رشادت های علی علیه السلام

روایت فتح

آن روز علی علیه السّلام هشت نفر از رؤسای یهود را کشت و دیگران گریختند. مسلمانان همراه علی علیه السّلام آنان را تعقیب کردند. وقتی علی علیه السّلام در پی آنان می‌دوید، مردی یهودی ضربه‌ای به دست او زد که سپرش افتاد. یهودی دیگر فوراً سپر را برداشت. علی علیه السّلام خشمگین شد و در قلعه را که از آهن بود، با دست گرفت و از جا کند و سپر خود کرد.[۱]

محمد بن اسحاق گوید:

عبد الله بن حسن از برخی خویشاوندانش از ابورافع، مولای رسول خدا صلّی الله علیه و آله برایم حدیث کرد که وقتی رسول خدا صلّی الله علیه و آله، علی علیه السّلام را با پرچم خود فرستاد ما نیز همراه او رفتیم. وقتی به دژ نزدیک شد، اهالی به سوی او بیرون آمدند. علی علیه السّلام با آنان نبرد کرد. مردی از یهود که تصریح کرده‌اند مرحب[۲] بود ضربه‌ای به او زد که سپرش افتاد. علی علیه السّلام در قلعه را برداشت و سپر خویش کرد و همچنان در دست خود داشت و می‌جنگید تا خداوند متعال دژ را به روی او گشود.

وقتی از جنگ فراغت یافت، آن را از دستش انداخت. خود را در میان هفت نفر دیدم که با هم هشت نفر می‌شدیم و تلاش می‌کردیم که آن را برگردانیم اما نتوانستیم.[۳]

زراره از امام محمد باقر علیه السّلام

علی علیه السّلام… به در قلعه رسید که آن را به روی او بسته بودند. در را کند و سپر خود کرد. سپس آن را پشت سرش افکند و وارد قلعه شد. مسلمانان هم وارد قلعه شدند.[۴]

به گفته دیار بکری، وقتی جنگ به پایان رسید، علی علیه السّلام آن در  آهنی را هشتاد وجب پشت سرش افکند. در همین باره شاعر سرود:

علی رمی باب المدینه خیبر        ثمانین شبراً وافیاً لم یثلم[۵]

اما حلبی گوید: برخی از آنان گفته‌اند: در این خبر جهالت و انقطاعی ظاهر وجود دارد و نیز گفته شده است: چهل مرد و به روایتی هفتاد نفر نتوانستند در را بردارند. در یک روایت آمده است: وقتی علی، کرم الله وجهه، به در قلعه رسید یکی از درهای آن را کند و روی زمین انداخت. پس از آن هفتاد مرد جمع شدند و تلاش زیادی کردند تا آن را به جای خود برگرداندند.[۶]

به تعبیر قسطلانی، علی علیه السّلام در خیبر را کند. هفتاد نفر نتوانستند آن را بردارند مگر پس از تلاشی وافر.[۷]

در روایت بیهقی از دو طریق از مطلب بن زیاد از لیث بن ابی سلیم از امام محمد باقر علیه السّلام از پدرانش از جابر بن عبدالله انصاری، علی علیه السّلام در فتح خیبر در قلعه را گرفت تا مسلمانان ا زآن بالا رفتند و آن‌جا را فتح کردند. پس از آن چهل مرد آزمایش کردند نتوانستند در را بلند کنند. رجال سند ثقه‌اند جز لیث بن ابی سعید که ضعیف است.[۸]

در شواهد النبوه روایت شده که علی علیه السّلام پس از آن در قلعه را بر پشت خود گذاشت و پلی ساخت که مسلمانان توانستند وارد قلعه شوند.[۹]

این روایت بیانگر آن است که خندقی در کار بوده است. وقتی یهودیان در قلعه را پشت خود بستند، علی علیه السّلام در صدد یافتن راهی برآمد و از خندق گذشت تا قلعه را فتح کند اما بیشتر مردم آن سوی ماندند و همراه او از خندق عبور نکردند. علی علیه السّلام در قلعه را کند و چونان پلی رو خندق گرفت تا بتوانند عبور کنند. بدین ترتیب قلعه خیبر را فتح کردند و به غنایم دست یافتند. پس از آن بود که در قلعه را به دست راست گرفت و چندین متر آن طرف انداخت. در را بیست نفر می‌بستند.[۱۰]

گفته‌اند:

چون علی علیه السّلام در قلعه را کند، قلعه به لرزه درآمد. صفیه از تخت خود افتاد و صورتش زخمی شد.

