسن علی بن عبد الواحد، ابن اثیر، الکامل فی التّاریخ، ج ۱، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۶۳۱٫
[۵]. رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام (۱)، (سیرهی رسول خدا ص)، (قم، الهادی، چاپ دوم، ۱۳۷۸)، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۹۸٫
[۶]. حضرت علی ع در آن هنگام طبق قول مشهور ۳۳ سال داشت.
[۷]. عمر در این باره میگوید: «قوم شما (قریش) به شما، مانند نگاه گاو به کشندهاش مینگرند»: (عبد الحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۱۹).
[۸]. برای اطّلاع از این موارد، ر.ک: محمّد ری شهری و همکاران، موسوعه الامام علیّ بن ابیطالب فی الکتاب و السنّه و التّاریخ، ج ۲٫
[۹]. الغدیر، ج ۱، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۲۱۴٫
[۱۰]. مائده (۵)، آیه ۶۷٫
[۱۱]. محمّد بن سعد کاتب واقدی، طبقات الکبری، ترجمهی محمود مهدوی دامغانی، ج ۴، صص ۵۴ – ۵۸٫
[۱۲]. همان ، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۵۵٫
[۱۳]. همان، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۵۴ و ۵۶٫
[۱۴]. محمّد رضا مظفر، السّقیفه، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۸۱ و ۷۷٫
[۱۵]. محمّد شهرستانی، الملل و النّحل، ج ۱، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۱۴٫
[۱۶]. السّقیفه، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۸۱٫
[۱۷]. عبد الرّحمن البکری، من حیاه الخلیفه عمر بن الخطاب، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۱۰۱ – ۱۰۷٫
[۱۸]. همان، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۱۰۴٫
پاسخ دهید