در هر گرایش یا عدم گرایش به جریانی فکری یا فرهنگی، دلایل و زمینههایی وجود دارد _ اعم از روانی، اجتماعی، فکری و عملی _ که جهتگیری انسان را بهسویی رقم میزند. پس از کودتای سقیفه و مشخص شدن موضع هر گروه از مخالفان رهبری مولای متقیان علیه السلام ، حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام به روشنگری و بیان عوامل و زمینههای عدم ایمان و تسلیم به ولایت حضرت امیر علیه السلام پرداختند.
نوشتار پیش رو درصدد است با بررسی خطبهها، گفتوگوها و روایات صادره از حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام در این زمینه، به واکاوی پدیدارشناسانۀ عدم گرایش مردم به ولایت امیر مؤمنان علیه السلام بپردازد. این عوامل، ذیل دو سرفصل کلی، عوامل بیرونی (تاریخی _ اجتماعی) و زمینههای درونی (روانی _ اعتقادی _ عملی)، و نهایتاً در پنج عنوان قرار میگیرند.
عوامل بیرونی که موجب عدم پذیرش ولایت یا نکث پیمان غدیر و یا انکار امامت حضرت شدند درواقع اتفاقاتی خارجی هستند که انگیزانندههای مهم و قابلتأملی ازنظر تاریخی _ اجتماعی محسوب میگردند. در طرف دیگر، زمینههایی درونی که بستر و خاستگاه عملکردها و برون دادهای رفتاری شدند نیز از مهمترین نکاتی است که در کلام حضرت زهرا علیها السلام بدانها تأکید شده و موردبررسی این نوشتار است.
مقدّمه
شاید بتوان گفت پربسامدترین حادثهای که تاریخ اسلام را به تلاطمی تاریک دچار ساخت، رویگردانی مردمان بیعتکننده در غدیر از پیمانی الهی بود که یکطرفش خدای متعال و مورد بیعت نیز ولایت امیر مؤمنان علیه السلام بود؛ حادثهای که زمینههای مختلف در ساحتهای متفاوتی را در ورای خویش داشت.
در مورد پیشینۀ این موضوع باید متذکر شد که برخی کتب تاریخ تحلیلی صدر اسلام با توجه به گزارشهایی که در منابع تاریخی آمده، به تحلیل و بررسی کودتای سقیفه، جبهۀ نفاق و نیز برخی عوامل مؤثر در انحراف مردم از مسیر ولایت، بهطور نسبی پرداختهاند، اما ازنظر روشی، تناسبی با پژوهش حاضر ندارند؛ چون بیشتر جنبۀ تاریخی داشته و از تحلیل گفتمان روایات وارد شده فاصله دارند؛ بهعبارتدیگر نقض پیمان غدیر، واقعهای بود که صرفاً جنبههای سیاسی نداشت و علاوه بر آن، ناظر به عقاید و مسائل درونی افراد هم بود و لزوم بررسی این نفسانیات از نگاه معصوم، امری ناگزیر است.
مسئلۀ اصلی در این تحقیق، یافتن علل اصلی و تأثیرگذار بر عملکرد مهاجرین و انصار در رها کردن رهبری حق و نیز بسترساز فراموشی بیعت غدیر است. نگارنده بر این باور است که تحلیلهای صرفاً مبتنی بر مناسبات قدرت و برخی احتمالات تاریخیِ برخاسته از حدسیات، ممکن است در حل این مسئله کاملاً راهگشا نباشند. لذا روش نگارنده در این تحقیق، پیمایش متون بهدستآمده از بانوی بانوان جهانیان در این زمینه _ بهعنوان محور و منبع اصلی _ و شرح و مصداق یابی آن از آیات قرآن و سایر روایات معصومین علیهم السلام و نیز تطبیق با وقایع گزارششدۀ تاریخی است. اهمیت این موضوع و روش بدینجهت است که کلمات بهدستآمده، از زبان شخصیّتی است که اوّلاً معصوم بوده و ثانیاً در هنگام بروز وقایع مذکور، حاضر و ناظر بوده است و تحلیل او از این اتّفاقات و زمینههای آن بسیار مهم و قابلاعتنا است.
هدف این پژوهش، اولاً بررسی عوامل و ثانیاً زمینههای عدم پذیرش ولایت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام از طرف مردم است؛ لذا در این تقسیمبندی، فضای اجتماعی «مردمِ» زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله و نیز شخصیّت آنها را معیار و ملاک قرار دادهایم. بنابراین عوامل و انگیزانندههایی را که خارج از این چهارچوب و همچنین مرتبط با تاریخ و مباحث اجتماعی است، «عوامل بیرونی» و زمینهها و بسترهایی را که مستقیماً شخصیّت و خصوصیّات مردم اعم از روانی، اعتقادی، اخلاقی و عملی از آنها منشعب میگردد را «زمینههای درونی» نامیدیم.
«عامل»، انگیزانندۀ مستقیمی است که در خارج شخصیت افراد روی داده و هویت اجتماعی و گرایشهای عملی جامعه را رقم میزند و «زمینه» همانا بسترهایی درونی و شخصی است که شخصیت فرد فرد جامعه را _ بهصورت جداگانه و فردی _ موجب میگردد و خاستگاه بسیاری از گرایشها و میلهای فردی قلمداد میشود.
بیتردید ممکن است در نگاه ابتدایی، برخی عوامل بیرونی مآلاً موجب زایش و ایجاد زمینهای درونی یا قلبی در فرد تصور شود و یا ویژگی خاصی در قلب و درون افراد خاستگاهی برای ایجاد یک عامل بیرونی در پلۀ دوم و سوم انگاشته شود، اما تلاش شده در تفکیک مفهومی میان این دو حیثیت، به اولویت تأثیرگذاری آنها توجه داده شود و تحلیل اجتماعی و روانی هرکدام جداگانه انجام گیرد؛ چراکه تذکار روایات حضرت زهرا؟سها؟ در هر زمینه تصریح و تأکیدی قابلتأمل و دقیق بدین منهج دارد و غفلت از آن موجب قصور در فهم کلام و کژی دریافت و نارسایی در تبیین نگرش ایشان میگردد.
اما توجه به این نکته ضروری است که این تقسیم لزوماً شامل اقسام منطقی با تعریف محدود و معهود آن نیست و نگارنده بر این باور است که شناسایی و بازنگری اتفاقات اجتماعی _ ایمانی، در حقیقت بررسی کنشها و واکنشهایی شدیداً بههمپیوسته است که بهسختی قابلتفکیکاند و هر دو بر یکدیگر تأثیرگذارند؛ چراکه میدانیم با موجودی پیچیده به نام انسان و نیز جامعۀ انسانی طرف هستیم که تحلیل آن غیر از تحلیل یک فرآیند شیمیایی یا فرمولی ریاضی است که صرفاً با مواد بسیط و اعداد ممکن است مقابل باشیم.
بر این اساس، روش پیشگفته را نزدیکترین راه به معناشناسی کلمات سرور بانوان جهانها پنداشته و البته مدعی کمال دستیابی به تمام نور معانی صادره از ایشان نیستیم.
۱ – عوامل بیرونی
با بررسی سخنان گرانقدر حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام درمییابیم که ازجمله عوامل مهم در عدم پیروی مردم از امر الهیِ امامت و وصایت حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله ، عاملی تاریخی و اجتماعی است که مبتنی بر رویکرد جاهلی مردم به اقدامات پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در دوران رسالتشان و استقرار دین الهی و بالتّبع مبارزه گستردۀ حضرت رسول با شرک و بتپرستی است. همچنین کارنامه و شخصیّت ویژۀ امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام در دوران رسالت موجب میشد تا مدعیان دستگاه خلافت نتوانند از حضور چنین رقیب تهدیدآمیزی چشم بپوشند و بهراحتی اهداف خود را در میان مردم پیادهسازی کنند. از طرفی بسیاری از اقدامات حضرت امیر در غزوات موجب شده بود تا جبهۀ سنگینی از سوءنظرها و کینههای شکلگرفتۀ مردم در جاهلیت پیرشان بر اسلام نونهالشان چیرگی یابد و این چالش ظاهری فرصتی شود تا دستگاه خلافت بر این موج سوار شود.
در ادامه به بررسی هر یک از این عوامل مهم میپردازیم.
۱_ ۱_ اقدامات رسول خدا صلی الله علیه وآله در استقرار دین الهی
حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام در فرازهایی از خطبۀ فدک در مسجدالنبی، به کارهای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در دوران رسالت خود اشاره میکنند. ایشان میفرمایند:
… و رسالت الهی خود را به انجام رسانید و امور باعث عذاب پروردگار را معرفی نمود، و از راه و روش مشرکان روی گردانید و از سنت جاهلی آنان اعراض نمود. کمر آنان را در راه رسالتش شکست و گلوی آنان را فشرد و مردم را با حکمت و پند نیکو به راه خدا دعوت نمود. بتان را شکست و سرهای گردنکشان را به خاک افکند، تا آنکه اجتماع آنان را از هم پاشید و آنان از صحنه پشت نمودند، و نور صبح هدایت، ظلمت شرک را شکافت و پرده از حق برداشته شد. زعیم دینی گوینده شد و زبان شیاطین لال شد و پستفطرتان منافق هلاک شدند، و گرههای کفر و خلاف از هم گشوده شد، و شما به کلمۀ اخلاص تکلم نمودید با عدهای از پاکان که عفیف بودند. شما بر لبۀ پرتگاه آتش قرار داشتید که پیامبر الهی شما را نجات داد. چنان خوار بودید که جرعۀ هر نوشنده، و شکار هر طمعکار، و همچون آتشگیرهای بودید که بردارندۀ آن زیاد توقف نمیکند، و زیر قدمهای دیگران قرار داشتید. آب آشامیدنی شما آب کدر و ناگوارا، و خوراک شما پوست دباغی نشده بود. میترسیدید که مردم از اطرافتان ناگهان بر شما حمله کنند. تا آنکه خداوند تبارکوتعالی به برکت پیامبرش حضرت محمد صلی الله علیه وآله شما را بعد از این همه سختیها، نجات داد.[۳]
بنابر فرمایش حضرت زهرا علیها السلام ، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله با بتپرستی مقابله کرد و باوری را که جزء عقاید خانوادگی مردم و به ارث رسیده از اجدادشان بود، از بین بردند. از طرفی اگر این فرمایش را به تصریحات قرآنی[۴] ضمیمه کنیم میبینیم که به شهادت خداوند در کتابش، آن مردم هنوز به جاهلیت پیشین خود میل دارند و بر اساس آن حکم میکنند. این گرایش زمینهساز آن خواهد بود که مردم به فکر بازگرداندن حاکمیت و عقاید خود باشند، و حتی در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز با برنامههایی ازجمله توطئه و ترور علیه حضرت صلی الله علیه وآله ، همانند ماجرای بازگشت از تبوک،[۵] با حذف قیّم دین الهی میخواستند نقشۀ خود را عملی کنند؛ چراکه با وجود پیامبر، امکان بازگرداندن جامعه به ساحت کفر محال مینمود.[۶] لذا پس از ایشان، تصمیم گرفتند خلافت را در دست گرفته وبه نوعی این انتقام دیرینه را از وصیّ بر حق ایشان، امیرالمؤمنین علیه السلام و اهلبیت علیهم السلام نیز بگیرند تا دوباره دین و اعتقادت اجدادشان را زنده کنند.
یعنی رابطه بین مرگ پیامبر و بازگشت ایشان به اعقاب خود، نوعی نتیجۀ منطقی است که در قرآن بدان اشارت صریح رفته است.[۷] به عبارتی چه مرگ پیامبر با ترور و به دست منافقین انجام میگرفت (قتل) و چه بهصورت طبیعی رخ میداد (موت)، پیشبینی قرآن پسازاین اتفاق، بازگشت مردم به گذشتۀ جاهلی خویش بوده است که در قالب انقلاب بیان شده، یعنی بازگشتی منفعلانه و اختیاری که اراده در آن دخیل است. و تطاوع موجود در باب انفعال حاکی از وجود کنش و واکنشی است و از این حقیقت پرده برمیدارد که مرگ علتی دارد به نام انقلاب به جاهلیت و این نیز برخاسته از ارادۀ ایشان بود و از همان زمان جاهلی آزمند مرگ پیامبر بودند.[۸]
۱_ ۲_ شخصیّت ویژۀ امیرالمؤمنین علیه السلام
در سخنان و خطبههای حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام بسیار مشاهده میشود که ایشان به توصیف شخصیّت والای امیر مؤمنان امام علی علیه السلام میپردازند. در بعضی موارد، حضرت صریحاً اشاره میکنند که این اوصاف خاصّ امام علیه السلام موجب شد تا پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله ، عدهای از مردم که تا آن زمان بر مکنونات قلبی خویش پردۀ نفاق افکنده بودند، چهرۀ واقعی خود را نشان داده، پیمان و بیعتهای گذشتۀخویش را شکسته و در مسیر آرزوهای باطل گام بردارند. برخی از این ویژگیها را در زیر بازمیخوانیم.
