اگر ولایت فقیه، مسئلهای عقلانی است، پس چرا هنوز برخی آن را رد میکنند؟
در پاسخ لازم است به چند نکتهی کلیدی و مهم اشاره شود:
یک : عقلانیّت دینی
آنچه که در ادلّهی «ولایت فقیه» به عنوان «ادلّهی عقلی» استفاده میشود، براساس «عقلانیّت دینی» است؛ نه «عقلانیّت سکولار». بین این دو تفاوتهای بسیار زیادی وجود دارد و مبنا قرار دادن هر کدام، دارای نتایج مختلفی است. عقلانیّت سکولار، اساساً دخالت خدا و دین در زندگی انسان را نفی میکند و انسان را خرد بسنده میداند. این نگرش را در اصطلاح راسیونالیسم (rationalism) یا خرد بسندگی مینامند.
در چنین نگرشی، نقش دین در مدیریّت اجتماعی نفی میشود و نه تنها ولایت فقیه؛ که ولایت معصومان و پیامبر و خدا نیز منتفی اعلام میشود.
از طرف دیگر اساس عقلانیّت سکولار، خرد ابزاری (Instrumental Reason) است که قادر به کشف حقیقت و در جست و جوی آن نیست و اعتبار نظری ندارد؛ بلکه در پی ساماندهی عملی امور بر وفق مراد و پسند انسان و رساندن آدمی به خواستههای دنیاییاش میباشد.
در برابر این انگاره اندیشههای الهی و فلسفههای توحیدی مدّعی وجود مرتبهی متعالیتری از عقل هستند که تنها عمل و عنایت آن، شکل دادن به جهان –آنچنان که آدمی خوش میدارد و میپسندد- نیست؛ بلکه میتواند در کشف جنبههایی از حقیقت نیز به کار آید. از طرفی عقل عملی –بنابر تصریح نصوص دینی- علاوه بر تدبیرگری در امر معاش؛ کارکردی عمدهتر و ماناتر نیز دارد و ان راهیابی به حوزهی ارزش ها، اخلاقیات و تدبیر برای سعادت فرجامین و زندگی ابدی (معاد) است. در نگاه دینی حتّی همهی فعّالیّتهای قسم اوّل (معاش) نیز در این راستا میگیرد و هویّت و معنا مییابد.
دو : عقلانیّت ابزاری
مشکل اساسی «عقل ابزاری» در بیالتفاتی به غایتشناسی و نادیده انگاشتن جهت حرکت و در سو گمکردگی آن است. یکی از ویژگیهای «عقلانیّت ابزاری» این است که در انتخاب هدف و برنامهریزی، تنها و تنها بر «عملی بودن» و «کارآمدی» تأکید دارد. عملی بودن مفهومی فراختر از امکان داشتن است و حامل مفاهیمی چون: آسان بودن، کم خرج بودن و سودمندی مادی و این جهانی نیز میباشد.
به این ترتیب مفاهیمی مثل «وظیفه» و «تکلیف» -بدون منظور کردن نتایج عاجل- در نظام واژگانی این عقل جایی نخواهد داشت. امّا از نگاه شریعتهای دینی، مفهوم «عقل عقلانیّت»، صرفاً در مفاهیمی مانند «کارآمدی»، خلاصه و منحصر نمیشود. گاهی مفهوم وظیفه، بر کلّ مفهوم کارآمدی، سودمندی عاجل و مانند آن حکومت میکند؛ یعنی، چه بسا که رفتار و موضعی در مقیاس و قاموس «عقل مدرن»، رفتاری غیر کارآمد و غلط قلمداد؛ امّا از منظر انجام وظیفه، درست باشد.
بنابراین کسانی که از منظر عقلانیّت ابزاری و سکولار، به مسائل اجتماعی و سیاسی مینگرد، ضرورت تشکیل حکومت اسلامی و ولایت فقیه جامع شرایط را –که در حیطهی مؤلّفههای عقلانیّت سکولار نیست- بر نمیتابند.
سه : مقدمات احکام عقلی
از آنجا که احکام عقلی، مبتنی بر تصوّر و درک صحیح موضوع و مقدّمات است؛ جهل و یا فهم و تصوّر ناصحیح مقدّمات، مانعی در شناخت عقل محسوب میشود. بر این اساس، کسانی که درک و شناخت صحیحی از آموزههای سیاسی- اجتماعی دین مبین اسلام ندارند یا تنها راه شناخت را حسّ و تجربه میدانند؛ از دیدگاهی مادی به جهان مینگرند و برای انسان تنها غایاتی مادی و این جهانی باور دارند و برای وحی و شریعت جایگاهی قائل نیستند. حال اینان چگونه میتوانند به ضرورت «ولایت فقیه» برای اداره و رهبری جامعهی اسلامی در عصر غیبت پی ببرند؟!
بر این اساس درک ولایت فقیه از طریق عقل، در گرو توجّه به مسائل یاد شده است. امام خمینی (رحمه الله علیه) میفرماید: «قضیهی ولایت فقیه، بعد از تصوّر اطراف، موضوع، محمول و مورد آن، به گونهای روشن است که از مسائل نظری شمرده نمیشود و احتیاجی به بحث و دلیل ندارد».[۱] لیکن فهم و درک این امر بدیهی، مبتنی بر جهان بینی دینی، عقلانیّت اسلامی و شناخت ماهیت و قلمرو اجتماعی آن است.[۲]
منبع: دین و سیاست، ولایت فقیه، جمهوری اسلامی؛ دفتر نشر معارف – تدوین و تألیف: حمیدرضا شاکرین، غلیرضا محمدی
[۱]– کتاب البیع، ج ۲، ص ۴۶۷٫
[۲]– جهت مطالعهی بیشتر ر.ک:
الف. اندیشههای فقهی – سیاسی امام خمینی؛
ب. جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژهها، ص ۵۵۸؛
پ: خسروپناه، عبد الحسین، کلام جدید، ص ۶۳٫
پاسخ دهید