نیز گویند:

ضربت علی علیه السّلام بر سر مرحب تا زین اسب فرو رفت و او را به دو نیم کرد.[۱۱]

وقتی به پیامبر صلّی الله علیه و آله خبر رسید که علی علیه السّلام در قلعه را چهل وجب دور انداخت، فرمود:

قسم به خدایی که جانم به دست او است؛ چهل فرشته او را کمک کردند.[۱۲]

قسطلانی گوید:

استاد ما گفت: برخی گفته‌اند: طرق حدیث در خیبر، همه واهی است. از این رو برخی دانشمندان آن را انکار کرده‌اند.

در برخی روایات، ذهبی گوید: این حدیث منکر است.

در امتاع الاسماع آمده است:

برخی گمان برده‌اند: حمل در توسط علی، کرم الله وجهه، اصلی ندارد، بلکه آن را از مردمان ناشناس روایت می‌کنند اما چنین نیست. سپس شماری از حافظان حدیث را نام می‌برد که آن را روایت کرده‌اند.[۱۳]

اختلاف روایات در شمار مردانی که امتحان کردند و نتوانستند در را بلند کنند، نمی‌تواند دلیل بر نادرستی روایت باشد و اصل ماجرا از درجه اعتبار ساقط سازد. خواه هشت مرد باشند و خواه چهل یا هفتاد نفر، آنچه مسلم تواند بود، کندن در و بلند کردن آن توسط علی علیه السّلام و گشودن قلعه و فتح خیبر است. وانگهی می‌توان میان هر سه رقم جمع کرد. بدین ترتیب که یک بار هشت نفر، دفعه دوم چهل مرد و بار سوم هفتاد نفر امتحان کرده‌اند و هر یک از راویان، عددی را نقل کرده که خود شاهد آن بوده است.

روایات در قلعه، کندن آن را در قالب‌های متفاوت گزارش کرده است:

روایتی علت را افتادن سپر علی علیه السّلام می‌داند، روایتی دیگر پنهان شدن یهودیان در پشت در و روایت سوم وجود خندق و ممانعت آن از ورود مسلمانان؛ چنان‌که پیش از این بیان شد، اختلاف روایات در اصل قضیه خللی وارد نمی‌کند و به معنی دروغ بودن همه روایات نیست. وانگهی ممکن است دو در جداگانه بوده است: یکی را علی علیه السّلام سپر خویش ساخته و چون درگیری با یهودیان با فرار آنان به درون دژ پایان یافت، حضرت آن را دور انداخت. سپس در قلعه را به دست گرفت و از جا کند. آگاه آن را پلی برای عبور مسلمانان قرار داد. شاید یکی همان در باشد که هشت مرد نتوانستند بردارند و دیگری آن دری که چهل یا هفتاد مرد از حمل آن عاجز ماندند. شاید یکی از آهن بود و دیگری از سنگ اما راویان در نقل ماجرا هر کدام را با دیگری درهم آمیختند.

 

تکبیر آسمانی

گویند: به هنگام فتح خیبر، مردمان تکبیری از آسمان شنیدند و ندایی که می‌گفت:

لا سیف الا ذوالفقار        و لا فتی الا علی

در بیان حوادث جنگ احد، به گوشه‌ای از مباحث مربوط به ندای آسمانی فوق اشاره کردیم. در این‌جا فقط به سه نکته اشاره می‌کنیم.