۱_ ۲_ ۱_ همّت، شجاعت و استقامت امیرالمؤمنین علیه السلام در مبارزه
حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام در بخشی از خطبۀ فدک در مسجد پیامبر صلی الله علیه وآله ، به توصیف شجاعت امیرالمؤمنین علیه السلام و پایداری ایشان در مقابل دشمنان دین میپردازند. ایشان میفرمایند:
تا آنکه خداوند تبارکوتعالی به برکت پیامبرش حضرت محمد صلی الله علیه وآله شما را بعد از اینهمه سختیها نجات داد، و بعدازآنکه او گرفتار پهلوانان کفّار و گرگان عرب و گردنکشان اهل کتاب گردید؛ هرگاه که آتش جنگ را میافروختند خداوند آن را خاموش مینمود و هر زمان که قدرت پیروان شیطان ظاهر میشد یا دشمنان مشرک دهان خود را برای از بین بردن شما باز میکردند، برادرش علی را برای نابودی آنان به عمق دهانشان میافکند و بازنمیگشت تا با شمشیرش بال جنگ را لگدکوب کند. او کسی بود که در راه خدا سختی و مشکلات را تحمل میکرد و استقامت از خود نشان میداد، و نزدیکترین اشخاص به پیامبر صلی الله علیه وآله و سرور اولیای خدا بود، درحالیکه آستین خود را بالا زده و آماده بود، خیرخواه رسول خدا صلی الله علیه وآله بود، بسیار کوشا و رنجکش در جهت اعلای دین بود. در راه خدا سرزنش ملامت کنندگان تأثیری در او نداشت.[۹]
در این سخن، حضرت فاطمه علیها السلام امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام را برادر و نزدیکترین فرد به رسول خدا صلی الله علیه وآله برشمرده و بیان میکنند که در هنگام مبارزه با دشمنان دین، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نخست امیر مؤمنان علیه السلام را برای مقابله با آنها میفرستادند و آن حضرت نیز با شجاعت به جنگ با آنها شتافته و تا نابودی کامل دشمن و خاموش نمودن آتش فتنه بازنمیگشتند؛ در راه دین الهی، بسیار کوشا بوده و مشکلات را تحمّل میکردند و چون حق را میشناختند، مطابق امر الهی عمل کرده و سرزنش ملامت کنندگان هرگز در تصمیم ایشان تأثیری نداشت.
در همین موضوع، حدیث ارزشمندی از مولای متقیان امیر مؤمنان علیه السلام ، ذکر شده که ایشان هم با یادآوری شهادت یاران باوفای رسول خدا صلی الله علیه وآله در جنگهای مختلف که از خاندان مطهر ایشان بودند، توضیح میدهند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در هنگام مقابله با دشمنان اسلام، اهلبیت خود را برای رویارویی با آنها مقدّم میداشتند:
و چون کارزار سخت میشد که مردم (از بیم و ترس) بازمیایستادند، رسول خدا صلی الله علیه وآله ، اهلبیت خود را جلو وامیداشت، و بهوسیلۀ آنان یاران و لشگریانش را از داغی نیزه و شمشیرها حفظ مینمود، پس عبیده ابن حارث (ابن عبد المطّلب پسرعموی آن حضرت) در جنگ بدر کشته شد، و حمزه (عموی آن بزرگوار) در جنگ احد کشته گردید، و جعفر (برادر من) در جنگ مؤته کشته شد، و کسی که اگر میخواستم نامش را ذکر مینمودم (کنایه از خویش) شهادت و کشته شدن (در راه خدا) را خواست، مانند کشته شدنی که آنان خواستند؛ و لکن عمر آنها زودتر به سر رسید و مرگ کسی که نامش را ذکر نکردم به تأخیر افتاد.[۱۰]
از دیگر وقایع مهم تاریخی که بر شجاعت و استقامت امیرالمؤمنین علیه السلام در مبارزه دلالت دارد، شأن نزول سورۀ مبارکۀ «عادیات» است. به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در مورد حملۀ گروهی از اعراب به مدینه خبر داده شد. ایشان مردم را جمع کرده و موضوع را با آنها در میان گذاشتند. گروهی از مردم مأمور شدند تا به فرماندهی یکی از اصحاب منتخب رسول خدا صلی الله علیه وآله بهسوی آنها رفته و ابتدا ایشان را به اسلام دعوت کنند و اگر نپذیرفتند، به جنگ با آنها بپردازند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله چندین مرتبه برای مردم فرماندهانی از اصحاب همچون ابوبکر، عمر و … انتخاب کردند ولی هر بار آنها با تعداد زیادی کشته و ناموفق بازمیگشتند. درنهایت رسول خدا صلی الله علیه وآله ، امیرالمؤمنین علیه السلام را به فرماندهی مردم برگزیدند و ایشان شجاعانه و با درایت جنگی ویژه، دشمن را غافلگیر کرده و شکست سختی بر آنها وارد ساختند و پیروزی نصیب سپاه اسلام شد. سپس حضرت جبرئیل علیه السلام در مدینه بر پیامبر صلی الله علیه وآله نازل شده و سورۀ عادیات را بر ایشان تلاوت و خبر پیروزی را اعلام کرد.[۱۱]
امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام در روایتی، دربارۀ اطاعتِ خویش از امر خدا و پیامبرش و همچنین توصیف شجاعتشان میفرمایند:
از اصحاب محمد صلی الله علیه وآله آنانی که نگهبانان اسرار اویند، میدانند که من هرگز لحظهای از فرمان خدا و پیامبرش سرپیچی نکردهام، بلکه در موقعیتهایی که دلیران در آن پشت میکنند و گامها در آن واپس میرود، با او مواسات کردم و این به سبب شجاعتی است که خداوند مرا به آن گرامی داشته است.[۱۲]
با توجّه به مطالب بیان شده درمییابیم که شجاعت و استقامت امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ با دشمنان اسلام بر کسی پوشیده نبود و کفّار و مشرکانی که در این جنگها در زمان حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ، بسیاری از اقوام و نزدیکان خود را از دست داده بودند، در دلهایشان کینههای بسیاری از امام علیه السلام شکل گرفته بود که باوجودآن هرگز نمیتوانستند رهبری آن حضرت را قبول کرده و از ایشان اطاعت کنند. از طرفی کسانی که نتوانسته بودند در زمان حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به اهداف و آرزوهای خود دست یابند، در صورت تحقق ظاهری حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام نیز هرگز نمیتوانستند به آن اهداف برسند.
۱_ ۲_ ۲_ عوامل به وجود آورندۀ کینه از امیرالمؤمنین علیه السلام در دل مردم
حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام صراحتاً در ملاقات با زنان مهاجرین و انصار پس از ماجرای فدک، بیان میکنند که مردم جامعه چه مواردی را در مورد شخصیّت امیرالمؤمنین علیه السلام نمیپسندند و از آن ناراضی بودند و همین عوامل موجب کینه از امام در دلهای آنها شده است. حضرت علیها السلام میفرمایند:
وَ مَا الَّذِی نَقَمُوا مِنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ؟ نَقَمُوا مِنْهُ وَ اللَّهِ نَکِیرَ سَیْفِهِ وَ قِلَّهَ مُبَالاتِهِ بِحَتْفِهِ وَ شِدَّهَ وَطْأَتِهِ وَ نَکَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِی ذَاتِ اللَّه.[۱۳]
آنها چه چیزی را از ابوالحسن علیه السلام نمیپسندیدند؟ به خدا سوگند این کینه و عیبجویی برمیگردد به ناخوشایندی آنها از شمشیر او، بیاهمیتی و بیاعتنایی او به مرگش، ثابتقدم بودن او در میدان جنگ، ترس و فرار از ضربات او، [تبحّر و تسلّط او به کتاب الهی] و تعصّب و غضب در مورد خدای عزوجل.[۱۴]
حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام در همین چند جملۀ کوتاه، مطالب درخور تأملی را فهرستوار بیان میکنند که پرده از رازهای نهفتۀ بسیاری برمیدارد. در ادامه به شرح هر یک از این عبارات میپردازیم.
۱_ ۲_ ۲_ ۱_ ضربات شمشیر امیرالمؤمنین علیه السلام
حضرت صدیقۀ کبری علیها السلام در ابتدا با عبارت «نَقَمُوا مِنْهُ وَ اللَّهِ نَکِیرَ سَیْفِهِ» به ناخوشایندی مردم از شمشیر امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره میکنند؛[۱۵] شمشیری که در جنگها و غزوات، مردان و پدران همین مردم با آن شمشیر به هلاکت رسیده بودند و اینان به خاطر همین شمشیر از امام علیه السلام ناراضی و ناخشنود بودند.
همچنین حضرت زهرا علیها السلام خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام در وصف ایشان میفرمایند:
یَا ابْنَ أَبِیطَالِبٍ! … نَقَضْتَ قَادِمَهَ الْأَجْدَلِ … افْتَرَسْتَ الذِّئَابَ … .[۱۶]
تو بالهای نیرومند بازان شکاری را میشکستی … تو گرگان را از هم میدریدی… .
این سخنان حضرت علیها السلام بهگونهای شرح کلام ایشان در عبارت «نَقَمُوا مِنْهُ وَ اللَّهِ نَکِیرَ سَیْفِهِ» نیز هست که میتواند بیانگر توصیف ضربات شمشیر امیرالمؤمنین علیه السلام نیز باشد. یعنی امام علیه السلام اجازۀ خودنمایی به دشمن و ایستادن در مقابل دین الهی را به کسی نمیدادند و با شجاعت با کفّار و مشرکان سرکش مقابله میکردند.
چنانچه در تاریخ نیز بسیار ذکر شده، مشرکان و کفار زیادی در جنگهایی همانند جنگ بدر با ضربات شمشیر امیرالمؤمنین علیه السلام به هلاکت رسیده بودند و هنوز کینههای آن دوران در دلهای خانوادههای آنها باقی بود.[۱۷]
شیخ مفید در الإرشاد نام ۳۶ نفر از کشتهشدگان جنگ بدر را ذکر میکند که بهتنهایی به دست امیرالمؤمنین علیه السلام کشته شدهاند و در ادامه توضیح میدهد که افراد دیگری نیز بودهاند که در کشته شدن آنها به دست حضرت علیه السلام اختلاف است و اشخاص دیگری نیز بودند که امام علیه السلام در کشتن آنها شرکت داشتهاند و دستکم میتوان ادعا کرد بیش از نیمی از کشتگان جنگ بدر به دست امیر مؤمنان علیه السلام به هلاکت رسیدهاند.[۱۸]
خود حضرت نیز دراینباره میفرمایند:
من در خُردی، بزرگان عرب را به زمین زدم و شاخ قدرت دو قبیله ربیعه و مضر را شکستم.[۱۹]
یکی دیگر از عواملی که موجب نارضایتی و کینه از امیرالمؤمنین علیه السلام در دلهای مردم شد، ترسی بود که از ضربههای ایشان در جنگ داشتند. فراز «وَ نَکالَ وَقْعَتِهِ» بیانگر این ویژگی است. «نکال» به معنای وسیلۀ تهدید و ترساندن طرف مقابل برای جلوگیری از اقدام او به کاری است.[۲۰] چون در اینجا «نکال» پیش از «وقعه» (=ضربه شمشیر) بهکاررفته، پس منظور ترس از ضربۀ شمشیر است.
وجود هیبت و ترس از امام علیه السلام در جنگها برای دشمن، از واقعیتهای مهم تاریخی بوده است. این گزارش از نهجالبلاغه شاهدی دیگر بر این حقیقت است:
به آن حضرت گفته شد: «با چه وسیله بر همنبردان خود چیره شدی؟» در پاسخ فرمودند: «من با هیچ مردی به پیکار برنخوردم جز این که با دست خودش به من کمک کرد تا او را از پای درآوردم».[۲۱]
سید رضی[۲۲] پس از بیان این روایت، توضیح میدهد که این سخن، اشاره به جا گرفتن هیبت ایشان در دلها دارد.
