امام علی(ع) در خطبه ۹۱ نهج البلاغه با زبان دانش متعارف آن زمان سخن گفته‌اند. این روشن است که انبیا و اولیای الهی باید در حد دانش مردم زمان خود و به زبان آنها با آنان صحبت کنند؛ زیرا صحبت کردن با مردم بر اساس علومی که فراتر از دانش زمان است؛ بویژه در موردی که بر خلاف مشاهدات عامیانه نیز باشد؛ موجب بد گمانی مردم و نسبت‌های ناروا؛ مانند افسون‌گری یا اختلال فکری و غیره به گوینده خواهد شد.
علاوه بر این در مورد حرکت زمین حتی امروزه که سیستم پیدایش شب و روز کاملاً واضح است، باز هم از عبارات عرفی «طلوع خورشید» و «غروب خورشید» استفاده می‌کنیم؛ با آن‌که خورشید در جای خود ثابت است و طلوع و غروب نمی‌کند و این ماییم که گرد خود و گرد خورشید می‌چرخیم.
 

امام علی(ع) در خطبه ۹۱ نهج البلاغه در خلقت و وصف آسمان می‌فرماید: خورشید آن‌را نشانه روشنى بخش روز، و ماه آن‌را که نورش به تاریکى می‌گراید نشانه شب قرار داد، و آن‌دو را در مجراى معین خودشان به جریان انداخت، و حرکتشان را در راهى که باید بپیمایند مقرر فرمود، تا به واسطه رفت و آمدشان شب را از روز متمایز سازد، و با گردش آنها عدد سال‌ها و حساب دانسته شود.[۱]
ظاهر این عبارت با نظریه گردش زمین به دور خورشید سازگار نیست، اما توجه به چند نکته این ناسازگاری را بر طرف می‌کند:
۱ – 
نظریه گردش زمین به دور خورشید از نظریه‌هایی است که از زمان‌های بسیار دور حتی قبل از میلاد مسیح مطرح بوده است؛ هر چند نظریه غالب و حاکم بر محیط‌های علمی قبل از کپرنیک و گالیله، همان نظریه هیئت بطلمیوس- ساکن بودن زمین و حرکت افلاک بر گرد زمین- بود، ولی نظریه گردش زمین نیز از سوی دانشمندان نجومی که پیش از بطلمیوس می‌‌زیستند مطرح شده است.[۲]
۲ – 
از نظر دانشمندان علم هیئت و نجوم، برای محاسبه حرکت ستارگان، اگر زمین ثابت فرض شود، محاسبه آسان‌تر است. یکی از این دانشمندان در این زمینه می‌گوید: این‌که حرکت شبانه روزی را از زمین بدانیم یا از آسمان، به محاسبات علم هیئت و نجوم زیان نمی‌رساند، بلکه دانشمند علم هیئت و نجوم باید در محلی که به رصد می‌پردازد، زمین را ساکن فرض کند، آن‌گاه حرکات کواکب را بر گرد زمین، با آلات رصدى به دست آورد. مثلاً آفتاب از افق مقدارى برآمده است و ما می‌خواهیم ارتفاع آن‌را در آن هنگام بدانیم، و یا قوسى را که از محل طلوع آن، تا آن وقت پیموده است که در اصطلاح این فن، آن‌را «دائر» گویند به دست آوریم تا بدانیم که بحسب ساعت زمانى چه مقدار از روز برآمده است، اسطرلاب را مثلاً در دست می‌گیریم و مقدار قوس ارتفاع یا دائر را از افق زمین ساکن مفروض تحصیل می‌کنیم، که در هنگام عمل باید زمین را ساکن فرض کنیم.
این مطلب را یکى از دانشمندان ریاضى فرانسوى نیز در مقاله‌اى به عنوان مقدمه بر رساله تقویمى خود آورده است که ما هر چند زمین را متحرک به حرکت وضعى و انتقالى می‌دانیم، ولى در اعمال رصدى باید آن‌را ساکن انگاریم آن‌گاه حرکات و اوضاع ستارگان را نسبت به آن تحصیل کنیم.[۳]
۳ – 
امام علی(ع) در این‌جا خواسته با زبان عرفی و نیز زبان دانش متعارف آن زمان صحبت کند؛ این روشن است که انبیا و اولیای الهی باید در حد دانش مردم زمان خود و به زبان آنها با آنان صحبت کنند؛ چنان‌که پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید ما به اندازه عقل و دانش مردم با آنها صحبت می‌کنیم.[۴] از نظر عقلی نیز مسئله همین گونه است؛ زیرا صحبت کردن با مردم بر اساس علومی که فراتر از دانش زمان است، بویژه در موردی که بر خلاف مشاهدات عامیانه نیز باشد موجب بد گمانی مردم و نسبت‌های ناروا؛ مانند افسون‌گری یا اختلال فکری و غیره به گوینده خواهد شد.
۴ – 
در مورد حرکت خورشید یا زمین حتی امروزه که سیستم پیدایش شب و روز کاملاً واضح است و با آن‌که می‌دانیم خورشید در جای خود ثابت است و طلوع و غروب نمی‌کند و این ماییم که گرد خود و گرد خورشید می‌چرخیم، باز هم از عبارات عرفی «طلوع خورشید» و «غروب خورشید» استفاده می‌کنیم و کسی ما را به مخالفت با دانش روز متهم نمی‌کند!

