علت سکوت پیامبر خدا(ص) در هنگام حیاتشان در مقابل خلفا چه بوده است؟
در پاسخ به این پرسش چند نکته قابل توجه است:
۱ – پیامبر (ص) از هنگام آشکار ساختن رسالت خود در سال سوم بعثت، در مناسبت های مختلف، فضایل علی(ع) و مسئله خلافت ایشان را بارها به سمع و نظر مردم رسانده بودند و چهره مخالفان علی (ع) را افشا نموده و آنان را به مردم مسلمان شناسانده بودند. در عین حال، شرایط جامعه اسلامی به گونه ای بود که پیامبر نمی توانست با مخالفان برخوردهای تند و خشن داشته باشد.
۲ – توجه پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) به این که اسلام حفظ شود و نسل پیامبر (ص) باقی بماند تا در زمان مناسب آخرین وصی رسول خدا (ص) هدف از رسالت را دنبال کند.
۳ – اگر رسول خدا (ص) در روزهای پایان زندگی بر علیه مخالفان دست به اقدامات شدیدتری می زد، مخالفان هم که در این زمان، برای دوران پس از پیامبر برنامه ریزی کرده بودند، ساکت ننشسته، و در مقابل پیامبر دست به اقدامات شدیدتری می زدند و چه بسا زیان های جبران ناپذیری بر اسلام وارد می شد.
حضرت علی (ع) بعد از پیامبر(ص) تنها کسی بود که تمام فضایل اخلاقی و علمی را دارا بود و در میدان های نبرد همانند توفانی سهمگین کافران و گردنکشان را در هم می کوبید و شجاعترین شجاعان در برابر شمشیر او توان مقاومت را از دست می دادند. تاریخ صدر اسلام و زمان حیات پیامبر اکرم (ص) شایستگی ها و برجستگی های فراوانی از حضرت علی (ع) سراغ دارد که به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم، پیامبر گرامی به طور مرتب از شایستگی و لیاقت و کمالات امام (ع) سخن می گفت و می فرمود: علی هرگز خطا و اشتباه نمی کند [۱] ، علی با حق است و حق با علی است. [۲]
و در موارد متعدد نسبت به مخالفت با علی(ع) هشدار داده بودند و فرمودند: «هر کسی از خانواده من و یا غیر آنان نسبت به علی بغض داشته باشد از دین من خارج است». [۳]
ولی با وجود این همه سفارشات پیامبر(ص)، عده ای از مسلمانان برای آینده و پس از رحلت آن بزرگوار نقشه هایی در سر داشته و برای ریاست و زعامت بر امت اسلامی برنامه ریزی می کردند، پیامبر (ص) که از اقدامات و برنامه های آنان آگاهی داشت، از آنجا که در زمان حیات ایشان کاری نکرده بودند که آنان را مجازات کند، و به قول معروف نمی توانست «قصاص قبل از جنایت» انجام دهد، لذا برای ناکام کردن آنان اقداماتی انجام داد: مثل آنکه در روز غدیر خم و در حجه الوداع، در آن زمان بسیار مهم و حساس، که مسلمانان از همه شهرها برای انجام مراسم حج آمده بودند، فرمودند: ای مسلمانان بدانید خدا، علی را به عنوان ولی شما بعد از من انتخاب کرده و نباید کسی با دستور خدا مخالفت کند. هر کس با خلافت علی مخالفت کند با خدا مخالفت کرده است …. [۴]
نیز رسول خدا (ص) در روزهای پایان زندگی کوشید تا مخالفان امامت علی (ع) را در جریان سپاه اسامه به خارج مدینه اعزام کند تا در نخستین روزهای امامت علی (ع) موانعی بر سر راه ایشان وجود نداشته باشد اما مخالفان امامت امیرالمؤمنین که به این امر پی برده بودند، از سپاه اسامه تخلف کردند، در نتیجه حرکت سپاه اسامه آن قدر به تأخیر افتاد که رسول خدا چشم از جان فرو بستند و مخالفان نیز به خواسته خود دست یافتند.