۱ – این تکبیر و آن ندای آسمانی به مثابه دلیلی کوبنده در حقانیت این دین نزد هر عاقلی است که به خویشتن احترام می‌گذارد و آشکارا می‌رساند که این آیین مورد حمایت خداوند زمین و آسمان است. این موضوع باید صلابت مؤمنان در دفاع از دین محمد صلّی الله علیه و آله را دو چندان سازد و هر گونه شک و تردیدی را از میان بردارد. دیگر نه فرار از میدان جنگ معنی دارد و نه احساس ضعف و سستی در مقابل دشمن؛ چنان‌که تداوم یهود به دشمنی با آیین مسلمانی و اصرار بر کفر و عناد خویش هم توجیهی ندارد.

۲ – این تکبیر خدایی و آن ندای آسمانی که در پی تحقق چنان پیروزی عظیمی شنیده شد، به منزله محکومیت فراریان و سست عنصران معرکه نبرد با خصم کینه‌توز است و اعلام این نکته که نه شمشیرهای آنان حقیقی است و نه نشانه‌های مردی و مردانگی و توانمندی آنان واقعی. چه:

لا سیف الا ذوالفقار        و لا فتی الا علی

۳ – این تکبیر آسمانی رمزی است برای اعلان پیروزی بر خصم یهودی. شاید اشاره‌ای هم به این نکته داشته باشد که علت اصلی آنچه برای مسلمانان از سختی و دشواری در مقابله با دشمن به وجود آمده، آن است که به شمار زیاد نیروهای خود مغرور شدند و احساس کردند، پیروزی‌های بزرگ بدر، احد و خندق را آنان به دست آورده‌اند. در حالی که این پیروزی‌های عظیم نه به دست آنان بلکه به وسیله شخص علی علیه السّلام نصیب اردوی پیامبر صلّی الله علیه و آله شد.

یهود نیز به کثرت عِدّه، مناعت دژها و وفور مال و ثروت خویش مغرور شدند.

در حالی که به چشم خود شاهد بودند که کار مشرکان مجهز به عِدّه و عُدّه و نیز هم‌کیشان یهودی اینان که در بدر، احد، خندق، قریظه، قین قاع، نضیر و دیگر نبردها با رسول اکرم صلّی الله علیه و آله جنگیدند، چه شد.

نصیب اینان و هم آنان شکست و فرار بود و هلاکت و نابودی؛ و برای همگان آشکار شد که هر آنچه بدان تکیه ورزند، جز خداوند قهار حباب است و سراب فریبنده؛ نه چیزی در عالم از خداوند بزرگ‌تر است و نه درست است که به چیزی جز ذات لایزال الهی تکیه ورزید یا بدو پناه و التجا برد.

این بیان الهی، با این طریقه غیبی اظهار شده تا وجدان و ضمیر انسان را مخاطب ساخته وجدان بشر را چونان راهی برای رسیدن به قلب وی قرار دهد که احساسات ایمانی و ندای فطرت او را سازمان‌دهی می‌کند و آنچه که عقل از انواع دلالات و شواهد در مسیر زمینه‌سازی برای دستیابی به قلب و اقتباس دلیل واضح تقدیم می‌دارد.

 

تشکیک در کندن در خیبر

وقتی نوبت به کرامات، فضایل و جان‌فشانی‌های علی علیه السّلام می‌رسد، استعدادها شکوفا می‌شود، خیر و برکات از همه سو فرو می‌ریزد، خصلت‌های خارق‌العاده سیلان می‌یابد، توانمندی‌های فائقه متجلی می‌شود، چشم‌های بینا و جست‌وجوگرانه به تقلا می‌افتد، می‌کاود و می‌جوید تا گنج‌های پنهان را بیرون کشاند و دردانه‌های مروارید و جواهر را از نهان‌خانه‌ی آن به درخشش در فضای بیکرانه به تلألو درآورد؛ از این‌رو می‌گویند: در این خبر، جهالت دیده می‌شود؛ و در این یکی، انقطاع ظاهر؛ آن یکی ضعیف است و این دیگری منکر. حتی کسانی می‌یابید که می‌گویند: طرق حدیث در خیبر، همه واهی است یا حدیث در خیبر اصلی ندارد، یا این حدیث را مردمان پست و فرومایه روایت کرده‌اند.

