تعابیری پرمحتوا

از عبیدالله بن عبّاس:

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: مردی را خواهیم فرستاد که هرگز خداوند او را خوار نمی‌کند و خداوند و رسول او را دوست دارد.

گوید: شماری از مردم برای این کار، گردن فراز کردند.

فرمود: علی علیه السّلام کجاست؟!

گفتند: درمیان بار است و گندم آرد می‌کند.

فرمود: احدی از شما نبود که آرد کند؟!

گفت: علی علیه السّلام در حالی آمد که چشمانش چنان درد می‌کرد که تقریباً جایی نمی‌دید.

گفت: پیامبر صلّی الله علیه و آله در چشمان علی علیه السّلام تف کرد. سپس پرچم را سه بار تکان داد و به علی علیه السّلام سپرد، تا این‌که علی علیه السّلام صفیه دختر حی بن اخطب را آورد…[۱]

 

چند نکته مهم

الف) در جای دیگری از همین کتاب درباره این سخن رسول خدا صلّی الله علیه و آله بحث کرده‌ایم که درباره علی علیه السّلام فرمود: «خداوند، او را خوار نمی‌کند.» آنچه در آن‌جا گفته‌ایم، کافی است.

ب) وقتی علی علیه السّلام به سبب درد چشم در میان بار نشسته بود، گندم آرد می‌کرد. گذشت که شدت این درد چنان بود که تقریباً توان دید نداشت.

ملاحظه می‌کنید که علی علیه السّلام در چنین لحظات سخت و دردناکی هم بیکار نمی‌نشست تا دیگران در خدمت او باشند بلکه مشغول انجام وظیفه‌ای شد که در چنین حالتی توان انجام آن را داشت و می‌توانست خدمت به نیروهای رزمنده در راه خدا محسوب شود.

مردم او را سرگرم این کار رها کردند و به سرعت خود را به حضور رسول خدا صلّی الله علیه و آله رساندند، بدان امید که افتخار پرچم‌داری سپاه را هنگامی یدک کشند که دانستند: نشان‌های افتخار مهمی در آن نهفته است و آنان را شایسته مناصب مهم می‌سازد و در مراتبی قرار می‌دهد که همواره رؤیای آن را در سر می‌پروراندند و از جمله از زبان رسول خدا صلّی الله علیه و آله شنیدند که به زودی خداوند خیبر را به دست حامل این پرچم خواهد گشود.

آری، به مجلس رسول خدا صلّی الله علیه و آله شتافتند و برای گرفتن پرچم گردن فراز کردند، در حالی که اندکی قبل از میدان جنگ گریخته بودند.

آیا از این نکته غافل بودند که خداوند متعال فتح را به دست کسی نصیب می‌کند که به دشمن حمله می‌برد و از مقابل خصم نمی‌گریزد: کرّار غیر فرّار؟!

چه کسی بود که خداوند و رسول از همگان و حتی از خودش برای او عزیزتر بود؟!

چه کسی جان خود را در راه رضای خدا و رسول چنان فدا کرد که حبیب آن دو شده بود؟!

چه کسی پرچم‌داری را کاسبی دنیوی نمی‌دانست بلکه یک عطیه الهی می‌خواند و می‌گفت:

اللهم؛ لا مانع لما اعطیت؟![۲]

چه کسی با فرمان رسول خدا صلّی الله علیه و آله مخالفت نمی‌کرد، حتی در مواردی که بسیاری از مردم آن را شکلی یا امری عادی تلقی می‌کردند؟!

چنان‌که وقتی به او فرمود: برو و به راست و چپ توجه نکن، اندکی رفت و ایستاد و به چپ و راست رو نکرد و از رسول خدا صلّی الله علیه و آله پرسید: برای چه چیز با آنان بجنگم؟! یا: برای چه با مردم بجنگیم؟! واضح است که التزام عمل به اوامر پیامبر صلّی الله علیه و آله و اجرای دقیق آن، چیزی است که می‌بایست بدان متعهد بود و تخلف از آن به هیچ روی روا نباشد و همین التزام و تعهد است که قلب پیغمبر صلّی الله علیه و آله را شاد و مسرور می‌کند.

ج)‌ به همین سبب که اجازه دادند علی علیه السّلام گندم آرد کند و خود را به سرعت به چیزی رساندند که آن را کاسبی و امتیازی دنیوی می‌دانستند، رسول اکرم صلّی الله علیه و آله آنان را سرزنش کرد تا بر لزوم شناخت منزلت مردان و رعایت حق هر کس تأکید ورزد. مهم‌تر آن‌که هر کاری را به فرد مناسب همان کار واگذارد. بنابراین نباید کاری چون آرد کردن گندم، یا سقایی نیرو را به فرماندهان یا علمای ربانی امت واگذاشت. این کار به معنی هدر دادن نیروها و تعطیلی توانمندی است، خصوصاً که در اوقات سخت و صعب باشد و در شرایطی حساس و سرنوشت‌ساز.

