علمای عامه، بالاخص ابن تیمیه، در جهت تضعیف حدیث إنذارچند شبهه مطرح کردهاند که عبارتند از: ۱- در سلسله سند حدیث إنذار ، ابامریمکوفی و عبداللهبنعبدالقدوس را غیر ثقه معرفی کردهاند. ۲- در زمان حدیث إنذار، تعداد بنیعبدالمطلب، کمتر از چهل نفر بوده است. ۳- صرف اجابت پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم موجب حقِ خلافت نمیشود. همچنین اگر بیش از یک نفر دعوت پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم را اجابت میکرد، تکلیف در مورد خلیفه بعد از ایشان چه بود؟
تهیه و تنظیم: صدرا غفاری
شبهه اول؛ ضعف در سلسله سند حدیث
ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه خود، بیان کرده که سندی که طبری برای حدیث انذار در کتاب تاریخش ذکر نموده، ضعیف السند است؛ چراکه ابامریمکوفی در سلسله حدیث است و او شخصی است که جرح شده است.[۱] ابن المدینی نیز به ابامریمکوفی اتهام دروغگویی زده است.[۲]
علامه سید جعفر مرتضی در کتابشان، اشکال سندی به این روایت را در دو قسمت پاسخ می دهند:
الف: اشکال سندیای که نسبت به ابا مریم کوفی وجود دارد.
در پاسخ به این اشکال باید بگوییم که اولاً؛ اگر کسی به کتب جرح و تعدیلی که نزد اهل سنت وجود دارد مراجعه کند، متوجه خواهد شد اکثر کسانی که مورد استناد بخاری و مسلم و دیگر اصحاب صحاح و مسانید قرار گرفته اند، جرح و قدح گشتهاند، مگر اندکی از افراد که شمار آنها به صد نفر نمیرسد؛ واگر ما بخواهیم به روش ابنتیمیه عمل کنیم و هر کسی را که از جرح و قدح سالم نمانده، روایتش را قبول نکنیم، دیگر روایتی برایمان نمیماند تا بخواهیم فقه را بر اساس آن بنا کنیم. ثانیاً؛ در مورد ابا مریم کوفی از ابنعدی نقل است که او از ابنعقده شنیده که ابنعقده بسیار بسیار ابا مریم را مدح میکرد.[۳] همچنین ذهبی گفته است که ابامریم به علم و رجال، بسیار اعتنا میکرد.[۴] ثالثاً؛ علت تضعیف ابامریم را شیعی بودن او بیان کردهاند که این تهمت، ضرری به صحت حدیث نمیزند و همچنین بسیاری از اصحاب صحاح، بالاخص بخاری و مسلم از دهها شیعه حدیث نقل کردهاند که در کتاب المراجعات نام بسیاری از آنها موجود است.[۵] رابعاً؛ حدیث انذار توسط متقی هندی[۶]، اسکافی معتزلی[۷] و خفاجی در شرح الشفاء[۸]، تصحیح شده است. همچنین احمد حنبل این حدیث را در مسندش آورده و سندش را باتمام راویانش ذکر نموده و هیچ صحبتی پیرامون راویان نکرده و آنها عبارتند از: شریک، أعمش، منهال، عباد و علی علیه السلام[۹]. خامساً؛ سلّمنا که ما قبول کنیم که سند آن حدیث در بعضی کتب رجالی جرح شده است، باید گفت که طرق این حدیث مستفیض است و بعضی از آن، بعض دیگر را تقویت میکند.
ب: طعنی که به روایت ابن ابی حاتم وجود دارد، چراکه در سند این روایت عبداللهبنعبدالقدوس وجود دارد
دارقطنی اورا تضعیف کرده است.[۱۰] و نسائی گفته است که او ثقه نیست[۱۱] و ابنمعین گفته است که او رافضی خبیث است[۱۲]. ما در جواب آنها میگوییم که شیخ مظفر رحمهالله گفته است که تضعیف آنها با سخن ابنحجر معارضه دارد، زیرا او، عبداللهبنعبدالقدوس را صدوق معرفی کرده است. همچنین در تهذیب التهذیب گفته شده است که محمد بن عیسی ثقه است و ابن حبان نیز او را از جمله ثقات نام برده است. علاوه بر این مطالب، بخاری نیز او را در اصل صدوق معرفی نموده اما گفته است که او از قومِ ضعیف و حقیری روایت نقل میکند و باید گفت که او از جمله رجال سنن ترمذی نیز هست.