این دسته از مردمان فراموش کرده‌اند که:

۱ – هرگاه حدیث در خیبر و جز آن از طریق اهل بیت علیه السّلام اثبات شود، به گفته و نوشته این و آن اهمیت نمی‌دهیم؛ زیرا اهل بیت علیه السّلام، به آنچه در خانه است از همگان آگاه‌ترند و هم یکی از دو ثقل گران‌بها که هر که به آن دو چنگ زند، هرگز گمراه نشود.

از این رو ما را در قبال حقایقی که داریم، مطمئن می‌یابید و نه شک و تردیدی درباره آنان به ذهنمان خطور می‌کند و نه در تمسک و عمل به آن از سرزنش ملامتگران بیمی به خود راه می‌دهیم…

۲ – حدیث کندن در خیبر از طریق غیر اهل بیت و پیروان دیگر فرقه‌ها نیز ثابت شده است. به منظور بیان بیهودگی و ابطال تضعیف‌های ناروای آنان می‌گوییم: آنان که روایت کرده‌اند علی علیه السّلام در قلعه خیبر را کند و چهل و یا هفتاد مرد نتوانستند، آن را بردارند یا برگردانند، از رجال غیرشیعه هستند. حال اگر اختلافی در این خبر هست، نباید آن را به شیعه نسبت داد.

۳ – اگر طریق حدیثی ضعیف باشد، بدان معنی نیست که مضمون و محتوای آن را اصل و اساسی نباشد؛ زیرا همه مرویات وضّاع و کذّاب نمی‌تواند ساختگی و جعلی باشد بلکه بیشتر آن صحیح است و قدری مطالب جعلی و ساختگی یا اندکی تحریفات به آن وارد می‌کند که در خدمت اهداف و اغراض او باشد.

اگر همه مرویات وی ساختگی باشد، خود را در موضع افلاس خواهد دید و کسی را پیدا نخواهد کرد که چنین روایتی را از او بپذیرد… حال حکم برخی افراد که به قطع و جزم می‌گویند: حدیث در خیبر ساختگی و جعلی است، یا تعابیری از این قبیل به کار می‌برند، چه معنا دارد؟

۴ – حکم کرده‌اند که برخی طرق این حدیث، مقطوع است و در سلسله سند جاافتادگی دیده می‌شود.

درباره خبر دیگری می‌گویند: همه رجال سند، ثقه‌اند به استثنای یک نفر یعنی لیث بن ابی سلیم. در حالی که هر چند بسیاری از رجالیان اهل سنت، این لیث را تضعیف کرده‌اند، لیکن شمار دیگری از آنان وی را ستوده‌اند و به صلاح و عبادت و دیگر اوصاف مدح توصیف کرده‌اند. احدی او را به کذب یا وضع وصف نکرده است بلکه درباره وی گفته‌اند: در حدیث ضعیف است یا مضطرب الحدیث، یا لین الحدیث است و از این قبیل توصیفات.

آنان خود در سبب این توصیف گفته‌اند: لیث در آخر عمر دچار اختلاط شد. همین سبب شده تا به او ایراد گیرند یا تضعیف کنند. بلکه او را توثیق کرده و در وصف وی گفته‌اند: صدوق است و صاحب سنت و صالح و عابد و مانند آن…

این دلالت دارد که لیث فی نفسه از مردمان پست و فرومایه نیست. در این‌جا دسته‌ای از سخنان رجالیان اهل سنت درباره لیث را به نقل از متن و حاشیه کتاب تهذیب التهذیب می‌آوریم:

ذهبی: لیث، یکی از عالمان است و کوفی.

