برخی برآنند تا بگویند، سعد بن ابی وقاص هم در میدان جنگ احد خودی از خود نشان داده که پیامبر صلیاللهعلیهوآله به خاطر آن، او را با جمله حیرت انگیز «پدر و مادرم به فدایت» خطاب کرده است. جملهای که علی علیهالسلام دربارهاش فرموده است:« پیامبر صلیاللهعلیهوآله جز سعد، آن را برای هیچ کس خطاب نکرده است.» حال وقتی ما به سوابق سعد نظر میافکنیم، در صحت این ماجرا و نیز در صحت جمله منقول از علی علیهالسلام تردید میکنیم. علامه سید جعفر مرتضی عاملی در صفحات ۲۰۶ تا ۲۱۳ جلد ۳ کتاب الصحیح من سیره الامام علی علیهالسلام ، مفصلاً این روایات را آزموده است که در نهایت نظر به کذب این روایات میدهند. این نگاره، شمّهای از بحث مفصل علامه است. تهیه و تنظیم: مرتضی میرکو.
عدهای ماجرایی را بدین صورت نقل میکنند: در جنگ احد سعد بن ابی وقاص در برابر پیامبر با کمانش تیر میانداخت. و پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز به او تیر میداد. او آنقدر تیر پرتاب کرد تا کمانش شکست. در این هنگام پیامبر صلیاللهعلیهوآله به او فرمود:« پدر و مادرم به فدایت. تیراندازی کن.»[۱]
و علی علیهالسلام نیز درباره آن میفرماید:« رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هیچ کس دیگری را همانند سعد بن ابی وقاص خطاب نکرد.»[۲]
اما ما میگوییم:
بیشک چنین ماجرایی کذب محض است. چراکه:
۱٫چرا مشرکین در تمام این مدت صبر کردند و اجازه دادند تا سعد به روی آنها آنقدر تیر بیندازد تا کمانش شکسته شود؟ چرا برای جلوگیری از تیراندازیش با او مقابله نکردند؟
آیا تیرهای سعد به سمتشان نمیرسید؟
آیا تیرهای سعد به آنها برخورد نمیکرد؟
یا آنها از تیر رس سعد دور بودند و تیراندازی او تأثیر چندانی بر آنان نداشت.
اگر این چنین بود پس چرا تیر اندازیاش را ادامه داد و در این کار زیاده روی کرد؟
پس تیراندازان مشرکین که تعدادشان خیلی بیشتر از تیراندازان مسلمین بود، کجا بودند تا با او مقابله به مثل کنند؟
آیا مشرکین تیر و کمانشان تمام شده بود که سعد را رها کرده بودند؟
چرا حتی نام یک نفر از کسانی که تیر سعد به آنها اصابت کرده، در تاریخ ثبت نشده است؟
- روایت امیرالمؤمنین، بیانگر آن است که این فضیلت مختص سعد میباشد. یعنی تنها او بود که پیامبر صلیاللهعلیهوآله بدو گفته بود «پدر و مادرم به فدایت.» ولی از طرف دیگر نیز بیان حضرت برای اثبات مدلولشان کافی نیست. چراکه نشنیدن ربطی به عدم صدور ندارد. پس علی علیهالسلام باید از اصحاب دیگر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله سؤال میکرد:« آیا پیامبر صلیاللهعلیهوآله این جمله را به شخص دیگری خطاب کرده است؟» بالأخره ممکن است دیگران از پیامبر صلیاللهعلیهوآله چنین جملهای شنیده باشند. به خصوص که خود آنان نقل کردهاند که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در روز فتح قلعههای بنی قریظه خطاب به زبیر فرمودهاند:« ای زبیر پدر و مادرم به فدایت![۳]»[۴]
شاید شما بگویید که ماجرای سعد پیش از ماجرای زبیر رخ داده است. بنابرین به قول علی علیهالسلام، خللی وارد نمیشود. چون ما میگوییم: پیامبر صلیاللهعلیهوآله تا آن روز این جمله را به کسی خطاب نکرده بود.
اما ما میگوییم:« درست است که ماجرای سعد پیش از ماجرای زبیر رخ داده است اما علی علیهالسلام این جمله را بعد از سالیانی هنگام مرور واقعه احد ذکر میکنند. بنابرین فرمایش ایشان هم بر قبل و هم بر بعد احد دلالت میکند.»