علامه مجلسی به نقل از ابن عباس، کیفیت ضربات امیرالمؤمنین علیه السلام را اینگونه وصف میکند:
ضربات شمشیر امیرالمؤمنین علیه السلام دو گونه بود: اگر از بالا ضربه وارد میکردند، از قد نصف میکرد و اگر از پایین ضربه میزدند، از کمر نصف میکرد. به همین جهت گفتهاند که ضربات او یگانه و تکضرب بود یعنی اگر از بالای سر ضربه وارد میکردند با همان یک ضربه او را به دونیم میکردند و اگر از پهلو ضربه میزدند، با همان یک ضربه او را از کمر نصف میکردند و اگر بر قلعهای وارد میشدند، آن را نابود میکردند.[۲۳]
۱_ ۲_ ۲_ ۲_ هراس نداشتن از مرگ
حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام با عبارت «قِلَّهَ مُبَالاتِهِ بِحَتْفِهِ» به هراس نداشتن امیرالمؤمنین علیه السلام از مرگ اشاره میکنند. این خصوصیت باید از شاخصههای مهم رهبر و امام باشد؛ زیرا موجب میشود تا امام علیه السلام بدون هیچگونه هراسی از دشمنان و حیلههای آنها به اجرای احکام و اوامر الهی در جامعه بپردازد. اگر رهبر جامعه از مرگ بیم داشته باشد، ممکن است برای حفظ جان خود در مقابل تهدیدات مخالفان کوتاه آمده و بعضی امور دین را اجرا نکند و بدین ترتیب مانع از رشد جامعۀ دینی و سعادت دنیوی و اخروی مردم شود. این موضوع آنچنان مهم و اساسی بوده است که امیرالمؤمنین علیه السلام ، خود نیز در وصف خویش میفرمایند:
به خدا قسم اُنس پسر ابوطالب به مرگ، از علاقۀ کودک شیرخوار به پستان مادر بیشتر است.[۲۴]
در واقعۀ «لیله المبیت» نیز که امیرالمؤمنین علیه السلام ، در زمان هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به مدینه، بدون هیچگونه واهمهای از مرگ، در بستر ایشان خوابیدند، شجاعت و عدم ترس امام علیه السلام از مرگ کاملاً مشهود است. علاوه بر اینها، مبارزات شجاعانۀ ایشان در جنگها نیز بیانگر عدم ترس ایشان از مرگ است، تا آنجا که در تاریخ مشهور است که زره حضرت پشت نداشت.[۲۵]
لذا چنین خصوصیتی همیشه ترس و اضطراب را مانند خوره به جان طمع ورزان حکومت میانداخت تا حضرت امیر علیه السلام را تهدیدی جدّی و سدّی سازشناپذیر در مقابل خویش بیابند.
۱_ ۲_ ۲_ ۳_ ثابتقدم بودن و شدّت عمل در میدان جنگ
ویژگی دیگر امیرالمؤمنین علیه السلام در کلام حضرت زهرا علیها السلام ، با عبارت «شِدَّهَ وَطْأَتِهِ» وصف شده است. علامه مجلسی در توضیح این عبارت مینویسد:
«الوطأه» به معنای شدّت عمل به خرج دادن و تحتفشار قرار دادن است و معنای اصلی «الوطء»، لگدکوب کردن و پای را به زمین کوبیدن است و این کلمه هم دربارۀ جنگ به کار میرود و هم دربارۀ قتل؛ زیرا وقتی میگوییم «من یطأ الشیء برجلیه» یعنی فلانی در جهت نابود کردن و خوار کردن هماورد خود نهایت تلاش و کوشش را به خرج داد.[۲۶]
علاوه بر این شدّت عمل ظاهری، شاید بتوان نهایت تلاش در جنگ را بر مسائلی از قبیل شناختن موقعیتهای جنگی نیز تعبیر نمود؛ یعنی امیر مؤمنان علیه السلام هم در قدرت بازوان و هم در شناختن تاکتیکهای جنگی بینظیر بودند.[۲۷]
در همین مورد، امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبهای، خود به عمل و تجربهشان در جنگها اشاره میکنند. هنگامیکه خبر تهاجم سربازان معاویه به شهر الأنبار (در سال ۳۸ هجری)، و سستی مردم و عدم اطاعت ایشان از فرمان امامشان به امیرالمؤمنین علیه السلام ابلاغ شد، پس از ایراد خطبهای برای آنها، در پایان میفرمایند که این مردم با تبعیت نکردن از دستور امامشان، رأی و تدبیر او را در نبرد با دشمن تباه کردند؛ تا آنجا که به شکست سپاه منجر شد و قریش بر حضرت خرده گرفتند که دانش نظامی ندارد. امام علیه السلام در پاسخ به این خردهگیری میفرمایند:
آیا هیچکدام از آنان کوشش و تجربۀ مرا در جنگ داشته؟ و پیش قدمیاش از من بیشتر بوده؟ هنوز به سن بیستسالگی نرسیده بودم که آمادۀ جنگ شدم، اکنون عمرم از شصت گذشته است.[۲۸]
۱_ ۲_ ۲_ ۴_ تبحّر و تسلّط امیرالمؤمنین علیه السلام بر کتاب الهی
حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام ازجمله دیگر عوامل نارضایتی مردم از امیر مؤمنان علیه السلام را، با بیان عبارت «وَ تَبَحُّرَه فِی کتَابِ اللَّهِ»، تبحّر و تسلّط کامل ایشان به کتاب الهی میدانند. ایشان در این عبارت بهظاهر کوتاه، به نکتۀ بسیار مهمی اشاره میکنند. قرآن کتاب آسمانی دین اسلام و دربردارندۀ اموری است که انسانها برای زندگی دنیوی و تأمین سعادت اخروی بدان نیازمندند و ذکر چنین وصفی برای امام علیه السلام دربردارندۀ این نکته نیز هست که ایشان به تمام تفسیر آیات و تبیین آنها نیز مسلّط بودهاند؛[۲۹] بنابراین اگر کفّار و مردم سست ایمان آن زمان اجازه میدانند تا رهبری جامعۀ مسلمین به امیرالمؤمنین علیه السلام سپرده شود، در مقابل شخصی قرار داشتند که به تمام جزئیات دین و احکام شریعت و همچنین تفسیر تمامی آیات کاملاً مسلّط است و هرگز نمیتوانستند از زیر بار احکام دین شانه خالی کنند؛ یا تفسیر آیاتی را که علیه خودشان است تحریف کنند و مجبور بودند همان قرآنی را که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله با تفسیرش آورده بودند و نزد امیرالمؤمنین علیه السلام بود، بپذیرند؛ چیزی که با اهدافشان کاملاً مغایرت داشت. امیرالمؤمنین علیه السلام دراینباره میفرمایند:
آیهای بر رسول خدا صلی الله علیه وآله نازل نشد مگر آنکه آن را بر من قرائت و املا میکردند و من آن را با خط خود مینوشتم و تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و عام و خاص آن را به من میآموختند و از خداوند میخواستند تا فهم و حفظ آن را به من عطا کند. پس من آیهای از کتاب خدا و علمی را که به من املا کردند و نوشتم، فراموش نکردم. از آن زمان این درخواست را برای من از خداوند کردند، هیچ علمی که دربارۀ حلال و حرام و امرونهی بود یا هست، هیچ کتاب نازل شده بر پیامبران پیش از خود دربارۀ اطاعت و معصیت نماند که به من بیاموزد، و همه را به من آموخت و من حفظ کردم و یک حرفش را از یاد نبردم. سپس دست بر سینۀ من نهاد و از خدا خواست که قلبم را پر از علم و فهم و حکمت و نور نماید.[۳۰]
شیخ طوسی با سند خود از امّ سلمه نقل میکند:
در همان بیماری رسول خدا صلی الله علیه وآله که منجر به رحلت ایشان شد و اتاق حضرت مملو از صحابه بود، شنیدم که فرمودند: ای مردم، کم مانده است که جان من بهسرعت گرفته شود و مرا هم به جهان دیگر ببرند، من پیشازاین سخنان لازم را برای شما گفتهام و عذر من در پیشگاه خدا موجه است که من در میان شما دو چیز باقی گذاشتهام که یکی کتاب خدا و دیگری عترتم یعنی اهلبیتم است. سپس دستان امیرالمؤمنین علیه السلام را گرفتند و بالا آوردند و فرمودند: این علی است که با قرآن است و قرآن با اوست، دو جانشینی که هشیار هستند. این دو از هم جدا نمیشوند تا اینکه بر حوض کوثر مرا ملاقات کنند. پس من در آن هنگام شما را در رعایت حق آنها مورد بازخواست قرار خواهم داد.[۳۱]
در روایت دیگری، امیرالمؤمنین علیه السلام به مردم امر میکنند تا دربارۀ کتاب خدا از ایشان سؤال کنند؛ امری که بیانگر تسلّط ایشان به کتاب الهی است:
ابان از سلیم نقل میکند که گفت: در مسجد کوفه خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام نشسته بودم و مردم اطراف آن حضرت بودند. حضرت فرمودند: «از من بپرسید قبل از آنکه مرا نیابید. دربارۀ کتاب خدا از من بپرسید. به خدا قسم هیچ آیهای از کتاب خدا نازل نشده مگر آنکه پیامبر صلی الله علیه وآله برای من خوانده تا من هم بخوانم، و تأویل آن را به من آموخته است». ابن کوّاء گفت: «پس آنچه نازل میشد درحالیکه تو غائب بودی چه میشود؟» فرمودند: «بلی، آنچه من در آنها غایب بودم برایم حفظ میکردند، و آنگاهکه نزد ایشان میآمدم، میفرمودند: <یا علی، خداوند بعد از تو این مطالب را نازل کرد>، و آنها را برایم میخواندند تا من هم میخواندم، و میفرمودند: <تأویل اینها چنین است> و آن را به من میآموختند».[۳۲]
امیر مؤمنان امام علی علیه السلام بارها فرمودهاند: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی». تاریخ، فرد دیگری از صحابۀ رسول خدا صلی الله علیه وآله را جز علی بن ابیطالب علیه السلام ، صاحب چنین ادعایی معرفی نکرده است!
۱_ ۲_ ۲_ ۵_ خوی درهم کشیدۀ امیرالمؤمنین علیه السلام در راه خداوند متعال
حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام در آخرین قسمت از این کلام، با بیان عبارت «وَ تَنَمُّرَهُ فِی ذَاتِ اللَّه» به خوی تند و غضب حضرت امیر علیه السلام در راه خدای یکتا اشاره میکنند که از عوامل ایجاد کینه نسبت به ایشان در دلهای مردم پست روزگار است.
مراد از «تَنَمُّرَ»، خُلق خشن و شدّت غضب در راه خدای متعال و خشمگین شدن است.[۳۳]
علامه مجلسی نیز «تَنَمُّرَ» را عبارت از دگرگونی چهره و حال به همراه بداخلاقی و تهدیدکنندگی میداند و با توجه به ریشۀ این واژه، یعنی «نَمِر» به معنای پلنگ، «تَنمّر» را به پلنگ رویی که همیشه خشمگین و درهم کشیده است، ترجمه میکند.
البته ازآنجاکه این ویژگی با قید «فی ذات الله» مقید شده، همیشگی و در همه حال نیست؛ بلکه تنها امور مربوط به خداوند را شامل است.[۳۴]
علامه مجلسی همچنین در مورد عبارت «فِی ذَاتِ اللَّه» مینویسد:
منظور از این سخن حضرت زهرا علیها السلام که فرمودند: «فی ذات الله» یعنی در راه خدا و به خاطر خدا (با توجه به این نکته که منظور از ذات یکچیز همان حقیقت وجودی آن چیز است) یا در راهکارها و حالتهایی که متعلّق به خدای متعال است، مثل دین و شریعت و امثال آن؛ چنانکه خدای متعال در قرآن فرموده است «إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» که منظور، آن امور پنهانی است که در سینهها نهفته است.[۳۵]
این خشم و خلق تند و خوی نرمش ناپذیر که به سیمای بی تغیر پلنگ تعبیر شده است گویای خشمی است که در امر الهی سازشپذیر نیست و کارکردی بهمراتب قویتر و شدیدتر دارد.[۳۶] این وصف ظریف حضرت صدیقۀ طاهره نسبت به مولای متقیان حاکی از جایگاه معرفتی حضرت نسبت به ذات الهی و عملکرد صریح و جدی در راستای رضایت و خشم الهی است.
در مورد حساسیت خاص امیرالمؤمنین علیه السلام در امور الهی و دینی، شواهد بسیاری در تاریخ وجود دارد که به ذکر برخی موارد میپردازیم.