رسول خدا (ص) در آخرین روزهای عمر خویش، وقتی دیدند عده ای از لشگر اسامه برگشته اند و از دستور وی پیروی نکرده اند و گویا نقشه ای در سر دارند، فرمود، قلم و کاغذی بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید: شخصی بی درنگ گفت: درد شدید بر پیامبر غلبه کرده است قرآن کتاب خدا برای ما کافی است، پیامبر از شدت درد هذیان می گوید. بنا بر برخی روایات در مصادر برادران اهل سنت، این شخص عمر بن الخطاب بود! [۵]
به هر روی، این عده از مسلمانان بعد از وفات پیامبر (ص) تلاش هایی از خود نشان دادند و به هدف خویش رسیدند، آنها تشنه ریاست و مقام بودند و می خواستند عقده های گذشته خود را خالی کنند که این کار را هم انجام دادند آنان در کارهای جنگی و مسائل فقهی گهگاهی از سر ضرورت، با حضرت علی (ع) مشورت می کردند و در مواردی، نظر او را قبول می نمودند تا جایی که ابوبکر روی منبر اعلام کرد مردم بیعت خودتان را پس بگیرید تا علی در بین شما باشد من از شما افضل نیستم. [۶]
دسته دیگر از مسلمانان که به ظاهر اسلام آورده بودند و اعتقادی به اسلام و پیامبر اکرم نداشتند، اینان دنبال فرصتی بودند تا اسلام را به طور کلی نابود کنند، چند بار اقدام به کشتن و ترور پیامبر کردند، یک بار هنگامی که حضرت از جریان غدیر بر می گشت، و یکبار وقتی که پیامبر از جنگ تبوک باز می گشت. [۷]
بنابراین با توجه به جریانات و شرایط زمان رسول گرامی اسلام (ص) و وجود دسته ها و گروه های مختلف پیامبر (ص) در مناسبت های مختلف علی (ع) را مطرح و ولایت و خلافت او را با صراحت بیان نمود.
در نتیجه باید گفت اگر لازم بود چیزی به مردم ابلاغ شود و نسبت به آینده اسلام، مسلمانان هشیار باشند، زنگ بیدار باش را پیامبر (ص) به صدا در آورد، از سوی دیگر اگر بیش از این اقدامی نفرمود شاید به این جهت باشد که اصل اسلام در معرض خطر قرار می گرفت و لذا بیش از این اقدامی نکردند تا اسلام محفوظ بماند و نسل او و خاندانش باقی باشد تا روزی برسد که آخرین وصی بر حق او مأموریت خویش و رسالت جهانی خود را به مرحله اجرا گذارده و هدف اصلی از بعثت انبیای الهی را تحقق بخشد.
منبع: اسلام کوئست
پی نوشت ها
[۱] البدایه والنهایه، ابن کثیر، ۲/۳۱۶، چاپ احیاء التراث.
[۲] نک: سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج ۲، ص ۴۶۱ و ۴۷۵؛ تاریخ دمشق، ۴۲/۴۴۸ و ۴۴۹؛ مستدرک حاکم، ۴/۹۳، ح ۴۶۰۴.
[۳] الامام علی بن ابیطالب (ع) (مؤلف، عبدالفتاح عبدالمقصود، مترجم: سید مهدی جعفری) ج ۳، ص ۹۴.
[۴] نک: فروغ ابدیت، ص ۴۷۱.
[۵] بخاری، ج ۱، ص ۲۲، و ج ۲، ص ۴۱۴؛ صحیح مسلم، کتاب وصیت، باب ۵٫ برای آگاهی بیشتر، نک: سؤال ۱۵۲۷ (سایت: ۱۶۹۲)، نمایه: منع از نوشته شدن وصیت پیامبر(ص).
[۶] نک: الامام علی بن ابی طالب (ع)، ج ۱، ص ۲۸۲.
[۷] نک: فروغ ابدیت، ج ۲، ص ۳۹۰ و ۴۰۴.
پاسخ دهید