د) دوباره درباره متونی که اسامی فراریان خیبر را کتمان می‌کند، می‌پرسیم: چرا به عمد تلاش می‌کردند مردم را از این موضوع جاهل نگه دارند؟!

آیا این کار از مصداق‌های خیانت به امت و تدلیس امور نیست؟! به نظر ما تدلیسی است که زیان بس شدیدی به امت می‌زند و تأثیری شگرف و عظیم  بر آیین دارد.

فلسفه جنگ

در مورد پرسش علی علیه السّلام از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله که سؤال کرد: برای چه چیز با آنان بجنگیم؟ نکاتی را به اختصار بیان می‌کنیم:

الف) شاید پرسش علی علیه السّلام از هدف جنگ، بسیاری از صحابه پیرامون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و کسانی را غافلگیر کرده باشد که بیشترشان برای کسب غنیمت، یا منصب و شهرت، یا امارت می‌جنگیدند تا برای تحمیل اسلام از راه قهر و قدرت بر مردمان.

علی علیه السّلام قصد داشت به همگان تفهیم کند که می‌بایست کارهای انسان هدفمند باشد و هدف هر کاری، از حیث اهمیت و نیز حساسیت آثار در سطح همان عمل باشد.

ب) از سوی دیگر قابل ملاحظه است که نفرمود: با آنان می‌جنگیم که مسلمان شوند بلکه گفت: با آنان می‌جنگیم تا مثل ما باشند…

شاید سبب آن باشد که اگر واژه مسلمان را به کار می‌‌برد، پاسخ بلی یا خیر بود، لیکن وقتی گفت: مثل ما باشند، نیاز افتاد که سطح مثلیت مطلوب را توضیح دهد و این‌که: مطلوب نخست، مرتبه‌ای است که موجب حفظ خون مردمان شود اما سایر مراتب و درجات با سعی مداوم افراد بر حسب حال، قدرت و طبیعت تفکرات خود آنان حاصل می‌آید.

آنچه خون مردم به موجب آن حفظ می‌شود، عبارت است از شهادت به یکتایی خداوند متعال و رسالت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله، همان که به شهادتین معروف است.

شناخت تکلیف

اهمیت دارد که در همین جا در برابر این سخن رسول خدا صلّی الله علیه و آله توقف کنیم که در پاسخ علی علیه السّلام فرمود: «حقی را که از خداوند متعال و رسول بر آنان واجب است، به آنان معرفی کن.»

این تعریف تکلیف، هم زمان با دعوت مردم به اسلام انجام می‌شود و دلالت دارد که هدف از دعوت آنان اکراه و اجبار افراد به پذیرش دین، تحمیل بدون مناقشه آیین بر مردمان نباشد بلکه دعوتی است مستند به اقناع و با تکیه بر اقامه حجت و روشنگری و معرفی تکالیف و آنچه باید انجام داد.

 

حق خدا و رسول

این سخن رسول خدا صلّی الله علیه و آله که در فقره قبلی آوردیم، متضمن این نکته است که آن حضرت از علی علیه السّلام خواست که در ابتدای کار،؛ حق خداوند متعال بر مردمان را که توحید، عبادت و اطاعت است؛ به آنان معرفی کند نه این‌که اوامر و نواهی خداوند را به آنان بشناساند. این کار مرحله بعدی است که خود می‌بایست برای دستیابی آن تلاش کنند.

همچنین از علی علیه السّلام نخواست که چیزی را به مردم معرفی کند که نفع آن به شخص رسول اکرم صلّی الله علیه و آله به عنوان شخص عاید است. پیغمبر صلّی الله علیه و آله از آنان چیزی برای خود نمی‌خواست بلکه از علی علیه السّلام خواست که حق رسول خدا صلّی الله علیه و آله را با صفت رسالت و نبوت به آنان معرفی کند.

این حق عبادت است از آن‌که سخنان و پیام پیامبران صلّی الله علیه و آله را بپذیرند، او را گرامی بدارند، یاری کنند، به رسالت او گواهی دهند و بدان اعتراف نمایند.

پاداش هدایت

رسول خدا صلّی الله علیه و آله در تعقیب کلام خود، توجیه کریمانه و بس عظیمی دارد. آن‌جا که می‌گوید:

لأن یهدی الله بک رجلاً خیرٌ لک من حمر النعم.

اگر خداوند یک نفر را به وسیله تو هدایت کند، برای تو از داشتن شتران سرخ موی بهتر است.