امیر مؤمنان علیه السلام دربارۀ برگرداندن بیتالمالی که عثمان به دیگران بخشیده
بود، فرمودند:
به خدا قسم اگر آن املاک را بیابم، به مسلمین برمیگردانم، گر چه مهریۀ زنان شده باشد، یا با آن کنیزها خریده باشند. زیرا گشایش امور با عدالت است، کسی که عدالت او را در مضیقه اندازد، ظلم و ستم مضیقۀ بیشتری برای او ایجاد میکند.[۳۷]
همچنین در ماجرای بازگشت امیرالمؤمنین علیه السلام از مأموریت یمن و پیوستن ایشان به رسول خدا صلی الله علیه وآله در راه مکه، بعدازآن که امام علیه السلام متوجه شدند که سپاهیانشان پارچههایی را که بهعنوان مالیات از مسیحیان نجران دریافت کردهاند، بین خود تقسیم کردهاند تا آن را وسیلۀ زینت و لباس احرام خود قرار دهند، بهشدت خشمگین شدند و دستور دادند تا دوباره پارچهها را به جای خود بازگردانند. سپاهیان از این کار ایشان دلگیر شده و به هنگام دیدار با رسول خدا صلی الله علیه وآله در مکه، از امیرالمؤمنین علیه السلام شکایت کردند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله دستور دادند تا مردم جمع شوند و در پاسخ شکایت آنها فرمودند:
زبان خود را از شکایت از علی بن ابیطالب کوتاه کنید، او در راه خدا و به خاطر خدا است که سختگیر و خشن است. او در دین خدا سازشکاری به خرج نمیدهد.[۳۸]
با در نظر گرفتن مطالب فوق کاملاً واضح است که آن مردم در صورت پذیرش ولایت و حاکمیت امیرالمؤمنین علیه السلام ، هرگز نمیتوانستند برخلاف دین و اوامر الهی عمل کنند، زیرا با غضب خاصّ امام علیه السلام و شمشیر ایشان، یا حکم اجرای قصاص و حدود احکام مواجه میشدند و راه گریزی نداشتند و به همین جهت حضرت زهرای مرضیه علیها السلام این مورد را نیز از دلایل کینۀ آنها نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام در عدم یاری ایشان برای رهبری مردم ذکر میکنند.
۱_ ۳_ جمعبندی «عوامل بیرونی»
با بررسی سخنان گرانقدر و والای حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام درمییابیم که عوامل تاریخی _ اجتماعی که از آنها به «عوامل بیرونی» تعبیر کردیم، شامل دو زیرمجموعۀ مهم هستند: یکی اقدامات رسول خدا صلی الله علیه وآله در استقرار دین الهی؛ و دیگری شخصیّت ویژه امیرالمؤمنین علیه السلام . در مورد اوّل، حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام به اقدامات رسول خدا صلی الله علیه وآله پس از رسالت و استقرار دین توحید در جامعه اشاره میکنند که منجر به از بین رفتن بتپرستی و مبارزۀ گسترده با مشرکان و درنهایت پیروزی اسلام شد؛ امری که برای دشمنان خوشایند نبود. در مورد دوم نیز ایشان صراحتاً به برخی ویژگیهای امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره میکنند که موردپسند دشمنان و مردم نبود. در اینجا بهاختصار میتوان به خصوصیات مهم ایشان در جنگ ازجمله شجاعت، استقامت، تدبیر جنگی، کشتن بسیاری از مشرکان به دست ایشان در جنگهای زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله ، تسلّطشان به کتاب الهی و عدم ترس ایشان از مرگ، و همچنین تعصّب ایشان نسبت به خداوند و اوامر او اشاره کرد که همگی بستری را برای قلوب بیمار فراهم آورد تا پذیرش و کرنشی بهحق، در مقابل ولایت حضرت نداشته باشند.
۲ – زمینههای درونی
علاوه بر عوامل بیان شده، دلایل و زمینههای دیگری نیز در سخنان گرانقدر حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام به چشم میخورد که مرتبط با افکار، اعتقادات، عملکرد و اخلاق مردم و رؤسای کفر هستند که آنها را جزء «عوامل درونی» دستهبندی کرده و در ادامه به بیان و شرح هر یک میپردازیم.
۲_ ۱_ شخصیّت رهبران کفر و نفاق
در بعضی از سخنان حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام صراحتاً به مطالبی در مورد شخصیّت و خصوصیّات سران و رهبران کفر اشاره شده که میتواند روشنگر زمینهها و دلایل عدم پذیرش ولایت امیر مؤمنان علیه السلام از سوی آنها و شکستن پیمانی باشد که در روز غدیر در حضور جمع کثیری از مسلمانان حاضر بسته بودند. حضرت علیها السلام این موارد را اینچنین برمیشمرند:
۲_ ۱_ ۱_ نفسِ حریص و زینتدهنده
حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام در ضمن ایراد خطبۀ فدک در مسجدالنبی صلی الله علیه وآله ، در پاسخ به ابوبکر در بحث ارث، نفس زینت دهنده را ازجمله عواملی برمیشمارند که موجب انجام آن کارهای بیشرمانه نسبت به خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله بلافاصله پس از شهادت ایشان شد. چیزی که کارهای پلیدشان را برایشان نیک جلوه داده است.
هواهای نفسانی آنها، ریاست و حکومت و منصب قدرت را برایشان زینت داده و آن حدیث ساختگی در مورد ارث را به رسول خدا صلی الله علیه وآله نسب دادند تا هدفشان تحقّق یابد و به مرادشان برسند. ایشان میفرمایند:
خداوند عزوجل در قرآن تقسیماتی در ارث قرار داده و حدود واجب میراث را تعیین کرده و سهم مرد و زن را بیان فرموده است، بهطوریکه عذر اهل باطل را باطل کرده و جای گمانها و شبهات را دربارۀ مردگان از بین برده است. بلکه نفستان، کاری را که کردهاید برای شما نیک جلوه داد و باید صبر نیکو کرد، و خداوند در مقابل آنچه شما میکنید کمککننده است.[۳۹]
۲_ ۱_ ۲ _ ظهور نفاق منافقان پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله و قبول دعوت شیطان
حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام در بخشی از خطبۀ فدک در مسجد پیامبر صلی الله علیه وآله ، صراحتاً بیان میکنند منافقانی که در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه وآله ، چهرۀ اصلی خویش را پشت نقاب نفاق پنهان کرده بودند، اکنون پس از ایشان نقاب از چهره برداشته و نفاق خود را بر همگان آشکار کرده و دعوت شیطان را پذیرفتهاند:
هنگامیکه خداوند جایگاه انبیا و منزلگاه برگزیدگانش را برای پیامبرش اختیار نمود، کینه و دشمنی ناشی از نفاق شما ظاهر گردید، و پوشش دین کهنه شد، خشم فروخوردۀ گمراهان (یا آن فرد خاموش گمراهان) به سخن درآمد، و فرد گمنام اقلّیّت سر برآورد، و شخص موردقبول اهل باطل صدا درآورد، و در عرصۀ شما قدرتنمایی کرد. شیطان از کمینگاه خود سر برآورد و شما را بهسوی خود خواند و شما را دعوت نمود و دید که دعوت او را اجابت مینمایید و آمادۀ فریب خوردن از او هستید، و چون شما را به قیام علیه حق خواند سبکسری و کمخردی شما را یافت، و چون شما را [بر ضد حق] به غضب و خشم درآورد، شما را غضبناک دید. پس شتر دیگران را برای خود علامتگذاری نمودید و آن را به آبی که از آنِ شما نبود حاضر کردید.[۴۰]
حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام در این فراز از سخن، به افشای ماهیّت نفاق پرداخته و نقاب از چهرۀ گمراهانِ گمراهکننده برمیدارند؛ کسانی که اکنون فرصت را برای رسیدن به مقاصد شوم خود و انتقام مناسب دیده، از مخفیگاه خود سر برآورده و دشمنی دیرینهشان را با اسلام آشکار ساختهاند و در تباه کردن دین و خاموش ساختن نور الهی کوشش میکنند.
با توجّه به روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام به نقل از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ، خطر نفاق و وجود افراد منافق در جامعه، بسیار بیشتر از سایر دشمنانی است که علناً اعلام دشمنی کرده و به مبارزۀ آشکار علیه دین میپردازند. امیرالمؤمنین علیه السلام در عهدنامۀ محمد بن ابیبکر زمانی که او را به حکومت مصر گماشتند، فرمودند:
رسول خدا صلی الله علیه وآله به من فرمودند: «من بر امّتم از مؤمن و مشرک نمیترسم، زیرا مؤمن را خداوند به دلیل ایمانش [از خلافکاریها و زیانرسانی] بازمیدارد و مشرک را به سبب شرکش ذلیل و خوار میکند. امّا از منافق بر شما میترسم که در دل، دو رو، و از جهت زبان، دانا است؛ میگوید آنچه را که شما میپسندید و انجام میدهد کاری را که شما نمیپسندید».[۴۱]
در این روایت تصریح شده که افراد منافق در جامعه بسیار خطرناکتر از سایر دشمنان دین هستند و با توجه به سخنان حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام نیز، پس از شهادت رسول اکرم صلی الله علیه وآله افرادِ ضعیف و پست و فرومایهای که تاکنون نفاق و خشم خود را پنهان کرده بودند و جرأت حرف زدن نداشتند، به سخن آمده و دعوت شیطان را پذیرفته بودند و با تبعیت از وی، کاری را که اجازۀ عمل در آن نداشتند، انجام داده و رهبری و زمامداری را به نااهلش سپردند.
۲_ ۱_ ۳_ آشکار شدن کینههای سران کفر از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام
در بخشی از سخنان حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام و همچنین اسناد تاریخی، به کینههای سران و رهبران کفر نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و خاندان مطهر ایشان علیهم السلام و آشکار شدن آنها پس از شهادت رسول اکرم صلی الله علیه وآله اشاره شده است. در اینجا چند مورد از آنها را ذکر خواهیم کرد.
شیخ طوسی در الأمالی به سند خود نقل میکند در ملاقاتی که عایشه دختر طلحه با حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام داشته است، ایشان به دشمنی و کینهای که عمر و ابوبکر نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام در دل پنهان کرده بودند، اشاره میکنند:
روزی عایشه دختر طلحه، بر حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام وارد شده و ایشان را گریان دید و عرض کرد: «پدر و مادرم فدایت! چه چیز باعث گریۀ تو شده است؟» آن حضرت علیها السلام در جواب فرمودند: «آیا از حادثه و لغزشی سؤال کردی که پرندگان بر اثر آن در آسمان سرنگون شدند و به گردش درآمدند و مسافران از شدّت آن پایبرهنه گشتند و کاری بزرگ بهسوی آسمان برده شد و خبر مصیبت باری در زمین پیچیده شد؟! آن کوچکْ جمجمۀ قبیلۀ تیم (=ابوبکر) و آن مردک چپچشم قبیلۀ عدی (=عمر)، خواستند تا با ابوالحسن علیه السلام پنجه درافکنند [و به رقابت بپردازند و چون کاری از پیش نبردند، بغض گلویشان را فشرد] و احساس خفگی کردند و کینۀ او را در دل پنهان کردند و آشکار کردن آن را در دل خود نهان ساختند تا اینکه نور دین خاموش شد و پیامبر امین خدا صلی الله علیه وآله رحلت نمود، آنها خشم خود را بر زبان آوردند و هجوم و درندگی خود را بردمیدند و آشکار کردند و با خیال آسوده با فدک برخورد کردند و آن را غصب کردند. پس ای شگفتا از چنین ملکی و زمینی! قضیه اینچنین بود که این مِلک، بخشش خدای متعال بود به پیامبر نجاتبخش وفادار و پیامبر هم آن را به من بخشید تا ذخیرهای باشد برای فرزندان نیازمند از تبار او و نسل من، و این کار با آگاهی خدای متعال و گواهی پیامبر امینش انجام شد. حال اگر آنها این نان بخور نمیر را از من گرفتند و مرا از این تهماندۀ غذایم منع کردند، من آن را بهعنوان وسیلۀ تقرّبی در پیشگاه خدا در روز حشر برای خود به حساب گذاشتهام و خورندگان آن لقمه، آن را همچون آب برافروختۀ جوشانی در درون شعلههای آتش خواهند یافت».[۴۲]
همچنین نامهای که عمر بن خطّاب به معاویه نوشته بود و در آن ماجرای حوادث پشت درِ خانۀ حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام و حرفهایی که بین او و حضرت علیها السلام ردّ و بدل شد را شرح داده بود، کینه و بغض او نسبت به حضرت امیر را آشکار میسازد:
… فاطمه دستان خود را بر در زد تا مانع باز شدن آن شود، کار را بر من سخت کرد، پس با تازیانه به شدّت آنچنان بر دستهای او زدم که او را به درد آورد، پس صدای نفس بلند و گریه او را شنیدم بهطوریکه نزدیک بود دلم نرم شود و از پشت در برگردم، امّا کینههایی را که نسبت به علی داشتم و حرص و اشتیاق علی در ریختن خون سران عرب و همچنین نیرنگ محمد و سحر او را به یاد آوردم، پس چنان در را با لگد کوبیدم که پهلو و شکمش با در یکی شد و فریاد زد چنان فریادی که به نظرم آمد که آسمان مدینه را به زمین زد و گفت: ای پدر! ای رسول خدا! شاهد باش که چگونه با حبیبه و دخترت رفتار میکنند! ای فضّه بگیر مرا! به خدا که محسنم کشته شد … .[۴۳]
عمر بن خطاب در این نامه صراحتاً کینۀ خود نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را بازگو کرده و خودش این عامل را دلیل و زمینۀ رفتار بیشرمانه و پلیدش با تنها دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله که هماره مردم شاهد و نظارهگر محبتهای بیبدیل پیامبر به ایشان بودهاند، برمیشمارد.