ابن حجر در تقریب التهذیب: صدوق است، در پایان عمر به اختلاط افتاد و حدیث خود را تشخیص نمی‌داد، از این رو رها شد.

عجلی: جائز الحدیث است.

ابن معین: منکر الحدیث است و صاحب سنت.

عثمان بن ابی شیبه: صدوق و ضعیف الحدیث.

ابن شاهین: در شمار ثقات است.

ساجی: صدوق است و قدری ضعیف، بد حفظ بود و بسیار اشتباه می‌کرد.

بزار: یکی از عابدان بود جز این‌که به اختلاط دچار شد. در نتیجه حدیث وی مضطرب گشت. اهل علم به این سبب به وی ایراد گرفته‌اند و الّا احدی را نمی‌شناسیم که حدیث او را ترک کرده باشد.

ابن سعید: مردی صالح و عابد بود… ضعیف الحدیث بود…

سپس گوید: وی از عطاء، طاووس و مجاهد سؤال می‌کرد. سپس در این باره اختلاف می‌کردند. آن‌گاه روایت می‌کرد که آنان اتفاق نظر دارند اما تعمدی نداشت.

ابن حبان: در آخر عمر، دچار اختلاط شد. از این رو سندها را قلب می‌کرد و روایات مرسل را مرفوع می‌گفت…

دار قطنی: صاحب سنت است، حدیثش نوشته می‌شود، فقط جمع میان عطاء و طاووس و مجاهد را بر وی انکار کرده‌اند…

از یحیی بن معین درباره وی سؤال کردند؛ گفت: اشکالی ندارد.

ابن عدی: احادیث صالحی دارد، شعبه و ثوری از او روایت کرده‌اند و با وجود ضعفی که در او است، حدیثش نوشته می‌شود.

محمد: صدوق نیست؛

فضیل بن عیاض: لیث داناترین اهالی کوفه به مناسک بود.

ابن ابی حاتم از پدرش درباره او سئوال کرد: گفت:

روایت لیث از طاووس نزد من بهتر است از حدیث سلمه بن وهرام از طاووس.

گفتم: مگر نه آن است که درباره لیث سخن گفته‌اند؟

گفت: در این باره از سلمه، مشهورتر نیست و کسی را نمی‌شناسیم که از سلمه روایت کرده باشد مگر ابن عیینه و ربیعه.

این عبارات و سخنانی که دیگر مانند آن، می‌‌رساند که اختلاط لیث در پایان عمر سبب شد تا درباره حدیث وی سخن گویند، اما چنان‌که دیدید، خودش را به اجل اوصاف توصیف کرده‌اند.

حال اگر اطمینان حاصل آید که آنچه روایت کرده، پیش از اختلاط است خصوصاً که صحت آن از طرق دیگر ثابت شود، مثل روایت عبدالله بن حسن، از بعضی از افراد خانواده‌اش، از ابورافع و همچنین دیگر روایات از طرقی که بیهقی در دلائل النبوه و صاحب امتاع الاسماع در کتاب خود آورده‌اند، روایت صحیح خواهد بود و راویان آن از مردمان پست و فرومایه نخواهد بود و نه انقطاعی در آن باشد و نه جهالتی و نه جز آن.

۵ – دانشمندان بیان کرده‌اند که تعدد حدیث از شواهدی شمرده می‌شود که آن را به درجه حسن می‌رساند.[۱۴]

زرقانی گوید:… از جمله قواعد است ک تعدد طرق می‌رساند: حدیث اصل و اساسی دارد.[۱۵]

۶ – توصیف راویان این حدیث مورد بحث به مردمان پست و فرومایه یعنی چه؟ در حالی که این افراد در میان راویان حدیث دیده می‌شوند: جعفر بن محمد از پدرانش علیه السّلام، عبدالله بن حسن و شماری دیگر که همین ایرادکنندگان به آنان اعتماد دارند و آن‌ها را به اوصاف حمیده توصیف و با ذکر جمیل ستوده و تعظیم می‌کنند!