- بیشک سعد بن ابی وقاص و دیگران شایسته افتخاراتی که آنها برایشان رقم زدهاند، نبودند. چراکه او از دشمنان امیرالمؤمنین علیهالسلام بود. تا آنجا که امیرالمؤمنین علیهالسلام به والی مدینه نوشت:« سعد، چیزی از غنائم جنگی را به من نداده است.»[۵]
ونیز هنگامی که علی علیهالسلام خواست سهم خود را از غنائم جنگی بستاند، سعد بعد نطق طولانیش، علی علیهالسلام را رد کرد و چیزی را به ایشان نداد.[۶]
هنگامی هم که عمار سعد را به بیعت با علی علیهالسلام فرا خواند، واکنش بدی از خود نشان داد و حرف زشتی را به او زد زد. [۷] عمار نیز که مقام والا و جلالت کبیری داشت، در ماجرای بیعت سعد با امیرالمؤمنین او را مورد عتاب خود قرار داد. چراکه او از بیعت خودداری کرد و گفت:« اگر امیرالمؤمنین به او شمشیر دو لبی عطا کند که در هنگام منازعه حق و باطل به سخن آید، با ایشان بیعت خواهد کرد.» [۸]
همو بود که در زمان خلافت عمر از بیت المال، مالی را برداشت که آن را باز نگرداند. همین کارش باعث شد که خلیفه او را از عراق عزل کرده و مالش را نیز تقسیم کند.[۹]
او جزو کسانی بود که از علی علیهالسلام کناره گرفت و با او بیعت نکرد. علی علیهالسلام نیز در حالی که از کنارش عبور کرد، فرمود:« و لَو عَلمَ اللّه فِیهم خیراً لأسمَعهُم و لَو أسمَعَهُم لَتَوَلَّوا وَّ هُم مُعرِضُون »[۱۰] (اگر خداوند در آنان [نسبت به پذیرش هدایت، شایستگی و] خیری را میدید، یقیناً آنان را شنوای [حقایق و معارف] میکرد. و اگر آنان را [با همین حال عنادی که دارند] شنوا کند، باز هم از حق روی میگردانند.)[۱۱]
و نیز سعد جزو شورای شش نفرهای بود که عمر آن را برای تعیین خلیفه پس از خود تشکیل داده بود. سعد در آنجا حق را به پسر عمش یعنی عبدالرحمن بن عوف، واگذار کرد.[۱۲]
اهل کوفه نیز از عمر شکایت کردند که او نماز را درست نمیخواند.[۱۳]
بنابرین شاید انحراف سعد از علی علیهالسلام باعث شد تا دشمنان امیرالمؤمنین چنین مقامی را برای او جعل کرده و اینگونه برایش کراماتی را وضع کنند.
[۱]. المغازی للواقدی ج۱ ص۲۴۱ ؛ السیره الحلبیه ج۲ ص۲۲۹ / (ط دار المعرفه) ج۲ ص۵۰۶ ؛ تفسیر البغوی ج۱ ص۳۵۷ ؛ تفسیر الآلوسی ج۴ ص۷۲ ؛ إمتاع الأسماع ج۵ ص۷۱ ؛ سبل الهدى والرشاد ج۴ ص۲۰۰ ؛ تاریخ الخمیس ج۱ ص۴۳۳ ؛ مجمع البیان ج۲ ص۴۰۵ ؛ تفسیر الثعلبی ج۳ ص۱۷۵ ؛ المجموع للنووی ج۱۹ ص۲۸۸ ؛ السیره النبویه لابن إسحاق ج۳ ص۳۰۷ ؛ السیره النبویه لابن هشام ج۳ ص۶۰۰ ؛ المستدرک للحاکم ج۳ ص۲۶ / ج۲ ص۹۶ ؛ مکارم الأخـلاق لابن أبی الدنیـا ص۶۳ ؛ مجمع الزوائد ج۶ ص۱۱۳ ؛ تفسیر البغوی ج۱ ص۳۵۷ ؛ تفسیر القرآن العظیم ج۱ ص۴۲۴ ؛ الدر المنثور ج۳ ص۱۹۳ ؛ عیون الأثر ج۱ ص۴۱۹ ؛ عمده القاری ج۱۷ ص۱۴۸ و ۱۴۹ / ج۲۲ ص۲۰۴ / ج۱۴ ص۱۸۵ ؛ مسند أبی یعلى ج۲ ص۱۳۹ و ۹۶ و ۱۴۵ / ج۱ ص۳۳۴ ؛ المعجم الأوسط للطبرانی ج۴ ص۲۳۵ ؛ المعجم الکبیر للطبرانی ج۱ ص۱۴۳ ؛ کنز العمال ج۱۳ ص۴۱۵ / ج۱۰ ص۴۴۰ / ج۱۱ ص۶۸۹ و ۶۹۰ / ج۱۳ ص۲۱۲ و ۲۱۳ ؛ تاریخ مدینه دمشق ج۲۰ ص۳۰۸ و ۳۰۹ و ۳۱۳ ؛ تهذیب الکمال ج۱۵ ص۲۰۷ ؛ سیر أعلام النبلاء ج۱ ص۹۹ ؛ تاریخ الأمم والملوک ج۲ ص۱۹۸ ؛ الکامل فی التاریخ ج۲ ص۱۵۵ ؛ البدایه والنهایه ج۴ ص۳۰٫
[۲]. السیره الحلبیه ج۲ ص۲۲۹ / (ط دار المعرفه) ج۲ ص۵۰۷ عن المشکاه، ؛ سبل الهدى والرشاد ج۴ ص۲۰۱ و ۲۴۵ ؛ صحیح البخاری (ط دار الفکر) ج۵ ص۳۳ / ج۷ ص۱۱۶ ؛ السنن الکبرى للبیهقی ج۹ ص۱۶۲ ؛ صحیح مسلم (ط دار الفکر) ج۷ ص۱۲۵ ؛ عمده القاری ج۱۷ ص۱۴۹ ؛ المعجم الأوسط للطبرانی ج۵ ص۳۸۲ ؛ سنن ابن ماجه ج۱ ص۴۷ ؛ سنن الترمذی ج۴ ص۲۱۱ / ج۵ ص۳۱۴ ؛ فضائل الصحابه للنسائی ص۳۴ ؛ فتح الباری ج۷ ص۶۶ / ج۱۰ ص۴۶۹ ؛ مسند أبی داود ص۱۷ ؛ المصنف لابن أبی شیبه ج۷ ص۵۰۷ / ج۸ ص۴۸۵ ؛ الأدب المفرد للبخاری ص۱۷۳ ؛ کتاب السنه لابن أبی عاصم ص۶۰۰ ؛ السنن الکبرى للنسائی ج۶ ص۵۶ ؛ صحیح ابن حبان ج۱۵ ص۴۴۷ ؛ الطبقات الکبرى لابن سعد ج۳ ص۱۴۱ ؛ الکامل لابن عدی ج۱ ص۲۴۹ ؛ کنز العمال ج۱۳ ص۲۱۳ و ۴۱۶ ؛ تهذیب الکمال ج۱۰ ص۳۱۰ ؛ السیره النبویه لابن کثیر ج۳ ص۵۲ ؛ علل الدارقطنی ج۳ ص۲۱۷ و ۲۱۸ ؛ التعدیل والتجریح للباجی ج۳ ص۱۲۴۳ ؛ تاریخ مدینه دمشق ج۲۰ ص۳۱۲ و ۳۱۷ .
[۳]. هرچند صدور این جمله برای زبیر نیز محل اشکال است. چراکه زبیر در روز فتح قلعه بنی قریظه، تنها پیامبر صلیاللهعلیهوآله را از احوال آنان با خبر کرد. خوب چنین کاری مستلزم آن نیست که پیامبر خطاب به او بگوید:« پدر و مادرم به فدایت!»…
[۴]. فضائل الصحابه للنسائی ص۳۳ ؛ سبل الهدى والرشاد ج۱۱ ص۳۱۳ ؛ السیره الحلبیه (ط دار المعرفه) ج۲ ص۵۰۸ ؛ تحفه الأحوذی ج۸ ص۹۶ ؛ المصنف لابن أبی شیبه ج۷ ص۵۱۰ / ج۸ ص۵۰۳ و ص۵۰۱ ؛ کتاب السنه لابن أبی عاصم ص۵۹۶ ؛ السنن الکبرى للنسائی ج۵ ص۶۱ / ج۶ ص۵۸ ؛ الإستیعاب لابن عبد البر ج۲ ص۵۱۳ ؛ شرح العقیده الطحاویه ص۵۵۰ ؛ تاریخ ابن معین ج۲ ص۵۶ ؛ عمده القاری ج۱۶ ص۲۲۵ / ج۲۲ ص۲۰۴ / ج۱۴ ص۱۴۲ ؛ کنز العمال ج۱۳ ص۲۱۰ و ۲۱۱ و ص۲۰۶ و ۲۰۸ و ۴۷۴٫