همچنین امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در خطبۀ خود برای مردم هنگام خروج برای جنگ با اهل بصره، به کینۀ قریش پس از برگزیدن خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله بر ایشان، اشاره کرده و میفرمایند:
از جنگ عاجز نشدم و نترسیدم، این بار هم وضع من مانند آن زمان است، بیشک باطل را میشکافم تا حق از پهلوی آن بیرون آید. مرا با قریش چهکار؟! به خدا در روزگار کفرشان با آنان جنگیدم، امروز هم به خاطر انحرافشان با آنان پیکار میکنم، دیروز رویارویشان قرار داشتم، امروز هم در مقابلشان ایستادهام. به خدا قسم قریش کینهای از ما نداشت جز آنکه خدا ما را بر آنان برگزید، و آنان را در زمرۀ خود درآوردیم.[۴۴]
علاوه بر موارد ذکر شده، در ملاقاتی که امّ سلمه، همسر گرامی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله برای عیادت از حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام پس از بیماریشان داشتند، ایشان یکی از دلایل مهمّ پاس نداشتن حرمت خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله پس از شهادت ایشان و شکستن پیمان غدیر را کینههای مردم از جنگهای بدر و انتقامجویی آنها برمیشمرند؛ جنگهایی که در آنها امیرالمؤمنین علیه السلام دلیرانه پدران و اقوام مشرک و کافر آن مردم را که در زمرۀ دشمنان اسلام بودهاند را به هلاکت رساندند؛ کینههایی که در دلهای آنها پنهان بوده و پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه وآله ، آشکار شده است.
امّ سلمه نزد حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام آمد و به ایشان عرض کرد: «ای دخت رسول خدا صلی الله علیه وآله ! چگونه صبح کردهاید؟» حضرت علیها السلام فرمودند: «بین اندوه و سختی شدید، اینک که پیامبر از میان ما رفته و بر وصیّ او ستم شده و پردههای حریم پیامبر صلی الله علیه وآله از هم دریده شده، امامت او در راهی افتاده است که برخلاف دستور خداوند در قرآن و نیز برخلاف سنّت پیامبر صلی الله علیه وآله در تفسیر قرآن قرار گرفته است. و در حقیقت این کینههای بدر و خونخواهیهای اُحد است که بر اثر تلاشهای سخنچینان در دلهای منافقان جا گرفته و پنهان شده است. زمانی که امر خلافت مورد هدف منافقان قرار گرفت، رگبارهای آثار کینه و خونخواهی را از توهّمگاه بدبختیهای خود بهسوی ما گسیل داشت و اینک میخواهد از رهگذر قساوت و تیرگی سینهاش، ریسمان ایمان را قطع کند. این عمل آنها مطابق نیست با وعدۀ الهی مبنی بر حفظ رسالت و سرپرستی مؤمنین، و به خاطر فریب دنیا، منافع خودشان را حفظ کردند؛ البته بعدازآنکه قاتل پدرانشان (=امیرالمؤمنین علیه السلام ) در جنگها _ جایگاههای اندوه و شهادت _ برای حفظ رسالت، از آنها کمک و یاری طلبید».[۴۵]
۲_ ۲_ تزلزل اعتقادی مردم
در بعضی از سخنان حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام دلایلی در مورد عدم پذیرش ولایت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام ذکر شده که به مسائل اعتقادی و شیوه تفکّر جامعۀ مسلمین در آن زمان مربوط میشود. این موارد عبارتاند از:
۲_ ۲_ ۱_ ارتداد
حضرت زهرا علیها السلام در خطبۀ فدک، ارتداد و برگشت از دین را نیز از دیگر عوامل عدم تبعیّت مردم از جانشین رسول خدا صلی الله علیه وآله بیان کرده و با ذکر آیهای از قرآن این نکتۀ مهم را متذکر میشوند که این مردم با برگشت از دین، تنها به خودشان زیان میرسانند:
فَمَجَجْتُمْ مَا وَعَیتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُم فَـ <إِنْ تَکفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِی حَمِیدٌ> [۴۶].[۴۷]
(و از دین برگشتهاید) و آنچه را که حفظ میکردید دور افکندهاید، و چیزی را که بهآسانی خورده بودید برگرداندهاید. و اگر شما و تمام کسانی که روی زمین هستند همگی کافر شوند، خداوند از بندگان بینیاز و سزاوار ستایش است.
اشاره به این ارتداد و بازگشت از دین که در کلام ایشان جلوهگر است دقیقاً مطابق پیشبینی قرآن است.[۴۸] پس اصل ارتداد واضح و مؤیّد بهتصریح قرآن است و ازجمله خاستگاههای درونی است که فرد مرتد قطعاً به ولایت الهی ره نخواهد برد و جحد و انکار نیز خواهد کرد. همچنین در نامۀ امیرالمؤمنین علیه السلام به معاویه، به اصحاب ارتداد و نوع جبههگیری ایشان اشاره شده است.[۴۹]
۲_ ۲_ ۲_ بسته شدن چشمان حقیقتیاب
زمانی که حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام پس از ایراد خطبۀ فدک در مسجد پیامبر صلی الله علیه وآله ، به منزل بازگشتند و شدت بیماری ایشان افزون شد، زنان مهاجرین و انصار به عیادت ایشان آمدند. ایشان فرمودند:
… فَیَا خُسْرَى لَکُمْ،[۵۰] وَ کَیْفَ بِکُمْ وَ قَدْ عُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ <أَنُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ>[51]؟![۵۲]
چه خسارتی بر شما وارد شد و چه حالی شما خواهید داشت! چشمهای شما در مقابل حقیقت بسته شده! آیا ما میتوانیم شما را مجبور کنیم تا چیزی را که از آن اکراه دارید، بپذیرید!
ایشان توضیح میدهند که چشمان آنها بر حقایق امور بسته شده و این حقایق از آنها پنهان مانده است. ایشان به بیان مشکلاتی که در آینده آنها را فرا خواهد گرفت پرداخته و همه را در اثر عهدشکنی و عدم اطاعت از فرمان الهی _ مبنی بر ولایت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام _ و همچنین به خاطر ظلمهایی که به اهلبیت پیامبر روا داشتند میدانند و آن را خسرانی برای آنان تلقی کرده و یکی از عوامل مهم این انحرافات را کوری چشمان دل ایشان یاد میکنند.
۲_ ۲_ ۳_ غفلت قلبِ مردم در اثر اعمال بد
در بخش دیگری از خطبۀ فدک، حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام پس از تلاوت آیات مربوط به ارث در احتجاج با ابوبکر و سپس پاسخ او، خطاب به مردم این نکته را به آنها گوشزد میکنند که علّت و سبب این کارهای پلیدشان، عدم تدبّر در قرآن نیست، بلکه بر قلبهایشان در اثر اعمال بدشان، پردهای چیره شده که موجب عدم درک و فهم آنها میشود:
آنگاه حضرت فاطمه علیها السلام رو به مردم فرمودند: «ای مسلمانانی که با سرعت به قول باطل روی آوردهاید، و در مقابل عمل ناپسند زیانآور چشمپوشی کردید! آیا در کلمات قرآن تدبر نمیکنید یا آنکه بر قلبهایتان قفلهایی زده شده است؟ بلکه اعمال بدتان قلبهای شما را پوشانده و گوش و چشمتان را بسته است. بد تأویلی کردید و چقدر بد چیزی است آنچه بهسوی آن اشاره کردید و چه بد است آنچه بهزور گرفتید و غصب کردید!»[۵۳]
۲_ ۲_ ۴_ پشت کردن به قرآن
حضرت صدیقۀ کبری علیها السلام در بخشی از خطبۀ فدک در مسجدالنبی صلی الله علیه وآله ، بر مردم به دلیل پشت کردنشان به قرآن کریم و برگزیدن جایگزین بدی از ظالمان به جای آن، عتاب میکنند:
… این کارها از شما بعید بود و چگونه چنین کاری کردید و به کجا بازمیگردید، بااینکه کتاب خدا در بین شماست؟! کتابی که امورش ظاهر و احکامش نورانی و علامتهایش واضح و نواهیاش تبیین شده و اوامرش روشن است. به چنین کتاب خدایی پشت نمودید! آیا میخواهید از او روی گردانید یا به غیر آنچه در آن است حکم کنید؟! <بد جایگزینی برای ظالمان است>،[۵۴] <و کسی که غیر اسلام را بهعنوان دین برگزیند از او قبول نمیشود و در آخرت از زیانکاران خواهد بود>[55].[۵۶]
حضرت در این عبارات تصریح میکنند که مردم زمانه پس از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آگاهانه از قرآن که دربردارندۀ قوانین دین الهی است، روی گرداندند. در روایت فوق، عبارت «أَرَغْبَهً عَنْهُ تُرِیدُونَ؛ آیا میخواهید از او روی گردانید» استفهام توبیخی است؛ زیرا انسان زمانی که چیزی را پشت سر افکند، معنای آن چنین است که به آن رغبتی ندارد و به آن پشت نموده است. گویی که آن حضرت علیها السلام میفرمایند: شما عمل به قرآن را به کناری افکندهاید؛ یعنی قرآن شما را خوش نمیآید و احکام آن مزاحم هواها و اهداف شماست[۵۷] و سپس توضیح میدهند که این احکام باطلی که به جای قرآن به کار بستهاید، بد جایگزینی برای آن است و در پایان نیز با تلاوت آیهای از قرآن، اتمام حجّت کرده و به مردم این نکته را یادآوری میکنند که هیچ دینی غیر از اسلام از کسی پذیرفته نیست و تنها عمل به دستورهای قرآن موردتوجه و پذیرش خداوند یکتا است.
۲_ ۲_ ۵_ خاموش کردن نور دین و کنار نهادن سنّتهای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله
حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام در ادامۀ خطبۀ فدک، بیان میکنند که آنها نهتنها از قرآن اعراض کردند، بلکه فریب شیطان را خورده و به سنتهای رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز بیاعتنایی کرده و آنها را کنار نهادند و سعی کردند با پیروی از شیطان، انوار الهی دین را نیز خاموش کنند:
سپس درنگ نکردید که این مرکب رمیده آرام گیرد و کشیدن زمامش سهل گردد، سپس برافروختن شعلههای فتنه و برانگیختن هیزمهای آن را آغاز کردید، و ندای شیطان مکّار را اجابت کردید و خاموش کردن انوار دینی روشن و بیاعتنایی به سنتهای پیامبر برگزیده صلی الله علیه وآله را
آغاز نمودید.[۵۸]
حضرت زهرا علیها السلام در اینجا، «فتنه» را به شتر ماده و یا حیوان رمیدهای تشبیه میفرمایند که رام کردنش بسیار دشوار است و سوارشدنش سخت؛ سپس در ادامه میفرمایند: بعدازآنکه به این مقام بلندمرتبۀ عالیقدر والا (منصب خلافت) مسلّط شدید، آنقدر درنگ نکردید که کارها تمام شود و اضطرابات آرام گیرد و به اعمال خرابکارانه پرداختید و به امور تأسّف باری نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام و خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله دست زدید.[۵۹]
و علاوه بر این کارها، به تبعیت از شیطان سعی کردید تا انوار دین الهی را بهطور کامل در جامعه از بین برده و راه و رسم رسول خدا صلی الله علیه وآله را نیز زیر پا نهادید.