۷ – راویان این قضایا و کسانی که آن را در مجامع حدیثی و تاریخی خود تدوین کرده‌اند و البته از سایر مکاتب غیرشیعه هستند، آن را به اختیار و انتخاب خود روایت و تدوین کرده‌اند نه به دستور و سفارش دیگری.

سندهایی هم برای آن بیان کرده‌اند که مردانی در سند دیده می‌شوند که هم از دیدگاه اینان محترم هستند و هم به آنان اعتماد دارند و هم معالم دین خود را از آنان می‌گیرند. آیا معقول تواند بود که این افراد از زبان خویش دروغ بگویند و روایات جعلی و ساختگی به آنان نسبت دهند؟!

پس چگونه است که اگر همین راویان از شمار کسانی باشند که دوست ندارند فضایل و کرامات علی بن ابی طالب علیه السّلام بیان و اظهار شود؟! چنان‌که اگر هم فضیلتی از او روایت کنند، که ظهور شهرت و شیوع آوازه، فضیلت آن را به نقل و روایت آن وادار کرده باشد و راهی برای تجاهل در قبال آن نبینند؛ زیرا نادیده گرفتن چنین فضیلتی و روایت آن، موجب خواهد شد که اعتماد به دانش، احاطه و صحت معارف آنان تضعیف شود.

در عین حال تلاش می‌کنند به قدر امکان در آن ایجاد ابهام و ایهام کنند. در مقابل سعدی وافری دارند تا رقبای علی علیه السّلام را به نشان‌های افتخار آراسته سازند و فضایل و کراماتی را برای آنان ردیف نمایند!

این موضوع بر احدی از آنان هک کوچک‌ترین شناختی از حدیث و تاریخ ندارند، پوشیده نباشد…

در پایان، چقدر این سخن شاعر موافق حال ماست که که سرود:

و مکارم شهد العدو بفضلها         و الفضل ما شهدت به الاعداء

 

قدرت ربانی و قوت جسمانی

روایت می‌کنند که علی علیه السّلام فرمود:

در قلعه خیبر را به قوت جسمانی نکندم بلکه به قدرت ربانی، آن را از جا درآوردم.[۱۶]

در متن دیگری آمده است:

عمر در سؤالی از علی علیه السّلام پرسید:

یا اباالحسن؛ در قلعه را جانانه (منیع) کندی در حالی که سه روز در اثر بیماری، نحیف و ضعیف بودی. آیا آن را با قدرت بشری کندی؟!

علی علیه السّلام فرمود: در قلعه را به قوت بشری از جا نکندم لیکن آن را به قدرت ربانی و جانی که به لقای پروردگارش مطمئن و راضی است، از جا درآوردم.[۱۷]

در نامه امام علی علیه السّلام به سهل بن حنیف آمده است:

به خدای سوگند؛ در خیبر را به قوت جسمانی و حرکت غذایی از جا نکندم و چهل ذراع به پشت سرم نینداختم لیکن به تأیید قدرت ملکوتی و جانی که به نور پروردگارش روشن است؛ و نسبت من به احمد همچون نسبت نور به نور است…[۱۸]

چند نکته:

۱ – به رغم آن‌که علی علیه السّلام بزرگ‌ترین دستاورد را در فتح خیبر و کندن در قلعه محقق ساخته است و آن را سپر خود کرد و روی دست گرفت و پل عبور افراد ساخت… اما نه این کار را به خود نسبت می‌دهد و نه ادعا می‌کند که این کار را به قوت و توان شخصی انجام داده است بلکه آن را به قدرت ربانی پروردگار متعال منسوب می‌دارد… بدین ترتیب هم به نفس خود تلقین و تفهیم کرد و هم در شکست نفس و تواضع در قبال پروردگار متعال و خضوع و تسلیم در برابر ذات لا یزال الهی، درسی عملی به مردم داد.

