کمتر می شد که پیامبر اکرم(ص) به غزوه ای رود، و مقصد را معلوم کند، اما در تبوک از همان اول مقصد را آشکار فرمودند. که این می تواند دلایل مهمی را به همراه داشته باشد. عده ای سعی داشته اند که علت اصلی آن را تحریف کنند که در زیر به بررسی آن خواهیم پرداخت. امید است که مورد توجه و تأمل خواننده قرار بگیرد.
کعب بن مالک می گوید:
رسول خدا (ص) هیچ گاه رهسپار جنگی نمی شد، مگر آنکه به عنوان دیگری مقصد را نهفته می داشت تا آنکه غزوه تبوک پیش آمد و چون رسول خدا (ص) در گرمای شدید تابستان حرکت می کرد و راهی دور و بیابانی هولناک در پیش داشت و با دشمنی انبوه روبرو می شد مقصد خود را آشکار برای مسلمانان بیان داشت تا چنانکه باید آماده جنگ شوند.[۱]
ما می گوییم:
اعلام مقصد در جنگ تبوک فقط برای دوری راه، سختی زمان و کثرت دشمن نبود، تا مردم خود را آماده کنند؛ زیرا پیامبر(ص) چهارده ماه قبل سپاهی را به موته فرستاده بود که بسی از تبوک دورتر است و در میان بلقای شام قرار دارد. نیروهای دشمن در آن جنگ فراوان و دهشتناک بود و راه دورتر. در مقابل نیروهای مسلمان یک دهم سپاه تبوک نمی شد. تعداد سربازان موته از سه هزار نفر نمی گذشت. در حالی که نیرویی که هم اینک برای حرکت به سوی تبوک فراهم کرده است؛ ده برابر آن رقم است؛ شمار نیروهای رومی که در مقابل آن سپاه کوچک قرار گرفتند، صدها هزار نفر می شد اما اینان خود ادعا می کنند که امپراتور روم این بار برای مقابله با نیروهای مسلمان فقط چهل هزار نفر آماده کرده است! به همین سبب و به استناد دلایل دیگر، عقیده داریم:
اهداف پیامبر(ص)
درست آن است که رسول خدا (ص) قصد داشت:
مقاصد حقیقی دسته ای از افراد را برملا سازد که در کمین بودند تا به اسلام و مسلمانان آسیب برسانند. شیخ مفید (ره) به همین نکته اشاره دارد. آنجا که می گوید:
پس خدای عزوجل به پیغمبر (ص) وحی فرستاد که خود به این جنگ رود و مردم را برای کوچ کردن به همراهی خویش برانگیزد و او را آگاهی داد که در این سفر نیازی به جنگ نخواهد شد و دچار نبرد با دشمن نخواهد گردید و کارها بدون به کاربردن شمشیر به دلخواه او انجام خواهد شد و تنها خدای متعال، این دستور را به خاطر آزمایش یاران و پیروان ان حضرت صادر فرمود تا آنها را بیازماید و بدان وسیله نیک از بد و فرمانبردار از نافرمان جدا گردد و انچه در دل دارند، آشکار شود. رسول خدا (ص) انان را برای کوچ به سوی سرزمین روم فرمان داد و این دستور هنگامی بود که میوه های انان رسیده و زمان چیدن ان بود و گرما نیز سخت گشته بود. (از این رو) بیشتر آنان از فرمان آن حضرت سرپیچی کردند و این به سبب علاقه آنان به دنیای عاجل و حرص برای تأمین و اصلاح زندگی بود و نیز ترس از گرمای سخت و دوری راه و برخورد با دشمن که آنان را فراگرفته بود، پس گروهی با دشواری و سختی خود را آماده رفتن کردند و جمعی از دستور آن حضرت سرباز زدند. [۲]
در اینجا دو نکته قابل ملاحظه دیده می شود:
الف- شاید گفته شود: این متن با آنچه پیش از این گذشت که رسول خدا (ص) بالای منبر و در تشویق مردم برای حرکت می فرمود:
اللهم؛ ان تهلک هذه العصابه لن تعبد فی الارض.
خدایا؛ اگر این گروه نابود شوند، هرگز در روی زمین پرستش نخواهی شد.
این نشان می دهد که خطری حقیقی در کار بود و مسلمانان را آن روز به سختی تهدید می کرد. پس اگر خداوند سبحان به پیامبر(ص) خبر داده بود که کارها بدون جنگ رو به راه خواهد شد، این سخن حضرت درست نتوان بود.
ب- اگر کارها بدون جنگ برای پیامبر (ص) رو به راه می شد پس چرا فرمان می داد که مردم رنج این سفر طولانی را تحمل کنند و هم خطرهای سختی را بر جان بخرند و هم در فصل برداشت محصول، میوه های خود را بچینند و در روزهای بسیار گرم و روزگار سخت عازم این سفر جنگی شوند؟!