۲_ ۲_ ۶_ شکستن پیمان غدیر و انکار حقّ اهلبیت علیهم السلام
برخی سخنان و گفتوگوهای حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام ، دربردارندۀ این نکتۀ بسیار مهم است که مردم و سران کفر، پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه وآله ، پیمانی را که در غدیر خم مبنی بر وصایت و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام بسته بودند، شکستند، حق اهلبیت ایشان را انکار کردند و به سرکشی و عدم اطاعت از ایشان روی آوردند. در زیر به چند نمونه اشاره میکنیم:
روایت ۱:
سران کفر پس از غصب خلافت و بیعت گرفتن از مردم، به درب خانۀ حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام آمدند تا از اهل خانه بیعت بگیرند، امّا ایشان قبول نکردند. پسازآن عمر بن خطاب دستور داد تا هیزم و آتش آوردند و تهدید کرد که اگر اهل خانه بیرون نیایند، خانه و اهلش را به آتش خواهد کشید. در این هنگام امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمودند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ایشان را موظّف به جمعآوری قرآن کردهاند و تا پایان این کار نباید از خانه خارج شوند. در این هنگام حضرت زهرا علیها السلام به پشت درب خانه آمدند و خطاب به افرادی که پشتِ در جمع شده بودند فرمودند:
همانا مردمانی از شما بدتر در بیوفایی و عهدشکنی نشناختهام! شما جنازۀ رسول خدا صلی الله علیه وآله را در دستان ما رها کرده، و عهد و پیمانتان را شکستید و ما را امیر و فرمانده خود قرار ندادید و در این امر حقّی برای ما قائل نشدید و گویی که از سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در روز غدیر خم هیچ اطلاعی ندارید! درحالیکه به خدا سوگند در همان روز بود که پیامبر صلی الله علیه وآله خلافت خویش و ولایت علی علیه السلام را بهعنوان عهد و پیمانی الهی به شما سپرد تا دیگر امید کسب خلافت را از شما مردم ببُرد؛ ولی شما امروز پیوند بین خود و رسول خدا صلی الله علیه وآله را گسستید و البته داوری خداوند، بین ما و شما، در دنیا و آخرت برای ما کافی است.[۶۰]
در این روایت حضرت زهرا علیها السلام با یادآوری ماجرای غدیر خم و بیعتی که مردم در آنجا با امیرالمؤمنین علیه السلام مبنی بر پذیرش ولایت ایشان پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله بسته بودند، صراحتاً به عهدشکنی آنها اشاره کرده و آنها را توبیخ میکنند که در این بیوفایی و فراموشی عهد خود، چنان عجله کردند که حتی اجازه ندادند پیکر مطهر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تجهیز و به خاک سپرده شود.
روایت ۲:
همچنین حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام در بخشی از خطبۀ فدک این نکته را به مردم تذکّر میدهند که آنها پیشازاین، به اطاعت از امیرالمؤمنین علیه السلام متعهد شده بودند. بخشی از آن خطبه این است:
شما بندگان خدا پرچم و عَلَم امرونهی الهی، و دربردارندۀ دین و وحی او و پاسداران خدا بر خود، و رسانندۀ احکام الهی به دیگر امتهایی هستید که در اطراف شمایند. در بین شما شخصی است که استحقاق زعامت دارد و او کسی است که قبلاً در مورد اطاعت از او متعهد شدهاید.[۶۱]
روایت ۳:
حضرت زهرا علیها السلام در بخشی دیگر از خطبۀ فدک انصار را مخاطب قرار داده و آنها را یاد میآورند که رهبران کفر به سوگندهای خود پایبند نبوده و عهدشکنی کردهاند:
حال بعد از روشن شدن حق چه جایگاهی را برای خود کسب کردید؟ و بعد از آشکار شدن حق، آن را پنهان کردید؟ و بعد از این اقدامات به گذشتۀ خود رجوع نمودید؟ و بعد از ایمان مشرک شدید؟! ای بدبخت مردمانی که با گروهی که بعد از پیمان بستنشان سوگندهای خود را شکستند و قصد بیرون نمودن رسول الهی را دارند کارزار نمینمایید، و حالآنکه آنان ابتدا شروع به جنگ نمودند؟ آیا از آنان هراس دارید؟ خداوند سزاوارتر است که از او بترسید اگر مؤمن هستید.[۶۲]
حضرت علیها السلام بیان میکنند که اکنون این مردم بعد از تبیین حق به عقب بازگشته و دوباره مشرک شدهاند. سپس پیمانشکنی سران کفر را یادآور شده و این نکته را گوشزد میکنند که این رهبران کفر اگر امروز بیعت شکنی کردهاند، باز هم سوگند شکنی خواهند کرد و این پیمان شکستن از خصوصیات این افراد است، بنابراین باید با این اشخاص بجنگید و از آنها ترس نداشته باشید.
۲_ ۳_ انحرافات روحی _ روانی مردم
با تأمّل در سخنان و خطبههای حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام درمییابیم که مردم پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه وآله علاوه بر تزلزل اعتقادی، ازنظر روحی _ روانی بیمار بودند. حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام در ضمن خطبهها و سخنانشان، مواردی از این قبیل را نیز بیان میکنند.
۲_ ۳_ ۱_ رفاهطلبی
حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام در بخشی از خطبۀ فدک، راحتطلبی و آسایش در زندگی دنیوی را ازجمله دلایل پیمانشکنی مردم در امر ولایت برشمرده و میفرمایند:
آگاه باشید! به خدا قسم شما را میبینم که به زندگی راحت میل نمودهاید و کسی که سزاوار منصب حلوفصل امور است از جایگاهش دور نمودهاید و تن به راحتی و آسایش دردادهاید و از تنگی و سختی به گشایش و آرامش پناه آوردهاید (و از دین برگشتهاید) و آنچه را که حفظ میکردید دور افکندهاید، و چیزی را که بهآسانی خورده بودید برگرداندهاید.[۶۳]
مردم میدانستند که امیرالمؤمنین علیه السلام سازشکار نیستند و کسی را در بخشش بر دیگری برتر نمیدانند و مطابق احکام و دستورهای الهی عمل میکنند؛ پذیرش این موضوع مسلّماً برای آنها سخت بود و بدین ترتیب با انتخاب ابوبکر و بیعت با او، از این تنگنا رهایی یافته و بهسوی کسی که مطیع امر آنها است و به ارادۀ آنها حکم میکند، روی آوردند.[۶۴]
شاهد دیگر در کلام خود حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام ذکر شده که در مذمت مردم، در مقابل اوج تلاشهای پیامبر و وصیاش خصوصاً در جنگها، فرمودند:
… این در حالی بود که شما در پی راحتی و آسایشجویی و امنیت طلبی و سرمستی، در رفاه، زندگی خوشی را میگذراندید و انتظار رسیدن مرگ ما را داشتید و منتظر شنیدن اخبار آن بودید! و چون جنگی شدت میگرفت خود را کنار میکشیدید، و هنگام نبرد فرار میکردید.[۶۵]
یعنی نهتنها حریصانه در پی رفاه بودید، بلکه به هر شکلی زمینۀ حذف ما از جامعه را فراهم میکردید؛ حتی با خالی گذاشتن میدان جهاد و تنها گذاردن پیامبر و رها کردن خاندانش در مقابل شمشیر دشمنان!
۲_ ۳_ ۲_ عدم تمایل به پذیرش حق
با توجّه به متن کلام حضرت زهرا علیها السلام در دیدارشان با زنان مهاجرین و انصار که در ذیل عنوان «بسته شدن چشمان حقیقتیاب» ذکر شد، ایشان معتقدند که مردم علاوه بر کوری قلب، ازنظر روحی نیز تمایلی به پذیرش حق نداشتند و نسبت به قبول آن اکراه داشتهاند. حضرت علیها السلام میفرمایند:
… وَ قَدْ عَمِیَتْ عَلَیْکُم <أَنُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ>[66]؟![۶۷]
و این در حالی است که (حقیقت را) کور گشتهاید و آیا ما میتوانیم شما را مجبور کنیم تا چیزی را که از آن اکراه دارید، بپذیرید!
به تعبیری اجبار و الزام در عین اکراه به پذیرش حقیقت ولایت، امری است که با استفهام انکاری، محال شمرده شده و راه وصول بدان مسدود است. توجه به این نکته مهم است که در عنوان پیشین، نقطۀ کانونیِ مدنظر، فرازِ «عمیت علیکم» بود و در عنوان حاضر روی «لهم کارهون» تأکید شده که انحرافی روحی و غیر از تزلزل اعتقادی، «کورقلبی به حق» است.
۲_ ۳_ ۳_ ضعف نفس و یقین مردم
حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام در خطبۀ فدک در مسجدالنبی صلی الله علیه وآله ، «سستی نفس» و «ضعف یقین» را نیز از دیگر دلایل و زمینههای یاری نکردن مردم بیان کرده و خطاب به ایشان میفرمایند:
من گفتم آنچه گفتم؛ درحالیکه آگاهم به یاری نکردنی که وجودتان را فراگرفته و سستی نفس و ضعف یقین.[۶۸]
۲_ ۳_ ۴_ ترس از رهبران کفر
با توجّه به کلام حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام در بخشی از خطبۀ فدک، در خطاب خود به انصار، میتوان فهمید که یکی از عوامل مؤثر در تبعیت مردم از رهبران کفر و غاصبان خلافت و همچنین سکوت آنها در مقابل ظلمهایی که به خاندان عصمت روا داشتند، ترس و هراسشان از این اشخاص بوده است:
[ما و شما چنان بودیم که] شما را امر میکردیم و شما اطاعت میکردید، تا بهوسیلۀ ما آسیاب اسلام برای شما به گردش در آمد و برکات روزگار به جریان افتاد و شرک به ذلت کشیده و محو شد، و تهمت و دروغ از جوشش افتاد و آتش کفر خاموش گشت و دعوت به فتنه و آشوب آرام گرفت و دین در اجتماع شکل گرفت. [با این سوابق] حال بعد از روشن شدن حق چه جایگاهی را برای خود کسب کردید؟ و بعد از آشکار شدن حق، آن را پنهان کردید؟ و بعد از این اقدامات به گذشتۀ خود رجوع نمودید؟ و بعد از ایمان مشرک شدید؟! ای بدبخت مردمانی که با گروهی که بعد از پیمان بستنشان سوگندهای خود را شکستند «و قصد بیرون نمودن رسول الهی را دارند کارزار نمینمایید، و حالآنکه آنان ابتدا شروع به جنگ نمودند؟ آیا از آنان هراس دارید؟ خداوند سزاوارتر است که از او بترسید اگر مؤمن هستید»[۶۹]. [۷۰]
حضرت علیها السلام در این عبارات پس از یادآوری تبعیت و اطاعت مردم از رسول خدا صلی الله علیه وآله و اهلبیت مطهر ایشان در گذشته، و برشمردن خدمات اسلام برای زندگی بهتر آنها، از شرک دوبارۀ مردم پس از اقرار به ایمان اظهار شگفتی کرده و خصوصیت بارز سران کفر را که همانا عهدشکنی و عدم پایبندی به سوگندهایشان است، متذکّر میشوند و بیان میکنند که آنها نمیخواهند دین الهی در جامعه نشر یابد.
با توجّه به مفاد آیۀ تلاوت شده در کلام حضرت، میتوان چنین نتیجه گرفت که ترس و هراسی نیز در دلهای مردم از رؤسای کفر وجود داشته که خود نیز عاملی دیگر برای سکوتشان در مقابل کارهای پست و پلید آنها بوده است.
۲_ ۳_ ۵_ کوتاهی مردم و عذرتراشی
بعضی از سخنان گوهربار حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام و روایات گزارش شده در تاریخ که بازگوکنندۀ حوادث و وقایع پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه وآله هستند، به قصور و کوتاهیهای مردم در دفاع از حریم اهلبیت علیهم السلام و بازستاندن حقوق ایشان اشاره دارد. در این گزارشها تصریح شده که مردم در یاری اهلبیت علیهم السلام برای گرفتن حقّشان توانمند بودند، امّا کوتاهی کرده و علاوه بر این، برای رهایی از این ننگ، برای اشتباهات خود عذر و بهانه نیز آوردهاند! عذرهایی که البته با پاسخهای قاطعانۀ حضرت زهرا علیها السلام روبرو شد و ایشان با یادآوری واقعۀ غدیر خم به هنگام بازگشت از مسجد پس از ایراد خطبۀ فدک، باب هرگونه بهانهتراشی را بستند. در ادامه، سه گزارش ازایندست را بازمیخوانیم.
این در حالی بود که پیامبر بارها از ایشان برای یاری اهلبیت علیهم السلام پیمان گرفته بودند؛ چه در طلیعۀ هجرت در بیعت عقبه؛[۷۱] و چه در زمان مفارقت از میان امت و وصیت آخر پیامبر به انصار.[۷۲]
روایت ۱:
حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام در خطبۀ فدک خطاب به انصار فرمودند:
ای جوان مردان و بازوان ملّت! ای نگاهبانان اسلام! این ضعف و غفلت در مورد حقّ من از چیست؟ این چه غفلت و سستی است در ظلمی که به من روا شده؟ آیا پدرم رسول خدا صلی الله علیه وآله نمیفرمودند: «حرمت هر کس با رعایت احترام فرزندانش پاس داشته میشود؟» چه سریع مرتکب این اعمال شدید و چه زود آب از دهان و بینی این بز لاغر به راه افتاد! (= شما با کمال سرعت و عجله، امور را به زیان ما ترتیب دادید و به بیراهه گام نهادید). درصورتیکه شما را توان یاری در آنچه بهسوی آن میکوشم هست و برای حمایت من در این مطالبه و قصدم نیرو دارید.[۷۳]
روایت ۲:
هنگامیکه حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام پس از ایراد خطبۀ فدک به منزل برگشتند، در اثر جراحات وارده، شدیداً بیمار شدند و روزی زنان مهاجرین و انصار برای عیادت به نزد ایشان آمدند. در آن مجلس، حضرت آنان را بسیار سرزنش کردند. آنگاهکه زنان ماجرا را برای همسران خویش بازگفتند، عدهای از مهاجر و انصار برای عذرخواهی _ بهتر است بگوییم: عذرتراشی! نزد حضرت آمده و گفتند:
ای سیده النساء! اگر ابوالحسن این مسئله (امامت و وصایت) را قبل از آنکه پیمانی بسته شود و عقدی محکم گردد به ما یادآور میشد، ما او را رها نکرده و سراغ دیگری نمیرفتیم.