۲ – علی علیه السّلام با این سخن، مردم را از غلو در مورد خویش دور داشت؛ زیرا هرگونه توجیهی را از دست آنان گرفت تا نتوانند در علی علیه السّلام راه غلو در پیش گیرند. آن حضرت به حفظ صفای فکر و زلالی عقیده همگان اهتمام می‌ورزید؛ چنان‌که به همه تفهیم کرد: نباید بر پایه ظاهر امور قضاوت کرد بلکه باید درباره آن تأمل، تدبر و اندیشه کرد و امور را در مواضع صحیح آن قرار داد.

۳ – علی علیه السّلام توضیح داد که اطمینان و رضای به لقای خداوند سبحان، عنصر مؤثر در زمینه فداکاری و جهاد است اما اگر انسان وابسته به دنیا و مخلد به زمین بماند، هرگز نخواهد توانست چیزی را محقق سازد بلکه همواره در ضعف و گریز و سستی عمیق و یأس کشنده و خفت و خواری در دنیا و خسران در آخرت روزگار خواهد گذراند.

 

سرود آسمانی در خندق

روایت کرده‌اند:

وقتی علی علیه السّلام مرحب خیبیری را از میان به دو نیم کرد، جبرئیل شگفت‌زده از آسمان فرود آمد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله به او گفت: از چه چیزی تعجب می‌کنی؟

گفت: فرشتگان در پرستش‌گاه‌های آسمان فریاد می‌زنند:

لا سیف الا ذوالفقار        و لا فتی الا علی[۱۹]

احمد بن حنبل نیز روایت کرده که در آن روز (فتح خیبر) فریادی از آسمان شنیدید که می‌گفت:

لا سیف الا ذوالفقار        و لا فتی الا علی

حسّان بن ثابت از رسول خدا صلّی الله علیه و آله اجازه می‌خواست که شعری بسراید. حضرت اجازه فرمود و او سرود:

جبرئل نادی معلنا         و النقع لیس بمنجلی

و المسلمون قد احدقوا    حول النبی المرسل

لا سیف الا ذو الفقار       و لا فتی الا علی [۲۰]

جبرئیل با صدای بلند فریاد زد:

در حالی که گرد و غبار میدان جنگ برطرف نشده بود.

و در حالی که مسلمان‌ها حلقه زده بود در پیرامون پیامبر مرسل، شمشیری غیر از ذوالفقار نیست و جوانمردی جز علی وجود ندارد.

سبط بن جوزی گوید:

اگر گفته شود: این لفظ را تضعیف کرده‌اند که می‌گوید: لا سیف الا ذوالفقار گوییم: آنچه که بیان کرده‌اند این است که این واقعه در احد بود. در حالی که ما می‌گوییم: این حادثه در خیبر بود.

احمد بن حنبل در روایت دیگری، از عبدالله بن عبّاس آورده که در جنگ احد، وقتی علی علیه السّلام طلحه بن ابی طلحه پرچم‌دار مشرکان را کشت، کسی از آسمان فریاد کشید:

لا سیف الا ذوالفقار        و لا فتی الا علی

گویند: عیسی بن مهران در سند این روایت است که درباره او حرف و حدیث باشد. گویند: شیعه بود.

اما احدی از عالمان در واقعه خیبر ایراد نگرفته است.[۲۱]

برخی نیز این واقعه را مربوط به جنگ بدر می‌دانند اما روایت نخست درست‌تر است.

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج ۶، علامه سید جعفر مرتضی عاملی.


[۱]– تاریخ الخمیس، ۲/۵۱٫

[۲]– سیره حلبی، ۳/۳۷٫

[۳]– سیره ابن هشام، ۳/۱۷۵؛ تاریخ الامم و الملوک، ۳/۳۰؛ سبل الهدی و الرشاد، ۵/۱۲۸؛ الاصابه، ۲/۵۰۲؛ تذکره الخواص، ۲۷؛ البدایه و النهایه، ۴/۱۸۵؛ ذخائر العقبی، ۷۴۰۷۵؛ الریاض النضره، ۱/۱۸۵-۱۸۸؛ معارج النبوه، ۲۱۹؛ سیره حلبی، ۳/۳۷؛ تاریخ الخمیس، ۱/۵۱؛ مسند احمد، ۶/۸٫