با توجه به مجموعِ آنچه که بیان گردید، باید گفت که مدح بر قدح مقدم است؛ زیرا اعتباری بر قدح مخالفینی که علت مخالفتشان را شیعه بودن این فرد بیان نمودهاند وجود ندارد. و قابل تاملاست که ابنعدی بیان کرده که شیعه، فضائل اهلبیت را بیان میکند[۱۳] و احتمالا علت تهمت هایی که به آنها زده میشود همین است.[۱۴]
شبهه دوم؛ تعداد بنی عبدالمطلب
ابن تیمیه می گوید که بنی عبد المطلب در زمان إنذار عشیره، تعدادشان کمتر از چهل نفر است و چون در حدیث إنذار آمده است که چهل نفر به آن میهمانی آمده بودند، پس معلوم میشود که اعتباری برای این حدیث وجود ندارد.
علامه سید جعفر مرتضی در پاسخ به این اشکال میفرمایند:
اولاً؛ زمانی که عبدالمطلب ده فرزند دارد، چرا اولاد آنها نمی توانند سی نفر باشند، در حالی که ابوطالب به تنهایی صاحب چهار فرزند است و ممکن است که دیگران، بیش از این هم فرزند داشته باشند.
ثانیاً؛ آنگونه که به نظر میرسد، یا کلمه«عبد» به روایت اضافه گشته است و یا اینکه از روایت حذف شده است. در برخی از نصوص نیز آمده است که پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم بنی عبد المطلب و یک نفر نیز از بنیالمطّلب را دعوت نمودند[۱۵] و همچنین در برخی روایات دیگر گفته شده است که حضرت، بنی هاشم را دعوت نمودند.[۱۶]
شبهه سوم؛صرف اجابت موجب خلافت نیست و اگر اجابت کننده، بیش از یک نفر بود، چه میشد؟
ابن تیمیه گفته است که صِرف إجابت پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم برای یاری رساندن به ایشان، موجب نمیشود که اجابت کننده، وصیّ و خلیفه بعد از ایشان گردد. چرا که تمام مومنین، دعوت پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم را اجابت کردهاند و ایشان را یاری نموده و جان خود را در راه ایشان بذل نمودهاند. همچنین، اگر هر چهل نفر و یا گروهی از آنها دعوت پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم را اجابت میکردند، آیا امکان داشت که تمام آنها خلیفه بعد از پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم باشند؟![۱۷]
علامه سید جعفر مرتضی در جواب ابن تیمیه می فرمایند:
اولاً؛ مرحوم مظفر فرمودهاند:« قول پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم در این جلسه، علت تامه برای اثبات ولایت و خلافت حضرت علیعلیهالسلام نیست و پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم نیز چنین چیزی را نفرمودهاند. بلکه خداوند به پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم امر کرد تا خویشاوندانش را به اسلام دعوت نماید و علت این تقدمِ در دعوت، این است که اقوام پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم نسبت به پذیرفتن اسلام و دفاع و یاریِ از ایشان أولی هستند و در همین جلسه نیز، خداوند و پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم میدانند که کسی جز امیر المومنین علیهالسلام، دعوت پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم را اجابت نمیکند. و این کار، موجب تثبیت امامت حضرت علیعلیهالسلام و حجتی برای آنان گردید. اما اگر فرض را بر این بگذاریم که چند نفر دعوت پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم را اجابت کردند، در این صورت نیز پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم کسی را که نسبت به بقیه شایستهتر به ولایت بود معین میفرمودند.»[۱۸]
ثانیاً؛ اگر چند نفر دعوت پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم را اجابت میکردند، پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم صبر مینمودند تا مشخص شود که چه کسی به معنای واقعی کلمه، ایشان را یاری میکند و بعد از آن ولیّ بعد از خودشان را معرفی مینمودند. و هیچ کسی همچون امیرالمومنینعلیهالسلام در مواقع مختلف مانند لیله المبیت، کشتن پهلوانان عرب در جنگهای مختلف، فتح قلعه خیبر و امثال ذلک پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم را یاری ننموده است.