حضرت زهرا علیها السلام در پاسخ آنها فرمودند:
از من دور شوید (بس کنید)، که بعد از کوتاهی شما، عذرتان پذیرفته نیست و با کوتاهیهای شما جای هیچ سخنی باقی نمانده است.[۷۴]
در اینجا نیز میبینیم که مردم برای عهدشکنی خود در مقابل اهلبیت علیهم السلام و بیعت خویش با سران کفر، تأخیر امیرالمؤمنین علیه السلام را در بیعت گرفتن برای خویش، بهعنوان عذر و بهانه مطرح میکنند، امّا حضرت زهرا علیها السلام قاطعانه در مقابل آنها بیعت غدیر را که زودتر از بیعت آنها با سران کفر بوده، متذکر میشوند و از تمام این کارها با عنوان قصور و کوتاهی یاد کرده و همین را از دلایل عدم یاری اهلبیت توسط
مردم میدانند.
روایت ۳:
پس از اتمام ایراد خطبۀ فدک، حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام به منزل بازگشتند. رافع بن رفاعه به دنبال ایشان آمد و گفت:
ای برترین بانوان! اگر حضرت ابوالحسن علیه السلام در رابطه با این مسئله قبل از این بیعتی که با ابوبکر شد، صحبتی میکرد و این مطلب را به مردم تذکّر میداد، ما شخص دیگری را به جای او نمیپذیرفتیم.
حضرت غضبناک به او اینگونه پاسخ میدهند:
از من دور شو! خداوند بعد از غدیر خم برای احدی دلیل و عذری باقی نگذاشته است.[۷۵]
با توجه به دو گزارش اخیر، میتوان نتیجه گرفت که ازنظر حضرت زهرا علیها السلام واقعۀ غدیر خم راه هر نوع عذرتراشی را بر مردم بسته است.
۲_ ۳_ ۶_ به کار بردن حیله و نیرنگ نسبت به اهلبیت علیهم السلام
حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام در بخشی از خطبۀ خود اشاره میکنند که مردم علاوه بر پشت کردن به قرآن و سنتهای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ، نسبت به اهلبیت مطهر ایشان نیز با مکر و نیرنگ برخورد کرده و ناآشکار آنها را مورد آزار قرار میدهند و این امر مسئلهای بزرگ و گناهی نابخشودنی است:
بهظاهر طرفداری از دین مینمایید، درحالیکه در باطن به نفع خود عمل میکنید، و نسبت به اهلبیت و فرزندان پیامبر با حیله و نیرنگ رفتار مینمایید. پایان کار شما مانند قطعهقطعه کردن با چاقوی تیز و یا فروکردن نیزه در شکم است.[۷۶]
۲_ ۴_ جمعبندی «زمینههای درونی»
با بررسی سخنان گرانقدر و والای حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام میتوان عوامل درونی مرتبط با شخصیّت مردم آن زمان از قبیل مباحث روانی، اعتقادی، اخلاقی و عملی را به سه بخش کلی تقسیم کرد: ۱_ شخصیّت رهبران کفر و نفاق ۲_ تزلزل اعتقادی مردم ۳_ انحرافات روحی _ روانی مردم.
سخنان حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام بیانگر ظهور چهرۀ نفاق منافقان و کفّار پس از شهادت رسول خدا است. آنها با نفسی حریص و زینت دهنده و همچنین تبعیّت از شیطان، خلافت را غصب کرده و دستور الهی مبنی بر وصایت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام را زیر پا نهادند.
افزون بر این، زمینههای مرتبط با تفکر و اعتقادات مردم عادی جامعه که به عدم پذیرش ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام منجر شد، عبارت بودند از: ۱_ ارتداد ۲_ بسته شدن چشمان حقیقتیاب ۳_ غفلت قلب مردم در اثر اعمال بد ۴_ پشت کردن به قرآن ۵_ خاموش کردن نور دین و کنار نهادن سنّتهای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ۶_ شکستن پیمان غدیر و انکار حق اهلبیت علیهم السلام .
و در نهایت، بر اساس سخنان حضرت زهرا علیها السلام ، انحرافات روحی_ روانی مردم پس از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را میتوان اینگونه برشمرد: ۱_ رفاهطلبی ۲_ عدم تمایل به پذیرش حق ۳_ ضعف نفس و یقین مردم ۴_ ترس از رهبران کفر ۵_ کوتاهی مردم و عذرتراشی ۶_ به کار بردن حیله و نیرنگ نسبت به اهلبیت علیهم السلام .
نتیجهگیری
در این پژوهش سعی شد تا با گردآوری سخنان، خطبهها و گفتگوهای حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام ، به بررسی دلایل و زمینههای عدم پذیرش ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام از منظر ایشان که حاضر و ناظرِ اتّفاقات رخ داده پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه وآله بودهاند، بپردازیم. پس از جمعآوری سخنان گرانقدر حضرت علیها السلام از کتب روایی و بررسی آنها، میتوان دودسته از عوامل بیرونی و زمینههای درونی را در عدم پذیرش ولایت حضرت امیر، فهرست کرد.
«عوامل بیرونی» دربرگیرندۀ عواملِ تأثیرگذار تاریخی_ اجتماعی هستند و شامل دو زیرمجموعه است که عبارتاند از: ۱_ اقدامات رسول خدا صلی الله علیه وآله در استقرار دین الهی ۲_ شخصیّت ویژۀ امیرالمؤمنین علیه السلام . «زمینههای درونی» نیز که مرتبط با شخصیت مردم آن زمان از قبیل مباحث روانی، اعتقادی، اخلاقی و عملی است، به سه بخش تقسیم میشود که هر یک شامل موارد متعددی هستند. این بخشها عبارتاند از: ۱_ شخصیّت رهبران کفر و نفاق ۲_ تزلزل اعتقادی مردم ۳_ انحرافات روحی_ روانی مردم.
با بررسی و تحلیل سخنان حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام ، با توجّه به ساختار ارائهشده در این پژوهش، میتوان نتایج زیر را برشمرد:
۱_ با توجّه به سخنان حضرت علیها السلام مشخص گردید که مردمِ آن زمان، دچار مشکلات فکری و اعتقادی بوده و یقین و ایمانی ضعیف داشتهاند. بنابراین میتوان گفت تنها کودتای سقیفه موجب اعراض آنها از اهلبیت پیامبر علیهم السلام نشده است، بلکه سقیفه محملی برای فوران و برون تراویدن اندرون سینهها بود؛ چراکه طبق فرمودۀ حضرت زهرا علیها السلام ، مردم اگر میخواستند از حقوق اهلبیت علیهم السلام دفاع کنند، توانایی این کار را داشتند، امّا در این امر کوتاهی کردند.
۲_ با توجّه به برخی سخنان حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام که در آنها ویژگیهای امیرالمؤمنین علیه السلام و همچنین ابعادی از شخصیّت ایشان که مردم از آنها ناخشنود بودند، بیان شده، میتوان دریافت که سران کفر و مردم زمانه، با کدام بُعد از ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین علیه السلام مشکل داشتند. آنها با تعصّب خاص ایشان نسبت به خداوند متعال و دین الهی، و همچنین آگاهی او از امور دین و قرآن مشکل داشتند. همچنین ویژگیهای دیگر آن حضرت چون شجاعت و جنگآوری در دفاع از اسلام نیز برای آنها ناخوشایند بوده است؛ چراکه بسیاری از خویشانشان در جنگها به دست امیرالمؤمنین علیه السلام کشته شده بودند و آن کینهها در دلهایشان پنهان بود و پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه وآله ، ظاهر شد.
به نظر میرسد علاوه بر زحمات اندیشمندان عرصۀ تحلیل تاریخ، کماکان نیازمند جامعهشناسی روانی مردمان عصر نفاق و کودتا در قالب پیمایش متون (ظاهراً) غیر تاریخی اما با برداشتی تاریخی هستیم.
قرآن کریم
نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، قم، هجرت، ۱۴۱۴ ق.
ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، محقق و مصحح ابراهیم محمد ابوالفضل، قم، مکتبه آیهالله المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ ق.
ابن أبی طاهر، احمد، بلاغات النساء، قم، الشریف الرضی، بی تا.
ابن بابویه (صدوق)، محمد بن علی، معانی الأخبار، محقق و مصحح علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۴۰۳ ق.
ابن حیون، نعمان بن محمد، شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار علیهم السلام ، محقق و مصحح محمد حسین حسینی جلالی، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۹ ق.
ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب علیه السلام ، قم، علّامه، ۱۳۷۹ ق.
اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الأئمه علیهم السلام ، محقق و مصحح هاشم رسولی محلاتی، تبریز، بنی هاشمی، ۱۳۸۱ ش.
بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نور الله، عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال (مستدرک سیده النساء إلی الإمام الجواد)، محقق و مصحح: محمد باقر موحد ابطحی اصفهانی، قم، مؤسسه الإمام المهدی علیه السلام ، ۱۴۱۳ ق.
ثقفی، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال، الغارات، محقق و مصحح عبدالزهرا حسینی، قم، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۱۰ ق.
جوهری بصری، احمد بن عبدالعزیز، السقیفه و الفدک، محقق و مصحح محمدهادی امینی، تهران، مکتبه نینوی الحدیثه، بی تا.
حسینی زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق و مصحح علی هلالی و علی سیری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ ق.
خویی، حبیبالله هاشمی و دیگران، منهاج البراعه فی شرح نهجالبلاغه، محقق و مصحح ابراهیم میانجی، تهران، مکتبه الإسلامیه، ۱۴۰۰ ق.
الدیلمی، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلی الصواب، قم، الشریف الرضی، ۱۴۱۲ ق.
طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، محقق و مصصح محمد باقر خرسان، مشهد، نشر مرتضی، ۱۴۰۳ ق.
طبری آملی صغیر، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامه، محقق و مصحح قسم الدراسات الإسلامیه مؤسسه البعثه، قم، بعثت، ۱۴۱۳ ق.
الطوسی، محمد بن الحسن، الأمالی، قم، دار الثقافه، ۱۴۱۴ ق.
فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، نشر هجرت، ۱۴۰۹ ق.
قزوینی، سید محمد کاظم، فاطمه الزهرا علیها السلام من المهد الی اللحد، ترجمۀ حسین فریدونی، تهران، نشر آفاق، ۱۳۷۱ ش.
القمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: طیّب موسوی جزائری، قم، دارالکتب، ۱۴۰۴ ق.
الکلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، محقق و مصحح علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۴۰۷ ق.
الکوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، محقق و مصحح محمد کاظم، تهران، مؤسسه الطبع و النشر فی وزاره الإرشاد الإسلامی، ۱۴۱۰ ق.
لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق و مصحح حسن حسنی بیرجندی، قم، دارالحدیث، ۱۳۷۶ ش.
مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول علیهم السلام ، محقق و مصحح هاشم رسولی محلاتی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۴۰۴ ق.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الاطهار علیهم السلام ، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ق.
مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفه حججالله علی العباد، محقق و مصحح مؤسسه آل البیت:، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق.
ـ_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ، الجمل و النصره لسید العتره فی حرب البصره، محقق و مصحح علی میرشریفی، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق.
الهلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، محقق و مصحح محمد انصاری زنجانی خوئینی، قم، الهادی، ۱۴۰۵ ق.
[2]. کارشناس ارشد علوم حدیث (گرایش تفسیر اثری)؛ دانشگاه قرآن و حدیث قم.
