میرزا ابوالقاسم محمّدنصیر متخلّص به «طرب» از شاعران قرن ۱۳ و ۱۴ است. او را هم طرب اصفهانی میخوانند و هم طرب شیرازی.
پدر طرب، همای شیرازی نیز از شعرای مطرح بود و فرزند طرب، استاد جلالالدّین همایی متخلّص به سنا نیز در شعر و سخن و فقه دارای جایگاه ویژه بود. عنقا و سها دو برادر اویند که هر دو از طبع شعر برخوردار بودند.
جناب طرب در سال ۱۲۷۶ ق متولّد و در سال ۱۳۳۰ ق در اصفهان بدرود حیات گفت و در صحن امامزاده احمد، در جوار مزار پدرش، به خاک سپرده شد.
دیوان طرب اصفهانی دو جلد است که به اهتمام پسرش جلالالدّین همایی، تنظیم و تدوین شده است. در جلد دوم دیوان مذکور، اشعار دو برادر طرب یعنی عنقا و سها نیز ضمیمه است. جلد نخست در سال ۱۳۴۲ و جلد دوم در سال ۱۳۴۳ توسّط انتشارات فروغی منتشر شده است. الآن این مغازه که در خیابان جمهوری واقع است به کت و شلواری تبدیل شده. یکی از دوستانم اخیراً دو جلد دیوان طرب را به مبلغ پانصد هزار تومان خریداری کرده است. چرا؟ چون کمیاب است؛ دیگر چاپ نمیشود؛ کسی حاضر به سرمایه گذاری برای آن نیست؛ مردم، شوق یا توان خرید ندارند. به هر حال افسوس و دوصد افسوس!!!…
آیا برای بچّه هیأتیها همین یک بیت از «طرب» بس نیست:
روز ازل چون زدند قرعهی مردی
قرعه درآمد به نام حضرت عبّاس
همای شیرازی یعنی پدر طرب، غدیریّهای دارد با این مطلع:
حبّذا! نوبهار و عید غدیر
که قرین شد ز کردگار قدیر
طرب هم در همین بحر و با همین قافیه دو شعر دارد که گویا به استقبال از پدرش سروده است؛ غدیریّهی زیر، یکی از آن دو شعر است که میبینید.
ای رخت خوبتر ز ماه منیر!
باده ده در صباح عید غدیر
در صباح غدیر باده بیار
ای رخت خوبتر ز ماه منیر!
نه چو روی تو ماه در نخشب
نه چو قدّ تو سرو در کشمیر
عنبر از طرّهی تو غالیه سای
نافه از سنبل تو رنگ پذیر
آهوی چشمت ای غزال خُتن!
گردن شیر بسته در زنجیر
در خم آن دو زلف خم در خم
عقل گم کرده رشتهی تدبیر
دانی امروز را چه باشد نام؟
روز عید سعید خمّ غدیر
چون قدم در غدیر خم بنهاد
خواجهی کاینات با توقیر
ز امر دادار، زی رسول مجید
جبرییل از فلک کشید صفیر
بالافشان به خاک، جبراییل
آمد و گفت ای رسول بشیر!
هین! حقت امر کرده در امروز
اندر این منزل، ای خجسته ضمیر!
که یدالله را بگیری دست
بنشانی به جای خود به سریر
چون شنید این پیام، پیغمبر
شد به زیر از برِ جهاز بعیر
زد صلا، خلق را ز پیش و ز پس
جمع گشتند از صغیر و کبیر
کرد بر پای از جهاز شتر
منبری پایهاش ز عرش کبیر
رفت بر منبر و یداللَّـه را
دست بگرفت و خلق زد تکبیر
گفت: هر کس منم امیر او را
از پس من، علی وراست امیر
حق بُوَد ناصرآن که حیدر را
از دل و دست، ناصر است و نصیر…
گفتنی است در ادامه، ۶ بیت دیگر در مدح شخصی از اشخاص زمان خودش دارد که حذف شد.
پاسخ دهید