 

منبع: اسلام کوئست


پی نوشت ها

[۱]. «وَ جَعَلَ شَمْسَهَا آیَهً مُبْصِرَهً لِنَهَارِهَا وَ قَمَرَهَا آیَهً مَمْحُوَّهً مِنْ لَیْلِهَا وَ أَجْرَاهُمَا فِی مَنَاقِلِ مَجْرَاهُمَا وَ قَدَّرَ سَیْرَهُمَا فِی مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا لِیُمَیِّزَ بَیْنَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ بِهِمَا وَ لِیُعْلَمَ عَدَدُ السِّنِینَ وَ الْحِسَابُ بِمَقَادِیرِهِمَا». شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص ۱۲۸، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.

[۲]. استاد حسن زاده آملی در این زمینه می‌گوید: مطلب دیگر که دانستن آن نیز در فن هیئت لازم است، حرکت و سکون ارض است. در آن اختلاف دارند که آیا پدید آمدن شب و روز بگردش وضعى زمین است؟ وضع به معناى تمام مقوله که نسبت آن با خارج که شمس و قمر و دیگر ستارگان ثابت و سیار است، بوده باشد و یا زمین ساکن است و آن اجرام برگرد او گردانند؟. برخى از پیشینیان چون ابرخس (هیپارک) قائل به حرکت وضعى زمین بود. ابرخس در قرن دوم قبل از میلاد مسیح(ع) می‌زیست. او است که منطقه البروج را به دوازده قسمت کرد و هر یک را برج نامیده است و در نام‌گذارى از هیئت اجتماعى ستارگان در هر برجى که به صورت خاص حکایت می‌کند استفاده کرده است و به اسامى حمل و ثور و جوازء و… نام نهاده است، و آغاز سال را از اعتدال ربیعى حساب کرده است. در دانش بشر آمده است که هیپارک فاصله خورشید از زمین را به دست آورده است و آن‌را اختراع او دانسته است(ص ۶۷ ط ۱) و نیز در صفحه ۹۷ آن آمده است که:«هیپارک، ابرخس‏Hopparque در حدود ۱۲۶ تا ۱۶۱ قبل از میلاد در «رودز» به دنیا آمده است. او طول ماه قمرى را (۲۹ روز و ۱۲ ساعت و ۴۴ دقیقه و ۲ ۵ ثانیه) معین کرد. و سال نجومى را (۳۶۵ روز و ۶ ساعت و ۱۰ دقیقه) محاسبه نمود. هیپارک از مثلثات استفاده می‌کرد، او را باید کاشف ستاره جدید یا «نووو» دانست. جمیع ستارگان آسمان را ۱۸۰۰ دانست، و ستارگان را از نظر روشنائى به شش قدر تقسیم کرد، و این تقسیم بندى امروزه نیز معلوم است. او حرکت تقدیم اعتدالین یا رقص محورى را شناخت».
استاد حسن زاده سپس از ابو ریحان بیرونی چنین نقل می‌کند: «از ابوسعید سجزى اسطرلابى بسیط دیدم که از شمالى و جنوبى مرکب نبود و آن‌را زورقى نامیدى، آن عمل زیاده مرا پسند افتاد وى را بسیار تحسین کردم چه آن‌را بر اصلى قرار داده بود قائم بذات. بنیاد آن عمل و مدار آن صنعت بر عقیدت مردمى بوده است که ارض را متحرک دانسته و حرکت شبانه روزى را بفلک منسوب ندانسته اند، قسم با جان خود که آن عقیدت شبهه ایست که تحلیلش در نهایت دشوارى است، و قولى است که رفع و ابطالش در کمال صعوبت است. مهندسین و علماء هیئت که اعتماد و استناد ایشان بر خطوط مساحیه است در نقض آن شبهت و رد آن عقیدت بسى ناچیز و تهى دست باشند و هرگز دفع آن شبهه را اقامت برهان و تقریر دلیلى نتوانند نمود، و این معنا مایه طعن ایشان نشود؛ زیرا که حرکت مرئیه را چه از ارض دانند و چه از سما شناسند در هر حال به صناعت ایشان زیانى نرساند، و اگر دفع آن شبهت در حیز امکان آید و در آن باب یاراى دم زدن باشد بافکار و انظار طبیعیین فلاسفه منوط است هم مگر ایشان باشراق نفوس شریفه رد آن مقال را افادات و افاضاتى بیاورند». وی پس از نقل عبارت بیرونی می‌گوید:  نظر ما از نقل آن چند مطلب است یکى این که پیشینیان قائل بحرکت وضعى و انتقالى زمین بوده اند، و کپرنیک و گالیله بدان متفرد نبوده اند. ر. ک: حسن زاده آملى، حسن، دروس هیئت و دیگر رشته‌‏هاى ریاضى، ج ۲، ص ۳۱۵و ۳۱۶، قم، بوستان کتاب، چاپ چهارم، ۱۳۷۸ش.

[۳]. ر. ک: همان، ص ۳۱۶.

[۴]. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ نُکَلِّمُ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِم»‏. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج ۱، ص ۱۹۵، قم، دار الکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۷۱ق.