[۳]. طبرسی، احمد بن علی، إحتجاج، ۱/۱۰۰؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ۲۹/۲۲۴٫
[۴]. از جمله < أَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُون> (مائده/۵۰) ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۷/۴۰۷٫
[۵]. مجلسی، محمد باقر، همان، ۲۸/۱۰۰٫
[۶]. <وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیم> (آل عمران/۱۰۱)
[۷]. <وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرین> (آلعمران/۱۴۴)
[۸]. <… نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُون> (الطور/۳۰)
[۹]. طبرسی، احمد بن علی، همان، ۱/۱۰۰ و ۱۰۱؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۲۹/۲۲۰٫
[۱۰]. نهج البلاغه، ص ۳۶۸ و ۳۶۹، نامۀ ۹٫
[۱۱]. القمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ص ۴۳۴ -۴۳۸؛ الکوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، ص ۵۵۹ و ۵۹۱؛ الطوسی، محمد بن الحسن، الأمالی، ص ۴۰۷، ح ۶۱؛ الدیلمی، حسن بن محمد، إرشاد القلوب، ۲/۲۴۶؛ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ۱/۱۱۴٫ مضمون این شأن نزول با سند و متون متفاوتی در کتب مذکور نقل شده است که ما وجه مشترک تمامی متون را نقل کردهایم.
[۱۲]. نهج البلاغه، ص ۳۱۱ و ۳۱۲؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۳۸/۳۱۹، ح ۳۲؛ لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، ص ۵۰۶، ح ۹۲۸۶٫
[۱۳]. مجلسی، محمد باقر، همان، ۴۳/۱۶۰؛ طبرسی، احمد بن علی، همان، ۱/۱۰۸٫ در نقل مکمّل دیگر، عبارت «وَ تَبَحُّرَه فِی کِتَابِ اللَّهِ» به عناوین فوق افزوده شده است. طبری آملی صغیر، محمد بن جریر، دلائل الإمامه، ص ۱۲۶٫
[۱۴]. برای واکاوی سایر منابع و نقلهای مشابه ر.ک: صدوق، محمد بن علی، معانی الأخبار، ص ۳۵۴؛ أحمد بن أبی طاهر، بلاغات النساء، ص ۳۲٫
[۱۵]. مجلسی، محمد باقر، همان، ۴۳/۱۶۴٫
[۱۶]. طبرسی، احمد بن علی، همان، ۱/۱۰۷؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۲۹/۲۳۴؛ طوسی، محمد بن الحسن، الأمالی، ص ۶۸۱، ح ۸٫
[۱۷]. این کینهها حتی تا زمان جنگ کفّار با امام حسین علیه السلام نیز ادامه داشت و آنها در کربلا اعلام کردند که به دلیل همان کینههایی که از امیرالمؤمنین علیه السلام ، به خاطر کشتن اقوامشان در جنگها داشتهاند، هماکنون در مقابل فرزند و خانوادۀ ایشان ایستادهاند! ر.ک: خویی، حبیبالله هاشمی و دیگران، منهاج البراعه، ۱۸/۱۸۵٫
[۱۸]. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ۱/۷۰٫
[۱۹]. نهج البلاغه، ص ۳۰۰؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۱۴/۴۷۵٫
[۲۰]. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ذیل مادۀ نکل.
[۲۱]. نهج البلاغه، ص ۵۳۱، حکمت ۳۱۸؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۳۴/۳۴۷٫
[۲۲]. همان.
[۲۳]. همان، ۴۱/۶۷٫ علامه مجلسی در شرح و تبیین این سخن مینویسد: «قال الجزری فی النهایه فی الحدیث: ‹کانت ضربات علی مبتکرات لا عونا أی إن ضربته کانت بکرا یقتل بواحده منها لا یحتاج إلى أن یعید الضربه ثانیه. یقال ضربه بکر إذا کانت قاطعه لا تثنی.›»
[۲۴]. نهج البلاغه، ص ۵۲، خطبه ۵؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۲۸/۲۳۴٫
[۲۵]. ابن حیون، نعمان بن محمد، شرح الأخبار، ۱/۱۱۲؛ مفید، محمد بن محمد، الجمل، ص ۳۵۵؛ حسینی زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس، ۱۵/۷۶۵؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام ، ۳/۲۹۸؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۴۲/۵۸؛ ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، ۲۰/۲۸۰٫
[۲۶]. مجلسی، محمد باقر، همان، ۴۳/۱۶۵٫
[۲۷]. قزوینی، سید محمد کاظم، فاطمه الزهرا علیها السلام من المهد الی اللحد، ترجمۀ حسین فریدونی، ص ۶۱۱٫
[۲۸]. نهج البلاغه، ص ۷۱، خطبۀ ۲۷٫
[۲۹]. در ادامه به روایتی در این موضوع اشاره خواهیم کرد.
[۳۰]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ۱/۶۴؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۳۶/۲۵۷٫
[۳۱]. طوسی، محمد بن الحسن، الأمالی، ص ۴۷۸ و ۴۷۹، ح ۱۰۴۵٫
[۳۲]. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ۲/۸۰۲٫
[۳۳]. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ۸/۲۷۰؛ طبری آملی صغیر، محمد بن جریر، دلائل الإمامه، ص ۱۲۶٫
[۳۴]. منظور تعصب پسنیدیده و به جا در راه خدا است. رک: خطبه ۲۳۴ نهج البلاغه معروف به قاصعه: «…فَإِنْ کَانَ لَا بُدَّ مِنَ الْعَصَبِیَّهِ فَلْیَکُنْ تَعَصُّبُکُمْ لِمَکَارِمِ الْخِصَالِ وَ مَحَامِدِ الْأَفْعَالِ وَ مَحَاسِنِ الْأُمُورِ الَّتِی تَفَاضَلَتْ فِیهَا الْمُجَدَاءُ وَ النُّجَدَاءُ مِنْ بُیُوتَاتِ الْعَرَبِ وَ یَعَاسِیبِ القَبَائِلِ بِالْأَخْلَاقِ الرَّغِیبَهِ وَ الْأَحْلَامِ الْعَظِیمَهِ وَ الْأَخْطَارِ الْجَلِیلَهِ وَ الْآثَارِ الْمَحْمُودَهِ فَتَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ وَ الْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ وَ الطَّاعَهِ لِلْبِرِّ وَ الْمَعْصِیَهِ لِلْکِبْرِ وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ وَ الْکَفِّ عَنِ الْبَغْیِ وَ الْإِعْظَامِ لِلْقَتْلِ وَ الْإِنْصَافِ لِلْخَلْقِ وَ الْکَظْمِ لِلْغَیْظِ وَ اجْتِنَابِ الْفَسَادِ فِی الْأَرْض…»
[۳۵]. مجلسی، محمد باقر، همان، ۴۳/۱۶۵٫
[۳۶]. نهج البلاغه، حکمت ۱۷۴: «مَنْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لِلَّهِ قَوِیَ عَلَى قَتْلِ أَشِدَّاءِ الْبَاطِلِ».
[۳۷]. نهج البلاغه، ص ۵۷، خطبۀ ۱۵٫
[۳۸]. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ۱/۱۷۳؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۲۱/۳۸۵٫
[۳۹]. طبرسی، احمد بن علی، همان، ۱/۱۰۶؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۲۹/۲۳۲؛ بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نور الله، عوالم العلوم (مستدرک سیده النساء إلی الإمام الجواد)، ص ۶۸۴٫
[۴۰]. طبرسی، احمد بن علی، همان، ۱/۱۰۱٫
[۴۱]. نهج البلاغه، ص ۳۸۵، نامۀ ۲۷٫
[۴۲]. طوسی، محمد بن الحسن، أمالی، ص ۲۰۴، ح ۳۵۰؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۲۹/۱۸۲؛ بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نور الله، همان، ۱۱/۸۸۰٫
[۴۳]. مجلسی، محمد باقر، همان، ۳۰/۲۹۴؛ بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نور الله، همان، ۱۱/۶۰۵٫
[۴۴]. نهج البلاغه، ص ۷۷، خطبۀ ۳۳٫
[۴۵]. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام ، ۲/۲۰۵؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۴۳/۱۵۷٫
[۴۶]. ابراهیم/۸٫
[۴۷]. طبرسی، احمد بن علی، همان، ۱/۱۰۴؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۲۹/۲۲۹٫
[۴۸]. <وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرین> (آلعمران/۱۴۴)
[۴۹]. ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ۱/۱۱۷٫
[۵۰]. در بحار الانوار، ۴۳/۱۶۲ و معانی الاخبار چنین آمده است: «فَیَا حَسْرَهً لَکُمْ»؛ افسوس بر شما.
[۵۱]. هود/۲۸٫
[۵۲]. طبری آملی صغیر، محمد بن جریر، دلائل الإمامه، ص ۱۲۵، ح ۳۷ و ص ۱۲۹، ح ۳۸؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۴۳/۱۶۱٫
[۵۳]. طبرسی، احمد بن علی، همان، ۱/۱۰۶؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۲۹/۲۳۲ و ۲۳۳٫
[۵۴]. کهف/۵۱
[۵۵]. آل عمران/۸۵٫
[۵۶]. طبرسی، احمد بن علی، همان، ۱/۱۰۱ و ۱۰۲؛ و نیز طبری آملی صغیر، محمد بن جریر، همان، ص ۱۱۶ با چندین سند و با کمی اختلاف در برخی عبارات.
[۵۷]. قزوینی، سید محمد کاظم، فاطمه الزهرا علیها السلام من المهد الی اللحد، ترجمه حسین فریدونی، ص ۴۹۸٫
[۵۸]. طبرسی، احمد بن علی، همان، ۱/۱۰۱ و ۱۰۲٫
[۵۹]. قزوینی، سید محمد کاظم، همان، ص ۴۹۹٫
[۶۰]. طبرسی، احمد بن علی، همان، ۱/۸۰؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۲۸/۲۰۴، ح ۳؛ همو،
مرآه العقول،۵/۳۱۹٫
[۶۱]. طبرسی، احمد بن علی، همان، ۱/۹۹؛ طبری آملی صغیر، محمد بن جریر، دلائل الإمامه،
ص ۱۱۲ و ۱۱۳٫
[۶۲]. طبرسی، احمد بن علی، همان، ۱/۱۰۳٫
[۶۳]. مجلسی، محمد باقر، همان، ۲۹/۲۲۹٫
[۶۴]. قزوینی، سید محمد کاظم، همان، ص ۵۳۶٫
[۶۵]. طبرسی، احمد بن علی، همان، ۱/۱۰۰ و ۱۰۱؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۲۹/۲۲۰٫
[۶۶]. هود/۲۸٫
[۶۷]. طبری آملی صغیر، محمد بن جریر، همان، ص ۱۲۵، ح ۳۷ و ص ۱۲۹، ح ۳۸؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۴۳/۱۶۱٫
[۶۸]. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه،۱/۴۹۱؛ خویی، حبیبالله هاشمی و دیگران، منهاج البراعه، ۲۰/۹۹٫
[۶۹]. توبه/۱۳٫
[۷۰]. طبرسی، احمد بن علی، همان، ۱/۱۰۳٫ فراز «فَأَنَّى حُزْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؛ حال بعد از روشن شدن حق چه جایگاهی را برای خود کسب کردید؟» در این روایت، در سایر منابع به دو صورت دیگر نیز ذکر شده است: «فانی حرتم بعد البیان؛ پس چگونه بعد از اقرارتان به ایمان حیران شدید؟» (ابن أبی طاهر، أحمد، بلاغات النساء، ص ۳۰؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۲۹/۲۲۹) و «فانی جُرتم بعد البیان؛ چرا از راه حق برگشتید بعدازآنکه بر شما روشن شد؟» (جوهری بصری، احمد بن عبدالعزیز، السقیفه و الفدک، ص ۱۴۴؛ طبری آملی صغیر، محمد بن جریر، دلائل الإمامه، ص ۱۲۱؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه،۱/۴۹۱؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۲۹/۲۴۴)
علامه مجلسی در کتاب شریف بحار الانوار همین متن را از احتجاج طبرسی نقل کرده، امّا متن آن در ادامه بدین صورت است: «… وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الْإِیمَانِ <أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِین>؛ و پس از قبول ایمان، مشرک شدید؟! آیا با مردمی که سوگند خود را شکستند و آهنگ اخراج رسول کردند و بر ضد شما دشمنی آغاز کردند نمیجنگید؟ آیا از آنها میترسید؟ و حالآنکه اگر ایمان آورده باشید سزاوارتر است که از خداوند بترسید» ر.ک مجلسی، محمد باقر، همان، ۲۹/۲۲۹٫
[۷۱]. القمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ۱/۲۷۲٫
[۷۲]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ۲۸/۱۷۷٫
[۷۳]. طبرسی، احمد بن علی، همان، ۱/۱۰۲ و ۱۰۳؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۲۹/۲۲۷؛ بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نور الله، عوالم العلوم، ۱۱/۶۷۲٫
[۷۴]. طبرسی، احمد بن علی، همان، ۱/۱۰۹؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۴۳/۱۶۱٫
[۷۵]. طبری آملی صغیر، محمد بن جریر، دلائل الإمامه، ص ۱۲۲٫
[۷۶]. طبرسی، احمد بن علی، همان، ۱/۱۰۱ و ۱۰۲؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه،۱/۴۸۸؛ مجلسی، محمد باقر، همان، ۲۹/۲۲۶٫
پاسخ دهید