[۴]– بحار الانوار، ۲۱/۲۲؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ۱/۲۰۷؛ مدینه المعاجز، ۱/۱۷۷٫

[۵]– تاریخ الخمیس، ۲/۵۱؛ ر.ک: سیره حلبی، ۳/۳۷٫

[۶]– سیره حلبی، ۳/۳۷؛ تاریخ الخمیس، ۲/۵۱؛ سبل الهدی و الرشاد، ۵/۱۲۸؛ الاصابه، ۲/۵۰۲؛ البدایه و النهایه، ۴/۱۸۴٫

[۷]– سبل الهدی و الرشاد، ۵/۱۲۸-۱۲۹؛ دلائل النبوه، بیهقی، ۴/۲۱۲؛ سیره ابن هشام، ۳/۹۰؛ البدایه و النهایه، ۴/۱۸۹؛ سیره حلبی، ۳/۳۷؛ ر.ک: تذکره الخواص، ۲۷؛ الریاض النضره، ۱/۱۸۵-۱۸۸؛ معارج النبوه، ۲۱۹؛ تاریخ الخمیس، ۲/۵۱؛ بحار الانوار، ۲۱/۱۹؛ المجالس و الاخبار، ۶٫

[۸]– سبل الهدی و الرشاد، ۵/۱۲۸-۱۲۹؛ دلائل النبوه، بیهقی، ۴/۲۱۲؛ سیره ابن هشام، ۳/۹۰؛ البدایه و النهایه، ۴/۱۸۹؛ سیره حلبی، ۳/۷۳؛ ر.ک: تذکره الخواص، ۲۷؛ الریاض النضره، ۱/۱۸۵-۱۸۸؛ معارج النبوه، ۲۱۹؛ تاریخ الخمیس، ۲/۵۱؛ بحار الانوار، ۲۱/۱۹؛ المجالس و الاخبار، ۶٫

[۹]– تاریخ الخمیس، ۲/۵۱؛ ر.ک: تحف العقول، ۳۴۶

[۱۰]– بحار الانوار، ۲۱/۱۹؛ ۴۱/۲۸۱؛ الارشاد، ۱/۱۲۸؛ مناقب آل ابی طالب، ۲/۱۲۶؛ مدینه المعاجز، ۱/۱۷۵٫

[۱۱]– معارج النبوه، ۲۱۹، ۳۲۳٫

[۱۲]– بحار الانوار، ۲۱/۱۹؛ مناقب آل ابی طالب، ۲/۷۸؛ ر.ک: سیره حلبی، ۳/۳۷٫

[۱۳]– سیره حلبی، ۳/۳۷٫

[۱۴] – ر.ک: نسیم الریاض، ۳/۱۰-۱۱٫

[۱۵]– شرح المواهب اللدنیه، ۶/۴۹۰٫

[۱۶]– تاریخ الخمیس، ۲/۵۱٫

[۱۷]– بحار الانوار، ۲۱/۴۰٫

[۱۸]– امالی، صدوق، ۳۰۷؛ بحار الانوار، ۲۱/۲۶٫

[۱۹]. بحار الانوار، ۲۱/۴۰؛ حلیه الابرار، ۲/۱۶۲؛ احقاق الحق، ۸/۳۱۹؛ مجمع النورین، ۱۷۸؛ ۱۹۴٫

[۲۰]– ر.ک: الاحتجاج،؛ ۱/۱۶۷؛ نهج الایمان، ۱۷۷؛ شرح احقاق الحق، ۶/۱۷؛ سیره ابن هشام ، ۳/۵۲؛ الغدیر، ۲/۵۹؛ ۷/۲۰۵؛ تذکره الخواص، ۱۶٫

[۲۱]– الغدیر، ۲/۶۰؛ تذکره الخواص، ۱۶٫