منبع: صفحات ۱۱ الی ۲۰ کتاب الصحیح من سیره الامام علیعلیهالسلام، جلد دوم/علامه سید جعفر مرتضی عاملی
[۱] منهاج السنه، ج۴، ص۸۱ و ۸۲
[۲] السیره الحلبیه، ج۱، ص۴۶۱
[۳] لسان المیزان، ج۴، ص ۴۲و ۴۳
[۴] میزان الاعتدال، ج۲، ص ۶۳۱و ۶۴۰
[۵] رجوع شود به: المراجعات(ط سنه۱۴۲۶ه)، من ص ۱۳۷الی ص۲۳۳
[۶] کنز العمال(ط هند)، ج۱۵، ص۱۱۳
[۷] شرح نهج البلاغه للمعتزلی، ج۱۳، ص۲۴۴/ مناقب اهل بیت(علیهم السلام) للشیروانی، ص۱۰۷/ العثمانیه للجاحظ، ص۳۰۳
[۸] رجوع شود به: الغدیر، ج۲، ص۲۸۰
[۹] مسند احمد، ج۱، ص۱۱۱/ تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص ۳۶۳/ رجوع شود: الغدیر، ج۲، ص۲۸۰
[۱۰] میزان الاعتدال، ج۲، ص۴۵۷/ تهذیب التهذیب، ج۵، ص۲۶۵
[۱۱] کتاب الضعفاء و المتروکین، ص۱۹۹/ میزان الاعتدال، ج۲، ص۴۵۷/ رجوع شود به: خلاصه تهذیب تهذیب الکمال، ص۲۰۵/ تهذیبالکمال، ج۱۵، ص۲۴۴/ تاریخ الاسلام للذهبی، ج۱۲، ص۲۱۹/ تهذیب التهذیب، ج۵، ص۲۶۵
[۱۲] الکامل، ج۴، ص۱۹۷/ میزان الاعتدال، ج۲،ص۴۵۷/ رجوع شود به: مجمع الزوائد: (ج۱، ص۱۲۰) و (ج۲،ص۱۶۱)/ خلاصه تهذیب تهذیب الکمال، ص۲۰۵ / تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۲۴۳/ ضعفا العقیلی،ج۲، ص۲۷۹/ الجرح و التعدیل للرازی، ج۵، ص ۱۰۴/ کاشفمنلهروایهفیکتبالسنه، ج۱، ص۵۷۰/ تهذیب التهذیب، ج۵،ص۲۶۵/ تاریخ الاسلام للذهبی، (ج۱۲،ص۲۱۸) و (ج۱۳، ص ۲۵۷)
[۱۳] رجوع شود به : میزان الاعتدال، ج۲،ص ۴۵۷/ تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۲۴۴/ تاریخ الاسلام للذهبی، ج۱۲، ص۲۱۹/ تهذیب التهذیب، ج۵، ص۲۶۵
[۱۴] دلائل الصدق، ج۲، ص۲۳۴/ رجوع شود به : میزان الاعتدال، ج۲، ص۴۵۷/ تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۲۴۴/ تاریخ الاسلام للذهبی، ج۱۲، ص۲۱۹/ تهذیب التهذیب، ج۵، ص۲۶۵
[۱۵] – الکامل فی التاریخ(ط دار صادر)، ج۲، ص۶۱
[۱۶] – رجوع شود به: السیره النبویه لابنکثیر، ج۱،ص۴۵۹ عن ابن ابی حاتم / البدایه و النهایه، ج۳، ص۴۰ و (ط دار إحیاء التراث العربی)، ج۳، ص۵۳/ مجمع الزوائد، (ج۷، ص۸۵) و (ج۸، ص۳۰۲)/ فتح الباری، ج۸، ص۳۸۵/ تحفه الأحوذی، ج۶، ص۴۹۳/ شرح معانی الآثار، (ج۳، ص۲۸۴) و (ج۴، ص۳۸۷)/ معجم الکبیر للطبرانی، ج۸، ص۲۲۵/ تفسیر القرآن للصنعانی،ج۳، ص۷۷/ جامع البیان، ج۱۹، ص۱۵۰/ تفسیر ابن ابیحاتم، ج۹، ص۲۸۲۶/ الدر المنثور، ج۵، ص۹۶/ تاریخ مدینه الدمشق،ج۴۲، ص۴۷/ روضه الواعظین، ص۵۲/ مناقب الامام امیر المومنینعلیهالسلام للکوفی، ج۱، ص۳۷۷/ مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۳۰۵/ حلیه الأبرار، ج۱، ص۷۰/ بحارالانوار، ج۱۸، ص۱۸۱
[۱۷]– منهاج السنه، ج۴، ص ۸۱-۸۳
[۱۸]– دلائل الصدق، ج۲،ص ۲۳۶
پاسخ دهید