پاسخ می دهیم:
الف- سخن همه روزه رسول خدا (ص) بر روی منبر با اِخبار خداوند متعال که کارها بدون جنگ رو به راه خواهد شد، هیچ منافاتی ندارد و بلکه در هر حال به خودی خود سخن راستی است.
ب- پیامبر (ص) مکلف بود مطابق ظواهر امور و به اقتضای آن با مردم تعامل داشته باشد. آن حضرت حق داشت بر اساس آنچه خداوند از طریق وحی یا از راه های غیر عادی به او خبر می داد، برای تعامل با مردم عمل کند مگر آنکه ذات پروردگار در موارد خاصی که توجیه کافی برای خروج از این قاعده وجود داشت، به پیامبرش اجازه می داد با مردم بر مبنای اخبار غیبی رفتار کند.
ج- همین اقدام همگانی برای پیوستن به سپاه و اظهار قدرت و قوت و نشان دادن علاقه و تمایل خود برای دفع دشمن می توانست عامل بس موثری در دفع دشمن باشد. خداوند هم در دلهای کافران رعب و وحشت می اندازد. بدین ترتیب هرگونه کوتاهی در این جهت نشانگر دنیا دوستی افراد است و تعلق خاطر آنان به دنیا از موجبات طمع دشمن و جرأت برای حمله به مسلمانان و ایراد ضربات کوبنده بر پیکر آنان.
د- از جمله اسباب حفظ و سیانت اسلام از خطر اشرار، افشای منویات درونی منافقان و تکذیب اهداف و اغراض و نیزسخنان ناروای آنان است و نیز خاری و ذلت دشمنان اهل ایمان در داخل و خارج.
رسول خدا(ص) قصد داشت نمونه ای عملی از امامت پس از خود را نشان دهد. بدین ترتیب که مردم را در وضعیتی قرار دهد که احساس کنند به حافظی قوی و امامی وصی نیاز است تا غرض ورزان و دنیاخواهان با سرنوشت مردم بازی نکنند و راهی را بر آنان تحمیل ننمایند که موجب هلاکت و نابودی باشد و پراکندگی و تشتت و فروپاشی را به دنبال داشته باشد.
می بایست هاله قداست از کسانی که صلاحیت و شایستگی آن را ندارند، فرو افتد. برخی افراد این هاله تقدس را پیرامون خود می کشند تا مردم ساده را فریب دهند و از آنان به عنوان وسیله ای برای تحمیل وضعیتی معین استفاده کنند که خداوند متعال آن وضعیت را نمی پسندند بلکه در چنین موقعیتی، تلاشهای پیامبران به هدر رفته؛ دستاوردهای آنان نابود می شود.
رسول(ص) مقصد خود را در این جنگ اعلام کرد تا تأثیر بیشتری داشته باشد؛ زیرا اخبار آن به رومیان می رسید. در نتیجه دلهای آنان مالامال ترس و وحشت شده تدابیر آنان در ظلمات حیرت و سرگردانی متلاشی شود و بدین ترتیب خداوند کیدشان را برهم زند و ابهتشان را در هم کوبد.
این کار می توانست احساس عزت را در جامعه مسلمانان برانگیزد تا هرجا که باشند و حضور دارند، بر خود ببالند و افتخار کنند. از سوی دیگر انظار دیگر مردمان را هم بسوی خود جلب خواهند کرد تا برای پیوستن به کاروان ایمان و مومنان، اشتیاقی نشان دهند؛ کاروانی که از پیروزی به پیروزی دیگر گام بر می دارد و هر روز بر افتخارات خویش می افزاید؛ زیرا در نظر همگان، احدی از امپراطور روم نه بزرگتر است و نه با ابهت تر؛ او چندی قبل بر پادشاه ایران پیروز شده بود و هنوز سرمست همان پیروزی است.
تبوک به احدی مجال نداد که خیال کند، امپراطور روم به سبب غفلت از حرکت مسلمانان به جنگ آنان نیامد یا به آنان اهمین نداد و بی توجه از کنارشان گذشت.
منبع: این متن از ترجمه کتاب سیره صحیح پیامبر اعظم(ص)، علامه سید جعفر مرتضی عاملی
[۱] – سبل الهدی والرشاد، ۵/۴۳۴٫ صحیح بخاری، ۵/۱۳۰٫ صحیح مسلم، ۸/ ۱۰۶٫ مسند احمد،۳/۴۵۶٫ عمده القاری،۱۴/۲۱۶٫ فیض القدیر، ۵/۱۲۳٫ تفسیر القرآن العظیم،۲/ ۴۱۱٫ الطبقات الکبری،۲/۱۶۷٫
[۲] – الارشار، ۱/۱۵۴-۱۵۵٫ موسوعه الامام علی بن ابیطالب (ع) فی الکتاب و السنه و التاریخ، ۱/۲۱۶٫ بحارالانوار، ۲۱/۲۰۷٫
پاسخ دهید