هدف حضرت آن بود که به همگان تفهیم کند: مسئولیت آنان، هدایت مردم است و این عظیم‌ترین خیری است که باید همت‌ها بدان مصروف شود و همگان عزم خود را برای انجام آن جزم کنند. بنابراین نباید که همت آنان، کسب غنیمت و کنیزک و نیل به مناصب و مقامات، یا فتح حصون و قتل رجال باشد بلکه باید همه همت اینان قبل از هر چیز برای فتح قلوب به کار گرفته شود و آن‌گاه که دژها چون قفل‌هایی بر قلوب قرار گرفتند، باید که آن را درهم کوبید و نابود کرد و همه قفل‌ها را از آن زدود.

همچنین در روایت است که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله به علی علیه السّلام فرمود:

لأن یهدی الله بک نسمه (رجلاً) خیر لک ممّا طلعت علیه الشّمس.[۳]

اگر خداوند یک نفر (یا یک مرد) را به وسیله تو هدایت کند، برای تو از آنچه خورشید بر آن می‌تابد، بهتر است.

این سخن و آن کلام رسول خدا صلّی الله علیه و آله توجه می‌دهد که از دیدگاه اسلام، حقیقت ارزش انسان تا چه پایه است؛ چنان‌که اگر یک نفر، خواه مرد یا زن، کوچک یا بزرگ، به وسیله تو هدایت شود، از هر آنچه خورشید بر آن می‌تابد، بهتر است…

این بدان معنی است که هر گونه جنگی که در اسلام تشریع شده، بر وفق و از طریق همین نظریه تشریع گردیده است؛ زیرا در دین خداوند سبحان و متعال، جایی برای تناقض و اختلاف نباشد. هدف این تشریع، حفظ بشریت است و نابودی مراکز خطر و ریشه کنی جرثومه‌های سرطانی که راهی برای بازگشت آنان به زندگانی نیست.

 

 

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج ۶، علامه سید جعفر مرتضی عاملی.


[۱]. مسند احمد، ۱/۳۳۱؛ الخصائص الکبری، نسائی، ۸، ۶۳؛ المستدرک علی الصحیحین، ۳/۱۳۲؛ کفایه الطالب، ۱۱۶؛ العمده، ۸۵، ۲۳۸؛ ذخائر العقبی، ۸۷؛ حلیه الابرار، ۲؛ بحار الانوار، ۳۸/۲۴۱؛ ۴۰/۵۰؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۱۱۲، ۲۹۲؛ المراجعات، ۱۹۶؛ الغدیر، ۱/۵۰؛ ۳/۱۹۵؛ مواقف الشیعه، ۳/۳۹۳؛ سیر اعلام النبلاء، ۳/۶۸؛ الاصابه، ۴/۴۶۷؛ البدایه و النهایه، ۷/۳۷۴؛ المناقب، خوارزمی، ۱۲۵٫

[۲]. صحیح مسلم، ۷/۱۲۱؛ مسند طیالسی، ۳۲۰؛ التاج الجامع للاصول، ۳/۳۲۶؛ مسند احمد، ۲۳۸۴؛ صحیح بخاری، ۷/۵۴۴؛الخصائص الکبری، ۱/۲۵۱-۲۵۲؛ خصائص امیر المؤمنین (علیه السّلام)، نسائی، ۷؛ ذخائر العقبی، ۷۴-۷۵؛ ینابیع الموده، ۱/۱۵۴؛ بحار الانوار، ۳۹/۱۲-۱۳؛ شرح صحیح مسلم، نووی، ۱۵/۱۷۶؛ الدیباج علی صحیح مسلم، ۵/۳۸۷؛ شرح اصول الکافی، ۶/۱۳۶؛ ۱۲/۴۹۴؛ تاریخ الخمیس، ۲/۴۸٫

[۳]– ر.ک: بحار الانوار، ۱/۲۱۶؛ ۱۹/۱۶۷؛ ۲۱/۳۶۱؛ ۳۲/۴۴۸؛ ۹۷/۳۴؛ ۱۰۱/۳۶۴؛ مختلف الشیعه، ۴/۳۹۴؛ منتهی المطلب، ۲/۹۰۴؛ تذکره الفقهاء، ۱/۴۰۹؛ ۹/۴۴؛ کشف اللثام، ۲/۱۹۶، ۲۷۶؛ ریاض المسائل، ۱/۴۸۶؛ ۷/۴۹۳؛ النوادر، راوندی، ۱۴۰؛ اقبال الاعمال، ۲/۵۸؛ الیقین، ۱۴؛ المستدرک علی الصحیحین، ۳/۵۶۸؛ مجمع الزوائد، ۵/۳۳۴؛ المعجم الکبیر، ۱/۳۱۵، ۳۳۲؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ۴/۱۴؛ الجامع الصغیر، ۲/۴۰۱؛ کنزل العمّال، ۱۰/۱۵۶؛ ۱۳/۱۰۷؛ السیر الکبیر، ۱/۷۸؛ الثقات، ۲/۱۲۲؛ سبل الهدی و الرشاد، ۶/۲۳۸٫