در بعضی از روایات نیز آمده است که پیامبر این جمله را در جنگ احزاب به زبیر فرموده اند: تاریخ الإسلام للذهبی ج۳ ص۵۰۲ ؛ صحیح مسلم (ط دار الفکر) ج۷ ص۱۲۸ ؛ الأنساب للسمعانی ج۱ ص۱۳۹ ؛ الإصابه ج۲ ص۴۵۹ ؛ فتح الباری ج۱۰ ص۴۶۹ ؛ مسند أبی یعلى ج۲ ص۳۵ ؛ الطبقات الکبرى لابن سعد ج۳ ص۱۰۶ ؛ سیر أعلام النبلاء ج۱ ص۵۰ ؛ تاریخ مدینه دمشق ج۱۸ ص۳۸۰ ؛ تهذیب الکمال ج۲۸ ص۵۰۶ ؛ المعجم الأوسط للطبرانی ج۳ ص۲۸۸٫
[۵]. إختیار معرفه الرجال ص۳۹ / (ط مؤسسه آل البیت) ج۱ ص۱۹۷ ؛ قاموس الرجال ج۴ ص۴۱۲ و ۴۱۳ ؛ مستدرک الوسائل ج۱۶ ص۷۹ ؛ جامع أحادیث الشیعه ج۱۹ ص۵۲۴ ؛ مستدرک سفینه البحار ج۱ ص۱۳۶ ؛ رجال ابن داود (ط المکتبه الحیدریه) ص۴۷ ؛ التحریر الطاووسی ص۷۴ ؛ نقد الرجال للتفرشی ج۲ ص۳۰۴ ؛ جامع الرواه للأردبیلی ج۱ ص۳۵۳ ؛ الدرجات الرفیعه ص۴۴۵ ؛ طرائف المقال ج۲ ص۱۳۷ ؛ الکنى والألقاب ج۱ ص۳۰۷٫
[۶]. صفین ص۵۵۱ و ۵۵۲ ؛ قاموس الرجال ج۴ ص۳۱۳ عنه ؛ أعیان الشیعه ج۱ ص۵۱۷٫
[۷]. الإمامه والسیاسه (تحقیق الزینی) ج۱ ص۵۲ / (تحقیق الشیری) ج۱ ص۷۳٫
[۸]. عیون الأخبار لابن قتیبه ج۳ ص۱۱۱ ؛ قاموس الرجال ج۴ ص۳۱۳ و ۳۱۴ ؛ الفتوح لابن أعثم ج۲ ص۴۴۲٫
[۹]. قـامـوس الرجـال ج۴ ص۴۱۴ عن الأغـانی، وعن أنساب السمعانی ؛ الطبقات الکبرى لابن سعد ج۳ ص۱۴۹ و ص۳۰۷ ؛ کنز العمال (ط مؤسسه الرساله) ج۴ ص۴۷۷٫
[۱۰]. سوره مبارکه انفال، آیه۲۳
[۱۱]. قاموس الرجال ج۴ ص۳۱۵ و ۳۱۶ ؛ شرح نهج البلاغه للمعتزلی ج۴ ص۹ ؛ أعیان الشیعه ج۱ ص۴۴۴٫
[۱۲]. شرح نهج البلاغه للمعتزلی ج۱ ص۱۸۸ ؛ کتاب الأربعین للشیرازی ص۱۶۹ و۵۶۹ ؛ بحار الأنوار ج۳۱ ص۳۹۹ ؛ الإمام علی بن أبی طالب للهمدانی ص۷۱۵ ؛ أعیان الشیعه ج۱ ص۴۳۷ ؛ مستدرکات علم رجال الحدیث ج۴ ص۲۴ ؛ البدایه والنهایه ج۷ ص۱۶۴٫
[۱۳]. تاریخ الیعقوبی ج۲ ص۱۵۵ ؛ البدایه والنهایه (ط دار إحیاء التراث العربی) ج۷ ص۱۲۰ / ج۸ ص۸۲ ؛ تاریخ الأمم والملوک ج۳ ص۲۰۲ ؛ الأوائل ج۱ ص۳۱۰ / (ط مؤسسه الرساله) ص۵۳ ؛ الکامل فی التاریخ ج۲ ص۵۶۹ ؛ فتح الباری ج۱۱ ص۲۴۸ ؛ المصنف للصنعانی ج۲ ص۳۶۰ وفی هامشه عن البخاری عن أبی عوانه، ؛ العقد الفرید ج۶ ص۲۴۹ ؛ الثقات لابن حبان ج۲ ص۲۲۰ ؛ المعجم الأوسط للطبرانی ج۶ ص۲۰۸ ؛ تاریخ بغداد ج۱ ص۱۵۵ , تاریخ الإسلام للذهبی ج۱۰ ص۱۸۴ ؛ مسند أبی یعلى ج۲ ص۸۹ ؛ صحیح البخاری (ط دار الفکر) ج۱ ص۱۸۳ / ج۴ ص۲۱۲ ؛ مسند أحمد ج۱ ص۱۷۹ و ۱۸۰ ؛ الأذکار النوویه ص۲۷۹ .
پاسخ دهید